“کور رنگی” در جنبش ملی آذربایجان

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

دنیز ایشچی

جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان با یک پدیده ویژه ای روبرو گردیده است. شاید بشود این پدیده را به یک نوع “کور رنگی” سیاسی تشبیه کرد که اصرار دارد تا وجود یک سری رنگهای طبیعی را انکار کرده و همه دنیای سیاسی اطراف خویش را به تناسب رنگهای سیاه و سفیدی که خود می بیند تشریح بکند. قبل از اینکه به مضمون صحبت بپردازیم، اجازه بدهید تا تعریف کوتاهی از “ویکی پیدیا” در مورد کور رنگی در اینجا آورده باشم. “کوررنگی یک بیماری —— است که در آن فرد قادر به تشخیص یک یا برخی رنگها نمی‌باشد. سلول‌های مخروطی چشم افراد کوررنگ فاقد رنگ‌دانه هایی هستند که موجب دیدن رنگ‌ها می‌شوند. به همین دلیل این افراد برخی رنگ‌ها را به شکل طیفی از رنگ‌های خاکستری و سیاه می‌بینند. داشتن مشکل در تشخیص اینکه جسمی قرمز است یا سبز، و یا آبی است یا زرد اصلی‌ترین علامت کوررنگی است”.

از یکطرف جای نهایت خرسندی و خوشحالی می باشد که شاهد هستیم این دوستان نه فقط از فرهنگ قلم سیاسی فحاشی، تهمت تهدید گونه خویش فاصله میگیرند، بلکه بر خلاف رفتارهای یک سال پیش خویش، همه قلم زنان سیاسی جنبش ملی آذربایجان را به احترام متقابل، نقد مستند نوشته های طرف مقابل و همگامی در راستای رهایی ملی تشویق میکنند. این دوستان در این زمینه تا آنجا پیش می روند که حتی نوشتارهایی که حالتی افشاگرانه داشته و یا نقد های تند سیاسی می باشند را به دلیل تخریبی بودن و ضربه زدن به وحدت سیاسی ملی، ناسالم ارزیابی می کنند. بر اساس این منش اخلاق سیاسی، تمامی جریانها و افراد سیاسی آذربایجان باید در محیطی خیلی دوستانه و عمدتا همسو در راستای رهایی ملی گام بر دارند.

بعد دیگری از مضامین نوشتارهای این دوستان بر این محور تاکید می ورزد که الان اعلام می کنند ، اگر چه آنها ممکن است زمانی متاثر از ایدئولوژیهای سوسیالیستی بوده باشند، دیگر در حال حاضر چپ نیستند، ولی خود را در موقعیتی می دانند که میتوانند به چپهای آذربایجان بیاموزند که چگونه آنها می توانند به ارزشها و معیارهای چپهای راستین و مدرن مسلح گردند. این دوستان همچنین به چپهای آذربایجان می آموزند که چگونه خود را از چپهای سنتی جدا کرده و به چپ نوین و مدرن تعالی پیدا بکنند. اینجا سوالات زیادی در این زمینه پیش می آید هدف و انگیزه سیاسی واقعی این دوستان چه می باشند. آیا این دوستان ما واقعا خواهان اصلاح یا طرد اندیشه هایی از درون جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان می باشند که خود آن را “چپ سنتی” می نامند، و یا اینکه منظورشان طرد سیاسی و ایزوله کردن آن سازمان سیاسی می باشد که تا دیروز سالهای سال زیر بیرق اساسنامه و مرامنامه آن فعالیت سیاسی می کردند؟ این دوستان دیگران را نقد می کنند، ولی خود اعلام نمی کنند که آیا خود را سوسیال دموکرات، چپ و یا لیبرال دموکرات قلمداد می کنند. آنها دیگران را در مورد شبکه مهران بهاری به نقد می کشند ولی خود نمیگویند که در مورد این شبکه چه می دانند و نظرشان در مورد اندیشه ها و ماهیت عملکردهای این شبکه چیست.

مسائل ژئوپولیتیک منطقه فلات ایران و اطراف آن، منافع دولتها و دسته بندیهای سیاسی اقتصادی خاصی را به شدت در خود دخیل کرده و باعث میشود تا این دسته بندیها سیاستهای خویش را با قدرت تمام و در موارد ویژه ای از طریق ستون پنجم های خویش به پیش ببرند. حکومتهای جمهوری اسلامی ایران، دولتهای آمریکا و اتحادیه اروپا، روسیه و چین از یکطرف و حتی دولتهای همسایه از طرف دیگر تلاش دارند تا در این مسائل از طریق دخالت مستقیم و غیر مستقیم، منافع استراتژیک خویش را تامین، تضمین و محافظت بکنند. داشتن سیاستی مستقل و ملی متکی بر نیروهای ملی مردمی باید همگام با مرزبندی با این دسته بندیهای خارجی و در مواقعی با افشاگری شدید سیاستها و عملکردهای آنها از قبیل نفوذ ستون پنجم آنها در درون جنبش مردمی توام باشد.مثال این مساله میتواند از قبیل عملکرد ستون پنجم عوامل سیاسی جمهوری اسلامی ایران در درون جنبش ملی دموکراتیک آذربایجان توام باشد. تنها در این صورت است که هرجنبش ملی دموکراتیک قادر خواهد بود با پیشبرد آمال خویش از طریق اتکا بر سازمانها، نهادها و شخصیتهای مردمی و مستقل خویش از پتانسیل های دیگر استفاده درست کرده و خود بازیچه سیاستهای دیگران قرار نگیرد.

مطرح کردن اینکه در جنبش ملی آذربایجان باید هیچ کس یا جریانی را افشا نکرد و با همه با احترام ویژه ای گفتار و رفتار کرد، نمیتواند لزوما باید منش سیاسی سیاستمدارانی باشد که در مورد مسائل حساس روزانه سیاسی موضع گیری کرده و عمل بکنند. لذا باید در جدل سیاسی جایگاهی برای افشاگری های سیاستهای حکومتی جمهوری اسلامی، وابسته گان خارجی که منافع غیر ملی مردمی محور عمده کارکرد سیاسی آنها را تشکیل می دهند و بالاخره افراطیون تخریب کار باشد تا دیالوق سالم ما بین نیروهای سیاسی ملی مردمی جریان پیدا بکند. برگردیم سر موضوع اصلی مربوط به اینکه انهایی که در مورد مساله ملی آذربایجان دچار کور رنگی شده و همه چیز را از عینک رنگی ویژه و با یک فورمول واحد در چهارچوبه یک قالب خاصی ارزیابی میکنند، چگونه به مسائل نگاه میکنند.

الف- این دوستان مردم منطقه جغرافیائی ایران را فقط بصورت مردم ملیت فارس و غیر فارس تقسیم بندی می کنند. همه تقسیم بندیهای دیگر بصورت زیر مجموعه یک چنین تقسیم بندی تعریف می گردند. مثلا در وحله اول ما ملیت فارس را داریم و ملیت ترک آذربایجانی را. در مرحله دوم زیر مجموعه های کارگر آذربایجانی، زنان آذربایجانی، ورزشکاران آذربایجانی، دانشمندان آذربایجانی و سازمانهای سیاسی آذربایجانی غیره را که همه زیر مجموعه ای از مجموعه بزرگ هویت آذربایجانی می باشند دارا می باشیم.

ب – این دوستان، ژئوپولیتیک جغرافیائی ایران را بصورت منطقه استعماری تصویر می کنند که در آن دولت فارس، ملتهای دیگر را بصورت مستعمره خویش در آورده و آنها را استعمار و استثمار می کند.خارج از اینکه تعریف تاریخی سیاسی اجتماعی استعمار و نظام استعماری چه می باشد، این دوستان سیستم سیاسی امنیتی کشوری در منطقه اذربایجان را بصورت ارگانهای سیاسی امنیتی حاکمیت دولت فارسی قلمداد می کنند. بر اساس چنین تعریفی، جنبش ملی آذربایجان و ملیتهای دیگری که در ایران زندگی میکنند، یک جنبش ملی رهائیبخش می باشد که لازمه آن اتحاد همه نیروهای ملی ( چه دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک) جهت گرفتن استقلال سیاسی جغرافیائی از حاکمیت دولت فارسی و تشکیل دولت مستقل ملی اذربایجانی و غیره می باشد. در این راستا، چون حکومت جمهوری اسلامی ایران بخاطر ماهیت غیر دموکراتیک آن، حتی خود ملیت فارس را هم بشدت سرکوب میکند، لذا جنبش ملیت فارس که یک جنبش دموکراتیک ضد استبدادی می باشد، میتواند با جنبش ملی آذربایجان در مقابله با حکومت جمهوری اسلامی ایران وحدت های تاکتیکی ویژه ای داشته باشد. شاید بشود این وحدت های تاکتیکی را به وحدت نیروهای “مائو تسه تونگ” با نیروهای “کومینگ تانگ” موقع حمله ژاپن تشبیه کرد که در مقابله با دشمن مشترک خارجی، یعنی حمله ژاپنیها، به یک وحدت تاکتیکی با همدیگردست زدند.

ج – چنین نگرشی وقتی با عینک دودی تقسیم “فارس و غیر فارس” به جامعه نگاه می کند، وجود سازمانهای صنفی و سیاسی سرتاسری را به صورت نهادهای متعلق به ملیت فارس ارزیابی کرده و تعلقات مدنی شهروندی ایرانی آنها را انکار می کند. این بینش تلاش در این دارد که فعالین اذربایجانی را به خارج شدن از این نهادها و تشکیل نهادهای موازی مشابه با هویت ملی آذربایجانی را به آنها توصیه نماید. اگر به الفبای سیاسی خیلی محترمانه آنها اشاره ای داشته باشیم، دوستانی را که به عشق به هویت آذربایجانی خویش در نهادهای سرتاسری فعالانه ارزشهای انسانی ملی خویش را ترویج کرده و به پیش می برند را “مانقورد” لقب می دهند.با چنبن نگرشی تکلیف حقوق دموکراتیک ملی میلیونها آذربایجانی که در تهران و شهرهای دیگر غیر آذربایجانی زندگی میکنند چه میشود؟

بازتابهای چنین ارزیابی و عملکردهای سیاسی چه می باشند؟ آیا سیاستهایی که از یکطرف تلاش دارند نهادها و سازمانهای صنفی سیاسی دموکراتیک و مردمی سرتاسری را شقه شقه کرده و از هم بپاشد و مردم متعلق به ملیتهای غیر فارس توصیه میکند که از آنها خارج شوند، یا اینکه آنها را با ارزیابی متعلق به فارس بودنشان، نه در صف دوست، در بهترین حالت در ردیف خنثی قرار می دهند، در صف بندی مبارزات جهت گذر از نظام ولایت فقیه، چه نقشی را ایفا می کنند؟ فرضا تکلیف رانندگان ترک در سندیکای رانندگان اتوبوسرانی تهران چه میباشد؟ این دوستان ما با اصرار تمام هویت شهروندی دولت ملتی ایرانی در یک جامعه فدراتیو ایران را نفی کرده و واقعیتهای عینی اجتماعی، تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و مدنی چنین واقعیتی را انکار می کنند. آنها نه تنها به وجود پدیده اجتماعی امروزین دولت ملت سرتاسری در ایران باور ندارند، بلکه آلترناتیو استراتژیک جنبش رهایی بخش ضد استعماری آنها فقط و فقط میتواند سر از استقلال طلبی و تجزیه در بیاورد و در آن هیچ جایگاهی برای فدرالیسم در ایران وجود ندارد.

این دوستان از زاویه دیگر، با بینش سیاسی آذربایجان محوری خود، به مسائل سیاسی خارج از آذربایجان اهمیت کمتری داده و از آن جمله حکومت جمهوری اسلامی ایران و نظام ولایت فقیه را نظام سیاسی ملیت فارس می دانند. برای این واقعیت عینی که اردبیلی ها، مشکینی ها، خلخالی ها، خامنه ایها، موسویها و دهها شخصیت سیاسی آذربایجانی الاصل در این نظام گندیده چه نقش های کلیدی ایفا کرده اند، تعبیر و تفسیر های عجیب و غریبی می آورند. به تعبیر آنها و بر این اساس، در وحله اول این مشکل ملیت فارس است که در رابطه با “حکومت ولایت فقیه فارس ماهیت”چاره ای بیاندیشد. این مشکل فقط موقعی برای آذربایجان مساله ای جدی می باشد که ولایت فقیه به نحوی منافع ملی مردم اذربایجان را رعایت نکرده و مورد استثمار، غارت و یا استبداد قرار داده باشد. با در پیش گرفتن چنین سیاستی، برای این دوستان بهترین تاکتیک این می باشد تا با حد اقل درگیر شدن با نظام ولایت فقیه، نهاد سیاسی حکومت ملی در تبعید خویش را تشکیل بدهند تا مشابه تاکتیک کردهای عراق، در زمانی مناسب که شرایط ژئوپولیتیک منطقه ایجاب میکند، حکومت ملی بالقوه خویش را تشکیل داده و بصورتی بالفعل اعلام حاکمیت مستقل سیاسی بکنند.

سیاستی که از یکطرف شقه شقه کردن صفوف ارتش مبارزه با نظام ولایت فقیه را تعقیب می کند، از طرف دیگر سیاست بمراتب ملایمتری در مقابله با نظام ولایت فقیه اتخاذ کرده و به موازات آن دشمنی دیگر بعنوان “شوینیزم فارس” را به موازات مخالفت با جمهوری اسلامی ایران را دشمن درجه یک قرار می دهد، و بالاخره بخواهی نخواهی چشم به همگامی با منافع قدرتهای بزرگ خارجی دوخته باشد تا با همراهی آنها حاکمیت ملی خود را برپا بکند، در مجموعه خویش، چه راستائی را در تحولات دموکراتیک در ایران تعقیب می کند؟

بزرگترین مانع تحقق حقوق ملی مردم ملیتهای مختلف داخل ایران از یک طرف و حقوق دموکراتیک، انسانی و مدنی تمامی بیش از هفتاد میلیون مردمی که در ایران زندگی میکنند، نظام حکومتی ولایت فقیه می باشد. تنها از طریق عبور از این نظام و به زباله دانی تاریخ سپردن آن است که دروازه های دست یابی به حقوق انسانی، مدنی و دموکراتیک باز می شود. هر گونه تلاشی در زمینه در سایه قرا دادن نظام ولایت فقیه، دشمن درجه دو قرار دادن آن، به انفعال کشاندن نیروهایی که قصد برچیدن این نظام خون آشام قرون وسطائی را دارند، از نظر بازتاب سیاسی نمیتواند چیزی غیر از خدمت به این نظام تلقی گردد.استراتژی ترویج فعال آگاهیهای تاریخی فرهنگی هویت ملی خصوصا در تهران، در کنار دخالت مثبت و فعال در چالشهای عبور از نظام ولایت فقیه باید محور عملکردهای سیاسی ما را تشکیل بدهد، نه سیاستهای ایزوله گرانه، سکتاریستی و احساساتی افراطی گرایانه ملی.

دنیای گلوبال امروزی، دنیای همزیستی مدنی و سیویلایز تنوع های هویتی انسانی میباشد. در مورد ایران، هویتهای ملی در عین حال که جداگانه تاریخ، فرهنگ، زبان و زیبائهای هویتی ملی ویژه خویش را دارا میباشند، دارای رشته های تاریخی فرهنگی و اقتصادی قدرتمند تنیده در همدیگر نیز می باشند که پایه های اجتماعی مردمی نظریه همزیستی فدراتیو این ملیتها در زیر یک چطر را فراهم میکند.میلیونها کارگر؛ متخصص، سرمایه دار آذربایجانی در تهران و شهرهای دیگر ایران به کار و زندگی مشغول می باشند. این تنیده گی در مورد تمامی ملیتها صادق می باشد.رشته های پیوندهای تاریخی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی ما چنان بر رشته های افتراق می چربد که خود مردم ملیتهای مختلف عکس العمل باز پس زنندگی خویش را در مقابل افراطی گریهای ملی نشان می دهند.

آیا مردم عادی ملیتهای مختلف ایران که به اذعان خود این دوستان همگی اسیر سیاستهای ضد دموکراتیک و شوینیستی نظام ولایت فقیه دارند، آنطور که پرورده اذهان این دوستان می باشد، خود با همدیگر چنان مشکلات بنیادینی دارند که نمیتوانند زیر یک حکومت فدراتیو با همدیگر به همزیستی در کنار همدیگر بپردازند؟ اگر خود مردم ملیتها هزاران سال در کنار همدیگر به این همزیستی ادامه داده اند، خصوصا با در نظر گرفتن اینکه میلیونها آذربایجانی در تهران سرمایه گزاری کرده، خانه و کاشانه دارند و با وجود حفظ تنگاتنگ ارتباطات خود با فامیلهای خویش در آذربایجان در آنجا و دیگر نقاط ایران زندگی میکنند، اصرار فناتیک این دوستان برای شقه شقه کردن ایران نمیتواند در خدمت استراتژی بلند مدت جمهوریخواهان آمریکا در منطقه باشد؟

استراتژی این دوستان باید بر این محور استوار باشد که از یکطرف تشویق بکنند تا ترکهای بزرگترین شهر ترک نشین دنیا بعد از استانبول، به هویت ملی فرهنگی تاریخی خویش آشنائی و آگاهی پیدا کرده و با تعمیق چنین دانش و آگاهی به پدیده های اجتماعی اطراف خویش فعالانه تاثیرگزار باشند. استراتژی این دوستان در زمینه ترویج آموزش به زبان مادری آذربایجانی باید به تهران و شهرهای دیگر بسط داده شده و بصورت یک پروژه ای استراتژیک در مورد ترکهای تهران و شهرهای دیگر تبلیق و ترویج گردد. این استراتژی بر خلاف استراتژی شقه شقه کننده، انفعالی و تجزیه طلبانه این دوستان، یا سیاست دخالت فعال فرهنگی، اجتماعی سیاسی و اشتراک فعال در سازمانها و نهادهای صنفی، هنری، ورزشی و سیاسی سرتاسری را توصیه می کند. ترکهای آذربایجانی تهران همگام با ترویج گسترده زبان مادری خویش میتوانند نقش فعالانه خویش را با بجسته کردن هویت ملی ترکی خویش در حیات سیاسی اقتصادی کشور ایفا بکنند. من در این زمینه تا آنجا پیش میروم که مطرح میکنم اگر زبان مشترکی در ایران فدراتیو باید بعنوان زبان قراردادی دیوانی مورد استفاده قرار بگیرد، زبان ترکی آذربایجانی اگر جایگاه بالاتری نسبت به دو آلترناتیو انگلیسی و فارسی نداشته باشد،جایگاهی در حد تساوی با این دو زبان را دارا میباشد. این بستگی به استراتژی ما دارد که آیا هر روز بیشتر و بیشتر به فکر استقلال در منطقه جغرافیائی کوچکتر و کوچکتری باشیم، که نتیجه ای غیر از شقه شقه شدن ایران و درگیریهای داخلی نخواهد داشت، یا اینکه رشته های مودت ملی میان ملیتها را به موازات تعمیق ارزشهای هویتی ملی آذربایجانی در تمام نقاطی که آذربایجانیها زندگی میکنند و زیر یک چطر حکومت واحد جمهوری فدراتیو ایران به پیش ببریم.

دنیز ایشچی ۲۵/۱۱/۲۰۱۲

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.