بهنام چنگائی
لازم می دانم در ابتدای این نگارش کوتاه یادآورشوم که هر کس حق دارد هر فرد، مقوله و حوزه ای را که با منویات خود و مصالح آرمانی و انقلابی اش همخوانی ندارد، بساده ترین شکل مسئولانه نقد سازنده و صریح کند، تا همگان بتوانند به تبع کار جمعی، جامع و مفید عادت کرده و اهرم های محکم را بیابند تا که با هم بهتر و مطمئن تر بشود توسط آن امکان، مانند این مورد افشاگری ایران تریبونال به هدف مبهمِ مشترک و عناصر مشکوک دستاندرکار که محور تناقض، ولی موضوع مهم جاری جنبش سیاسی، حقوقی و عدالتخواهی ست برسند! با این توضیح کوتاه خواستم علاقه مندی و تعهدم را نسبت به همه ی تلاش های که در این راه شریف صورت گرفته و خواهد گرفت، اعلام و ضرورت آزادی بیان و باور به آنرا برای خوانندگان مقاله ام آشکار سازم.
چندیست شاهدیم که در میان نیروهای چپ و دمکرات دو دیدگاه متفاوت نسبت به چگونگی هدایت، میزان تاثیرعوامل راست داخلی و جهانی و احتمال تحریف و یا تقویت دادگاه مجازی ایران تریبونال وجود دارد. هرکدام از موافقان و یا منتقدان بنوعی نسبت به سرنوشت کارزار دادخواهی مردم علیه جنایات نظام و دست های پنهان و آشکار حامی جهانی آنان و مسببین وقوع این جنایات ضد بشری، باسهم ارزشمند تعهد و توان خود، تلاش کرده و بنوعی به نتیجهِ آینده آن علاقمند، نگران و یا خوشبین هستند.
من بعنوان عنصری از عناصر این مبارزه ی اصولی و انسانی در بیرون از گود، بخود این حق را داده ام که روند و چگونگی این اجماع بزرگ و اختلاف نظر ها را بررسی و مورد ارزیابی بیطرف قرار دهم. من، ماحصل واکنش های این روند و مواضع قطب های نگرانِ منتقد و موافقان متحد با ایران تریبونال را کاملن خوانده و می شناسم و نگاه های دو طرف را در هر شکل اش که تاکنون بوده و هست را بخوبی درک کرده و در نوع خود همه را مثبت ارزیابی می کنم. وقتی دست چپ و نیروهای دمکرات، در حال حاضر مستقلن خالی ست، به بیش از این فعلن نمی توان رسید! ولی به بشیوه ی پیشبرد آن که روشنی بخش راه آینده باشد، البته ورای تأئید، من هم بسهم خود منتقد بخش موافقان تندروی این تقابل منفی می باشم.
در آغاز سئوال می کنم از کسانی که موافق برزگزاری آن چنانی ایران تریبونال بودند! اینان بگویند: چگونه بخود حق می دهند که منتقدان را مثل آب خوردن همگام با جانیان نظام ولایت فقیه بدانند؟ کسانی را که شرف و آزادگیِ انقلابی شان زبانزد است، بخشی را که خود قربانی این بساط پست و پلید هستند! آیا این افترا و برچسب ها تنها بخاطر نگرانی و تعهد منتقدان نسبت به سرنوشت دادخواهی ست؟ آیا این رفقا برای افشا و روشنگری اذهان عمومی دارای حتا یک مدرک مستند هستند که نشاندهنده این همکاری منتقدان با حکومت اسلامی را گواه دهد؟ برخلاف هویت عناصری مشکوک رهبری که در رأس این جریان قراردارند؟ اگر آنها این منابع را ندارند و نمی توانند دعاوی خود را مستدل کنند، پس: بی نیاز از پوزش تو خالی که ضرورتی به آن نیست، لااقل آنان دیگر و هرگز تن بچنین بی مبالاتی نداده و یا «گز نکرده دست به قیچی نشوند» و امید که تکرار نکنند.
لازم نمی دانم محورهای مورد اختلاف را تکرار کنم! اما تکوین دیالکتیک پدیده ها را، چرا نه؟ بعنوان یک ماتریالیست برای تدقیق موضوع، شایسته می دانم که تضاد و تناقض این مقوله را با هدف اش کوتاه بازگو کنم. ایران تریبونال پدیده ای ست در حال تکوین و پیدایشِ عینی، در روند این ظهور«سوژه» کنش و واکنش هائی را خواه نا خواه در درون و بیرون خود صورت داده و یا خواهد داد. همزمان با او، عواملی بشکل موازی همراهی اش کرده و در آینده هم خواهند نمود. این پدیده «عدالتخواهی» آشکارا محصول ساختار مجنونی ست که برای حفظ حیات خود و هموندان جهانی اش، سابقه ی تلخ داخلی و جهانی بسیاری در ایران و جهان دارند.
فرض و اصل بر این است که همگان بسیار هوشیاری بخرج دهند و مانع تکرار فجایع تاریخی گذشته بشوند. (بنابرین مراقبت، تردید و بررسِی جدی پایه ی موفقیت آتی ست.) هرنگاه انتقادی هرقدر اندک و حتا تهاجمی کمک بزرگی ست که توانسته و همیشه می تواند آن بخش پوشیده ضربه پذیری را که مورد اختفاست کشف، پیش بینی و یا پیشگیری کند و با تشویق تمرکز همگی بر آن و با همفکری و کار مشترک بروی آن می توان آسیب های احتمالی را تحدید، تقلیل و یا شاید بصفر رساند و چرا نه؟. امری که دقیقن منتقدان با درایت و دلسوزی بر اساس مدارک تاکنونی آنان بسهم خود بسیار با ارزش است در این روند دادرسی حضور داشته و با تعهد قابل تقدیری وظایف شان را انجام داده اند. در واقع دیالتیکِ موافقِ یک پدیده ِی معین، همزمان می بایست همزاد مخالف خودش را هم ضرورتن ایجاب کند و منتقدان، این تلاش موازی گرانقدر را هوشیاری کافی کرده اند! این امر ضروری و اقدام کاملن واجب و درست منتقدان، شایسته ی ارجگذاری ست و نه توهین! و همه شاهد آن بوده و هستیم که چندی ست به پتک موافقان ایران تریبونال تبدیل شده است و بخشی از آنان با این فرصت، بکرات به بهره برداری خصوصی علیه منتقدان بشکل زشت و ناپسندی بکار برده و هنوز می برند.
در این میان تاسف من بر تندروی عده ای و از جمله رفیق بهرام رحمانی و اخیرن هم هدایت سلطانزاده است، من با این «دو» گوئی همخونی ذاتی و آرمانی دارم تا «ایرج مصداقی»آقای مصداقی پدیده ای مجزاست و با احترام، او حق دارد آنچنان باشد که هست. اما رفیق هدایت سلطانزاده در مقاله تازه اش بنام« حکایت ایران تریبونال و راه آهن های بورژوانی» ایشان با تمام توان (مرز نگاه، نقد و عمل انقلابی) را با بی مبالاتی در هم ریخته و این بایسته و شایسته قلم و فرهیختگی معروف او که من در پی دانش از وی داشته و دارم نیست.
بهرو: هیچ کس حق ندارد مانع آزادی بیان دیگری شود. مسئله موجود یک دادخواهی همگانی ست و بهیچوجه فردی و خصوصی نیست که نقدی به آن هر چند تند زده شده باشد، مورد واکنش غیر اخلاقی و تشعشعات غیر قابل تحمل از هر کسی شود!؟ و اصولن نباید انتقاد از آن مورد اهانت فردی دیده، تلقی شده و یا مایه ی برداشت شخصی شود، بلکه تعلق و توجه بآن سهم اخلاقی، آرمانی و انقلابی همه ی کسانی ست که خود را بهر رو و شکل در نتیجه موفق آن سهیم می دانند و نه چیز دیگر! شب دراز است و قلندر بیدار!
بهنام چنگائی ـ ۱۹ آبان ۱۳۹۱