حالا دیگر سالهاست که کودکان کار و خیابان همچون گوشوارههای دودی و خسته به ترافیک تهران وصل هستند و صدای خشدار و خسته آنها در میان بوق و هیاهوی روزمرگی پایتخت گم میشود و نه تنها این معضل اجتماعی از دایره نگاه مسئولان خارج شده بلکه به بخشی از رفتار اجتماعی تهرانیها تبدیل شده و اگر هم کمکی به آنها میکنند یا صدقه آن روزشان است و یا برای رد کردن اصرار آنها از سرشان بوده و کمتر کسی پیدا میشود که کودک کار و خیابان را یک کودک با همه نیازها و خواستههایش ببیند.
شهروندان پرمشغله تهرانی عادت کردهاند که در میان روزمرگی خود دختران و پسران کم سنسال و یا نوزادانی را در ساعتهای اولیه صبح و یا تا پاسی از شب با چشمهای نیمهباز در اتوبوس و پشت چراغهای خواب(قرمز) ببینند و خود این کودکان هم به تجربه دریافتهاند که اگر ماموری هم از جایی سر برسد و آنها را با خود ببرد، این بدشانسی چند ساعت و یا نهایتا یک روز بیشتر طول نخواهد کشید و آغوش خیابان کماکان به روی آنها باز است.
به هر روی اینجا تهران است و همه ما هر روز بیشتر از دیروز به ندیدن مشکلات بزرگ و دردهای عمیق عادت کردهایم و چشم این شهر دیگر کودکان کار و خیابان را نمیبیند.