اسماعیل نوری علا
اگر در بحث های مربوط به کشورهای استبداد زده بهنگام استفاده از عبارت «انتخابات آزاد» احتیاط نکنیم لاجرم متوجه خطرات و خسران هائی که از این غفلت ناشی می شود نیز نخواهیم بود، چرا که، بخصوص از منظر نیروهای سکولار دموکرات کشورمان، که واقعی ترین دموکراسی خواهان ایرانند، طرح فکر انتخابات آزاد بعنوان وسیله ای برای مبارزه با حکومتی استبدادی می تواند کل مبارزه را مخدوش سازد. این توجه بخصوص از آن رو اهمیت دارد که هم اکنون نوعی حرکت اجماعی در مورد گزینش «انتخابات آزاد» بعنوان «استراتژی مبارزه با حکومت اسلامی» در میان اپوزیسیون این حکومت قابل مشاهده است.
پیشگفتار
چند شب پیش، آقای باراک حسین اوباما، در نطق پیروزی مجدد خود در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، اشاره ای هم به «انتخابات آزاد» داشت و به مردم امریکا گوشزد کرد که آنها در پی مبارزات انتخاباتی چند ماههء اخیر شاهد روندی بوده اند که مردم بسیاری از کشورهای دیگر در حسرت آن می سوزند و بخاطر رسیدن به آن روزشماری و مبارزه می کنند.
قصد من در مطلب کنونی اما بررسی اینکه آیا انتخابات امریکا با موازین تسجیل شدهء آنچه که در سپهر سیاسی ما «انتخابات آزاد» نام گرفته تطابق دارد نیست؛ نیز به این مورد کاری ندارم که چرا و چگونه مردم امریکا نیز انتخاباتی را که در آن شرکت کرده اند آزاد می دانند. بهر حال ما، به کمک ماهواره و تلویزیون و اینترنت، شاهد آن بودیم که بیش از صد میلیون از امریکائیان صاحب حق رأی، آزادانه، در انتخابات ریاست جمهوری کشورشان شرکت کردند و به نامزد مورد علاقهء خود رأی دادند و در شبی پر شور و خاطره انگیز پیروزی انتخابات آزاد را در کشور خود جشن گرفتند، و از رئیس جمهور خود شنیدند که این همان «موهبتی» است که بسیاری از مردم دنیا در حسرت آن بسر می برند.
(اجازه دهید که همینجا به این نکتهء حاشیه ای و خارج از متن اشاره کنم که آیا نمی توان پرسید که همین آقای اوباما تا چه حد به تحقق آن آرزو و حسرت در میان ملت های دیگر دنیا خدمت کرده است؟ و، بخصوص هنگامی که جوانان ایران در پی انتخابات مشکوک 88 به خیابان ها ریختند و او را به نام خطاب کردند، چگونه شد که تصمیم گرفت با کسانی که بر روی همان جوانان آتش گشودند وارد گفتگو و لبخند شود؟ مگر شعار «رأی من کو؟»ی جوانان ایران نیز ناشی از همین درک ِ ملت ایران نبود که چیزی به نام «انتخابات آزاد» وجود دارد؟ اگر چند شب پیش، ملت امریکا، یا بخشی بزرگ از آن، تجلی انتخابات آزاد را جشن گرفتند، چهار سال پیش، ملت ایران هم در برای اعتراض به مخدوش شدن انتخاباتی که در سپهر سیاسی داخل کشور می توانست آزاد خوانده شود به خیابان آمدند و، متأسفانه، حماسه ای تلخ از شکست آفریدند).
باری، همانگونه که آقای اوباما گفته است، اگر در امریکا «انتخابات آزاد» امری بدیهی و طبیعی محسوب می شود، در سرزمین های نفرین شدهء استبدادی همان موهبتی است که گزیدهء مبارزان و قهرمانان مردم محروم از آن بخاطرش به زندان می روند، شکنجه می شوند، در برابر جوخه های بی رحم تیرباران می ایستند و حلاج وار بر سر دار می رقصند. و لذا چگونه می توان از طرح این پرسش خودداری کرد که «آیا انتخابات آزاد در کشوری ساخته شده بر پایهء دموکراسی واجد همان معنائی است که در کشوری غرق در استبداد از این مفهوم استنباط می شود؟» از نظر من پاسخ منفی است، چرا که در یکی استبداد سرنگون شده و شرایط انجام انتخابات فراهم گشته است و در دیگری سد راه انجام انتخابات آزاد رژیمی است که سررشتهء کار همه گونه انتخابات نمایشی را در دست دارد.
بعبارت دیگر، اگر در بحث های مربوط به کشورهای استبداد زده بهنگام استفاده از عبارت «انتخابات آزاد» احتیاط نکنیم لاجرم متوجه خطرات و خسران هائی که از این غفلت ناشی می شود نیز نخواهیم بود، چرا که، بخصوص از منظر نیروهای سکولار دموکرات کشورمان، که واقعی ترین دموکراسی خواهان ایرانند، طرح فکر انتخابات آزاد بعنوان وسیله ای برای مبارزه با حکومتی استبدادی می تواند کل مبارزه را مخدوش سازد.
این توجه بخصوص از آن رو اهمیت دارد که هم اکنون نوعی حرکت اجماعی در مورد گزینش «انتخابات آزاد» بعنوان «استراتژی مبارزه با حکومت اسلامی» در میان اپوزیسیون این حکومت قابل مشاهده است و ضروری بنظر می رسد که در جریان مبارزه ای که بین ما و حکومت اسلامی برقرار است، و نیز در جشم انداز آرزوئی فروپاشی این حکومت آزادی کش و انتخابات دزد و جمهوری گریز، به نقشی که این مفهوم، هم اکنون، برای ما بازی می کند، و یا در آینده بازی خواهد کرد، توجه بیشتری کنیم.
نتیجهء مقدم داشتن «انتخابات آزاد» بر «انحلال رژیم استبدادی»
داستان از این قرار است که اصطلاح «انتخابات آزاد و منصفانه» را نهاد بین المجالس وابسته به سازمان ملل آفریده و تصویب کرده است و سند تصویب شدهء این نهاد نیز معیارها و شرایط انجام و تحقق یک چنان انتخاباتی را به تفصیل شرح داده، و وجود رسانه ها و احزاب آزاد و آزادی اجتماعات و بیان و مطالبی از این دست را تضمین کنندهء منصفانه و آزاد بودن انتخابات می داند. اما ـ و همهء مشکل ما در این است که ـ سند مزبور صراحتاً به این پرسش پاسخ نمی دهد که «آیا یک حکومت استبدادی نشسته بر سریر قدرت اساساً توانائی و ارادهء لازم برای ایجاد شرایط لازم در راستای انجام چنین انتخاباتی را دارد یا نه؟». یعنی، سند مصوب نهاد بین المجالس سازمان ملل وارد نقش و ماهیت حکومت اجرا کنندهء «انتخابات آزاد» نمی شود، وجود آن را بدیهی می انگارد، و شرایط را فقط برای اجرای انتخابات آزاد مطرح کرده و در برابر پرسش فوق «ساکت» است.
این «سکوت» دارای نتایج مهمی است، مثلاً:
1. برخی از کوشندگان سیاسی، بر اساس این «سکوت»، مدعی این «استباط» می شوند که اپوزیسیون ها قادرند، طی مبارزات مدنی، مسالمت آمیز و خشونت گریز خود، حکومت های استبدادی را چنان ضعیف کنند که، قبل از فروپاشی، تن به «انتخابات آزاد» داده و به مخالفان خود اجازه دهند که از این انتخابات در راستای تغییر رژیم (به معنی عبور و گذار بی خشونت از حکومت استبدادی ضعیف شده!) استفاده کنند. آنگاه، بر اساس «استنباط» بالا، نتیجه می گیرند که کم هزینه ترین راه برای سرنگون کردن یک حکومت استبدادی همانا اتخاذ «انتخابات آزاد» بعنوان «استراتژی مبارزه» است.
2. در اغلب موارد، و بصورتی تلویحی، اتخاذ «انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزه» در برابر رویکرد به «انقلاب» گذاشته می شود. و از آنجا که در علوم سیاسی در برابر مفهوم «انقلاب» از مفهوم «اصلاحات تدریجی» استفاده می شود، «اتخاذ انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزه» نیز تمهیدی اصلاح طلبانه بیش نیست. بعبارت دیگر، با مقدم داشتن انتخابات آزاد بر انحلال رژیم استبدادی، این واقعیت اشکار می شود که «انتخابات آزاد» برای انحلال یا سرنگونی رژیم ها تعبیه نشده است بلکه روشی است برای اینکه حکومت استبدادی بتواند از طریق آن با مخالفین خود کنار آمده و راه حلی میانی یا اصلاح طلبانه را، که با ساختارشکنی در تضاد است، پیشه کند.
حال، در این صورت، آیا راهکار استنباطی فوق را نمی توان چنین نیز فرمولبندی کرد که: «مبارزهء ما بر پایهء نگاهداشت رژیم تا روزی که تن به انتخابات آزاد بدهد استوار است!»؟
و آنگاه آیا نمی توان نتیجه گرفت که هر تشکل سیاسی اپوزیسیونل که تا آخر خط مبارزهء از طریق خواستاری انتخابات آزاد برود، عاقبت ناچار خواهد بود بپذیرد که برندهء اصلی «مسابقه» ای که در آن شرکت کرده «اصلاح طلبان برآمده از درون خود حکومت» هستند که در همهء دوایر دیوانسالاری و نیروهای نظامی و انتظامی حضور دارند، سهم عمدهء ساختن حکومت اسلامی به آنان تعلق دارد، مردم می شناسندشان، و رهبران مظلوم شان (به معنی «مورد ظلم قرار گرفته») در حبس خانگی به انتظار نشسته اند؟
و، پس، آیا نمی توان نتیجه گرفت که اتخاذ «انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزه» بصورتی طبیعی با قصد پیروز کردن اصلاح طلبان حکومتی انجام می شود؟
اصرار بر خشونت گریزی مبارزه
از آنجا که اتخاذ «انتخابات آزاد همچون استراتژی مبارزه با استبداد» امری اصلاح طلبانه و تدریجی محسوب می شود، و در این راستا با افکار «انحلال طلبی» (از مبارزات پیگیر مدنی گرفته تا شورش و حتی انقلاب) فاصله می گیرد، خودبخود روند مزبور طبیعتی «خشونت گریز» دارد. اما باید دید که چرا در متون ناشی از استنباط فوق الذکر، اینقدر بر خشونت گریزی طبیعی مبارزات خواستار انتخابات آزاد تأکید می شود؟
در تفکر سیاسی، مبارزهء خشونت آمیز مبارزه ای است مسلحانه، چریکی و سراسر زد و خورد؛ و اگر مبارزه ای بر بنیاد اسلحه مداری حرکت نکند خوبخود واجد صفت «خشونت گریز» می شود. اما اصرار در تکرار این صفت برای مبارزه تنها می تواند اشاره ای به طبیعت اصلاح طلبانهء مبارزه داشته باشد: «ما می خواهیم از طریق خواستاری انتخابات آزاد رژیم را متحول سازیم و در این راه از هرگونه خشونتی پرهیز می کنیم».
اما اگر ما رهروی راستین روند آلترناتیوسازی سکولار دموکرات برای انحلال حکومت اسلامی باشیم در این مورد نیز باید به نکات زیر توجه کنیم:
1. هیچ مبارزهء غیر مسلحانه ای با خشونت طلبی آغاز نمی شود و همواره این حکومت است که، در واکنش خود نسبت به عمل مسالمت آمیز مبارزان، خشونت را در رگ های مبارزه تزریق می کند.
2. خشونت مبارزان غیرمسلح همواره جنبهء دفاعی دارد و آنها اگرچه از لحاظ وسائل مبارزه ضعیف و ابتدائی دست به عمل می زنند اما، در صورت گستردگی عددی و پایداری عملی خود، می توانند بر کاربرد اسلحه از جانب حکومت غلبه کنند.
3. لذا، نه تنها حق آن نیست که مبارزان از همان ابتدای راه، آن هم با اصرار تمام، دست به اعلام گریز از خشونت برحق و ناشی از مقاومت خود بزنند، بلکه حکومت استبدادی باید یقین کند که در صورت اعمال خشونت با مقاومت خشن روبرو خواهد شد.
2. عبارت هائی همچون «گذار خشونت گریز به دموکراسی» یا «گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی» عموماً برای جلوگیری از مطرح شدن فکر «انحلال طلبی سکولار دموکرات» ساخته شده و در عمل متعلق به اردوگاه اصلاح طلبانند.
3. و بالاخره اینکه، از نظر من، هر کجا که دو تعبیر «مبارزهء خشونت گریز» و «انتخابات آزاد» در منشورها و اعلامیه های گروه های سیاسی مطرح شوند می توان حدس زد، و حتی یقین داشت، که اصلاح طلبان مذهبی و طرفداران غیرمذهبی آنها در گروه صادر کنندهء منشور نفوذ کرده و قطار آن را روی ریل دلخواه خود قرار داده اند. در واقع، اصلاح طلبان مذهبی دهه ها است که ثابت کرده اند «سوزن بانان» متبحری هستند که می کوشند همهء قطارها را روانه یک مقصد کنند: استقرار حکومت اسلامی موسوم به «رحمانی» و با لقب مستعار جمهوری!
مقاصد ناگفته در اتخاذ انتخابات آزاد
در حال حاضر، توجه به همهء نکات فوق از آن نظر برای ایرانیان انحلال طلب سکولار دموکرات اهمیت دارد که می بینیم، جدا از گروه های سیاسی افراطی (اعم از راست یا چپ)، در میان گروه هائی که با اتخاذ شعار ظاهرالصلاح «مبارزهء خشونت گریز» از همان ابتدا مسیح وار گونهء دیگر خود را نیز برای کشیده خوردن آماده می کنند، مسئلهء اهمیت دادن به شعار «انتخابات آزاد همچون استراتژی مبارزه» روز به روز طرفدار بیشتری می یابد. بگذارید به چند نمونه در این مورد اشاره کنم:
1. اغلب «جمهوریخواهان ِ» غیرکمونیست اما برآمده از آفاق سیاسی چپ (مثل اتحاد جمهوریخواهان ایران، سازمان جمهوریخواهان ایران، جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک، همبستگی جمهوریخواهان ایران، اتحاد برای گسترش سکولار دموکراسی در ایران، و…) توسل به «انتخابات آزاد بعنوان استراتژی مبارزاتی» و «خشونت گریزی در مبارزه» را بصورتی همزمان در مانیفست های خود مطرح می کنند. معنای اعجاب انگیز این تلفیق نیز چنین است: «ما به براندازی رژیم اعتقاد نداریم و برای مبارزه علیه آن همکاری با اصلاح طلبان مذهبی را لازم می دانیم و استراتژی مبارزات خشونت گریز ما نیز “انتخابات آزاد” است».
2. گروه «اتحاد برای دموکراسی در ایران»، که تاکنون کنفرانس های استکهلم و بروکسل را برگزار کرده و تا دو هفتهء دیگر نیز کنفرانس سوم شان را در شهر پراگ خواهند داشت، نیز از همان مقطع کنفرانس استکهلم اعلام داشته اند که استراتژی مبارزاتی شان بر حول «انتخابات آزاد» شکل می گیرد و، تا آنجا که من اطلاع دارم، این استراتژی خود بر آن پایهء دیگر نیز، که «مبارزهء خشونت گریز» باشد، استوار است.
3. گروه «منشور 91»، به زعامت آقای دکتر رامین جهان بیگلو نیز، با وجود اینکه هنوز موجودیت گروه و تشکلی را اعلام نداشته و معلوم نیست در سودای چه چیزی دست به نوشتن منشور و انتشار آن زده است، از اعلام دو اصل «مبارزهء خشونت گریز» و «خواستاری انتخابات آزاد» غافل نمانده است.
4. گروه «شورای ملی برای انتخابات آزاد»، به زعامت شاهزاده رضا پهلوی نیز، همانگونه که از اسم اش پیدا است، به «انتخابات آزاد» چشم دارد و آن را با اعلام « خشونت گریزی مبارزهء خود» در دستور کار قرار داده است؛ با این تفاوت که منشور اعلام شده از جانب آن از یکسو انجام انتخابات آزاد را به بعد از سرنگونی رژیم موکول می کند و، از سوی دیگر، با اتخاذ شعار «مبارزهء خشونت گریز» توضیح نمی دهد که اینگونه مبارزه چگونه حکومت را منحل می کند بی آنکه نخست آن را وادار نکرده باشد که انتخابات آزاد را علیه منافع خود تمشیت دهد.
در عین حال، می توان پرسید که وقتی این چهار گروه مهم در میان اپوزیسیون خارج کشور دارای دو اصل پایه ای و استراتژیک مشترک هستند، چرا از امروز تا روز پیروزی مبارزه و رفتن مردم به پای صندوق انتخابات آزاد و تغییر دادن رژیم از آن طریق، قادر نیستند اختلاف بین جمهوریخواهی و پادشاهی خواهی را، که آشکارا در خارج کشور غیر قابل حل است، کنار گذاشته و اتحادی وسیع را شکل می دهند؟
به نظر من، در این «عدم همکاری» حکمتی ناگفته وجود دارد که با توصیف مختصر آن مطلب این هفته را به پایان می برم:
1. جمهوری خواهانی که بر شمردم، به اضافهء گروه «اتحاد برای دموکراسی در ایران» که اغلب شرکت کنندگان در مجالس شان جمهوری طلب اند، می خواهند از این امر مطمئن شوند که وقتی حکومت اسلامی به کمک انتخابات آزاد آنها فرو ریخت، برقراری «پادشاهی پارلمانی» ممکن نباشد. در این مورد گزینش شعار «انتخابات آزاد» مسلماً به نفع آنها است، چرا که انجام آن مستلزم حضور زنده اما تضعیف شدهء حکومت اسلامی (با نام مستعار «جمهوری اسلامی») است و در نتیجه، در جریان برگزاری آنچه که «انتخابات آزاد» نام گرفته، تبدیل کردن این «جمهوری» به آن «پادشاهی» (که یادآور سلطنت پیشین نیز هست) بعید خواهد بود. حال آنکه اگر انتخابات آزاد به بعد از انحلال رژیم موکول شود جلوگیری از مطرح شدن گزینهء پادشاهی کاری مشکل است.
2. در شورای ملی وابسته به شاهزاده رضا پهلوی اما، درست به همین دلیل ناگفته، فرمولبندی ها سخت ناپخته از آب در آمده اند: ایشان، با محور قرار دادن شخص خود در این شورا، و علیرغم ادعای همراهان اش در این مورد که تعداد جمهوری خواهان شرکت کننده در ایجاد شورای ملی بسیار زیاد است، و نیز علیرغم این ادعا که حضور شاهزاده ربطی به کاندیداتوری ایشان برای پادشاهی آینده ندارد، در واقع گزینهء پادشاهی پارلمانی را بارزتر از همیشه مطرح کرده است. به همین دلیل منشور شورای ملی با یک دوگانگی مشکل روبرو است: از یکسو اتخاذ استراتژی «مبارزهء خشونت گریز»، بصورتی خودبخودی، وقوع انتخابات آزاد را به «قبل» از فروپاشی حکومت اسلامی موکول می کند و، از سوی دیگر، از آنجا که طرح گزینهء «پادشاهی پارلمانی» در انتخاباتی که به دست حکومت اسلامی برگزار می شود ناممکن بنظر می رسد، منشور خواستار انجام این انتخابات در دوران «پس از» انحلال حکومت می شود. بدینسان و در مجموع، منشور بین اصلاح طلبی و انحلال طلبی سرگردان بوده و خود را تسلیم استراتژی ِ «کوسه و ریش پهن» کرده است.
****
از نظر من، برای انحلال طلبان سکولار دموکرات ایران نه طرح خشونت گریزی مبارزه ضرورت و معنائی دارد و نه خواستاری انجام انتخابات آزاد وسیله ای برای منحل کردن رژیم محسوب می شود، چرا که این هر دو شعار از عمق علائق اصلاح طلبانه بر می خیزند و حاصلی جز نگاهداری رژیم تا روزی که اصلاح طلبان بتوانند بقدرت رسند ندارند.