آرش منزوی کیا
“وابستگی” رژیم پهلوی به عوامل خارجی، مثل آمریکا و اسرائیل، مهمترین نقطه ضعف و آماج حملات نیروهای انقلابی بود. “استقلال”، در کنار آزادی و جمهوری، خواست مشترک همه انقلابیون رنگارنگ را به رهبریت مذهبی پیوند میداد. اگرچه وابستگی و حرف شنوی نسبت به تمدن پیشتاز غرب برای ایران بسیار پر منفعت بود؛ اما غریزه استقلال ملتی مغرور، آتشی نبود که زیر خاکستر بماند.
متأسفانه، انقلاب اسلامی از ابتدا بدام فاشیسم افتاد، و تنها دست آورد آن (یعنی استقلال) نیز اکنون بلای جان مردم ایران شده است. استقلالی که توام با احترام به حقوق دیگران، گفتار و کردار نیک و پسندیده، و خیر خواهی عمومی نباشد … از وابستگی کودکانه به غرب نیز بدتر است!
همه ما در بدو تولد “وابسته” هستیم. بدون سرپرستی مداوم بزرگتر ها، عمر نوزاد حتی به یک هفته نخواهد رسید. سیر تحول از آن وابستگی بچه گانه، تا رسیدن به “استقلال” دوره جوانی، یک حرکت تکاملی و لازمه حیات بارور است. اما جوان مستقل اگر متجاوز، زورگو و مردم آزار باشد؛ آیا قابل احترام است، یا لازم به تادیب و حبس؟
در جا زدن در مرحله “استقلال” و خود کفایی دوره جوانی و جاهلی، سد راه یک زندگی مفید و پر بازده میباشد. اینکه تنها به خودمان بیاندیشیم، دائم برای تسلط عقیده و نیروی خودمان به دیگران بکوشیم، کسی را به هیچ نگیریم و همه چیز را حق مسلم خود بدانیم … هنوز متاثر از تظاهرات “خون آشامی جنینی” است.
تنها راه رسیدن به بلوغ فکری و روانی “همبستگی” میباشد. همبستگی، جوان مغرور، خودکفا و پرمدعا را مبدل به همسر، پدر، همسایه، همشهری، هموطن … و عضو مفید جامعه بشری میسازد. با از دست نهادن استقلال تنگ نظرانه، میتوان به همبستگی و همکاری جهانی رسید.
استقلال، تنها دست آورد واقعی انقلاب ۱۹۷۹ ایران است. آزادی، همان اول کار نابود شد. جمهوری، اسمی بی مسما و بی معنی است. حتی در اسلامی بودن این رژیم هم هزاران شک و تردید وجود دارد. اما استقلال به خودی خود، یک مقصد و ایدهآل نیست. چه بسا دزد و آدمکش و متجاوز که “مستقل” و صاحب اختیار خود هستند.
هر فرد و هر جامعه بشری که بخواهد جدای دیگران، تنها تحت تاثیر تفکرات خودبزرگ بینانه و تعصبات زورگویانه زندگی کند؛ محکوم به فساد و فنا خواهد بود. همبستگی رمز کمال انسانی است، و رشد فکری. بقول مولای روم:
“سختگیری و تعصب، خامی است … تا جنینی، کار خون آشامی است”