سعید سنندجی
اصل تعیین سرنوشت در لابلای انقلاب فرانسه مطرح شد و در جامعه بین المللی توسط لنین و ویلسون مورد تاکید قرار گرفت. این اصل رضایت مردم از دولت را مد نظر قرار می دهد و مبین آن است که مردم باید حق انتخاب سرنوشت خود را داشتە باشند. علاوه بر این، حق تعیین سرنوشت شامل مصونیت در برابر فشارها و دخالتهای خارجی و یا سیاستهای استعماری می باشد. به عبارت دیگر این حق هم به آرمانهای آزادی خواهانه مردم در برابر دول متبوع و اجباری وهم بە مسائل استعمارگرایانە و اشغال نظامی می پردازد.
پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری های عثمانی، اتریش، مجارستان و روسیه که علت اصلی وقوع آن مسئله اقلیت های ملی و قومی بود، ویلسون اعلام کرد که هر ملتی حق انتخاب دولتی را که می خواهد با آن زندگی کند دارد. بر پایه همین زمینه بود که در پایان جنگ ، حق ملت ها در مورد گزینش دولت خود مسئله ملیت ها مطرح شد و حق تعیین سرنوشت گروههای اتنیکی به عنوان یک اصل اساسی و انسانی مورد پذیرش نمایندگان دولت های حاضر در کنفرانس صلح واقع شد.
این دو موضوع هم در اعلامیه چهارده ماده ای ویلسون و هم در اعلامیه لنین کە به نام حقوق خلق کارگر مطرح شده بود و به دنبال اعلام برنامه های ویلسون در حمایت از اقلیت های قومی تحت ستم و مساله حق تعیین سرنوشت آنان، لنین رهبر جنبش کمونیستی انزمان در روسیه نیز به صراحت هر چه تمامتر بر آن تاکید ورزید.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد درعهدنامە شمارە ۴۲۱ در جهارم دسمبر ۱۹۵۰ بە تحقق حق تعیین سرنوشت برای تمامی ملتها بە عنوان یک حق انسانی و اصولی اشارە کردە است و از شورای اقتصادی و اجتماعی حقوق بشر خواست کە در این مورد پیگیریهای لازم را بە عمل بیاورد. همچنین در معاهدە تکمیلی ان یعنی معاهدەی شمارە ۵۴۵ در تاریخ پنجم فوریە سال ۱۹۵۲ مسئلە گجنانیدن حق تعیین سرنوشت تمامی ملل را جهت تثبیت اصول عهدنامە بین المللی حقوق بشر بە تصویب رساند . این بند تمامی دولت ها را برای گام برداشتن جهت تحقق حقوق نامبرده همگام با اهداف و ارمانهای سازمان ملل و معاهده ی ۶۳۷ درشانزدهم دسامبر ۱۹۵۲ تشویق می نماید. از این رو معاهده ی ۱۵۴۱ چهاردهم دسمبر ۱۹۷۰ دوره پنجم مجمع عمومی اهمیت فوق العاده ای پیدا میکند . زیرا در ان به حق تعیین سرنوشت و ملت های مستعمره اشاره گردیده و برلزوم پایان دادن فوری و بدونه قید و شرط به استعمار و اشغال سرزمین های در هر نوع ان اصرار شده است و مجمع عمومی در مقدمه ی اعلام این قطعنامه بر لزوم تامین شرایط و لازم جهت ایجاد ارامش رفاه و ارتباط دوستانه در عین حال احترام به تعیین حق سرنوشت ملت ها بدون هیچ تبعیضی از نظر نژادی جنسی زبانی مذهبی تاکید کرده و افزوده است که تمامی ملت ها به طور کامل و مطلق حق دارند برای حاکمیت سرزمین و وطن خود همچنین کشور واحد تلاش نمایند. در سال ۱۹۶۶ سازمان ملل متحد دو قطعنامه را به تصویب رساند که در سال ۱۹۷۶ تمامی دولت ها در برابر ان متعهد شده اند. این قطعنامه زاده و برایند قطعنامه ی ۵۴۵-۷۱ پنجم فوریه ۱۹۵۲ مجمع عمومی این سازمان بوده و شامل قطعنامه ی بین المللی حقوقی و مدنی و سیاسی و همچنین قتعنامه ی بین المللی حق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی می شوند . در بندهای اول هردو قطعنامه ی نامبرده حق تعیین سرنوشت از اعتبار و اهمیت جهانی برخوردار بوده و به شرحی که ذیلا اشاره گردیده است توضیح داده شده است:
- حق سرنوشت حق تمامی ملت هاست لذا ملت ها حق دارند ازادانه ساختار رژیم سیاسی حود را طبق این تعابیر اصول توسعه ی اقتصادی اجتماعی وفرهنگیشان قرار دهند.
- ملت ها جهت رسیدن به اهداف خود بدونه هیچ قاهده ی از پیش تعیین شده و بدون اینکه سازمان های همکاری اقتصادی و بین المللی هیچ گونه محدودیتی برانها تحکیل کنند و با تکیه به اصول صلح و قوانین بین المللی می توانند به شیوه ی ازادانه از منابع و ثروت طبیعی خود بهرمندشده ودر هیچ شرایطی ملت ها نباید از کمک و یاری دیگران محروم شوند.
- دولت ها عضو این پیمان انهایی که در برابر اداره سرزمین های غیر مستقل و سرزمین های تحت کفالت مسئول اند باید اساس جوهر و برنامه های سازمان ملل برای عملی کردن پرژه ی حق تعیین سرنوشت و احترام به حقوق تعیین شده تلاش نمایند.
علاوه براین قطعنامه شماره ۲۶۲۵ اول اکتبر ۱۹۷۰ مجع عمومی دارای اهمیت زیادی است .قطتعنامه مذکور به ارتباط دوستانه ی بین دولت ها اشاره کرده و اظهار می دارد : “تمامی ملت ها حق دارند سرنوشت خود را تعیین کرده و تمامی جهانیان باید به این حق احترام بگذارند” لذا حق تعیین سرنوشت تنها شامل “موارد کلاسیکی” از جمله ملت های مبارزو ازادی خواه که برای ازادی از سلطه بیگانه و استعمار تلاش می کنند نمی شود بلکه ان دسته از ملل را نیز شامل می شود که بر علیه نژادپرستان ، ستمگران وچپاولگران برای حفظ منابع و منافع ملی خود مبارزه میکنند چرا که ملتی که در سرزمینی که زندگی میکند صاحب اموال و منابع انجا نیز هست. طبق این معیار حق تعیین سرنوشت در ساز کارهای بین المللی دارای چندین شکل و سیمای مختلف بوده و حقوق مشمول در این طرح بدین شیوه متجلی می شود:
- تقسیم هر سرزمینی باید با مشورت و رای مردم ان سرزمین صورت بگیرد .
- هر ملتی حق دارد رژیم سیاسی خود را تعیین کند.
- ملت باید از هرگونه دخالت خارجی در امان باشد.
- ملت باید از سلطه قدرتی که به ان ستم میکند رهایی یابد.
سال ۱۹۷۵ بیانیه اختتامیه ی کنفرانس هلسینکی مصرانه پشتیبانی خود را از این که حق تعیین سرنوشت تنها عکس العملی در برابر استعمار ملت ها نبوده بلکه حق تمامی ملت ها جهت تعیین سرنوشت و انتخاب رژیم های داخلی و ارتباط با دولت ها خارجی می باشد اعلام داشت به همین دلیل بیانیه ی کنفرانس هلسینکی به خاصیت و همیشگی حق تعیین سر نوشت یعنی حق ملت ها برای ماندن و اعمال خواسته های خود اشاره کرده است همچنین هرگونه اعتراضی علیه این نوع برداشت از حق تعیین سرنوشت با تکیه بر اصل هشتم بیانیه ی کنفرانس رد خواهد شد. از این رو اعلامیه های پایانی کنفرانس به عنوان اعلامیه ای قانونی و حقوقی شناخته شده و برنامه های راهنمای روابط بین دولت ها ی شرکت کننده در کنفرانس داده شد. به علاوه سند قابل اهمیت دیگری وجود دارد که دارای محتوای روحی سیاسی است و ان هم اعلامیه ی جهانی سال ۱۹۷۹ حقوق ملت ها در الجزیره است اگرچه این اعلامیه قانونا دولت ها را ملتزم نمی کند اما نقظه نظر حقوق بشر ونیز حقوق ملت ها سندی اساسی و کامل می باشد.
- حق تعیین سرنوشت برای تمامی ملت ها.
- احترام به اصول هویت فرهنگی.
- حفظ سرزمین.
- حفظ ملت ها در برابر هرگونه ظلم و تجاوز و نسل کشی.
- حق همیشگی رعایت حق تعیین سرنوشت.
- حق ازادی ملت ها از هرگونه ستم و تحت سلطه بودن.
در پایان همین اعلامیە اشارە میشود کە به هرحال ملت هایی وجود دارند که در بعضی از شرایط تاریخی به دولتی الحاق شده اندحال چه دولت مذکور پیش از الحاق ملت یاد شده وجود داشته یا بعد ازان پدید امده باشد در نتیجه این امر ملت یا ملت های الحاق شده حق تعیین سرنوشت خود را هم در حوزه های داخلی و هم در حوزه های خارجی از دست می دهند در هر مرحله ای که این ملت ها خواسته باشند به حق تعیین سر نوشت خود تحقق بخشند موانعی بر سر راهشان قرار گرقته است راه را بر انها سد کرده و به احترام گذاشتن به حاکمیت دولت های حاکم بر خود ملتزم شده اند در چنین شرایطی لازم است که جامعه ی بین المللی برای احترام و حفظ و قوانین و اهداف پیمان نامه های سازمام ملل جهت تامین حق تعیین سرنوشت ملت ها فعالیت ساز و کارهای خود را توسعه دهد زیرا که حق تعیین سرنوشت علاوه برا اینکه در قوانین بین المللی معاصر مورد اشاره قرار گرفته است تحقق این مساله عامل اساسی برای ایجاد امنیت و صلح جهانی می باشد و این همان اهدافی است که سازمان ملل متحد نیز در راستای ان تاسیس گردیده است.
در سال ۱۹۹۰ نیز سازمان امنیت و همکاری اروپا در کنفرانس پاریس، حق تعیین سرنوشت را پایە اساسی برای امنیت در اروپا بشمار اورد و در سال ۱۹۹۳ درجلسە سازمان ملل متحد در وین حق تعیین سرنوشت را به عنوان مرکزی ترین حقوق بشر در بیانیە خود گنجانیدند و حق تعیین سرنوشت را پیش نیاز برای تحقق حقوق بشر و آزادیهای اساسی انسانهای کرە زمین در بیانیە خود اعلام داشتند.
از سال ۱۹۵۱ تا سال ۱۹۸۰ بە ترتیب کشورهای لیبی، کامبوج ، سودان، مراکش، تونس، غنا، مالزی، گینه، کامرون، سنگال، توگو، کنگو، سومالی، ماداگاسکار، بنین، نیجر، بورکینا فاسو، ساحل عاج ، چاد، جمهوری آفریقای مرکزی، کنگو، قبرس، گابن، مالی، نیجریه، موریتانی، سیرالئون، کویت، سا موآ، بروندی، رواندا، الجزایر، جامائیکا، ترینیداد و توباگو، اوگاندا، کنیا، تانزانیا، مالاوی، مالتا، زامبیا، گامبیا، مالدیو، سنگاپور، گویان، بوتسوانا، لسوتو، باربادوس، نائورو، موریس، سوازیلند، استوایی، تونگا، فیجی، بنگلادش، بحرین، قطر، امارات متحده عربی، باهاما، گینه بیسائو، گرانادا، موزامبیک، کیپ ورد، کومور، سائو توم و پرینسیپ، پاپوآ گینه نو، آنگولا، سورینام، سیشل، جیبوتی، جزایر سلیمان، تووالو، دومینیکا، سنت لوسیا، کیریباتی، سنت وینسنت و گرنادین و همچینی از سال ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۰۰ زیمبابوه، وانواتو، آنتیگوا و باربودا، بلیز، سنت کیتس و نویس، برونئی، جزایر مارشال، میکرونزی، لیتوانی، نامیبیا، یمن، گرجستان، کرواسی، ، اسلوونی، استونی، قرقیزستان، روسیه، بلاروس، مولدووا، آذربایجان، ازبکستان. لیتونی، مقدونیه، تاجیکستان، ارمنستان، ترکمنستان، اوکراین، قزاقستان ، بوسنی و هرزگوین، جمهوری چک، اسلواکی، اریتره، و پالائو واز سال ۲۰۰۰ تا سال ۲۰۱۲ شرق تیمور، مونته نگرو، صربستان، کوزوو، سودان جنوبی استقلال خود را بدست اوردەاند.
ملتهایی کە امروز در حال مبارزە برای استقلال خود میباشند عبارتند از:
- اسکاتلند کە مبارزە انها بیشتر بە دلیل وجود دمکراسی و حقوق بشر بە شیوە مبارزە مدنی عمل میکند. در سال ۱۷۰۷ بریتانیای کبیر بنیان نهاده شد. اسکاتلند همواره بعد از جنبش ابراهام ولاس از درجاتی از خودمختاری برخوردار بوده است و امور مربوط به آموزش و پرورش، بهداشت و قانونگذاری داخلی خود را مستقل از لندن پیش میبرد. در سال ۱۹۹۹ و با گشایش پارلمان اسکاتلند، این کشور بیش از پیش مستقل شد اما با این وجود بحث استقلال کامل اسکاتلند از انگلستان همواره مطرح بودە است. دولت اسکاتلند اعلام کرده است کە قصد دارد در اواخر سال ۲۰۱۴ رفراندومی برای استقلال کامل خود برگزار کند.
- استقلال طلبهای تامیل کە جنش اصلی انها بە ببرهای تامیل در سریلانکا مشهور است سالهاست برای اسقلال بخشی از خاک اجدای خود مبازه میکندند. آنها بصراحت اعلام کردەاند که خواهان استقلال بخش تامیل نشین سریلانکا هستند و سالها است برروی این موضع خود تاکید میکنند و در این راە قربانی زیادی دادەاند.
- کشمیریها بعد از استقلال هند و پاکستان از بریتانیای کبیر که یک امیر نشین جداگانه تحت سیطره بریتانیا بود، به اشغال هند و پاکستان در آمد. اما مردم کشمیر ریاست هیچکدام ازاین دو کشور را قبول ندارند. انان نیز سالها است کە خواهان استقلال خود میباشند.
- تبت یک کشور مستقل بود که توسط چین اشغال شد، اما مردم تبت سیطره چین را قبول ندارند و خواهان استقلال هستند. دالای لاما رهبری مذهبی و سیاسی استقلال طلبان را بعهده دارد.
- میدانائو در جنوب فلیپین جبهه ایی در مقابل ان کشور بە مدت بیش از دو دهه برای استقلال خود مبارزه کردەاست. جنگهای خونینی را در این سالها بین دوطرف شاهد بودیم. سرانجام با یک پیمان صلح با دولت فیلیپین در سال ۱۹۹۶ میلادی به خودمختاری گسترده ایی دست یافتند . اما این پیمان بعدها از طرف دولت فیلیپین نقض شد و با حمله شدید نظامی به استقلال طلبان وضعیت را از آنچه قبلا بود بدتر کرد.
- سیکها در هند خواهان جدایی از هند و تاسیس کشوری به نام خالصستان بودند و سالها برای این هدف مبارزه کردند. اما دولت هند با دادن حقوق مساوی به سیک ها و دیگر قومیتها زمینه پیشرفت آنها را در هند فراهم کرد به حدی که ما امروز شاهد به دست گرفتن بالاترین قدرت اجرایی در هند توسط یک سیک(مانموهنسینگ) هستیم.
- اویغورهای ترک خواهان استقلال از چین هستند. کە اقلیم انان توسط چین بە زیر سلطە در امد و تا حد انکار هویت انها پیش رفت. هم اکنون اقلیم اویغورهای ترک بنام منطقه خود مختار سینکیانگ که در شمال غرب چین قرار دارد مشهور است. اویغورها خواستار جدایی از چین و تشکیل کشور ترکستان شرقی هستند.
- جمهوری چچن پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، در یک همه پرسی دمکراتیک تحت نظارت جهانی ، با رای 75% خواهان استقلال خود شدند و اعلام استقلال کردند. اما این استقلال از طرف روسیه به رسمیت شناخته نشد. با حمله روسها به منطقه چچن جنگی سخت و وحشتناک بین دو طرف در گرفت که تا حالا هم ادامه دارد. تا حالا بیش از صدها هزار نفر از ملت چچن قربانی این جنگ شده اند.
- مردم ناگورنو قرە باغ پس از فروپاشی شوروی در جمهوری آذربایجان که اکثریت مردم آن منطقە ارمنی بودند. ارمنی ها خواهان تجزیه این بخش از آذربایجان و پیوستن آن به ارمنستان بودند. جنگ سختی بین دو طرف در گرفت که به مرگ ده ها هزار نفر منجر شد وتا حالا هم این مشکل حل نشدە است.
از حرکتهای استقلال طلبانە خاورمیانە نیز میتوان بە نمونەهای زیر اشارە کرد:
- بلوچستان کە در اوایل قرن ١٩ توسط دولت ایران و انگلستان بە سە بخش تقسیم شد بخش اصلی بلوچستان بە ترتیب در خاک پاکستان، ایران و افغانستان قرار دارد. در این میان از جانب دولت ایران و پاکستان این ملت بە حدی بە انزوای اقتصادی کشانیدە شدەاند کە فقر مطلق را در این نواحی بە وفور میتوان مشاهدە کرد. ملت بلوچ سالهاست جهت استقلال خود کوشش میکنند و در این راە بسیاری از جوانان خود را فدا کردەاند.
- کردستان سرزمین اجدادی کردها کە قدمت مکتوب ان بە ۵۰۰۰ سال پیش بر میگردد. بعد از انکە در طول هزران سال بە شیوە ملوک الطوایفی ادارە میشد در سال ۱۵۱۴ در جنگ چالدران بین دو امپراتور عثمانی و صفوی تقسیم شد بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثنمانی، ابر قدرتها با سیاستی غیر منصفانە کشورهایی تازە تاسس کردند و خاک کردستان را بین انها تقسیم کردند. جنبش مدرن کردها در اوایل خواهان استقلال کامل خود بود کە نمونە بارز ان جمهوری کردستان است کە اعلام دولت مستقلی کرد هر جند کە بعد از فروپاشی این دولت سیاست کردها بە خودمختاری تحدیل پیدا کرد اما در دو دهە گذشتە مسئلە استقلال کردستان بە شیوە بحث جدی در میان کردها از نو سر گرفتە است.
- جمهوری دمکراتیک الاحواز در جنوب خوزستان، بوشهر و مناطقی از جنوب فارس که خواهان استقلال مناطق عرب نشین جنوب ایران میباشند. نمونە بارز این جنبش در تاریخ بە حرکت استقلال طلبانە دوران شیخ خزعل باز میگردد. این جنبش در دەە پیش حرکت تازەایی را از نو سر گرفتە است کە از طرف حاکمیت ایران بە شیوەایی غیر انسانی مورد کشتار فیزیکی و فرهنگی قرار گرفتەاند.
- ترکهای ساکن اذربایجان کە بر اساس برخی منابع، تاریخ استقلال خواهی انان بە زمان شیخ محمد خیابانی بر میگردد کە نام اذربایجان را هم بە نام آزادی ستان تغییر داد. بعد از جنگ جهانی دوم بر اساس اسناد و مدارک موجود، حکومتی مستقل از ایران در اذربایجان بە رهبری سید جعفر پیشوری اعلام شد کە بنام حکومت ملی اذربایجان شناختە میشود. متسفانە فروپاشی این حکومت ترکها بە شیوەای غیر انسانی انجام گرفت کە توام با کشتار دستە جمعی بیش از ۲۰۰۰۰ نفر، سوزاندن کتابخانەهای انان و سیاست کشتار روح و ذهن ترکها بود. ترکهای ساکن اذربایجان در دهە اخیر بیشتر از پیش بە مسلئە حق تعین سرنوشت خویش تا حد جدایی پرداختەاند.
سخن اخر انکە عموما فکر استقلال طلبی از روی میل جمعی نیست و میتواند بە هویت غیر انسانی کشورهای سلطە گر بر گردد. محروم کردن یک ملت از حقوق انسانی، کە خود باعث نابودی فرهنگی و زبانی و همچنین در نهایت محل زندگی آنها میشود، راهی برای ان ملل بغیر از استقلال برای خاتمە دادن بە این گونە ستم ورزیها باقی نگذاشتە است.
بمناسبت سالروز تاسیس سازمان ملل متحد ۲۴ اکتبر
سعید سنندجی ۲۳/۱۰/۲۰۱۲