mosaddegh 05

به بهانه شاه و مصدق وبرای حمایت از قیام در تهران

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

mosaddegh 05

mosaddegh 05رضا فاضلی

… نمی توان به جنبش ملی نفت ایران اشاره کرد و به ماهیت این جنبش ضد استعماری نپرداخت.  انقلاب مشروطه؛ انقلاب مکزیک؛ انقلاب اروپا ۱۸۴۸ مبارزات ازادیخواهانه و ضد استبدادی بودنند. اما جنبش ملی شدن نفت (۱۹۵۵ – ۱۹۴۸) با تجربه اشغال ایران توسط متفوقین؛ همزمان با قدرت گرفتن (کودتای) عبدالناصر در مصر در سال ۱۹۵۲ و تنها چند سال پس از جنگ اعراب و اسراییل در سال ۱۹۴۸ شکل می گیرد. در این سالها کشوری مانند مصر که نفت ندارد با اگاهی از عواقب مقابله با غرب در سال ۱۹۵۶ دست به ملی کردن کانال سویز می زند. در همین سالها حتی حکومت محافظه کاری مانند عربستان صعودی با تهدید غرب سهم سود خود از نفت را به ۵۰/۵۰ افزایش می دهد…

 


بنام خدا

 

با پوزش پیشایش از همه دوستان و هموطنان بزرگوارم: من بخاطر به چالش کشیدن دیدگاه های مقدس گرایانه چپ سنتی مجبور به ترجمه و تکرار برخی از جملات ضد یهودی شده ام که بخاطر ان از همه دوستان بویژه هموطنان یهودی عذرخواهی می کنم.  در همین راستا؛ لازم می دانم که از دیگر هموطنان بویژه دوستان خود بخاطر برخورد با دیدگاه ها و شخصیت های تاریخی ممکن است ازرده شوند؛ نیز عذرخواهی می کنم.

به بهانه شاه و مصدق وبرای حمایت از قیام در تهران

اکنون قریب به دو دهه  از پایان دوران جنگ سرد می گذرد اما هنوز بار سرد و منفی این دوران بر تفکر بسیاری از ما سنگینی می کند.  نمی توان به شبکه اینترنتی مراجعه کرد که در ان؛ برخی از فعالان سیاسی به بهانه کودتای بیست و هشت مرداد؛ خطر جنگ و بحران تجزیه طلبی و دیگر عناوین با ارایه تصویری یک بعدی دست به مقدس سازی نزده باشند.  

متاسفانه این شیوه برخورد تا جایی پیش رفته که این امر نه تنها تفاهم ملی را تحت شعاع خود قرار داده است بلکه به تدریج به سنتی نادرست در برخورد با تاریخ  شده است.  سنتی که هم تاریخ ما را تحریف کرده و هم ایران را در استانه حملی نظامی قرار داده است.  در دورانی که؛ ساختار رژیم هر روز نظامی تر می شود؛ مردم ما هر روز بیشتر مورد تعدی قرار می گیرند؛ خطراتی بسیار خانمان برانداز ایران را تهدید می کند؛ جعل و استفاده از رویدادها و شخصیت های تاریخی علیه اتحاد مردم بسیار سرزنش امیز است و باید با ان به مقابله پرداخت. 

پر واضح است که محدودیت های فردی و چهارجوب های یک مقاله کوتاه اجازه ان را نمی دهد که همه انچنان که باید و شاید در این نوشته مطرح کرد اما من امیدوارم که دوستان با خردمندی شایسته و در جهت پیوند های بیشتر با این کاستی ها برخورد کنند.

چالش ها 

ا – مقدس سازی

۲ –  تاثیر منفی جنگ سرد بر شکل گیری دمکراسی  

۳ – قدرت گیری سرمایه داری یک پیش شرط دمکراسی

۴ – دیکتاتوری محصول جامعه  

۵ –  در کجا ایستاده ایم –  مقابله یا مدارا با رژیم؟

 دوگانگی و مقدس سازی برای کسب مشروعیت

 

جهان پیرامون ما؛ جهان گوناگونی است.اما بسیاری از ما با تاکید بر تضاد و دو قطبی بودن پدیده های عالم به تعریف روابط ان می پردازیم.  وجود زن و مرد؛ شب وروز؛ تابستان  و زمستان و بسیاری دیگر از پدیده های عالم توجیه این دیدگاه است.  این دیدگاه تا زمانی که به مقدس سازی یکی در برابر دیگری نمی پردازد از مشکل چندانی برخوردار نیست  اما امیزه تضاد؛ دوگانگی و مقدس سازی؛ ترجمه و تعریفی انحرافی و مشکل افرین از جهان و پدیده های ان ارایه می دهد.

پر واضح است که پدیده های عالم هم دارای بار مثبت و هم بار منفی هستند.  اما این به معنای تضاد این دو بخش یک پدیده نیست.  شب و روز محصول یک دور گردش زمین به دور خورشید است و جلوه های متفاوتی از این گردش در ساعات مختلف پدید می اید. اما شب با روز در تضاد نیست. همچنان که مونث با مذکر در تضاد نیست.  ایا می توان پذیرفت که یک گیاه مذکر با یک گیاه مونث در تضاد است؟  این دو شکل یک پدیده بیشتر به تکامل یکدیگر خدمت می کنند و بخاطر همین تعریف تضاد برای تعریف رابطه میان این دو چندان مناسب نیست.

شاید پذیرش شب در برابر روز و حذف غروب و صبحدم و یا نادیده گرفتن تغییرات متاثر از فصول و موقعیت جغرافیایی مشکل چندانی ( حداقل در برخورد با مشکلات اجتماعی) ایجاد نکند اما زمانی که معضلات اجتماعی – اقتصادی با تاکید بر اختلاف انها شناسایی می شود گوناگونی نه مزیت بلکه به یک مشکل می شود.   

بعنوان نمونه هنگامی که مرد و زن در یک جامعه به عنوان دو پدیده جنسی در برابر هم قرار می گیرند؛ تولید مثل ممکن است به عنوان نقش اساسی مطرح شود. اما ایا این محدود کردن نقش زن و حتی مرد نیست؟  یک زن در مقام مادر؛ دوست؛ خواهر؛ فرزند و همسر؛ همکار؛ مدیر؛ سیاستمدار؛ روشنفکر نقش های متفاوتی را دارا بوده و شناسایی زن با تاکید بر تفاوت جنسی او با مرد؛ تعریف نادرستی از زن را ارایه می دهد. این تعریف نادرست؛ محدود و مردسالارنه از نقش زن است. جوامع مردسالار بخاطر نقش اقتصادی زن در جامعه بطور تاریخی با تاکید بر جنسیت زن به کسب مشروعیت برای روابط نابرابر میان زن و مرد پرداخته اند. برای شناسایی مناسب رابطه زن و یا مرد باید حیطه شناسایی خود را گسترش داد تا تا زن و مرد را بعنوان انسان و نقش متحول او شناسایی کرد.  

دگرگونی؛ یک ویژ گی مشترک پدیده های جهان و در همین راستا؛ انسان هاست.  این ویژگی نه یک تضاد (خیر در مقابل شر) بلکه یک نیاز دنیای در حال تحول و تکامل است.  تکامل جهان نه تنها هر روز بر دگرگونی ها می افزاید بلکه خود نیز محصول دگرگونی است.  از همین رو شناسایی جهان بر پایه تضاد مشکل افرین است. هنگامی که این دیدگاه (تضاد) برای حل مشکلات اجتماعی – اقتصادی بکار گرفته می شود؛ بخاطر محدودیت به مقدس سازی و ایجاد تفکر خیر و شر می انجامد.    

بعنوان نمونه نتیجه تاکید بر شناسایی جنسی انسان ها ایجاد فضایی است که نه تنها به مرد سالاری در جامعه منجر شده است بلکه جایی برای تفاوت و گرایش های جنسی دیگر مانند دگرباشان وجود ندارد. در چنین شرایطی است که روابط  میان زن و مرد (بویژه در چهارچوب ازدواج) بعنوان عملی اخلاقی؛ طبیعی و سالم تشویق؛ اما روابط دگرباشان و( حتی روابط خارج از از ازدواج) بعنوان عملی غیر اخلاقی مورد تقبیح قرار می گیرد.  در حالیکه زمانی که ما حیطه دریافت خود را از محدودهای دوقطبی (زن؛ مرد و تولید مثل) به مجموعه بزرگتری (انسان و نقش او) گسترش می دهیم؛ معضل جنسی برخورد با زنان؛ دگر باشان و یا دیگر انسان ها بخاطر تفاوت و گرایش های جنسی بسیار کمر رنگ تر خواهد شد.  

قدسیت؛ مذهب و جامعه دوگانگی؛

فرهنگ اساطیر یونانی نقش چندانی برای پیامبران قایل نیست.  در این دیدگاه جهان متعلق به خدایان؛ انسان و نیمه خدایان است.  داستان هرکولیس بعنوان فرزند زیوس که در راه انسان ها مبارزه  می کند؛ رنج می کشد و در حال مرگ به عمر جاودان دست یافته و به اسمان نزد زیوس می رود؛ یاد اور داستان عروج حضرت مسیح است.  داستان جعبه پاندورا هم که در ان زنی بخاطر وسوسه دست به نافرمانی از فرمان خدا می زند و با باز کردن جعبه پاندورا بهشت انسانی را الوده به تاریکی می کند نیز بی شباهت به داستان نافرمانی حوا نیست.

در داستان های یونانی؛ خدایان موجوداتی فرا-انسانی بوده و به چند طبقه تقسیم می شوند. اما همین خدایان مانند انسان ها رفتار کرده و دچار خطا می شوند. بعنوان نمونه اطلس با پلیونه (از اوکئانیدها) ازدواج و صاحب فرزندانی متعددی می شود.  او بعدها علیه دیگر خدایان به جنگ پرداخته؛ شکست خورده محکوم می شود که افلاک را بر دوش بگیرد و یا ژوپیتر (زیوس)  پادشاه خدایان با فریب لیدا به زنا با او پرداخته و او را باردار می کند.  

در این نوع تفکر چیزی بنام قدرت و درستکاری مطلق وجود ندارد.  تکرار رفتار و خطاهای انسانی میان خدایان یونان بخشی از این دیدگاه است (2).

تورات و انجیل نیز چهره مطلقی از پیامبر و حتی خدای یهود – مسیحیت ترسیم نمی کنند.  انجیل با بازگویی داستان کشتی گرفتن حضرت یعقوب علیه السلام با خدای یهودیت – مسیحیت توانایی مطلق خدای این مذاهب را بزیر سوال می برد.  انجیل همچنین به روشنی حضرت داود علیه السلام را به زنا کاری و قتل در این رابطه متهم می کند.  پیامبران دیگر هم مانند حضرت لوت علیه السلام به زنای محسنه و شراب خواری و دیگر خطا های متهم می شوند (3).  این شیوه برخورد با پیامبران نیز با مطلق انگاشتن درستی و درستکاری پیامبران منافات دارد.

در قران نیز داستان فریب خوردن حضرت ادم علیه السلام و حوا در قران نشان از خطای اولین پیامبر یعنی حضرت ادم در کنار سستی حضرت حوا دارد.  این داستانی است سمبلیک که پیامبران را بعنوان انسان و در جایگاه انسانی شناسایی می کند (4). در این داستان پسران حضرت ادم بخاطر نبود زوج دیگر و نیاز انسانی با خواهران خود ازدواج می کنند.  همین فرزندان که سر سفره حضرت ادم و حوا بزرگ و تربیت شده اند بعدها دست به رقابت؛ حسادت و قتل می زنند. این رفتارهای انسانی نیز از پیامبران چهره ایی انسانی به نمایش می گذارد.

مذهب “زروانی” بعنوان یکی از باورهای دینی ایرانیان باستان با مطرح کردن اهورا مزدا و ابلیس بعنوان فرزندان زروان (خدای زمان و افریدگار) بی شباهت به داستان هابیل و قابیل نیست.  در این نگاه اهورمزاد و ابلیس برادر هستند و زروان در برخورد با ابلیس (فرزند خود) کم مهری می  کند (6).  نقش “زروان” با وجود انکه در اوستا به ان اشاره شده است در طول تاریخ کمرنگ تر شده و جایگاه خود را به اهورا مزدا و نبرد با اهریمن می دهد.  اما تامل در داستان زروان (مانند تردید او که به تولد ابلیس می انجامد)؛ چهره ایی بدون عیب و کامل مطلق را به تصویر نمی کشد.  

علی رغم این اسناد تاریخی؛ بیشتر ادیان با تاکید دوگانگی جهان و تاکید بر نبرد خیر و شر؛ و دفاع از نیکی (یا انچه انان خود ان را نیک می خوانند) در برابر بدی می پردازند و به نوعی جهان را با تناقض گویی به نفع جهان بینی و مشروعیت خواهی خود تفسیر می کنند.  اگر ما شب را مظهر بدی ندانیم در مقابل روز را هم نمی توانیم به عنوان نماد خوبی شناسایی کنیم.  از سوی دیگر زمانی که ما یک پدیده را مطلق خوبی می خوانیم در برابر پدیده دیگری را نیز در تقابل با این خوبی قرار داده و از ان بد مطلق می سازیم. 

اما با وجود این جهان بینی (غیر اخلاقی) پدیده مقدس سازی از پیامبران از سابقه چندان طولانی برخوردار نیست.  حتی امروز هم بخشی از روحانیت؛ بویژه در میان اهل سنت؛ از پرداختن یک چهره خداگونه و خطا ناپذیر از پیامبران حتی پیامبر اسلام اکراه می ورزند (7). در مقابل بخش بزرگی از روحانیون مانند روحانیون شیعه ( بویژه در دوران اخیر) در جهت مشروعه خواهی دست به معصوم سازی پیامبران؛ امامان و حتی خودی ها می زنند.  توجه به نقش مقدس پاپ در کلیسای کاتولیک؛ انتخاب رهبر مقدس بوداییان جهان و ادعای حکومت الهی هر دوی پاپ و رهبران بودایی در روی کره زمین دلیل بر اشتراک این گونه تفکر در میان دیدگاه روحانیون در سراسر جهان است. 

بنظر من این مقدس سازی بیش از انکه از مذهب ریشه گرفته باشد؛ محصول شرایط اجتماعی است. از همین رو این بیماری دامن همه ما را گرفته است. بعنوان نمونه مارکس با وجود انکه از دیدگاه های نادرستی هم بر خوردار بوده است؛ (۲۷ -۳۱) اما بخش بزرگی از چپ ایرانی با مارکس نه مثابه یک اندیشمند بلکه در قامت یک پیامبر با او برخورد می کنند و از همین رو برای پاسخگویی به معضلات (دو قرن پس از مارکس)؛ با تاکید بر تضاد میان “خیر طبقه کارگر” در برابر “شر سرمایه” به مرزبندی می پردازند. این دیدگاه منکر یکصد سال گسترش طبقه متوسط بجای طبقه کارگر (برخلاف نظریه پرولتاریزه شدن جهان) و بهبود شرایط طبقه کارگر در اروپا می شود. حتی این تعصب تا جایی پیش می رود که جنبش ترقی خواهانه چپ را که بیش از هزار سال قدمت دارد در انحصار مارکسیسم دراورده و تلاش های دیگر متفکران چپ برای پیشرفت ازادی و عدالت اجتماعی را انحراف می خواند.

جریان های سلطنت طلب هم که از متفکری مانند مارکس برخوردار نیستند؛ سلسله پهلوی را در چنین مقامی جای داده اند. برخی از هموطنان سلطنت طلب با تعصب؛  ملی گرا ها؛ کمونیست ها و حتی جیمی کارتر را نماد شر و سیاهی و انقلاب ایران را توطیه شوم ارتجاع سرخ و سیاه می خوانند.  

حتی ملی گرا ها هم که “شعار” اعتدال در برخورد با حوادث را می دهند؛ درجه پیامبری را به دکتر مصدق داده  و از او یک پیامبر بدون خطا و خدشه ساخته اند که نماد خیر در مقابل “شر” محمدرضا شاه پهلوی شده است. 

اما برخی از همین دوستان در دوران حیات دکتر مصدق؛ با او مخالفت می کردنند. بعنوان نمونه  “تصمیم دکتر مصدق برای انحلال مجلس و ابقای دولت از طریق مراجعه به همه پرسی در حالی که کمتر از یک سال از عمر آن مانده بود، باعث مخالفت جمعی از برجسته ترین مشاوران و هواداران دکتر مصدق از جمله دکتر معظمی، دکتر شایگان، دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی، مهندس احمد رضوی، خلیل ملکی و محمود نریمان شد. آنها تلاش کردند که مصدق را از تصمیم خود منصرف کنند اما او بر سر رای خود باقی ماند. (8).

بنظر من مشکل ما نه چهارده معصوم بلکه دیدگاه تضاد و معصوم تراشی است. همه چیز بعنوان تضاد شناسایی می شود. امام حسین در برابر یزید؛ کار در برابر سرمایه؛ امپریالیسم در برابر خلق؛ استعمار در برابر استقلال؛ سپید دکتر مصدق در مقابل سیاه شاه؛ بدون توجه به زمان؛ مکان؛ معضلات اقتصادی؛ اجتماعی و دیگر عوامل موجود.

در این دیدگاه جایگاهی برای رقابت؛ توافق و تفاهم وجود ندارد.  نبرد اهوارایی در صحرای کربلا ادامه می یابد.  اعتقاد کور به باورهای خود؛ به دشمنی کور با تفکرات دیگر می پردازد.  یا با ما؛ یا بر علیه ما؛ راه حل سومی وجود ندارد.  این یک دیدگاه مقابله با بحران است که راه را در برابر مدیریت معضلات سیاسی اقتصادی –اجتماعی مسدود می کند. 

شاید این یک تناقض بنظر برسد که من خود بعنوان یک سرنگونی خواه؛ از یک سو با مرزبندی میان صف مردم و صف نظام راه حل سوم اصلاحات را مردود می شمارم و از سوی دیگر به نقد دیدگاه تضاد و مقابله می پردازم. من در بخش پایانی در این مورد توضیح داده ام.

اوج گیری نگرش خیر و شر در دوران جنگ سرد

 شکی نیست که تاریخ دیکتاتوری و مبارزه؛ در کنار استفاده از تفسیر خیر و شر جهت کسب مشروعیت از سابقه بسیار طولانی برخوردار است. اما استفاده از این شیوه برخورد برای قضاوت در مورد رویداد و شخصیت های دوران جنگ سرد از سیاه و سپیدی خاصی برخوردارند.

بعنوان نمونه در تاریخ نه چندان دور ایران ناصرالدین شاه قاجار فرمان قتل امیر کبیر را صادر می کند اما قضاوت اجتماعی در مورد ناصرالدین شاه؛ بیشتر یک قضاوتی تاریخی است تا شمر و یزیدی . از همین رو قاتل او یعنی میرزا رضای کرمانی نیز از احترام خاصی در تاریخ برخوردار نیست.

رضا شاه بر خلاف قانون اساسی مشروطه؛ احمد شاه را خلع و خود با دیکتاتوری جانشین او می شود. اما حداقل تصور ما ( نیروهای چپ) از رضا شاه در برابر احمد شاه قاجار و یا دیگر مخالفان او یک تصور چندان سیاه و سپید نیست.  هیچکس از احمد شاه و یا مدرس امامزاده نمی سازد تا رضا شاه را یزید بخواند.. 

اما این تصویر در مورد محمدرضا شاه کاملا متفاوت و بسیار سیاه و سفید است.  دوستان بسیاری ادعا می کنند که محمدرضا شاه نه تنها (شمر و یزید) محکوم بیست و هشت مرداد و سالهای حکومت تا پیش از انقلاب است بلکه گناه انقلاب اسلامی هم به گردن اوست.  بنظر من بخش بزرگی از این تندی در قضاوت و ایجاد عرصه نبرد خیر و شر؛ محصول تفکرات انقلابی قرن نوزده ام؛ اوج گیری جنبش های ضد استعماری و از همه مهمتر دورانی است که بیشتر جهان را در بحران شرق و غرب گرفتار می کند.  اما بخشی از این برخورد بخاطر احساس خطر در برابر بازگشت پادشاهی به ایران است. دوستان تلاش می کنند تا با محکومیت همه جانبه شاه علیه توافق با اقای رضا پهلوی تاریخ را بسیار سیاه و سپید تر انچه رخ داده به تصویر بکشند.

جنگ سرد؛ مبارزات ضد استعماری و دمکراسی

پرواضح است که پدیده های عالم محصول شرایطی هستند که به وجود انها منجر می شود. در همین راستا می توان ادعا کرد که  نیروهای سیاسی یک جامعه نیز از این امر مستثنا نیستند.  

“ماکسیملیان روبسپیر” رهبر انقلاب فرانسه؛ یک انقلابی و ازادیخواه است. اما همین رهبر ازادیخواه بخاطر شرایط رادیکال فرانسه به ارامی به یک دیکتاتور تبدیل می شود.  این ازادیخواه  مخالف مذهب؛ در سالهای اخر دست به ایجاد مذهبی جدید زده؛ و خود را پیشوای ان اعلام می کند.  تردیدی نیست که او؛ سلطنت لویی و کلیسا را برای ازادی کشورش و مردم ان به چالش می کشد و نه برای انکه خود به دیکتاتوری دیگر تبدیل شود اما شرایط اجتماعی از این انسان ازادیخواه یک دیکتاتور خونریز می سازد (9). از همین رو پرداختن به مناسبات اجتماعی بسیار مهم تر از پرداختن به نیات خیر و شر افراد و ترسیم تصاویر سیاه و سپید از رهبران جامعه است.

دوران جنگ سرد پس از جهانی دوم اغاز؛ و تا فروپاشی شوروی (دهه نود میلادی) ادامه یافت تا جهان را به عرصه رقابت دو نوع از اقتصاد گرداند.  مالکیت و تولید بصورت تاریخی همواره؛ هم در اختیار بخش خصوصی و هم بخش غیر خصوصی (دولت و یا سازمان های غیر خصوصی) بوده است.  حتی امروز هم بسیاری از صنایع در جهان در اختیار (حتی انحصاری) دولت هاست.  بخش هایی نظیر اموزش؛ خدمات اجتماعی؛ ترابری و نظامی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری یا در انحصار دولت های این کشورها است و یا دولت پابه پای بخش خصوصی در این زمینه ها به فعالیت می پردازد.

تفاوت عمده کشور شوراها با غرب در مالکیت انحصاری دولت در کنار تلاش برای از بین بردن رقابت و بخش خصوصی در این کشور بود.  اوج گیری این شیوه برخورد؛ خشونت ان؛ بوِیژه پس از تجربه جنگ جهانی دوم؛ به بحران روابط شرق و غرب دامن زد تا فرهنگ و سیاست این دوران را به موازات دچار تحول کند.  این بحران نهایتا با عقب نشینی اقتصاد دولتی پایان یافت.

این دوران از یکسو دوران دشواری برای کشورهای تحت سلطه است و از سوی دیگر سبب گسترش عدالت اجتماعی در کشورهای سرمایه داری و پیشرفت های صنعتی است. این دوران علی رغم تلخی ان برای جهان سوم؛ تجارب بسیار اموزنده ای را به ارمغان گذاشت.  بنظر من یکی از مهم ترین تجارب این دوران اهمیت رقابت در اقتصاد است و ناکامی شیوه اقتصاد دولتی بخاطر ایجاد انحصار در مالکیت و محدودیت  گوناگونی و رقابت است.  تکامل و رشد نیازمند دو عنصر گوناگونی و رقابت است.   

تجربه بسیار مهم دیگر این دوران وجود سیاست همزیستی کشور شوراها با کشورهای پیشرفته سرمایه داری و امتناع از درگیری مستقیم است.  اما درگیری در کشورهای جهان سوم روی دیگر سکه این سیاست است.  سیاست مدارا از وقوع جنگ جهانی جلوگیری نمود و سیاست مقابله کشورهای جهان سوم را به ویرانی کشاند.

دوران جنگ سرد دوران بسیار تلخی است که در طی ان هیچ کشور تحت سلطه ایی نتوانست به دمکراسی دست پیدا کند. اما بسیاری از تلاش های ازادیخواهانه به برامدن دیکتاتوری های خونریز و ویرانگر نظیر پول پوت انجامید.  در این دوران مبارزات ضد استعماری؛ یا یکی پس از دیگری به دامن ارودگاه شرق می افتند و یا مغلوب دیکتاتوری های غربی می شوند.  بعنوان نمونه کیم ایل سونگ میهن پرست بخاطر رهایی کشورش از استعمار ژاپن نهایتا به ایجاد دیکتاتوری کره شمالی می پردازد. کره جنوبی شاهد چندین کودتای امریکایی توسط افسران میهن پرست کره جنوبی است.  کودتاهای شرقی – غربی و شکل گیری حکومت های دیکتاتوری در برابر و یا در نتیجه  انقلاب ها یکی از مشخصات این دوران است. 

با این وجود بسیاری از دوستان ادعا می کنند که اگر شاه دست به کودتا نمی زد یا در ان شرکت نمی کرد ایران به دمکراسی دست می یافت و یا اگر شاه در اوایل دهه پنجاه فضای سیاسی را باز می نمود؛ انقلاب اسلامی رخ نمی داد و ایران به دمکراسی دست می یافت.  من برای محک زدن به این تفکر لازم می بینم که بطور مختصر به جنبش ملی شدن نفت و روند دمکراسی در جهان بپردازم. 

جنبش ملی شدن نفت در جهان و ایران

جنبش ملی شدن نفت در ایران بخشی از یک تحول ملی گرایی – ضد استعماری در جهان است(10). از یکسو جنبش های ضد استعماری در سراسر جهان قد علم می کنند و از سوی دیگر پرچم اسراییل در سرزمین های فلسطین افراشته می شود.  

مکزیک انقلابی اولین کشوری است که به ملی کردن صنعت نفت و معادن در سال ۱۹۳۸ اقدام می ورزد.(11) پس از ان ونزویلا بعنوان یک کشور نفتی در سال  ۱۹۴۳ به تقسیم ۵۰/۵۰ سهم نفت با شرکت های غربی می پردازد (14) و نهایتا در سال ۱۹۷۶ و پایان گرفتن قرار داد خود با شرکت های خارجی؛ نفت خود را ملی می کند.  در سال ۱۹۵۰  پادشاه عربستان با تهدید به ملی کردن نفت سهم کشور خود را به ۵۰/۵۰  افزایش می دهد (16) و به تدریج با خرید سهام شرکت ارامکو؛ نفت خود را ملی می کند.  دولت دکتر مصدق در سال ۱۹۵۴ در ایران نفت را ملی نموده و عبداکریم قاسم در عراق در سال ۱۹۶۱ با افزایش سهم عراق به ۹۵ درصد اولین قدم را برمی دارد تا صدام حسین ان را در سال ۱۹۷۲ ملی کند.

تجربه ملی کردن نفت در مکزیک پس از انقلاب مکزیک در سال 1921 تجربه اقتصادی بسیار بدی است.  ملی کردن نفت در این کشور به تحریم و عدم سرمایه گذاری در این کشور و سقوط تولید در این کشور می انجامد. تولید نفت در سال ۱۹۳۰ به بیست درصد قبل از انقلاب می رسد و کشور انقلابی مکزیک بخاطر  حل مشکلات اقتصادی به همکاری با دولت های فاشیست اروپایی می پردازد (12).  امروز قریب به ۹۰ سال از ملی شدن نفت در این کشور می گذرد و این کشور هنوز بخاطر ملی کردن نفت قادر به جذب سرمایه های خارجی نیست و از همین رو با مشکل کاهش تولید روبروست.  در برابر این تجربه کشورهای ونزویلا و عربستان صعودی که با سیاست قدم به قدم نفت خود را ملی کردند توانستند با کمترین هزینه به بزرگترین صادر کنندگان نفت تبدیل شوند.    

در میان همه کشورهایی که نفت خود را ملی کردنند؛ تجربه عراق بسیار اموزنده است.  “چهار سال پس از” ملی شدن نفت در ایران؛ ژنرال عبدالکریم قاسم در سال ۱۹۵۸ با کمک گروهی از افسران ارتش عراق توسط کودتایی حکومت سلطنتی عراق را سرنگون و به قتل عام همه اعضای خانواده سلطنتی از کوچک و بزرگ پرداخت. او عراق را جمهوری و خود را رییس جمهور ان اعلام کرد.  اهمیت این رویداد در ان است که این کودتا ملی گرایان در عراق پس از کودتای امریکایی بیست و هشت مرداد در ایران رخ داده است.  حوادث عراق با فرهنگ؛ تاریخ؛ جغرافیا و اقتصاد بسیار نزدیک به ایران نمی تواند از تاثیر انچه در ایران می گذرد مصون بماند. 

عبدالکریم قاسم فرزند یک مرد سنی؛ یک زن شیعه کرد و خود یک ملی گرای عرب بود. او زمانی که انگلستان از پذیرش پیشنهاد افزایش سود عراق به ۵۵ درصد امتناع ورزید با وضع قانونی در سال ۱۹۶۱ سهم عراق را به ۹۵ درصد افزایش داد. از کارهای دیگر او فسخ قراردادهای عراق با غرب و ایجاد پیمان های جدید با شوروی و ادعای مالکیت خرمشهر و اهواز به نفع عراق بود. او در سال ۱۹۶۳ توسط کودتا عبدالسلام عارف و عبدالرحمان عارف سرنگون و به قتل رسید. حکومت عراق پس از او شاهد چند رییس جمهور کودتایی دیگر تا حمله امریکا به این کشور بود.

ماهیت ضد استعماری جنبش ملی شدن نفت

نمی توان به جنبش ملی نفت ایران اشاره کرد و به ماهیت این جنبش ضد استعماری نپرداخت.  انقلاب مشروطه؛ انقلاب مکزیک؛ انقلاب اروپا ۱۸۴۸ مبارزات ازادیخواهانه و ضد استبدادی بودنند. اما جنبش ملی شدن نفت (۱۹۵۵ – ۱۹۴۸) با تجربه اشغال ایران توسط متفوقین؛ همزمان با قدرت گرفتن (کودتای) عبدالناصر در مصر در سال ۱۹۵۲ و تنها چند سال پس از جنگ اعراب و اسراییل در سال ۱۹۴۸ شکل می گیرد. در این سالها کشوری مانند مصر که نفت ندارد با اگاهی از عواقب مقابله با غرب در سال ۱۹۵۶ دست به ملی کردن کانال سویز می زند. در همین سالها حتی حکومت محافظه کاری مانند عربستان صعودی با تهدید غرب سهم سود خود از نفت را به ۵۰/۵۰ افزایش می دهد.

 در این دوران پان عربیسیم و پان اسلامیست خاورمیانه را به تحرک واداشته است. فلسطین در حالی اشغال می شود که هند؛ پاکستان و بسیاری دیگر از کشورها استقلال خود را  بدست می اوردند.  خشم مسلمانان از جمله مردم ایران بخاطر اشغال فلسطین در شصت سال پیش امری طبیعی است.  حتی تا همین بیست سال پیش هم این احساسات تند ضد اسراییل در ایران قوی بود.

در دوران دکتر مصدق؛ پدربزرگ های مسلمان ما؛ با تجربه اشغال ایران توسط متفوقین؛ نمی توانستند از انچه می گذرد دچار خشم نشده باشند.(17)  در منطقه ایی که اسلام گرایی (ضد غرب)؛ بعنوان ایده لوژی مشترک مبارزه مردم؛ از شمال افریقا تا پاکستان پذیرفته شده است؛ اشغال فلسطین کمتر از یک زمین لرزه فکری در این جوامع نیست. در چنین شرایطی هر جنبشی شکل اسلامی؛ ملی و ضد غربی به خود می گیرد.  

از همین رو من ادعا می کنم که هدف اصلی جنبش ملی کردن نفت بیش از هر چیز مقابله با استعمار است. این یک جنبش دمکراسی خواهی و یا حتی ضد سلطنتی نیست.  همکاری افرادی مانند ایت الله کاشانی تنها بخاطر مقابله مصدق با انگلستان است.  از همین رو بخشی از یاران دکتر مصدق مانند ایت الله کاشانی از مقابله با شاه استقبال نمی کنند و با متهم کردن دکتر مصدق به دیکتاتوری (17) و تخلف از قانون اساسی از او جدا می شوند.  

اما بزرگترین دشمن مصدق؛ ایت الله کاشانی؛ شاه و یا حتی دول انگلستان یا امریکا نیست.  بزرگترین دشمن مصدق زمان؛ جامعه ایران و تاثیر پذیری او از این شرایط است. 

 

فقدان سرمایه داری در ایران بزرگترین مانع در سر راه دمکراسی

جمعیت شهری ایران در دوران جنبش ملی شدن نفت کمتر از ۳۴% است (21).  تعداد افرادی که خود را با سواد محسوب می خوانند تنها دو میلیون نفر از نوزده میلیون نفر جمعیت ایران است (22). معضل دیگر اغاز جنگ سرد است.  از همه مهم تر؛ تاریخ دمکراسی گواه ان است که سرمایه داری پیش شرط دمکراسی است. 

انقلاب صنعتی و قدرت گرفتن سرمایه داری دلیل اصلی گسترش دمکراسی است.  انقلاب صنعتی در سال ۱۷۵۰ میلادی اغاز شده است در حالیکه حق قانون گذاری در مجلس انگلستان تا پیش از ۱۸۳۲ تنها در انحصار زمین داران انگلستان بود (16).  پیشرفت صنایع انگلستان نیازمند ازادی از محدودیت های دولت زمین داران بود.  تغییر قانون در انگلستان  و اعطای حق رای به طبقه متوسط اجازه شکستن حصار زمین داران را برای صاحبان صنایع انگلستان فراهم اورد.  صاحبان صنایع در انگلستان پس از تغییر قانون توانستند از طبقه متوسط کمک گرفته و به تصویب قوانین سرمایه داری ازاد دست بزنند.  این نیاز اقتصاد سرمایه داری به حق رای برای طبقه متوسط بود که به گسترش دمکراسی؛ انقلاب صنعتی و سرمایه داری انجامید.

دمکراسی محصول سرمایه داری است. شکی نیست که نظام سرمایه داری به پدید امدن رژیم های فاشیستی و تداوم نظام های سلطنتی نظیر عربستان هم منجر شده است.  اما رژیم های فاشیستی نهایتا جای خود را به دمکراسی واگذار کردند و رژیم هایی نظیر عربستان صعودی نیز با تحول جامعه نهایتا به نوعی از دمکراسی گردن خواهند گذاشت. 

حتی اگر بپذیریم که سرمایه داری همیشه به دمکراسی منجر نخواهد شد؛ نمی توانیم ادعا کنیم که دمکراسی بدون سرمایه داری ممکن است.  هیچ کشور دمکراتیکی را نمی توان یافت که سرمایه داری خصوصی بعنوان یک نیروی جریان نیرومند اقتصادی در ان وجود نداشته باشد.  ایران طی سالهای جنبش ملی شدن نفت دارای یک نظام اقتصادی ارباب رعیتی بود.

ایا دکتر مصدق راه حلی دیگری جز مقابله در پیش داشت

تحریم های اقتصادی دوران دکتر مصدق (بخاطر سیاست مقابله) کمر اقتصاد را شکسته بود و دولت نیازمند همکاری اقتصادی با کشورهای دیگر بود.  زمانی که غربی ها نفت ایران را تحریم کرده بودنند؛ چه کشوری دیگری جز شوروی وجود داشت که ایران با ان به شراکت بپردازد.

برای درک بهتر این ضرورت می توان به وضع رژیم ولایت فقیه توجه کرد که فقیه مذهبی شیعه بخاطر سیاست مقابله با غرب امروز ایران را به شریک (بخوانید مستعمره اقتصادی) کشورهای کمونیستی و روسیه تبدیل کرده است.  

دکتر مصدق بعنوان نخست وزیر کشور از اثرات تحریم ها باخبر بود اما نیروهای سیاسی – اقتصادی جامعه ایران در دوران دکتر مصدق همه خواستار مقابله بودنند. مشکل دیگر دکتر مصدق دشمنی کور جامعه با انگستان است. مجلس در سال ۱۹۵۰ خواستار ۵۰/۵۰ می باشد اما انگلستان نمی پذیرد. در سال ۱۹۵۱ انگلیسی ها حاضر به پذیرش ۵۰/۵۰ خواست مجلس می شوند؛ اینبار مجلس نمی پذیرد.

رزم ارا بخاطر حمایت از سیاست عدم مقابله با انگلستان بعنوان نوکر و جاسوس خارجی معرفی شده و بعد هم ترور می شود.  مجلس تحت کنترل ملی – مذهبی ها با پیشنهاد های ترقی خواهانه رزم ارا نظیر حکومت غیر متمرکز مخالفت می کند. همین مجلس برای قتل کسی که فرمانده نیروهای ایرانی در قائله اذربایجان بوده و به استقلال ایران خدمت کرده است؛ هورا می کشد. .

ایت الله کاشانی  در مصاحبه‌ای نظرش را چنین ابراز داشت: “این عمل به نفع ملت ایران بود و این گلوله و ضربه عالی‌ترین و مفیدترین ضربه‌ای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد. قاتل رزم‌آرا باید آزاد شود; زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش بوده‌است” (20). 

خلیل طهماسبى که روز شانزدهم اسفند ماه ۱۳۲۹ پس از واقعه مسجد شاه، توقیف و زندانى شده بود، در روز ۲۴ آبانماه ۱۳۳۰ به موجب ماده واحده‌اى که مجلس شوراى ملى آن را تصویب کرد، رزم‌آرا را مهدور الدم شناخت و خلیل طهماسبى را مورد عفو قرار داد که بلافاصله از زندان آزاد شد.

این چگونه مجلس و دمکراسی است که قاتل را پس از قتل ازاد می کند و مقتول را به محاکمه کشیده و مهدورالدم می شناسد؟  ما امروز خامنه ایی را بخاطر انکه هموطنان ما را با محاکمات فرمایشی اعدام می کند؛ محکوم می کنیم.  ایا مجلس ایران ملی گرایان به مقتول (که دیگر سخن نمی گوید) حق دفاع از خود را اعطا کرد.  ایا این یک محاکمه عادلانه است یا قتل دست جمعی؟ . 

گناه بزرگ رزم ارا عدم تمایل به مقابله  و دامن زدن به بحران است.  دکتر مصدق در چنین شرایطی ( اگر هم می خواست ) نمی توانست مانند ونزویلا و یا عربستان عمل کند. زمان و شرایط راه را بر خرد بسته بود؛ چاره ایی جز رودرویی با غرب وجود نداشت. 

ایا مدارا با غرب؛ استفاده از تجربه قدم به قدم ملی کردن نفت و پرهیز از کودتا بهتر از سیاست مقابله نبود؟  اگر سیاست مقابله به غرب امروز حاصلی در بر ندارد؛ چرا باید باور کنیم که در زمان مصدق سیاست درستی بوده است؟   این سیاست در دیروز به تحریم و کودتا منجر شد و امروز  تحریم و خطر جنگ برای ما به ارمغان اورده است.

دکتر مصدق در اینگونه شرایط است که بعنوان نخست وزیر کشور؛ نه از سر سلیقه و میل شخصی بلکه بخاطر شرایطی که با ان روبروست “مجبور” است که مجلس منتخب مردم را (بطور قانونی ) منحل کند؛ موقعیت اضطراری در کشور اعلام؛ و اختیارات خود را برای مدت شش ماه بالاتر از حدود قانونی افزایش دهد.  در پایان شش ماه نیز باز هم او از مجلس تقاضای تمدید وضعیت اضطراری می کند.  

تجربه اعلام وضعیت اضطراری برای مقابله با بحران

ایران تنها تجربه اعلام موقعیت اضطراری در منطقه نیست. کمتر از چهار سال پس از انکه دکتر محمد مصدق رهبر جبهه ملی ایران در ایران موقعیت اضطراری اعلام می کند؛ در مصر جمال عبدالناصر رهبر جبهه دمکراتیک ملی مصر دست به اعلام موقعیت اضطراری می زند. (31)  جبهه ملی ایران جبهه ملی – مذهبی است اما جبهه ملی مصر غیر مذهبی است و خود را دمکراتیک می خواند.  در ایران کودتای امریکایی بیست و هشت مرداد به یک دیکتاتوری سکولارمی انجامد و در مصر جبهه دمکراتیک ملی با ایجاد یک حکومت دیکتاتوری و سرکوب نیروهای مذهبی نظیر اخوان المسلمین به حاکمیت ادامه می دهد.  

تردیدی نیست که نیت دکتر مصدق از اعلام وضعیت اضطراری خدمت به مردم و کشور بوده است اما ایا این در ماهیت این اقدام تاثیر چندانی می گذارد. دکتر مصدق برای مقابله با بحران چاره ایی جز افزایش قدرت نداشته است و از همین رو دست به چنین اقدامی زده است.  این ضرورت های اجتماعی – اقتصادی است که رهبران یک جامعه را وادار به واکنش می کند. در چنین شرایطی هیچ شاه و نخست وزیری نمی تواند به پیامبری برسد و هیچ پیامبری هم به چهارده معصوم تبدیل نخواهد گشت.   

پایان جنبش ملی شدن نفت پایان راه دکتر مصدق است.  جبهه ملی با کدام پشتوانه نظامی؛ اقتصادی و صنعتی می خواست در برابر غرب و یا شرق بایستد؟    

دوران جنگ سرد و جامعه فیودالی؛ شرایط تولید و رشد دمکراسی را ایجاد نمی کنند. تامل در تجربه سرنگونی پادشاهی در عراق توسط ملی گرایان و جایگزینی ان با دیکتاتوری های کودتا؛ (بعنوان جامعه ایی با ساختار و شرایط بسیار نزدیک به ایران) ثابت می کند که ایران (نیز مانند دیگر کشورهای در حال توسعه دیگر در جهان در دوران جنگ سرد ) راه حلی جز دیکتاتوری در پیش نداشت.

کدامیک از کشورهای همسایه شوروی در دوران جنگ سرد به سرنوشتی غیر از دیکتاتوری و جنگ داخلی دچار شدند؛ که ایران می توانست سرنوشت بهتری را تجربه کند؟  سرنوشت تلخ کشورهایی مانند عراق؛ ویتنام و افغانستان در کنار اندونزی و کامبوج بسیار عبرت انگیز است.  ایران که تافته جدا بافته از دنیا نیست که همه دنیا به دامن دیکتاتوری های شرقی – غربی سقوط کند اما ما به دمکراسی دست پیدا کنیم.

اگر کودتای بیست و هشت مرداد روی نمی داد

کودتای بیست و هشتم مرداد تجاوز غرب به حق حاکمیت ملی مردم ایران است اما انکار دلایل این کودتا نیز خردمندانه نیست.  ایا اگر ایران با سیاست قدم به قدم به ملی شدن نفت می پرداخت؛ نتیجه بهتری نمی گرفت  ایا سیاست مقابله ایران و خطر سقوط ایران به دامن شوروی از دلایل کودتا نیستند؟    ایا این وظیفه جبهه ملی نبود که به نفع منافع ملی و علیه سیاست مقابله اقدام کند؟  اگر ایران به دامن شوروی سقوط می کرد چه سرنوشتی پیدا می کرد؟  کودتای بیست و هشت مرداد یک از “پانصد وشصت” کودتایی است که در دوران جنگ سرد در جهان رخ داده است. (25) ایا نباید به سرنوشت دیگر این کشورها اشاره کرد؟  

فرض کنیم که محمدرضا شاه پهلوی از شرکت در کودتا سر باز می زد و یا ملی گرایان ایران مانند عراق؛ مصر؛ سوریه قدرت را دست می گرفتند؛ بر اساس چه مبنایی باید پذیرفت که سرنوشت دیگر کشورها در ایران تکرار نمی شد؟  رژیم های ملی گرای مصر؛ عراق؛ سوریه و حتی ترکیه سکولار بودنند چرا دست به دیکتاتوری زدنند؟  

ملی گراهای ما ملی – مذهبی هستند.  از اقای بنی صدر که فرزند ایت الله است تا دیگر این اقایان (ملی – مذهبی) همه اهل سفره افطار و مجلس قران هستند.  ایا با داشتن چنین رهبرانی ما می توانستیم به ژاپن تبدیل شویم؟  ایا ترکیب چنین رهبرانی در یک جامعه سنتی می توانست به سرانجامی جز انقلاب اسلامی بیانجامد؟

کودتای بیست و هشت مرداد بعنوان یک رویداد تاریخی از یکسو سیاست مقابله با غرب برای سی سال به تاخیر انداخت و از سوی دیگر با اعطای کامل قدرت به محمدرضا شاه؛ نام او را به فهرست بلند پادشاهان مستبد ایران و دیکتاتورهای دوران جنگ سرد اضافه کرد. 

دیکتاتوری شاه یک علت و یا یک معلول؟

به استثنا ژاپن و هند هیچ کشوری را در اسیا نمی توان یافت که در طی دوران جنگ سرد از دمکراسی برخوردار بوده باشد.  استقرار دمکراسی در ژاپن بعنوان یک کشور سرمایه داری بسیار طبیعی است.  اما در مورد هند این کمی متفاوت است.  هند  دمکراسی را از انگلستان مانند کانادا و استرالیا به ارث برد (26) اما دمکراسی در این کشور بخاطر ساختار اقتصادی؛ تاثیر جنگ سرد و استفاده از فدرالیسم قومی تا کنون بسیار عقب تر از همزاد استرالیایی و کانادایی خود است(25).  تاریخ انتخابات این کشور نشانگر ان است که از سال ۱۹۵۰ تا پایان سال  ۱۹۷۷ و مجددا از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۹ تنها در اختیار حزب کنگره بوده است.  این یک سکون سیاسی برای قریب به چهل سال است.  حتی امروز هم (طبق گزارش بیشتر موسسات تحقیقاتی ) دمکراسی در این کشور از دمکراسی در کانادا و استرالیا عقب تر است. پارلمان این کشور تنها پس از پایان جنگ سرد از کنترل حزب کنگره خارج شده تا احزاب دیگر به تشکیل دولت بپردازند.

وضع کشورهای اسیایی دیگر هم بسیار روشن است.  امار “مرکز مجموعه ایی صلح”؛ نشانگر پانصد و شصت ۵۶۰ کودتا از اغاز جنگ سرد تا پایان ان در سال ۱۹۹۲ است (24).   اما پایان گرفتن جنگ سرد باعث تحول جدی در گسترش دمکراسی و پایان گرفتن دیکتاتوری در جهان (اما سهم ناچیزی در غرب اسیا) است(25).

دوستانی که ادعا می کنند که اگر شاه فضای  سیاسی را زودتر باز می کرد خمینی سر کار نمی امد و ایران به دمکراسی دست می یافت. باید توضیح بدهند که چرا کشورهای جهان سوم دیگر مانند عراق؛  مصر؛ ترکیه؛ پاکستان؛ عرب های خلیج فارس؛ بنگلادش؛ عراق؛ جردن؛ شرق اسیا؛ شمال افریقا و امریکای لاتین و جنوبی به دام دیکتاتوری سقوط کردند؟  ایا همه رهبران این جوامع که به دیکتاتور تبدیل شدند خیانتکار بودنند؟ ایا  پیروزی چپ ها در کامبوج؛ کره؛ میانمار و ویتنام چرا چیزی بیش از ویرانی و دیکتاتوری نظامی برای این جوامع بوجود اورد؟  چه تضمینی وجود داشت که ایران به افغانستان؛ عراق و یا کامبوج دیگری تبدیل نمی شد؟  بنظر من بر خلاف نظر دوستان؛ فضای سیاسی در ایران خیلی زود باز شد؛ اگر ایران (مانند ترکیه و کره جنوبی) پس از پایان جنگ سرد؛ قدرت گیری سرمایه داری در ایران و تحولات بنیادی در جامعه؛ فضای سیاسی خود را باز می کرد؛ دمکراسی از فرصتی واقعی برخوردار می گشت.   

محمد رضا شاه پهلوی محصول یک جامعه مرد سالار و استبدادی

شکی نیست که محمد رضا شاه پهلوی دیکتاتور بود. در دوران حکومت او هم شکنجه وجود داشت و هم اعدام.  اما یکطرفه با قاضی رفتن هم شرط انصاف نیست.  ما وظیفه داریم که برای جلوگیری از برپا شدن دیکتاتوری دیگری پس از سقوط رژیم ولایت فقیه تلاش کنیم؛ اما حق ان را نداریم که تاریخ را تحریف کرده تا از ان به نفع ارمان های خود استفاده کنیم.

شاه دیکتاتور است و از ابزارهای زندان؛ شکنجه و اعدام برای حاکمیت استفاده می کند.  اما ایا او تنها کسی است که از ابزار خشونت برای حاکمیت استفاده می کند؟  ایا جامعه سی و چند سال پیش ایران (وحتی دنیا) استفاده از خشونت را برای حل مشکلات اجتماعی مردود می شمارد؟

همزمان با حکومت شاه؛ حکومت دست راستی اندونزی برای مقابله با خطر کمونیسم بیش از نیم میلیون نفر را قتل عام کرد.  در مقابل حکومت کمونیستی پل پوت هم برای پیروزی کمونیسم دو میلیون از هشت میلیون نفر جمعیت کشورخودش را قربانی کرد.  

در ایران از فداییان اسلام تا سازمان چریکهای فدایی خلق؛ نه تنها ترور مهره های حکومت شاه را مجاز می دانستند بلکه اعدام انقلابی افرادی مانند کسروی و حتی اعضای خود را هم در توجیه پذیر می دانستند.  اینکه سازمان های مخالف شاه حتی به اعضای (بریده و یا دگراندیش ) خود نیز رحم نمی کردنند نشانگر دیدگاه خشن جامعه است.  دیکتاتوری و اعدام راه حل های پذیرفته شده جامعه بود.  شاه رهبر چنین جامعه ایی است.

حتی پس از انقلاب؛ در فرودین ۵۸ زمانی که ۹۹ درصدی ها بله می گفتند؛ من به اتفاق دیگر رفقای پیشگام با تحریم انتخابات به نصب پلاکارد نه شرقی؛ نه غربی؛ دمکراتیک خلقی اقدام کردیم.  پاسخ چپ ایران به جمهوری اسلامی دیکتاتوری پرولتاریا بود.  بحث و گفتگوی چپ ایران از شوروی و چین اغاز می شد و با انورخوجه ادامه می یافت.  انقلاب خلقی ارمان چپ ایران و ولایت فقیه ارمان مذهبی ها بود.  کتاب های محبوب ان دوران یا رنگ و روی مارکسیستی و یا مذهبی- انقلابی داشت.  این رفقای ما بودنند که برای اولین بار به سفارت امریکا حمله کردنند؛ زمانی هم  خط امامی ها به اشغال سفارت امریکا پرداختند ما دست به دست توده ایی ها و پشت سر خمینی شعار مرگ بر لیبرال علیه بازرگان دادیم.  فراموش نباید کرد که رهبران جبهه ملی که در مجلس برای قتل رزم ارا هورا کشیدند؛ در دهه پنجاه هنوز از حامیان سرسخت روحانیت بودنند و در دوران انقلاب به بختیار پشت کرده و پشت سر خمینی نماز خواندند.

 اگر فضای سیاسی باز می شد کدام تفکر جای حکومت شاه را می گرفت؟  امروز سی سال پس از انقلاب ایران موج اسلام گرایی در کشورهایی مانند ترکیه شعله می کشد؛ شاه را تنها متهم انقلاب اسلامی معرفی کردن؛ نتیجه ایی جز رفع مسولیت از خود و جامعه در بر نخواهد داشت. 

امروز سی و چند سال از دوران شاه و بیست سال از پایان دوران جنگ سرد گذشته است.  دوران دیکتاتوری در دنیا رو به زوال است. در چنین دورانی رفیق فرخ نگهدار اعلام می کند که” هرگاه ما «تمامیت ارضی» را بالاتر از صندوق رای و حق انتخاب آزادانه قرار دهیم و حق انتخاب را از مردمی که خواهان جدا شدن از ایران هستند سلب کنیم راه را گشوده ایم .(34)  ایا این نسخه دیکتاتوری برای حل بحران نیست؟  سوال این است که ایشان با کدام ابزار می خواهد که “حق انتخاب را از مردم” سلب کند. ایا دیکتاتوری ابزاری جز خشونت برای سلب حق مردم در دست دارد؟

ایشان یکی از فعالانی بود که دو سال پیش؛ مردم را از استفاده از خشونت برای  دفاع از خود در برابر بسیجی ها منع می کرد.  چرا ایشان امروز نسخه دیکتاتوری و استفاده از ابزار خشونت علیه کرد ها تجویز می کند؟  ایا چنین تفکری می تواند به صلح در کردستان منجر شود؟ اگر چنین بود که جمهوری اسلامی؛ ترکیه؛ عراق صدام و سوریه معضل کردستان را تا کنون حل کرده بودند تا امروز بحرانی در کار نباشد.

این تفکر بخشی از جمهوری خواهان ( با پسوند اسلامی یا بدون ان)  بعد از سی و چند سال سقوط محمد رضا شاه است. این تفکر (رهبر سابق) سازمان فداییان خلق اکثریت است که دیکتاتوری و خشونت تجویز می کند.  نیروهای که با تاکید بر دیکتاتوری شاه؛ خشونت او؛ علیه اقای رضا پهلوی و علیه توافق میان جمهوریخواهان و طرفداران پادشاهی مقاله پس از مقاله در وصف بیست وهشت مرداد می نویسند برای مقابله با بحران دست به دامن دیکتاتوری و زور می شوند.  ایا با وجود چنین تفکراتی در رهبری جامعه؛ چیزی جز انقلاب اسلامی و دیکتاتوری سزاوار جامعه سی سال پیش بود؟

پول پوت؛ عربستان صعودی؛ صدام؛ طالبان؛ جمهوری اسلامی هم دیکتاتوری خوانده می شوند و رژیم شاه و ترکیه چند سال پیش هم دیکتاتوری. شاه نه چهره سپید و نه چهره سیاه تاریخ است. او رهبر کشوری در حال توسعه در دوران جنگ سرد است. این بسیار طبیعی است که او دچار خطا شود. او نه از تجربه امروز ما برخوردار بود و نه دنیا را از چشم نسل امروز نگاه می کرد.  اما حتی اگر او هم دانش و هم بینشی فراتر از زمان خود داشت؛ محدودیت های موجود به او امکان استفاده از این دانش و بینش را نمی داد.  

شاه؛ مصدق؛ رزم ارا و بسیاری دیگر از سیاستمداران ایرانی برای سربلندی ایران تلاش کردنند و صد در صد دچار خطا هم شده اند.  تاریخ را بخاطر سیاست تحریف کردن و چهره ایی سیاه و سپید به رهبران یک کشور؛ رویدادها و یا تجربه های تاریخی بخشیدن سنتی بسیار زشت است که بی اعتمادی و دوری بیشتر مردم از ما منجر خواهد شد. 

کجا ایستاده ایم. مقابله یا مدارا با رژیم؟

خبر تظاهرات بازار تهران در پی ورشکستگی اقتصادی کشور و اعلام ادامه این تضاهرات خبری بسیار مهمی است.  شکی نیست رژیم تلاش خود را خواهد کرد که از گسترش اعتراضات به هر وسیله ایی بکاهد؛ اما اقتصاد بیمار را چاقوکشی بسیجی ها درمان نخواهند کرد.  این بیماری گسترش خواهد یافت و رژیم را بر زمین خواهد زد.  نجات این رژیم تنها به دست هاشمی و توافق با غرب ممکن است اما رژیم ایران نظامی شده است و چنین تحول بدون شکست نظامی گری ممکن نیست.  ایران اولین کشوری نیست که ساختار ان نظامی شده است. تجربه تاریخی نشان می دهد که نظامی شدن رژیم “همیشه” به بحران و جنگ منجر شده است.

من تردیدی ندارم که اصلاح طلبان بار دیگر با شعار مدارا و گفتگو با رژیم و سیاست مقابله با اتحاد سرنگونی خواهان؛ علیه هر کسی که بتواند مردم ایران را متحد کند جبهه خواهند گرفت. متاسفانه این دوستان رابطه علت و معلول را مخدوش کرده تا بجای برخورد با علت به معلول حمله کنند.

این بحران است که نیاز به مقابله و سرنگونی را ایجاد می کند و نه برعکس. هر چه بحران جدی تر شود؛ نیاز به مقابله و سرنگونی نیز افزایش می یابد.  برای کاهش بحران باید ریشه ان را شناسایی و از میان برداشت.  مشکل ما امروز در ایران؛ رژیمی است که بدون بحران قادر به ادامه حیات نیست.  نظام جمهوری اسلامی برای سی سال از بحران برای پایداری بهره برداری کرده و امروز به یک رژیم نظامی – مذهبی تبدیل شده است. این رژیم بخاطر ساختار خود هر روز بیشتر بر بحران های خانمانسوز می افزاید.  متاسفانه هر چه بحران ها گسترده تر شود؛ شرایط اقتصادی – اجتماعی رادیکال تر و در نتیجه راه حل های رادیکال تری ضرورت پیدا می کنند. 

اورپا خواستار جنگ با المان نبود.  اما زمانی که المان به اشغال نظامی  بخش هایی از ان می پردازد؛ مدارا با هیتلر یعنی تسلیم اورپا به فاشیسم.  در چنین شرایطی است که بنا به ضرورت؛ شوروی کمونیست با غرب سرمایه داری علیه فاشیسم متحد می شود..  امروز مدارا با رژیم فاشیسم مذهبی که هر روز بر بحران دامن زده و مردم ما را به گرسنگی؛ اقتصاد را به ویرانی؛ و ایران را در خطر جنگ و تجزیه قرار داده است یعنی تسلیم ایران به جنگ و ویرانی. 

این رژیم است که چاره ایی جز مقابله برای مردم ایران باقی نگذاشته است وگرنه مردم ایران با شرکت در انتخابات نشان دادند که مدارا را بر مقابله ترجیج می دهند.  تفکر سرنگونی خواهی در صورت امکان مدارا و تحول تدریجی عقب نشینی خواهد کرد.  متاسفانه چنین شرایطی امروز در میان نیست و روزنه ایی هم برای ایجاد چنین شرایطی به چشم نمی خورد.

ساختار رژیم نظامی – مذهبی ایران با سرمایه داری جهانی همخوانی ندارد.  این ساختار در صورت ورود سرمایه داری جهانی به ایران تغییر خواهد کرد.  رژیم از این امر بخوبی اگاه است و از همین رو از سیاست مقابله در برابر غرب استفاده می کند.  سیاست داخلی رژیم هم در نزدیکی و تمرکز قدرت در دست سپاه – خامنه ایی شکل می گیرد.  زندانی شدن فرزندان هاشمی و دستیاران احمدی نژاد تلاش رژیم برای یکدست کردن قدرت است.

امروز خامنه – سپاه و سیاست مقابله با غرب لازم و ملزوم یکدیگرند.  نظامیان از اوج گرفتن بحران ها هم نگران اند و هم از ان بهره برداری می کنند.  از همین رو احتمال انکه روزنه برای گفتگو در شرایط کنونی باز شود بسیار بعید است.  این روند اوج گیری قدرت نظامیان و سیاست مقابله با غرب به نقطه عطف خود نزدیک شده است. 

من در بخشی از نوشته ام ادعا کردم که امکان دمکراسی بدون توانایی و نیاز سرمایه داری ممکن نیست.  اما امکان دستیابی به دمکراسی با وجود ضعف بخش خصوصی بسیار جدی می دانم.  ادعای من نه بخاطر وجود بخش خصوصی نیرومند در ایران ؛بلکه بر اساس تحول سرمایه داری به سرمایه داری جهانی و تحولات اجتماعی ایران است.

 سرمایه داری جهانی امروز نیازمند رشد و دسترسی به بازارهای کار؛ منابع و مصرف در جهان است. از همین رو رژیم های نظامی و دیکتاتوری در جهان را تحت فشار قرار داده است.  این سیاست بر همه حکومت های  نظامی و دیکتاتوری جهان از برمه؛ تایلند گرفته تا ایران و شمال افریقا اعمال می شود.  ایران بعنوان یک کشور نفتی با جمعیت قابل توجه برای سرمایه داری جهانی بسیار مهم است.  ضمن انکه ایران تهدیدی برای سرمایه داری جهانی در منطقه بشمار رفته و امنیت ان را بخطر می اندازد. اینکه ما بتوانیم از این نیرو برای برقراری دمکراسی یاری گرفته و یا ایران را به عراق؛ روسیه و یا عربستان صعودی تبدیل کنیم؛ بیش از هر چیز به توانایی ما مردم ایران و هوشمندی فعالان سیاسی بستگی دارد.

سرمایه داری جهانی نیازمند بازار کار ارزان؛ گسترش بازار مصرف؛ امنیت سرمایه و پایداری است.  زمانی که سرمایه داری جهانی دست به سرمایه گذاری و صدور سرمایه می زند نیازمند ان است که از این سرمایه و منافع خود دفاع کند.  تجربه های ناموفق دیکتاتوری و دوران مستعمرات ثابت می کند که دمکراسی می تواند با هزینه کمتر و پایدارای بیشتر در جهت منافع سرمایه داری عمل کند.  بعبارت دیگر دمکراسی موفق ترین شیوه ایی است که سرمایه داری جهانی تاکنون توانسته است با تکیه بر ان به رشد خود ادامه دهد.  این تحول بزرگ اقتصادی جهان؛ در کنار پایان گرفتن جنگ سرد و تحول جامعه ایران شرایط سقوط دیکتاتوری نظامی در ایران را فراهم کرده است.  اما این شرایط لزوما به دمکراسی منجر نخواهد شد

دسترسی به دمکراسی؛ بدون یک اتحاد نیرومند بر سر انتخابات ازاد و سازماندهی مردم امکان پذیر نیست.  امروز سرنوشت ایران و مردم ان در دست همه ماست.  ما تا امروز فرصت های بسیاری را از دست داده ایم.  اگر از شوک اقتصادی که به جامعه وارد شده استفاده نکنیم؛  باید منتظر حمله نظامی غرب به ایران باشیم. این اخرین فرصت ما برای ایجاد حاکمیت ملی بدست مردم ایران است.  اگر نمی خواهیم که فرصت از دست برود؛ اگر نمی خواهیم ایران ویران شود؛ امروز باید متحد شده؛ مردم و سرزمین خود را یاری بخشیم. 

قیام بدون رهبری و سازماندهی شکست خواهد خورد.  حتی هاشمی هم بدون یک خطر جدی از شانسی برخوردار نخواهد بود.  این به معنای بمباران ایران است. اتحاد بزرگ مردم ایران می تواند نظامیان را به عقب نشینی وادار کند.  ما وظیفه حول شعار انتخابات ازاد گرد امده و تا دستیابی به این مهم عقب نشینی نکنیم.   امکان تبدیل ایران به یک روسیه و یا از ان بدتر به یوگسلاوی بسیار است.  اتحاد میان جمهوری خواهان و طرفداران پادشاهی یک ضرورت تاریخی است.  اگر شوروی کمونیست و غرب سرمایه داری توانستند با اتحاد خود به مقابله فاشیسم بپردازند؛ جمهوری خواهان و پادشاهی خواهان هم می توانند به چنین توافقی دست یابند. 

در این شرایط بسیار حساس و خطرناک تاریخی ما وظیفه داریم تا در کنار (و نه در برابر) مشروطه خواهان؛ نیروهای کرد و دیگر مخالفان رژیم بایستیم.  دوستانی که خواهان جنگ نیستند باید بدانند که خطر جنگ بسیار واقعی است و از دست دادن فرصت بدست امده به معنای بمباران وحمله نظامی به ایران است.

مردم ایران اماده اند؛ شرایط اماده است اما انچه در پشت خط مقدم می گذرد؛ سرنوشت مبارزه را تعیین می کند. مردم ایران به یک نقطه اتکا در مبارزه خود نیاز دارند.  اجازه ندهید که کوشش مردم به بهانه ایی برای بمباران تبدیل شود. متحد شویم و این کوشش را به سرانجام برسانیم.

به امید پیروزی

رضا فاضلی

 


مراجع

(2)

http://en.wikipedia.org/wiki/Greek_mythology

Zeus, disguised as a swan, seducesLeda, the Queen of Sparta.

http://fa.wikipedia.org/wikiلدا/

دختر تستیوس، پادشاه آیتولیایی بود. با توندارئوس پادشاه اسپارت ازدواج کرد و هلن، کلوتایمنسترا، کاستور و فویبه را به دنیا آورد. در افسانه‌ها آمده است زئوس به شکل قویی در آمد و لدا را فریفت و او پدر حقیقی هلن، کاستور و پولوکس بوده است.

(3)

http://fa.wikipedia.org/wiki/ کتاب_مقدس

http://www.biblegateway.com/passage/?search=Genesis+32&version=NIV

کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدای یهود

(4)

http://fa.wikipedia.org/wiki/ آدم_در_اسلام

http://omolbnin.blogfa.com/post-98.aspx

http://intjz.net/maqalat/t-hoboot.htm

(5)

http://kalameno.parsiblog.com/Posts/ آیا+حضرت+آدم+فریب+حیله+شیطان+را+خورد؟/

http://www.askdin.com/thread2499.html

 (6)

The Early Christian Church: Volume 1, The First Christian Church ؛ Philip Carrington  Page 6

Zarvanism taught that there is one Primordial Principal, the Supreme God, Zarvan. Zarvan begot twin sons, Ormazd, the sprit of the light and Good, and Ahriman, the spirit of Darkness and Evil. 

http://fa.wikipedia.org/wiki/آئین زروانی

مغان می‌گویند پیش از اینکه چیزی موجود بود، نه آسمان نه چیزهای آفریدهٔ دیگر که در آسمان و زمین هستند یک زروان ویژه‌ای وجود داشت که به معنای سرنوشت (بخت) یا درخشش نیرو (فر یا فرنه) است. هزار سال او قربانی کرد دارای پسری شود که او را می‌خواست اورمی‌زد (اهورامزدا) بنامد که می‌بایست آسمان و زمین و هر چیزی را که در آنها است می‌آفرید. پس از اینکه وی هزار سال قربانی کرد، نشست تا بیندیشد او گفت «قربانی که من پیشکش می‌کنم مگر به چه کار باید بیاید؟ براستی من فرزندی بنام اورمی‌زد دارا خواهم شد یا آنکه تلاش‌های من بیهوده خواهد بود؟» وی در اندیشه فرو رفته بود که اورمی‌زد و اهریمن در زهدان بوجود آمدند. اورمی‌زد در پی قربانی‌هایی که زروان پیشکش کرده‌بود و اهریمن در پی تردیدش. زروان چون از این آگاهی یافت گفت «دو پسر بدنیا خواهند آمد، نخستین را که به پیش من در آید، پادشاه خواهم کرد.»همینکه اورمزد از این اندیشهٔ پدر آگاهی یافت، نزد اهریمن آن را آشکار کرد. اهریمن همینکه این سخن را شنید زهدان را شکافت و رفت تا به پیش پدر در آید. پدر پرسید «تو کیستی؟» اهریمن گفت «من فرزند تو هستم.» زروان پاسخ داد «فرزند من دارای بوی خوش است و روشن تو تاریک و بد بوئی.» هنگامیکه این دو با هم سخن می‌گفتند اورمزد به هنگام درست زائیده شد، روشن و خوشبو و رفت پیش پدر خود درآید. پس زروان دانست که این فرزندش اورمی‌زد است که برایش قربانی کرده‌بود و شاخه‌های قربانی (برسم) را که در دست داشت و با آن قربانی می‌کرد، گرفت و با این سخنان به اورمی‌زد داد. «تاکنون من برای تو قربانی می‌کردم از این پس تو باید برای من قربانی کنی.» در حالیکه شاخه‌ها را به اورمی‌زد می‌داد زروان او را آفرین کرد. در این هنگام اهریمن به پیش زروان در آمد و گفت «آیا تو اینرا پیمان نکرده بودی هر یک از فرزندان من که نخست پیش من آید او را پادشاه خواهم کرد؟» زروان برای آنکه پیمان خود را نشکند گفت «تو ای هستی پلید به تو شهریاری نه هزار ساله داده خواهدشد و ارومی‌زد باید سرور تو باشد. پس از نه هزار سال باید که اورمزد شهریاری کند و هر چه که او می‌خواهد باید که روی دهد.» پس اورمی‌زد و اهریمن در کار پدید آوردن هستی‌های آفریده شدند و هر چه که اورمی‌زد می‌کرد همه خوب بود و راست و هر چه اهریمن می‌کرد پلید و وارونه

برای اطلاعات بیشتر به زبان فارسی :]

http://ahura.homestead.com/files/IranZaminThirteen/English13/Fariborz_ZARVAN_E13.pdf

(7)

http://fa.wikipedia.org/wiki/ عصمت

اختلاف نظر مسلمانان]

بصورت تاریخی میان مسلمانان اختلاف نظر در مورد انجام گناه کبیره یا صغیره توسط محمد، ماهیت آن در صورت پذیرش خطاپذیری، در دوران قبل و یا بعد از تبلیغش وجود داشته‌است. به عنوان مثال حنبلیها معتقد بوده‌اند که محمد تنها عصمت در انتقال وحی داشته ولی خود از گناه مصون نبوده‌است.[۲] پال والکر، مورخ غربی، معتقد است که «قرائت لفظی» از متن قرآن و احادیث آزادانه به محمد گناه و خطا نسبت می‌دهد و همچنین معتقد است که مسلمانان اولیه نیز ظاهراً چنین برداشتی داشته‌اند. والکر معتقد است که دیدگاه خطاناپزیر بودن از محمد ابتدا توسط شیعیان به محمد منتسب شده‌است.[۳] ویلفرد مادلونگ، مورخ غربی، با والکر هم عقیده‌است و تکامل عصمت (که به عقیده او لفظ یا مفهومش در قرآن یافت نمی‌شود) در میان شیعیان را به نیمه اول قرن دوم هجری یا قبل از آن باز می‌گرداند.[۲]

هشام بن حکم، متکلم شیعه، عصمت را به امامان نسبت می‌داد ولی معتقد بود که پیامبران ممکن است از دستورات خدا تخلف کنند که در آن صورت توسط وحی مورد نقد قرار می‌گیرند. شیعیان بعدی عصمت را به پیامبران و امامان بشکل یکسانی نسبت می‌دادند. شیخ صدوق معتقد بود که پیامبران و امامان از گناهان کبیره و صغیره مصون بودند، اگر چه بصورت سهوی (غیرعمدی) ممکن بود دچار خطا شوند. شیخ مفید این نظر را رد کرده و پیامبران و امامان را از خطای سهوی و از فراموشی مصون می‌دانست، اگر چه قبول داشت که پیامبران (بجز محمد) ممکن است قبل از تبلیغ گناهان صغیره غیررسوایی آور را انجام داده باشند. پس از آن شریف مرتضی (از شاگردان شیخ مفید) استدلال کرد که پیامبران و امامان کاملاً معصوم بودند. این دیدگاه به دیدگاه رسمی شیعیان بعدی تبدیل ش

(8)

http://fa.wikipedia.org/wiki/محمد مصدق

تصمیم دکتر مصدق برای انحلال مجلس و ابقای دولت از طریق مراجعه به همه پرسی در حالی که کمتر از یک سال از عمر آن مانده بود، باعث مخالفت جمعی از برجسته ترین مشاوران و هواداران دکتر مصدق از جمله دکتر معظمی، دکتر شایگان، دکتر کریم سنجابی، دکتر غلامحسین صدیقی، مهندس احمد رضوی، خلیل ملکی و محمود نریمان شد. آنها تلاش کردند که مصدق را از تصمیم خود منصرف کنند اما او بر سر رای خود باقی ماند.

مهندس رضوی (نایب رئیس مجلس) در اعتراض به دکتر مصدق در جلسه فراکسیون نهضت ملی که صبح روز ۲۳ تیرماه ۱۳۳۲ در منزل نخست‌وزیر تشکیل شد، گفت:

آقای دکتر مصدق شما تا به حال هرچه خواستید به ما تحمیل کردید و ما حرفی نزدیم… شما بر خلاف قانون اساسی از مجلس اختیار گرفتید و بر خلاف قانون ۲سال است که حکومت غیرقانونی نظامی اعلام فرموده‌اید و برخلاف قانون در انتخاب رئیس مجلس دخالت نمودید و با تمام این جریانات ما چیزی نگفتیم ولی دیگر در مورد رفراندوم سکوت نمی‌کنیم

(9)

http://en.wikipedia.org/wiki/Maximilien_de_Robespierre

برخی اوقات، فرانسوی ها، او را «فساد ناپذیر» می نامند. سابقه این لقب، به یکی از سخنرانی‌های «مارا» (یکی از شخصیت‌های انقلاب فرانسه) بر می‌گردد که در آن روبسپیر را «فساد ناپذیر» خوانده بود و با استقبال اغلب فرانسویان روبرو شد. تا جایی که به گفته رومن رولان، «لابیل گویار»، تک چهره‌ای که در سال 1791 از روبسپیر نقاشی کرده بود را با عنوان «فساد ناپذیر» نامگذاری کرد.

Influenced by 18th-century Enlightenment philosophers such as Jean-Jacques Rousseau and Montesquieu, he was a capable articulator of the beliefs of the left-wing bourgeoisie.

http://en.wikipedia.org/wiki/Cult_of_the_Supreme_Being

he Cult of the Supreme Being (French: Culte de l’Être suprême)a was a form of deism established in France by Maximilien Robespierre during the French Revolution.[1] It was intended to become the state religion of the new French Republic.[2]

http://www.conservapedia.com/Maximilien_de_Robespierre

As the head of the Jacobin Club, Robespierre orchestrated the downfall of his political opponents the Girondins, and became the absolute leader of the French Revolutionary Government and the Terror. After declaring himself the head of the Cult of the Supreme Being (a deistic religion opposed to the Catholic Church) he was overthrown and executed during the Coup of Thermidor.

(10)

http://en.wikipedia.org/wiki/Nationalization_of_oil_supplies

(11)

http://mhnoroozali.persianblog.ir/post/94

طبق بند 17 قانون اساسی مکزیک که در سال 1917 به تصویب رسید حق استخراج و بهره برداری از منابع زیر زمینی این کشور بصورت دائمی و غیرقابل انتقال به غیر به دولت این کشور واگذار شده است. این مسئله باعث شد تا دولت مکزیک برای واگذاری حق تولید نفت به شرکت های خارجی با مشکلات فراوانی مواجه شود. سرانجام با ملی شدن شرکت های خارجی در اواخر دهه 1930 این مشکل حل گردید…… با این حال در اوایل سال های 1930 تولید نفت مکزیک به 20 درصد تولید سال 1921 سقوط کرد

http://fa.wikipedia.org/wiki/انقلاب مکزیک

(12)

http://en.wikipedia.org/wiki/Mexican_oil_expropriation

PEMEX survived by trading oil for money and machinery to European countries with fascist governments. In spite of the boycott, PEMEX developed into one of the largest oil companies in the world and helped Mexico become the world’s fifth largest oil exporter.

(13)

http://en.wikipedia.org/wiki/Oil_reserves_in_Mexico

The constitution of Mexico gives the state oil company, Pemex, exclusive rights over oil production, and the Mexican government treats Pemex as a major source of revenue. As a result, Pemex has insufficient capital to develop new and more expensive resources on its own, and cannot take on foreign partners to supply money and technology it lacks.[4] To address some of these problems, in September 2007, Mexico’s Congress approved reforms including a reduction in the taxes levied on Pemex.[1]

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910528000750

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اینترنتی سی ان ان ، بر اساس آمارهای اداره اطلاعات انرژی آمریکا ، میزان تولید نفت مکزیک در سال 2008 میلادی به بیش از 3.2 میلیون بشکه در روز رسید که این بیشترین میزان تولید نفت این کشور در دهه های اخیر به شمار می رود . بر اساس این گزارش ، سال گذشته میزان تولید نفت مکزیک با کاهش روبرو شد و این کشور حتی نتوانست به هدف تولید 3 میلیون بشکه در روز دست یابد . بر این اساس ، عمر بالای چاههای نفت و عدم سرمایه گذاری کافی در زیرساختهای نفتی مهمترین علت کاهش تولید نفت مکزیک در سالهای اخیر به شمار می رود

مکزیک هم اکنون روزانه یک میلیون بشکه نفت صادر می کند . مکزیک در سال 1938 میلادی صنعت نفت خود را ملی اعلام کرده است . از آن زمان تا کنون شرکتهای نفتی خارجی مثل اگزون موبیل و رویال داچ شل و بریتیش پترولیوم اجازه سرمایه گذاری در پروژه های نفتی مکزیک را نداشته اند . پیمکس بزرگترین شرکت نفت دولتی مکزیک به شمار می رود و یکی از بزرگترین شرکتهای نفتی جهان به شمار می رود. این شرکت 32 درصد درآمد دولت مکزیک را تشکیل می دهد. .

 (14)

http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_the_Venezuelan_oil_industry. .

In 1941, Isaías Medina Angarita, a former army general from the Venezuelan Andes, was indirectly elected president. One of his most important reforms during his tenure was the enactment of the new Hydrocarbons Act of 1943. This new law was the first major political step taken toward gaining more control over its oil industry. Under the new law, the concept of a 50/50 split in profits between government and the oil industry was introduced.[5][9] Once passed, this piece of legislation basically remained unchanged until 1976, the year of nationalization, with only two partial revisions being made in 1955 and 1967.

(15)

http://en.wikipedia.org/wiki/Saudi_Aramco

In 1950, King Abdul Aziz Ibn Saud threatened to nationalize his country’s oil facilities, thus pressuring Aramco to agree to share profits 50/50.[15] A similar process had taken place with American oil companies in Venezuela a few years earlier. The American government granted US Aramco member companies a tax break known as the golden gimmick equivalent to the profits given to Ibn Saud. In the wake of the new arrangement, the company’s headquarters were moved from New York to Dhahran.

In 1973, following US support for Israel during the Yom Kippur War, the Saudi Arabian government acquired a 25% stake in Aramco. It increased its shareholding to 60% by 1974, and finally took full control of Aramco by 1980,[16] by acquiring a 100% percent stake in the company.

(16)

http://en.wikipedia.org/wiki/Representative_democracy

Democracy and industrial revolution

Representative democracy came into particular general favour in post-industrial revolution nation states where large numbers of subjects or (latterly) citizens evinced interest in politics, but where technology and population figures remained unsuited to direct democracy. As noted above, Edmund Burke in his speech to the electors of Bristol classically analysed their operation in Britain and the rights and duties of an elected representative.

http://mclane.fresno.k12.ca.us/wilson98/mwh/C/MH10C041.PDF

An Age of Democracy and Progress, 1815–1914

Since the 1600s, Britain’s government had been a constitutional monarchy. A king or queen ruled the country, but the elected legislature—Parliament—held the real power. Still, very few people could vote for members of Parliament. Only men who owned property—about six percent of the   population—had the right. That changed in the 1800s.

The Reform Bill of 1832 was the first step. Middle-class people across England protested the fact that they could not vote. Worried by revolution sweeping Europe, parliament passed the Reform Bill. This law gave the right to vote to many in the middle class. It also gave seats in Parliament to the new industrial cities, which had not had any representatives before. Over time, Parliament made more changes.

 

(17)

http://ketaab.iec-md.org/HOKOOMAT_ISLAM/fadaaeiyaan_eslaam_amini_07.html

اهتمام نواب صفوى و آیت الله کاشانى به حمایت از مردم فلسطین

http://fa.wikipedia.org/wiki/ سید ابوالقاسم کاشانی

درگیری با مصدق بر سر اختیارات ویژه و رفراندوم

بر احدی پوشیده نیست که رئیس دولت* بر خلاف قانون اساسی در صدد است ایران را به حکومت استبداد باز گرداند ولی من به شما می‌گویم بر خلاف آن یاغی طاغی که در کشور مشروطه ایران به خیال خداوندگاری افتاده‌است، مشروطه ایران نخواهد مرد.

*اشاره کاشانی به دکتر مصدق است.

http://fa.wikipedia.org/wiki/ علی زهری

او درباره دست برداشتنش از حمایت دولت مصدق در مجلس چنین گفت:

آقای دکتر مصدق بزرگ همه ما بود ولی باکمال تاسف بایدعرض کنم که بزرگی نفرمودند. آقای دکتر مصدق امروز دکتر مصدق فرض کنیم یک سال یا دو سال پیش نیست. بطور خلاصه عرض کنم بعد از مدت کوتاهی که جناب آقای دکتر مصدق تمام قدرت‌های موجود را در دست گرفت فقط کسانی توانستند در اطراف پیشوای ما بمانند که از شخصت خود صرفنظر نمایند برای این کار برای صرفنظرکردن از شخصیت هم همیشه می‌شود بهانه درست کرد و آقای دکتر مصدق هم بعد از مدتی در حکومت مطلقه فقط اشخاصی را می‌توانست تحمل کند که مرتب بگویند صحیح می‌فرمایید. من همیشه شب ۱۰ اسفند و آن جلسه خصوصی کذایی را که آقای نخست‌وزیر با پیژامه تشریف آورده بودند اغلب بیاد دارم اغلب آقایان هم حضور داشتند و یادشان هست که آقای دکتر مصدق بعد از شرح وقایع در حضور آقایان وزرا شمه‌ای از بی‌عرضگی وزیران اظهار داشتند آن شب وقتی عکس‌العمل از آقایان وزیران ندیدم به موضوع چندان اهمیت ندادم ولی بعدها که جریان کارهای بعضی از وزارتخانه‌ها را شنیدم با خود گفتم که حق با دکتر مصدق بوده‌است اگر اینها بی‌عرضه نبودند تحمل نمی‌کردند که مثلاً تیمسار رئیس بازرسی نخست‌وزیری که درمیان افسران شهرت خاصی دارند به روزنامه‌ها بگویند که من به هرج و مرج وزارت خاتمه خواهم داد و همه وزارتخانه‌ها را زیر نظرخود خواهم گرفت. اگر آقایان بی‌عرضه نبودند تحمل نمی‌کردند. از روزی که جناب آقای دکتر مصدق‌السلطنه قدر قدرت شده‌اند (میراشرافی – و قوی شوکت) فقط بله قربان گوها حق حضور در مقابل ایشان را دارند و نتیجه این وضع شده‌است که می‌بینیم وزارتخانه‌های ما مبدل شده‌است به یک دستگاه مجهز برای تهیه گزارش‌های ۶ ماهه و یکساله و دوساله و غیره.

 

 (18)

http://www.sjsu.edu/faculty/watkins/mossadeq.htm

In 1950 AIOC offered an increased share of profits to the Iranian government but not the 50-50 sharing that the Majlis wanted. Mohammad Mossadeq gained the chairmanship of the committee of the Majlis that dealt with government-company agreements. This committee, under Mossadeq’s leadership, rejected the AIOC offer. Later, in 1951, when the AIOC was willing to grant a 50-50 profit sharing Mossadeq’s committee rejected that offer and opted for full nationalization of AIOC’s properties. When the Prime Minister recommended against nationalization he was assassinated. The Majlis in March of 1951 enacted the legislation nationalizing the petroleum industry.

Iran Foreign Policy & Government Guide

In November 1950, the Majlis committee concerned with oil matters, headed by Mossadeq, rejected a draft agreement in which the AIOC had offered the

http://www.iranchamber.com/history/oil_nationalization/oil_nationalization.php

Subsequent negotiations with the AIOC were unsuccessful, partly because General Ali Razmara, who became prime minister in June 1950, failed to persuade the oil company of the strength of nationalist feeling in the country and in the Majlis. When the AIOC finally offered fifty-fifty profit-sharing in February 1951, sentiment for nationalization of the oil industry had become widespread. Razmara advised against nationalization on technical grounds and was assassinated in March 1951 by Khalil Tahmasebi, a member of the militant Fadayan-e Islam. On March 15, the Majlis voted to nationalize the oil industry. In April the shah yielded to Majlis pressure and demonstrations in the streets by naming Mosaddeq prime minister. 

(19)

http://www.kalathistory.blogfa.com/post-73.aspx

رزم آرا عقیده داشت که تحت اوضاع و احوال وقت اگر راهی دیگر برای سازش با شرکت باقی باشد همان ترتیب تصنیف عواید خواهد بود ، لذا در 30 بهمن ماه 1329 ش رزم آرا پیشنهاد شرکت را به صورت درآمد نفت(50-50) پذیرفت و ضمن اظهاراتش در مجلس اشاره به اعتراض دولت انگلستان نسبت به موضوع ملی کردن نفت نمود و مطالبی هم در اطراف استفاده های دولت از حق الامتیاز نفت و مصارف ارزی شرکت ایران وانگلیس بیان نمود و در پایان توضیحات، اضافه کرد به دست گرفتن اداره نفت و بهره برداری از آن بدون تاسیس شرکت های فرعی در کشورهای دیگر و فراهم ساختن وسایل حمل ونقل و تسهیلات دیگر ممکن نخواهد بود و اینکه چنین اقداماتی امکان پذیر و اقتصادی خواهد بود یا نه، موکول به نظر کارشناسان است و لحن صدا و کلمات سخنرانی او به طرزی بود که از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است، لذا نمایندگان مجلس رزم آرا به باد تهمت گرفتند و با فریادهای”خائن” و”نوکر اجنبی” فضای مجلس را پر کرد.51 و کوتاه زمانی بعد در روز 16 اسفند ماه 1329ش رزم آرا در هنگام ورود به مسجد شاه بر اثر ضربات گلوله های خلیل طهماسبی که از اعضای فدائیان اسلام بود کشته شد

http://iscq.ir/?part=menu&inc=menu&id=178

نزدیک ساعت دوازده، نصرت‌الله کاسمى براى رفتن به دستشویى با اجازه رئیس کمیسیون از اتاق کمیسیون خارج شد. در بیرون جلسه او از دیدن قیافه متوحش «مخبر فرهمند» از ترور رزم‌آرا آگاه شد. وى سراسیمه وارد اتاق کمیسون نفت شد، ناگهان فریاد بر آورد که: «آقایان! رزم‌آرا را کشتند».

دکتر مصدق که با سایر اعضاء مشغول مذاکره بودند، با خونسردى ـ بدون آنکه مذاکرات را قطع کند ـ گفت: «خبر مهمى نبود! ما مشغول کار خودمان باشیم»! عده‌اى از اعضاء کمیسیون وحشت زده قصد خارج شدن از جلسه داشتند که با سماجت دکتر مصدق مواجه شدند. وى گفت: «ما باید کارمان را تمام کنیم». چند نفر از نمایندگان اصرار به خروج داشتند. حتى «عامرى» عصبانى شده و گفت: «من از عضویت کمیسیون نفت استعفا مى‌کنم!» در مقابل دکتر مصدق، مکى، حائرى زاده، و اللهیار صالح خونسرد سر جاى خود نشسته و به مذاکرات ادامه دادند، جز عامرى که استعفا کرده و خارج شد.

(20)

http://fa.wikipedia.org/wiki/حاجی‌علی_رزم‌آرا

(21)

http://galin.blogfa.com/post-220.aspx

جمعیت ایران از سال 1300 تا 1340 چند درصد بوده است ؟ 2.65 درصد شد

میزان جمعیت شهرنشین در سال 1300 = 28 درصد

در سال 1340 = 34.5 درصد

(22)

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=17257&threadID=410236&forumID=457

سرشماری سال 1335 کل جمعیت ایران 19 میلیون نفر بود. و جمعیت ده ساله به بالا 031/ 784/12 نفر تعیین شد که حدود 2 میلیون نفر از آنها خود را با سواد معرفی کرده بودند با توجه به این ارقام میزان با سوادی در کل جمعیت ده ساله و بالاتر 9/14 درصد بود 3/33 درصد از مردم شهری و 6 درصد از افراد روستایی و عشایری کشور با سواد بودند

(23)

http://yourlifestory.blogfa.com/post-153.aspx

جمعیت ایران:

ایران یکی از کشورهای پر جمعیت دنیا ست.بر اساس برآورد سازمان ملل ایران هم اکنون هجدهمین کشور پر جمعیت جهان می باشد.  اولین سر شماری عمومی کشور رسماً در سال 1335 شمسی انجام گرفت و پس از آن به طور مرتب هر 10سال یکبار تکرار می شود.

بر اساس برآوردهای موجود جمعیت ایران در سال 1280 در حدود 9 میلیون نفر بوده است . این جمعیت در طی 50 سال به 16 میلیون نفر در سال 1330 افزایش یافت . سرشماری سال 1335 جمعیت را در حدود 19 میلیون نشان داد و با افزایش جمعیت در سالهای بعد در سال 1375 به بیش از 60 میلیون نفر رسید و در حال حاظر هم حدوداً 67 میلیون می باشد. و با رشد متوسط 8/0 درصد در سال 2050 به 96 میلیون خواهد رسید. ؟(رشد امروزه رقمی حدود 2/1 درصد می باشد)

همانند سایر کشورهای در حال توسعه ، میزان مرگ و میر در ایران در گذشته در سطح بالایی قرار داشته است گسترش بهداشت و امکانات بهداشتی به موازات توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور ، کاهش شدید مرگ و میر را در پی داشته است . امید به زندگی در سال 1335 حدوداً 39 سال بوده که در سال 1382 به 70 سال افزایش یافته است.به همین صورت احتمال مرگ نوزادان از 179 درهزار در سال 1335 به 21 در هزار در سال 82 رسید.

(24)

http://en.wikipedia.org/wiki/Democracy_Index

(25)

http://en.wikipedia.org/wiki/Freedom_in_the_World_(report)

(26)

Parliament and India, 1858-1947

http://www.parliament.uk/business/publications/parliamentary-archives/archives-highlights/indian-independence/

 

توضیح در مورد دیدگاه نژاد پرستانه مارکس (27 – 31)

به می پرستی از آن زلف خود زدم بر آب — که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

من بخاطر احترام به هموطنان یهودی خود از پرداختن به این مطلب در متن مقاله خوداری ورزیدم.  همچنین من بجای برخورد با شخصی مانند استالین (که دفاع از او به هیچ وجه جایز نیست) به بخاطر بزرگی شخصیت تاریخی و انسانی مارکس به برخورد با او پرداخته ام.  اهمیت خرده پذیری چنین انسان والا و خردمندی تلاش ثابت می کند که؛ می توان و باید؛ انسان ها را علی رغم خرد و تلاش های ( شایسته ستایش یا سرزنش) انان؛ بعنوان محصول تاریخ و اجتماع شناسایی نمود.   

مارکس فرزند دوران خود

مارکس تقریبا سی سال پس از انقلاب امریکا و بیست سال پس از انقلاب فرانسه در سال 1818 میلادی بدنیا امد.  دوران جوانی او مقارن است با سالهای اوج انقلاب صنعتی در اروپا.  هنوز هیجده سالگی خود را به پایان نرسانده است که انگلستان به تصویب قانون انتخابات سال 1832 می پردازد تا بخش بزر گی از جامعه به حق رای دست یابند. اما این حق رای در دوران حیات مارکس به بهبود وضع کارگران انگلستان نمی انجامد. او در سی سالگی در سال 1848 شاهد انقلاب اورپا (ج) در بیش از پنجاه کشور دنیا است.  مارکس چهل سال بیشتر ندارد که چارلز داروین کتاب خاستگاه گونه‌ها یا منشا انواع  را منتشر می کند.  جنگ داخلی امریکا و الغای برده داری در ان کشور زمانی رخ داد که مارکس قریب به پنجاه سال سن داشت.  این تحولات بزرگ بدون تردید در دیدگاه های جامعه شناسی متفکر مانند مارکس موثر بوده است.  اما با این وجود من فکر می کنم که تجربه عینی مارکس از دوران انقلاب صنعتی در اورپا  و مشقات انسانی ان دوران بیش از هر عامل دیگری بر دیدگاه های مارکس تاثیر بخشیده است.  

در دوران انقلاب صنعتی کودکان از پنج سالگی مجبور به حداقل دوازده ساعت کار شاقه بودند.  طبقه کارگر یعنی اکثریت جامعه اروپا به فقر و شرایط کاری بسیار دشواری دچار بود.  او بعنوان فرزند یک خانواده متمول یهودی تبار شاهد غارت فقرا توسط ثروتمندان جامعه بود.  شرافت انسانی مارکس او را به نبرد برای بهبود شرایط زندگی طبقات فرودست جامعه و عدالت اجتماعی فرا خواند.  او با تلاش و خردمندی خود؛ جهان بینی خاصی را بر جای گذاشت که امروز نیز راه گشای برخورد با بسیاری معضلات از جهان امروز است

مارکس دشمن مذهب بود اما در میان نوشته هایش دشمنی خاصی با یهودیان ورزیده است.  او با سخیف کردن یهودیان در دفعات متعددی از ادبیاتی استفاد کرد که امروز استفاده از ان یک جرم نژادی شناخته می شود. از این میان استفاده او از عنوان برده یهودی (جویش نیگر) (27) در مورد ” فردیناد لاساه” فیلسوف یهودی؛  اصلاح یهودی یهودی کثیف (29) در “کتاب درباره فویر باخ” و مقایسه کردن یهودیان با شپش (30) نشانگر احساس کینه او نسبت به یهودیان است.  کتاب “سوال در مورد یهودیت”  (31) به قلم مارکس در میان دیگر نوشته های او مستنداتی در تایید این دیدگاه اوست.  این دیدگاه او بیش از هر چیز متاثر از فضای ضد یهودی دوران اوست. تولد او برابر است با اوج احساسات ضد یهودی که به شورش هپ – هپ و کشتار یهودیان در المان منجر شد ( الف) .  فضای فکری جامعه المان به گونه ایی است که یک از روزنامه های المانی اعلام می کند که “بجای یک جرم جدی خواند قتل یک یهودی و یا جنایت  خواندن ان (قتل یک یهودی) باید ان را یک تخلف  قانونی خواند”( ب ).  این دورانی است که پایه های المان نازی دران شکل می گیرد.  تنها یک دهه پس از مرگ مارکس مجلس المان تهدید به وضع قوانین ضد یهود می کند؛ در فرانسه لیگ ضد یهود تشکیل می شود.  در چنین دورانی است که مارکس بعنوان یک المانی روشنفکر تحت تاثیر جامعه تن به تکرار شعارهای ضد یهودی می دهد. 

قضاوت در مورد مارکس پس از دو قرن (بخاطر تاثیر پذیری از جامعه) منصفانه نیست و من نه به قضاوت در باره او؛ بلکه به قضاوت در مورد درستی جریان هایی که از او پیامبر می سازند می پردازم.  من شکی ندارم که او در ان روزگار هرگز احتمال ان را نمی داد که روزی المان نازی دست به قتل عام یهودیان بزند و گرنه او پیش از هر کس به دفاع از حقوق یهودیان می پرداخت. 

مارکس در اغاز دوران  دوران سرمایه داری در اورپا در حالیکه  فرهنگ و حتی اقتصاد برده داری در اروپا هنوز وجود داشت زندگی می کرد.  او همچنین در یک خانواده یهودی تبار و متمول بدنیا امده و از نزدیک شاهد رفتارهای سرمایه داران یهودی بود. ضمن انکه احساسات ضد یهودی در اورپا در دوران مارکس بسیار محسوس است. دیدگاه خطا و منفی مارکس نسبت به یهودیان نتیجه دریافت او از جامعه دوران است.  

ایا درک این دیدگاه منفی برای ما ایرانیان که امروز روحانیون و حتی اسلام را سخیف می شماریم دشوار است.  اما او در قرن نوزده ام و در اوج تلخی سرمایه داری و انقلاب صنعتی زندگی می کرد و بسیاری از باورهای او محصول این دوران است.

کم نیستند ایرانیانی که با دیدن اشخاصی مانند جنتی؛ احمدنژاد و خامنه ایی ها باور نظریه تکامل را هم مورد سوال قرار می دهند؛ اما اگر حوادث اینده ایران منجر به قتل عام روحانیون شود این دوستان مانند خود من از  این نوع تفکر خودم احساس شرمنده گی خواهند کرد.

( الف)

http://en.wikipedia.org/wiki/Hep-Hep_riots

The Hep-Hep riots from August to October 1819 were pogroms against German Jews, beginning in the Kingdom of Bavaria, during the period of Jewish emancipation in the German Confederation. The antisemitic communal violence began on August 2, 1819 in Würzburg and soon reached the outer regions of the German Confederation in cities in modern day Denmark, Poland, Latvia[citation needed] and Bohemia. Many Jews were killed and much Jewish property was destroyed.

(ب)

http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_the_Jews_in_Germany#Freedom_and_repression_.281815.E2.80.931930s.29

One German newspaper article called for the murder of a Jew to be treated as a misdemeanour rather than as a serious crime.

by the 1890s it was a parliamentary presence, threatening anti-Jewish laws. In 1879 the Hamburg anarchist pamphleteer Wilhelm Marr introduced the term ‘anti-Semitism’ into the political vocabulary by founding the Anti-Semitic League.[14] Anti-Semites of the völkisch movement were the first to describe themselves as such, because they viewed Jews as part of a Semitic race that could never be properly assimilated into German society. Such was the ferocity of the anti-Jewish feeling of the völkisch movement that by 1900, anti-Semitic had entered German to describe anyone who had anti-Jewish feelings. However, despite massive protests and petitions, the völkisch movement failed to persuade the government to revoke Jewish emancipation, and in the 1912 Reichstag elections, the parties with völkisch-movement sympathies suffered a temporary defeat.

(ج)

http://en.wikipedia.org/wiki/Revolutions_of_1848

This revolutionary wave began in France in February and immediately spread to most of Europe and parts of Latin America. Over 50 countries were affected, but there was no coordination or cooperation among the revolutionaries in different countries. Five factors were involved: the widespread dissatisfaction with the political leadership; the demand for more participation and democracy; the demands of the working classes; the upsurge of nationalism; and finally, the regrouping of the reactionary forces based in the royalty, the aristocracy, the army, and the peasants.

(27)

http://www.marxists.org/archive/marx/works/1862/letters/62_07_30a.htm

Marx-Engels Correspondence 1862 – Letters: Marx to Engels In Manchester

“The Jewish nigger Lassalle who, I’m glad to say, is leaving at the end of this week, has happily lost another 5,000 talers in an ill-judged speculation.

He called Ferdinand Lassalle, “Judel Itzig-Jewish Nigger.” (Der Judische Nigger, MEKOR III, 82, July 30, 1862)

(28)

http://en.wikipedia.org/wiki/Ferdinand_Lassalle

 

Ferdinand Johann Gottlieb Lassalle (1825–1864) was a German-Jewish jurist, philosopher, and socialist political activist. Lassalle is best remembered as an initiator of international-style socialism in Germany.

(29)

http://www.marxists.org/archive/marx/works/1845/theses/index.htm

while practice is conceived and defined only in its dirty-Jewish form of appearance

(30)

Ramsgate is full of Jews and fleas.” (MEKOR IV, 490, August 25, 1879)

(31)

http://www.marxists.org/archive/marx/works/1844/jewish-question/

ترجمه مختلف این کتاب به انگلیسی دارای تفاوت هایی است. اما دیدگاه های ضد یهودی مارکس در نسخه های مختلف کاملا اشکار است.

On the Jewish Question

that is the secular basis of Judaism? Practical need, self-interest. What is the worldly religion of the Jew? Huckstering. What is his worldly God? Money.

Very well then! Emancipation from huckstering and money, consequently from practical, real Judaism, would be the self-emancipation of our time. (On the Jewish Question or “A World Without Jews,” p. 37)

What, in itself, was the basis of the Jewish religion? Practical need, egoism.?.” (Ibid, p. 40)

The god of the Jews has become secularized and has become the god of the world. The bill of exchange is the real god of the Jew. His god is only an illusory bill of exchange

Or

“The God of the Jews has become secularized and is now a worldly God. The bill of exchange is the Jew’s real God. His God is the illusory bill of exchange.” (“A World Without Jews,” p. 41)

برای اطلاعات بیشتر

http://en.wikipedia.org/wiki/On_the_Jewish_Question

(32)

http://en.wikipedia.org/wiki/History_of_the_Muslim_Brotherhood_in_Egypt_(1954%E2%80%93present)

(33)

http://ettelaat.net/03-07/a_g_e.htm

تعداد قربانیان‌ انقلاب‌ در سال‌های‌ 42 تا 57 بالغ‌ بر 3164 تن‌ می‌گردد. از این‌ تعداد 2781 نفر شهدای‌ انقلاب‌ در سال‌ 57 ـ 1356 در تمام‌ کشور است‌

در فاصله‌ سال‌های‌ میان‌ حماسه‌ سیاهکل «در بهمن‌ 1349» تا مهرماه‌ 1356 که‌ راهپیمایی‌های‌ خیابانی‌ آغاز شد 341 چریک‌ و اعضای‌ مسلح‌ گروه‌های‌ سیاسی‌ جان‌ خود را از دست‌ دادند

در بین‌ 341 چریک‌ کشته‌ شده‌، 172 نفر از فدائیان (50 درصد) ، 73 نفر از مجاهدین‌ خلق (21 درصد پیش‌ از تغییر دادن‌ ایدئولوژی)‌ و 38 نفر (11 درصد) از گروه‌های‌ کوچک‌ مارکسیست‌، 30 نفر (9 درصد از مجاهدین‌ مارکسیست‌ بعد از تغییر ایدئولوژی)‌ و 28 نفر دیگر (8 درصد) از گروه‌های‌ کوچک‌ اسلامی‌ بودند

(34)

http://www.newsecularism.com/2012/09/19.Wednesday/091912.Negahdar-Amirkhosravi-Correspondance.htm

فرخ نگهدار: باز هم تکرار می کنم هرگاه ما «تمامیت ارضی» را بالاتر از صندوق رای و حق انتخاب آزادانه قرار دهیم و حق انتخاب را از مردمی که خواهان جدا شدن از ایران هستند سلب کنیم راه را گشوده ایم که مساله را به «شیوه دیگر» «حل» کنیم. لطفاً یک بار دیگر با خون سردی به صحنه نگاه کنید. خوشحال خواهم شد که نشان دهید راه دیگری در نظر شما به جز خون ریزی برای حفظ خاک (تمامیت ارضی) وجود دارد

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.