من حدود شاید ۸ سال پیش بود که نوشتاری منتشر کردم و هشداری در این مورد دادم. عنوانش هم بود «جنگ افروزی قومی و پیامدهای آن». خطاب من کسانی بودند که در برابر این نوع رفتارها یا سکوت کردند یا کرنش میکنند. به نظر من، دادن امتیاز به کسانی که یکچنین اندیشههای نادرستی را پرورش می دهند، دامن زدن به حرکت افراطیون است.
ت.آ – آقای امینی با سپاس از شما که پذیرفتید این گفت و گو را انجام بدهیم.
پرسش اول من در رابطه با توافقنامه همکاری حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله، به تاریخ اول ژوئن است که اعتراضها و مخالفتهایی را برانگیخت. در این توافقنامه از “جنبش رهاییبخش ملت کرد در کردستان ایران” و مبارزه در اثبات هویت و “حقوق سیاسی ملت کرد که در رأس آن حق تعیین سرنوشت قرار دارد”، سخن گفته شده است. در ضمن از شرایط منطقه خاورمیانه و تغییرات صورت گرفته و معادلات نوین در این عرصه به عنوان زمینه مناسبی برای طرح این درخواست ها در عرصه جهانی نام برده شده است. کاربرد عبارات “جنبش رهایی بخش” و “ملت کرد” به چه معناست و چه هدفهایی را دنبال می کند؟
م.ا – سپاسگزارم از اینکه این فرصت را برای من بوجود آوردید که با شما و تارنمای تلاش گفتگو کنم. ببینید، این واژهها هر کدام بارِ سیاسی و تاریخی معینی دارد و واژههای کشداری نیستند. ملت در فرهنگ سیاسی ایران یک واژه نسبتاً تازهای است. یعنی اگر چه واژه ملت یک واژه بسیار کهنی است در ادبیات فارسی، ولی در گذشته، ملت اساساً به مفهوم فرقه دینی بوده و وقتی می گفتند جنگ ۷۲ ملت، مراد این بوده که این گروه ها، گروههای مذهبی است. تا اینکه در دوران مدرن و گویا برای نخستین بار بوسیله میرزا فتحعلی آخوندزاده، واژه ملت برابر یا برگردان Nation بکار برده شد.
در چالش سیاسی مدرنیته، پیدایش ملت با پیدایش دولت پیوند خورده است؛ یعنی دولت – ملت. هنگامی که پیدایش دولت – ملت در اروپا آغاز شد، حتی پیش از آغاز مدرنیته، و از آنجا البته به خود ایران هم رسید. البته در میان ایرانیان، در فرهنگ ما، در تاریخ ما، یک پدیده ای به عنوان هویت ایرانی خیلی قدیمیتر از دولت ملی است. یعنی حتی ما در فرهنگ ایران و شعر و ادب ایران، اصطلاح ایران یا وطن، پیش از پیدایش دولت – ملت در دوران مدرن بکار برده شده اما اگر بپذیریم که مفهوم ملت به عنوان یک مفهوم جدید از حدود ۲۰۰ سال پیش به ایران وارد شده به مفهوم مدرن و امروزی کلمه، نه به مفاهیم کهن که سرزمینی بوده و غیره.
در پیدایش ایران بر خلاف بسیاری از سرزمینهایی که دولت ملی ایجاد کردهاند، ما پیوند خونی نداشتهایم. تاریخ پیدایش دولت – ملت ها یا تاریخ خونی است یا خاکی. در مورد ما بیشتر خاکی بوده. یعنی تعلق و وابستگی به خاک ایران، سرزمین ایران و فرهنگ ایران یک احساس مشترکی را ایجاد کرده بود و بنای این احساس فرهنگی و احساس میهنی و سرانجام ملی، همه باشندگان این فلات و سرزمین، درش درگیر بودند. حتی کسانی که امروز بیرون از حوزه جغرافیای سیاسی کنونی ایران هستند و این جغرافیای فرهنگی ملی ایران خیلی گستردهتر از جغرافیای سیاسی – خاکی امروز ایران است.
در میان ایرانیان قفقاز و ایرانیان مناطق دیگر، با اینکه از تیره و تبارهای گوناگون بودند، در پیدایش این دولت ملی خیلی نقش داشتند.
تصوری که در این نوع نوشتارها و گفتارها به خواننده داده می شود این است که گویا یک چیزی به نام “فارس ها” در پیدایش کانون دولت ملی در ایران بوده است. در حالیکه می دانیم چنین نیست. اصولاً در زایش ناسیونالیسم ایرانی، آذربایجانیها و قفقازیها شاید حتی جایگاه بلندتری داشتند تا مثلاً اصفهانیها یا شیرازیها. از پایهگزاران فکر دولت مدرن در ایران و ناسیونالیسم ایرانی، اگر بخواهیم آن ها را ردیف کنیم شاید دو تن از جنوب و تهران آمده اند، یکی میرزا ملکم خان است که اصلاً اصفهانی است و دیگری میرزا آقاخان کرمانی. ولی دیگران یا آذربایجانی بودند یا به هر حال مانند آخوندزاده در قفقاز می زیستند و زبان مادریشان هم زبان ترکی بوده است.
در این واژههایی که استفاده شده، یعنی عبارت “ملت کرد”، یکی از نکاتی که نهفته است و مطرح نمیکنند، این است که این “ملت” به عنوان ملت، بنابراین دارای حق برای تشکیل دولت، تقسیم شده و این را نمیتوانند کتمان کنند. برای اینکه نمیتوانند از یک طرف بگویند ما “ملت کرد” هستیم بعد بگویند که ما در واقع چند ملت کرد هستیم. اگر بپذیریم که یک ملت کرد وجود دارد و این ملت تقسیم شده، بنابراین خیلی روشن است که منظورشان این است که این قسمتهای تقسیم شده باید تشکیل یک ملت و دولت واحد بدهد. یعنی ترکیه، ایران، کردستان و سوریه باید چند پاره بشوند تا دولت تازهای به نام کردستان بوجود بیاید. این یک بحث است و برای اینکه این بحث را مطرح کنند، باید با شجاعت و شهامت و صراحت و دلایل روشن امروزی بگویند که این به سود تمام این سرزمینها و به سود تمام مردم کرد هست که وارد یک فرایند خونریزانه و فرایند جنگ و ستیزی بشوند که به تکه پاره شدن چهار کشور بیانجامد. چون میدانیم که در منطقه خاورمیانه حتی تغییر نام یک دهکده گاه خونریزی بپا می کند چه برسد به اینکه ما بخواهیم یک سرزمینی را به نام ترکیه با آن ناسیونالیسم پانترکیستی چیره بر این کشور چند پاره بکنیم. خب، در عراق این بوجود آمده، اقلیم کردستان شکل گرفته به دلیل اینکه یک نیروی نظامی وارد عراق شده، نخست در جنگ اول خلیج فارس و سپس در جنگ دوم، و در پیامد این جنگ دولت مرکزی عراق فرو پاشیده و ضعیف شده و اساساً عراق به سه پاره، پاره شیعی، اهل سنّت و کُرد تبدیل شده. حالا در پاره ای از اهل سنّت و شیعی آن یک مقدار آمیزش با هم دارند چون سرزمینهایی در داخل هم دارند. در خود کردستان عراق هم همینطور است. در کردستان عراق هم سرزمینهایی وجود دارد که مردم دیگری در آنها زندگی می کنند؛ مانند کرکوک. به همین دلیل هم بر سر مالکیت کرکوک در این سال های اخیر جنجال و خونریزی به پا شده. خب، بنابراین وقتی این ها می گویند ملت کُرد، روشن است که از یک ملت صحبت می کنند. و روشن است که از یکی شدن این چند ملت و تشکیل دولت ملی کردستان صحبت می کنند. بنابراین این لفاظی هایی که در کنارش هست که ما به تمامیت ارضی ایران باور داریم، یا این دروغ است یا آن واژه ملت واژه نابجایی است بکار میبرند. چون اگر ملت هستند و اگر این ملت چند پاره شده و می خواهند اینها را به هم وصل کنند و حق تعیین سرنوشت دارند، بنابراین با تمامیت ارضی هر چهار کشور باید درگیر بشوند. اگر مراد از بکار بردن ملت این است که به هر حال یک واقعیتی را به ما گوشزد کنند ولی در عین حال به ما بگویند که بخش بزرگی از ملت ایران هم هستیم، خب یک بحث اخلاقی، فرهنگی و سیاسی است برای دست یافتن به برخی حقوق در داخل ایران. اما واژهای که اینجا بکار می برند و می گویند جنبش رهایی بخش، هرگونه تردید را در این باره می زداید. برای اینکه جنبش رهایی بخش برای رهایی از یک حکومتی است که جایی را اِشغال کرده. و اساساً در فرهنگ سیاسی جهان جنبش رهایی بخش یا Liberation برای دوران استعمار بکار برده شده. مانند جنبش رهایی بخش مردم الجزیره یا تیمور شرقی، یا چیزهایی از این دست. اینها جنبشهای رهایی بخش ملی بوده. جنبشهایی است که یک ملت مستعمره شده، یک سرزمین زیر ستم استعمار می خواهد از دست کُلُنی خارج بشود. باید این دوستان فرهیخته دانشمندِ به هر حال اهل خِرَد و در اینجا به نظر من بی خِرَد، بگویند که در چه تاریخی ایران کردستان را اِشغال کرده؟ از یک طرف می گویند که ما پایهگزار دولت ملی در ایران هستیم یا دولت تاریخی ایران هستیم و از یک طرف می گویند ایران این سرزمین را اِشغال کرده. برای اینکه آنوقت رد گم بکنند می گویند که نه منظور از جنبش رهایی بخش، رهایی از جمهوری اسلامی است. خب برای من روشن نیست. یعنی چه رهایی از جمهوری اسلامی؟ یعنی کردستان بیاید به تنهایی از جمهوری اسلامی رها بشود، اصفهان و شیراز و اردبیل و تبریز و بخشی از ارومیه و همه اینها را رها بکند که جمهوری اسلامی در آنجا باشد. خب، یعنی بشود منطقه آزاد شده از جمهوری اسلامی؟ یا اینها شوخی می کنند یا بقیه مردم را ابله پنداشتهاند. واقعیت این است که این بحث خیلی روشن است. قبلاً می گفتند فارسها، حالا که معلوم شده این یک دروغ تاریخی است که چیزی اولاً به نام ملت فارس وجود ندارد، ثانیاً هیچ فارسی آنجا را اِشغال نکرده، می گویند ایران. برای اینکه توجیهی هم پیدا بکنند می گویند منظور از ایران، جمهوری اسلامی است. ولی وقتی بحث را باز میکنند به دوران پهلوی هم می رسند و می گویند در این ۸۰ سال، در این ۹۰ سال. اساساً هم وقتی می گویند ۸۰ سال، یعنی از دوران پهلوی به این سوی این ها تحت ستم بودند و در این دوران ایران در واقع آنجا را اِشغال کرده. و این واژه را بارها استفاده کردهاند. در مرامنامه حزب دمکرات کردستان ایران که جالب است دست یافتن به آن بسیار دشوار شده است، حتی در تارنمایشان آن را در جاهایی قرار داده اند که انسان نتواند پیدا بکند. ولی خب در متن کُردی آن که شما بروید می بینید که از اِشغال کردستان صحبت می شود و بنابراین تمام اینها را باید به هم وصل بکنیم. اینها در واقع از جدایی کردستان صحبت می کنند. از رهایی یک کردستان صحبت می کنند. و تردیدی در این زمینه نمی گذارند. فرض کنیم من و دیگران گزافه می گوییم، فرض کنیم که ما برداشت نابجایی از این واژه داریم، پاسخش خیلی روشن است. آقای هجری و مهتدی یا مشاورانشان می توانند یک بیانیه ساده صادر کنند و آب بر آتش ما ناسیونالیستها باصطلاح بریزند و بگویند که اصلاً منظورشان چنین نبوده است و مراد از جنبش رهاییبخش، بهرهگیری واژگانی است که منظور در واقع جنبش دموکراسی خواهی در ایران است. اما می دانیم که این واژهها خیلی دقیق و درست است. پیشینه آقایان مهتدی و هجری، پیشینه بر آمده از جنبش چپ ایران است، جنبش کمونیستی ایران است. اینها با این واژهها خیلی آشنا هستند. و این واژهها از سوی یک روستایی ناآگاه پیرامون سنندج یا مهاباد بکار برده نشده. از سوی دو فرهیخته به هرحال دانش آموخته درس خوانده با پیشینه ۴۰-۳۰ سال فعالیت سیاسی بکار برده شده و می دانند چه واژه ای را بر گزیده اند و من هیچ تردیدی ندارم که دو گروهی که پیشتر به روی هم تیر و تفنگ کشیده بودند و از اعضای یکدیگر کشتهاند وقتی نشستند این بیانیه را بنویسند بارها آنرا بررسی کردهاند، کسانی در میان آنها بندبند آنرا وارسی کردند و سرانجام اینرا بیرون دادند. واژهها را خیلی دقیق انتخاب کردهاند. من توصیه میکنم متن کُردی آنرا بخوانید و ببینید مصرف آن نه تنها برای مردم کردستان، در عینحال برای مصرف گروههای خارجی است که این حرکت را تشویق می کنند؛ مانند اسرائیل، عربستان سعودی، ناتو و دیگر نیروها که به هر حال بیمیل نیستند که یک دولت ملی کردستان بوجود بیاید.
پیامد اینچنین کاری، گیرم که حتی یک لحظه بیندیشیم که شاید حق اصلاً با آنها باشد، شاید براستی یک ستم بزرگ تاریخی صورت گرفته و ملتی به نام ملت کردستان پیش از اینکه اصلاً ملت در جهان به مفهوم مدرن شکل بگیرد وجود داشته؛ یعنی در زمان جنگ چالدران، ملت وجود داشته و این ملت تقسیم شده. ملتی که به هرحال از نظر تاریخی و از نظر سیاسی غیر واقعی است. گیریم که چنین بوده. حالا باید این دوستان محترم توجه کنند که اگر پیامد دست زدن به چنین کاری متلاشی کردن سرزمینهایی است که جنگ و خونریزی های دراز مدت را در این منطقه ببار میآورد، خب باید بیایند درخواستهایی را مطرح بکنند که این درخواستها در چهارچوب تمامیت ارضی یک سرزمین قابل دسترسی است. چرا که امکان ندارد صلح و دموکراسی در حتی یک کردستان متحد بوجود بیاید و این کردستان بر پایه خون و آتش و جنگ و متلاشی کردن تمامیت ارضی چهار کشور همسایه اش بوجود بیاید. چگونه می توان پذیرفت که کشوری دولت ملی تازه ای بوجود بیاورد، چهار کشور دیگر را چند پاره بکند و همچنان در صلح زندگی بکند؟! این تلاشی است که سرانجام فلسطینیها، بخش معتدل جنبش فلسطین به آن رسید. زمانی میگفتند که اسرائیل اِشغالگر سرزمین باستانی ماست. سرانجام به این نتیجه رسیدند که جدا از تاریخ و جدا از آنچه که اتفاق افتاده تنها راهی که مردم فلسطین می توانند در صلح زندگی کنند- و این را صلحطلبان اسرائیلی هم پذیرفتند- ، این است که هر دو کشور در کنار همدیگر در سرزمینهایی که شاید سرزمین های ایده آل هم نباشد، بتوانند با هم زندگی کنند. من فکر نمی کنم که دوستان کُرد دنبال این باشند. من فکر می کنم دنبال کردستان بزرگ هستند و قُر قُر می کنند تا سرانجام آن واژه معروف را بگویند.
ت.آ- پرسش بعدی در رابطه با “مناسب بودن شرایط منطقه برای مطرح شدن خواست ها” از نظر این دو حزب است. ترجمان روشن و عملی این شرایط مناسب برای دو حزب از نظر شما چیست؟ آیا آنها نمونههای عملی شدهای مثل لیبی و سوریه را در نظر دارند؟ با توجه به اینکه دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران خواستار ایجاد منطقه پرواز ممنوع از آمریکا شده و قبلاً هم در زمان حمله آمریکا به عراق، یکی از بلند پایگان این حزب اعلام داشت که اگر آمریکا دخالت نظامی در ایران بکند، ۴ میلیون کُرد ایرانی آماده اند که به استقبالشان بروند.
این زمینه و این شرایطی که باعث شده این توافقنامه امضاء بشود چیست؟
م.ا – این را به درستی در پرسشتان مطرح کردید. یعنی رویدادهایی که از سودان شروع شد، از ظاهراً رأیگیری برای دو پارهکردن سودان آغاز شد و آقای هجری بسیار شادمان شده بود از این موضوع و رهبران هر دو حزب در این باره صحبت کردند که از سودان یاد بگیرید! بعد گفتند منظور ما این نیست که کردستان جدا بشود ولی خب، سودان دو پاره شد آنهم اصلاً سودانی که به هر روی با دشواریها بهم چسبیده بود. بعد به لیبی نگاه می کنند و دخالت نظامی ناتو. پیامدهای لیبی را می توان در این چند روز گذشته، در این رویدادهایی که منجر به کشته شدن سفیر ایالات متحده در آنجا شد نگاه کرد که تا چه اندازه این دخالت نظامی ناتو در آنجا صلح و دموکراسی و سکولاریزم و آزادی و امنیت بوجود آورده که سفارت ایالت متحده آمریکا که در کانون ناتو است دارای امنیت نیست. و دولت دارای توانایی برای اداره کشوری که اینک به چند پاره قومی، قبلاً هم بوده، ولی رسماً تقسیم شده و کسی از کسی حساب نمی برد، به هر حال به این انجامیده. در مورد سوریه هم در واقع نگاه می کنند به این که در سوریه به پشتیبانی عربستان و ترکیه و پشتیبانی غیر رسمی اسرائیل از جنگ داخلی سوریه که به سود اسرائیل است و به سود چالش و درگیری میان شیعه و سنّی در خاورمیانه است که یکی از آرزوهای دولت اسرائیل است که این را بر بیانگیزد و کاهش بدهد چالش میان فلسطینی ها و اسرائیل را، اینرا نگاه می کنند و می گویند که بله سپهر سیاسی خاورمیانه برای پذیرش کردستان بزرگ از همه زمان آمادهتر شده. و این پروژه، پروژه ای است بسیار دقیق. به همین دلیل هم آقای هجری این سخن را با یکی از رسانههای بریتانیا مطرح کردند که اگر مردم کردستان برخاستند در واقع یک پوشش هوایی بوجود بیاید. بعد که از ایشان سئوال شده یا از همکاران و دوستانشان، می گفتند که این چیزی است که برای همه مردم ایران درست است که یک پوشش هوایی ایجاد بشود که اگر حکومت به سرکوب پرداخت.
حکومت سه سال پیش در جریان تقلبات انتخاباتی مردم را به شدت سرکوب کرد. من نمی فهمم چه پوشش هوایی می توانست از حمله موتورسیکلت سواران و بسیجیها به مردم بدون جنگافزار جلوگیری بکند؟! یعنی موتورسیکلتها را از هوا بزنند؟ که در کردستان بنا است که یک نیروی ارتشی بر پادگان سنندج و مهاباد و جاهای دیگر مانند دوران انقلاب چیره بشود که هواپیماهای حکومت بخواهند آنجا حمله بکنند؟ ببینید، اینها همهاش حساب شده است. اینها بازی با واژهها است. یعنی میگویند اگر ما رفتیم و در کردستان به دنبال جنگی که بنا است بوجود بیاید، به دنبال دخالت نظامی در ایران، اعلام استقلال کردیم یا خودمختاری کردیم، از این منطقه ما، شما دفاع بکنید. یعنی پروژه بن قاضی. یعنی بنقاضی کردن ایران. وارد بازی خطرناکی شده اند. در این بازی خطرناک در واقع از نیروهای خارجی برای مداخله در ایران دعوت میکنند. میگویند که ما این را مطرح نمی کنیم. ولی در واقع همین را مطرح می کنند.
ما یک چالش داخلی در ایران داریم. یعنی چالش درونی جامعه ما با کسانی که در حکومت هستند، چالش درونی جامعه ما است. چالش خارجی نیست. یعنی کشور خارجی، ایران را اِشغال نکرده. اعراب نیامدند برخلاف آنچه که عدهای می گویند ایران را بگیرند. اینها جنگنده گان لبنانی نیستند که بر قدرت در ایران سوار شده اند. بخشی از مردم ایران هستند با این داوریها و اندیشههای بسیار واپس مانده که زمانی هم با آراء اکثریت مردم نخست به قدرت رسیدند و سپس چنین رفتار تبعیضگرانهای را در ایران در پیش گرفتند. اگر شما به تاریخ سی و سه ساله گذشته ایران در دوران جمهوری اسلامی نگاه کنید، بزرگترین ستمها و تبعیض هایی که در ایران روی داده، در کردستان نیست، در سرتاسر ایران است. یعنی این حکومت وقتی به سرکوب مردم پس از اینکه گفتند رأی من کجاست؛ پرداخت، اصلاً بحثاش قومی نبود. وقتی مردم را سرکوب می کردند نمیگفتند چون شما کُرد هستید یا ترک زبان هستید، می گفتند چون شما حقوق مدنی خودتان را میخواهید، به تقلب در انتخابات اعتراض دارید. هنگامی که زنان را در کمپین یک میلیون امضا سرکوب میکردند، این زنان را نه به این بهانه که اینها کُردتبار یا آذری تبار یا عرب تبار هستند، بلکه به دلیل اینکه زن هستند و حقوق مدنی خودشان را میخواهند سرکوب میکردند. از این روی این سخنی که مطرح می کنند که شرایط خاورمیانه آماده شده، منظورشان دموکراسی نیست. چون شرایط خاورمیانه برای دست یافتن به دموکراسی آمادهتر نشده. بهار عرب به گسترش دموکراسی نیانجامیده. به گسترش بنیادگرایی دینی انجامیده. اگر چه باید پذیرفت که به یک خودبیداری، به یک خیزش آنچه که در جامعه عرب نهفته بود، مانند خود ایران، سی و سه سال پیش به آن انجامیده و شاید بسیاری از چالشها یا گرفتاریهای پنهان گذشته را رو آورده، ولی کمتر کسی می تواند بگوید فضا و سپهر سیاسی کنونی خاورمیانه برای دستیابی به دموکراسی در سرتاسر ایران نزدیکتر شده. بنابراین، اینها نتیجهای که میخواهند از حرفشان بگیرند این آماده شدن فضا برای دستیابی به آن درخواستهایی است که از حق تعیین سرنوشت، از ملتسازی کُرد، از جدایی و از رهایی، از جنبش رهایی بخش صحبت می کنند. همه اینها بوی جدایی طلبی میدهد. از اینها بوی جدا کردن حساب مردم کردستان می آید.
اجازه بدهید یک حاشیهای هم در اینجا بروم. از نظر تاریخی بسیار مهم است که مردم توجه به این داشته باشند:
کردستان به تازگی از سوی یک دولت ایرانی اِشغال نشده. از زمان رضا شاه به ایران نپیوسته که حالا ما بتوانیم این سرزمین “بزور چسبیده” را جدا کنیم. یک جزیرهای هم مانند بحرین نیست که وقتی بگویید این جدا بشود موقعیت جغرافیایی جزیره معلوم است. کردستان یک واحد استانی است و در ایران یک واحد بزرگ فرهنگی. واحد جغرافیاییش استان کردستان است. ولی کردستان یا کردهای ایرانی در همدان و کرمانشاه و بخش های دیگری از ایران، از جمله خراسان، از جمله تهران پراکنده هستند. ما کُردتباران در فارس داریم. بزرگترین شهر کُردنشین دنیا تهران است. یعنی هیچ شهر دیگری در سرتاسر سرزمینهای کُرد به اندازه تهران باشندهی کُردتبار ندارد. بسیاری از کُردها از زمان صفویه تا به امروز در سرتاسر ایران پراکنده شدند. برخی کوچ اجباری کردند، یعنی دولت شاه عباس گروهی از آن ها را کوچانده به دلایل سیاسی و گروه های بسیاری هم در سال های گذشته به دنبال کار، کوچیدند. برای آموزش کوچیدند و به شهرهای دیگر رفتند. دانشگاهی شدند و در تهران زندگی می کنند یا در شهرهای دیگر زندگی می کنند. آمیزش میان آنها با دیگر باشندگان ایران صورت گرفته. یعنی یک کُردتباری آمده به تهران درس بخواند با یک زن اصفهانی که او هم خانواده اش به تهران آمده ازدواج کرده. در ارومیه امروز ما با یک شهری روبرو هستیم که کُرد و آسوری و ارمنی و آذری در کنار هم زندگی می کنند. در قوچان سالیان درازی است که در این شهر تُرک تباران و هزارهایها و کُردتباران حتی محلههای خودشان را دارند. اگر مراد از ایجاد یک کردستان بزرگ اعلام کوچ از سرتاسر ایران به سوی یک واحد بزرگ جغرافیایی است که قرار است نه تنها استان کردستان را جدا بکند یا خودمختار بکند، بلکه بخشهایی از همدان و کرمانشاه و بخش بزرگی از آذربایجان غربی را هم باید به خودش وصل بکند، این یعنی جنگ داخلی در ایران. یعنی بازگشت ایران به دوران پیش از مدرنیته و پیش از پیدایش دولت مدرن در ایران.
تمام چالش مشروطه و مدرنیته در ایران در این بود که به این نوع ستیزها پایان بدهد و دولت نو در ایران ایجاد بکند. اینها با بحثهایی که میکنند در واقع دارند گفتمان قومی و تباری و تیرهای را که متعلق به سده نوزدهم و هجدهم بوده به سده بیست و یکم وارد می کنند. و فراموش میکنند جدا از همه تبعیضهایی که در ایران صورت گرفته و تبعیضهایی است که واقعاً وجود داشته، مثلاً در مورد جلوگیری از گفتار و نوشتار به زبان مادری در یک دوره معینی از پادشاهی پهلوی، شاید مثلاً حدود ۱۰ سال از دوران رضا شاه، و دیگر کارهای زشت فرهنگی که در ایران بوده و هست و در همه کشورهای جهان هم این نوع رفتارهای بسیار ناپسند وجود دارد؛ ما با آمیزش در ایران روبرو هستیم. ما با نزدیکیهای بسیار زیادی در سپهر سیاسی و اقتصاد کلان ایران که در میان مردم که از پیشینههای اتنیک و تباری مختلف روبرو هستیم. و بنابراین اگر از کردستان امروز صحبت می شود و منظور استان کردستان است، بخش بزرگی از کردهای ایران بیرون از این کردستان زندگی می کنند. مراد این دوستان از ملت کُرد پراکنده شده در سرتاسر ایران و ایجاد یک واحد کردستان و حالا به عنوان بخشی از ملت کرد متحد شده با دولت اگر بوجود بیاید و حتی خودمختار داخلی، چیست؟ یعنی باید در ایران امروز مهندسان ژنتیک را آورد که دم دروازه سنندج بنشینند و آزمایش خون بگیرند ببینند چند درصد آدم کُرد است چند درصد آذری است؟ می بینیم که از نظر ژنتیک تفاوتی میان انسانها نیست. معیار چیست؟ این را حزب دمکرات کردستان در اساسنامهاش خیلی دقیق مطرح کرده. گفته، همه باشندگان کردستان می توانند عضو حزب بشوند. کُردهای بخشهای دیگر ایران هم می توانند عضو حزب بشوند. ببینید، اینها میخواهند یک حزب نژادی بوجود بیاورند. اینها اندیشههای فاشیستی است. اینها اندیشههای نژادپرستانه است. اگر یک شیرازی این حرف را بزند که ما می خواهیم یک حزب فارس زبان درست کنیم، به درستی به او خواهند گفت که شما فاشیست هستید. به همین دلیل هم سومکاها و پان ایرانیست ها را گروههای شبه فاشیستی قلمداد میکردند. حالا امروز، کسانی که خودشان را سوسیال – دمکرات میدانند، کسانی که از پیشینه جهان وطنی بیرون آمده اند، جامعه را طبقاتی می دیدند، امروز جامعه را نژادی داوری می کنند. و میگویند که کُرد بودن یک مزیت سیاسی باید باشد. یک حقوق سیاسی دارد!
اصولاً طرح این مسئله که یک قوم یا یک تبار و تیره و یا یک گروه اتنیک در یک کشور دارای حقوق سیاسی است، اصلاً با فرهنگ سیاسی امروز جهان و حقوق بشر نمیخواند. در کشورهای گوناگون جهان، مثلاً در ایالت متحده یا در کانادا که دارم این گفت و گو را با شما انجام می دهم، ما حقوق فرهنگی داریم. مثلاً فرانسوی زبانها دارای حقوق اجتماعی و فرهنگی هستند که بیایند مدارس خودشان را داشته باشند، زبان را رواج بدهند و در همه کانادا از این دو زبان یعنی انگلیسی و فرانسه استفاده می شود. در آمریکا آنهایی که مکزیکی تبار بودند باید حقوق زبانی و حقوق اتنیک آنها به عنوان حقوق فرهنگی حفظ بشود ولی تصور اینکه در داخل یک واحد سیاسی ملی، واحدهای اتنیک در دوران مدرن دارای حقوق سیاسی ویژه هستند، مثلاً ایتالیایی تبارها در نیویورک باید دولت مستقلی بوجود بیاورند، یا الجزیرهایهای آمده از شمال آفریقا به فرانسه باید در درون فرانسه و مارسی و جاهای دیگر یک حقوق سیاسی داشته باشند، یعنی مثلاً بیایند و بخشی از مارسی را خودمختار اعلام بکنند یا تُرکهای آمده به آلمان حقوق سیاسی داشته باشند، اینها با گفتمان مدرنیته و با گفتمان جهان امروز نمیخواند و در هیچ کشوری این اجازه را نمی دهند که ما وارد گفتمان یک حقوق سیاسی ویژه برای یک گروه اتنیک بشویم. می توان از حقوق گفت و گو به زبان مادری صحبت کرد، می توان از آزادی برای کار فرهنگی سخن گفت، و به درستی هم باید این آزادیها داده بشود. از این هم می توان صحبت کرد که برای گستراندن دموکراسی در ایران؛ در سنندج و مهاباد رهبران سیاسی خودشان را یا مدیران شهر را انتخاب بکنند. شهردار را که نباید وزارت کشور برای شهر تعیین بکند، انجمن شهر باید وجود داشته باشد و الآن هم دستکم به صورت ظاهر این را مراعات می کنند. این انجمن شهر مثلاً در سنندج مردم رأی می دهند ۵ نفر می شوند انجمن شهر و یک نفر را از میان خودشان انتخاب می کنند به عنوان شهردار. اگر این مدل اداره باشد؛ و طبیعی است اگر در سنندج بیشتر باشندگان سنندج کُردتبار باشند که هستند، اگر بیشتر باشندگان اهل سنّت باشند که هستند، بطور طبیعی احتمالاً شهردار سنندج یک کُرد اهل سنّت خواهد بود. ولی این پیش شرط اگر به عنوان پیامد طبیعی، اگر به عنوان پیش شرط عنوان بشود تبعیض است. یعنی اگر گفته بشود یک اصفهانی شیعی مذهب یا یک یهودی کوچنده به سنندج نمی تواند شایستگی شهرداری سنندج را داشته باشد چون کُرد و اهل سنّت نیست، این تبعیض است. بنابراین بطور طبیعی در جامعه پذیرفتن اینکه اداره استانها، اداره شهرها اداره همه واحدهای جامعه که باید بوسیله مردم و مشارکت مردم اداره بشود و باید به دست مردم داده بشود، این بخشی از دموکراسی و حقوق شهروندی در ایران است. نه تنها در مورد کردستان بلکه در مورد سمنان و شیراز هم صادق است. ولی باید پذیرفت که یک ایرانی کُردتبار باید بتواند برای شهرداری تبریز یا برای ریاست جمهوری ایران کاندید بشود بدون اینکه در نظر بگیریم از کدام تیره و تبار است. و این مدلهای سهمیه بندی شده که در لبنان تعیین شده بود که رئیس جمهور باید مسیحی باشد و سخنگوی مجلس باید شیعی باشد و چیزهایی که بوجود آورده بودند، به جنگ داخلی در لبنان انجامید. کار نکرد. در آفریقای جنوبی هم گذار به دموکراسی را برای مدت کوتاهی امتحان کردند ولی سرانجام به این رسیده که در آفریقای جنوبی دیگر سهمیهبندی اینگونه نیست بلکه کوشش در این است که حتماً توازنی بوجود بیاید و این را می توان پذیرفت. این نوع آزمونها در جوامع مختلف در زمینه فرهنگی صورت گرفته که به آن تبعیض مثبت می گویند. این تبعیض مثبت در سهمیهبندی دانشگاهی مثلاً حتماً باید در دانشگاه زاهدان سهمیه خیلی بالایی برای بلوچ زبانها اختصاص داده بشود تا بتدریج بتوانند به این نابرابریها پایان بدهند. یا نابرابریهای اقتصادی که در ایران وجود دارد و از دیرباز هم وجود داشته. باید بتوان راهکارهایی را پیدا کرد که این تبعیضهای اقتصادی که به عقب نگه داشته شدن بخشهایی از ایران مانند سیستان و بلوچستان و کردستان انجامیده، به اینها پایان داده بشود. ولی اینها ارتباطی با این صحبتهایی که این آقایان می کنند ندارد.
ت.آ- انتشار این توافقنامه، به “حق تعیین سرنوشت منطقه”ای تأکید دارد. آیا “حق تعیین سرنوشت ملل” که از طریق کنگره ملل خاور کمونیستها، وارد فرهنگ سیاسی چپ ایران شد، از نظر منشور جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن چه جایگاهی دارد؟ آیا هر عدهای که احساس ملیت کردند یا در هر کوچه ای و در هر منطقه ای احساس ملی بودن پیدا کردند، میتوانند مدعی جدایی و حق تعیین سرنوشت شده و آن را شامل منشور حقوق بشر و میثاقهای آن بدانند؟
م.ا – ببینید، این طبیعی است که مردمی که دارای فرهنگ و زبان مشترک هستند احساس ویژهای درباره این گروه همزبان و هم تاریخ و هم فرهنگ خودشان داشته باشند. و این کار بدی هم نیست. حتی ایرانیانی که در طول سالهای اخیر به سی چهل کشور اروپایی آمده اند و پناهنده شده اند، هنوز خودشان را با فرهنگ ایران ارتباط می دهند، از چلوکباب بیشتر خوششان میآید یا همبرگر، به موسیقی ایرانی گوش میدهند تا اینکه رفته رفته در نسل های بعد این کمرنگ و کمرنگتر می شود. کوششهایی هم گاه بوجود می آید که بخصوص نسلهای کهنتر، که از این آمیزش، از این در هم فرو رفتن این فرهنگها جلوگیری بشود. ولی این پدیده طبیعی جامعه بشر است. و هیچ زیانی هم به بشر از آن نمی رسد. طبیعی است که ما مثلاً به عنوان ایرانی کوچنده به خارج، حال به دلایل سیاسی یا اقتصادی، نسلی که کوچیده بیشتر خودش را با ایران مرتبط می بیند، نسلهایی که در این کشورها بوجود می آیند و یا حتی ازدواج می کنند با باشندگان این کشورها، از هر تیره و تباری که هستند، رنگ تعلقشان به آن فرهنگ قبلی کمتر میشود. یکی از ایرادهایی که پان تُرکیستها و برخی از پان کُردیستها و یا برخی از پان ایرانیستها – به مفهوم وسیعتر آن- میگیرند یک زمانی می گفتند غربیها میخواهند که ایرانیها این آمیزشها را با دیگران بکنند تا فرهنگ شان ضعیف و کمرنگ بشود. حالا پان تُرکیست و پان کُردیست هم میگوید که فارسها میخواهند این آمیزشها بوجود بیاید تا ما کمرنگ بشویم. این کمرنگ شدن و این آمیزش (به عربی تداخل) این یکی از زیباییهای جامعه بشری است. و چیز بدی نیست. و به جای اینکه با آن رودر رویی کرد، باید پذیرفت که یک پروسه طبیعی است. آن آمیزشی که اجباری باشد، یعنی بیایند و بخواهند نسل کُشی کنند یا فرهنگی را از میان ببرند آگاهانه، خب در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن محکوم شده. و اتفاقاً نسل کشی یکی از موارد بسیار معدودی است که اجازه دخالت نظامی در یک کشور را می دهد. یعنی کشورها حق دارند در صورت نسلکشی، در یک کشور دیگر دخالت بکنند. تبعیض یا ستم سیاسی این اجازه را نمی دهد. مرزهای کشورها بر اساس پیمانهای بین المللی تعیین می شود. یعنی ما که امروز بیش از ۲۰۰ کشور در جهان داریم، شاید نزدیک به ۳ هزار گروه اتنیک هم در دنیا داریم که هر کدام از این ها میتوانند بالقوه خودشان را ملت بخوانند. و این تصوری که بتوان ۳۰۰۰ کشور در دنیا داشت، یک تصور گمراه کننده و بسیار حقیرانهای است و دنیا را به صورت روستاهای ۳۰۰۰ سال پیش دیدن. در حالی که فرایند امروز جهان بویژه در اروپا، شما نگاه کنید این کشورهای اروپایی که ۱۰۰ میلیون نفر از همنوعانشان را کشتند در دو جنگ، در درازای یکصد سال، پیش از آن هم جنگ سیساله، جنگهای طولانی دیگر در اروپا، اینها سرانجام بر آن شدند که این دیوارهای ناسیونالیسم افراطی گذشته را بریزند، و پول واحد و مرز واحد و بتدریج اقتصاد در هم تنیده و حتی سیستم بازنشستگی واحد بسازند. یعنی کسی که در رومانی ۱۰ سال کار کرده و ۱۵ سال در فرانسه زندگی کرده، ۲۵ سال بازنشستگی مشترک می گیرد. این فرایند دشواری است که اروپا با این همه گرفتاریها در سودای آن است. حالا ما بیاییم کشوری را که بطور طبیعی، سرزمینی بوده که گروه های اتنیک و قومی گوناگون به آن کوچیده اند، حالا کوچ مهاجمانه مانند دوران سلجوقیان، یا هجوم خونریزانه مانند دوره مغول، و آمدهاند در این سرزمین اسکان یافتهاند و ترکیبی شده و آمیزهای شده مانند فرش ایرانی. که فرشی از هزار رنگ ولی دارای پود واحد. این سرزمینی که بطور طبیعی این نزدیکیها بوجود آمده و چیزی به نام ایران ایجاد کرده که این ایران از هر تیره و تباری در آن هست و بیش از ۹۰۰ اتنیک زبانی در آن وجود دارد، برخی خیلی بزرگتر مانند ترکمانتباران یا کُردتباران، ولی گروههای کوچک مثل هزارهایها یا گروههای اتنیکی که در ایران هستند حالا ما بیاییم و بخواهیم که به دنبال حق تعیین سرنوشت هر یک از این گروههایی برویم که شاید با کمک کسانی مانند این دوستان بتوانند یک صورت ملت به خودشان بگیرند. برخی ملت چهار میلیونی هستند، برخی ملت مثلاً ۲۵ هزار نفره. خب این یک فاجعه در جامعه بشری می آفریند. یعنی هر کجا یک گروهی بهم نزدیک شدند و احساس همدلی کردند بیربط می شوند.
پیدایش ملت – دولت یک زمینههایی میخواهد، یک وضعیت تاریخی میخواهد، یک زمینه سیاسی – جغرافیایی میخواهد و خیلی دلایل دیگری که حتی برخی از آنها مسئله صلاح آن مردم است. آیا به سود مردم آفریقایی تبار آمریکا می بود که به جای مبارزه برای حقوق برابر، صحبت بازگشت به آفریقا می کردند؟ میگفتند که ما به اجبار در درون کشتیهایی که ۵۰ درصدشان در این سفر میمردند، به زور شلاق بازرگانان برده به آمریکا آورده شدهایم و این سرزمین ما نیست؛ ما ملتیم، ما مردمی هستیم از یک تیره، حتی رنگ مان هم فرق می کند ما می خواهیم سرزمین خودمان را داشته باشیم. این اتفاقاً در آمریکا بوجود آمد. فکر Negronation در میان برخی از متفکران آفریقاییتبار شکل گرفت و اتفاقاً گروهی از نژادپرستان سفید پوست آمریکا هم به این دامن میزدند که به اینها یک گوشهای را بدهید و بروند مثل جاهایی که به سرخپوستان داده اند در آمریکا، که به آن ها می گویند Indiannation و اردوگاه برایشان درست کردهاند و میگویند هر کاری در این سرزمین می توانید بکنید، به اینها هم یک همچین چیزی بدهید. خب، نخبگان آفریقایی تبار آمریکا با این مخالفت کردند. گفتند ممکن است که ما پیشتر از کنیا و دیگر سرزمینهای آفریقایی نیاکان ما دزدیده شده و ما به اینجا آمده ایم اما امروز در این سرزمین حقوق برابر با سفیدپوستان و دیگر اروپاییان آمده به این سرزمین داریم. و برای این مبارزه کردند. و در این راه جانفشانی کردند تا سرانجام این حقوق برابر به این انجامید که امروز در ایالات متحده یک سپاه پوست، یک آفریقاییتبار که نسل پیشاش هم نیمی از آفریقا بوده است امروز رئیس جمهوری این کشور است. و این زیبایی این تمدن است که اجازه میدهد بجای گفتگو بر سر حقوق، بجای حقوق اتنیک به حقوق سیاسی همه دست پیدا بکنند. برابری در برابر قانون برای شهروندان بوجود بیاید. بنابراین، در مورد ایران و تعیین حق سرنوشت هم چنین است.
در کنگره ملل خاور از ملل تحت ستم صحبت شد. معلوم هم بود برای که، این بحث را می کنند. تاریخ روسیه هم همین را توجیه می کرد. چون روسیه بر اساس اِشغال سرزمینهای مسلماننشین جمهوریهای آسیایی که بعداً شد جمهوریهای روسیه بوجود آمد. یعنی پتر کبیر برای ساختن روسیه بزرگ این سرزمینها را فتح کرد. بخشهایی از قفقاز و سرزمین هایی که از آنِ ایران بود در این جنگها از ایران جدا شد. ترکمنستان بر اساس قرارداد گلستان از ایران جدا شد. و به این ترتیب، روسیه در واقع فاتح این سرزمینهایی بود که پیشتر از آنِ روسیه نبودند. از نظر تاریخی، فرهنگی و مذهبی و زبانی تفاوتهای زیادی با روسیه داشتند. فرایند شکل گرفتن ایران چنین نبوده. یعنی ناسیونالیسم ایرانی یک ناسیونالیسم مهاجم و متجاوز نبوده. ناسیونالیسم شیداگونهای است که در پیدایشاش سودای بازگشت به گذشته را داشته. می خواسته آن دوران خوش تاریخی را ظاهراً زنده کند. به ایران باستان می اندیشیده و کمتر در سودای این بوده که برود سرزمینهای دیگر را بگیرد. حتی در میان تندروترینِ پایهگذاران ناسیونالیسم ایرانی کمتر از این صحبت می شده که ما برویم سمرقند و بخارا را هم به ایران پیوند بدهیم. موضع فرهنگی را می خواستهاند حفظ کنند. و به همین چهاردیواری موجود ایران کنونی هم راضی بودند که این دستکم جدا نشود. بگذریم که حدود ۶۰ درصد خاک ایران بزرگتر در درازای ۲۵۰ سال گذشته از ایران جدا شده. ولی در مورد حق ملل و تعیین سرنوشت خویش که به هر حال از یک فرهنگ لنینی و بعد استالینی وارد چپ ایران شد، و امروز بیشتر کوشندگان این جنبشهای ناسیونالیسم قومی از همین خانواده بلند شدند. یعنی اینها از خانواده پیشین چپ بلند شدند و حالا ناسیونالیست شدند. مانند خود الهام علیاف و پدرش در جمهوری آذربایجان که پدر ایشان رئیس حزب بود. رئیس ک. گ. ب بود و حالا ناسیونالیست دو آتشه و دو نبش شده، در ایران هم چنین است.
اعلامیه جهانی حقوق بشر از مردم صحبت می کند نه ملت. خیلی هم این واژه ها دقیق انتخاب شده. راجع به حقوق مردم صحبت می کند. و این با بحث ملت تفاوت دارد چرا؟ به همین دلیل که شما اشاره کردید. چون اگر ما بیاییم هر گروه زبانی و هر گروهی که دارای تاریخ مشترکی بودهاند یا فرهنگهای نزدیک به هم را دارند بخواهیم در ایران شناسایی بکنیم، می توانیم شاید ایران را به ۵۰ پاره تقسیم بکنیم. مثلاً چرا ارمنیان ایران که می دانیم به اجبار از ارمنستان به جلفا کوچانده شده اند، چرا آنها دارای حقوق ملی نباشند. چون شمارشان کم است؟ زبان مشترک ندارند؟ نه تنها زبان مشترک دارند، تاریخ ویژه خودشان را دارند و همبستگیهای کشوری با یک کشور موجود دارند. یعنی ارمنستان. مذهب ویژه خودشان را هم دارند. جدا از مذهب ایرانیان مسلمان است. یعنی مذهب ارتدکس شرقی را دارند. چرا ارمنیان یک واحد ملی تشکیل ندهند؟ چرا از حقوق یهودیان ایران برای تشکیل دولت ملی در ایران دفاع نمی کنند؟ بنابراین فردا باید مثلاً قشقائی های ایران. خب قشقایی های ایران که پیشینه تاریخی با مردم آذربایجان ندارند. درست است که زبان، زبان ترکی است ولی ترکی قشقایی با ترکی خراسانی و ترکی آذربایجان دارای تفاوت های بنیادین است. خب ما بیاییم در فارس هم یک دولت ملی قشقائی درست کنیم؟ یا ایلات خمسه فارس هم هر کدام از اینها یک ملت بوجود بیاورند؟ بختیاری و بویراحمد و دیگران هم همینطور؟
خب این سخن گفتن به این نوع یک کشوری را ایجاد می کند که در دورانی که دنیا به سوی نزدیک شدن می رود و این دهکده جهانی پیوندهای بیشتری ایجاد می کند و ما باید در این سودا باشیم که در یک ایران دمکراتیک، یک عراق و ترکیه دمکراتیک، جمهوری آذربایجان دمکراتیک، آسیای مرکزی دمکراتیک، بازار مشترک، مرزهای مشترک، نزدیکیهای بیشتر بوجود بیاوریم و این را در واقع الگو قرار بدهیم، امروز از چالش ملی و جنگ و خونریزی صحبت می شود. در حالیکه چشم انداز یک ایرانی کُرد پیشرو باید این باشد که به چنان حقوقی در درون ایران و چنان دموکراسی و حقوق شهروندی ما دست پیدا بکنیم در ایران که کردستان ایران الگویی بشود برای همه کُردهای جهان. و کانونی بشود از نظر فرهنگی برای همه کُردهای جهان. و ما نزدیکیها را بیشتر بکنیم و این دیوارها را برداریم. مرزها را کمرنگ بکنیم. به هر حال این گرفتاریهایی که بطور تاریخی ایجاد شده و جداییهایی که صورت گرفته کاهش پیدا بکند. نه اینکه بیاییم و مانند صد ساله اروپا که اینهمه خونریزی شده، بگوییم که چون در لهستان گروهی آلمانیتبار هستند حالا آنجا را هم برویم بگیریم، حرفی که هیتلر می زد. در روسیه هم عده ای آلمانیتبار هستند به آنجا هم باید حمله کرد. ایتالیاییها باید بخشی از فرانسه و فرانسویها بخشی از سوئیس و .. همینطور جدالهای تاریخی وجود داشت. پاسخ اروپا این بوده که اگر این مرزها را بردارید و به این فرهنگها آزادیهای خودشان را بدهید، شهروندیگری را رواج بدهید، حقوق بشر اِعمال بشود مشکلی در میان نخواهد بود. یک فرانسوی میتواند در آلمان زندگی بکند، یک آلمانی می تواند در فرانسه. و این باید چشمانداز ایران و همسایگانش باشد و نه از این هم کوچکتر کردن و چند پاره کردن و جنگ و ستیز و خونریزی داخلی برانگیختن.
ت.آ – آخرین پرسش مربوط است به واکنش به “بیانیه” با امضاء ۲۵۰ نفر از کوشندگان سیاسی در انتقاد و مرزبندی با توافقنامه دو حزب دمکرات کردستان ایران و کومله که شما هم یکی از امضا کنندگان هستید. واکنشها، پرسشهایی برانگیخت که با توجه به زمان کم، فقط به دو مورد اشاره میکنم. عدهای بر آن شدند که به احزاب کُردی حمله نکنید، به این توافقنامهها حمله نکنید، که این کار، افراط گرایی را در میان کردها دامن می زند و موجب گریز بیشتر آنها میشود. آیا این سیاست درستی است که در رابطه با مسائل سیاسی سکوت برگزینیم و دعوت کنیم که دیگران هم سکوت کنند؟
دوم اینکه، آیا واقعاً چنین ملاحظاتی، در کنار گفتگوهای این دوستان با این دو حزب تاکنون واقعاً ثمربخش بوده یا برعکس، این احزاب، فقط با آهنگ تغییرات منطقهای و شرایط مناسب از نظر خودشان، بدنبال هدفهای خویشند؟
آیا ما با اینگونه رویکردها و این پلاتفورم ها در خارج کشور، عرصه مبارزه را به انواع احمدی نژادها و سرداران سپاه تسلیم نمیکنیم؟که با عوامفریبی خودشان را پرچم دار حفظ مملکت قلمداد کنند و نیروهای اپوزیسیون را به صورت خطری برای ایران و امنیت آینده آن بنمایانند؟
م.ا – من حدود شاید ۸ سال پیش بود که نوشتاری منتشر کردم و هشداری در این مورد دادم. عنوانش هم بود «جنگ افروزی قومی و پیامدهای آن». خطاب من کسانی بودند که در برابر این نوع رفتارها یا سکوت کردند یا کرنش میکنند. به نظر من، دادن امتیاز به کسانی که یکچنین اندیشههای نادرستی را پرورش می دهند، دامن زدن به حرکت افراطیون است. برخلاف آنچه که میگویند. یعنی شما وقتی که میآیید و نقد میکنید، دست کسانی را که در داخل همین احزاب و در داخل همین گروهها و جریانها چنین سوداهایی را ندارند، تقویت میکنید. از کی، کجا رأی گیری شده که این دو حزب نماینده مردم کُرد هستند؟ جالب اینجاست که هر دو ادعا میکنند که نمایندگان مردم کُرد هستند. و هر دو هم گروههای خاندانی هستند. یعنی در درون خودشان نمایندگان چند خاندان بزرگ و زمینداران قدیمی کردستان، اینها شدهاند رهبران یک حزب. و معمولاً مثلاً وقتی آقای مهتدی به یکی از این خاندانها یا گروههای درونی ایلیاتی کُرد تعلق داشته باشد، دیگران هم به این حزب می پیوندند نه به حزب دمکرات کردستان ایران. حزب دمکرات کردستان هم همینطور. اگر شما به تاریخ بنگرید، میبینید وقتی در مهاباد، جمهوری مهاباد بوجود آمد دامنه نفوذ جمهوری مهاباد از پیرامون مهاباد بیشتر نبود. و بیشتر کردستان اصلاً جمهوری مهاباد را به رسمیت نمی شناخت. همین امروز هم شما در اقلیم کردستان اگر نگاه کنید می بینید که اساساً میان گروه بارزانی و گروه طالبانی چالش و ستیز درازپا هست. حتی بخشی از آن جنبههای مذهبی دارد. خیلیها نمیدانند که در میان خاندانهای بزرگ کُرد مسئله تاریخی گروه های مانند نقشبندی و از این دست حتی در درون ساختار کُرد جایگاه ویژهای دارد که به ستیز و چالش و دعوای درونی خود آن ها انجامیده و می انجامد.
این است که به نظر من این نوع بحثها که اگر ما بیاییم و مثلاً … نمونه خیلی جالبی در خود اقلیم کردستان هست. شما اگر به اقلیم کردستان نگاه کنید هر چه بیشتر به اینها امتیاز دادند بیشتر و بیشتر جریتر شدند تا اینکه امروز میگویند ما اقتصاد خودمان را داریم و نفت خودمان را داریم. الآن دفتر دیپلماتیک در بیشتر کشورهای دیگر دارند. یعنی در کنار سفارت عراق دفتر دارند. یعنی علناً به عنوان یک کشور رفتار می کنند. و آقای بارزانی حتی تهدید کرده است که دخالت نظامی در سوریه خواهد کرد. اصلاً منتظر اجازه از دولت مرکزی هم نیست. بنابراین، این نکتهای را که در این اطلاعیهها بوده یا هشدار دادند که چنین نکنیم و اگر ما برخورد تند بکنیم ممکن است به گرفتاریهایی بیانجامد، واقعیت این چند سال خلاف این را نشان داده که اگر هر چه بیشتر و تندتر هشدار بدهید و برخورد بکنید با این تندروی ها، اتفاقاً دست کسانی را که میخواهند در چهارچوب ایران به حقوق خودشان دست بیابند بیشتر باز میکنید. بیشتر مردم کُرد، بیشتر مردم آذربایجان در سودای چنین کارهایی نیستند و می خواهند یک ایران دمکراتیک وجود داشته باشد. و طبیعی است که حقوق زبانی و فرهنگی خودشان را هم داشته باشند و به زبان مادری بتوانند درس بخوانند، روزنامه بیرون بدهند، رسانه داشته باشند، برابری داشته باشند، مورد تحقیر و تمسخر قرار نگیرند، و گروه های افراطی هم هستند که چنین رفتار می کنند. طبیعی است که در میان غیر کردها هم گروه های افراطی در میان کسانی که اصلاً معتقد هستند آریایی هستند وجود دارد. این هم از سوی دیگر کار ناپسندی است. همه این ها را باید به نظر من بدون هیچگونه هراسی به نقد کشید و گفت که در واقع نقد به این مسائل بخشی از چالش دمکراسی خواهی در ایران است و اینکه هشدار میدهند که تند با اینها برخورد نکنید. خب شما نگاه بکنید به بیانیه دومی که در دفاع از این بیانیه دو حزب و در محکوم کردن بیانیه نخبگان ایرانی نوشته شده، برای اولین بار از ناسیونالیسم ایرانی صحبت می شود. پیشتر می گفتند ناسیونالیسم فارس. حالا میگویند ناسیونالیسم ایرانی. یعنی یک چیزی به نام ایران و کردستان هست و اینکه کردستان بخشی از ایران باشد. پیشتر میگفتند که حق آب و خاک برای ما کردها به همان اندازه است که برای فارس ها. حالا میگویند ایرانی. و در آنجا هم حتی درخواست میکنند که یک رفراندوم برگزار بشود در کردستان برای تعیین حاکمیت سیاسی کردستان. از اصفهان صحبت نمی کنند. از تهران صحبت نمیکنند، کردستان مراد و منظورشان است.
به نظر من اینها کسانی هستند که در سودای سیاسی حاضرند به خاطر دستمالی، قیصریه را به آتش بکشند و ستیز قومی و ستیز خونی در ایران بپا بکنند. اگر موضوع فدرالیسم جغرافیایی – قومی در ایران پا بگیرد نخستین چالش بزرگی که در ایران در خواهد گرفت، میان فدراسیون آذربایجان و فدراسیون کردستان بر سر آینده ارومیه و یک دوجین شهرهای دیگر خواهد بود. و این فاجعه آفرین در ایران خواهد بود. به نظر من یک گفت و گوی بسیار نادرستی است. بگذریم که تکلیف مردم آسوری و ارمنی آذربایجان چه خواهد شد. تکلیف مردم غیر کُرد این مناطق چه خواهد شد. آنها هم میخواهند در داخل فدراسیون موجود یک واحد بسازند. من توصیه میکنم هم میهنان بروند در مورد گرفتاریهایی که در کرکوک بوجود آمده، کوشش برای پاکسازی کرکوک از غیر کُردها برای اینکه در رفراندومی که در آنجا برای کرکوک و موسل انجام بگیرد و نتیجه چه بشود، ببینید چه کارهایی انجام دادند و چه فاجعه ای در آنجا آفریده. و این را اگر بخواهیم در ایران تکرار بکنیم واقعاً یک سرزمینی را که به دلایل تاریخی در کنار هم قرار گرفته متلاشی خواهیم کرد. جنگ داخلی ایجاد خواهیم کرد و دشمنان ایران را به آن آرزویی که داشتند که ایران زیادی بزرگ است و باید چند پاره بشود، خواهیم رساند. افزون بر این، امروز در ایران بزرگترین منبع درآمد ملی ما از دو منطقه است، یکی نفت خوزستان است و سپس گاز در منطقه شمال خلیج فارس و دریای عمان. که بخشهایی از فارس و جنوب کرمان و بندر عباس و مناطق بوشهر را در بر می گیرد. خب، اگر قرار بشود که این واحدها برای خودشان مستقل بشوند یا خودمختار یا فدرال بشوند و درآمد ملیشان هم مال خودشان باشد، بخش بزرگی از ایران فلاکت زده خواهد شد. از جمله کردستان. از جمله آذربایجان. چون واقعیت این است که هنوز درآمد اصلی جامعه ما از تولید و کشاورزی نیست. از نفت و گاز و منابع زیرزمینی است از مناطق جنوبی ایران بیرون میآید. مجموعه منابع زیرزمینی ایران – یعنی اگر مجموعه مناطق تولید کننده منابع زیرزمینی را در ایران را در نظر بگیرید تنها ۱۱ درصد جمعیت ایران در آن مناطق میزیند. و اگر ما وارد این بحث بشویم ۱۱ درصد جمعیت ایران این منابع متعلق به آنها خواهد شد. در حالیکه در دنیای مدرن ما جدا از حقوق شهروندی چیزی به نام مالکیت شهروندی داریم. یعنی در این مالکیت شهروندی، شهروندان مالک همه منابع جامعه هستند. یعنی ملک مشاع مردم هست. و این گفت وگوهاست که ما باید در ایران به آن دامن بزنیم و نه بحثهای قومی.
در پایان این را بگویم که به نظر من کاری که این دو حزب میکنند و پشتیبانیای که از آنها شده، دادن پرچم وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران به دست آقای احمدی نژاد است. ایشان خودشان را در دوران انتخاباتشان در پرچم سه رنگ ایران میپیچیدند و پیوند میدادند به تاریخ کورش و گذشته پرافتخار ایران از دیدگاه ایشان و امروز گروه اپوزیسیون جمهوری اسلامی با دو دست این پرچم را به دست ایشان میدهد که جمهوری اسلامی بشود پرچم دار تمامیت ارضی و جلوگیرنده از اینکه بخشهایی از ایران جدا بشوند. بزرگترین زیانی که به دمکراسی در ایران می تواند زده بشود این است که جمهوری اسلامی مردم بخش های دیگر ایران را قانع بکند که اگر آنها نباشند، اگر آنها تضعیف بشوند، اگر در زیر ضربات جنگ و دخالت نظامی دولت مرکزی از هم بپاشد، هر گوشه ایران به دست کسی خواهد افتاد. این سخنی بوده که سالیان دراز در گذشته وجود میداشته و محمدرضا شاه این حرف را می زد و می گفت اگر ما نباشیم ایرانستان خواهد شد، هر بخشی از ایران به یکی از ستانها تبدیل خواهد شد و امروز جمهوری اسلامی به طریق آنها، این را مطرح میکند. و این پرچم باید در دست کسانی باشد که خواهان دموکراسی در ایران هستند نه حکومت و با این نوع بحث هایی که مطرح میشود، و مسئله جدایی طلبی و حتی فدرالیسم قومی که به جدایی خواهد انجامید، به داوری من این پرچم را واگذار می کنیم به جمهوری اسلامی و قربانی بزرگ این نوع بحثها جنبش دموکراسی خواهی در ایران است. مسئله اساسی ایران تبعیض دینی، تبعیض جنسیتی و فقدان آزادی است و نه تبعیضهای قومی و فرهنگی که بی گمان وجود دارد ولی این هاست که باید در درجه نخست پایان داده بشود تا اصلاً بتوان نفس کشید در ایران. وارد این گفتمانها شد که چگونه میتوان به تبعیض دیگر پایان داد.
– آقای امینی از شما سپاسگزارم
منبع : تلاش آنلاین