پخش مستند از تهران تا قاهره موجب شد تا عده ی زیادی از هموطنان دست به قلم شده ، از شاعر و طنز نویس تا مفتی و مورخ نما، از آنانی که اصولا سنشان به حدی نیست که بر اساس خاطرات خود اظهار نظر کنند یا هست و خاطره ای شخصی، محدود و سودار از آن دوران دارند تا آنانی که بیانات خود را مستدل بر مرور اقوال، شایعات، خاطرات و مستندات عجیب و متناقض نمودند و نیز از چپ چپ تا راست راست به انتشار عقاید در قالب طیفی از ناسزاگویی به آخرین ملکه ی کشور پادشاهی تا حمایت بی دریغ و متعصبانه از آن نظام و تا نقد ظاهرا تاریخی عملکرد نظام سلطنتی در دوران پهلوی ها بپردازند. عمده ی مطالب منتشر شده بر احساسات و عواطفی بنا شده بود که از درد و رنج شکنجه شدگان و ستم دیدگان آن نظام به عنوان شاهدی بر دروغ بودن محتوای مستند بهره می بردند. از وارطان گفتند، بر اندوه فرزند گلسرخی مارکسیست مسلمان دست گذاشتند، از کودتای عجیب صد هزار دلاری بر علیه خواست یک ملت عظیم و فرهمند گفتند، از رنجی که مصدق السلطنه برای اعتلای نظام مشروطه پادشاهی(چه پهلوی و چه احتمالا قاجار) و احقاق حقوق نفتی مردم متحمل شد نالیدند و به خاطرات فاطی، آن چریک مسلح به دام افتاده در زیر شکنجه های طاقت فرسا اشاره کردند. برخی هم با اشاره به توسعه ی اقتصادی و فرهنگی و جایگاه بین المللی ایران در آن دوران تمام این رخدادهای دلناچسب را به خرج ایجاد امنیت برای پیشرفت کشور و نیز شرایط ایران در بازیهای دوره ی جنگ سرد جایز دانستند. مخالفان این فیلم مستند اصرار داشتند که نباید وزنه ی تجربه ی تلخ و نواقص و معضلات فاحش نظام جایگزین را که با رای قطعی 98 درصدی ایرانیان به ایجاد یک “جمهوری اسلامی” منتهی شد به عنوان معیاری برای سنجیدن نظام قبلی بکار گرفت چرا که دزدانی احتمالا به شمار تمامی ایرانیان انقلاب زیبای ما را به ناگهان به سرقت برده اند و اهالی سمت مقابل نیز انقلابیون و بلکه کل ملت ایران و قدرت های جهان را در تحول نظام سکولار، مترقی ولی دیکتاتور به نظام مذهبی شبه دموکراتیک ولی آغشته به خون و فساد مجرم دانستند و حاضر نیستند ازمنتسب کردن تمام مسئولیت این تحول منفی به همه کس بجز خودیها چشم فرو بندند. عده ی زیادی خواهان پاسخگویی خاندان پهلوی و اعوان و انصار ایشان در پیشگاه خلق و یا محضر عدالت الهی ( کلیشه های چپ افراطی و راست مذهبی بنیادگرا ) شده اند که معلوم نیست از نظر تاریخی و جغرافیایی به کجا اشاره می کنند و اصولا بعید است به نهادی بجز شخصیت مافوق بشری و معصوم خودشان به عنوان داور اعتقاد داشته باشند. عده ای هم با امیدی غلو آمیز به تحول قریب الوقوع در کشور که وضعیتی آخر زمانی را برای تشکیل دادگاه موعود فراهم خواهد آورد، منتظرند تا بلافاصله تمام امور مملکت و جهان تعطیل گردد و همه ی مردم و مسئولین کشور( و البته هر آنکس غیر از خودشان) که لاجرم مجرمیت آنها از قبل محرز است یک به یک در صف انتظار ایستاده به پاسخگویی در برابر اتهامات وارده بپردازند و در این دادگاه مفروض برزخی و خشن بخشی از شکنجه های غیر جسمانی مورد انتظار را دریافت کنند. حقیقت آن است که ملت ایران در طول هزاران سال سابقه ی تمدن خود هرگز علاقه ای به تدوین تاریخ نداشته اند، وقایع نگاری هم نمی کرده اند. چنین ملتی نه تنها تاریخ واقعی ندارد بلکه از دانش تاریخ که تحلیل آن را هم در بر می گیرد بی بهره است. راه دوری نمی رویم. ما حتی در دویست سال اخیر هم وضع بهتری نداشته ایم. نهاد های فرمایشی سلطنتی یا جمهوری یا اصولا وقایع را ثبت و گزارش نکرده اند و یا با هزار ترفند به قلب واقعیت ها پرداخته اند و در نتیجه با داستانهای ( مثلا مستندات) متناقض و تحلیل های متناقض تری از آنها مواجه هستیم. بر عکس، علاقه ی وافر ایرانی ها به اعلام نظر در مورد هر آنچه که می شنوند یا می بینند یکی از صفات محرز ماست. این بدان معنی نیست که حتی این دیدن یا شنیدن ما بر بصورت صحیح انجام شود. ماجرای مشاهده ی تجربی در کتاب شیمی را بخاطر دارید؟ چنین نوع مشاهداتی از موارد منحصر به فرد در این مملکت خواهند بود. به عنوان یک معلم زبان انگلیسی که با دانشجویان ملل مختلف کار کرده ام به اطلاع می رسانم که دانشجویان ایرانی اصولا نه به صحبتهای افراد مقابل به دقت گوش می دهند و نه درک صحیحی از معنی و محتوای سخن دیگران دارند و با اولین برداشتی که از مقدمات سخن افراد دارند به ایراد شرح مفصلی از پاسخ های ناروا و بی ربط و غیر علمی( بی مطالعه) می پردازند. وضعیت توده ی مردم هم بسیار بدتر از این است. چنین مردمی چگونه خواهند توانست چیزی واقعی از گذشته ی خود بیاد آورند و درک صحیحی از تاریخ داشته باشند؟ این مستند اگر هیچ خاصیتی نداشته باشد حد اقل آزمونی بود که صحت محتوای کتاب “جامعه شناسی خودمانی” را در بسیاری از موارد ادعایی آن اثبات کرد. سیاوش
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو