نامه ای از ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
و اما بعد. جناب آقای سید محمد مرندی، آنچه مرا به نوشتن این مختصر وامیدارد نه نگرانی برای رستگاری شما و امثال شما، بلکه صرفا از سر تکلیف و من باب نهی از منکراتی است که شما در طی این چند سال به نام ملت ایران در گفتار و کردارتان مرتکب شدهاید، و البته همواره هم خود را به هزار شعبده و نیرنگ، با آب زمزم تطهیر، و بهواسطۀ چند صباحی حضور در جبهههای جنگ هشت ساله با عراق، به خود حق همه گونه تحریف و دروغ پردازی بیشرمانه را عطا فرمودهاید. و دیگر آنکه آنچه میان شخص من و شخص شما رفته را نیز به روزی وانهاده ام که در آمدنش ذره ای تردید ندارم.
خوب به خاطر دارم زمانی در پاسخ به یکی از تحلیلهای سیاسی که برایتان فرستاده بودم عنوان کردید کشور ما بزرگترین دمکراسی خاورمیانه است. چند سال از آن زمان میگذرد و بازداشت دکتر قاسم شعلهسعدی، ابوالفضل قدیانی، نسرین ستوده، نرگس محمدی و البته مرگ کاملا طبیعی هدی صابر و هاله سحابی، همه و همه موید راستی این گفتۀ شما هستند. البته اربابان دنیوی نیز این خوشخدمتیهای رسانهای را بیپاداش نگذاشته و شما را در رأس امپراطوری عریض و طویلی به مبارزه با فرهنگ کهن این سرزمین و مسخ اذهان جوانان گماشته اند. البته هم آنان و هم شخص شما غافل از آنید که حتی انجام چنین کاری نیز مستلزم برخورداری از دانشی است که به گواهی من و بسیاری دیگر از دانشجویان، شما از آن بیبهرهاید، و صرفا بهواسطۀ همین شارلاتانیسم رسانهای است که با عنوان پرطمطراق «استادی دانشگاه» ظاهرا زاویهنشین خلوت علم گشتهاید؛ اما در واقع ضمن تسویه حسابهای جاهلانه با مخالفان فکریتان مذبوحانه میکوشید آنچه را بهراستی یا از سر مصالح و منافع دنیوی، حقیقت میانگارید در میان دانشجویان اشاعه دهید. ترجمۀ معیوب و مغشوش شما از کتاب «روشنفکران و تودهها» گواه روشنی بر این مدعا است که در این مختصر مجال پرداختن به آن نیست.
اما بارها خوانده و شنیدهام که دروغهای خود را با عبارت شیوای «بسیاری از ایرانیان معتقدند» بهخورد رسانههای خارجی میدهید. بهراستی ملتی که رئیس جمهور برگزیدهای همچون مریم رجوی داشته باشد حیف است از برکات سخنگوی بلیغی همچون شما بیبهره بماند. شما را به خدا با استناد به کدام نظرسنجی یا پژوهش مستدل و مستقل دیدگاههای خود را نمایندۀ دیدگاههای مردم ایران میدانید؟ با کدام سند متقن از قول پدر یکی از قربانیان رسوایی کهریزک عنوان کردید که خانوادهها از روند رسیدگی قضایی به این پرونده رضایت کامل دارند؟ اگر چنین بود پس چرا قصاص فرد محکوم در این دادگاه توسط خانوادهها مردود شناخته شد؟ چرا هنوز خانوادهها و مجلسی که گویا از قضا در ته همۀ امور است همچنان در کار آقای مرتضوی حیرانند؟ به راستی آیا این که شما را در پرس تی وی در برابر یک فرد کاملا موافق با دیدگاه هایتان بنشانند و شما هم به پیروی از سخنان مجری یکدیگر را تأیید کرده تحلیلهای سخیف از رخدادهای منطقه ارائه دهید نامش دمکراسی است؟ آیا از دسترس عامۀ مردم خارج کردن رسانههایی که همچون شما غرق در کار مدح و ثنای اربابان صاحب قدرت نیستند همان دمکراسی است؟ کاش به سخن میآمدید و به نور گفتارتان ما را از گمراهی به در میآوردید!
اجازه بفرمایید سری هم به سوریه بزنیم: یعنی همان جایی که میلیونها تروریست مسلح در کار براندازی دولت کریمۀ اسد هستند. شما را چه شده است که برای آنچه کشته شدن چند بسیجی در جریان فتنۀ ۸۸ عنوان میکنید یقه میدرانید اما جان چندین هزار نفر از مردم بیدفاع سوریه برایتان آن اندازه ارزش ندارد که برای دفاع از آنان به استودیوی الجزیره قدم رنجه فرمایید؟ آیا جز این است که مطامع دنیا و ترس از ناخرسندی اربابان صاحب زر و زور زبانتان را از گفتن حقیقت الکن ساخته است؟ آیا جز این است که در خاموشی نیز بهمانند گفتار چشم به دهان از خود بهتران دوختهاید؟ مگر نه این است که قرآن کریم ما را و شما را به گفتن حق در هر زمان و مکان امر فرموده است؟ آیا شبهه ای در این فرمان هست یا نعوذبالله آیین محمد را هم بهمانند حقیقت نردبانی برای صعود در مدارج دنیوی قرار دادهاید؟ اگر شق نخست صحیح است، تفسیر کنید تا ما نیز بدانیم، و اگر شق دوم صحیح است، پس عبرت گیرید از حال آن کس که به سزای همین جرم دست خدای محمد از آستین چاکران جاهل به درآمد و به مقوایش بدل ساخت.
جناب آقای مرندی، چنانکه پیشتر نیز برایتان نوشتم، هرگز به این گمان باطل فریفته نشوید که صاحبان حقی که به واسطۀ ناآشنایی با زبان فرنگی از کار و کردار شما بی خبرند در فردای رستاخیز گریبان شما را نخواهند گرفت. هرگز گمان نکنید که با حلالیت طلبیدنهای تصنعی پیش از عزیمت سالانه به خانۀ کعبه خالق را نیز فریب توانید داد. جناب آقای مرندی، مصایب این ملت رنجدیده گذشتنی است. دروغپردازیها و عقدهگشاییهای کودکانۀ شما با مخالفان فکریتان گذشتنی است. شوکت و صولت این نودولتان نیز که حتی سحر سخن شما هم نتوانسته آوای کر کنندۀ کوس رسوایی شان را خفه کند، خواه باور کنید یا نکنید گذشتنی است. آنچه باقی است قضاوت تاریخ در بارۀ ما و تنهایی هر کدام از ما در دادگاه عدل پروردگاری است که ذره ای از حق بنده بر بنده نخواهد گذشت.
والسلام علی من اتبع الهدی