امین موحدی
اینکه جنبش سبز یک حرکت پر قدرت در عرصه سیاسی ایران بود ،شکی در آن نیست اما نبود رهبری قاطع و شفاف و متجانس با مطالبات مردم و جنبش سبز باعث گردید تااین جنبش ،توازنی بین حرکات و مطالبات مردم با کادر رهبری نداشته باشد و قبل از آنکه سرکوبها کارگر افتد ، اصطکاک صداهای موجود در جنبش با یکدیگر بدون وجودهماهنگ کننده ای درمیان، موجبات فرسایش جنبش رافراهم آورد .
شاید این سوال پیش آید که مگر جنبش سبز رهبر یا رهبرانی داشت که در اینجا صحبت از کادر رهبری میشود؟در پاسخ باید عنوان نمود ؛ این درست که آقایان موسوی و کروبی هرگز خود رارهبر،عنوان نکردند اما جنبش سبز با شعار “رای من کو”یی شروع گردید که مردم آن رایها را به نام موسوی و کروبی به صندوقها ریخته بودند .بنا بر این موسوی و کروبی بعنوان یک طرف ذی نفع این جنبش در شکل گیری آن نقش به سزایی ایفا نمودند و در واقع از دید افکار عمومی آنها رهبران جنبش سبز در آن مقطع به شمار میرفتند .
وقتی از عدم تجانس صحبت میکنیم باید روشن کنیم که تجانس مورد بحث چه باید میبود و مطالبات جنبش و رهبریت جنبش از چه نظر،دچار عدم تجانس گردیدند ؟بهمین منظور، جنبش را در انواع آن تعریف میکنیم تا نقطه تفاوت وعدم تجانس وتناسب رهبران با مردم راشناسایی کنیم.
در تعریف جنبش ،از دو نوع جنبش نام برده میشود :۱جنبش دگرگون ساز ۲- جنبش اصلاحی.
جنبش دگرگون ساز یکی از انواع جنبشهای اجتماعی است که هدف آن دگرگونی فراگیر در جامعه است. تغییراتی که اعضای این جنبشها در پی آن هستند، دگرگونیهای سریع و عظیم، جامع و فراگیر .این جنبشها اغلب به انقلاب منجر میشوند و ساختار جامعه را تغییر میدهند.
اماجنبش اصلاحات معمولاً هدفهای محدودتری دارد و میخواهد تنها برخی جنبههای نظم اجتماعی موجود را تغییر دهد. این جنبش به انواع ویژهای از نابرابری یا بیعدالتی و تبعیض توجه نشان میدهد.
یکی از شرایط اصلی برای به نتیجه رسیدن جنبش در هر دو نوع دگرگون ساز واصلاحی، داشتن رهبر و یا گروه هماهنگ کننده میباشد .فاکتوری که در جنبش اصلاحات در ایران به دلیل تفاوت میان مطالبات مردم با خواست اصلاح طلبان هرگز نتوانست شکل بگیرد و یا پس از شکل گیری اولیه به دلیل ترس از تبدیل جنبش اصلاحات به جنبش دگرگونی ،از سوی رهبران اصلاحات به کناری گذاشته شد.
توجه کنیم که جنبش سبز یک جنبش دگرگون ساز بود اما رهبران آن از جنس رهبران جنبشهای اصلاحی بودند یعنی عدم تجانس در رهبری و ماهیت جنبش وجود داشت . و همین موضوع سبب فاصله گرفتن موسوی و کروبی از جنبش سبز و جنبش سبز از آنها گردید و افت ناگهانی اعتراضات خیابانی رادر پی آورد .
جنبش دگرگون ساز نیاز به رهبریتی دگرگون خواه و جنبش اصلاحی نیاز به رهبریتی اصلاح طلب دارد و نمیشود فردی اصلاح طلب را در راس جنبشی دگرگون ساز قرار داد.از همین رو بود که رهبران جنبش دچار انفعال شدند و جنبش را از تک و تا انداختند.
صحبت از انفعال و رهبریت انفعالی میباشد نه از خیانت .
موسوی و کروبی ناخواسته تبدیل به رهبران حرکتی شدند که به سرعت شکل حرکت بر اندازی به خود گرفته بود و ازهمینجا،انفعال در رهبری آغاز گردید وبه خود جنبش سرایت نمود،چرا که آنهابه عنوان رهبرانی اصلاحی، هرگز خواستار براندازی نظام و ایجادجنبشی دگرگون ساز نبودند .تنها راهی که پیش روی آنها در خروج از بًن بست ایجاد شده وجود داشت خزیدن در یکی از خانهها و پیشه کردن سکوت بود و بس .لذا بر اساس تاکتیک” پات” به بازی خویش با اصولگرایان با نتیجه مساوی پایان دادند و این پایان جنبش سبز در آن مقطع بود.
البته باز هم باید تکرار نمایم که آقایان موسوی و کروبی هرگز به مردم و جنبش سبز خیانت نکردند بلکه بر اساس ایمان و اعتقادی که به اصل نظام داشتند و بر اساس ملاحظات سیاسی و اعتقادی خویش ، وعدم تجانس با ماهیت جنبش در برخورد با موضوع رهبری جنبشی که شعار جمهوری ایرانی در آن سر داده میشد ،پای خود را پس کشیده و دچار انفعال شدند ،انفعالی که سخت تلاش کردند آنرا به اجبار و یا تاکتیک نسبت داده و پنهانش نمایند.
اولین حرکت انفعالی آنها در سلب مسئولیت رهبری از خود و دومین حرکت انفعالی شان، لغو اعتراضات خیابانی بود .اگر آنها مطابق آنچه که ادعا مینمودند خود رارهبران جنبش نمیدانستند ،چرا در قامت رهبر ،بیانیه در لغو اعتراضات خیابانی صادر کردند؟آنها خود را رهبران جنبش میدانستند اما نه رهبران جنبش دگرگون ساز بلکه رهبران جنبش اصلاحی و زمانی که دریافتند جنبش سبز ،جنبشی دگرگون ساز است نه اصلاحی ،از پذیرش مسئولیت رهبری چنینی جنبشی شانه خالی کردند.
آنها مجبور به سکوت شدند نه بخاطر فشار حاکمیت بلکه بخاطر جلوگیری از دگرگونی نظام و حرکت انفعالی سوم از همینجاآغاز شد که کاری ترین ضربه بر پیکر جنبش در جهت کنترل آن بود.
حرکات انفعالی سوم رهبران جنبش سبز ،سکوت آنها به بهانه حبس خانگی میباشد.
چگونه است که زندانیان سیاسی میتوانند از درون زندان نامه و بیانیه بنویسند و منتشر نمایند اما آقایان موسوی و کروبی از عهده چنین کاری بر نمیآیند؟اینرا باید به حساب نخواستن آنها گذاشت ،نه نتوانستن آنها .
اینک پس از گذشت بیش از سی ماه از عمر جنبش سبز ،جنبش سبز را آنگونه که موسوی و کروبی میخواستند (اصلاحی )باید تمام شده دانست .
این موضوع هرگز به معنی پایان جنبش سبز نیست بلکه جنبش سبز با شفاف تر کردن مواضع دگرگون ساز خود در پی یافتن رهبرانی با مواضع شفاف و همسو با مطالبات جنبش ،میرود تا وارد فاز جدیدی بشود که پس از ورود به فاز جدید ، دیگر نام جنبش برخودنخواهد داشت بلکه انقلابی تمام عیار خواهد بود بارهبرانی دگرگون خواه و به قصد بر اندازی جمهوری اسلامی.با توجه به آنکه انقلاب محصول نهایی هر جنبش دگرگون سازی میباشد، لذا شرایطی که برای آغازونتیجه دادن یک جنبش در هردو نوع آن لازم است ،مورد نیاز انقلاب نیز هست.
گفتیم که جنبشهای دگرگون ساز همواره به انقلاب منتهی میشوند لذا جنبش سبز به عنوان جنبشی دگرگون ساز، راه انقلاب را میپیماید و روز به روز به انقلاب سبز نزدیکتر میشود.
جنبش سبز، ماهیت خود رابه عنوان جنبشی دگرگون ساز نشان داده و به دنبال عنصر رهبری متناسب ومتجانس با خود میگردد .این رهبری دیر یا زود ،ظهور و با هماهنگی جنبش ،کنترل آنرا در مسیر تبدیل به انقلاب، در دست خواهد گرفت.اما آنچه که باید بدان توجه کرد این است که در نظامهای سرکوبگر و توتالیتر، پس از پیوند رهبر دگرگون خواه با جنبش دگرگون ساز ،جنبش تبدیل به انقلاب میشود که این انقلاب بر اساس نوع برخورد حاکمیت میتواند توأم با خشونت باشد و یا عاری از خشونت که خود، بحث دیگری را میطلبد.
با تمام این تفاسیر و با توجه به شرایط بغرنج اقتصادی و سیاسی در ایران و همچنین وضعیت شکننده منطقه ،به نظر میآید دیری نخواهد پایید که جامعه ایران دچار تلاطمی جدی شود .
موج نارضایتی سیاسی که ریشه در در مسائل اجتماعی و اقتصادی نیز دارد ،به اوج خود رسیده و میرود تا حرکتی که تحت نام جنبش سبز از سال ۱۳۸۸ آغاز و با شدیدترین شکل، مورد سرکوب واقع شد ،بار دیگر و اینبار به شکل انقلابی سهمگین ارکان نظام را به لرزه در آورد.
همانگونه که در بالا اشاره شد جنبشهای دگرگون ساز اگر با برخورد میلیتاریستی و سرکوبگرانه حاکمیت روبه رو شوند ،سریعتراز حالت عادی تبدیل به انقلاب میشوند.جنبش سبز هم به عنوان جنبشی دگرگون ساز از این قاعده مستثنی نیست .
با تبدیل محتمل جنبش سبز به انقلابی که به تبع جنبش سبز آنرا نیز باید سبز نامید ، رهبران اصلاحی جنبش ،خود به خود کار کرد خود را از دست خواهند داد چرا که انقلاب، برای دگرگونی میآید و نافی امکان اصلاح نظام میباشد ،بر همین اساس اصلاح و رهبران اصلاحی موضوعیت خود را از دست میدهند .در چنین شرایطی انقلاب نیاز به رهبرانی دگرگون خواه خواهد داشت
برای اثبات این فرض ،باید منتظر روزها و ماههای آینده ماند و سیر تحولات را به نظاره نشست ،تحولاتی که بر خلاف انتظار، بسیار سریع بوقوع می پیوندند و ممکن است بسیار سریعتر از آنچه که فکر میکنیم روی دهند.سیر تحولات ماههای گذشته،خبر از سرعت غیر قابل پیش بینی تحولات سیاسی ایران در آینده را میدهد.