حسین باقرزاده
اپوزیسیون ایران دچار یک بحران است: بحران نمایندگی. در شرایط سختی که در ایران امروز میگذرد، و ایران امروز از آن میگذرد، این سؤال مطرح است که چه کسی/نهادی میتواند از جانب مردم ایران سخن بگوید و یا مردم ایران را نمایندگی کند. مدعیان این امر البته کم نیستند: کسانی که مرتبا از مردم سخن میگویند و این که مردم چه میخواهند و چه نمیخواهند.
این ادعاها را نمیتوان به محک زد. نه در ایران انتخابات آزادی وجود دارد که به توان از آن طریق فهمید که این یا آن نیرو چند نفره حلاج است، و نه حتا امکانی برای نظرخواهی آماری و علمی هست که بر اساس آن بتوان به تخمینی از محبوبیت این یا آن فرد پی برد. معدودی هم که تلاش کردهاند از راه دور (خارج کشور) شانس خود را بیازمایند و مردم را به حرکتی حتا نمادین بخوانند پاسخ چندانی نگرفتهاند و انزوای خود را بیشتر به نمایش گذاشتهاند.
این مقدار را تقریبا همه نیروهای اپوزیسیون دریافتهاند، و به همین دلیل این روزها ندای همبستگی و همآهنگی و وحدت و تشکیل کنفرانسها و مجامع «ملی» متشکل از نیروهای مختلف اپوزیسیون بیش از هر زمان دیگر به گوش میرسد. هر چند هفته یکبار جمعی از نیروهای اپوزیسیون در این یا آن نقطه اروپا یا شمال آمریکا دور هم میآیند و نظر میدهند و طرح پیش میکشند و در باب لزوم وحدت و همبستگی و ضرورت همکاری نیروهای مختلف با یکدیگر سخن میرانند. شرکت در این گردهمآییها دست کم به معنای اذعان به این مسئله است که هیچ یک از شرکت کنندگان نمیتواند (به عنوان فرد یا گروه) به تنهایی نماینده مردم ایران باشد و از جانب آنان سخن بگوید. ولی هنوز هستند بسیاری از این شرکت کنندگان که میپندارند اگر خود آنان نمیتوانند از مردم ایران نمایندگی کنند، دست کم راه و نظر و آرمان و خواست آنان خواست اکثریت مردم ایران است و آنان چیزی را میخواهند که مردم ایران در کلیت خود آن را میطلبند.
این ادعاها البته ممکن است درست باشد. مشکل کار در این است که راهی برای محک زدن صحت و سقم آنها در دست نیست. کسانی هم هستند که نه خواست مردم ایران و بلکه «مصلحت» آنان را در نظر دارند. اینان راهی را در پیش گرفتهاند، و در عین این که با زبانی تعارفآمیز از خواست مردم ایران و از انتخابات آزاد سخن میگویند قبایی آماده برای قامت مردم ایران را بریدهاند و آمادهاند تا آن را تن آنان کنند. از این رو، اینان نیاز چندانی به همکاری و همبستگی با دیگران احساس نمیکنند و معمولا در نشستهای مشترک اپوزیسیون هم پیدایشان نمیشود، و بعضا به تخطئه این نشستها بر میخیزند و آنها را توطئه این یا آن قدرت خارجی قلمداد میکنند و یا مقدمهای برای «چلبیسازی» – و شبیهسازیهای دیگری از این قبیل که این گونه تلاشها را کلا مشکوک جلوه دهد و از اعتبار بیندازد.
به هر حال، صرف نظر از گروههای اخیر، سایر گرایشها تا حدی به لزوم گفتگو و وحدت یا همبستگی با یکدیگر حول یک سلسله اصول، هدفها یا برنامههای مشترک پی بردهاند و به تلاشهایی در این زمینه دست زدهاند. نمونههای اخیر این تلاشها نشست استکهلم بود که دو ماه پیش برگزار شد و نشست واشنگتن چند روز پیش. در این دو نشست طیفی از نیروهای اپوزیسیون از گرایشهای مختلف شرکت کردند و پیرامون «اتحاد برای دموکراسی در ایران» (استکهلم) و «گذار به دموکراسی» (واشنگتن) تبادل نظر کردند و از ضرورت وحدت و همبستگی سخن گفتند. این نشستها همیشه یک دستآورد خوب دارند: دیدار افرادی با مواضع سیاسی مختلف و گاه متضاد با هم و آشنایی با نظرات یکدیگر و رفع سوء تفاهمها. این دستآورد ارزندهای است، ولی شاید بتوان گفت که این بهترین نتیجهای است که از این جلسات به دست میآید.
برای بسیاری از کسانی که در این جلسات حضور ندارند این سؤال منطقی پیش میآید که این افراد چه کسانی هستند و چه صلاحیتی برای شرکت در آن داشتهاند. واقعیت نیز این است که ضابطهای عینی برای گزینش این افراد وجود ندارد. معمولا یک کمیته تدارکات مرکب از چند نفر کار را شروع میکنند. اعضای این کمیته به دنبال کسانی میروند که به زعم آنان در بین اپوزیسیون دارای اعتبار و وزنهای هستند و گرایشهای مختلف سیاسی را نمایندگی میکنند. در تشخیص این افراد، نظر و دیدگاه اعضای کمیته و دوستان و مرتبطان آنان، با همه حسن نیتی که ممکن است داشته باشند، تعیین کننده است. البته عوامل دیگری مانند محل نشست (عامل جغرافیایی) نیز در ترکیب نهایی شرکتکنندگان تأثیر میگذارد (صرف نظر از صلاحیت آنان). و نتیجه، حضور افرادی است در این جلسات از گرایشهای مختلف سیاسی ولی بدون یک ضابطه عینی برای ارزیابی اعتبار و وزنه سیاسی افراد، و مستقل از ذهنیت و تمایلات و دیدگاههای برگزارکنندگان نشست. در مقایسه دو نشست استکهلم و واشنگتن که در فاصله دو ماه از یکدیگر برگزار شد، به جز تعداد انگشتشمار از سیاستپیشهگان معروف که در هر دو نشست حضور داشتند ترکیب بقیه افراد کاملا متفاوت بود – و این بهترین نشانه فقدان یک ضابطه عینی برای انتخاب این افراد است.
به این دلیل، اولین و عمومیترین واکنشی که در برابر این نشستها (از طرف کسانی که خود یا نمایندگان سیاسی یا فکریشان در آن شرکت نداشتهاند) شکل میگیرد اعتراض است و تخطئه و شایعهپردازی. تخطئه و تهمت و شایعهپردازی البته در فرهنگ سیاسی ما بیسابقه نیست و احتمالا عوامل اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی نیز در پخش این بدگمانیها و تهمتزنیها و شایعه پراکنیها سهم کمی ندارند. ولی، نقد و اعتراضهای منطقی و بیغرضانه به این نشستها و ترکیب شرکتکنندگان در آنها نیز کم نبوده است. جالب این که تعدادی از منتقدان نشست استکهلم در واشنگتن حضور داشتند، در حالی که اکثریت غالب شرکتکنندگان نشست استکهلم در واشنگتن غایب بودند. در هر دو جا (و سایر نشستها) قاعده عام ظاهرا این است که شرکت کنندگان عموما از کار نشست اظهار رضایت کنند، ولی کسانی که به این نشستها دعوت نشدهاند آن را دست کم بیفایده و دست بالا مضر و مشکوک بخوانند.
برخوردها و دلایل امر هرچه که باشد، یک نتیجه مسلم است: این گونه نشستها به سختی میتوانند در جلب اعتماد و حمایت عمومی مردم و شرکت در رهبری مبارزات آنان نقشی داشته باشند. اگر هدف نهایی از این نشستن و برخاستنها ایجاد یک نهاد ملی برای رهبری مبارزات دموکراتیک مردم ایران یا سخنگویی از جانب آن است باید پذیرفت که از این طریق به آن هدف نمیتوان رسید. باید ابتدا اسباب بزرگی همه آماده شود تا بتوان بر جای بزرگان تکیه زد. کسانی که میخواهند وظیفه رهبری مبارزات مردم یا سخنگویی آن را عهدهدار شوند باید نشان دهند که از حد اقلی از این مردم نمایندگی میکنند – و همه کسانی که این حد اقل نمایندگی را دارند در رهبری و سخنگویی آن شریک باشند. نهادی که منبعث از مردم باشد و در نتیجه مورد اعتماد آنان.
ولی همان طور که در آغاز این نوشته آمد، نه در ایران انتخابات آزادی وجود دارد که بتوان از آن طریق فهمید که این یا آن نیرو چند نفره حلاج است، و نه حتا امکانی برای نظرخواهی آماری و علمی هست که بر اساس آن بتوان به تخمینی از محبوبیت این یا آن فرد پی برد. یعنی که متاسفانه امکان این امر در داخل کشور وجود ندارد. ولی در خارج کشور چطور؟ آیا نمیتوان در جامعه چند میلیونی ایرانیان خارج کشور یک انتخابات آزاد سازمان داد و از ایرانیان سراسر جهان خواست که در این شرایط بسیار حساس کشور در انتخاب یک نهاد نمایندگی مثلا ۵۰ یا ۱۰۰ نفره از افراد مورد اعتماد خود شرکت کنند؟ و آیا چنین نهادی، که البته نمیتواند خود را نماینده واقعی مردم داخل کشور بشناسد، از هر نهاد دیگری که از طریق این نشستها ممکن است شکل بگیرد صلاحیت بیشتری برای این کار یا سخنگویی از سوی مردم نخواهد داشت؟
به عبارت دیگر، برای تشکیل یک نهاد ملی باید به دنبال کسانی رفت که از بیشترین حمایت مردم برخوردار باشند. راه تشخیص این امر، ادعای افراد یا شهادت حامیان آنان نیست. راه آن به کار گرفتن محک انتخابات آزاد است. این انتخابات را اگر نمیتوان در سراسر جهان به شمول پهنه ایران انجام داد، به استثنای آن که میتوان سازمان داد – یعنی در خارج ایران از آمریکای شمالی و اروپا گرفته تا خاور میانه و خاور دور. این تجربهای بزرگ و تاریخی برای ایرانیانی خواهد بود که هیچگاه در وطن خویش فرصت و امکان شرکت در یک انتخابات آزاد را نداشتهاند، تجربهای برای این ایرانیان که دموکراسی را در عمل تجربه کنند، تجربهای برای نیروهای سیاسی که تعهد خود به دموکراسی و پذیرش نتیجه صندوق رأی را نشان دهند، و تجربهای برای ایرانیان داخل کشور که شاهد این تجربه تاریخی هموطنان خود در خارج کشور باشند – تجربهای که آتش عشق به دموکراسی را در درون آنان شعلهور کند تا شاید به خیمه استبداد زند و تار و پود آن را در هم پیچد.
شرایط سختی در ایران امروز میگذرد، و ایران امروز از شرایط سختی میگذرد. در این شرایط، باید کاری کرد کارستان. رهبری سیاسی اپوزیسیون در داخل کشور در هم شکسته و سرکوب شده است. نگاهها بیش از پیش به خارج دوخته میشود. فرصت زیادی هم در دست نیست. از گردهمآییهای این جا و آنجا که بر اساس سلیقهها و تعلقات و مانند اینها شکل میگیرد نمیتوان به یک نهاد ملی قدرتمند رسید که مردم از آن حمایت کنند و جامعه جهانی آن را به رسمیت بشناسد و برای آن اعتباری قایل شود. وقت آن است که یک نهاد انتخابی از ایرانیان خارج کشور، یک پارلمان ایرانیان مهاجر و تبعیدی (و نه پارلمان ایران در تبعید) شکل بگیرد. این طرح چند سال پیش (از جمله به وسیله این قلم) مطرح شده بود، و اکنون در نشست واشنگتن هم گویا در باره آن صحبت شده است. در این نشست، از تعهد نیروهای اپوزیسیون به انتخابات آزاد نیز سخن رفته است. میتوان با اجرای اولی، دومی را محک زد. پرسش این است که آیا نیروهایی که از تعهد به انتخابات آزاد در ایران سخن میگویند حاضرند با اجرای آن در سطح خارج کشور تعهد خود را نشان دهند؟ کاری که میتوان از طریق آن راهی نیز برای حل نسبی بحران نمایندگی در میان اپوزیسیون پیدا کرد.
یک نهاد دموکراتیک و انتخابی مانند پارلمان ایرانیان مهاجر و تبعیدی، علاوه بر حل نسبی بحران نمایندگی در میان اپوزیسیون، از پشتیبانی قاطبه ایرانیان خارج کشور که آن را برگزیدهاند برخوردار خواهد بود. این نهاد همچنین به عنوان یک نهاد انتخابی مورد غبطه ایرانیان داخل کشور قرار میگیرد و به گسترش و تعمیق خواست انتخابات آزاد در ایران دامن میزند. در عین حال، ایرانیان داخل کشور که بیش از هر زمان به خارج کشور چشم دوختهاند، این نهاد را بیش از هر نهاد دیگر در خارج کشور نماینده منافع خود میشناسند و از آن حمایت خواهند کرد. هر یک از حکومتهای جهان نیز با نهادی روبرو خواهد شد که وزنه چند میلیون ایرانی ساکنان آن کشورها را پشت سر خود دارد و آن را به عنوان نماینده ایرانیان مقیم کشور خود به رسمیت خواهد شناخت. علاوه بر آن، جامعه جهانی در اتخاذ هر سیاستی در مورد ایران به نظرات و مواضع این نهاد توجه خواهد کرد، و این نهاد میتواند در مجامع جهانی به پشتوانه اعتبار ملی خود از منافع ایران و مردم ایران دفاع کند. حتا رژیم ایران به سختی خواهد توانست موقعیت این نهاد را نادیده بگیرد و آن را وابسته به این و آن بخواند. و راستی وقتی رژیم ایران با نهادی منبعث از رأی آزاد چند میلیون ایرانی روبرو شود چه واکنش یا رفتاری از خود نشان خواهد داد؟
منبع : ایران امروز