رضا طالبی
بی اخلاقی٬لمپنیسم٬انحصارگرایی و عشق شهرت و مقام کذایی….دیگر چه بگویم!فلش بکی میزنم به کودکیم٬شش ساله هستم٬کوچه های گلی و سنگهای لغزان درون دستم ….و شیشه همسایه ریخت!قلدر محله بودم ولی فرار کردم….چون از زشت بودن کارم خبر داشتم!عرضه را در حمله و شکستن شیشه همسایه میدیدم و همیشه یا سرم شکسته بود تا سر دیگری!
از مدرسه فرار میکردیم٬صرف جهت علافی٬بعد گل کوچک و مهاجم شدن و…..بزرگ شدم٬یا بهتر بگویم اینگونه بزرگ شدم!
دوران نوجوانی بنده هم به همین منوال گذاشت٬بی اخلاقی و فحش و بد و بیراه و مسافرگوش شدن من به دهان زنان سبزی پاک کن محله قره باغی اورمیه٬مغزم پر از گناههای نکرده اسماعیل آقا و فخر فروشی های زینب خاله بود.
اینگونه بزرگ شدیم٬دزدکی ویدیو خریدیم٬آبونمان سی دی فروشهای لب بازارچه دلالهای استرسی شدیم.یواشکی نوار کاست گوش دادیم و پدرانمان را دور زدیم.از مسجد فرار کردیم و سرپا رفع حاجت می کردیم.شمع و گل و پروانه کشیدیم و دادیم به آن آبنات چوبی فروش لب مدرسه دخترانه۲ تومان میخواست….می رسید به دستش و دعوا میشد ٬……گریه و غلط کردن های من و دختر بیگناه!
سیاست را از تلویزیون تک کانالی با صدای شد جمهوری اسلامی به…..یاد گرفتیم٬دست ببوسیم٬یکی را بت و دیگری را شیطان٬صبح فحش و شب قربان و چاکرم و بعدش هم بکش و بکش!بعدهم که داماد میشدیم و فهم ما از سیاست میشد این٬فحش بده بزرگ شو٬بزرگ شدی فحش بده و ….تسلسل و تسلسل!
ما اینگونه بزرگ شده ایم و یا درست تر بگویم من!در بین فحش و کین و دروغ و افترا٬حتی اگر جامه سپیدت را جمع کنی تا آلوده غبارش نشود٬میشود….و چرا اینگونه شدیم!و چرا قادر به دیالوگ و تحمل همدیگر نیستیم!
.جنبش های اعتراضی اگر آلوده به فضای تهمت و افترا و دشمن سازی و اینکه هرکس مخالف ما بود شریک دزد و رفیق قافله است و باید حذف شود٬بشوند متاسفانه فرآیند ادامه حیات خود را باسکت های خود ساخته مختل می نمایند.
ضعف درونی بیش از حد بطوری که خود توانایی مدیریت و مقابله با سیستم متقابله را ندارد ٬جنبش را به سمت و سوی نوکر ی و کلفتی عوامل بیگانه میکشاند٬سیاست دشمن دشمن من دوست من است همیشه درست نیست و عدم استقلال جنبش مبارزاتی علیه حاکمیت رژیم چه در عرصه داخل و چه گروه های ملیتی ٬سبب محدودیت٬عدم اندیشه سازی و استحمار اندیشه میشود.
رژیم با ایجاد فضای اتهام زنی و ایجاد شائبه در بین قشرهای درونی تر سازمانها و نهادهای مبارزاتی سعی در بدنام کردن افراد شاخص و فعال را دارد.البته تمامی این امور نادرست را نمیتواند به رژیم انحصارگر تهران نسبت داد بلکه بسیاری نیز بر اساس شخصیت نامتتکامل و کسب مشروعیت طبقه اجتماعی حال به طور مجاز وار یا حقیقی خود دامن زن این موارد هستند.
انزوای فعالین تاثیرگذار و انحصار گرایی یا با منی یا علیه منی٬نه تنها مقیاسی برای بهبود وضعیت پلورالیسم نیست بلکه دامن زدن بر افتراق عقاید یک اساس بر اساس تفارقات شخصی است.این موضوع سبب حاشیه راندن حرکات و جنبش های دارای اساس اجتماعی و سودمندی رژیم در تضعیف طرف مقابل خود توسط خود می باشد.
اخیرا مقاله ای از دوستی در ایران گلوبال خواندم که دلم را رنجاند٬در ان مقاله برخی صفات نادرست به برخی فعالین ملی خطاب شده بود ٬از او چنین توقعی نداشتم٬افسوس خوردم که چرا اینگونه مینویسد و چرا مجبور به این طرز کتابت شده است!
بی اخلاقی و تفهیم اتهام همانند رژیم بدون قوه قاهره کاری جز این نیست که تیشه بر ریشه خود میزنیم٬در اسلام که حتی یکی از سختترین ادیان است توبه فرد پذیرفته خداست ولی در برخی جریانها سردمدار بالاتر از خدا و تو حقیرتر از شیطانی و توبه ای در کار نیست!
در برخی جریانها مسلمان بودن کافر بودن است و اعتقاد تو به اسلام مخالفت حرکت مدرن و معاند رژیم فاشیستیست.همانطور که در رژیم اسلامی مدرن بودن تو و مخالفتت با او هرچند کوچک نیز عناد و محاربه است.پلورالیسم این است که مقیاست برای مبارزه٬ایدئولوژیت نباشد بلکه محور هدف باشد و اگر ایدئولوژی کنترل نشود خود عاملی میشود که مانع هدف رسانی تو خواهد بود.لذا تولید ایدئولوژی نیز باید پروسه وار و بدون فاکتهای حذفی و فاشیستی باشد.در هرحال قربانی این سنگسار بین شیطان و نادان تمامی گمنامانی هستند که نتوانستند به زور زر و سلاح و لابی گری برای خود نامی بپا کنند و حتی دولت نیز برای دست و پا کردن نام و نشان اجازه دخول به دارالحبس شریفه را به آنها نداد.همیشه اینگونه بوده است که ما باید همانند گوسفند هم در عروسی و هم در عزا سرمان بریده شود.گمنامانی که هنوز بهمن دانشجوییشان کنار لب شان پرسه میزند و جیز و ویز کنان٬می خندد بر این همه بی انصافی!
پس خلاصه وار و بدون بسط عمیق سیاسی معضل و رفع آن منوط به تولید ایدئولوژی٬گذار از بی اخلاقی٬نمو فکر سیاسی٬تحمل نقد و دیالوگ صحیح٬عدم حذف یکدیگر و احترام به حقوق حقه٬و در پایان شناختن دشمن و بازی با اوست نه اینکه او ما را بازی دهد.باید یاد بگیریم که همیشه یک مهاجم خود باید تجربه دروازه بودن را داشته باشد تا حداقل بداند رقیب از کدام طرف ضعیفتر و قابلیت شکست و گل خوردن را دارد.لذا همیشه سوباسا اوزارا بودن کافی نیست!اندکی هم باید محمد غلامپور شد!در قسمت دوم بسط فرا فلسفی این نوشته تا حد توان و عقل حقیر داده خواهد شد.
ادامه دارد