های ای مردمان قله های آفتاب
که از جاودانگی نور بی خبرید
فانوس بدست در کوره راهی تاریک
راه ابریشمی قله را نمی بینید ؟
در گمان مهندسی شده شما
انگار افتاب برقله ها نمی تابد.
آه ای خلایق آفتاب گم کرده
فانوس را در باور خود خورشید می بینید ؟
و به دروغ در ازدحام تاریکی
جغد شب را بجای سیمرغ
در آشیانه لاجوردی قله های کهن
به پرستش تاریکی نشانده اید.
آه از این گم کردگان آفتاب
که در حریم شمشیر فاتحان
نور را در آینه تاریخ
دوزخ مجوسان تکرار می کنند
عبودیت را تقدیر ثواب کاران
و تکه نان سفره خود را
شکرانه به کودک گرسنه می دهند.
آه از آن دو قرن سکوت
که زلال ذهن را انچنان تار کرده است
که هنوز در قلب زخم خورده قوم مغلوب
مهر فاتحان مشکل گشای هر حاجتی ست
و قاتلان هزاران خواهر و برادر قوم
بهای مسلمانی و آنچه درایت است !