دکترهرمیداس باوند
در این مقطع زمانی به نظر می رسد بیش از همیشه لازم است که درباره مبانی و اصالت حاکمیت خود بر جزایر ایرانی و به خصوص در مورد جزایر خلیج فارس که در گرانیگاه امنیتی و سیاسی، استراتژیک و اقتصادی ایران قرار گرفته صحبت کنیم. در پهنه آبی که بیش از 50 مایل آن به عنوان منطقه انحصاری اقتصادی و فلات قاره ایران به شمار می رود، سی و سه جزیره وجود دارد. شکی نیست که هم و غم ایران همواره بر این بوده که یک نوع همکاری منطقهای بین کشورهای ساحلی خلیج فارس به وجود آید.
در همین راستا پیش از انقلاب اسلامی تفاهمنامه سال 1971 میان ایران و امارات متحده عربی منعقد شده تا بدین شکل ایران بتواند موافقت آنها را برای همکاری منطقهای جلب کند؛ یعنی رفع نگرانی های شیوخ به دلیل خروج انگلستان از شرق سوئز از جمله خلیج فارس و جلب موافقت آن ها برای همکاری منطقه ای در زمینه تامین امنیت منطقه. در بند آخر قطعنامه 598 نیز تاکید بر همکاری منطقهای صرفا به دلیل پیشنهاد نماینده ایران در شورای امنیت گنجانده شده است. عقل سلیم اقتضا می کند که به دلیل هم جواری جغرافیایی، کشورها در همکاری و دوستی با یکدیگر بکوشند.
اما واقعیت غیر از این است. بقا و موجودیت شیوخ خلیج فارس که امروزه تحت پرچم امارات متحده عربی گرد هم جمع شده اند، در گرو حمایت انگلیس بوده است. انگلیس بر اساس منافع مستعمراتی خود تصمیم گرفت که شیوخ شارجه را زیر یک پرچم قرار دهد و پس از پیدایش نفت در سال 1908 در خلیج فارس، اهمیت این منطقه برای بریتانیا دوچندان شد. در هر حال اگر حمایت انگلستان نبود، این جزایر در طیف جاذبه امنیتی و سیاسی ایران و یا عثمانی قرار می گرفتند. بنابراین این شیوخ بقای خود را مدیون انگلستان می دانند. وقتی انگلستان در 1868 اعلام کرد که به دلیل مشکلات مالی قصد خروج از شرق سوئز را دارد، همه آن ها اعلام کردند که حاضرند تمام هزینه های ادامه حضور بریتانیا را تامین کنند و بریتانیا خارج نشود. آن ها بقای خود را در وجود یک قدرت فرامنطقه ای تشخیص داده بودند و در همین راستا هم گام برداشتند. امروز هم که بریتانیا به شکل دیگری در این منطقه حضور دارد، آن ها از مسئله حضور امریکا در منطقه استقبال می کنند.
نکته مهمی که لازم است به آن اشاره کنم این است که نظام بین المللی بر دو بنیان استوار است. اول بنیاد حقوقی است که در آن اصل برابری حاکمیت کشورها مطرح می شود و بر اساس آن هر کشوری در مجامع بین المللی دارای یک حق رای است. دوم بنیاد ژئوپلیتیک و سلسله مراتب قدرت است. بنابراین نظم و نسق جهانی عمدتا بر اساس مصالح و منافع قدرت های بزرگ تعیین و تنظیم می شود. لذا در این تعاملات فیمابین در نظام بین المللی، کشورها سعی دارند تا آن جا که ممکن است خط مشی هایی را اتخاذ کنند که با قدرت های بزرگ منطقه سازگار باشد.
جزایر سهگانه تنب کوچک، بزرگ و ابوموسی جزو تمامیت ارضی ایران بوده است. لازم است این جا به نظری که سر اریک بکت، حقوقدان انگلیسی نسبت به رفع ادعا مطرح کرده است اشاره کنم. او دو نکته را ذکر می کند؛ اول این که اگر این ادعا درست باشد، می باید شیخ قاسمی در تمام تعهداتی که جنوب در قبال انگلستان عهده دار شده حضور داشته باشد، در صورتی که در هیچ یک از این ها نیست. دوم این که دو بار این حاکم تغییر کرد، اگر این ادعا درست بود، باید اداره این جزایر با تغییر حاکم به او برگردد؛ در صورتی که این اتفاق نیز نیفتاده است. بنابراین، جزایر سه گانه ایرانی است. تفاهمنامه 1971 ایران با شیخ شارجه همانند الگوی منطقهی بیطرف میان کویت و عربستان بود. بر اساس این تفاهمنامه، امنیت جزیره به طور تمام و کمال در صلاحیت ایران است و جزو تمامیت ارضی این کشور محسوب میشود. ایران نیز امتیازاتی قائل بوده و آن را رعایت میکند . ایران همواره آمادگی خود را برای گفتوگو و مذاکره درباره جزایر سهگانه اعلام کرده و برای حل هرگونه مسالهای حاضر است مذاکره کند.
اما در مورد نکته ای که اخیرا پیش آمده باید گفت که هر گاه شرایطی پیش می آید که احتمال نوعی گفتگو و تعامل میان ایران و قدرت های ذی نفع و ذی مدخل در منطقه پیش می آید، کشورهای عربی شدیدا خواهان نزدیکی به ایران می شوند و هر گاه که بحران تشدید می شود و آن ها فضا را این گونه تشخیص می دهد که ممکن است ایران در تنگناهای سیاسی باشد، آن ها نیز بر فشار های خود می افزایند. بنابراین به نظر می رسد که ایران باید ابتدا مسائل خود را با قدرت های بزرگ حل کند. اما درباره جزایر سهگانه میبایست بر اساس مصالح ایران، نه بر اساس منافع ارزشی حرکت کرده و میان منافع ایران و منافع ارزشی توازنی ایجاد کند و بر اساس تشخیص واقعیتهای روز، از تنگناها و بنبستهایی که با آن روبهروست با دید خردمندانه سعی کند مسائل را با حسن نیت و اراده تمام حل کند