samuel huntington 01

ساموئل هانتینگتون و برخورد تمدن ها؛۲۰ سال بعد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

samuel huntington 01

samuel huntington 01جلیل روشندل

بنا به نظریه هانتینگتون، پیوند و صف آرایی تمدن ها متعاقب پایان جنگ سرد، موجب ایجاد  گسل هایی در نظام بین المللی می شود که خود دور جدیدی از منازعات جهانی را حول محور تمدنی دامن خواهد زد. بر این اساس کشورهای عضو یک حوزه تمدنی در مبارزه با سایر تمدن ها از هم حمایت و با دیگران می ستیزند. بنا به تعریف این پروسه می تواند به جنگ و رویارویی آمریکا با سایر حوزه های تمدنی بیانجامد.

آ یا هنوز نظریه  برخورد تمدن های ساموئل هانتینگتون معتبر است؟ چه بر سر پیش بینی ساموئل هانتینگتون آمده است که معتقد بود پس از کمونیسم، جهان شاهد چالش بین ایالات متحده آمریکا و تمدن های عمده دنیا خواهد شد؟

بیست سال پس از پدیداری این نظریه، آیا هنوز میتوان گفت جنگ های آینده براساس چالش های بین غرب سکولار و مثلا تمدن اسلامی به عنوان یکی از تمدن های نه گانه مورد اشاره هانتینگتون خواهد بود؟

در اواخر دهه ۱۹۶۰ و در اوج باور جهانی که دمکراسی را حاصل توسعه صنعتی می دانستند ، ساموئل هانتینگتون اندیشمند سیاسی آمریکا که خود یک دموکرات بود معتقد بود که چون توسعه صنعتی خود موجب هرج و مرج می شود لذا پیش نیاز جوامع سیاسی موفق “نظم” است که می تواند دگرگونی اجتماعی تدریجی را موجب شود. هانتینگتون که شاید خوانندگان ایرانی کتاب موج سوم او را بیاد داشته باشند، فقدان اقتدار سیاسی و نظم را در سیاست بین الملل یک عامل تعیین کننده می دانست.

هانتینگتون با نظریات بی نظیر خود در سیاست خارجی آمریکا یکیار د گر در دهه ۱۹۹۰ و به دنبال سقوط کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی نظریه جنجالی جدیدی را مطرح کرد که نظر دانشمندان و دست اندرکاران سیاست عملی جهان را به خود جلب کرد.

در ۱۹۹۲ هانتینگتون با ترسیم خطوط گسل تمدن های جهانی تئوری برخورد تمدن ها را در شرایطی مطرح کرد که حرکت آینده جهان به وضوح قابل رویت نبود.

سیاستگذاران ایالات متحده می خواستند نظریه در حال افول تعارضات ساختاری غرب و شرق را که برای قریب پنجاه سال برای تبیین رابطه با شرق بکاررفته بود با یک تعریف و بسته آماده برای سیاستگذاری آینده جابجا کنند و ساموئل هانتینگتون نظریه چشمگیری را ارائه می داد که چالش ناپذیر به نظر می رسید. نظریه قدیمی تر “نظم” ناظر بر همزیستی مسالمت آمیز رژیمهای اقتدارگرا با غرب دموکراتیک بود و دیگر کاربردی نداشت. با مرگ  کمونیسم،  جهان اسلام ( و البته تمدن های دیگر) در حال برخاستن و تجدید حیات بودند و لذا برخورد های آینده با غرب از جانب این بلوک ایدئولوژیک قدرتمند (به زعم هانتینگتون) اجتناب ناپذیر مینمود.

انقلاب اسلامی در ایران، ظهور گونه ای از اسلام غرب ستیز در جهان اسلام را تسریع کرده بود. گروههای تند رو مذهبی در نقاطی از جهان اسلام شکل گرفته بودند که در قتل و یا سوء قصد علیه رهبران سیاسی خود دست داشتند و یا به شدت با سیاست نزدیکی با غرب مخالفت می کردند.

ظهور و شکل گیری طالبان و وهابیت در پاکستان، افغانستان ونقش فزاینده عربستان سعودی در جهان اسلام، قتل انور سادات به عنوان سمبل گرایش به غرب و البته بسیاری نشانه های دیگر از برخاستن بنیادگرایی اسلامی با ترکیبی متمایل به درگیری های نظامی در ابعادی جهانی حکایت می کرد.

این تحولات اندیشه هانتینگتون را به خود مشغول و در شرایطی که نظریه جایگزینی برای رویارویی شرق و غرب موجود نبود، تئوری برخورد تمدن ها را شکل داد. این تئوری که در سالهای آغازین دهه نود برای اولین بار در قالب یک مقاله منتشر شده بود در سال ۱۹۹۶ به کتابی تبدیل گرید ودر فاصله کوتاهی پس از طرح اندیشه هانتینگتون حوادث یازده سپتامبراین نظریه را تا حد یک پیش بینی پیامبرگونه اعتلا داده و آنرا امری قطعی وحتمی الوقوع نشان داد. 

همزمان، کوشش کوتاه مدت ریس جمهوری وقت ایران سید محمد خاتمی برای ایجاد یک مرکز بین المللی برای “گفتگو” و نه “برخورد” بین تمدن ها بلافاصله با حمایت سازمان ملل متحد مواجه شد و برای مدتی توانست در برابر نظریه برخورد تمدن ها چالش مختصری ایجاد کند. اما، به دلایل متعدد از جمله چالش های درونی سیستم سیاسی جمهموری اسلامی این گام مهم از مرحله ابتدایی اش فراتر نرفت و حتی در ادامه تبدیل به نوعی ابزار سیاسی بر علیه کسانی شد که قصد نهادینه کردن گفتگوی بین تمدن ها را داشتند.

خاتمی و همفکرانش در محاق کنترل سیاسی قرار گرفتند و برخی از نزدیکان رییس جمهور سابق مانند مهاجرانی مهاجرت را بر ماندگاری ترجیح دادند و آنانکه ماندند هم به شدت سرکوب و یا زندانی شدند. گویی دستهایی در کاربود که می خواست درستی نظریه برخورد تمدنی را اثبات کند.

معهذا جهان اسلام فقط ایران نیست و جهانی فراتر و بزرگتر از ایران است که خود از درون در حال استحاله بوده و هست و همین استحاله درونی جهان اسلام به نحوی که توضیح خواهیم داد موجب کاهش اعتبار نظریه برخورد تمدن ها شد.

در سال ۲۰۰۷باراک اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا انتخاب شد. وی که شاید هنوز به نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون فکر می کرد اولین تماس های سیاست بین المللی اش را به جهان اسلام تخصیص داد. درست یک سال پس از انتخاب اوباما، ساموئل هانتینگتون در ۸۱ سالگی در دسامبر ۲۰۰۸ بر اثر بیماری در گذشت.

او که استاد دانشگاه هاوارد، و برای مدتی پرزیدنت انجمن دانشمندان علوم سیاسی آمریکا  بود بیشترین تاثیر را در سیاست گذاری ایالات متحده داشته و در مقاطع گوناگون با طرح نظریه های انقلابی در روابط بین الملل تاثیر گذاشته است.

اما هانتینگتون آنقدر زنده نماند تا ببیند چگونه دگرگونیهای جهان عرب و آنچه که بعد ها بهارعربی نام گرفت نظریه برخورد تمدنی وی را به چالش گرفت وموجب استحاله آن شد. اگرچه می توان ادعا کرد طرح نظریه هم در جای خود موجب استحاله تمدن های غرب ستیز گردید و در نتیجه راهکارهای میانه ای از آن متولد شد که تا به امروز ادامه دارد و در حال دگرگون سازی تمدن ها است. اندیشه هانتینگتون موجب بروز اندیشه های معارض و موافق بسیاری شد. برخی بطور کلی با اصل نظریه و امکان وقوع آن مخالف هستند و برخی دیگر هنوز و کاملا با امکان عملی شدن آن  موافقت دارند.

در نظریه هانتینگتون از نه تمدن نام برده می شود.( تمدن های غربی، چینی، اسلامی، هندی، ارتدکس، آمریکای لاتین، آفریقایی، بودایی، و ژاپنی) ولی بر اساس برخی مطالعات آماری در عمل و طی دهسال اول از عمر نظریه در خلال بیش از ۵۰۰ منازعه که در جهان رویداد فقط سه تمدن اسلامی، غرب، و ارتدکس بیشتر از بقیه تمدن ها درگیرمنازعه بوده اند. البته مطالعات و آمارهای موجود نشان نمی دهد که ماهیت این منازعات الزامآ بین اسلام بر علیه غرب ویا غرب بر علیه بقیه تمدن ها بوده باشد – اگرچه غرب در بسیاری از منازعات مشارکت داشته است. برخی تحقیقات نیمه تمام، نشان می دهد که مثلا منازعه غرب برعلیه دیگر تمدن ها کمتر از منازعه تمدن های ارتدکس با اسلام بود. همین نتیجه گیری ها موجب تضعیف وتردیدو تشکیک در نظریه هانتینگتون گردیده است.

در سالهای اخیر مطالعاتی در مورد چگونگی این نظریه در حیطه عمل و سیاست بین الملل انجام شد. نتایج موافق و مخالف زیادی مطرح و مورد بررسی آماری قرار گرفت. ذکر جزییات این مطالعات در این مختصر مقدور نیست ولی با در نظر گرفتن مطالعات آماری انجام شده، وهمچنین با نگاهی به سیر تحولات خاور میانه در چند سال اخیر، امید ها و هراس های برآمده از متن “بهار عربی”، استحاله ماهوی رژیم هایی مانند عراق، افغانستان و حتی عربستان سعودی می توان نتیجه گرفت که هرچند نظریه هانتینگتون زمینه های مساعدی را برای تبیین روابط بین الملل در دهه آخر قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم ارایه داده است ولی نتوانسته در حیطه عمل تبدیل به یک استراتژیِ عملیاتی بشود.

در بسیاری موارد غرب ستیزی تاکتیکی برای چانه زنی و امتیاز گیری بوده و به قصد خط کشی های استراتژیک و دراز مدت بکار نرفته است. دربرخی از موارد که منازعه از غرب آغاز شده نیز انگیزه تمدنی دلیل آغاز منازعه نبوده است.

در پاره ای دیگر از مطالعات انجام شده کفه ترازو در جهت تایید نظریه هانتینگتون سنگینی کرده ولی عوامل گوناگونی مانند ائتلاف ها، اتحادهای سیاسی- نظامی، صف بندی ها و مرزبندی های اقتصادی و غیره باید با دقت مورد مطالعه قرار گیرد تا بتوان به نحو قاطع در مورد قبول نظریه هانتینگتون در حیطه عملی رای داد.

اگر ادعای هانتینگتون وقوع منازعه بین تمدن ها باشد در آنصورت بخش عمده ای از منازعات که بین دولت ها و در داخل یک حوزه تمدنی صورت گرفته خود بخود بر خلاف نظریه هانتینگتون است و عدم صحت آن را ثابت می کند چرا که بنا بر این نظریه منازعات باید بین تمدن ها رخ بدهد و نه در درون تمدن ها.

هنوز نقاط خاکستری فراوانی وجود دارد که نشان می دهد نظریه برخورد تمدن ها ابزار مناسبی برای  تبیین روابط بین ملت ها نیست و پاسخ مشخصی برای  سوالات بیشماری ارائه نمی کند. مثلا وقتی کشورهای مسلمان در نوعی جهت گیری نظامی ائتلاف های بزرگ غرب بر علیه یک کشور مسلمان دیگر شرکت یا آن را تائید و یا تائید ضمنی می کنند (لیبی، سوریه، یا  یمن و مصر) آیا در یک منازعه تمدنی همسو با غرب شرکت کرده اند؟ و اگر پاسخ مثبت است چگونه یک کشور مسلمان که در طبقه بندی هانتینگتون جزیی از تمدن اسلامی محسوب میشود و حسب تعریف باید با کشورهای اسلامی ائتلاف کند در عمل به صف غرب یا آمریکا می پیوندد؟  مواردی مانند همسویی عربستان با غرب درخصوص بحرین آیا منازعه تمدنی محسوب می شود یا بین دولت های یک تمدن و بسیار سوالات دیگر که برایشان جواب مشخصی وجود ندارد.

آنچه در حال حاضر می توان گفت این است که برخورد تمدن ها به عنوان یک نظریه در یک مقطع زمانی مناسب مطرح شده ولی در عمل گرایش نظام بین المللی در جهت فاصله گیری از تحقق آن بوده و مواردی هم که رخ داده به حد و اندازه ای نبوده است که بتوان با توسل به آن موارد  به طور قاطع عملیاتی شدن نظریه را تایید کرد. از طرف دیگرو علیرغم تردید های موجود، دلایل قانع کننده ای هم وجود ندارد که بتوان امکان بروز منازعات تمدنی را در آینده نیز بکلی منتفی دانست.     

——————————————
* دکترجلیل روشندل استاد علوم سیاسی و مدیر مطالعات امنیت در دانشگاه کارولینای شرقی در آمریکا است. وی در مراکز مطالعاتی مختلفی مانند دانشگاه استنفورد، دوک، یوسی ال ای و دانشگاه تهران سابقه تدریس و پژوهش داشته است. 

منبع : رادیو فردا

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.