گروه فرقان نه یک سازمان با ساختار تشکیلاتی پیچیده بلکه یک گروه از فعالین مذهبی بودند که از سال ۵۶ در ارتباط با یکدیگر و حول محور اکبر گودرزی یک روحانی جوان فعالیت میکردند. نام این گروه با ترور سرلشگر قرنی در سوم اردیبهشت ۵۸ بر سر زبانها افتاد و سپس با ترور چهرههای مذهبی، سیاسی و اقتصادی به یکی از مطرح ترین گروههای سیاسی ایران تبدیل شد و با دستگیری و اعدام رهبران آن به سرعت به خاموشی گرایید. پس از گذشت سی و سه سال صرفنظر از دیدگاه فردیام نسبت به لزوم جدایی «مذهب از سیاست» و نافرجام دانستن مبارزهی «مکتبی» و مخالفتم با حاکمیت هر نوع ایدئولوژی، نگاهی اجمالی خواهم داشت به تاریخچهی این گروه و فراز و فرودش در اواخر دههی ۵۰ خورشیدی.
چگونگی شکلگیری گروه فرقان
اولین هستههای گروه فرقان در سالهای ۵۵ و ۵۶ در مساجد تهران، به ویژه مناطق قلهک، سلسبیل، شوش، جوادیه، خزانه، اتابک و نازیآباد و در قالب جلسات تفسیر قرآن اکبر گودرزی شکل گرفتند.
در آغاز، فعالیتهای اکبر گودرزی رهبر این گروه عمدتاً تشکیل جلسات تفسیر قرآن و تبیین مفاهیم ایدئولوژیک در قالب برداشتهای مادی و تمثیلی بود. وی در تفاسیر خود برخلاف دیگر مفسران به کتب روایی و احادیث شیعه کمتر مراجعه کرده و بعد از قرآن به طور نسبی به نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه استناد میکرد.
به باور فرقان ضعف عمده سازمانها و تشکلهای انقلابی از مشروطه به بعد نداشتن آگاهی مکتبی و اندیشهی راهنمای عمل بود. ضعفی که بنیانگذاران مجاهدین پیشتر در دههی ۴۰ خورشیدی روی آن انگشت گذاشته بودند و به زعم خود در رفع آن کوشیده بودند.
فرقان در سال ۵۶ با تدوین دیدگاههای ایدئولوژیک و انتشار تفاسیر قرآن خود به عنوان یک گروه پا به عرصه وجود گذاشت. از آن پس، علاوه بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به درک و تحلیل شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم شاه پرداخت. در واقع فرقان رسالت خود را در مرحلهی نخست تدوین ایدئولوژی و سپس تلاش برای تحقق آن میدانست.
گودرزی در دادگاه در مورد چگونگی تشکیل فرقان میگوید:
«ما از ابتدایی که شروع کردیم، چهار پنج نفر بودهایم، مسائل فکری و اعتقادی و سیاسی را با همدیگر مطرح و تحلیل میکردیم و نتیجهگیریهایمان را به صورت کتابهای ایدئولوژیکی یا به صورت نشریات سیاسی منتشر کردیم. سیر کار ما این چنین بوده است» (کتاب ماه، فرهنگی تاریخی یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۹۰
گودرزی علاوه بر جلسه تفسیر قرآْن اقدام به برگزاری جلساتی به صورت خصوصی در منزل افراد اصلی این گروه کرد. «این جلسات عبارت بودند از جلسات خصوصی در منزل عباس عسگری با محمد متحدی و شاه بابا بیگ، در خیابان جوادیه با سید مهدی[آیتی] و حسن آقرلو، در خیابان گرگان با عباس عسگری و محمد متحدی و حسن آقرلو، در خیابان فرصت نیز با حمید[نیکنام] و رضا[یوسفی] و سعید[مرأت] و علی [حاتمی] و محسن سیاهپوش و بهرام [ آذر تیموری]. وی در خیابانهای اوستا و آزادی و باغ کرج و شورا نیز جلسات خصوصی داشت» (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اکبر گودرزی، کد 18383).
سرعت تحولات در سال ۵۷ به این گروه فرصت نداد تا دست به اقدام جدی علیه رژیم شاه بزند. به خاطر ضعف ساواک در دو سال آخر حکومت پهلوی و عدم فعالیت جدی این گروه، ردی از فرقان در اسناد ساواک به دست نیامده و این گروه برای شاخکهای اطلاعاتی و امنیتی ساواک و تحلیلگران آن ناشناس مانده بود. این دورانی است که گروههای اسلامی بنیادگرای متعددی از جمله «صف»، «منصورون»، «فلاح» و … هم پا به عرصهی وجود گذاشته و عملیاتهای نظامی نیز انجام میدهند بدون آن که اعضای آن دستگیر شوند.
نخستین اطلاعیهی رسمی فرقان در پاسخ به اطلاعیهی مشترک مرتضی مطهری – مهدی بازرگان (۱) که در ۲۳ آذرماه ۱۳۵۶ علیه شریعتی انتشار یافته بود، صادر شد. این دو نفر صدور اطلاعیه علیه دیدگاههای شریعتی را که زنده نبود تا از خود دفاع کند «وظیفه شرعی» خود دانسته بودند. فرقان اطلاعیه بازرگان- مطهری را «ائتلاف ناجوانمردانهی ارتجاع و روشنفکران مدرن» دانسته و آنها را به «عوامفریبی» و «خیانتپیشگی» متهم کرد.بازرگان پس از مشاهدهی مخالفتهای وسیع در اقشار مختلف جامعه و به ویژه دانشجویان و روشنفکران در داخل و خارج از کشور و حتی دوستان و نزدیکان خود در تاریخ دوم بهمن ۱۳۵۶ اطلاعیهی جدیدی صادر کرد و به زعم خود در رفع سوءتفاهمات کوشید.
در سالگرد سفر دکتر شریعتی به اروپا نیز فرقان با صدور اطلاعیهای به مطهری و بازرگان حمله کرد.
در اطلاعیهی مزبور خطاب به شریعتی آمده است: «روحانیت تجدید حیات یافته و انقلابی که هنوز هم از متهم کردن تو به انواع تهمتهای سفارشی دست باز نداشته و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیمالشأن و مفسران عالیقدر و وعاظ شهیر و فضلای فضول به کفر و وهابیبودنت فتوا میدهند و مطالعه آثارت را تجویز نمیفرمایند… بار دیگر سنگر مدافع اسلام شدند»
اطلاعیهی دیگر فرقان به مناسبت تظاهرات قم و تبریز صادر شد. فرقان «ضمن احترام به خون بیگناهان» خطری که جنبش را تهدید میکرد پیشبینیکرد. در اطلاعیه مزبور فرقان «زنده کردن دوباره روحانیت حاکم» و «دخالت بیرویه روحانیت» را «فاجعهای عظیم» دانست.
در این دوره فرقان بر تز «اقتصاد منهای نفت – اسلام منهای روحانیت» را که پیشتر شریعتی مطرح کرده بود صحه گذاشت و آن را در جامعه ترویج کرد.
رسول جعفریان یکی از محققان وابسته به مرکز اسناد انقلاب اسلامی و حوزهی علمیه قم در مورد کارهای ایدئولوژیک فرقان در این دوره مینویسد:
«فرقان در سالهای ۵۶ و ۵۷ مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود را که تحت عنوان پیام قرآن منتشر میشد، پخشکردند. تفسیر (با عنوان کلی پیام قرآن) و آثاری که از آنها ملاحظه شد، عبارت است از: «تفسیر فاطر»، «یس»، «صافات»، «تفسیر احزاب»، «سبأ و نجم، «تفسیر عنکبوت و روم»، «تفسیر لقمان و سجده»، «تفسیر شوری، و زخرف»، تفسیر «محمد، فتح و حجرات»، «تفسیر دخان، جاثیه و احقاف»، «تفسیر سوره مؤمن و فصلت» و تفسیر سوره «فرقان و نور»؛ همه اینها که گفته شد، نام مؤلف آنها نجمالدین شکیب آمده است که مانند دیگر نامهای روی تفاسیر مستعار است. تفسیر سوره انبیا به نام حسین صادقی، تفسیر سوره بقره (جواد صابر) تفسیر سورهمریم، تفسیر سوره طه (حسن قائمی)، تفیسر توبه، تفسیر شعراء، نمل، و قصص (احسان کمالی) تفسیر سوره یوسف، تفسیر جزء سیام (یا تفسیر نبأ تا ناس)، (محمد حسین آل یاسین و نیز به اسم احسان کمالی)، تفسیر مزمل، مدثر، قیامت، انسان و مرسلات (نجم الدین منتظر)، تفسیر سوره کهفو تفسیر ذاریات و ق؛
ترجمه کامل از قرآن نیز از آنان منتشر شده است. همچنین کتابی با نام فرازی از نهج البلاغه و شرح دعای عرفه (نام دیگرش، پیام حسین)، فروغ نهجالبلاغه دو جلد و کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» (صادق داودی، نشر کاظمیه 320 ص). [کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن ۲ جلد است. جلد اول به همین نام و جلد دوم به نام اصول تفکر قرآنی انتشار یافت.] نشریات یک ساله آنان (۱۳۵۷) تحت عنوان سالنامه فرقان چاپ شده است.
کتابی با نام دعا: تجلی خداگونگی انسان از سوی همین گروه (به نام محمد حسین آلیس) چاپ شده که شرح صحیفه سجادیه است. »
نشریات تبلیغی فرقان عبارت بودند از: نشریه “فرقان”، ارگان مرکزی و سراسری گروه؛ که اولین شمارهی آن در اسفند ۵۶ به چاپ رسید و تا اسفند ۵۹ سی و پنج شماره از آن به طور ماهانه منتشر گردید.
“انذار”، نشریه بخش دانشجویی؛ “بینه”، نشریه بخش دانشآموزی؛ “ذکر”، نشریه بخش دانشآموزی و نشریه “بقره”.
فرقان خود را ادامه دهندهی راهی میدانست که شریعتی آغاز کرده بود. به اعتقاد آنها «در نهایت مرحوم دکتر علی شریعتی، آخرین تلاشش را برای جدایی تسنن اموی از تسنن محمدی [و] تشیع علوی از تشیع صفوی انجام داد و جامعه ما را تا مرز تدوین ایدئولوژیخلقهای اسیر پیش برد. مگر نه این که اسلام ایدئولوژی مستضعفین است؟» با این تعریف فرقان خود را ادامهی تشیع علوی و دشمن «آخوندیسم» معرفی کرد.
گودرزی در پاسخ یک پرسش (ش ۲۱۲) درباره این که آیا شما ادامهدهنده راه شریعتی هستید یا نه؟ میگوید: «فرقان کوشش داشت که افکار و اندیشههای شریعتی را هم ترویج کند، اگر این امر معنایش ادامه دادن راه شریعتی میباشد، آری ما ادامه دهندگان راه او بودیم.»
او در پاسخ به پرسشی دربارهی تشکیل گروه فرقان مینویسد: «فرقان جریانی [است] که با بهرهگیری از برداشتهای درست مؤمنان به خداوند، در طول تاریخ و به ویژه شهید شریعتی» شکل گرفته است.»
در نگاه فرقان توحید فقط وحدانیت خدا و هستی نیست، فقط نمود خارجی جنگ سراسری و دائمی موجودات برای حل تضادها و راهیافتن به تکامل برتر و والا نیست، توحید اندیشهای است برای تعریف سیر حرکت موجودات در دل این تضادها بسوی الله که نقطهی نهایی تکامل است، توحید نفی ظالمان و مشرکان و کافران هم هست. ظلم به شرک و کفر و به فقر اکثریت و غنای اقلیت میانجامد. پس مبارزه علیه ستمگران عین توحید است و…
در سالنامه یکم فرقان با اشاره به تاریخ خونین تشیع به پنج شهید تحت عنوان شهدای اول تا پنجم ایدئولوژی اشاره شده است. «شهید اول» (محمد بن مکی عاملی جزّینی در قرن هشتم) «شهید ثانی» (زینالدین بن علی بن احمد عاملی در سده دهم هجری)، «شهید ثالث» (حاج ملا محمد تقی برغانی قزوینی قرن سیزدهم هجری قمری)، «شهید چهارم» مجید شریف واقفی، شهید پنجم دکتر علی شریعتی.
فرقان در نوشتههای اولیهاش از آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری به عنوان کسانی که زیر شکنجه به شهادت رسیدند تجلیل زیادی کرده بود اما پس از آن که مشخص شد این دو نفر نه در زیر شکنجه بلکه به خاطر بیماری و سکته قلبی در زندان فوت کردهاند و کمترین شکنجهای نشدهاند نوشتههای قبلی خود را تصحیح کرد.
فرقان با آنکه نظر مثبتی نسبت به آیتالله طالقانی(۲) و روحانیونی چون حبیبالله آشوری و جلال گنجهای داشت با این حال به شدت با روحانیت به عنوان یک طبقه مخالف بود.
پیش از پیروزی انقلاب برداشتهای متفاوت فرقان از قرآن آنچنان در محافل مذهبی نفوذ کرده بود که برخی از اشخاص و گروههای مذهی نیز مشتاق همکاری با آنها بودند. این همکاری و یا همدلی جنبهی تشکیلاتی نداشت و بیشتر ارتباط فردی با اعضای فرقان با مطالعهی آثار آنها بود. مرتضی الویری یکی از گردانندگان گروه «فلاح» که بعد از انقلاب از تشکیلدهندگان «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بود میگوید:
«بعدها باخبر شدیم که تفسیرهایی از قرآن در حال انتشار است و دست به دست میگردد از جمله تفسیر سوره کهف و بخشهایی از سوره بقره و… که این تفسیرها نگاهی نو به قرآن داشت. وقتی اینها را خواندیم برایمان بسیار جالب بود و احساس میکردیم قرائت دیگری از اسلام درحال مطرحشدن است. به نظر میرسید این دیدگاهها مترقیتر و نوتر از دیدگاه دکترشریعتی بود. این مسئله برایمان جالب بود و احساس میکردیم این دیدگاه جدید که گرایش بسیار پررنگی با مسائل اجتماعی دارد میتواند در جریان مبارزاتی به کارمان بیاید و به درد ما بخورد. ما در گروه فلاح برنامههای آموزشی مذهبی و اسلامی داشتیم. وقتی با طرز تفکر گروه فرقان روبهرو شدیم، تصمیم گرفتیم این را هم در گروه خودمان بررسی کرده و برای اعضا ارائه و توزیع کنیم. امکانات گروه فرقان بسیار محدود بود، از اینرو ما سعی کردیم به آنها برای نگهداری این جزوهها کمک کنیم. به یاد دارم مقدار زیادی از این جزوهها را در خانه یکی از دوستان در تهراننو نگهداری میکردیم و مقداری از آن را هم به باغی در دماوند بردیم و جاسازی کردیم تا بهتدریج مورد استفاده قرار بگیرد.»
الویری و گروه «فلاح» که به توصیهی مرتضی مطهری از همراهی با اندیشههای فرقان صرفنظر کرده بودند میگوید: «دیگر برای توزیع و نگهداری کتابهای آنها آمادگی نداشتیم. به یاد دارم چندصد هزار جلد کتاب آنها نزد ما باقی ماند که کتابها را معدوم کردیم.» [به نظر چند صد و یا چند ده صحیح است. چرا که کتابها در چنین ابعادی انتشار پیدا نمیکردند.]
حمیدرضا نقاشیان سراکیپ حفاظت از خمینی در مورد چگونگی آشناییاش با گروه فرقان میگوید:
«قبل از انقلاب گروههای مذهبی فعال و مبارز برای جوانان جذابیت داشتند. در غرب وشمال و اطراف تهران هم جلساتی با رهبری جوان پرشوری که تحصیلات حوزوی بسیار اندکی داشت تشکیل میشد که توانسته بود بچههای تحصیلکرده و بعضی از بچه هیأتیها را جذب کند. من تقریباً به تمام کانونهایی که در آنها مسائل مبارزاتی مطرح میشدند، سرک میکشیدم. بعد از شرکت در این جلسات حس کردم یک جای کار میلنگد. موضوعات مشکوک فکری مطرح شده در آن جلسات را با شهید عباسعلی ناطقنوری مطرح کردم و توسط ایشان به شهید مطهری انتقال یافت و بعد هم چند تا از جزوات آنها را به ایشان دادیم. شهید مطهری بعد از یک هفته مطالعه روی جزوات فرقان فرمودند اینها از مجاهدین خلق هم خطرناکترند و مأموریت دادند تا با شرکت در آن جلسات، در واقع عملکردشان را رصد کنیم و ایشان را در جریان بگذاریم.»
یکی از دوستانم تعریف میکرد کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» نوشتهی فرقان و کتاب «توحید» نوشتهی حبیبالله آشوری علیرغم این که با نگاه امروز از استحکام چندانی برخوردار نبودند جزو تفاسیر قرآنی بودند که در سال ۵۶ به زندان مشهد راه یافتند. وی پس از مدتی متوجه میشود که مقدمهی «توحید و ابعاد گوناگون آن» در صحافی مجددی که از سوی زندانیان در زندان صورت گرفته حذف شده است که با اعتراضات جدی او دوباره مقدمهی مزبور را به کتاب اضافه میشود.
مواضع فرقان در ارتباط با کردستان، ترکمنصحرا، انتخابات، گروگانگیری، رفراندوم و …
فرقان در بحبوحهی انقلاب و محرم ۵۷ و دورانی که عکس خمینی در ماه دیده میشد مینویسد:
«دیکتاتوری آخوندیسم بگونه گذشته میکوشد تا از خارج سرنوشت ملت مستضعف را تعیین کند. این دیکتاتوری که روزگاری در نجف و خارج از مرزهای ایران و دور از تضادها و درگیریها و دردها و رنجهای مردم این مرز و بوم سیاست اهریمنی خود را اعمال میکرد و دخالت همین سیاست از خارج بود که به همدستی ارتجاع داخلی انقلاب مشروطیت را تبدیل به کودتا کرد، و زمینههای مناسب را برای خونریزیها و «ذبح شرعیهای» بعدی فراهم ساخت اکنون بساط خود را در جای دیگری پهن کرده است. راستی آیا سرنوشت ایران و مردم مستضعف آن که روزگاری دیکتاتوری سیاست جهانی، آن را در لندن و ژنو تعیین مینمود و دیکتاتوری آخوندیسم روزگاری در نجف مدعی تعیین آن بود اکنون در پاریس تعیین میشود؟ و آیا در صورت تحقق این امر مردم مستضعف ایران و جامعه ایرانی از اسارت و خفقان رهایی خواهند یافت؟ پاسخ بدین پرسشها را تحولات آینده روشن خواهد ساخت. اما آنچه در اینجا باید بدان اشاره کرد و آن را به عنوان یک امر قطعی و تجربی لااقل از نظر ما دانست این است که سیاستهای خارجی حاصله از دیکتاتوری سیاست جهانی و دیکتاتوری آخوندیسم هیچگاه به سود مستضعفین ایران و راهگشای انقلاب توحیدی آنها نبوده و نخواهد بود. و از نظر ما هیچ تفاوتی میان سیاستهایی که از مسکو یا واشنگتن در جهت تعیین سرنوشت خلقها اعمال میشود با سیاست دیکتاتوری آخوندیسم که روزگاری از نجف و امروز از پاریس اعمال میشود نیست، و حتی دومی برای ملت مستضعف ایران و انقلاب توحیدی آنها غلط اندازتر و تباهی آورتر و انحرافزاتر است.» نشریه فرقان، شماره ۱۰، آذر ۱۳۵۷ ص ۷
فرقان همزمان با ورود خمینی به ایران بدون آن که اطلاعی از سیاست «هلال سبز» غرب داشته باشد به درستی مینویسد:
«اروپا طبق تجربیات زیادی که در طول قرنها استعمار ایران کسب کرده، به خوبی دریافته که باید ضمن تأکید بر روی وجود رژیم طرفدار غرب در ایران از آخوندیسم هم به عنوان عاملی که بقا و دوام رژیمی اینگونه را تضمین میکند، حمایت نماید. » فرقان شماره ۱۲، بهمن ۵۷ ، ص ۹
اما به شکل سادهانگارهای سقوط شاه را به درگیری بین اروپا و آمریکا ربط میدهد:
«انگلیسیها به تلافی سقوط هویدا در ایران و فرانسویها به تلاقی سقوط بوتو در پاکستان، زمینه سقوط شاه خائن را فراهم آوردند و بدین ترتیب آمریکاییها را خلع سلاح کردند و سازمان جاسوسی سیا را در محاصره قرار دادند .» فرقان شماره ۱۲ ، بهمن ۵۷ ، ص ۷
و یا در اولین موضعگیری خود پس از سرنگونی رژیم شاه در ادامه تحلیل قبلی خود مینویسد:
«رقابت بین آمریکا و اروپای استعمارگر یکی از عوامل اساسی ایجاد بحران سیاسی و اقتصادی در ایران گردید و تا آنجا ادامه یافت که رژیم ضدخلقی دست نشانده آمریکا را سرنگون کرد و رژیم منحط آخوندیسم و دست نشانده اروپا را روی کار آورد و انقلاب توحیدی خلق را به انحراف برد.» فرقان ، شماره ۱۳ ، اسفند ۵۷ ، ص ۶
ولی در ادامه به درستی میافزاید:
«به هر حال اکنون دیکتاتوری آخوندیسم به کمک دیکتاتوری سیاست جهانی همان طور که از قبل هم پیشبینی میشد، دیکتاتوری حاکم را به ظاهر سرنگون کرده و خود بر خر مراد سوار شده است، بدون این که خود ماهیت مردمی و توحیدی داشته باشد.» فرقان ، شماره ۱۳ ، ص ۱۰
فرقان در شماره فوقالعاده خود و در ارتباط با برگزاری رفرنداوم جمهوری اسلامی در فروردین ۵۸ مینویسد:
«فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله… بقره ۷۹ پس وای بر آنان که کتاب را به دست خود مینویسند و سپس میگویند این از نزد خداست…
محتوای ژرف و عمیق آیه در عین استمرار تاریخی تبلور جهتگیری خاص ملایان و آخوندیسم تبهکار در برابر خدا و خلق است. آخوندیسم که به کمک چماق تکفیر و تحمیق هزار ساله خود، و به برکت نفهمی و بیسوادی توده ها بر خر مراد سوار شده، ساخته و پرداختهها و افکار دروغین خویش را به نام خدا و با مارک اسلام به خورد مردم میدهد و تا آنجا در خیانت پیش میرود که مخالفین خود را هر چند عناصر توحیدی باشند به نام مخالف اسلام قلمداد میکند و هدفش هم از این کار روشن است، همان هدفی که ملایان در طول تاریخ داشته و با توجیهات و تاویلات در تحقق آن کوشیدهاند، هدف دینفروشی برای کسب قدرت. آخوندیسم خیانتپیشه بر اساس دیکتاتوری مذهبی، بافته خود و نوشته خویش یعنی جمهوری اسلامی را به نام خدا ارائه داده و با به راه انداختن رفراندوم قلابی آن هم در محیطی آکنده از خفقان و تخدیر و توهین و اتهام و سرکوبی و خیانت میگوید هر کس بگوید جمهوری اسلامی آری یعنی اسلام آری!، و هر کس بگوید جمهوری اسلامی نه، یعنی اسلام نه! آری، در همان حال که مردم کردستان ایران در عزای قربانیان آخوندیسم و باندهای قدرتطلب دیگر در جامعه نشستهاند، در همان حال که مردم اسیر و درمانده ترکمن صحرا برای احقاق حقوق خود به مبارزه با ارتش مزدور و آخوندزدههای خائن پرداخته و در همان حال که در بلوچستان ایران، آخوندیسم به توطئه و خیانت برای تخدیر و فریب و سرکوب مشغول است و بالاخره در اوضاع نابسامان ایران، استعمار جهانی به کمک عامل اجرای سیاست های خود در ایران بازی رایگیری را به راه میاندازد تا همانگونه که در هفتاد و چند سال قبل با تحکیم پایههای “مشروطه اسلامی” به قیمت سرکوبی و قربانی شدن روشنفکران متعهد و توده های ناآگاه، مردم ما به اسارت چندین ساله رفتند و منافع خارجی تامین گشت، این بار هم با بنای “جمهوری اسلامی” دیگر بار شاهد احیای همه نمودهای پلیدی و زشتی و از همه مهم تر تحکیم پایههای دیکتاتوری و استبداد قرون وسطایی در جامعه باشیم. فرازهایی از بیانیه « رفراندوم: توطئه استحمار و استعمار» (فوقالعاده فروردین ۱۳۵۸)
همچنین فرقان با پخش تراکتی که روی آن نوشته شده بود «رفراندوم: توجیه شرعی و قانونی دیکتاتوری آخوندیسم» به استقبال رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ رفت.
فرقان در مورد لشکرکشی به کردستان مینویسد:
«لشکرکشی به کردستان و توطئه سرکوبی ناجوانمردانه خلق مسلمان مستضعف کرد با توجه به زمینه سازیهای قبلی و نقش امپریالیستها در جهت بخشیدن به تحولات سیاسی ایران، ضمن تأیید ماهیت ارتجاعی و ژاندارم گونه ملایان، از نظر عوامل گوناگون داخلی و خارجی قابل بررسی است. به عبارت دیگر ضرورت اجرای این نقشه خائنانه از سوی رژیم فاسد حاکم را از یک طرف تضادهای داخلی و از طرف دیگر سیاست های خارجی توجیه می کنند … آخوندیسم با تحریک عوام و تهییج واحدهای مختلف ارتش برای قتل عام خلق کرد به خیال واهی خویش موقعیت خود را تثبیت نموده و حاکمیت اهریمنانه اش را علنی ساخت تا بدین ترتیب یکه تاز میدان قدرت سیاسی گردد و سرنوشت توده های مستضعف این مرز و بوم را در خدمت منافع خود و اربابانش به دست گیرد .» نشریه فرقان ، شماره ۲۰ ، مهر ۵۸ ، ص ۴
و یا:
«دیکتاتوری آخوندیسم برای اعمال حاکمیت و ارضای شهوت قدرتطلبی خویش از هیچ جنایتی به خلق کرد خودداری نکرده و خاطره تلخ جنایات مهاجمان مغول و تاتار و جنایتکاران نازی و آدم کشان اسرائیلی را در رابطه با خلقهای تحت ستم به یاد میآورند، از محاصره اقتصادی شهرها و بخشها گرفته تا بمباران مراکز بیدفاع و آواره ساختن مردم بیگناه و مسلمان کرد … » فرقان ، شماره ۲۰ ، مهر ۵۸ ، ص ۴ و ۵
همچنین:
«خلق مسلمان کرد هنوز هم خاطره تلخ سازش با رژیم ضدملی قبلی و نتایج شوم آن را که به قیمت ریختن خون صدها و هزاران رزمنده کرد و بیخانمان و آوارگی آنها و غارت سرمایههای مادی و معنوی شان تمام شد. از یاد نبرده بود که توطئهها و نیرنگهای سیاسی و کشتارهای وحشیانه تازهای آن هم به نام اسلام و به حساب ملت کرد درگیر شد.» فرقان، شماره ۲۰، مهر ۵۸، ص ۴
فرقان از تسخیر سفارت آمریکا به عنوان بلوای گروگانگیری یاد کرده و معتقد بود که جمهوری اسلامی برای تسلط بر برخی از چالشهای داخلی به گروگانگیری دست زده است این اهداف عبارت است از :
۱- خلع سلاح کردن مخالفان
۲- استحکام پایههای حاکمیت
۳- سرکوب وحشیانه معترضان
۴- پروندهسازی و زمینهسازیهای عوامفریبانه
۵- پیروزی در رقابت بین جناحهای حاکم.
فرقان به قدرت رسیدن روحانیت را ناشی از انحراف جنبش از مسیر خود میداند:
«ما در عین آن که به ایثار و گذشت مردم و جنبشهای قبلی احترام میگذاریم و آن را بزرگترین افتخار تاریخ و جامعه خویش تلقی میکنیم، ولی معتقد به انحراف جنبش از مسیر راستین خود هستیم، بنابراین اگر از دید مردم و آن کسانی که از سالیان دراز در نابودی رژیم ضدمردمی و طاغوتی قبلی بودند به مسئله بنگرید، انقلاب را طالب بودهاند، ولی اگر در رابطه با آنچه اکنون مطرح شده و هیئت حاکمهای که اکنون مسلط است بنگریم، حالت کودتا به خود میگیرد.» جزوه رهروان فرقان ، ۲۲ بهمن ۱۳۵۹، ص ۱
«رهروان فرقان» در مورد ماهیت حاکمان جدید مینویسند:
«اکنون ما با ایمان راسخ و قاطعیت انقلابی جهت احیای مجدد موضعگیریها و تحلیلهای به حقمان از چگونگی به حاکمیت رسیدن نظام حاکم و اثبات این حقیقت که رژیم دیکتاتوری آخوندیسم یک رژیم کودتایی است و نه تنها در ادامه طبیعی سیر مبارزات راستین خلق ما و بر اساس مبارزات خستگیناپذیر مجاهدین تشیع و انقلابگران توحیدی و به صورت ثمره و تبلور آنها به حاکمیت نرسیده، بلکه عظیم ترین خیانتها و بزرگترین انحراف ها را در حرکت توحیدی خلق مسلمان ایران و حتی منطقه ایجاد نموده و خود به عنوان یک زائده برای اسلام و اندیشه توحیدی و یک سد در راه اوجگیری مبارزات توحیدی محسوب میشود.» جزوه رهروان فرقان ، ۲۲ بهمن ۱۳۵۹ ، ص ۲
«رهروان فرقان» در مورد ماهیت جنگ ایران و عراق مینویسد:
«بیش از چهار ماه است که از جنگ ضدمردمی بین رژیمهای حاکم بر ایران و عراق میگذرد و در این مدت دیکتاتوری آخوندیسم نه تنها ارزشهای انقلابی خلق مسلمان کشورمان را به باد داده است، بلکه بیشتر از هر زمان دیگری استقلال، ارزشهای انقلابی و اخلاقی و اجتماعی خودش را چه در داخل کشور و چه در رابطه با خلقهای محروم سراسر جهان از دست داده است .» رهروان فرقان دیماه ۱۳۵۹
فرقان مخالف مالکیت خصوصی بوده و مینویسد:
مالکیت یک پدیدهی استعماری است. چه در رابطه با استعمار قدیم و چه در رابطه با استعمار جدید. به بیان دیگر انسان بر مبنای انحرافش از مدار توحیدی و فطرت انسانی خویش و فرار از اشتراک اولیه و بروز روح خودخواهی، برتری طلبی، تجاوزگری، استثمار و … توانست خلاء درونی خود را که عمال همان انحرافش بود با دستاویزی اینچنین پر کند و با دلخوشی به این که این مالک بر زمین ونمودهایش شده است نوعی بیخیالی را از آنچه که تاکنون انجام داده است برای خویش فراهم آورد… مالکیت از دید کلی و عمومی آن منحصر به خداوند است و همه مدعیان مالکیت غارتگران حقوق خلق و چپاولگران اموال عمومی میباشند. (اصول تفکر قرآنی، توحید کتاب دوم)
فرقان همچنین «سرمایهداران بزرگ و ملاکان و بانکداران و کارتلهای بینالمللی و بورسبازان و زمینخواران» را عامل «همه بدبختیهای اجتماعی و فقر و ناداری و بحران و ورشکستگی اقتصادی تودههای اسیر» میداند.
پیام قران، تفسیر سوره فجر ص ۱۲۳.
فرقان از آنجایی که معتقد بود «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی» توسط روحانیت پایمال شده برای «آزاد ساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم»، به مبارزه قهرآمیز روی آورد. و مثلث «زر و زور و تزویر» را که شریعتی تبیین کرده بود هدف حملات خود قرار داد.
ترورهای فرقان
فرقان تحت عنوان مبارزه با «ائمهالکفر» به «اعدام انقلابی» سمبلهای «زر و زور و تزور» دست زد. حسن آقرلو یکی از رهبران فرقان در بازجوییهای خود دلایل ترور افراد را اینگونه بازگو میکند:
«قرهنی به دلیل عضویتش در باند زور، مطهری به دلیل عضویتش در باند تزویر که همان روحانیت انحصارطلب میباشد، رفسنجانی به دلایل بالا، رضی شیرازی به دلایل بالا، دشتیانه به دلیل بالا، لاجوردی به دلیل عضویت در باند زر، مفتح به دلیل عضویت در باند تزویر، مهدیان به دلیل عضویت در باند زر، طرخانی به دلیل عضویت در باند زر…» پرونده حسن آقرلو، آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد ۸۶۴۱.
بر اساس برآورد نیروهای امنیتی درگیر در پروندهی فرقان، اعضای آن «۱۲۰ نفر بودند که هستهی عملیاتیشان به پنجاه نفر میرسید.» و نیروهایی که مستقیماً در عملیات نظامی دست داشتند ۱۷ نفر بودند. گفته میشود پس از پیروزی انقلاب انتخاب خط مشی مسلحانه و «اعدام انقلابی» چهرههای نظام توسط اکبر گودرزی و چند نفر از نزدیکانش صورت گرفت. در این تصمیمگیری حسن آقرلو، محمد متحدی، عباس عسگری و علیرضا شاهبابابیگ، حمید نیکنام و غلامرضا یوسفی شرکت داشتند. این تصمیمگیری در خانهای تیمی واقع در خیابان آزادی که توسط محسن سیاهپوش اجاره شده بود گرفته شد. پرونده اکبر گودرزی سوال ۲۲۵.
سرلشگر محمد ولی قرنی
۳ اردیبهشت ۵۸ سرلشگر محمدولی قرنی نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب که در بمباران کردستان نقش اساسی داشت و به دستور بازرگان در تاریخ ۶ فروردین ۵۸ برکنار شده بود در خانهی مسکونیاش توسط حمیدرضا نیکنام که به خانهی بهشتی هم رفت و آمد داشت و محمدعلی بصیری دانشجویی که در فیلیپین مشغول تحصیل بود به قتل رسید. قرنی در جریان کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق، فرمانده تیپ گیلان بود و پس از کودتا به ریاست رکن دو ارتش که نقش سیستم اطلاعاتی و امنیتی را داشت رسید. در اسفند ۱۳۳۶ به اتهام طرح توطئهی کودتا با حمایت آمریکا علیه رژیم شاه بازداشت شد؛ اما با وجود جرایم سنگینی که به وی نسبت داده شد تنها به سه سال زندان محکوم شد و چند ماه قبل از پایان محکومیت آزاد و از ارتش اخراج گردید. وی در بهمن ۱۳۴۲ به اتهام داشتن رابطه با آیتالله طالقانی، میلانی و زنجانی و چهرههایی چون بازرگان، سنجابی و اللهیار صالح دستگیر و در اواخر سال ۱۳۴۳ از زندان آزاد شد. در سالهای بعد از سوی رژیم شاه از وی «اعادهی حیثیت» شد اما تحت نظر باقی ماند.
سازمان مجاهدین، چریکهای فدایی خلق، جبهه دمکراتیک ملی و … پیشتر نسبت به انتصاب او به فرماندهی ستاد ارتش اعتراض کرده و وی را مهرهی آمریکا معرفی کرده بودند.
فرقان در اطلاعیهای که پس از ترور قرنی انتشار داد او را متهم به موارد زیر کرده بود:
سرسپردگی به امپریالیزم آمریکا و کوشش در جهت انجام کودتای آمریکایی، همکاری با رژیم طاغوتی قبلی، همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم، مفسد فیالارض، اقدام برای سرکوبی مردم کردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم کردن مردم به اینکه مامور اجنبی هستند، کوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش، (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی کد ۱۷۶۰۱ )
روز هشتم اردیبهشت ۵۸، روزنامه اطلاعات خبر داد که چهارتن از متهمان به قتل سرلشگر قرنی دستگیر شدند و در بازجویی نشان دادهاند که اطلاعات زیادی از مذهب ندارند. این روزنامه مدعی شد که افراد یاد شده محرمانه بازجویی میشوند و به شرکت در قتل و عضویت در گروه فرقان اعتراف کردهاند که البته واقعیت نداشت.
آیتالله مرتضی مطهری
شبانگاه ۱۱ اردیبهشت ،۵۸ محمدعلی بصیری (ضارب) و وفا قاضیزاده (راننده ماشین) هنگامی که مرتضی مطهری رئیس شورای انقلاب از منزل یدالله سحابی خارج شده بود با شلیک گلوله به قتل رساندند.
مطهری (۳) در حالی رئیس شورای انقلاب شده بود که در طول سالهای گذشته هیچ نقشی در مبارزه نداشت و در قشرهای مذهبی مبارز، سمبل «روحانیت اشرافی» تلقی میشد؛ کسی که در بالای شهر خانه دارد و با رانندهی شخصی تردد میکند. وی جایی در میان نسل جوان نداشت و نه تنها از طرف مبارزان مذهبی و دانشجویان داخل کشور بلکه از سوی دانشجویان خارج از کشور نیز طرد شده بود و نفرت از او در اطلاعیهی «دانشجویان مسلمان کالیفرنیا» که در زمستان ۵۶ خطاب به بازرگان انتشار یافته بود نیز دیده میشد:
«در خاتمه به عرضتان برسانیم که نسل جوان مسلمان، به امثال آقای مطهری که مسائل مردم برایشان مسئله نیست و از جیب مردم ارتزاق میکنند و کشته شدن هزاران و بیخانمان شدن میلیونها مردم مسلمان و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بیتفاوت است، کاری ندارند. ما کسانی را که به زندگی عثمانوار نشستهاند و دم از علی میزنند، جزء علمای راستین اسلام نمیدانیم که خود را مسئول شنیدن فتوایشان کنیم …» شریعتی به روایت اسناد ساواک ج۳-ص۴۴۲
حتی مرتضی الویری نیز تأیید میکند که گروه فلاح که بعدها یکی از تشکیل دهندگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد نظر مثبتی به مطهری نداشت و در اثر توصیهی خمینی به او نزدیک شدند.
فرقان پس از ترور مطهری با صدور اطلاعیهای دلایل محکومیت او را چنین اعلام کرد:
۱- همکاری با رژیم طاغوتی قبلی ۲- همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم ۳- مفسد فیالارض ۴- بدعت گذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق» ۵- کوشش برای بازسازی ارتش ضدملی ۶- سکوت در برابر کشتار وحشیانه خلق مسلمان کرد، ترکمن صحرا و … توسط ارتش.
روز پانزده اردیبهشت، آیتالله خسروشاهی رئیس کمیته منطقه ۹ از دستگیری دو دختری خبر داد که اطلاعیهی فرقان در مورد ترور مطهری را پخش میکردند. اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ صفحهی ۱۲
محمدعلی بصیری و حمید نیکنام که پس از ترور به فاصلهی کوتاهی دستگیر شده بودند تا مدتها مورد شناسایی قرار نگرفته بودند ولی عاقبت به همین اتهام اعدام شدند. یکی از بستگان حمید نیکنام در قزوین در گفتگو با او متوجهی مواضع ضد روحانیت وی شده و او را لو میدهد. محمدعلی بصیری در چاپخانهای کار میکرد که اطلاعیهی مربوط به ترور مطهری در آنجا چاپ شده بود و مأموران با پیگیری کاغذ به کار رفته در اطلاعیه به چاپخانهی مزبور رسیده بودند.
وفا قاضیزاده که رانندگی اتومبیل عملیات ترور مرتضی مطهری را بر عهده داشت، توسط نیروهای رژیم مورد شناسایی قرار گرفت و طی درگیری کشته شد.
حجتالاسلام علیاکبر هاشمی رفسنجانی
۴ خرداد ۱۳۵۸ هاشمی رفسنجانی در منزل مسکونیاش هدف حملهی سعید واحد و غلامرضا یوسفی قرار گرفت و از ناحیهی کبد مجروح شد، وی با تلاش همسرش از این حادثه جان سالم به در برد.
آنها مدعی شده بودند که حامل پیامی از سوی علیاکبر ناطقنوری هستند و به این ترتیب به منزل رفسنجانی راه یافته بودند. سعید واحد پس از ورود هاشمی به اتاق پذیرایی با او گلاویز میشود که بر اثر سر و صدای آنها عفت مرعشی همسر وی به سرعت خود را به اتاق پذیرایی میرساند و به او حمله میکند. غلامرضا یوسفی که در حیاط پاسداران را تهدید میکرده که دخالت نکنند به یاری سعید واحد میشتابد. در این درگیری هاشمی هدف دو گلوله قرار میگیرد و آنها به تصور این که وی به قتل رسیده به سرعت با اتوموبیل «بیامو» که همراه داشتند محل را ترک میکنند. اعلامیه زرد رنگی از سوی فرقان در اتاق پذیرایی به جای مانده بود که هاشمی را به خیانت و دیکتاتوری در قبال جنبش توحیدی خلق مستضعف ایران متهم کرده بود.
خلاصهای از متن بازجویی سعید واحد دانشجوی صنعتی شریف و ضارب هاشمی رفسنجانی که توسط سایت خلیج فارس منتشر شده است:
«گروه فرقان دارای چه ایدئولوژی است؟
ایدئولوژی توحیدی.
استراتژی گروه فرقان را مفصلاً بیان کنید؟
مبارزه مسلحانه استراتژی گروه فرقان است به این معنا که برای از بین بردن ایدئولوژی شرک و پاسداران و حامیانش جز توسل به اسلحه چاره دیگری نیست که البته این هدف درازمدت است و در رابطه با این هدف اهداف کوتاهمدت و استراتژیهای مرحلهای را باید در نظر گرفت که در این مرحله این استراتژی نابود کردن رهبران کفر است.
سازماندهی گروه فرقان را شرح دهید.
طبق اصول تفکر قرآنی بر مبنای تقسیم کار برای گروه اقتصادی و [گروه] انسانی است…. به علت کمبود نیروی انسانی هر دو کار را خودمان انجام میدادیم.
آموزشهای نظامی را کجا میدیدید؟
بیشتر در باغ کلاک کرج.
برای سنجش وظایف عبادی به چه مرجع یا منبعی مراجعه میکنید؟
به قرآن رجوع میکنم.
آیا اجتهاد و تقلید را قبول دارید؟ و اگر نه، احکام را چگونه استنباط میکنید؟
به آن معنا که در فرهنگ روحانیت حاکم است نه، ولی به این معنا که میشود (نه اینکه باید) و بهتر است به متخصص رجوع شود، آری.
کدامیک از تفاسیر موجود (از قرآن) را قابل اعتماد میشناسید؟
پرتوی از قرآن [آیتالله طالقانی] تفاسیر مجاهدین خلق، علی شریعتی و گروه فرقان.
کدام روزنامه را میخوانید؟
بامداد، اطلاعات و کیهان و از همه منحرفتر (روزنامه جمهوری اسلامی است.)
مسائل جنسیتان را چگونه حل میکردید؟ (۴)
مطرح نمیشد.
علاقههای عاطفیتان را چگونه حل میکردید؟
علاقههایی بالاتر از علاقههای عاطفی خانوادگی این علائق را تحتالشعاع قرار میداد فیالمثل زندگی با برادرانم این مسائل را کلا حل میکرد و علاقه و احساساتم در جهت دوستی و رفاقت با آنها شکل گرفته بود و لزومی به مبارزه با علائق خانوادگی نبود.»
حاج محمد تقی حاجطرخانی
۱۶ تیر ۱۳۵۸ محمدتقی حاج طرخانی از بنیانگذاران مسجد قبای تهران و باجناق هاشم صباغیان توسط گروه فرقان به قتل رسید.
اکبر گودرزی انگیزه ترور حاج طرخانی را مسائل سرمایه داری، ارتباط وی با محافل ارتجاعی و استفاده از سرمایه برای وجیهالمله شدن اعلام کرد. بازجویی اکبر گودرزی، ۲۱/۱۰/۵۸
«طرح ترور حاج تقی طرخانی نیز همانند ترورهای قبلی با حضور اکبر گودرزی و محمد متحدی بررسی شد. افراد دیگری چون علی فلاح اسدی و حسین قاسمی در اجرای آن نقش داشتند و محمد متحدی خود نیز در مرحله اجرا با آنها همکاری کرد.» (پرونده اکبر گودرزی 18383)
علی فلاح اسدی به شرکت در ٢٢ فقره ترور فرجام و نافرجام و سرقت بیش از ٨ بانک کشور متهم شد. (اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۵۸)
مهندس عباس امیرانتظام
۲۰ تیرماه ۵۸ یک گروه سه نفره که اقدام به شناسایی خانه عباس امیرانتظام، معاون نخست وزیر دولت موقت کرده بودند، مورد شناسایی گروه ضربت نخستوزیری قرار گرفتند و یکی از آنها به نام محمدعلی شیرینپور برادر رئیس ساواک آستارا دستگیر و دو نفر دیگر متواری شدند. بنا به گزاش روزنامه اطلاعات فرد دستگیر شده اعتراف کرد که از سوی گروه فرقان مامور ترور امیرانتظام بوده است. روزنامه اطلاعات،۲۴ تیر ۱۳۵۸، ص ۱
بعدها هیچ گزارشی در این مورد انتشار نیافت و افراد دستگیر شده نیز آزاد شد. در پروندهی فرقان هم ذکری از این عملیات نیست. ظاهراً انتشار خبر فوق تلاش مأموران امنیتی و دولتی برای وصل فرقان به ساواک بود.
حجتالاسلام سیدرضی شیرازی
۲۴ تیرماه ۵۸ سیدرضی شیرازی پیشنماز مسجد شفا ترور شد. وی در گفتگو با نشریه یادآور در سال ۸۹ مدعی شد که مقر کمیته منطقه ۳(یوسفآباد و ولیعصر) در مسجد شفا بود و ریاست کمیته نیز بدون اطلاعش از طرف مهدوی کنی به وی واگذار شده بود! همچنین وی تأکید کرد که قرار بود کاندیدای روحانیت مبارز برای مجلس خبرگان باشد که بعلت ترور امکان آن به وجود نیامد. در حالی که وی در گفتگو با روزنامهی اطلاعات ۲۵ تیرماه ۵۸ هم ریاست کمیته را تکذیب کرده بود و هم کاندیداتوری برای مجلس خبرگان را و مدعی شده بود او را با شخص دیگری اشتباه گرفته بودند! وی که توسط محمود کشانی ترور شد میگوید:
«بعد از نماز ظهر و عصر از مسجد شفا بیرون آمدم. … نزدیکی منزل دیدم که جوانکی پیدا شد و هفتتیری را زا جیبش در آورد و با خونسردی تمام شروع به شلیک کرد. اولین تیر به دستم خورد. دومی را میخواست به سرم بزند که از میان عمامهام رد شد و به سرم نخورد. سومی را به شکمم زد و چهارمی به پایم خورد. … من با وجود این شلیکها بیهوش نشدم و بلافاصله مرا به بیمارستان منتقل کردند. … بعد از چندی چون معالجات بیشتری لازم بود، به دعوت یکی از نزدیکانمان به بلژیک رفتم. شش ماهی آنجا بودم تا بهبودی نسبی حاصل شد.» نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ صفحههای ۴۳ و ۴۴
پس از ترور رضی شیرازی، خمینی در پیامی آن را به «عناصر فاسد رژیم منحط سابق» نسبت داد. و در ادامهی پیام از فرصت استفاده کرد به مجاهدین و فدائیان نیز طعنه زده و نوشت: »گروهی که به اسم اسلام، فرزندان اسلام را ترور میکنند و به اسم خلق، زندگی خلق را به تباهی میکشند. میتوان آنها را جزو هواخواهان اجانب و خیانتکاران به اسلام و خلق مسلمان دانست.» صحیفه امام جلد نهم صفحهی ۸۶
حجتالاسلام سیدمحسن بهبهانی
30 تیر ۵۸ سیدمحسن بهبهانی از مجریان برنامه های مذهبی رادیو تلویزیون در دوره پهلوی به اتهام همکاری با رژیم گذشته و طرفداری از آیتالله ابوالقاسم کاشانی توسط امرالله الهی ترور و در دم کشته شد. اطلاعات ۳۰ تیرماه ۱۳۵۸ ص ۱۱
امرالله الهی جریان ترور را بدین شرح توضیح میدهد:
«شناسایی بهبهانی را کمال [کمال یاسینی] کرده بود که بعداً با من در میان گذاشت و مشورت کردیم و اسلحه و موتور نیز او برایم آورد و من خودم تنها این کار را کردم. اسلحه کالیبر ۳۸ و موتور هوندای آبی رنگ ۱۲۵. من خودم تنها به آنجا رفتم و موتور را روشن کمی جلوتر از درب گذاشتم و اسلحه هم در داخل کیف بود. بعداً درب را زدم، او آمد. من این جمله را گفتم حجتالاسلام غفوری را میشناسید تا او خواست فکر کند، من هم کارم را انجام دادم و بعداً اسلحه را در داخل کیف گذاشتم و آن را زیر پایم گذاشتم و سوار موتور شدم و آمدم .»
پرونده امرالله الهی، کد پرونده ۱۸۷۳۹، ص ۹. ترور او از سوی دوایر حکومتی محکوم نشد و خمینی هم به روی خود نیاورد چرا که نمیشد ترور او را مانند دیگر ترورها به «عناصر فاسد رژیم منحط سابق» نسبت داد.
احمد لاجوردی
17 مردادماه ۵۸ احمد لاجوردی رئیس گروه صنعتی بهشهر هنگام خروج از خانهاش به همراه عباس اطمینان رانندهاش هدف گلوله دو موتورسوار [حسن نوری و امرالله الهی] قرار گرفت و هر دو نفر به شدت زخمی شدند. اطلاعات ۷ مرداد ۱۳۵۸ ص ۲
احمد لاجوردی پس از ترور برای درمان خود به خارج از کشور رفت و در اردیبهشت ۸۸ در کانادا درگذشت.
پیش از این واقعه در نیمههای تیرماه ۱۳۵۸، به پیشنهاد و پیگیری عزتالله سحابی قانون «حفاظت و توسعه صنایع» از تصویب شورای انقلاب گذشت و براساس آن اموال و داراییهای احمد لاجوردی و ۵۱ سرمایهدار دیگر به اتهام داشتن روابط غیرقانونی با رژیم پهلوی و انباشت سرمایه و ثروت از راههای نامشروع مصادره و به بنیاد مستضعفان داده شده بود. اکثر صنایع مزبور پس از مصادره در اثر سوء مدیریت یا به ورشکستگی کشیده شدند و یا نصیب نهادهای وابسته به رژیم شدند و مردم نفعی از آن نبردند.
در حالی که گروههای سیاسی ترورهای گروه فرقان را محکوم میکردند اما ترور ناکام احمد لاجوردی و رانندهاش مورد توجه این گروهها قرار نگرفت. دولت جمهوری اسلامی، شورای انقلاب و نهادهای حکومتی هم در محکومیت این ترور سخنی نگفتند. پیش از ترور لاجوردی، کازرونی یکی از بنیانگذاران صنعت نساجی مدرن در ایران ترور شده بود که مسئولیت آن را هم به دوش فرقان گذاشته بودند که به نظر میرسد واقعی نیست.
حاج مهدی و حسام عراقی
۴ شهریور ۵۸ حاج مهدی عراقی رئیس امور مالی روزنامه کیهان و پسرش حسام هدف شلیک مسلسل یوزی غلامرضا یوسفی قرار گرفتند و در دم کشته شدند و دیگر همراهشان حسین مهدیان (مدیر موسسه کیهان) مجروح شد.
حاج مهدی عراقی یکی از اعضای هیئتهای مؤتلفه بود که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر اسبق ایران به زندان ابد محکوم شده بود اما بعد از درخواست عفو از شاه و شرکت در مراسم «شاهنشاها سپاس» بعد از تحمل ۱۲ سال زندان در سال ۵۵ آزاد شد. وی در سال ۵۷ به پاریس رفت و همراه با خمینی به کشور بازگشت.
بر اساس اعترافات اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان، طرح ترور حاج مهدی عراقی از سوی وی و محمد متحدی مسئول نظامی مطرح شد. «پیشنهاد مزبور مثل برنامههای قبلی ابتدا بین من و مسئول عملیات نظامی طرح شد و تصمیم بر انجام آن گرفته شد.» بازجویی اکبر گودرزی ، ۲۱/۱/۵۹
در پرونده گودرزی آمده است: علی فلاح اسدی، غلامرضا یوسفی و محمد متحدی، مهدی و حسام عراقی را به قتل رساندند و مهدیان را مجروج کردند. (پرونده اکبر گودرزی 18383)
حجتالاسلام محمدباقر دشتیانه
۱۷مهرماه محمد باقر دشتیانه، سرپرست کمیته انقلاب اسلامی منطقه 13 تهران ترور شد و جراحت برداشت. روزنامه اطلاعات، 18/7/58، ص 2ـ1
محمود کشانی ۲۱ ساله در عملیات ترور محمد باقر دشتبانه، نقش ضارب را بر عهده داشت. وی همچنین در سرقت از بانک شرکت داشت و در حملهی سپاه به یکی از خانههای تیمی گروه فرقان، واقع در خیابان سپه، دستگیر شد. یک نفر از ساکنین این خانه تیمی مجروح و دو نفر دیگر دستگیر شدند. افراد مذکور به سرقت یک میلیون تومان پول در تاریخ ۲۹ دی ماه ۵۸ از بانک ملی شعبه عباس آباد اعتراف کردند. در تراکتی که فرقان در ارتباط با ترور دشتیانه پخش کرد آمده بود: «اعدام انقلابی محمدباقر دشتیانه» و در پایین آن جملهی زیر از مقدمهی «با مخاطبهای آشنا» دکتر علی شریعتی آمده بود: «خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند»
هانس یوآخیم لاریب (تبعه آلمان)
22 مهرماه ۵۸ هانس یوآخیم لاریب رئیس حسابداری و معاون مدیرعامل شرکت داروسازی ایران مرک توسط امرالله الهی به قتل رسید. فرقان در اطلاعیه خود، او را به جاسوسی برای دولت آلمان متهم کرده بود. اطلاعات ۳۰/۷/۵۸، ص ۲
اکبر گودرزی درباره ترور وی میگوید:
«در رژیم قبلی یک بار عباس عسگری در جمع چهار نفری (من و خودش و محمد و علیرضا) مطرح کرد که یک خارجی را شناسایی کرده است که با توجه به حفاظتی که از او میشود ، پیداست که نقش مهمی دارد که اگر زده شود بد نیست. ولی ما در آن موقع سلاح نداشتیم و این کار میسر نشد.» پرونده اکبر گودرزی ، ۷۷۴
بعد از پیروزی انقلاب دوباره او را شناسایی کردند، و افراد مرتبط با عباس عسگری او را ترور کنند.
آیتالله سیدمحمد قاضی طباطبایی
۱۰ آبان ۵۸ سید محمد قاضی طباطبایی نماینده خمینی و امام جمعه تبریز، هدف حمله گروه فرقان قرار گرفت و به قتل رسید. روزنامه اطلاعات ۳/۸/۵۸، ص 2
طراح عملیات محمد (مهدی) متحدی اهل سبزوار و مجری آن مسعود تقیزاده بود. آنها قاضی را به اتهام این که سد راه فی سبیلالله است و به «بیتالمال» خیانت میکند ترور کردند. این دو را در تاریخ 8/11/۱۳۶۰در نماز جمعه تبریز به دار آویختند.
نشریه فرقان در تاریخ ۱۳/۹/۵۸ دلایل ترور محمدعلی قاضی طباطبایی را چنین برشمرد:
ـ همکاری فعالانه با رژیم طاغوتی قبلی و رژیم ضدتوحیدی و ضدمردمی فعلی
ـ سرسپردگی به دیکتاتوری آخوندیسم و طراحی و اجرای سیاستهای استعماریش در حوزه مأموریت خویش
ـ کمیته بازی برای تحکیم پایههای رژیم پلیسی و فاشیستی و تداوم بخشیدن به جنایتهای ساواک
ـ مفسد فیالارض
ـ همدستی با فرماندهان خائن محلی و ارتش مزدور و تلاش برای بازسازی آن
ساختوساز با سرمایهداران و فئودالهای منطقه و تلاش در موجه جلوه دادن آنها از طریق تکفیر روشنفکران متعهد و انقلابگران توحیدی (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی کد ۱۷۶۰۱).
پس از ترور قاضی، خمینی از فرصت استفاده کرد و با عوامفریبی حزب «جمهوری خلق مسلمان» وابسته به آیتالله شریعتمداری، چریکهای فدایی خلق، فرقان و عباس امیرانتظام را در یک «مجتمع» معرفی کرده و گفت:
«شما که سرنیزه را برداشته و تفنگها را کشیدهاید و میروید فلان جا تلویزیون آنجا را میگیرید و میآیند با شماها بیعت میکنند و تلویزیون را میگیرند؟ و عرض میکنم که آن «چریکهای فدایی» همین اشخاصی که همهتان میشناسید چه اشخاصیاند، به شما ملحق میشوند و آن «فرقانی» که آقای مطهری را، خدا رحمتش کند، کشته است و سرلشگر قرنی را کشته است و آقای هاشمی را تیز زده است و خواسته ترور کند، آقای قاضی را کشته، آنها هم به اینها ملحق شدهاند. شما بفهمید جه وضعیاست این. بدانید که چه کسانی هستند که با هم مجتمع شدهاند. آنها هم که مجتمع شدند، یکیش را که دیدید پروندههای او درآمده، باقیش هم کم کم شاید پیدا بشود. صحیفه امام جلد یازدهم صفحهی ۳۰۸.
حجتالاسلام محمد مفتح
۲۷ آذر ۵۸ محمد مفتح ، رئیس کمیته منطقه ۴ و رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران همراه اصغر نعمتی و جواد بهمنی راننده و محافظ خود در محل این دانشکده به قتل رسید. کمال یاسینی انگیزه خود از ترور مفتح را اینگونه نوشته است:
«پرواضح است که نقشی که دکتر در زیربنای این رژیم داشت و همچنین شرکت فعالانه او در برپایی دستگاه سازمان امنیت و سازشکاریهای او با رژیم شاه (که در اعلامیهای هم افشا شد) و دیگر… دلایل برای اینگونه برخورد نزد ما محسوب میشد؛ اما در شکل کلی انجام ترورها ناشی از این دیدگاه بود که از لحاظ ایدئولوژیک خصوصاً و تودههای محروم عموما با این رژیم هیچ نقطه وحدتی نداشتیم و تضاد ما با او (رژیم) به حالت تعارض رسیده بود مخصوصاً با کشتار کردستان» (زندگی و مبارزات آیتالله شهید دکتر محمد مفتح، رحیم نیکبخت، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سال۱۳۸۴صفحه 288 تا290).
در اعلامیه فرقان که پس از ترور مفتح پخش شد این گروه ضمن برشمردن 9 مورد او را متهم به کمیته بازی و حزب بازی و تلاش برای تشکیل ساواک جدیدی تحت عنوان «ساواما» کرده بود. در اطلاعیه فرقان همچنین آمده بود: «صفیر گلولههای انقلابگران توحیدی و فرزندان راستین خلق مسلمان به زندگی ننگین او و آخوندزدههای مزدور همراهش خاتمه داد و آنان را به جهنم همیشگیشان رهنمون نمود.»
افراد شرکت کننده در تیم ترور مفتح که از پیش شناخته شده بودند یک هفته بعد از عملیات در ۴ دی ۵۸ همگی دستگیر شدند. از آنجایی که مقامات رژیم در به در دنبال به دست آوردن ردی از گودرزی بودند اجازه دادند مفتح ترور شود اما اقدام به دستگیری گروهی که قصد ترور او را داشت نکردند.
در درگیری اولیه، دو نفر از محافظان مفتح به نامهای جواد بهمنی و اصغر نعمتی که راننده او نیز بود توسط برادران نوری به قتل میرسند. کمال یاسینی ضارب مفتح در دو ملاقات حضوری که بعد از دستگیری و پیش از اعدام داشت، چگونگی و محل کشته شدن مفتح را برای اعضای خانوادهاش تشریح کرده بود.
بعد از آن که مفتح از ماشین پیاده میشود و به سمت دانشکده میرود، کمال به طرف او شلیک میکند. تیر اول به پای مفتح اصابت میکند و او به سمت ساختمان دانشکده فرار میکند. نرسیده به پلههای جلوی ساختمان، تیر دوم به شانه او اصابت میکند. بالای پلهها، قبل از این که مفتح در را باز کند و وارد ساختمان دفتر کارش شود به عقب بر میگردد که ببیند کمال کجاست. کمال تیر سوم را شلیک میکند که به سر او میخورد و منجر به مرگش میشود.
در طول مسیر تعقیب و گریز، مفتح فریاد میزند که منو نکش، هر چه بخواهی به تو میدهم (۵) و کمال هم در جواب میگوید: «مگر نمیگویید شهادت بالاترین نعمت است. میخواهم تو را شهید کنم و به بهشت بفرستم.»
بنا به گفتهی کمال یاسینی به خانوادهاش، ظاهراً عملیات از قبل لو رفته بود.
مفتح که از اعضای اولیه شورای انقلاب بود چندماه پس از پیروزی انقلاب با برکناری بدون سر و صدا از شورای انقلاب، به پست حاشیهای و کم اهمیتی مانند رئیس دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی کشور رسید. اعضای گروه فرقان قبل از عملیات چندین مرتبه با پاسداران محافظ وی تماس گرفته بودند و به آنها گوشزد کرده بودند که عنقریب مفتح را مجازات خواهند کرد و از آنها خواسته بودند که دخالتی در این امر نکنند.
مرتضی الویری میگوید: «ما حتی میتوانستیم زودتر اقدام به دستگیری فرقانیها کنیم که آقای مفتح هم شهید نشود، ولی به ما گفتند که اگر حالا اقدام کنید، اینها ریشهکن نخواهند شد. اجازه بدهید تعقیب و مراقبتها به صورت کامل انجام شود و لذا کار ادامه پیدا کرد و زمان موعود فرا رسید.»
http://tarikhirani.ir/fa/news/۴bodyView/723
مهندس حسین مفتح برادر محمد مفتح در شهریور۶۰ به علت هواداری از مجاهدین اعدام شد. در دادگاه به او گفته بودند تو با حمایت از «منافقین» آبروی برادرت را بردی و وی در پاسخ گفته بود برادرم آبروی من و خانواده را برده است. به همین دلیل دادگاه حکم اعدام وی را صادر کرد.
حجتالاسلام مهدی فقیه ایمانی
۱۴ دی ۵۸، مهدی فقیه ایمانی روحانی اصفهانی نیز مورد سوءقصد قرار گرفت و از ناحیه دهان و زبان مجروح شد و دیگر نتوانست به تدریس و … بپردازد. اطلاعات ۱۷ دیماه ۱۳۵۸
در بعضی منابع این عملیات به پای فرقان گذاشته شده است اما بعید به نظر میرسد توسط فرقان انجام شده باشد. در پروندهی اعضای فرقان هم به آن اشارهای نشده است. احتمالاً ناشی از درگیری باندهای درونی رژیم در اصفهان بوده است.
شیخ قاسم اسلامی
پس از دستگیری گستردهی اعضای فرقان و اعدام گودرزی و رهبران آن یک وقفه نسبتا طولانی در عملیات فرق افتاد و این بار «رهروان فرقان» در ۵ مرداد ۵۹ قاسم اسلامی، مخالف سرسخت دکتر علی شریعتی، را به قتل رساندند. روزنامه کیهان، ۶/۵/۵۹، ص3
وی در سال ۵۸ نیز در حیاط منزل خود از سوی افراد ناشناسی شدیداً مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
شیخ قاسم اسلامی یکی از وابستگان فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی بود که به دشمنی با کسروی و بهاییان شهره بود و در ضدیت با دکتر مصدق نیز کم نگذاشته بود.
فرزند شیخ قاسم میگوید: «بعد ما را با ضارب مواجه کردند. هرچه من و عمویم با ضارب حرف زدیم، حتی یک کلمه هم جواب نداد! او میدانست که اعدامش خواهند کرد و دست کم باید یک کلمه عذرخواهی میکرد، ولی حتی نگاه هم نمیکرد و تمام مدت سرش پائین بود! یک ساعت با او حرف زدیم که چیزی بفهمیم، ولی مطلقاً حرف نزد. بعد از یک ساعت یک آدم هیکلدار آمد و یقه او را گرفت. بعد سوار مینیبوس شدیم و رفتیم بالای تپههای اوین. مینیبوس ایستاد و او را بردند که اعدام کنند. من پشتم را کردم، ولی حواسم نبود که روی اخوی کوچکم را هم برگردانم و او ایستاد و تماشا کرد. او که صحنه ترور پدرمان را هم دیده بود، کاملاً به هم ریخت و چنان تأثیر سوئی روی او گذاشت که هنوز هم از آثارش رنج میبرد.»
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=87018
در نشریه یادآور آمده است که «هویت ضاربان وی تا هم اینک نیز به درستی روشن نیست»
فرزند شیخ قاسم اسلامی گفته است که آنها در یک پاساژ کفش کار میکردند و در سالگرد ترور شیخ قاسم یکی از آنها اعدام و دیگری به پانزده سال حبس محکوم شد.
در طول دوران زندان به فردی که در ارتباط با این پرونده دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شده باشد برخورد نکردم. دوستان فرقانیام نیز چنین کسی را که در زندان بایستی شناخته شده باشد نمیشناسند.
آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی
۲ دی ۵۹ عبدالکریم موسوی اردبیلی، دادستان کل کشور و عضو برجسته حزب جمهوری اسلامی مورد حمله فرقان قرار گرفت اما جان سالم به در برد. این نخستین تلاش «رهروان فرقان» برای ترور رهبران جمهوری اسلامی با انفجار بمب بود. کیهان، 2/10/۵۹، این عملیات توسط اروج امیرخانزاده صورت گرفت.
حجتالاسلام سیدعلی خامنهای
ششم تیرماه سال۱۳۶۰«رهروان فرقان» تلاش کردند تا با انفجار بمب کار گذاشته شده در ضبط صوت، خامنهای را در مسجد ابوذر تهران به قتل برسانند. خامنهای در این سوء قصد، جان سالم به در برد، اما جراحات شدیدی بر او وارد شد. بر اساس اخبار منتشره در همان زمان، وی «از نقطه بالای کتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شد. استخوان ترقوه وی شکسته شد و چند رگ و عصب دست راست او نیز قطع شد و در نهایت دست راستش از کار افتاد. این عملیات توسط اروج امیرخانزاده دانشجوی سال سوم دانشکدهی کشاورزی کرج، اهل ارومیه و ایرج افشاری انجام شد. اروج امیرخانزاده در اردیبهشت ۶۱ توسط مأموران آگاهی دستگیر و تحویل اوین شد و در شهریور همانسال در نماز جمعه تبریز به دار آویخته شد. http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=437
در دههی هفتاد و هشتاد خورشیدی از آنجایی که گروه فرقان دیگر وجود خارجی نداشت و خامنهای و دستگاه ولایت نمیتوانستند روی آن مانور دهند رژیم جمهوری اسلامی کوشید این عملیات را به مجاهدین نسبت دهد که همچنان به مبارزه با رژیم مشغولند.
در سال ۶۱ یکی از اعضای «رهروان فرقان» با نام محمود سعیدی در اوین بود که سرگذشتی شبیه به اروج امیرخان زاده و ایرج افشاری داشت و پس از انتقال به همدان در نماز جمعه به دار آویخته شد.
آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی
نهم فروردین ۶۰ عبدالرحیم ربانی شیرازی عضو شورای نگهبان در راه بازگشت از جهاد سازندگی، مورد سوء قصد قرار گرفت. یکی از تیرهای شلیک شده کمانه کرده و به گردن او اصابت کرد و زخمی شد. گفته میشد فرقان مسئولیت این عملیات را به عهده گرفت.
در تاریخ 17/12/۱۳۶۰ وقتی ربانی شیرازی برای شرکت در جلسهی شورای نگهبان از شیراز عازم تهران بود، در بین راه دلیجان و محلات، اتومبیل وی پس از ترکیدن لاستیک آن توسط گلوله از جاده منحرف و واژگون شد. در این سانحه ربانی شیرازی کشته شد. ترور وی را نیز به فرقان نسبت دادند. اما به نظر میرسد قتل او توسط باندهای درونی رژیم صورت گرفته باشد. به همین خاطر این ترور هیچگاه پیگیری نشد و روشنگری در مورد سوءقصدکنندگان صورت نگرفت.
مصادرهی بانک
گروه فرقان با مصادره موجودی بانکها هزینهی عملیات و زندگی نیروهای خود را تأمین میکرد. این گروه از جمله موجودی بانکهای زیر را مصادره کرد.
بانک ایران و خاورمیانه در خیابان پاسداران، بانک ملی شعبه دزاشیب، بانک سپه در خیابان پاسداران، بانک صادرات شعبه بخارست، بانک ملی شعبه قلهک، بانک ملی شعبه تجریش، بانک ملی شعبه عباسآباد، بانک ملی شعبه طالقانی، بانک ملی شعبه ستارخان، بانک بازرگانی شعبه میرداماد، بانک صادرات شعبه بیات. و در حمله به بانک صادرات خیابان ولیعصر و بانک صادرات خیابان زعفرانیه با شکست مواجه شد.
در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ۲۷ خرداد ۱۳۸۴، بار دیگر چند انفجار صورت گرفت که از طرف وزیر کشور به گروه باقیمانده فرقان منسوب گردید. در حالی که در تاریخ ذکر شده فرقان وجود خارجی نداشت و انفجارها کار باندهای درونی رژیم بود که تلاش میکردند با نا امن جلوه دادن کشور توجه رأی دهندگان را به کاندیدای مورد نظر خود جلب کنند.
برخورد گروهها و شخصیتهای سیاسی با ترورهای فرقان
پس از ترور مرتضی مطهری با آن که اطلاعیههای گروه فرقان در سطح گستردهای در محل ترور و در محلات مختلف تهران پخش شده بود و کلیه گروههای سیاسی این عملیات را محکوم کرده بودند اما خمینی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی و مهندس مهدی بازرگان فرصت را مناسب دیده بدون آن که کوچکترین مدرکی در دست داشته باشند آمریکا و کمونیستها و مارکسیستها را عامل این ترور معرفی کرده و جامعه را علیه آنان شوراندند.
نورالدین کیانوری رهبر حزب توده نیز فرصت را غنیمت شمرده مدعی شد با اسناد محکمی که به دست آورده فرقان دست ساخته ساواک و عوامل جاسوسی آمریکاست.
روز ۱۵ اردیبهشت ۵۸ خمینی طی سخنانی در جمع عدهای از پاسداران و پرسنل شهربانی گفت: «آمریکا بد گمان کرده است که با کشتن و ترور میتواند کاری انجام دهد. کمونیستهای ساختگی بد خیال کردهاند. مکتبهای انحرافی بد گمان کردهاند. ریشههای گندیده سابق خیال کردهاند که میتوانند با ترور جلوی احساسات ملت ما را بگیرند. احساسات را فزون کردهاند. باز حسابهایشان باطل شد.»
وی همچنین در مصاحبه با اریک رولو مفسر روزنامه لوموند گفت: »عمال آمریکا در جریان این ترورها خود را پشت سازمان مذهبی دروغین فرقان پنهان کردهاند و پس از دستگیری معلوم شد که از قران هیچ نمیدانند» اطلاعات ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحههای ۱ و ۲
خمینی در حالی این اتهامات را مطرح میکرد که هنوز هیچ ردی از اعضای فرقان به دست نیامده بود و تنها دو نفر به اتهام قتل مطهری دستگیر شده بودند.
مهدی بازرگان، نیز در پیامی که به مناسبت هفتمین روز ترور مرتضی مطهری منتشر کرد، گفت: «آیتالله مطهری پیش از آن که آخرین خدمات خود را انجام دهد، به تلافی مبارزات صادقانه چندین سالهاش علیه مارکسیسم با گلوله ضد اسلام و ضد انقلاب شهید شد. روزنامه اطلاعات ۱۸ اردیبهشت ۵۸ ص ۱۱
مسائل و مشکلات اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، گردآورنده و ناشر مهندس عبدالعلی بازرگان، تهران، ۱۳۶۲، ص ۳۶
نکتهی حائز اهمیت آن که این کتاب در سال ۶۲ توسط عبدالعلی بازرگان انتشار یافته اما بخاطر مواضع ضد مارکسیستی مهندس بازرگان و فرزندش عبدالعلی بازرگان، ۴ سال بعد از ترور مرتضی مطهری و پس از برملا شدن واقعیت هم توضیحی در مورد اشتباه مهندس بازرگان داده نشده است که ترور مطهری ربطی به مبارزات «صادقانه» وی علیه «مارکسیسم» نداشته است و اتفاقاً برعکس به اتهام خیانت به «اسلام» و سد راه خدا و تحت عنوان «ائمهالکفر» توسط مسلمین و برای «رضای خداوند» به قتل رسیده است.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی، عضو شورای انقلاب در سخنانی که در مدرسه فیضیه قم ایراد کرد ترور مرتضی مطهری را به نیروهای چپ نسبت داد و گفت: «با کمال پررویی بلندگوهایشان فریاد میزند و انتخابات و رفراندوم ما را تحریم میکنند. اسلحه به دوش گرفتهاند، مراکز دولتی را قبضه کرده اند، آزادانه در خیابان حرکت میکنند و ذخایر انقلاب ما را ناجوانمرانه در دل شب به خاک و خون میکشند. اینقدر مردم گفتند اسلام پیروز است و کمونیسم نابود است. چرا این شعار را ما بصراحت از تلویزیون نشنیدیم… اگر ما به مردم نصیحت نکنیم، اگر رهبر عظیمالشأن ما از مردم نخواهد که آرام بمانند، میدانید که در مقابل یک خون با شما چه میکنند؟»
همچنین در تشییع جنازه مطهری در تهران، حزب جمهوری اسلامی و روحانیت تلاش کردند از فضای به دست آمده برای تحریک عوام علیه نیروهای چپ و مجاهدین استفاده کنند. آنها شعارهایی را هم در این زمینه تهیه کرده بودند که پارهای از آنها در روزنامه اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ به شرح زیر آمده است:
«مرگ بر منافقین، درود بر مطهری، اسلام پیروز است چپ و راست نابود است، اسلام پیروز است کمونیسم و صهیونیسم نابود است، مرگ بر کمونیست، مرگ بر فدایی ضدخلق.» رفسنجانی که پس از ترور مطهری معرکهدار شده بود در سخنرانی مزبور، رادیو تلویزیون را به دلیل عدم پخش شعارهای یاد شده محکوم کرد.
بخشی از سخنان رفسنجانی در فیضیه در آدرس زیر آمده است:
{youtube}-ZJkZrooBI8{/youtube}
رفسنجانی ماه بعد میرفت که برای همیشه توسط فرقان خاموش شود اما بخت یارش شد و زنده ماند. اما بعدها با آن که ضاربش را به جوخهی اعدام سپردند اما به روی خود نیاورد که پیشتر چه گفته بود و چه اتهامات ناروایی را به رقبا نسبت داده بود.
نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده ایران ادعاهایی را که تنها از شخصیت یک فرد توطئهگر و عوامفریب بر میآمد در مورد فرقان و ترور قرنی و مطهری مطرح کرده و گفت: «ما اطلاعات موثقی داریم که نمیتوانیم منبع آنها را فاش کنیم. این سازمان (یعنی فرقان) پیش از انقلاب برای ترور رهبران سیاسی مخالف رژیم شاه به وجود آمده بود اما آن برنامه شکست خورد و ترورهای کنونی ادامه فعالیتهای ساواک است. خط قرمز ارتباط بین «فرقان» و ساواک پیدا شده است. ما این خبرها را از یک منبع دقیق به دست آوردهایم، اما نمیخواهیم آن را معرفی کنیم. دبیرکل حزب توده ایران گفت: به عقیدهی ما تنها نیروهای ارتجاعی از این گونه ترورها سود میبرند. اطلاع داریم که سازمانهای جاسوسی نیروهای ارتجاعی فوقالعاده فعالند. ما قبلاً هم در این مورد اطلاعیه دادهایم که ۱۳۵ نفر متخصص ایجاد آشوب از طرف «سیا» به ایران آمدهاند و با گروههایی از ساواک، سازمانی مخفی تشکیل دادهاند و مشغول فعالیت علیه حکومت و ملت شدهاند.» تهران مصور شمارهی ۱۶ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۹
حزب توده ترور سرلشگر قرنی را نیز به «توطئهی بازماندگان ساواک و عوامل امپریالیسم» نسبت داده و ادعا کرده بود: «این واقعه صحت هشدارهای حزب ما را در زمینهی خطر توطئههای ساواک و عوامل ضدانقلاب نشان میدهد و با دیگر لزوم مبارزه شدید علیه نیروهای سیاه ضدانقلاب را گوشزد میکند.»
اطلاعات ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۸
حسین شریعتمداری به نقل از احسان طبری میگوید: »با قاطعیت گفت که ترور ایشان [مطهری] نمیتواند کار یک گروه بیشعور نظیر گروه فرقان باشد. طبری به جد معتقد بود (و برای این اعتقاد خود نیز دلایل و شواهد فراوانی میآورد) که ترور استاد مطهری، طرح و برنامه سازمان سیا و موساد بوده و صرفاً با هدف خشک کردن یکی از چشمههای جوشان معارف اسلامی صورت پذیرفته است. مرحوم طبری میگفت که آکادمی عوم شوروی نیز به اندازه آمریکاییها از تولید فکر شهید مطهری نگران بود. » یادآور شمارهی ۶،۷،۸ ص ۱۶۵
یوری کورنیلف مفسر سیاسی عالیرتبهی شوروی نیز اعلام کرد که «ترورهای سیاسی اخیر ایران کار نیروهایی است که از سوی شاه حمایت میشوند و از پشتیبانی ماموران سیا نیز برخوردارند.» وی ترور مطهری را ناشی از «نقشههای جنایتکارانهی امپریالیسم در برابر پیروزی انقلاب ایران» دانست. کورنیلف همچنین قرنی را رئیس «ارتش انقلابی ایران» معرفی کرد. او در مورد فرقان گفت: «بدون شک تنها یک ابزار ساده ساواک شاه هستند.» و در خاتمه پا را فراتر گذاشت و گفت: «این گروه همچنین وابسته به سازمان پلیس مخفی اسرائیل نیز هستند.» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۱۲
«سازمان انقلابی» که از حزب توده منشعب شده و به «مائوئیسم» گرایش داشت نیز «امپریالیسم، صهیونیسم و عمال باقیمانده ساواک را در ترور استاد مطهری دخیل دانست» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸
مؤسسه خیریه تعلیماتی و تحقیقات علمی و دینی حسینیه ارشاد که در اختیار «ملیمذهبیها» بود در اطلاعیهشان دیواری کوتاه تر از «مدعیان طرفدار حقوق بشر» پیدا نکردند. در اطلاعیهی آنها آمده است:
«مدعیان طرفدار حقوق بشر بدانند که در کشور ستمزده ما باز جنایتکاران ضدبشر آبروباخته دست به ابتکار تازهای زده و در تاریکی شب دزدانه (اما از همه جهت شناخته) به ضرب گلوله با اندیشمندان انقلاب اسلامی به مقابله پرداخته و پیرو جنایات مکرر خود سخت سفیهانه و عجیب عاجزانه مغز متفکر بزرگ فقیه نامی و فیلسوف اسلامی روانشاد آیتالله مرتضی مطهری را هدف ساختهاند…» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ ص ۱
بنیصدر برخلاف رفسنجانی و بازرگان که تلاش میکردند به نوعی پای مارکسیستها را به میان بکشند گفت:
«اینکه میگویند مارکسیستها در ترورها دست داشتهاند بر ما ثابت نیست. کسی فریب این حرفها را نمیخورد برای ما کاملاً روشن است که ترورها به دست صهیونیستها و ساواکیهایی که منافعشان را از دست دادهاند صورت گرفته است. اطلاعات ۱۷ اردیبهشت ۵۸ ص ۸
پس از ترور هاشمی رفسنجانی نیز آیتالله منتظری و ابوالحسن بنیصدر از فرصت استفاده کرده آمریکا را عامل ترور مرتضی مطهری معرفی کردند.
آیتالله منتظری گفت: «خبر سوء قصد به حجهالاسلام هاشمی مایه تأسف شد و خوشحالیم که ایشان سالم هستند و حالشان رضایتبخش است. بایستی به گروههایی که متصدی این حرفها هستند بگوییم که آنها نمیتوانند روح یأس در رهبر و ملت ایجاد کنند. هم رهبر ما قاطع است و هم ملت ما. در این سوء قصد دست آمریکا در کار است و اگر دست چپ هم باشد، چپ آمریکایی است، مانند تودههای نفتی در زمان دکتر مصدق، اگر کار چپیها باشد چپیهای ساخت آمریکا هستند ولی مردم قاطعتر میشوند و دست شرق و غرب را قطع میکنند. دنیا، دنیایی است که مردم روشن شدهاند.» آیتالله منتظری در جواب سوال خبرنگار کیهان که به نظر شما چند درصد دست آمریکا در کار است؟ گفت: «صدی نود دست آمریکا در کار است. با این کارها میخواهند روح یأس در رهبر و ملت ایجاد کنند ولی این روح ایجاد نمیشود و مردم برای کوتاه کردن دست شرق و غرب قاطعتر میشوند» کیهان دوشنبه، هفتم خرداد ۱۳۵۸
ابوالحسن بنیصدر نیز در پاسخ به سؤال خبرنگار کیهان گفت: «به نظر میرسد که توطئههایی است برای از بین بردن موانع ایجاد رژیم آمریکایی در ایران که حافظ منافع آنها در ایران باشد. آمریکا میخواهد ایران را از دست ندهد. آیتالله هاشمی آنطور که برای من معلوم شد، روحیه ضد آمریکاییش قوی است.»
کیهان دوشنبه، هفتم خرداد ۱۳۵۸
افراد یاد شده نمیخواستند بپذیرند و یا منافعشان اقتضا میکرد که چشمشان را بر این واقعیت ببندند که یک گروه مذهبی براساس آیات قرآن افراد فوق را به عنوان «دشمنان خدا» و «مفسدین فیالارض» و «ائمهالکفر» به قتل میرساند.
سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، جبههی دمکراتیک ملی ایران، کانون نویسندگان ایران ضمن محکومیت شدید ترورها بدون آن که مرتکبین را عامل ساواک، سیا و یا امپریالیسم و صهیونیسم و … قلمداد کنند این اعمال را در جهت منافع امپریالیسم و ارتجاع ارزیابی کردند.
چگونگی دستگیری اعضای گروه فرقان
برای پیگیری و دستگیری گروه فرقان چندین گروه تشکیل شده بودند که هر یک با توجه به سرنخهایی که داشتند تلاش میکردند اعضای گروه فرقان را دستگیر کنند. افرادی که پیش از انقلاب با فرقان ارتباط داشتند اطلاعات زیادی از این گروه و کسانی که به آنها پیوسته بودند داشتند که میتوانست در ردیابی آنها مؤثر باشد. عیسی معرفی اهل حسنآباد قلهک یکی از کسانی بود که در این زمینه نقش مهمی داشت. (۶)
تا پیش از دستگیری گستردهی اعضای گروه فرقان هر از چند گاه اخبار نادرستی از دستگیری اعضای فرقان و پایگاه های آنها در صفحات اول روزنامهها انتشار مییافت. برای مثال در ۲۴ شهریور ۵۸ روزنامهها خبر از کشف مخفیگاه و انبار مهمات گروه فرقان در یکی از روستاهای اراک و دستگیری ۵ نفر دادند.
فرماندهی عملیات دستگیری گروه فرقان از سوی دادستانی انقلاب را حمیدرضا نقاشیان(۷) سر اکیپ حفاظت از خمینی به عهده داشت که محمد هنردوست (۸) و محمد کریمی او را همراهی میکردند. از آنجایی که ناطق نوری در مدرسه علوی مسئول انتظامات بود و نیروهایی که در کار انتظامات فعال بودند پیگیر این پرونده شده بودند او و برادرش عباسعلی که در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد نقش فعالی در این پرونده داشتند.
مسئولیت عملیات پیگیری و تعقیب و مراقبت علیه گروه فرقان از سوی دیگر با احمدیان از گروه منصورون بود. وی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب به این کار اقدام کرد. (پرونده محسن شریعت، کد ۲۰۴۱۶)
مرتضی الویری و محمدباقر ذوالقدر و محمد بروجردی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به همراه تشکیلات این سازمان از دیگر نیروهای درگیر در تعقیب و مراقبت و دستگیری اعضای گروه فرقان بودند. (۹)
جمال اصفهانی از اطلاعات کمیته مرکز گروه دیگری را تشکیل میداد که نقش فعالی در دستگیری اعضای فرقان داشت.
کلاهسبزهای تیپ نوهد از جمله زمان شاهوزهی، محسن افشار بکشلو، محمد نصراللهی، حمید جراحی،(۱۰) محمود احمدزاده، اکبر پژمان از طریق علیاکبر ناطقنوری در این پروژه به خدمت گرفته شده بودند و بعدها به واحد اطلاعات سپاه پاسداران پیوستند.
بازجویی از اعضای گروه فرقان توسط محمدباقر ذوالقدر، حمید نقاشیان، شیرازی، اسدالله لاجوردی، محمد عطریانفر و … صورت میگرفت. حکام شرع دادگاه اعضای گروه فرقان عبارت بودند از علیاکبر ناطقنوری، عبدالمجید معادیخواه و محمدمحمدی گیلانی که تنها یک در یک دادگاه شرکت داده شد. مسئولیت اعدامها به عهدهی محمد کچویی، اصغر رخصفت و حمیدرضا نقاشیان بود.
1۹ دی ماه ۵۸ پس از 8 ساعت درگیری گودرزی همراه ۳۵ نفر در پایگاههای این گروه در خبابانهای جمالزاده (خانه شماره 23 کوچه اخوان)، خزانه فرحآباد، سه راه آذری، کمال، تهرانپارس، تهراننو، شمال شهر و مرکز تهران دستگیر شدند. و در 3 بهمن همان سال نیز اعضای شاخه نظامی آن گروه دستگیر شدند. (شماره بازیابی ۱۱۶۰، ص ۱۲۸) پیش از آن تعدادی از اعضای فرقان در تهران دستگیر شده بودند.
جمال اصفهانی رئیس اطلاعات کمیته و یکی از مسوولان پرونده فرقان میگوید:
«بعد از ترور آقای مطهری این مساله جدی شد. بچههای کمیته و اطلاعات و سپاه هر کدام جداگانه و به صورت موازی بازداشتهایی را به صورت کور و خودجوش انجام دادند. مردم در دانشگاهها و خیابانها هر کس را که فکر میکردند به گروه فرقان گرایش دارد لو میدادند و او بازداشت میشد. یادم هست که رانندهای با زنش دعوایشان شده بود و آن زن، شوهر خود را به عنوان قاتل شهید مطهری به ماموران معرفی کرده بود و روزنامهها هم تیتر زدند که «قاتل مطهری بازداشت شد». تا اینکه همان زمان آقای مهدویکنی در مقام ریاست کمیتهها، آقای آذریقمی در مقام دادستان و آقای محسن رضایی در مقام ریاست اطلاعات سپاه جلسهای گذاشتند و تصمیم گرفتند که برنامههایشان را متمرکز کنند.»
محمد عطریانفر، یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از جمله عوامل کشف این گروه و بازجویی از اعضای آن بوده، در این زمینه به «شهروند امروز» میگوید:
«… با این حال ترورها دوش به دوش بازداشتها و پیگیریها ادامه پیدا کرد. در زندان اوین بند جدیدی را که زمان شاه ساخته شده بود و الان معروف به 209 است، اختصاص دادند به کسانی که دستگیر میشدند. بچههای مجاهدین انقلاب با توجه به سوابق آشناییشان با فضای زندان و بازجویی در سالهای قبل از انقلاب توسط بخش اطلاعات کمیته به کمک گرفته شدند و سرانجام اطلاعات لازم درباره 21 خانه تیمی گروه فرقان جمعآوری شد… از طرف مجاهدین انقلاب اسلامی، محمد بروجردی بیشتر از همه در جریان این پرونده و پس از بروجردی، «جمال» (جمال اصفهانی) که ظاهرا مسئولیت واحد اطلاعات کمیته را بر عهده داشت نقش داشت. در یک عملیات شبانه، اکبر گودرزی هم بازداشت شد؛ … به گفته او در آن شب عموم بچههای فرقان یعنی حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و این گروه به کنترل درآمد. تمام سلولهای بند 209 اوین پر شد و ترورها متوقف شد.» http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
مرتضی الویری در این زمینه میگوید:
«در آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی وزیر کشور بود. من به نزد ایشان رفتم و درباره تشکیلاتمان با ایشان صحبت کردم و خواستم به ما فقط ۵ دستگاه اتومبیل پیکان و ۵ دستگاه بیسیم بدهند تا بدین ترتیب با گروه فرقان و تروریستهای دیگر مقابله کنیم و با اتومبیل به تعقیبشان بپردازیم. آقای هاشمی رفسنجانی موافقت کرد و دستور داد که آنچه خواستهایم به ما بدهند بدین ترتیب ما اسلحه داشتیم و بیسیم هم گرفتیم و آماده بودیم تا با گروه فرقان مقابله کنیم. دوستی [محسن شریعت] داشتم که در دوران سربازی با یکی از فرقانیها در یک پادگان بود. او به نزد ما آمد و گفت که یکی از فرقانیهای را میشناسد و اینکه دوران سربازی را باهم گذراندهاند و میتواند در حال حاضر به آن شخص نزدیک شود و رابطه برقرار کند. ما پذیرفتیم و به دوستم گفتم که با آن شخص تماس بگیرد و خود را هواخواه او معرفی کند و بگوید که میتواند خانه و امکانات برایشان مهیا کند.
دوستم این کار را کرد و آنها که فعالیت زیرزمینی داشتند و نیازمند جا و مکان بودند از گفته دوستم استقبال کردند. ما خانهای را در اطراف مدرسه رفاه در نظر گرفتیم و یک طبقه آن ساختمان دو طبقه را برای گروه فرقان تعیین و طبقه دیگر را گذاشتیم تا مأموران ما در آنجا شنود کنند.
برای اینکه شنود کنیم یک خط تلفن هم برایش کشیدیم و یک میکروفن هم در سقف گذاشتیم که به ضبط صوت مأمور ما منتهی میشد و او میتوانست مکالمات غیرتلفنی را ضبط کند. کارمان که تمام شد گروه فرقان در آنجا مستقر شدند.
مدتی گذشت و ما توانستیم از طریق مکالمات آنها اطلاعات خوبی کسب کنیم حتی رفت و آمدها را نیز با تعقیب کردن پیگیری میکردیم و چند کادر قوی مسئول تعقیب آن بودند.
اطلاعات ما از شبکه تروریستی فرقان هر روز کاملتر میشد و عاقبت زمانی فرا رسید که کل شبکه شناسایی گردید و با کمک نیروهای کمیته انقلاب اسلامی در یک زمان به تمام خانههای تیمی آنها حمله شد و همه شان یا دستگیر شدند و یا در درگیری از بین رفتند. بدین ترتیب شبکه تروریستی گروه فرقان کاملاً متلاشی شد.» (خاطرات مرتضی الویری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاب اول ۱۳۵۷ صفحه ۸۶ تا ۸۸).
الویری در مورد مسئولیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تعقیب و مراقبت از فرقان میگوید:
«به هر حال ما این خانه را برای فرقانیها گرفتیم و سرنخهائی را هم پیدا کردیم، سپس موضوع را در شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب مطرح کردیم و پرسیدیم که آیا سازمان اساساً میخواهد روی این برنامه وقت بگذارد یا نه؟ تصویب شد که وقت بگذاریم و آقای دکتر داروسازی را که شاید نخواهند نامشان را ذکر کنم، مسئول کمیته پیگیری فرقان کردیم.» http://tarikhirani.ir/fa/news/۴/bodyView/723
حمیدرضا نقاشیان در همین رابطه میگوید:
«ابتدا به زندان قصر رفتم و با حمید نیکنام ملاقات کردم. من او و برادرانش را میشناختم. در جلسه اول فقط سکوت کرد و مثل یخ منجمد بود، ولی بعدها خیلی به ما کمک کرد. برای رسیدگی به این پرونده، بخشی را در زندان اوین در اختیار ما گذاشتند که شماره تلفن داخلی آن 209 بود و به همین نام هم مشهور شد. هنوز هم همین اسم را دارد.
ما هم امکانات شنود و پیگیری نداشتیم و محدودیتهای خاصی داشتیم. تشکیلات ساواک از بین رفته و اتصال به بخشهای زیادی از مخابرات غیرممکن شده بود. ما برای یک شنود ساده باید به محل میرفتیم و یک ضبط صوت را به سیم داخل کیوسک مخابرات وصل میکردیم و پشت سر هم نوارها را عوض میکردیم و وقتی بر میگشتیم، مینشستیم و آنها را گوش میدادیم.»
نقاشیان در مورد ضربه به خانههای تیمی گروه فرقان و دستگیری گودرزی میگوید:
«آن شب یازده خانه تیمی را زدیم، من فرماندهی کل عملیات را داشتم و با تیمها در ارتباط بودم ولی وقتی او را به اوین آوردند، دیدمش. او به محض اینکه چشمش به من افتاد، سخت یکه خورد. شاید پیش خودش فکر نمیکرد جمع آوریشان کار ماست! من قبل از انقلاب، نوعاً در جلسات سؤال پیچش میکردم، ولی قطعاً تصور نکرده بود که گزارش کارهای او را برای شهید مطهری و دیگران میبرم؛ به همین دلیل برایش بسیار حیرتآور بود که من آنجا به عنوان کسی که قرار است از او بازجویی کند، ایستادهام. … من هفتهای یک بار خدمت امام میرفتم و به ایشان گزارش میدادم و با مرحوم احمد آقا صحبت میکردم. گاهی شکایتی داشتم که مطرح میکردم و امام به احمدآقا دستور رسیدگی میدادند.»
اکبر گودرزی به همراه حسن آقرلو در پایگاه خیابان جمال زاده، کوچه اخوان، شماره ۲۳، در تاریخ ۱۹/ ۱۰/ ۵۸ دستگیر شدند. پس از رد و بدل کردن آتش در نیمههای شب، دو تن از نیروهای کلاه سبز تیپ نوهد ارتش به نامهای حمید جراحی و اکبر پژمان پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیده و خود را به اتاق اکبر گودرزی رسانده و یک نارنجک داخل اتاق او میاندازند که باعث بیهوشی او میشود. گفته میشد نیروهای کلاه سبز تحت امر علی صیاد شیرازی که بعدها به فرماندهی نیروی زمینی ارتش رسید بودند. به گفتهی مقامات شرکت کننده در دستگیری گودرزی آنها تا پیش از سقوط پایگاهی وی اطلاعی از حضور وی در محل نداشتند.
حسن آقرلو واقعه سقوط این پایگاه و دستگیری خود و اکبر گودرزی را چنین شرح میدهد:
«حدود ساعت ۳ بعد از نیمه شب بود که برادرم اکبر مرا بیدار کرد و گفت زنگ طبقه بالا را میزنند و خانمی که در آنجا زندگی میکند میگوید چند نفر با تفنگ جلوی در ورودی ایستادهاند. از اینجا ما فهمیدیم که خانه لو رفته و درصدد مقابله برآمدیم. با دو کلتی که داشتیم چند تیر به سمت محل تیراندازی شلیک کردیم … در این مدت به طور مرتب رگبار مسلسل به ساختمان مسکونی ما بسته میشد … به هر حال پس از چند لحظه که ما همچنان به تیرها پاسخ میدادیم، یک نارنجک توأم با رگبار مسلسل به هال پرتاب شد که در این هنگام برادرم اکبر شروع کرد به ناله کردن، من به گمان این که گلوله به وی اصابت کرد به طرف او رفتم و در آغوشش گرفتم، اما به علت تاریکی بیش از حد موضع جراحت در سر او دیده نمیشد. در طول مدتی که مأمورین یکسره به سوی ما تیراندازی میکردند، من به طور نیمه خیز برادرم را که به حالت اغما افتاده بود، نفس مصنوعی میدادم. در لحظات آخر هم که نارنجک گاز سمی به اتاق پرتاب کرده و قادر به تنفس نبودیم، برای این که امکان به بیمارستان رساندن برادرم وجود داشته باشد، هیچ چارهای جز تحویل سلاحها و تسلیم خود ندیدم.»
پرونده حسن آقرلو ، کد پرونده ۸۶۴۱ ، بازجویی ۷/۲/۵۹
یک مقام آگاه در سپاه پاسداران پس از دستگیری گودرزی مدعی شد در پایگاهی که او به سر میبرد جلسهی سران این گروه بوده و ۱۵ نفر در آن خانه همراه با گودرزی دستگیر شدند. روزنامه اطلاعات ۲۲ دیماه ۵۸
شکنجهی زندانیان فرقان
از آنجایی که اکثر اعضای فرقان در یورش سراسری به خانههای تیمی آنها دستگیر شده بودند و امکان سوختن اطلاعات آنها نبود، شکنجهی آنها که شامل کابل زدن و قپانی بود به شکل حساب شده و در صورت لزوم صورت میگرفت. به گفتهی دوستانم که از نزدیک در جریان بودند، تمامی اعضای فرقان که اعدام شدند مورد شکنجه قرار گرفته بودند اما اکبر گودرزی، حمید نیکنام و مهدی آیتی بیشتر از بقیه شکنجه شدند.
یکی از دوستانم تعریف میکرد حمید نقاشیان به او و حسن ملکیپور گفته بود شما دو نفر جا دارد ۳۰۰ تا کابل بخورید، از آن بیشتر خواهید مرد. در پاسخ آنها که پرسیده بودند از کجا اینقدر دقیق میگویی، پاسخ میدهد: تجربهی ساواک اینجاست ما همه را میخوانیم و آموزش میگیریم.
وی همچنین میگفت: ۴ ماه بعد از دستگیریام، من و مسعودرضا امیری را به سالن دادگاه بردند تا فیلم دوم دادگاه گودرزی را ببینیم، آن موقع ۹ ماه از دستگیری مسعودرضا میگذشت ولی هنوز پاهایش به خاطر ضربات کابل داغون بود. وی بیش از یک سال در انفرادی ۲۰۹ به سر برد و عاقبت در سال ۶۰ اعدام شد.
اسامی تعدادی از اعضای گروه فرقان
۱- حمید احمدیان ۲- جمشید احمدی ۳- فرهاد اقبالی ۴- غلامرضا بهرامینژاد ۵- مهدی حسینی ۶- حسن حسینیخرمآبادی ۷- تقی شعبانی ۸- مجید عزیزی ۹- محمدرضا ظریففرد ۱۰- رحیم اسدزاده ۱۱- امیر هوشنگ فعله نوتاش ۱۲- احمد رضاییملایری ۱۳- داود درستی ۱۴- فرشاد رحیمی ۱۵- حسن عزیزی ۱۶- عبدالرضا رضوانی ۱۷- محمود مشهدی ۱۸- محسن خطیبی ۱۹- حسن آقرلو ۲۰- سعید مرآت ۲۱- عباس عسگری ۲۲- مرتضی واحدی ۲۳- صالح قنادی ۲۴- حسین گلزار ۲۵- سیدمصطفی حسینیجوادی ۲۶- حسین فلاح ۲۷- زهرا ترابی ۲۸- سیدمصطفی بیژنی ۲۹ – علی حاتمی ۳۰- ناصر شیرینکامی ۳۱- عباس امینی ۳۲-مجید مرآت ۳۳- نورالله خدارحمی ۳۴- رسول همکار ۳۵- محمد مهری ۳۶- عارف رضوانی ۳۷- علیرضا شاه بابابیکتبریزی ۳۸- علیرضا ابراهیمزاده ۳۹- غلامرضا بیات ۴۰- حمید نیکنام ۴۱- حسن نوری ۴۲- بهرام آذرتیموری ۴۳- غلامرضا یوسفی ۴۴- سعید واحد ۴۵- محمد متحدی ۴۶- اکبر گودرزی ۴۷- علیاکبر منصوری ۴۸- ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۴۹- علی فلاح اسدی ۵۰- حسین ملکی ۵۱- حمید متحدی ۵۲- فریبرز کشاورز ۵۳- احمد محبی ۵۴- محمد نیکنام ۵۵- امرالله الهی ۵۶- محمد نوری ۵۷- محمدحسین بیدهندی ۵۸- پیروز پورمند شهیدلو ۵۹- محمود کشانی ۶۰- محمدعلی بصیری ۶۱-کمال یاسینی ۶۲- مسعود تقیزاده ۶۳- علی مشکینی ۶۴- سعید یاسینی، ۶۵- مصطفی اشرفیموسوی ۶۶- سیدمهدی آیتی ۶۷- فرهمند توکلی ۶۸- محراب مندیزاده ۶۹- غلامرضا اربابی ۷۰- مسعودرضا امیری ۷۱- شیرین رضایی ۷۲- مصطفی شریفی ۷۳- اکبر قاسمی ۷۴- گوهر (خدیجه) گودرزی ۷۵- رسول گیاهی ۷۶- کاظم متحدی ۷۷- شیوا (شیدا) مرآتنوبری ۷۸- فرحام مقبلیزال ۷۹- حسن ملکیپور ۸۰- محمدرضا ملکیپور ۸۱- مرتضی نبیالهی ۸۲- جعفر کفاشان ۸۳- وفا قاضیزاده ۸۴- نسرین نکوبخت. ۸۵- عباس اسدی ۸۶- کامبیز عباسی کوسچی ۸۷- نیکو سخن ۸۸ اروج امیرخانزاده ۸۹- فروردین ۹۰- حسین چرندابی ۹۱-هوشنگ دریانورد ۹۲- عباس هاشمی ۹۳- علی خادمی -۹۴ علی سیرانی ۹۵ – حمید میرحاجی ۹۶- ایرج افشاری ۹۷- حسین قاسمی ۹۸- محمد حسینی ۹۹- نورمحمدی ۱۰۰- صادق مرآت ۱۰۱- مهین احمدیان ۱۰۲- معصومه بهرامینژاد ۱۰۳- معصومه دارایی.
تمام کسانی که در رابطه با فرقان هرکجای ایران دستگیر میشدند به اوین فرستاده میشدند. برای مثال وابستگان فرقان که در نقده و تبریز دستگیر شده بودند به اوین منتقل کردند و بعد از چند سال آزاد شدند.
در جریان حمله به خانههای تیمی فرقان و پایگاههایشان مقادیر زیادی پول و سلاح و امکانات چاپی به دست نیروهای پاسدار افتاد. مهمترین مخفیگاه فرقان در کلاک کرج در تاریخ ۶/۸/۵۸ کشف و وسایل زیر به دست آمد:
ـ یک آزمایشگاه مجهز شیمی و مقدار زیادی مواد منفجره
ـ یک تن گوگرد و مقدار زیادی تجهیزات جنگی، نارنجک، ادوات و آلاتی که برای ساختن فشنگ و چاشنیهای انفجاری بکار میرفت و همچنین تعدادی بمب ساعت شمار
ـ بیست و هشت قبضه مسلسل کلاشینکف و یوزی، بیش از هزار تیر فشنگهای مختلف
– سه قبضه کلت و یک قبضه کلت مخصوص پرتاب گاز اشکآور
ـ تعدادی باطری انفجاری و گاز اشکآور
ـ سه دستگاه بیسیم
ـ شش کارتن چاپ شده از اعلامیههای گروه فرقان
ـ مبلغ چهار میلیون و پانصدهزار ریال وجه نقد و تعدادی چک و شناسنامه جعلی (شماره بازیابی ۱۱۶۰) و روزنامه اطلاعات ۷ آبان ۱۳۵۸
بعد از دستگیری گروه فرقان نیروهای درگیر در این موضوع تشویق شدند و قطعه زمینی در ملاصدرا و شیخ بهایی به آنها داده شد (خاطرات ناطق نوری 188 تا189).
محاکمه و اعدام اعضای گروه فرقان
در ابتدا محاکمهی اعضای گروه فرقان به محمد محمدیگیلانی رئیس حکام شرع اوین سپرده شد اما به دنبال اختلاف وی با قدوسی دادستان کل انقلاب و نقاشیان بازجو و مسئول پرونده و ناطقنوری که در پشت صحنه رشتهی قضایا را در دست داشت این مسئولیت از او سلب شد و به خواست آنها با حکم آیتالله منتظری و مشکینی به علیاکبر ناطقنوری و عبدالمجید معادیخواه سپرده شد. تا پیش از ۳۰ خرداد محمدیگیلانی به خاطر آنکه سه پسرش عضو مجاهدین بودند (۱۱) در چنین پروندههایی مورد اعتماد رژیم نبود و تصور دستگاه قضایی این بود که وی تحتتأثیر مجاهدین است. کما این که پروندهی سعید متحدین، محمدرضا سعادتی و تقی شهرام نیز برای محاکمه به او داده نشد.
محمدی گیلانی پس از آغاز به کار دادگاه فرقان اعلام کرده بود که «از این به بعد (۸ بهمن ۵۸) خانواده شهدا و خبرنگاران میتوانند در جلسات محاکمه اعضای گروه فرقان شرکت داشته باشند.»
گیلانی معتقد بود سری بودن و یا علنی بودن جلسات دادگاه بستگی به نظر حاکم شرع دارد و نه دادستان. علنی بودن محاکمات گروه فرقان قبل از هر چیز دست خمینی، رفسنجانی و باند حاکم را در تبلیغات لجامگسیختهای که علیه نیروهای چپ و مجاهدین کرده بودند رو میکرد و نشان میداد که این گروه بر اساس برداشتشان از اسلام و به منظور مقابله با حاکمیت «آخوندیسم» دست به ترور زدهاند. از مقایسه گفتههای نقاشیان و ناطقنوری که هر دو در موضوع برکناری گیلانی و برگماری لاجوردی دخیل بودند مشخص میشود که هیچیک راست نمیگویند.
حمیدرضا نقاشیان در ارتباط با چگونگی برکناری گیلانی از قضاوت پروندهی فرقان میگوید:
«ابتدا آقای گیلانی، قاضی بودند. اولین محاکمه هم مربوط به حمید نیکنام، ضارب شهید قرنی بود. شهید لاجوردی کیفرخواست را خواند و در این فاصله آقای گیلانی سه چهار بار احساساتی شدند و متهم را لعن و نفرین کردند. من دو سه بار یادداشت دادم که آقا! قاضی باید بیطرف باشد و حق ندارد عصبانی بشود، ولی ایشان ترتیب اثر ندادند. من دادگاه را تعطیل و به وقت دیگری موکول کردم و بلافاصله نزد شهید قدوسی رفتم و ماوقع را شرح دادم. در آنجا پیشنهاد دادم کسانی به عنوان قاضی انتخاب شوند که زندان رفته باشند و این فضا را بشناسند و با روند این گونه محاکمات آشنا باشند و لذا آقایان انواری، معادیخواه و ناطق را پیشنهاد کردم. آقای قدوسی پذیرفتند و به من فرمودند برای انجام این کار به قم بروم. آقای انواری به علت بیماری از قبول این مسئولیت خودداری کردند و من به قم رفتم و با جلب نظر حضرت امام احکام قضاوت را نوشتم و امضا گرفتم و برگشتم.» http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
برخلاف ادعای نقاشیان، ناطقنوری که از قضا نقاشیان نوچهی اوست اعتراف میکند وقتی که ریاست دادگاه به وی محول شد او به دیدار لاجوردی رفته و پذیرش دادستانی پرونده را به او پیشنهاد میکند و لاجوردی بعد از مخالفت اولیه می پذیرد:
«گروه فرقان به کمک آقایان نقاشان و هنردوست و نیروهاى صیادشیرازى دستگیر شدند… بعد من به آقاى بهشتى گفتم حضرت عباسى اینها را دست کسى بدهید که شل نباشد که بعد اینها را آزاد کند. مرحوم بهشتى بسیار زرنگ بود یک لبخندى زد و گفت خودت. تا گفت خودت، من لکنت زبان گرفتم. آمادگى هم نداشتم یک دفعه گفتم: “م م.. من اصلاً تا به حال قضاوت نکردم، قاضى نبودم پدرم و پدر بزرگم هم قاضى نبودند”. مرحوم بهشتى فرمودند: مگر پدر من رییس دیوان عالى کشور بود انقلاب شده خودت قاضى باش. آقاى معادیخواه و انوارى هم کمک مىکنند. گفتم بسیار خوب اما اگر من بخواهم قاضى شوم براى این پرونده دادستان آن را باید خودم انتخاب بکنم. مرحوم شهید بهشتى فرمود: بکن. یکى دو روز فکر کردم و قاطعتر و جدىتر از مرحوم شهید لاجوردى پیدا نکردم. لذا با توجه به شناختى که مرحوم لاجوردى از منافقین در زندان داشت و با اینها در زندان بحثهاى طولانى کرده بود، به مغازه ایشان در بازار رفتم و بعد از احوال پرسى گفتم : آقا اسدالله یک خوابى براى من دیدهاند و من هم یک خواب براى تو دیدهام. مرحوم بهشتى به من گفته که پرونده گروه فرقان را پیگرى کنم. من هم فکر کردم تنها کسى که میتواند دادستان این پرونده باشد شما هستى! ایشان فرمود: من به درد دادستانى نمىخورم. حافظهام ضعیف است. دادستان باید حافظه قوى داشته باشد گفتم عیبى ندارد با همین حافظه قبولت دارم شما بیا. گفت اگر تکلیف و وظیفه است مىآیم. گفتم بله وظیفه است (خاطرات ناطق نوری جلد ۱، ص۱۸۶)
تردیدی نیست ناطقنوری در نقل گفتههای بهشتی دروغ میگوید چرا که حکم مشترک آیتالله منتظری و مشکینی برای او و عبدالمجید معادیخواه جهت تصدی دادگاه فرقان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ صادر شده است در حالیکه بهشتی در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۵۸ از سوی خمینی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و لاجوردی در تاریخ ۴ بهمن هم دادستان دادگاه بود!
نکتهی قابل توجه آنکه حکم انتصاب ناطقنوری و معادیخواه به خط حمید نقاشیان است.
در ثانی حمید نقاشیان میگوید به قم رفته و «با جلب نظر حضرت امام احکام قضاوت» ناطقنوری و معادیخواه را گرفته است. خمینی در تاریخ سوم بهمنماه ۱۳۵۸ به خاطر عارضهی قلبی به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شد.
نقاشیان در همان مصاحبه و یک پارگراف قبل در مورد چگونگی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی گفته بود:
«ما برای انتخاب دادستان با آقای ناطق مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که باید فردی زندان کشیده و آشنا با تفکر گروهکهای گوناگون سیاسی باشد. وقتی به این نتیجه رسیدیم که شهید لاجوردی فرد مناسبی است، موضوع را با شهید قدوسی در میان گذاشتیم و ایشان هم تأیید کردند، سپس در معیت آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم. ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما خیلی تعجب کرد. وقتی پیشنهاد ما را شنید، مهلت خواست تا فکر کند و پس از استخاره، جواب ما را بدهد. فردا صبح به من تلفن زد که میآیم. ایشان رابطه نزدیکی با شهید کچویی و اصغرآقا رخصفت داشت و از آنها هم کمک گرفت. … خودم برای ایشان کارت ورود به زندان صادر کردم و حکم بازپرس و نمایندگی دادستانیاش را از مرحوم شهید قدوسی گرفتم.» http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
نکتهی بدیع در تاریخ قضاوت این که همه چیز را از قبل آراستهاند؛ بازجو و مسئول دستگیری متهمان(نقاشیان)، حاکم شرع و مسئول قضایی پرونده (محمدی گیلانی) را برکنار و افراد مورد نظر خودشان (ناطقنوری و معادیخواه) را انتخاب میکند و حاکم شرع مربوطه(ناطقنوری) دادستان مورد نظرش (لاجوردی) را برمیگمارد و دادستان مربوطه(لاجوردی) رئیس زندان مورد علاقهاش (کچویی) را انتخاب میکند تا پرونده را به شکلی که میپسندند جمع و جور کنند.
احمد قدیریان معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی که تا زمان برکناری لاجوردی در دیماه ۶۳ اعدامها نیز تحت نظر وی صورت میگرفت در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«اعدامیهای گروه فرقان ۴، ۵ نفر بیشتر نبودند و مابقی توبه کردند، عدهای هم به جبهه رفتند و شهید شدند. آنها تا آخر عمر با آقای لاجوردی رابطه بسیار صمیمانهای داشتند، از زندان که آزاد شدند، عمدتاً در جلسات قرآن منزل ایشان شرکت میکردند. من معتقدم لاجوردی حق ناشناخته و حتی مورد ناسپاسی قرار گرفتهای، برگردن این انقلاب دارد. فکر میکنم واقعاً کسی جز مرحوم امام، شهید بهشتی و شهید قدوسی بهدرستی به این نقش پی نبردند.» http://rajanews.com/Detail.asp?id=90380
حمیدرضا نقاشیان در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«ما ۶ نفر اعدامی داشتیم، در حالی که شهدا 9 نفر بودند. [وی احمد لاجوردی، هانس یوآخیم لاریب و محسن بهبهانی را از آنجایی که وابسته به رژیم نبودهاند در زمرهی قربانیان محسوب نمیکند] قاتل بعضی از این افراد یک نفر بود. یکی از علل هم این بود که امام به من فرمودند: “برو و به حکام شرع بگو فقط برای کسانی حکم اعدام صادر کنند که آدم کشتهاند.” در اسلام بعضی از جرمها از جمله محاربه با نظام هم حکم اعدام دارد، منتهی در آن روزها، حضرت امام به دلیل آشنا نبودن جهان با احکام اسلامی، چنین مصلحت میدیدند که جنبه رأفت بیش از خشونت مطرح شود. حکام شرع به این فرمایش امام دقت کردند و لذا تعداد اعدامیها بیش از ۶ نفر نشد.» http://alef.ir/vdcfj1de.w6dxvagiiw.html?7txt
ناطقنوری در خاطراتش برخلاف نظر نقاشیان در مورد فرمان خمینی در ارتباط با فرقان مینویسد:
«با توجه به این که حضرت امام فرموده بودند: “نفس عضویت در فرقان محاربه با خدا و رسول است” اما حکام و قاضیان شرع که آقایان: ناطق نوری، معادیخواه و آقای انواری بودند با این اندیشه که جوانان کم سن و سال فریب رهبران فرقان را خوردهاند، با دیده اغماض محاکمات را اداره میکردند.» (خاطرات ناطقنوری، ج ۱، ص ۱۸۷)
عبدالمجید معادیخواه در مورد تعداد اعدامیها میگوید:
«میدانید چرا میگویم برگ زرین دستگاه قضایی است؟ به خاطر اینکه تعداد اعدامیهای گروه فرقان، کمتر از تعدادی است که این گروه، شخصیتها را ترور کرده بودند.» شهروند اردیبهشت 1387شماره ۴۴
عطریانفر درباره اعدامشدگان میگوید: از حدود 110 نفری که بازداشت شده بودند، ۲۵ و حداکثر سی نفر بیشتر اعدام نشدند. http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
این ادعاها درحالی صورت میگیرد که دهها نفر از اعضای فرقان اعدام شدند که نام تعدادی از آنها در اطلاعیههای دادستانی و روزنامهها آمده است. از این تعداد بیش از ۲۰ نفر در فاصلهی بهمن ۵۸ تا خرداد ۵۹ اعدام شدند که نام آنها در جرائد رژیم آمده است:
-۱ بهرام آذرتیموری ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ درگیری
۲-سید مهدی آیتی ۶ اسفند ۱۳۵۸ زیر شکنجه کشته شد
۳-غلامرضا اربابی تیر ۱۳۶۰
۴-مرتضی اشرفی موسوی ۷ تیر ۱۳۶۰ (قبلاً به ده سال زندان محکوم شده بود)
۵-حسن آقرلو ۳ خرداد ۱۳۵۹
۶-امرالله الهی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۷-مسعودرضا امیری ۲ آبـــــان ۱۳۶۰
۸- عباس اسدی فروردین ۱۳۶۱
۹-اروج امیرخانزاده ( تبریز ۱۳۶۱)
۱۰-ایرج افشاری ۱۳۶۱
۱۱-محمدعلی بصیری ۵ بهمن ۱۳۵۸
۱۲-مسعود تقیزاده ۹ بهمن ۱۳۶۰
۱۳-علی حاتمی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۴-معصومه دارابی ۱۲ مهر ۱۳۶۰
۱۵-شیرین رضایی ۲۸ فروردین ۱۳۶۲
۱۶-ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۱۷-علی سیرانی ۴ مهر۱۳۶۰
۱۸-علیرضا شاه بابابیگ تبریزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۹-مصطفی شریفی ۸ تیر ۱۳۶۰
۲۰-عباس عسکری ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۱-کامبیز عباسی کوسچی بهمن ۱۳۵۸
۲۲-علی فلاح اسدی ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۳-اکبر قاسمی ۱۳۶۱
۲۴-محمود کشانی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۲۵-جعفر کفاشیان ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۶- اکبر گودرزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۷-گوهر(خدیجه) گودرزی ۱۳۶۲
۲۸-رسول گیاهی ۱۳۶۱ (درگیری)
۲۹-کاظم متحدی بهـــــــــار ۱۳۶۱
۳۰-محمد متحدی ۹ بهمن ۱۳۶۰
۳۱-احمد محبی ۶ تیـــــر ۱۳۶۰
۳۲-سعید مرآت ۳ خرداد ۱۳۵۹
۳۳-شیوا (شیدا) مرآت نوبری ۲۶ مهــــر ۱۳۶۰
۳۴-فرجام مقبلی زال ۱۴ مهـــــر ۱۳۶۰
۳۵-حسن ملکیپور ۲۷ مهــر ۱۳۶۰
۳۶-محمدرضا ملکیپور ۶ دی ۱۳۶۰ (وی به همراه مرتضی نبیاللهی در مشهد دستگیر شده بود)
۳۷-محراب مندیزاده ۱۴ مهر ۱۳۶۰
۳۸-مرتضی نبیاللهی ۸ آذر ۱۳۶۰ (وی در سال ۵۸ با آن که زخمی شده بود از زندان پادگان عشرت آباد فرار کرد و پس از دستگیری در مشهد به سرعت اعدام شد. )
۳۹-حمید نیکنام ۵ بهمن ۱۳۵۸
۴۰-حسن نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۱-محمد نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۲-نیکوسخن ۱۳۵۸
۴۳-سعید واحد ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۴-کمال یاسینی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۵-غلامرضا یوسفی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۶-وفا قاضیزاده ۳ بهمن۱۳۵۸ (درگیری)
(محمود سعیدی در سال ۱۳۶۱ در نماز جمعه همدان به دار آویخته شد)
علیرغم ادعاهای عناصر رژیم تعدادی از اعضای فرقان همچون،شیرین رضایی، شیوا مرأت، حسن و محمدرضا ملکیپور، سید مهدی آیتی، علی حاتمی، مسعودرضا امیری، احمد محبی، غلامرضا اربابی، علی سیرانی، مصطفی شریفی، مرتضی اشرفی موسوی و … در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشتند با این حال به جوخهی اعدام سپرده شدند.
عبدالمجید معادیخواه حاکم شرع دادگاه در مورد نحوهی دادرسی گروه فرقان در پاسخ به سؤالات نشریه شهروند میگوید:
«کی به زندان رفتید؟
شاید ۲۴ساعت از دستگیری این افراد نگذشته بود که رفتم.
بند خاصی بودند؟
بله. همین بند 209 که الان زبانزد است، احتمالاً کارش را با همین گروه شروع کرده است. آنجا از آقای نقاشان سراغ قاتل شهید مطهری را گرفتم. گفت اعدامش کردیم. من شوکه شدم. برایم عجیب بود که در فاصله حدود ۲۴ساعت او را اعدام کردهاند.
وقتی آقای نقاشان به شما گفت که قاتل را اعدام کردند، شما اعتراض نکردید که چرا بدون دادرسی این اتفاق افتاده؟
من گفتم که این کار از هر جهت خیلی بد است. ایشان گفت بقیه را هم میکشیم.
حکم اعدام قاتل شهید مطهری را چه کسی داده بود؟
نمیدانم. هنوز هم مشخص نیست. بعدا هم که مشغول کار شدم، دیگر نپرسیدم چه کسی این حکم را صادر کرده است. احتمالاً آقای محمدی گیلانی باید حکم را داده باشد. چون اوین یک افرادی را برای این کارها داشت. آن افرادی که آن زمان در اوین مشغول بودند، در رأسشان محمدی گیلانی بود. بقیه نیروهای ایشان بودند.
رأی صادر نمیکردید؟
نه. فقط برای اکبر گودرزی و دو نفر دیگر حکم صادر کردم.
در جریان احکام هم بودید؟
نکته جالبش همین جا بود. وقتی قضیه تمام شد، یک شب لیستی را آوردند که من احکام را امضا کنم. گفتم من که اصلاً در محاکمه اینها نبودم که امضا کنم. گفتند که آقای منتظری به شما حکم داده است. گفتم اگر در آن حکم، دو نفر قاضی وجود داشته، پس چرا محاکمه تنهایی انجام شده است؟
یعنی آقای ناطق آنها را محاکمه کرده و حکم دادند؟
من دقیق نمیدانم.» شهروند شماره ۴۴ اردیبهشت 138۷
معادیخواه که امروز خود را مخالف خشونت و اهل مدارا و گفتگو نشان میدهد، کمتر از یک ماه پس از اعدام تعدادی از اعضای گروه فرقان که به حکم وی صورت گرفت در نماز جمعه ۲۳ خرداد ۵۹ به عنوان سخنران پیش از خطبهها حضور یافت و گفت: «در هر وزارتخانهای، مؤسسهای و در هر سازمان بزرگی باید در همانجا یک دادگاه انقلاب پیشبینی شود، هرکس ثابت شد که برای متوقف کردن چرخ انقلاب کوچکترین عملی انجام میدهد، کمترین کیفرش اعدام انقلابی است.» نشریه مجاهد شماره ۹۰ سه شبنه ۲۷ خرداد ۱۳۵۹
ناطق نوری در گفتگو با نشریه یادآور و در پاسخ به سؤال «یکی از مهمترین ویژگیهای دادگاه فرقان این بود که تعداد اعدامیهای آن خیلی کمتر از کسانی بود که به دست آنها شهید شده بودند»، میگوید:
«فقط سه چهار نفر از اینها لجبازی کردند و بر مواضع خود ماندند و گرنه بقیه برگشتند. علت هم این بود که دوستان ما و از جمله مرحوم لاجوردی انصافاً برای بحث و روشنگری اینها وقت و انرژی فراوانی گذاشتند و اغلب تا سپیده صبح با اینها صحبت میکردند. گاهی هم اینها را با سرانشان روبرو میکردیم»
و همچنین در ادامه میگوید:
«چند وقت بعد از رسیدگی به پرونده فرقان، رفتم اوین و دیدم یک خانمی مثل کارمندان آن مجموعه غذا میبرد و میآورد. لاجوردی گفت: “این را میشناسی؟ خودت محاکمهاش کردی.” زن سعید مرآت بود! خودش و شوهرش خیلی هم تند بودند، حالا به خاطر نوع برخورد ما شده بود از پرسنل خدمتگزار اوین! این شیوه سبب شد که شاکله فکری اینها به هم بریزد و به اسلام واقعی برسند.»
تا آنجا که میدانم سعید مرآت ازدواج نکرده بودکه همسرش «پرسنل خدمتگزار اوین» شده باشد. شاید منظور کس دیگری بوده است.
در جریان کشتار سال ۶۷ در تهران باقیماندهی اعضای فرقان در زندان که ۶ نفر میشدند همچون هواداران شریعتی (آرمان مستضعفین و موحدین) نزد هیئت ویژه مرگ برده نشدند.
برای آزادی باقیمانده اعضای گروه فرقان در سال ۷۰ نیز ناطق نوری به عنوان حاکم شرع و لاجوردی دادستان نظر میدادند. این در حالی بود که در دوران یاد شده این دو پست قضایی نداشتند. لاجوردی رئیس سازمان زندانها بود و ناطق نوری نمایندهی مجلس.
اکبر گودرزی رهبر فرقان
اکبر گودرزی با نام مستعار «عباس» در ده کوچکی به نام دوزان (بین خمین و الیگودرز) در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد. از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده» یاد میکردند. وی بین سالهای ۵۱ و ۵۲ از الیگودرز به خوانسار رفت و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرده و سپس به قم عزیمت کرد و ضمن آن که در دبیرستان درس میخواند در مدرسه علمیه آیتالله نجفی نیز به صورت نیمه وقت به تحصیل پرداخت. گودرزی سپس به تهران آمده و مدتی در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و در سال ۵۶ با مطرح کردن بحث شکل و محتوا از سلک روحانیت خارج شد. وی روحانیت شیعه را مصداق آیهی ۳۴ سورهی توبه میدانست و معتقد بود مراجع تقلید و دستگاه روحانیت به ناحق اموال مردم را به عنوان خمس، زکات، سهم امام، صدقات و … میگیرند و سیستم باطلی را بهوجود میآورند که سد راه خداست.
«یا ایهاالذین امنوا ان کثیراً منالاحبار و الرهبان لیأکلون اموالالناس بالباطل و یصدون عن سبیلالله والذین یکنزون الذهب والفضه ولاینفقونها فیسبیلالله فبشرهم بعذاب الیم.» (توبه:3۴)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، به یقین بسیارى از دانشمندان اهل کتاب و راهبان آنها، اموال مردم را به باطل مىخورند و مردم را از راه خدا باز مىدارند و کسانى که طلا و نقره را گنجینه مىسازند و در راه خدا هزینه نمىکنند همه آنان را به عذابى دردناک بشارت ده. وی به شدت به حرام و حلال خداوند باور داشت و امکان نداشت ذرهای در این راه مماشات به خرج دهد و یا از اموال عمومی استفاده شخصی کند.
گودرزی که از استعداد شگرفی برخوردار بود و ذهن خلاقی داشت در سال ۵۷ در حالی که تنها ۲۲ سال از سن او گذشته بود دهها جلد کتاب تفسیر قرآن و شرح آیات و ترجمه و تشریح ادعیه و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و … انتشار داده بود.
مرتضی مطهری از سال ۵۵ خطر اکبر گودرزی را احساس کرده و عدهای را برای زیر نظر گرفتن وی مأمور کرده بود. به اعتقاد او گودرزی که از قضا چون بسیاری از پیامبران «چوپان» و «چوپانزاده» بود میتوانست «غائله»ای همچون محمدعلی باب و «بابیه» علم کند و چالشهای بزرگی را برای دستگاه روحانیت به وجود آورد.
مرتضی الویری یکی از اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که یکی از مسئولان تعقیب و مراقبت و دستگیری گروه فرقان بود در مورد گودرزی میگوید:
«چیزی که برای من جالب توجه بود زندگی آقای گودرزی بود. ایشان هنگام دستگیری در خانه بسیار ساده و فقیرانهای زندگی میکرد و زیلوی مندرسی در آنجا بود، ولی در همان خانه فقیرانه 300هزار تومان نگهداری میشد. این امر نشان میداد که او در کار خودش چقدر جدیت و اعتقاد داشت، اما به هر حال سبک و سلیقه خاص خود را داشت و پولها را صرف رفاه خود نمیکرد.»
جمال اصفهانی مسئول اطلاعات کمیته میگوید:
«یک بار من پدر و مادر او را آوردم و روبرویش نشاندم. آنها گفتند که تو با نظام مشکل داشتی، ولی مشکلت با خانواده چه بود و چرا رابطهات با ما را قطع کردی؟ من یک بار به زخمزبان به اکبر گودرزی گفتم که تو حداقل میتوانستی به خانوادهات محبت داشته باشی و به آنها سر بزنی. اکبر گودرزی به من گفت که پولهایی که من داشتم و از سرقت بانکها به دست آمده بود، متعلق به بیتالمال بود و من شرعاً اجازه نداشتم که با آن پول به دیدن پدر و مادرم بروم. »http://www.shahrvandemrouz.com/content/۴76۴/default.aspx
با آن که از گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان یاد میشود اما وی در بازجوییها و دادگاه منکر نقش رهبری خود شده و ادعا میکند که بحث رهبری در گروه فرقان مطرح نبوده بلکه وی صرفاً مباحث ایدئولوژیکی را طرح میکرده است. در دادگاهی که برای رسیدگی به پروندهی او تشکیل شد ناطق نوری و معادیخواه محاکمهی او را توأمان به عهده گرفتند و لاجوردی نقش دادستان را داشت.
موارد اتهامی اکبر گودرزی در دادگاه توسط دادستان چنین مطرح شد:
ـ مسخ اندیشه توحیدی با اتکا به دروغ و تزویر
ـ تأسیس و بنیانگذاری و رهبری گروه فرقان با مشی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی
ـ ایجاد رعب و وحشت در جامعه و زمینه سازی برای برقراری یک دیکتاتوری یعنی خط آمریکا
– ترور شخصیتهای قابل قبول مردم و نیز ترور کسانی که باید توسط دادگاههای عدل اسلامی مجازات میشدند (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اکبر گودرزی، کد 18383).
در این «دادگاه» لاجوردی در نقش دادستان به جای دفاع از کیفرخواست، به صورتی تحریف شده تفاسیر قرآن صورت گرفته از سوی فرقان را مورد تمسخر قرار داده و از گودرزی به عنوان «ملعون کثیف» نام میبرد.
همچنین در متن کیفرخواست آمده بود: «دادگاه انقلاب اسلامی، امروز با چهرهای روبروست که در تاریخ جنایت و انحراف و بدعت، به سختی میتوان همانند او را جست و در پلیدی نیز دارای نبوغهایی است. … بدون شک دادگاه انقلاب را توان آن نیست که این نابغه جنایت و تزویر را کیفر دهد و جز عذاب الهی همه کیفرها در این زمینه نارساست…. فرقان به رهبری داهیه اکبرخان که روی خانهای تاریخ را سفید کرده، پیشگام در جنایت میشود…»
اکبر گودرزی در دادگاه همچنان بر مواضع خود پایداری کرده و به دفاع از عملکرد فرقان پرداخت. وی در پاسخ به ناطقنوری گفت: «در مورد زمینهسازی برای روی کار آوردن رژیم دیکتاتوری، حرف بیربطی است، برای اینکه ما در برابر رژیمهای دیکتاتوری و ضدمردمی حرکت کردیم و نوشتهها و گفتهها و عملکرد ما مشخص میکند که نه تنها جویای رژیم دیکتاتوری نبودهایم، بلکه قربانی این رژیمها بودهایم و با تمام توانمان با این رژیمها مبارزه کردهایم.»
وی همچنین در پاسخ به ناطقنوری که مدعی بود مطهری را به خاطر نوشتن مطلبی علیه شریعتی ترور کردهاند گفت: «این دروغ است» و در ادامه توضیح داد: «اصولاً موضعگیری ما در برابر مطهری و امثال او، هیچوقت به عنوان این که اینها نظریات و افکار مخالف دارند، نبوده. موضعگیری ما در برابر اینها به خاطر وجود رژیمی بوده که حاکم بوده و اینها هم در رأس این رژیم جا داشتند. در سرکوبی مردم نقش داشتند و دستور میدادند.»
او چندین بار از ناطقنوری خواست تا دلایل ترور مطهری را که در اطلاعیه فرقان آمده در دادگاه بخواند که ناطق نوری از انجام آن سرباز زد.
وی همچنین در دادگاه جعل واژهی «ماتریالیسم منافق» از سوی مطهری را خدمت به دستگاه ساواک و رژیم شاه دانست و اضافه کرد: «جامعه ما قربانی اصطلاحاتی چون مارکسیست اسلامی شد و افرادی از این مملکت قربانی همین اصطلاحات شدند، چه در زندانهای رژیم، چه در رابطه با توده مردم. وقتی این اصطلاحات مطرح شدند، مردم یک حالت بدبینی نسبت به [عدهای] پیدا کردند که این اصطلاحات و این اتهامات بر آنها بار میشد و این خودش عاملی بود در جدایی مبارزین از مردم و مردم از آنها.» وی همچنین به «تفتیش عقاید» در جلسه دادگاه اعتراض کرد. و در پاسخ به ناطق نوری که از او میپرسید اگر حضور در شورای انقلاب جرم است چرا نگاه شما به آیتالله طالقانی فرق میکند و او را همسنگ با مطهری نمیدانید گفت: «نقشی که طالقانی در شورای به اصطلاح انقلاب داشته، مثل نقش علی بود در شورای عمر، علی هم در شورای عمر شرکت میکند.»
گودرزی به عنوان آخرین دفاع با استناد به آیات قرآن به استقبال مرگ رفت و گفت: «مطلب به عنوان این که بخواهم از خودم دفاع کنم ندارم، فقط یک سری مسائل را دربارهی خط مشی کلی خودمان و این موضوعات میخواهم مطرح کنم. بسمالله الرحمن الرحیم، اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد ان علیا ولیالله. قالالله العظیم فی کتابه: قال امنتم له قبل ان اذن لکم انه الکبیر کم الذی علمکم السحر فلسوف لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لا صلبنکم اجمعین. قالوا لا ضیرانا الی ربنا منقلبون.[سوره الشعراء آیات ۴۹ و ۵۰] فرعون گفت شما پیش از این که برایتان اجازه داده شود، به او ایمان آوردید. او رهبر بزرگ شماست که شما را سحر آموخت. پس به زودی آگاه میشوید. حتما دستها و پاهایتان را بر نحو خلاف قطع میکنند و شما را همگی به دار میآویزند. گفتند چارهای نیست و قطعاً ما به سوی پروردگارمان برگرداندهایم. به راستی ما از خداوند طمع داریم که پروردگارمان برایمان گناهانمان را بیامرزد. از این که ما اولین گرایش یافتگان باشیم. اصولاً نظامات حاکم بر جوامع… (صحبت گودرزی توسط ناطقنوری قطع شد و اجازه نداد ادامه دهد)
حمیدرضا نقاشیان و دیگر بازجویان و متصدیان سرکوب گروه فرقان تلاشکردهاند که به دروغ گودرزی را شخصی مذبذب و سست عنصر معرفی کنند که در همان ابتدای ورود به اوین اسامی کسانی که مطهری و رفسنجانی و قرنی را ترور کرده بودند لو داد. در حالی که در دادگاه مشخص شد او حسن گودرزی و مهدی حسینی دو نفر از اعضای سپاه پاسداران و به قول ناطق نوری «بهترین چهره»های نظام را به عنوان ضارب آنها معرفی کرده بود.
گروه فرقان پس از اعدام اکبر گودرزی در ویژهنامهای که به یاد او انتشار داد وی را ششمین شهید ایدئولوژیک نامید. در ابتدای یادنامهی مزبور آمده است:
«با یاد زندگی سراسر درد و محرومیتش و فریادهای آغازین از جان برخاستهاش که جوانان مرحوم و پاک را ابوذر وار به رویارویی با غارتگران خلق و ملکهای ظالم بر میشوراند… » فرقان ، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«با یاد رگبارهای آتشیناش که در غیر منتظرهترین موقعی که دشمن انتظارش را نداشت، قلب و مغز عناصر خیانتکار نظام نوپا را نشانه گرفت و به آنها فهماند که به سادگی نمیتوانند بر سرنوشت ملت محروم کشورمان تسلط یابند … و خواب و خیال امپراطوریهای روم باستان و واتیکان قبل از رنسانس را در سر بپرورانند .» فرقان، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«آری، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه، اکبر گودرزی چوپان زاده آزاده، این الگوی درد و رنج و محرومیت و انسانیت و این تجسم عینی عصیان و قاطعیت و سازشناپذیری و آزادگی، در طول زندگی گوتاه و سراسر تلاش و حرکتش با فریاد و قلم رسواگرش به تمام آنها که مشتاق اسلام و قرآنند، فهماند که تا اسلام و قرآن اسیر طبقه و قشر خاصی همچون روحانیت است، هدایتگری و تکامل آفرینی اندیشه توحیدی انتظاری عبث و بیهوده است و قبل از این که از اسلام و توحید انتظار رهاییبخشی و آزادسازی داشته باشیم، باید که خود اسلام و توحید را از اسارت متولیان غاصبش آزاد ساخت.» فرقان شماره ۲۶ ، هشتم خرداد ، ۱۳۵۹ ، ص ۳
در تراکتی که فرقان پس از اعدام گودرزی پخش کرد آمده است:«ما آزادانه فکر کردیم، آزادانه عمل کردیم و آزادانه هم میمیریم»
اعضای اصلی گروه فرقان
اکبر گودرزی، عباس عسگری، حسن آقرلو، علیرضا شاه بابابیک تبریزی، علی حاتمی، محمد متحدی، سعید مرآت، کمال یاسینی، مهدی آیتی، حمید نیکنام اعضای اصلی فرقان را تشکیل میدادند.
عباس عسگری دانشجوی پلیتکنیک و نفر دوم فرقان محسوب میشد و در مطالب انتشار یافته از سوی منابع امنیتی و پژوهشی رژیم و در جریان نخستین بازجویی خود در تشریح نگاه فرقان به روحانیت شیعه میگوید: «از صفویه به بعد روحانیت همواره در کنار رژیم فاسد حاکم ، بر گرده مردم سوار بوده و به تحمیق آنها پرداخته است و اکثریت روحانیت …. در مقابل ظلم و ستم و بدعتهای رژیم سکوت میکردهاند.»
حسن آقرلو در یک خانه تیمی با اکبر گودرزی زندگی میکرد و به لحاظ نوشتاری و قلمی به وی کمک میکرد و تا آخرین لحظه بر اعتقاداتش پافشاری کرد.
علیرضا شاه بابابیک تبریزی دانشجوی رشته مکانیک دانشگاه صنعتی تهران بود و در بهار 57 برای تهیه وسایل از قبیل کلت و ارزیابی چگونگی ارتباط با جنبشهای آزادیبخش حدود یک ماه به خارج سفر کرد و از جمله تخصصهای وی در زمینه شیمی و مواد انفجاری بود. نشریه آخوندیسم چگونه به قدرت میرسد در نتیجه تلاشهای او تهیه شد. وی در بازجوییهای خود میگوید: «من به اندیشه فرقان معتقد میباشم. من از زمینههای این اندیشه از طریق مطالعه آثار دکتر شریعتی آشنا گشتم». یک بار لاجوردی به اعضای دستگیر شدهی فرقان در زندان گفت: ما یک روزنههای امیدی داشتیم که گودرزی از مواضعاش برگردد ولی در رابطه با شاه بابا بیک این روزنه را هم نداشتیم.
سعید مرات: دانشجوی دانشکده ارومیه و از عناصر فعال گروه بود که در تهران و آذربایجان در جهت تحقق اهداف فرقان تلاش کرد.
علی حاتمی معلم مدرسهی جهانآرا در قلهک بود و در زمرهی شاگردان شریعتی به شمار میرفت.
در اسناد مرکز اسناد نقلاب اسلامی راجع به او آمده است: «معلمی به نام علی حاتمی که در بخش کتابخانه مسجد [خمسه] مشغول به کار بود، عدهای از جوانان را کنار خود گرد آورده بود و برای آنان از مباحث اخلاقی و برداشت قرآنی میگفت. شیوه رفتاری و خصوصیات فردی او باعث جذب جوانانی میشد که به این مرکز راه پیدا میکردند. مدتی نگذشت که به دعوت حاتمی، گودرزی برای برگزاری جلسات تفسیر قرآن به مسجد اعظم قلهک آمد. ورود این طلبه جوان و حرفهای تازهای که از برداشتهای قرآنی داشت برای جوانان جذابیت داشت.» (پرونده محمود کشانی، شماره بازیابی ۱۱۵۶)
او که چهرهی شناخته شدهای بود بعد از ترور قرنی دستگیر و سپس آزاد شد. بعد از ترور مطهری دوباره دستگیر شد و تا سال بعد که اعدام شد در زندان بود. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت. در آخرین دفاع او آمده است: «خدایا تو شاهدی که من در گروه نظامی نبودم و هیچ اطلاعی هم از این که فرقان گروه نظامی داشته، نداشتم و ترورها از دید من برخوردی غیراصولی و محکوم است» (پرونده علی حاتمی۹۳۶، آخرین دفاعیه ۵۹/۳/۲) افرادی چون محمد موسویخوئینیها، محمد غرضی و محمد مفتح که بعدها در زمرهی مقامات رژیم قرار گرفتند به خوبی وی ر ا میشناختند. مفتح پیش از انقلاب از طریق او تلاش کرد که گودرزی را برای تفسیر قرآن به مسجد قبا ببرد که مورد قبول گودرزی قرار نگرفت.
علی حاتمی تفسیر سورهی «کهف» را که یکی از اولین تفاسیر قرآن فرقان بود برای چاپ در خارج از کشور در اختیار دکتر محمد ملکی قرار داد. عدهای که فرقان را نمیشناختند این گروه را «کهفیها» مینامیدند.
شیرین رضایی معلم و یکی از اعضای خانوادههای قدیمی قلهک بود که در اواخر ۵۶ با علی حاتمی ازدواج کرد. وی مدت کوتاهی در سال ۵۸ به زندگی مخفی رویآورد. او در سال ۶۱ دستگیر شد و در همه مراحل بازجویی و دادگاه از مواضع فرقان و دیدگاههایش دفاع کرد. او که دارای دختر خردسالی به نام هاجر بود در اواخر ۶۱ در حسینیه اوین در مناظره با لاجوردی و موسوی مسئول فرهنگی زندان به دفاع از مواضع فرقان پرداخت. موسوی که در مقابل استدلالهای وی قادر به پاسخگویی نبود همانجا گفت اگر دست من بود همین جا میدادم تیربارانت کنند. تهدید موسوی چندی بعد اجرا شد و شیرین مقابل جوخهی اعدام قرار گرفت.
بسیاری از عملیات نظامی فرقان توسط محمد متحدی لیسانسیه دانشگاه علم و صنعت طراحی و اجرا شد. از او به عنوان رهبر شاخهی نظامی فرقان یاد میشود. وی در پرونده بازجویی خود جز دو سه خط مطلب دیگری را به عنوان اعتراف مطرح نکرده است (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده محمد متحدی، کد ۵۱۶۹).
وی ساعاتی پیش از اعدام در گفتگوی ضبطشدهای با محمدحسن عبد یزدانی میگوید: »قرآن منطق مسجل ماست و ما منطقمان را از قرآن میگیریم نه بر اساس رأی خودمان و استثنا و تفسیری هم بر آن نمیبندیم» و در ادامه میگوید:« ما مبنای حرکتمان را خواست مردم قرار نمیدهیم. ما یک حرکت سیاسی نداشتیم که با یک شعار خدمتگزاری به مردم بخواهیم حرکتهایمان را دنبال کنیم. ما یک حرکت اعتقادی و ایدئولوژیک داشتیم. در وهله اول، فضل و رضایت خداوند را میجستیم و در رابطه با رضایت خداوند بوده که خودمان را در برابر سرنوشت مردم، مسئول میدانستیم.» یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۰۰
کمال یاسینی دانشجوی تربیت معلم یکی از کسانی بود که برای اعضای گروه فرقان کلاس ایدئولوژی میگذاشت. روز ۱۲ اسفند ۵۸ یکی از بستگان کمال به مدد هم نامی با قدوسی دادستان کل انقلاب، توانست یک ملاقات حضوری پیش از اعدام برای مادر کمال بگیرد. در ملاقات مزبور کمال با خوشحالی به مادرش خبر داده بود که روز بعد به همراه تنی چند از دوستانش اعدام خواهند شد. او به مادرش تأکید کرده بود که آنشب به همین مناسبت با دوستانش جشن خواهند گرفت و شادمانی خواهند کرد. او سپس بخشی از وسایلاش را به عنوان یادگاری به مادرش داده بود. کمال با اعتقاد راسخ نسبت به اعمالی که انجام داده بود به جوخهی اعدام شتافت. (۱۲) امیر عراقی فرزند حاج مهدی عراقی میگوید: »غیر از یوسفی که ضارب حاجآقا بود، برخی از آنها خیلی معتقد و مصر بودند و روی عقایدشان هم ایستادگی میکردند! … بعضی از آنها تا همان لحظه آخر سر حرفشان بودند. مخصوصاً ضارب مرحوم مفتح بسیار شاد و شنگول بود و میگفت داریم میرویم پیش خدا.»
سید مهدی آیتی پیش از آن که به فرقان بپیوندد، با مجاهدین در ارتباط بود. برای آن که فرقان را به مجاهدین وصل کنند او را مورد شکنجههای وحشیانه قرار دادند. وی در اسفندماه ۱۳۵۸ طبق گواهیای که پزشکی قانونی به خانوادهاش داد در زیر شکنجه کشته شد. مهدی بیش از دیگر اعضای فرقان مورد شکنجه قرار گرفت. هر گاه کچویی و لاجوردی او را میدیدند امکان نداشت او را مورد ضرب و شتم قرار ندهند. یک بار لاجوردی و کچویی با چند نفر از اعضای فرقان که بعد از ترور مطهری دستگیر شده بودند سر مسائل صنفی بحث میکنند، لاجوردی میگوید شما پارهی تن امام را کشتید حالا امکانات بیشتر هم میخواهید؟ مهدی جواب میدهد آنقدر از این پارههای تن امامتان را خواهیم کشت تا امامتان هم بمیرد. لاجوردی و کچویی آنقدر مهدی را میزنند که تا چند روز خون بالا میآورد. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت و به گفتهی گودرزی در دادگاه آشنایی وی با آیتی به سال ۵۳ یا ۵۴ بر میگردد که وی در جلسات تفسیر قران وی شرکت میکرد. آیتی سپس مبادرت به تکثیر تفسیر سورهی کهف میکند. گودرزی در مورد او در دادگاه میگوید: » این آشنایی و ارتباط تا یک سال یا ۱۵ ماه پیش از سقوط رژیم قبلی ادامه داشت و به خاطر مسائلی که مطرح شد و در پرونده هم این مسائل را مطرح کردهام، ارتباط ما با ایشان قطع شد… نسبتهای دروغی هم که داده شده، همه بیپایه است.»
توابین فرقان
پروژهی تواب سازی در زندانهای جمهوری اسلامی با دستگیری گروه فرقان آغاز شد. در جو ملتهب پس از انقلاب عدهای به خاطر هیجانی که اعمال چریکی داشت به این گروه پیوسته بودند و در جوی که گروههای سیاسی هنوز از خمینی به نیکی یاد میکردند، دستگیر و به زیر فشارهای روحی و جسمی برده شدند. در نتیجهی زمینهی مناسبی وجود داشت تا بخشی از افراد این گروه به جرگهی توابین بپیوندند و یا از دیدگاههای سابق خود فاصله بگیرند.
از آنجایی که تعداد دستگیر شدگان زیاد نبود و عوامل این پروژه وقت زیادی داشتند تا روی افراد انواع و اقسام فشارهای روحی و ایدئولوژیک وارد کنند نتایج مثبتی هم گرفتند. تعدادی از اعضای فرقان علیرغم داشتن حکمهای سنگین در سالهای اولیه دههی ۶۰ از زندان آزاد شدند.
در پروسهی توابسازی، معادیخواه، لاجوردی، عباس عبدی، جلالالدین فارسی (۱۳)، حجتالاسلام احمد احمدی و … شرکت داشتند. عباس عبدی به عنوان کسی که از اسناد سفارت آمریکا اطلاع دارد و تحلیلگر سیاسی است تلاش میکرد با حضور در سلولهای انفرادی و تشکیل کلاسهای جمعی با لطایفالحیل فرقان را به آمریکا وصل کند و در جو ضد آمریکایی آن دوران از آب گلآلود ماهی بگیرد.
عبدالکریم سروش و علی مطهری نیز با حضور در اوین به بحث با گودرزی پرداخته و سوالاتی را از وی پرسیده بودند.
لاجوردی به عنوان دادستان از توابین فرقان خواسته بود تا با نوشتن نامههایی به دادگاه ضمن آن که خود را بیگناه جلوه میدهند گودرزی را عامل انحراف خود معرفی کرده و خواستار مجازات وی شوند. در دادگاهی که برای گودرزی برگزار شده نامههایی از این دست توسط لاجوردی قرائت شد. وی تعداد آنها را ۴۲ نامه ذکر کرد.
جدا از چند مصاحبهای که از اعضای گروه فرقان در تلویزیون پخش شد و افراد نادم و تواب به نقد عملکرد خود پرداختند در سال ۵۹ محمدحسین بیدهندی، علی حاتمی، امرالله الهی، محمد مهری، حسن عزیزی، محمود متحدی، محمود کشانی و حمید احمدیان در گفتگویی که در روزنامهی کیهان انتشار یافت به تحلیل دلایل خود برای پیوستن فرقان پرداختند. آنها تضاد با امپریالیسم و روابط سازشکارانه دولت موقت با آمریکا و ملاقات مهدی بازرگان با عوامل امپریالیسم در الجزایر را از جمله دلایل خود برای پیوستن به فرقان اعلام کردند که واقعی نبود. ملاقات بازرگان و یزدی با برژنیسکی در آبان ۵۸ صورت گرفت در حالی که افراد یادشده در سال ۵۷ و پیش از تشکیل جمهوری اسلامی به فرقان پیوسته بودند و ضدیت با «آخوندیسم» دلیل وصل آنها به فرقان بود. در میزگرد یاد شده آنها حرفهای باب طبع بازجویان، دستگاه قضایی و افراد درگیر در پروژهی توابسازی را تکرار میکردند. توابسازان تلاش میکردند دلیل رشد گروههایی چون فرقان را هم نتیجهی عملکرد «دولت موقت» جلوه دهند تا رقیب را در تنگنا قرار دهند. بعدها از این جنس مصاحبهها در سالهای اولیه دههی ۶۰ در رسانههای رژیم به وفور انتشار یافت.
در نتیجهی سیاست توابسازی تعدادی از اعضای گروه فرقان به همکاری گسترده با دستگاه اطلاعاتی پرداختند و یا بعدها ادارهی بهداری اوین در سیاهترین روزهای تاریخ میهنمان را به عهده گرفتند.
مجید مرآت که به همکاری گسترده با رژیم پرداخته بود یکی از متصدیان بهداری اوین شد. ناصر شیرینکام و رسول همکار توابانی بودند که در شناسایی و دستگیری «رهروان فرقان» فعال بودند.
محمد نیکنام برادر کوچکتر حمید نیکنام نیز با بازجوها همکاری میکرد و حتی اجازه پیدا کرده بود که شبها به خانه برود. گفته میشود به اصرار او دادستانی از آزادی برادرش «حمید» خودداری کرد و عاقبت وی اعدام شد. حمید پس از ترور مطهری دستگیر شده بود اما از آنجایی که مدرکی علیه وی نبود قصد آزادیاش را داشتند.
محسن خطیبی یکی از توابین فرقان در سال ۶۰ از زندان آزاد شد و به همکاری با دادستانی ادامه داد. وی به دروغ مطرح میکرد که از زندان فرار کرده است و به این ترتیب سعی میکرد اعتماد افراد را به خود جلب کند.
یکی از توابین فرقان داماد یکی از مسوولین دادستانی انقلاب شد.
گفته میشود حدود دوازده نفر از زندانیان وابسته به فرقان از زندان به جبهه رفتند و پنج نفر آنها از جمله نورمحمدی و احتمالاً صالح قناد کشته شدند.
حمید احمدیان دیگر تواب فرقان پس از آزادی به آمریکا رفت و پزشک شد. مهین احمدیان خواهر وی با یکی از بازجویان اوین ازدواج کرد. بازجوی مربوطه ظاهراً درگیر پروندهی شهرام جزایری شد و به دوبی رفت. رحیم اسدزاده دیگر تواب فرقان نیز پس از آزادی، به تحصیل ادامه داد و وکیل دادگستری شد. غلامرضا بهرامینژاد یکی از دیگر توابین فعال زندان بود که خواهرش معصومه نیز جزو توابین بود. عارف رضوانی نیز یکی از توابین فعال فرقان بود که با یکی دیگر از توابین فرقان به نام هایده ازدواج کرد.
ارتباط فرقان با مجاهدین و سیا و موساد
بخشی از نظام پس از گذشت ۳۰ سال از دستگیری و اعدام اعضای گروه فرقان در حالیکه کلیهی اعضای این گروه دستگیر شده و هیچ چیزی از آنها پنهان نمانده بود تلاش میکنند این گروه را به مجاهدین و آمریکا و اسرائیل و موساد وصل کنند و در این رابطه دلایل ابلهانهای را نیز مطرح میکنند. از جمله:
احمد قدیریان معاون اجرایی علی قدوسی و لاجوردی در ارتباط با دلایل ارتباط گروه فرقان با مجاهدین میگوید:
«من ترجیح میدهم خاطرات خود را درباره فرقان، با رابطه این گروه با سازمان مجاهدین خلق آغاز کنم. کسانی که پیگیر مسائل مبارزاتی در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب بودند، میدانند که سازمان مجاهدین خلق، برای پوشش دادن به ترورهایش، ده الی پانزده گروه یا خرده گروه ایجاد کرده بود، یعنی اساساً چون قبل و بعد از انقلاب تا خرداد ۶۰، به هر دلیلی نمیخواست برخی از اقدامات تروریستی به پایش نوشته شود، آن را از طریق ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم و حتی القاء به یکی از این گروههای خودساخته انجام میداد، بالطبع از دیدگاه من، گروه فرقان ناشی از اراده سازمان مجاهدین بود. برخی از افراد به وجود این رابطه اعتقادی ندارند، اما من دست کم نمیتوانم این واقعیت را نادیده بگیرم که رفتارهای تروریستی گروه فرقان شباهت زیادی به مجاهدین داشت. وقتی انبار اسلحه گروه فرقان در یکی از باغهای کرج کشف شد، ما دیدیم به همان شیوه منافقین، اسلحهها را انبار کردهاند، یعنی اسلحهها را گریس زده، داخل مشمع گذاشته و دفن کرده بودند؛ همان شیوهای که بعدها در خانههای تیمی فرقان یا باغهائی که به اینها تعلق داشت، مشاهده کردیم.»
آیا چنانچه کسی بخواهد فلزی را زیر خاک پنهان کند به غیر از این عمل میکند؟ متأسفانه سه دهه است که جان و مال مردم میهنمان در اختیار افراد کوتهفکری چون احمد قدیریان است که امروز با درجه سرداری سپاه در دفتر خامنهای خدمت میکند.
غلامعلی حداد عادل برای اثبات نظریهی خود میگوید:
«احتمال قوی میدهم که اینها در لایههایی پنهایی با مجاهدین خلق هماهنگ بودند. شاید هم ترور آقای مطهری را با موافقت و صلاحدید و چراغ سبز مجاهدین انجام داده باشند. من این را بعید نمیدانم. یک قرینه حدس من این است که فردای شهادت مرحوم مطهری، سازمان مجاهدین خلق بیانیهای دادند، اگر آن بیانیه را ملاحظه کرده باشید، کاملاً دو پهلو است. در آن فضاها که همه این ترور را محکوم میکردند، بیانیه مجاهدین خلق طوری بود که این ترور را از آن جهت محکوم میکرد که میگفت هنوز وقت این کار نرسیده است! از متن اعلامیه سازمان مجاهدین، محکوم کردن صریح و روشن این کار فرقانی ها بر نمیآید .» یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۲۹
برخلاف ادعای حداد عادل عضو سابق انجمن سلطنتی فلسفه وابسته به دفتر فرح پهلوی که تنها به یمن وصلت دخترش با مجتبی خامنهای دارای موقعیت ویژه در نظام شده و در دروغگویی و جعل تاریخ ید طولایی دارد، مجاهدین به صریحترین و شدیدترین شکل ممکن ترور مطهری را محکوم کرده و از وی به عنوان «شهید» یاد کردند. همچنین در آن دوران کتاب «جاذبه و دافعهی علی علیهالسلام» نوشتهی مرتضی مطهری یکی از منابع مطالعاتی مجاهدین بود. در اطلاعیه مجاهدین که در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ صادر شد آمده است:
«به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن ابراز تأسف شدید از ضایعه فقدان استاد مرتضی مطهری شهادت ایشان را به امام خمینی، خانواده آن مرحوم و جمیع روحانیون مبارز تسلیت میگوید. بدیهی است که مبادرت به ترور ایشان از هر جهت محکوم و مردود بوده و جز در خدمت ارتجاع و تقویت امپریالیسم آمریکا نیست. در چنین شرایط حساس مجدداً هشدار میدهیم که استعمار و ارتجاع دست در دست یکدیگر در صدد هستند با هر توطئهایی که ممکن باشد صفوف متشکل مبارزه مردم ما را از هم گسیخته و با ایجاد تفرقه و نفاق اسباب سرکوب نیروهای انقلابی را فراهم کنند. از این نظر ما در موقعیتی هستیم که تنها با رعایت حداکثر هشیاری و قاطعیت تمام نیروهای اصیل و مبارز و با تسلیت مجدد به خانواده استاد شهید. اطلاعات شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحهی ۹
مجاهدین همچنین اولین گروهی بودند که ترور رفسنجانی را محکوم کردند و مسعود رجوی به بالین وی شتافت. در اطلاعیه مجاهدین آمده است:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، با کمال تأسف از سوءقصد ناجوانمردانه نسبت به استاد هاشمی رفسنجانی اطلاع یافتیم. سوءقصد خائنانهای که جز در خدمت منافع دشمنان خلق ایران نمیتواند باشد. از خداوند بزرگ سلامت هرچه زودتر آن حضرت را مسئلت داریم همچنین حفاظت هرچه بیشتر از آیات عظام را در همین جا با تأکید تمام خواستار میشویم. به امید ریشهکن شدن همه اقدامات و گروههای ضدانقلابی.» اطلاعات ۵ خرداد ۵۸ صفحهی ۲
مجاهدین ترور تیمسار قرنی را «اقدام نابجای قتل» دانستند. در اطلاعیه این گروه آمده است:
«بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران، چنانکه بارها متذکر گردیدهایم، تفاوت بارز و بسیار آشکاری میان اعمال صالح و موضعگیریهای مناسب انقلابی با اقدامات حاد و ناپختهی خشونت بار وجود دارد. به این دلیل سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله اقدام نابجای قتل سرلشگر قرنی را تقبیح میکند. به اعقتاد ما علیرغم مسئولیتهای سرلشگر مزبور در مقام ریاست ستاد ارتش تا وقتی که فعالیت و حقطلبی آزادی سیاسی و حقوقی جزایی در یک محیط دمکراتیک برای نیروهای مختلف امکانپذیر است، اقداماتی از این قبیل نمیتواند اصولی و به جا تلقی شود.» روزنامه اطلاعات ۴ اردیبهشت ۵۸ صفحهی ۸
مجاهدین با صدور اطلاعیههایی ترور حاجمهدی عراقی و مفتح را نیز محکوم کردند.
اسدالله بادامچیان که به اعتراف سعید امامی در توطئه برای قتل احمد خمینی نیز دست داشته میگوید:
«من همان موقع هم بارها گفتم که این گروهی که اسم فرقان گرفته و به نام اکبر گودرزی مشهور شده، در واقع شعبهای مثل شعبات جنبش مجاهدین است که منافقین ایجاد کردند. جنبش مجاهدین برای کارهای روزمره و سیاسی است و گروه فرقان به عنوان بازوی نظامی و ضربه به نظام عمل میکند. من اعتقاد عمیق دارم که فرقان، گروه ضربت و ترور سازمان منافقین بود و همه این نقشهها را هم داخل زندان طراحی کردند. بیتردید با امریکا هم در ارتباط بودند، چون میدانستند چه کسانی را باید بزنند. بعضیها میگویند که آقای قرنی و آقای مطهری و سایرین اسمشان در لیست گوادلوپ بوده که اگر درست باشد و اسناد گوادلوپ منتشر شود، دقیقاً مشخص خواهد شد که فرقان یک گروه آمریکایی است که از طریق سازمان امریکایی منافقین عمل کرد». نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ ص ۱۲۸ تا ۱۳۰
این اظهار نظرها در حالی صورت میگیرد که وی خود مدعی است: «من فرصت پیدا نکردهام شرح محاکمات فرقانیها را بخوانم». بدون تردید او شرح بازجویهای فرقانیها را هم نخوانده است و اگر میخواند هم فرقی نمیکرد. اسناد انتشار یافته مذاکرات گوادلوپ برعکس حاکی از آن است که غرب خواهان تغییر مسالمتآمیز نظام شاهنشاهی و روی کار آمدن عناصری چون قرنی و مطهری و خمینی بود. مأموریت ژنرال هویزر هم جلوگیری از کودتای ارتش و انتقال آرام قدرت به این دسته افراد بود و نه حذف آنها.
عبدالکریم موسویاردبیلی که نزدیک به یک دهه (اسفند ۵۸ تا شهریور ۶۸) پست دادستانی کل کشور و ریاست شورای عالی قضایی را به عهده داشت میبایستی بر اساس سند و مدرک نظر دهد در رابطه با ارتباط فرقان و مجاهدین میگوید:
«شواهدی حکایت از رابطهی سازمانی گروه فرقان با سازمان مجاهدین خلق در دست است که عبارتند از:
الف) از نظر ایدئولوژی، گروه فرقان در انتشارات خود و تحلیلهای قرآنی منتشرهاش نشان داده است که بهطور دقیق در خط این سازمان حرکت میکند، همان برداشتهای مادی از مفاهیم اسلامی را که سالها و بارها از زبان اعضای سازمان شنیدهایم، در نوشتههای گروه فرقان میبینیم.
ب) از نظر استراتژی نیز گروه فرقان همان مسیری را طی میکند که سازمان مجاهدین ترسیم کرده است. در رابطه با امامخمینی هم بهطور دقیق همان برداشتهای درون سازمان مجاهدین را دارد.»
موسوی اردبیلی، عبدالکریم؛ غائله ۱۴ اسفند ۵۹ ظهور و سقوط ضد انقلاب، انتشارات نجات، ۱۳۶۴، ص ۶۸.
جواد منصوری که در آن ایام فرماندهی سپاه پاسداران را به عهده داشت و سپس معاونت کنسولی وزارت خارجه را اداره میکرد و بعدها به عنوان سفیر رژیم در پاکستان و چین انتخاب شد بدون آن که مدرکی ارائه دهد میگوید:
«اعتقاد قطعی دارم که ترور شهید مطهری، سیا یا موساد اسرائیل به گروه فرقان خط داده است. من مطمئنم که گروه فرقان با سفارت آمریکا رابطه داشت. در آن زمان سیا و موساد در تجزیه و تحلیلهای خود به این نتیجه رسیده بودند که پس از امام، به احتمال قریب به یقین آقای مطهری جانشین ایشان خواهد بود. پس بهتر است که ایشان را از میان برداریم.» نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ صفحهی ۶۰
معصومه ابتکار (ماری) معاون خاتمی و یکی از دستاندرکاران پروژهی گروگانگیری در کتاب «تسخیر» مینویسد:
«در هر ساختمان مرکزی سفارت، دهها سند سری و فوق سری مربوط به سلطنتطلبانی یافتیم که در ترور شهروندان عادی و مأموران کمیتهها دست داشتند. تکان دهندهترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتداییترین شناخت درباره اسلام بیبهره بودند، چه رسد به بینش لازم درباره مسایل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیتهای مذهبی موقعیت آنها را بهبود میبخشد. با همین تفکر آیتالله مطهری و آیتالله مفتح توسط آنها به شهادت رسیدند. مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت میکنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان میداد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.»
تردیدی نیست که ادعای معصومه ابتکار در مورد دست یافتن به «دهها سند سری و فوق سری مربوط به ترور شهروندان عادی و مأموران کمیتهها توسط سلطنتطلبها» واقعی نیست چرا که یک سند هم در این مورد انتشار نیافت و در مورد فرقان هم «تکاندهندهترین اسناد» ادعایی چیزی نیست جز یک سند مغشوش. در پی اشغال سفارت آمریکا توسط «دانشجویان پیرو خط امام» در تاریخ 12 اسفند ۱۳۵۸ سند زیر مبنی بر این که فرقان با سفارت آمریکا ارتباط دارد انتشار یافت. در حالی که خود این سند هم حاکی از این است که هیچ ارتباطی بین آنها و سفارت نبوده است و تنها منبع سفارت از قول آخوندی که آنها را میشناخته علیه فرقان گزارش داده است:
«محرمانه
از سفارت آمریکا در تهران
به وزارت امور خارجه و فوری
یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی، که یک طلبه قدیمی است و سال گذشته مرکز بحثهای ایدئولوژیک برای شاگردانش بود، یک دید خلاصهای از فرقان داد. یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند که تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر میباشد. آنها ترکیبی از چپگراها و راستگراها هستند اگرچه بیشتر آنها نامتعادل هستند. بهجز بعضی از افراطیون، اغلب، اصول اسلامی را قبول دارند و احساس میکنند که ترور راهی است که آنها از دست روحانیونی که با نظرات آنها هماهنگی ندارند خلاص شوند. یکی از اعضای فرقان افتخار میکرد که آنها در نظر دارند خرابکاری را با ترور هفتهای یک روحانی شروع کنند و تا رسیدن به موفقیت ادامه دهند. اشکال در این است که در اینکه موفقیت چه میتواند باشد به توافق نرسیدند. منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آنها در تماس است توجهشان را به اهداف داخلی معطوف کردهاند.»
رضا گلپور و بخشی از جناح راست رژیم معتقدند که روحانی مزبور محمد موسوی خوئینیها بوده است که پیشتر در جلسات قرآنی که در مسجد جوزستان برگزار میکرد تعدادی از اعضای فرقان را میشناخت. وی در جریان اشغال سفارت آمریکا ریاست دانشجویان پیرو خط امام را به عهده داشت و رابط دفتر خمینی با آنها بود.
عزتالله شاهی (مطهری) یکی از گردانندگان اصلی کمیته مرکز در مورد رابطه مجاهدین با فرقان میگوید:
«این گروه، خود سازمان یافته و خود ساخته بود. در آن زمان خیلی تلاش شد که ردی از مجاهدین در این گروه یافت شود، اما ردی نبود.» یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۱۳۳
حمیدرضا نقاشیان مسئول پیگیری پرونده فرقان میگوید:
«این که جریان فرقان وابسته به مجاهدین خلق بود و مجاهدین خلق از کاری که آنها میکردند با خبر بودهاند به نظر من درست نیست. هیچ شاهدی هم در مجموعه بازجوییها بر تأیید این مدعا پیدا نکردیم. … مجاهدین خلق رفتار فرقان را کور میدانستند و حتی به ظاهر محکوم هم میکردند. … این موضوع را که فرقان بازوی نظامی مجاهدین بوده باشند، بنده رد میکنم، چون هیچ مدرکی مبنی بر تأیید این مسئله ندیدم.»
یادآور شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۱۰۵
با این حال وی در جای دیگری فرقان را به آمریکا و صهیونیسم وابسته دانست بدون آنکه مدرکی ارائه دهد.
مرتضی الویری در مورد ارتباط مجاهدین و فرقان میگوید:
«اینها مجاهدین خلق را جریانی التقاطی و آلوده به سیستمهای مارکسیستی میدانستند، درحالیکه دیدگاههای خود را اسلام زلال و خالص میدانستند، بنابراین مجاهدین خلق را قبول نداشتند.» وی ضمن نفی نفوذ مجاهدین در فرقان و یا اطلاع از حرکت آنها میگوید: «اصلاً ارتباطی نداشتند» وی همچنین در مورد وابستگی فرقان به عوامل خارجی میگوید:
«در گروه فرقان هیچگونه عامل خارجی دخالت نداشت و صرفاً برمبنای اعتقاد و نگرش خاص مذهبیشان بود. دلیل روشن آن هم زندگی بسیار ساده و پرهیزکارانه آنها بود. اگر عواملی در اینها وجود داشت، به هر حال نمودهایی از آنها بروز میکرد. یکی اینکه باید از نظر تمکن و امکانات مالی قدرت مانور برای عامل نفوذی ایجاد میکردند، درحالیکه آنها درنهایت تنگدستی و کمبود امکانات زندگی میکردند، به طوری که وقتی ما پیشنهاد تهیه خانه تیمی به آنها دادیم استقبال کردند. نکته دوم این است که بههیچوجه در مسائل سیاسی به نفع هیچ کشوری موضعگیری نمیکردند، بلکه رسالت خود را جنگ و مبارزه با تمام امپریالیسمهای موجود میدانستند، درحالیکه اگر میخواستیم با آن نگرش نگاه کنیم باید نسبت به یکی از کشورهای دنیا انعطاف نشان میدادند.» وی اضافه میکند: «بههرحال در مورد گروه فرقان سرسوزنی دال بر اینکه از جایی حمایت شوند وجود نداشت. تنها چیزی که میشود مشاهده کرد این است که آنها با نگرش خاصی که به اسلام داشتند خودشیفته بودند، به این مفهوم که دیدگاه و نگرش خود را مبنا و پایه قرار میدادند و به آن اعتماد میکردند. در کل آنها فرقهای شده بودند که به باور خود بسیار مؤمن بودند.»
حبیبالله آشوری و کتاب «توحید»
حبیبالله آشوری متولد ۱۳۱۵ در یکی ار روستاهای گناباد بود. وی تحصیلات حوزوی خود را در حوزهی علمیه مشهد پی گرفت و از دانشکده الهیات تهران نیز فارغالتحصیل شد. وی سالها در مشهد و سپس در تهران به فعالیتهای تبلیغی اشتغال داشت و چندین بار دستگیر و یک بار نیز به نقاط بد آب و هوا تبعید شد. وی پس از انقلاب، سازمان اسلامی شورا «ساش» را تأسیس کرد و کوچکترین ارتباطی با فرقان نداشت. آشوری فرد بسیار ساده زیستی بود که لباس مندرس میپوشید و با دوچرخه رفت و آمد میکرد و در سرمای پاییز و زمستان مشهد حتیالامکان بخاری روشن نمیکرد و مخالف سرسخت اشرافیت روحانیت بود. او حتی برای صرفه جویی، قبایش را هم قدری کوتاه میگرفت. آشوری معتقد بود «توحید» به معنی دقیق کلمه نفی هرگونه دوآلیسم است و ماتریایسم در جوهر خود به دوآلیسم راه میبَرد. وی همچنین بر این عقیده پای میفشرد که منهای دیدگاه فلسفی، در عمل مارکسیستهایی هستند که رفتارشان بر توحید و یگانگی دلالت دارد و یکپا موحدند و در عوض روحانیونی بوده و هستند که عملشان اوج شرک است و به دوآلیسم اجتماعی و توجیه طبقات ستمگر راه میبَرد.
زمانی که کتاب «توحید» وی در سال ۱۳۵۵ انتشار یافت، در مشهد و قم مخالفتهای گستردهای با آن صورت گرفت. مطهری که از انتشار این کتاب سخت ناراحت و نگران بود در مقدمهی علل گرایش به مادیگری به تفاسیر مادی از قرآن سخت حمله کرده و برای به کرسی نشاندن حرفش سخن غیرواقعیای را به مارکس نسبت داده و مدعی شد: »یکى دیگر از کارهاى خطرناک ماتریالیستها، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادى محتواى آیات با حفظ پوشش ظاهرى الفاظ است. این طرح را مارکس صد سال پیش براى ریشهکردن دین از اذهان تودههاى معتقد ارائه کرده و گفته است: براى مبارزه با مذهب در میان تودهها باید از خود مذهب استفاده کرد، به این صورت که مفاهیم مذهبى را از محتواى معنوى و اصلى خود تخلیه و با محتواى مادى پر نمود تا مردم مذهب را به صورت مکتبى مادى دریابند. پس از این مرحله، دور افکندن پوسته ظاهرى مذهب کارى بس ساده است.»
علی دوانی به نقل از مطهری میگوید: «کتاب توحید آشوری، کتاب مزخرفی است. من آن را دیدهام. این شیخ را هم میشناسم. شیخ جسور و روداری است. آمده بود خانهی ما. با جسارت گفت: تو نباید در قلهک و بالای شهر باشی. باید بروی میدان شوش! و پایین شهر و میان مردم عادی. گفتم : آشیخ! اگر من با این حجم کار که دارم بروم میدان شوش که دیوانه میشوم. مگر من تکلیفم را نمیدانم که تو باید بیایی برایم تعیین تکلیف کنی؟!» یادآور شمارهی ۶،۷،۸ صفحهی ۸۲
آشوری در تاریخ ۱۱ آبان سال ۵۹ هنگامی که برای انجام کاری به محوطهی مجلس شورای اسلامی رفته بود به به حکم قدوسی دادستان کل کشور دستگیر و در اوین به بند کشیده شد و یک سال بعد در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ به اتهام ارتداد و داشتن دیدگاههای نزدیک به فرقان به اصرار محمدتقی مصباح یزدی و ابوالقاسم خزعلی اعدام شد. دستگیری وی از سوی بسیاری از چهرههای سیاسی از جمله طاهر احمدزاده، علیاصغر حاجسیدجوادی، پوران شریعترضوی، محمد ملکی، ابوذر ورداسبی، مجید شریف، مریم طالقانی، حاج خلیل رضایی، حاج محمد شانهچی، حسن توانائیان فرد، پرویز خرسند، جلال گنجهای و … محکوم شد.
وی یکی از دوستان نزدیک خامنهای بود. احمد قابل یکی از روحانیون مشهدی خطاب به خامنهای مینویسد:
«وجدان شما بهتر از هرکسی گواهی میدهد که در جلسات متعدد و تلاشهای مکرر و ناموفق دوستان مشهدی و خراسانی برای آشتی دادن شما با مرحوم آشوری (پیش از پیروزی انقلاب)، سخن اصلی شما این بود که «مطالب کتاب توحید، از من است که این آقا به نام خودش چاپ کرده است». شگفتانگیز نیست که از دو نفر با یک دیدگاه، یکی اعدام شود و دیگری تکریم؟! یکی شایستهی «گور» باشد و دیگری شایستهی «رهبری نظام اسلامی». البته کم نیستند کسانی که سخنان پر شور شما در مسجد امام حسن (ع) را در مشهد و قبل از انقلاب را به یاد دارند که پس از قرائت آیهی «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض، و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» با صدای بلند، فرمودید: «ماتریالیسم تاریخی، آقا، ماتریالیسم تاریخی»!
مهدی خزعلی نیز در یادداشتی از گفتگو و دیدار پیش از انقلاب خامنهای با پدرش که معتقد بود آشوری مرتد و کافر است سخن میگوید. در این دیدار خامنهای به دفاع از آشوری پرداخته بود. مهدی خزعلی در مورد نحوهی صدور حکم اعدام آشوری میگوید:
«یک روز مرحوم لاجوردی از اوین تلفن زد، نظر پدر را در مورد کتاب توحید و آشوری میخواست. پدر مثل همیشه گفت: «این توحید، عین کفر است و نویسنده کتاب مرتد است»! لاجوردی، آن سوی خط تلفن را روی اسپیکر گذاشته بوده و آشوری نیز این نظر را میشنود. لاجوردی مثل این سؤال و جواب از آیتالله مصباح یزدی هم انجام میدهد. این دو سؤال و جواب تلفنی، ملاک صدور حکم ارتداد آشوری توسط لاجوردی و منجر به اعدام وی میشود!»
لازم به ذکر است که در آخر کتاب توحید گفتاری در باب صبر، نوشتهی سیّدعلی خامنهای تبلیغ شده بود. خامنهای دوست نقاشی داشت به نام «موحد» که طرح روی جلد کتاب آشوری و طرحهای کتاب حج دکتر شریعتی را کشیده است.
با این همه وقتی خامنهای به قدرت فائقه تبدیل شد در بارگاهش خزعلی و مصباح یزدی که «قاتل» آشوری بودند جایگاه ویژهای یافتند.
آرمان مستضعفین و فرقان
دستگاه تبلیغاتی رژیم یک چندی تلاش کرد آرمان مستضعفین را که بر پایهی دیدگاههای شریعتی(۲) شکل گرفته بود به فرقان ربط دهد اما از آنجایی که این گروه در سال ۶۰ از بین رفت دیگر پیگیر ماجرا نشدند چرا که منفعتی برایشان نداشت.
حمید رضا نقاشیان مدعی است:
«از آذر و دی ۵۹ گروهی به نام «آرمان مستضعفین» که خود را وارث تفکر فرقان میدانستند، شروع به کار تبلیغاتی کردند. مرکزیت اینها در خزانه تهران و برد تبلیغاتیشان بسیار محدود بود. بعد که دستگیر شدند، معلوم شد بیش از 7، 8 نفر هم نیستند. آرمان مستضعفین هم قائل به اسلام منهای روحانیت بودند.»
تردیدی نیست آنچه نقاشیان میگوید واقعیت ندارد. آرمان مستضعفین (سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران) پیش از انقلاب توسط باقر برزویی معروف به حسین که فعالیت فرهنگی داشت تشکیل شد. بنابر آنچه که در آرم این گروه آمده، بنیاد آن در تابستان سال ۱۳۵۵ گذاشته شده بود و پس از انقلاب به فعالیت فکری پرداخت و نشریهای به نام آرمان یا پیام مستضعفین منتشر میکردند که گروه نیز به نام نشریه شهرت پیدا کرد. فعالیت آرمان مستضعفین تا بهمن ۱۳۶۰ ادامه داشت تا این که رهبری این گروه از جمله باقر برزویی، اربابی و سحرخیز( دو نفر اخیر تواب شدند و در جهاد زندان کار میکردند) دستگیر شدند. باقر برزویی رهبر این گروه هم بعد از آزادی از زندان دیگر فعالیت سیاسی نکرد. این گروه برخلاف فرقان اعتقاد به برخورد فیزیکی با روحانیت نداشت؛ به عکس تأکید داشت که میباید با روش شریعتی با روحانیت برخورد کرد؛ یعنی باید مردم را از آنان گرفت، نه آنان را از مردم. این گروه طی دو سال، جزوات عقیدتی و سیاسی متعددی منتشر کردند، از جمله: « وحی جلد اول، «هجرت بستری که از بعثت عاشورا آفرید»، «خلق کرد ایران» (در 2 مجلد)، «پیام مستضعفین»، «مجموعه مقالات» که همه آنها در نشریه «آرمان» چاپ شده بود.
ارتباط گستردهی فکری «آرمان» با تفکر شریعتی در جزواتی مانند: «گامی فراپیش در راه بارور ساختن متد هندسی او» و «چه نیازی به حرکت شریعتی» آشکار است و این برخلاف دیدگاههای فرقان است که خود را ادامه دهنده و تکامل یافتهی دیدگاه شریعتی معرفی میکرد.
هیچیک از اعضای رهبری این گروه از جمله رهبر آن باقر برزویی اعدام نشدند. اما دو نفر از اعضای سابق دانشجویی این گروه به نامهای مجید پوررمضان و مهدی سعیدیان ۱۲ مرداد ۶۷ و ۶ مهر ۶۷ در گوهردشت و اوین به اتهام مجاهد اعدام شدند. پوررمضان در دادگاه نپذیرفت که در ارتباط با «آرمان مستضعفین» دستگیر شده و اتهام خود را مجاهد گفت و سعیدیان در زندان هوادار مجاهدین شد و پس از آزادی به این سازمان وصل شد و پس از دستگیری مجدد در ارتباط با این گروه اعدام شد. در رشت نیز سه نفر از هواداران این گروه به نامهای مسعود، سعید و ایرج ببری اعدام شدند. در زندان مشهد مرتضا عجم که در زندان هوادار مجاهدین شده بود در سال ۶۷ اعدام شد. پیشتر نیز برادران طباطبایی اهل قمشه در زندان اصفهان اعدام شده بودند. محمدرضا روانیان (همدان)، حسین جنگی، حسین متقی، رسول آقایی و عبدالعلی آقایی (سبزوار) نیز بدون آن که هیچ عملیات نظامی داشته باشند در سالهای اولیه دههی ۶۰ به جرم داشتن باور متقاوت اعدام شدند.
در سال ۶۰ سه نفر از هواداران این گروه به نامهای برادران نصیری و بهرام برناس به تیمهای عملیاتی مجاهدین پیوستند و پس از دستگیری اعدام شدند.
پانویس:
۱- متن اطلاعیه بازرگان و مطهری در آذرماه ۵۶
«نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی، مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل نظر در این مسائل را ضروری دانستیم و در یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدیم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به اینکه بیشترین افراد که دچار این سردرگمی و بیهوده کاری هستند، از قشر حقیقتطلباند، وظیفه شرعی دانستیم، عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه نخست به طور اجمال و سپس به طور تفضیل به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم. باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود.
آنچه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایشهایش و یا استنباطها و اظهارنظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشتههای او منعکس است. اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام، از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است.
ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود[شریعتی تنها ۴ سال و اندی در فرانسه بود] و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی (حتی در مسائل اصولی) دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که: ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم للاعنون.
از اینرو، با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و اینکه خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بیغرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوه الهی ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام بدون مجامله و پردهپوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمن مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد میطلبیم و از همه افرادی که بیغرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد.
والسلام علی من اتبع الهدی – مهدی بازرگان، مرتضی مطهری»
۲- کتاب «پرتوی از قرآن» نوشتهی آیتالله طالقانی یکی از منابع مورد استفادهی فرقان بود. جدا از نگاه مثبتی که گودرزی نسبت به آیتالله طالقانی داشت و در دادگاه نیز بیان کرد برخوردهای سیاسی و اصولی آیتالله طالقانی نیز در نگاه مثبت فرقان به وی مؤثر بود. در دورانی که اعضای «جامعه روحانیت مبارز»… در دانشگاه تهران در اعتراض به عدم صدور مجوز از طرف دولت برای ورود خمینی به کشور تحصن کرده بودند، یکی از اعضای فرقان در محل یکی از اطلاعیههای فرقان در مخالفت با روحانیت را پخش میکند که توسط هواداران «روحانیت مبارز» به شدت مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. وی روز بعد به منزل آیتالله طالقانی مراجعه کرده و میگوید من بر اساس اعتقاداتم چنین اطلاعیهای را پخش کردم شما هنوز به قدرت نرسیده این بلا را به سر من آوردهاید در صورتی که قدرت داشته باشید با مخالفانتان چه خواهید کرد؟ آیتالله طالقانی به شدت ناراحت شده و گریه میکند و او را دلداری میدهد.
۳- دستگاههای تبلیغاتی رژیم تلاش میکنند از مطهری چهرهی یک متفکر و فیلسوف و مبارز بسازند در حالی که وی عضو انجمن سلطنتی فلسفه بود و دیدگاههایی به شدت عقبافتاده و واپسگرا داشت. مطهری در دههی ۵۰ یکی از روحانیونی بود که با هر برداشت و تفسیر جدیدی از اسلام به شدت مخالفت میکرد و با کسانی که با رژیم شاه به مبارزه میپرداختند دشمنی آشکار داشت. وی برخلاف شریعتی در میان قشر جوان و مبارز و مذهبی پیش از انقلاب هیچجایگاهی نداشت. از آنجایی که در دانشکده الهیات تدریس میکرد مورد توجه آخوندهای حوزه علمیه قم هم نبود.
وی در نامهای به خمینی خواستار موضعگیری وی علیه شریعتی شده و نوشته بود:« کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاههای ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد و مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند.»
ناطقنوری در مورد مطهری میگوید: «زمانی بود که دکتر شریعی در زندان بود و مقاله اومانیسم را نوشته بود که به نظرم کیهان چاپ کرد. در آن مجلس مرحوم مطهری با عصبانیت فرمود: «علمای ما نمیدانند که این مقاله با اسلام چه میکند!» بحث به مجاهدین خلق کشیده شد و انحرافاتی که داشتند. من گفتم: «حاج آقا! اولیهای اینها آدمهای بدی نبودند.» همین که این جمله را گفتم، ایشان با عصبانیت به من حمله کرد و گفت: «چه میگویی آقای نوری؟ همان اولیهای اینها منحرف و خبیث بودند که اینها منحرف شدند.»
نشریه «یادآور» شمارهی ۶، ۷، ۸ صفحهی ۳۲
تعبیر «خبیٍث» را مطهری در مورد حنیف نژاد، سعید محسن و بنیانگذاران مجاهدین به کار میبرد.
مطهری همچنین به شدت با مظاهر ایرانی و فرهنگ قبل از اسلام مخالف بود. او در مورد فردوسی میگوید:
«اینهمه سر و صدا برای عظمت فردوسی، و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره، و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاءِ شاهنامه، و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان بردهی تهیدست برای چیست؟ !برای آنست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب که زبان اسلام و زبان رسول الله است، سیسال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گردآورده است. نزول سورهی تکاثر، برای از بینبردن افتخار به موهومات ملّیگرایی است. قرآن فاتحهی مباهات و فخریهی به استخوانهای پوسیدهی نیاکان را خوانده است؛ و با نزول سورهی أَلْهَیٰکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ دیگر کدام مرد عاقلی است که به اوهام و موهومات بگرود، و به نام و اعتبار پدران مرده و عظام پوسیدهی آنها در میان قبرها خوشدل گردد؟ او با گامهای قویم خویشتن خود در راه افتخار و شرف میکوشد .تبلیغات برای فردوسی و شاهنامه، تبلیغات علیه اسلام است. فردوسی با شاهنامهی افسانهای خود که کتاب شعر (یعنی تخیلات و پندارهای شاعرانه) است خواست باطلی را در مقابل قرآن عَلم کند؛ و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد. خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید، و از عاقبتش در آخرت خبر نداریم. خودش میگوید:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
چو از دست دادند گنج مرا نبد حاصلی دسترنج مرا
ما در زمان خود هر کس را دیدیم که خواست عجم را در برابر اسلام عَلم کند، و لغت پارسی را در برابر قرآن بنهد، با ذلّت و مسکنتی عجیب جان داده است. فَاعْتَبِرُوا یـٰٓأُ اولِی الابْصَـٰارِ»
مطهری همچنین در دورانی که نظام جمهوری اسلامی حاکمیتی نداشت در مورد چهارشنبه سوری میگوید: «قرآن میگوید: هر امر به اصطلاح قدیمی و هر سنت قدیمی را به دلیل آن که گذشتگان ما چنین میکردهاند، نیاکان ما این چنین بودهاند و ما باید راه نیاکان خودمان را برویم، انجام دادن، محکوم است، چرا؟ میگوید ممکن است نیاکانتان اشتباه کرده باشند، ممکن است نیاکانتان عقل و شعور نداشته باشند. آن که دلیل نمیشود. نیاکان ما در گذشته چنین میکردهاند، ما هم چنین میکنیم! چهارشنبه آخر اسفند میشود، بسیاری از خانوادهها (که باید بگوییم: خانوادههای نادان) آتشی و هیزمی روشن میکنند، بعد آدمهای سر و مر و گنده از روی آتش میپرند: ای آتش زردی من از تو، سرخی تو از من! این چقدر حماقت است که میپرسیم چرا چنین میکنید؟ میگویند: این سنتی است میان ما مردم، از قدیم پدران ما چنین میکردهاند. قرآن میگوید:«اولو کان آباوهم لا یعقلون شیئا .»
اگر هم پدران گذشتهتان چنین کاری میکردند شما وقتی میبینید یک کار احمقانه است و دلیل حماقت پدران شماست رویش را بپوشانید. چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید میکنید؟ این فقط یک سند حماقت است که کوشش میکنید این سند حماقت را همیشه زنده نگه دارید، ماییم که چنین پدر و مادرهای احمقی داشتهایم : «اولو کان آباوهم لا یعقلون شیئا». (منبع: شهید مطهری، نشریه نصیحت ۴۹۰)
۴- مسئلهی جنسی یکی از دغدغههای اصلی بازجویان و حکام شرع و … بود برای همین در بازجویی از اعضای فرقان روی آن دست میگذاشتند. یکی از بازجویان پروندهی فرقان محمد عطریانفر بود که بعدها به خاطر روابط غیراخلافی جنسی در نظام معروف شد و به همین دلیل پس از دستگیری در تابستان ۸۸ به سرعت به خواستههای بازجویان تن داد و با انجام مصاحبههای گوناگون تلویزیونی و رسانهای از زندان آزاد شد. حاکم شرع دادگاه اعضای فرقان نیز معادیخواه بود که در سال ۶۱ پس از برملا شدن روابط غیراخلاقیاش به دستور خمینی از پست وزارت ارشاد برکنار شد. گفته میشد وی با یکی از خوانندگان کوچه بازاری زمان شاه ارتباط داشت. روابط غیراخلاقی حمیدرضا نقاشیان مسئول پرونده فرقان با دختران جوان نیز زبانزد محافل رژیم است.
۵- «پس از ترور شهید مطهری، روزی در دانشکده الهیات نزد شهید مفتح بودم. دیدم دکتر مهدیزاده معاون وقت دانشکده پاکتی را آورد و به آقای مفتح داد و گفت باز هم نامه نوشتهاند. شهید مفتح پاکت را باز کرد و خواند و رنگش پرید ولی سعی کرد خونسرد باشد. نامه را داد به من خواندم. دیدم با حروف درشت و رنگ قرمز نوشته است: «فرقان» ما مطهری را به این دلیلها کشتیم و تو را هم به همین دلیلها خواهیم کشت.»
«یادآور» شمارهی ۶، ۷ ، ۸ صفحهی ۸۴
۶- عیسی معرفی قبل از انقلاب با علی حاتمی آشنا شده بوده و در کتابخانه مسجد اعظم قلهک فعالیت میکرد. رابطهی عیسی معرفی با کمال یاسینی و رسول گیاهی بگونهای بود که آنها را سه تفنگدار مینامیدند. با شروع جنبش در سال ۵۶ و مشاهدهی موضع ضد خمینی و ضد روحانیت فرقان، عیسی معرفی به اردوی مقابل رفت. بعد از شروع ترورهای فرقان وی نقش فعالی در رابطه با شناسایی و دستگیری فرقانیها داشت. بعد از دستگیری اعضای فرقان او هفتهای یکی دو بار به ۲۰۹ میرفت و سعی میکرد با تضعیف روحیهی دستگیر شدگانی چون علی حاتمی و محمدرضا ملکی پور و … آنها را وادار به مصاحبه کند. وی بعدها در رژیم به مقامات بالاتری هم دست پیدا کرد. آخرین سمت او رئیس دفتر وزیر آموزش و پرورش (حسین مظفر) در دولت اول خاتمی بود.
۷- حمیدرضا نقاشیان متولد ۱۳۳۳ و از نوچههای ناطقنوری است. وی بعدها به معاونت وزارت اطلاعات در دوران ریشهری و لجستیک سپاه پاسداران در دوران رفیقدوست و ریاست حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در دوران ناطقنوری رسید. در معامله بر سر گروگانهای آمریکایی نقش داشت و سپس به یکی از میلیاردهای رژیم تبدیل شد.در ارتباط با او مقالهی جداگانهای نوشتهام.
۸- محمد هنردوست در سال 1332 در تهران به دنیا آمد. وی که در پایهگذاری اطلاعات کمیته نقش داشت در دو دوره ریاستجمهوری خامنهای و رفسنجانی مشاور سیاسی ریاست جمهوری بود و مدتی نیز معاون بینالملل وزارت نفت شد و در سال ۱۳۷۶ به مدیرکلی امور بینالملل سازمان صدا و سیما منصوب شد و در سال ۱۳۸۵ به قائم مقامی ریاست سازمان صدا و سیما رسید. در مهرماه ۱۳۸۶ در اثر حمله قلبی فوت کرد. ضرغامی در وصف وی گفت: مرحوم هنردوست از فرماندهان بزرگی بود که اقدامات چریکی در زمان جنگ در غرب کشور انجام داده بود و اینجا هم نگاهی جنگی نسبت به مقابله با دشمن داشت.» هنردوست همراه با حمیدرضا نقاشیان به غارت اموال عمومی پرداخت و بر کارخانجات «مبلیران» دست انداخت و همراه با دوستانش مؤسسات مصادره شده زیادی را به چنگ آوردند.
۹- در جریان سرکوب مجاهدین و گروههای چپ نیز اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که اطلاعات سپاه پاسداران و بخش ۲۰۹ اوین را اداره میکردند نقش به سزایی داشتند. حسین فدایی، محسن آرمین، محمد باقر ذوالقدر و… از جمله شکنجهگران مهم ۲۰۹ اوین بودند.
۱۰- حمید میرحاجی به هنگام دستگیری هر دو دستش توسط حمید جراحی یکی از تکاوران ارتش هدف قرار گرفت. وی که به زندان ابد محکوم شده بود جز توابین فرقان شد و در سالهای اولیه دههی ۶۰ آزاد شد و به وزارت ارشاد و آموزش و پرورش پیوست و به همکاری با حداد عادل پرداخت. وی هماکنون عضو گروه عربی دفتر برنامهریزی کتب درسی است.
۱۱- جعفر گیلانی در سال ۵۹ در تصادف رانندگی کشته شد. کاظم ۱۰ مرداد ۶۱ در حمله به خانه تیمیشان در تهران به همراه تعداد زیادی از کادرهای مجاهدین کشته شد. (نشریه مجاهد ش ۲۱۴ ، ص 1 و صفحات متعدد داخلی). مهدی گیلانی هنگام تلاش برای خروج از کشور در سال ۶۱ کشته شد. متأسفانه به غلط از سوی نیروهای سیاسی شایع شد که محمدی گیلانی فرزندانش را محاکمه و حکم اعدامشان را صادر کرد و رژیم نیز بعدها به منظور آن که پایبندی وابستگانش به نظام را تبلیغ کند روی آن مانور داد و حتی احمدی نژاد به همین خاطر به گیلانی نشان «عدالت» داد و هیاهوی بسیاری کرد. http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=53256
در حالی که برعکس گیلانی به شدت پارتیباز و فامیلباز بود. در نامهای که تیرماه ۶۰ انتشار یافت فرزندان گیلانی به یاد پدرشان آورده بودند که وی در سال ۵۸ از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری دفاع کرده بود. در مراسم اعطای نشان درجه یک «عدالت» به گیلانی، آیتالله مفید رئیس دیوان عالی کشور هم حضور داشت که تلاش زیادی به خرج داد تا پسرش محمدحسین که در ارتباط با مجاهدین دستگیر شده بود اعدام نشود. پسر وی در جریان کشتار ۶۷ هم زنده ماند و پس از کشتار از زندان آزاد شد. اما برادرزادهاش با نام خانوادگی بیگی در اوین اعدام شد.
۱۲- در روزنامهها و سایتهای وابسته به رژیم نامهای از کمال یاسینی در نقد اعمالی که انجام داده بودند، انتشار یافته که به صورت جداگانهای بایستی به آن پرداخته شود. بعد از دستگیری علی حاتمی یکی از رهبران فرقان و دستگیری کمال و … به خاطر جوی که در خانوادهی یاسینی و حاتمی به وجود آمده بود و از طرف دیگر به خاطر خبر دار شدن کمال از تشکیل گروهی به نام «پیروان راه فرقان»، او با اعتقاد به این مسئله که افراد نبایستی کورکورانه و از روی احساسات و بدون تعمق راهی را که آنها پیش گرفته بودند، دنبال کنند، نامه مزبور را سه روز قبل از اعدام مینویسد. تصور او بر این پایه بود که اگر کسی میخواهد راه آنها را دنبال کند با شناخت و آگاهی این کار را انجام دهد نه بر اساس وابستگی خانوادگی و از روی احساسات. چنانکه از تیتر این نامه و مفاد نامه بر میآید آن را خطاب به دو دایی و خواهرش و شیرین رضایی همسر علی حاتمی نوشته بود منتهی نامهی خصوصی او به بستگانش، سر از رسانههای رژیم درآورد.
۱۳- جلالالدین فارسی کاندیدای حزب جمهوری اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروههای همسو برای اولین دوره ریاست جمهوری بود که به خاطر افغانیالاصل بودن از رقابت بازماند و سپس در سال ۷۱ محمدرضا رضاخانی را در مزرعهی شخصیاش به قتل رساند و بدون آن که یک روز زندانی شود با اعمال نفوذ شیخ محمد یزدی رئیس قوه قضاییه و محمدیگیلانی رئیس دیوان عالی کشور از مجازات معاف شد و پس از کودتای ۸۸ دوباره به یکی از چهرههای فرهنگی و سیاسی نظام تبدیل شد.
توضیح: علاوه بر منابع یاد شده در این تحقیق از نوشتهی احمد گودرزی و علی کردی مدیر بخش تحقیق، در معاونت پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در نشریه «یادآور» شماره ۶، ۷، ۸ و ماهنامه الکترونیکی دوران شماره ۷۷ هم استفاده کردهام.