امیر فاضلی
می گویند مردی دنیا دوست؛ بجای انجام وظایف پدری؛ به ازار همسر و فرزند می پرداخت. شخصی از او سوال کرد که اسباب اسایش فراهم نمی کنی؛ بدرفتاری دیگر چرا؟ مرد پاسخ داد که اگر تندی نکنم اسباب اسایش طلب می کنند. اما اکنون یک شب ارام را غنمیت می شمارند. رژیم ولایت فقیه امسال سی و سال است که با ایجاد بحرانی پس از بحران دیگر به نوعی موفق شده است که هم ما را از حقوق خود محروم و هم از سر تشویش جنگ و تمامیت ارضی به تردید و درنگ در به مبارزه برای حقوق خود وا دارد.
این وضع بجایی رسیده که اولین ارزوی نورزی امسال من صلح بود و نه ایجاد جمهوری ایرانی. ارزوی صلح کرده و می اندیشم که ایا رژیم موفق شده که من و میلیونها ایرانی نگران از جنگ را از تلاش برای مبارزه در راه دمکراسی بازدارد؟ نگرانم که تشویش جنگ؛ تمامیت ارضی؛ بدون برنامه ایی مشخص برای ادامه مبارزه به سکوت و حتی خدمت به رژیم منجر شود.
از یکسو رژیم با بودجه ایی نجومی؛ با سپاهی از خودفروختگان؛ و دسیسه در برخورد با معضل نیروی هسته ایی در استمرار هر چه بیشتر دیکتاتوری می کوشد. از سوی دیگر میلیون ها مردم ایران گرفتار اقتصادی نیمه ورشکسته؛ حکومتی استبدادی؛ نگران تلخ کامی ها بیشتر؛ چشم به راه صبح نشسته اند.
در چنین زمانی پرسش این است که ایا توافق ایران و غرب بر سر معضله نیروی هسته ایی پایان مقابله ولایت فقیه با دنیای امروز است؟ ایا انتظار صلحی پایدار از حاکمیتی تنش گرا منطقی است؟ معضل و بحران بعدی کدام است؟ ایا سال دیگر نیز باید بخاطر هراس از تجزیه کشور و یا بحرانی دیگر مبارزه با رژیم را اولویت قرار ندهیم؟ اگر مبارزه برای دمکراسی در داخل کشور در هر شرایطی ضرورت بشمار می رود؛ کدام شیوه به چالش کشیدن و سرنگونی رژیم را ممکن خواهد ساخت؟ چگونه می توان با مدیریت حداقل ها شور مبارزه را دل خیابان های تهران جاری ساخت؟ . نوشته ذیل قدمی است در جهت شناسایی مدیریت حداقل های موجود و استفاده از امکانات برای ایجاد تحرکی شایسته مردم و بویژه مادران شجاع ایران.
حداقل ها؛ محرک ها و شیوه های مدیریت جنبش
من بخوبی واقفم که نیروهای مخالف رژیم نه از پشتوانه مالی چندانی برخوردارند و نه از تشکیلات گسترده و یا حتی توافقی جدی بر سر اصول و اهداف مبارزه. اما ایا می توان یک تشکیلات گسترده مردمی را بدون ایجاد یک مقاومت مردمی و تفاهم ملی ایجاد کرد؟ نیازهای مالی چنین تشکیلات و حرکتی را چه کسی تامین خواهد کرد؟ ایا جنبش و یا تفکری که مردم پشتوانه مالی و تشکیلاتی ان نباشند راه به جایی خواهد برد؟ ایا ایجاد یک مقاومت ملی بدون ایجاد اعتماد وتفاهم ملی میسر است؟ در شرایط کنونی چه روش و ابزاری مستلزم ایجاد؛ حفظ و گسترش اعتماد ملی است؟
امروز تلاش نیروهای مخالف بیش از هر چیز در جهت ایجاد تشکلیات و یا رهبری برای هدایت جنبش است. اما من اعتقاد دارم که هر انگاه نیرویی بتواند مردم را به تحرک وادارد؛ این نیرو نقش رهبری را تا زمانی که در جهت خواست مردم حرکت می کند بر عهده خواهد داشت. تلاش برای رسیدن به یک تشکیلات و رهبری متحد در خارج از کشور هر چند قدمی مثبت اما بدون یک پشتوانه مردمی و تحرک در داخل به جایی نخواهد رسید.
بنظر من بجای تلاش برای اتحاد و تعیین رهبری باید به تلاش برای ایجاد یک مقاومت ملی پرداخت تا از دل چنین حرکتی یک تشکیلات و حتی رهبری مردمی بوجود اید. امروز محرک های چنین مقاومتی نظیر سرخوردگی مردم از اصلاح نظام؛ اوضاع بد اقتصادی و فساد گسترده حاکمیت زمینه را برای یک تحرک عمومی اماده ساخته است. اما تجربه ثابت کرده است که وجود محرک و ارزو؛ بدون برنامه؛ شور؛ امید و اعتماد ملی کافی نیست. تحقق ارزوی دمکراسی نیازمند برنامه و شیوه های مناسب استفاده از امکانات موجود است. از یک سو رژیم با برنامه؛ استفاده از ابزارهای سرکوب و ایجاد بحران های مختلف به کنترل جامعه می پردازد و از سوی دیگر مردم بدون اعتماد به پیروزی و یا انگیزه هایی بسیار قوی؛ هستی خود و فرزندانشان را قمار نخواهند کرد. امروز مردم پس از سی سال و تجربه شکست دو قیام دانشجویی و انتخاباتی با دلسردی؛ اعتماد خود به بسیاری از انان که با اصلاحات همگامی می کنند از دست داده اند. مردم ایران اماده و چشم براه شخص یا جریانی هستند که با توانایی جنبش را به پیش ببرد. اما انتظار فداکاری از مردم بدون جلب اعتماد انان وجود ندارد.
پر واضح است که اوضاع امروز با دوسال پیش بسیار متفاوت گردیده است در چنین شرایطی بجای امید بستن به تظاهرات خیابانی باید از حداقل ها اغاز؛ انها را گسترش؛ و زمینه برای بازگشت به خیابان ها مهیا سازیم. من تردیدی ندارم که می توان با مدیریت مناسب امکانات موجود؛ از مقاومت اغاز و با یک پشتوانه ملی نیرومند؛ مقاومت را به مبارزه ملی ترقی داد. اما چنین مدیریتی نیازمند استفاده از تجربه جنبش و ارایه روش هایی متفاوت برای گسترش ان است.
تجربه خاموشی جنبش
دوسال پیش میلیونها ایرانی در اعتراض به رژیم به خیابان ها امدند. این رخداد هر چند از سالها پیش قابل پیش بینی اما هم رژیم را غافلگیر نمود و هم مخالفان ان را. دلایل بسیاری برای تشریح این حرکت و ناکامی ان عنوان شده است. اما من براین باورم که تاکنون به نقش ارتباطات؛ برنامه ریزی؛ انتظارات بی اساس و مهم تر از همه جنبه های روانی مبارزه بهای کافی داده نشده است.
جنبش طبقه متوسط و نقش طبقات محروم
بر خلاف نظر برخی از دوستان که معتقدند عدم حمایت طبقات محروم باعث شکست جنبش شد؛ من اعتقاد دارم که جنبش بخاطر تامل طبقات متوسط و عدم اعتماد به رهبری اصلاح گرایان دچار درنگ شده است و به صحنه امدن دوباره طبقه متوسط ؛ پیوستن طبقات محروم را نیز در پی خواهد داشت.
شکی نیست که جنبش سبز بیش از هر چیز یک جنبش طبقه متوسطه بود تا جنبش تهی دستان. اما این ضرورتا بدان معنا نیست که طبقات محروم در تظاهرات چند میلیونی شرکت نکردنند و یا جنبش تنها بخاطر عدم حمایت گسترده تهی دستان شکست خورد. جنبش های سیاسی اجتماعی بسیاری در سراسر جهان توسط طبقات متوسط اغاز و حتی رهبری شده است. نقش اساسی طبقات متوسط در انقلاب امریکا؛ در شوروی (منشویک ها) در چین (ملی گرایان) و بطور واضح در جنبش های مشروطه؛ ملی شدن نفت و حتی انقلاب 57 انکار ناپذیر است. طبقات متوسط حداقل در جنبش های یک صد سال گذشته ایران هم اغاز کننده و هم محور اساسی ان بوده اند. من بر این باورم که طبقات میانی جامعه اماده گی مبارزه را دارند و می توان با کمک این بخش قدم های اساسی برداشت هر چند در این میان از دعوت طبقات تهی دست جامعه برای پیوستن به جنبش نیز نباید غافل ماند.
بنظر من هر دو بخش متوسط و تهی دست جامعه با فشارهای اقتصادی اجتماعی بسیاری طی سی سال گذشته روبرو و از درد هایی مشترک رنج می برند. اما طبقات تهی دست دچار کمبود و نابسامانی های بیشتری نسبت به طبقه متوسط می باشند. از همین رو محدوده دسترسی به ماهواره؛ شبکه اینترنت؛ ارتباطات با جهان خارج و دیگر امکانات سبب اگاهی بیشتر و تحرک محسوس تر طبقه متوسط نسبت به اقشار تهی در پیوستن به جنبش شد. تلاش رژیم برای محدود کردن ابزارهای ارتباطی مردم با دنیای خارج گواه این مهم است.
علل عقب نشینی طبقه متوسط و اغازی دوباره
تعداد کشته شدگان ایران با سوریه و لیبی قابل مقایسه نیست. اما لیبی با کمک غرب قذافی را سرنگون نمود و سوریه تا کنون با وجود کشته شدگان بسیار مقاومت نشان داده است. این شواهد نشانگر ان است که عامل خشونت تنها عامل پایان تظاهرات خیابانی نبوده است.
در لیبی و سوریه مقاومت و مبارزه از مناطق مرزی اغاز شد اما بزرگترین تظاهرات در ایران در تهران صورت گرفت. این امر بدون تردید نشانه تفاوت های اساسی جنبش مردم ایران با سوریه و لیبی است. میلیون ها مردم تهران اگر اراده می کردند می توانستند تهران را تسخیر و حاکمیت را سرنگون کنند. اما چنین اراده ایی در میان نبود.
مردم ما در یک جنگ خیابانی از رژیم شکست نخوردند. عامل اصلی شکست جنبش؛ انتظارات و باورهای تلقین شده به مردم ایران بود. رژیم مردم را در یک جنگ روانی شکست داد و نه یک جنگ فیزیکی. اصلاح گرایان باور داشتند که می توان رژیم را با مذاکره از بالا؛ تظاهرات سکوت و بدون عبور از خط قرمز ها وادار به عقب نشینی نمود اما رژیم عقب نشینی نکرد و مردم زودتر از همه به تهی بودن این تفکر پی برده و از بها دادن بخاطر یک طرح واهی سر باززدند. در یک کلام مردم به خیابان ها امدند اما روزنه ایی برای پیروزی بوجود نیامد که مردم جان و زندگی خود را برای ان به خطر بیفکنند. در مقایسه با ایران امید به پیروزی و شور مبارزه برای سرنگونی مردم لیبی و سوریه را در میدان نگه داشت.
اکنون نزدیک به دو سال است که مبارزه ایی که می توانست به فتح تهران میسر شود جای خود را به مقاومت محدود جامعه داده است. متاسفانه چنین مقاومتی نیز با افزایش سرکوب؛ قطع اینترنت و قطع ارتباط بیشتر با دنیای خارج با محدودیت های بیشتری روبرو خواهد شد. تنها راه برون رفت از چنین شرایطی جایگزینی مقاومت محدود با یک مقاومت ملی است.
دل بستن به امید واهی یا تلاش برای ایجاد مقاومت ملی
بحث و گفتگو بر سر خطر بمباران؛ جنگ و حتی تمامیت ارضی بسیار داغ است؛ یک گروه هنوز انتظار دارند که بمباران به حمله نظامی مستقیم امریکا و تغییر رژیم بی انجامد و گروهی دیگر تلاش می کنند که از وقوع جنگ جلوگیری نمایند. حتی برخی از دوستان با مطرح کردن بخطر افتادن تمامیت ارضی؛ دفاع از رژیم را مطرح می کنند.
عهدنامه ترکمنچای و گلستان علی رغم دفاع مردم ایران از مرزهای ایران بخاطر بی خردی و بی کفایتی پادشاه مستبد امضا گردید. ایا این رژیم نیست که سبب به خطر افتادن تمامیت ارضی ایران و ویرانی ایران است؟ چگونه می توان به توجیه دفاع از چنین رژیمی پرداخت. همچنین انتظار اینکه نیروهای امریکایی رژیم را سرنگون سازند؛ در کنار نگرانی از سرکوب در پی بمباران ایران توسط اسراییل؛ هر چند بخشی از احتمالات اما چیزی بیش تسلیم تقدیر شدن نیست.
بنظر من بجای امید بستن به امریکایی ها” و یا “دل به تشویش دادن”؛ باید دست به ایجاد مقاومت و برنامه ریزی برای واکنش به احتمالات اینده نماییم. امروز زمان بسیار مهم است؛ ما می توانیم؛ مردم اماده اند؛ انتظار دارند و امکان ان هم هنوز وجود دارد که جامعه را به تحرک وداشت. هر روز که می گذرد فشارها و محدودیت ها بیشتر و امکانات کاهش می یابد. امروززمان واکنش است و فرصت مقابله وجود دارد؛ تردید؛ تعلل و از دست زمان خطایی فاحش است.
استفاده از تجربه های موفق و تحریم ملی
جنبش مادران از امریکای جنوبی تا ایران علی رغم فشارهای بسیار تا کنون بسیار موفق بوده است. در کنار این تجربه ؛ پیروزی تحریم انتخابات نیز تجربه بسیار موفقی بود. ما می توانیم با استفاده از تجربه موفق تحریم انتخابات و با گرد امدن به دور مادران ودفاع از حقوق انان تا ” برگزاری انتخابات ازاد و دلجویی از این مادران ستم دیده” مردم را دعوت به تحریم خرید (خرید نکردن) در هر چهارشنبه (یا یکی دیگر از روزهای غیر تعطیل دیگر هفته) نماییم. ما با این دعوت می توانیم مردم را به همبستگی و یک تظاهرات خاموش بزرگ علیه رژیم فراخوانیم.
حق مادری نه تنها در فرهنگ ما بلکه در تمامی جهان محترم است. این حق دیکتاتورها نیست که مادران را به خاطر دادخواهی و یا دیدار ارامگاه فرزندان خود تحت فشار قرار داده و محاکمه نمایند.
این وظیفه انسانی ماست که با ایجاد یک همبستگی ملی از مادران خود دفاع کنیم. این چنین دفاع و همبستگی ملی اولین قدم در ایجاد اعتماد ملی است. این حرکت به ما فرصت خواهد داد تا مردم را به تحرک واداریم. من شکی ندارم که مردم ایران به ارامی به این جنبش ملحق خواهند شد تا هر هفته یک نه بزرگ به رژیم بگویند.
این بسیار مهم است که احساس شکست را به احساس ادامه مقاومت و امید به پیروزی تبدیل کنیم. ما با پیروزی در یک جنگ روانی؛ قادر خواهیم بود که روحیه رژیم و نظامیان انان را شکسته و انان را وادار به عقب نشینی نماییم. نه گفتن به رژیم اگر حتی توسط یک نفر هم باشد یک پیروزی بزرگ و ضامن ادامه مبارزه است. من ایمان دارم که بسیاری از مردم منتظر فرصتی هستند تا به رژیم نه بگویند.
این چنین طرحی برای مردم ایران هزینه چندانی در برنخواهد داشت ولی می تواند واحدهای فروش را برای یک روز در هفته به تعطیلی بکشاند و شهر را بصورت نیمه تعطیل و رژیم را با مشکلات روحی و اقتصادی بسیاری روبرو سازد. بدون شک موفقیت چنین طرحی مانند تحریم موفق انتخابات مجلس نیاز به حمایت گسترده دارد. حمایت افرادی مانند اقای رضا پهلوی؛ اقای علی کشتگر و گروه هایی که حقوق مادران را محترم می شمارند بسیار ضروری است.
خطر ان وجود دارد که جریان های مختلف سیاسی دست به سیاست بازی بزنند؛ یا اینکه رژیم با سیاست ساندیس تلاش کند که این همبستگی را به شکست بکشاند. اما یک توافق منطقی بر سر حقوق مادران ستم دیده ما و انتخابات ازاد می تواند حس انسانی و وظیفه ملی را در دل ها زنده کرده و ترفند ها را به شکست بکشاند. ما می توانیم با این حرکت؛ بار دیگر امید به پیروزی و شور مبارزه را در دل مردم شعله ور سبب شکست روانی رژیم گردییم.
رضا پهلوی نقطه قوت یا خطر دیکتاتوری
در حالیکه در داخل ایران مردم از مجاهد و سلطنت طلب وملی مذهبی و چپ در کنار یکدیگر می ایستند در خارج از کشور این تفکر وجود ندارد و برخی از دوستان حمله به رضا پهلوی را در دستور کار سیاسی خود قرار داده اند.
این دوستان همکاری با اقای رضا پهلوی را بیشتر بخاطر شاهزاده بودن و نه سیاست های ایشان مردود می شمارند اما تاریخ گواه ان است که نه شاهزاده بودن دلیل خیانت است و نه نوه امیر کبیر بودن دلیل خدمت. دکتر محمد مصدق شاهزاده قاجار است و محمد علی شاه مستبد نوه مردی مانند امیر کبیر است.
همین دوستان با مبارز خواندن شاهزادگان قاجار مانند ایرج اسکندری؛ مریم فیروز؛ عبدالصمد کامبخش مشکلی ندارند و معمولا انتقاد ها در مورد سیاست های این افراد است اما در مورد رضا پهلوی این بسیار متفاوت است.
برخی از این دوستان با مطرح کردن خطر دیکتاتوری اقای رضا پهلوی را مورد حمله قرار می دهند. مشکل و خطر دیکتاتوری نه بخاطر افراد بلکه بخاطر ساختار جامعه شکل می گیرد. جامعه ما پس از یک انقلاب؛ تجربه جمهوری اسلامی و قریب به هفت میلیون ایرانی خارج از کشور اشنا با زندگی در دمکراسی؛ میلیون ها جوان تحصیل کرده؛ در دوران ماهواره و اینترنت بخاطر هیچ کس به دیکتاتوری گردن نخواهد گذاشت.
در دوران انقلاب هم ملی مذهبی ها و هم چپ ایران با خمینی همکاری کردنند و از او بتی برای مردم کم تجربه ان دوران ساختند. امروز دیگر هیچ کس بت سازی .نمی کند . خمینی تنها بت سی سال پیش نبود؛ مسعود رجوی؛ کیانوری و حتی فرخ نگهدار برای بسیاری از هوادارن خود بت بودند و برای سالها بعنوان رهبر غیر قابل تغییر بر سازمان های خود حکومت کردند. اما امروز دیگر ان دوران نیست. مردم ما هیچ کس را بت به شمار نمی اوردند. سیاست های رهبران سیاسی مورد کنکاش قرار می گیرد و با این افراد مانند دیگر شهروندان برخورد می شود. تجربه انقلاب؛ ولایت فقیه؛ سقوط شوروی؛ بهار عرب و دیگر تحولات نسلی متفاوت را تربیت کرده است. این نسل تا امروز با خردمندی بسیار بارهای متعددی هم رژیم و هم مخالفان را غافلگیر کرده و پیشاپیش روشنفکران بوده است. این یک نسل دنبال رو نیست که اقای رضا پهلوی و یا هیچ کس دیگر به بت ان تبدیل شود.
امروز دوران دیکتاتوری در ایران دیگر به سر امده است؛ خامنه ایی با تمام سپاه و لشکرش امروز دچار دردسر است. بجای هراس از رضا پهلوی و محبوبیت او باید از این توانایی برای پیروزی جنبش استفاده نمود. من همچنین امیدوارم که دوستان مجاهد هم روزی با برخورد با خود به نقطه قوت دیگر جنبش تبدیل گردنند.
جنبش مادران؛ حقوق انسانی و توجیه سکوت
اکنون قریب به هفت میلیون مادر ایرانی در حسرت دیدن فرزندان مهاجر و تبعیدی خود به سر می برند. صد ها هزار از این مادران بدون خداحافظی از فرزندان؛ حسرت به دل؛ چشم از این جهان فرو می بندند. ده ها هزار مادر ایرانی هر روز پشت در زندان هایی چون اوین و قصر با چشمانی اشکبار مورد تحقیر زندانبان قرار می گیرند. هزاران مادر داغ دیده روزها و شب ها در ارامگاه هایی چون خاوران و بهشت زهرا به دیدار فرزندان خود می روند. مادر بهکیش ها یکی از این مادران ایرانی است. چگونه و با چه وجدانی می توان در برابر چنین ستمی به چنین مادرانی سکوت نمود. چگونه می توان در برابر تحقیر شدن؛ دستگیر و محاکمه شدن مادران خود خاموش بمانیم.
ما هم می توانیم و هم وظیفه ان را داریم که تکیه گاه مردم ایران و مادران شجاع خود باشیم. دفاع ازحقوق مادران؛ حق دیدار فرزندان؛ دیدار ارمگاه انان و حق داده خواهی یک مادر یک امر سیاسی نیست این یک امر انسانی است. مادران ما فارغ از سیاست فرزندانشان دارای حق مادری می باشند و دفاع از این حق؛ وظیفه انسانی همه ماست.
ما هم می توانیم و هم وظیفه داریم که با تلاش برای دفاع از حقوق مادران خود؛ رژیم را در تنگنا به شکست وادار ساخته و ارزوی دیرین دمکراسی در ایران را تحقق بخشیم..
به امید پیروزی
امیر فاضلی
ا.ز تهران