جمال درودی
مه فشاند نور و …
چندی پیش نامه ای سراسر تحریف شده تاریخ انتشاریافت با عنوان “جبهه ملی فقط یک خاطره است ” از طرف شاخه ای انشعابی از “حزب پان ایرانیست ” که میتوان گفت افراد آن بقایای حزب فاشیستی “سومکا” می باشند.آنان فاقد هرگونه اصالت اخلاقی سیاسی وهویتی بوده وتنها برای ارضای خواسته ها وامیال خود گهگاهی چنین افاضاتی می کنند ! البته برای مطرح شدن چه راهی بهترازآنکه به بزرگترین شخصیت های ملی یک ملت توهین روا دارند . در مسافرت مظفرالدین شاه به فرانسه شخصی در پاریس اورامورد سوءقصد قرارداد.دربازجوئی از او پرسیدند چراچنین کردی ؟ گفت میخواستم مشهور شوم!حال حکایت این آقایان است به مصدق که مظهر ونماد آزادی وآزادگی ملت ایران است ناجوانمردانه وازروی کین وعداوت حمله می کنند تا شاید بتوانند درکنارنام او خودرا مطرح سازند.
من برای آن کذب نامه کوچکترین ارزشی قایل نیستم وتصمیم نداشتم بدان پاسخی دهم ولی چون درآن به مسائل تاریخی اشاره شده بود فکرکردم سکوت را بر رضایت تعبیر خواهند کرد.لذا به اجبار بطوراختصاربه قسمتهایی ازمسایل تاریخی وتحریف شده درآن نامه اشاره می کنم .
چون موفق نشدند کوچکترین انحراف یا خللی در بیش از نیم قرن مبارزات دکترمصدق بدست آورند لذا به حربه زنگ زده پوسیده وکثیفی که سالهای سال است دیگرکارایی ندارد ودراین باره کتابها وجزوات بسیارانتشار یافته یعنی (فراماسونری)روی آورده اند.البته دراین نوشتارکوتاه نمی توان به کلیه مطالب پرداخت وامیدوارم درآینده نزدیک بتواتم درجزوه ای دیگر به این مساله بپردازم ولی اکنون برای آگاهی خوانندگان عزیز خیلی کوتاه وبطور اختصار به قسمتهایی از تاریخ فراماسونری در رداتهام به دکترمصدق می پردازم.
درآن نامه آمده “…محمد مصدق…دریکی از نخستین لژهای فراماسونری کشور عضویت داشت …” استنادمیکنند به کتاب “فراماسونری درایران “نوشته “اسماعیل رایین” دکترمصدق درعنفوان جوانی با شور واحساسات میهنی وآزادی خواهی به عضویت “جامعه آدمیت “که موسس آن عباسقلی خان آدمیت بود درآمد وسوگندنامه ای طبق روال معمول آن جمع برای آن جامعه آدمیت نوشت وامضاکرد.دکترفریدون آدمیت درکتاب”فکرآزادی”درباره این تشکیلات چنین مینویسد:”…جامعه آدمیت را روشنفکران تاسیس کردند ومسلک آن غیرانقلابی بود.بنیان فلسفه سیاسی این جمعیت بر مشروطیت ومحدودیت قدرت سلطنت وانفصال قوای دولت بنا شده بود…”ودرباره عدم ارتباط این جمعیت با فراماسونری یادآور می شود :”…اولین لژفراماسونری درایران بنام “لژآزادی ” در ۱۲ آوریل ۱۹۰۶ تشکیل گردید که شعبه ای از تشکیلات فراماسونری فرانسه بود وهیچ ارتباطی با جامعه آدمیت نداشت …این جمع کانون آزادی وآزادیخواهان دردوران مظفری واستبدا محمدعلی شاه بود …جامه آدمیت مظهرعقایدروشنفکری زمان خود بود…”ودرادامه یادآورمیشود:”…تشکیلات فراماسونری جهانی.فراموشخانه وجامعه آدمیت را به رسمیت نمی شناخت وآنها را از جمعیتهای فرقه های غیر مجاز میشمرد…”همچنین اسماعیل رایین بارها درکتاب فراماسونری خود از عدم ارتباط جامعه آدمیت با سازمان فراماسونری جهانی یادکرده است .جامعه آدمیت نه تنها وابستگی به فراماسونری نداشت بلکه درمقابل آن قرارگرفته بود…”.رایین درادامه به این مساله اشاره کرده: “…لژفراماسونری بیداری از طرف گرانداوریان فرانسه رسما درایران تشکیل شد وشروع بکارکرده بود.جالب آنکه فراماسونهای این لژدر دو جبهه میجنگیدند …وبا جامعه آدمیت سرسختانه مبارزه میکردند…”ولی این مساله که چرا رایین ناجوانمردانه ورذیلانه درذیل قسم نامه مصدق به جامعه آدمیت نوشت :”قسم نامه مصدق السلطنه به فراماسونری” البته ذکراین نام تنها پاسپورت انتشار کتاب بود واوبارها وبارها دربرابر موج اعتراض مردم به این عمل دورازشرافت ومردانگی گفته :”سازمان امنیت انتشارکتاب را منوط به این جمله درزیر آن قسم نامه کرد.”رایین حتی از انتشار استعفا نامه مصدق از جامعه آدمیت خودادری نمود.
درنامه سراسر تحریف شده آمده :”رضاشاه کبیرومحمد رضاشاه.شاهنشاه ایران به شدت با فعالیت لژهای ماسونی مخالفت می کردند …”درکتاب رایین بیش از ۸۰۰ نام ازرجال وشخصیتهای سیاسی ودانشگاهی آمده که اکثربه اتفاق آنان دردوران پهلوی ها (کبیر وصغیر)مسئولیتهایی داشتند.ازطرفی دراین نامه آمده وتایید کرده اند”…درکشورمانیز بسیاری ازایران فروشیها به دست همین ماسون ها صورت گرفت از جمله می توان …واگذاری بحرین توسط امیرعباس هویدا از اعضاء برجسته لژسحر وستاره صبح اشاره شود…”قابل توجه است که “بحرین توسط شخص شاه از ایران جدا شد نه هویدا “نویسندگان این کذب نامه فراموش کرده اند ویا خودرا به …زده اند که این پدروپسر نه تنها با این گروه مخالفتی نشان ندادند بلکه زیر نظر مستقیم آنان اداره میشدند شاهدآن بودیم که چگونه محمد علی فروغی این استاداعظم لژ فراماسونری” بیداری ایران”به دستور دولت انگلستان پدری را از اریکه قدرت وسلطنت برداشت وپسر را جایگزین آن کرد بدون نظرخواهی وموافقت ملت ایران وبازشاهدآن بودیم که هویدا این عضوفراماسونرنی مدت ۱۳ سال نخست وزیر شاه وسپس وزیر دربار شد.آیا به نظرشما این است معنای مبارزه با فراماسونری ؟!
مساله ای که در آن نامه سراسر کذب انسان را به تعجب وخنده وا میدارد از این همه بی خردی وبزرگنمایی که ادعا می کنند :”ملی کردن صنعت نفت درسراسر ایران …نخستین بار حزب پان ایرانیست مطرح کرده …”.بگذریم.
در سرتاسرنامه تحریف شده روی تمام موفقیتها وپیروزیها ومبارزات ملت ایران در نهضت ملی وحکومت مردمی دکتر مصدق سرپوش گذاشته وتنها به کودتای ۲۸ مرداد پرداخته اند.کودتایی که با همیاری دولتین انگلیس وآمریکا وسازمانهای جاسوسی وشاه ورجاله ها وارازل واوباش وفواحش قلعه زاهدی تحت نام “آژاکس” طراحی وبه اجرا درآمد.
بهتر آنست که ماجرا را از زبان شاه ومصدق بشنویم شاه درکتاب “ماموریت برای وطنم” مینویسد :”…اعتقاد من اینست که سرنگون کردن دستگاه مصدق کار مردم عادی کشور من بود که در دلشان با رقه مشیت یزدانی می درخشید..”ومصدق در”خاطرات وتالمات “در پاسخ چنین می گوید:”…با رقه مشیت یزدانی دردل آیزنهاوررییس جمهوردرخشید که تصویب نمودآزادی یک ملتی را با ۴۰% سهام کنسرسیوم مبادله کند ودرمرحله اول دستخط عزل من را صادر وکودتای شب ۲۵ مرداد شروع که چون به نتیجه نرسید مرحله دوم آن شروع شد و۳۹۰ هزار دلار آمریکا بین بعضی از علمای فاسد وامرا وافسران بی ایمان تقسیم گردید. به هر یک ازآن مردم عادی کشور مورد توجه شاهنشاه هم از این اعتبار مبلغ ناچیزی رسید که همه یکدل و یک زبان زیر نظرآن افسران ودرجه داران به غارت خانه من پرداختند.من را دستگیر وبه دادگاه نظامی تسلیم کردند…” به یقین۲۸ مرداد روز پایان آزادی وآغاز دیکتاتوری وابسته برای یک ملت بود.
درادامه نامه پرازکذب به دستگیری ومحاکمه عادلانه ..!! دکترمصدق اشاره کردند ومینویسند :”…مصدق بر اساس قوانین کشور شاهنشاهی ایران محاکمه شد…وی ودوستانش مانند حسین فاطمی درصدد براندازی قانون اساسی وحکومت پادشاهی بودند…محاکمه مصدق بسیار مترقی وعادلانه برگزار شد وآنچه تشریفاتی بود محکومیت وی بود نه محاکمه…” ننگ ونفرت ابدی برآنان که نام شهید بزرگ راه آزادی وحریت را اینچنین تحقیرآمیزیاد می کنند.!! امروز در نهایت بی شرمی عده ای انگشت شمار بانهایت وقاحت اعلام می کنند که داگاههای نظامی شاه عادلانه وقانونی بوده ومهر تایید بر آدم کشیها و وزیر کشی شا ه می زنند .در اینجا توجه عزیزان خواننده را به گفتار مصدق دردادگاه جلب می نمایم.”…این دادگاه به هیج وجه من الوجوه صالح نیست …درطول تاریخ مشروطیت ایران این اولین باریست که یک نخست وزیرقانونی را به حبس وبند میکشند وروی کرسی اتهام مینشانند…به من گناهان زیادی نسبت دادندومن میدانم یک گناه بیشتر نکردم وآن اینست که تسلیم تمایلات خارجیان نشده ودست آنان را از منابع ملی کشور کوتاه کردم…می خواهند سرنوشت من وخانواده ام را درس عبرتی برای دیگران کنند ولی من مطمئنم که نهضت ملی ایران خاموش شدنی نیست …ملت ایران اهمیت نهضت ملی خودرا به خوبی درک کنند وبه هیچ صورت از تعقیب راه پرافختاری که رفتند دست نکشند…”.
درنامه منتشره این بازماندگان خلف آزموده و تیمور بختیار غیر مستقیم به شاه انتقاد کرده اند که چرا مصدق را اعدام نکرده!!وچرا اورا به احمدآبادمنتقل کرده اند.! دکتر مصدق پس از سه سال تحمل زندان به احمدآباد برده شد وبا یک طرفند رژیم عده ای از اراذل واوباش به سرکردگی شعبان بیمخ به قلعه احمدآباد حمله کردند وبا تحدید وفحاشی وشکستن دروپنجره درآنجا تظاهرات شاه دوستانه برعلیه مصدق کردند پس از این واقعه قلعه درتصرف قوای نظامی قرارگرفت واز آن روز به بعد آنجا به یک دژنظامی تبدیل شد وهیچ کس غیر از افراد درجه یک خانواده حق رفت وآمد درآنجا را نداشتند.خود مصدق هم اجازه خروج از قلعه را نداشت . حال اگر این شرائط تبعید وزندان نیست پس چه معنایی می تواند داشته باشد ..؟ شاه چنان وحشتی از مصدق ونام او داشت که حتی اجازه نداد جنازه او را طبق وصیتش در آرامگاه شهدای سی تیر دفن کنند واز هر مراسم یادبودی بنام او جلوگیری کرد .ولی ملت بزرگ وحق شناس ایران در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ با بزرگترین راهپیمایی میلیونی خود مزار او را گل باران ونسبت به وی ادای احترام کردند.
متاسفانه بازهم مجبورم درخاتمه به یک نکته دیگر از این دشنام نامه اشاره ای داشته باشم .درنامه سعی بر این داشته اند به خوانندگان این مساله را القاءکنند که” جبهه ملی ایران از ابتدا مورد تایید ملت نبوده وخیانتها کرده وسالهای سال است که عملا مرده وهرگزدرطول بیش از شصت سال تشکیلاتی وطرفدارانی نداشته وندارد وبه کلی فراموش واز صحنه سیاسی ایران خارج شده ” وبرای اثبات آن با بیان دروغ وتحریف وصغرا وکبرا کنار هم آوردن به گفته محمد رضا استناد کرده ومیگویند “…شاهنشاه آریامهردرآن روزها بارها اعلام کرده بود که اگر لیاقت وجربزه ای در این جماعت میدید از آن استفاده می کرد ولی جبهه ملی شایستگی از خود نشان نداد…”این آقایان فراموش کرده اند که این شاهنشاه عاری از مهر !! وقتی درسراشیبی سقوط قرارگرفت درآخرین روزها برای نجات خود درمانده ومایوس دست نیاز به طرف همین جبهه ملی ورهبران آن دراز کرد واز آنان یاری خواست واین جبهه ملی بود که دست رد به سینه اوزد واعلام داشت:”…در اوضاع واحوال کنونی جبهه ملی ایران در هیچ ترکیب حکومتی شرکت نخواهد کرد …”
آری..دیروز محمد رضا (شاهنشاه !) با جبهه ملی مبارزه کرد وآنرا تحت سختترین فشارها قرارداد تا جائی که می گفت :” جبهه ملی ها از توده ایها خطرناکترند ” وامروز…..
پاینده ایران
جمال درودی
عضوشورای مرکزی جبهه ملی ایران
۲۲ بهمن ۱۳۹۰