toodeh 01

نیم نگاهی به برخی از جنبه های سیاست توده ای ها در سالهای بعد از انقلاب

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

toodeh 01

toodeh 01فرهاد فرجادفر

همانطور که در برنامه ی «پرگار» گفتم، برای بررسی سیاست حزب توده ی ایران در سالهای بعد از انقلاب باید دید سیاست و برنامه و عملکرد این حزب تا چه حد به مبارزه ی صد ساله اخیر مردم ایران، از انقلاب مشروطه تا جنبش سبز، در راه گذار جامعه از سنت به مدرنیته، شالوده ریزی حکومت دمکراتیک و مدنی و تامین عدالت اجتماعی یاری رسانده است.

سیاست حزب توده ی ایران در سالهای بعد از انقلاب، تحت لوای دفاع از سیاست ضد امپریالیستی و خلقی امام خمینی با معیار قرار دادن « خط امام» بعنوان شاقول انقلاب، در واقع سیاست تحکیم حاکمیت آیت الله خمینی و اسلام فقاهتی بود: دفاع از سیاست سرکوب طیف رنگارنگ نیروهای مخالف و چپ، سکوت در برابر سرکوب حقوق و آزادی های زنان، دفاع از دادگاه های انقلاب با شعار «برنده باد تیغ دادگاه های انقلاب»، بسهم خود زمینه سازی برای بیرون راندن «نهضت آزادی مردم ایران» و «جبهه ی ملی» از عرصه ی سیاست ملی با برچسب «آمریکایی» ، «جاسوس» ، «پیروان خط برژینسکی» و «ضد خط امام»، تایید در برابر بستن روزنامه هایی همانند «میزان»، «آیندگان»، و ….

این دیدگاه که پس از پیروزی انقلاب در حزب توده ی ایران دست بالا را گرفت، به آسانی به سیاست مسلط تبدیل نشد. چرا که رفقایی همانند ایرج اسکندری و داود نوروزی از زمان وقایع 15خرداد 1342 در درون رهبری حزب خطر قدرت گیری نیروهای مذهبی و نقش واپسگرانه آن را به روشنی می دیدند و نسبت به آن هشدار می دادند و این سیاست، سیاست مسلط حزب در سالهای پیش از انقلاب بود. بویژه رفیق داود نوروزی «جنبش 15 خرداد 42» را حرکتی ارتجاعی و سنگ اندازی در راه مدرنیزه کردن جامعه ارزیابی می کرد و در نشریات حزبی برای ژرفش رفرم ها در ایران و برقراری دمکراسی و آزادی قلم می زد. زنده یاد ایرج اسکندری، دبیر اول حزب تا پلنوم شانزدهم حزب یعنی تا آستانه ی انقلاب با دیدن خطر رهبری اسلام فقاهتی، به رهبری آیت الله خمینی، طرفدار اتحاد نیروهای دمکرات و آزادیخواه در مبارزه بر ضد دیکتاتوری بود. بازتاب این دیدگاه را در اسناد آن دوران می توان دید؛ بطور مثال اعلامیه ای کمیته ی مرکزی حزب در پی شورش و کشتار مردم تبریز در ماه های پیش از انقلاب بهمن گواهی بر این مدعاست. در این اعلامیه، از یک سو سرکوب رژیم به نقد کشیده می شود و از سوی دیگر برخورد های خشن و خرابکارانه ی تظاهرات کنندگان مورد نقادی قرار می گیرد. همین جا باید خاطر نشان سازم که طبیعی بود که در آن زمان چنین موضعگیری ای نمی توانست مورد پذیرش نه تنها اکثریت نیروهای چپ، بلکه حتی اکثریت اعضاء وهواداران سازمانهای حزبی قرار گیرد. ما این موضع گیری را راست روانه، سازشکارانه و اپورتونیستی ارزیابی می کردیم. در این میان کم نبودند رفقای باتجربه و قدیمی، از میان اعضاء و رهبری حزب، که با شناخت از روحانیت و حرکت های مذهبی، حزب را به دور اندیشی فرا می خواندند. این رفقا همواره با اشاره به نقش آفرینی فدائیان اسلام در پهنه سیاست و روحانیت در بابی کشی، خطر قدرت گیری اسلام فقاهتی را به حزب گوشزد می کردند.

اما سیاست دفاع از «خط امام» حزب در دوران انقلاب، در بین نه تنها اعضاء و هواداران حزب توده ی ایران ـ که عمدتا از نسل سیاسی بعد از کودتای 28 مرداد بودند ـ ، بلکه دیرتر در بین اکثریت سازمان فدائیان خلق ایران مقبولیت یافت و در واقع بدنه اصلی نیروی چپ ایران زیر این پرچم به مبارزه پرداخت

در شکل گیری ذهنینت نسل ما، پیروزی کودتا با دخالت مستقیم آمریکا، و برقراری حکومت اختناق و پلیسی نقش تعیین کننده داشت.

حلقه کودتای 28 مرداد، در پیوند با زنجیره ای از کودتاها در دیگر کشورهای جهان علیه حکومت های ملی و قانون گرا، با دخالت مستقیم «سیا» زیر پرچم خطر کمونیسم، از جمله و بویژه در شیلی، زمینه ذهنی و مادی جدی برای پذیرش تئوری های انقلابی و ضد امپریالیستی فراهم ساخت.

برای نسل من پیروزی کودتای 28 مرداد، از یک سو نتیجه ی سیاست پرنرمش، لیبرالی و قانونگرانه و عدم سرکوب ضد انقلاب از جانب دکتر مصدق و از سوی دیگر نتیجه ی عدم مقاومت مسلحانه ی در برابر کودتا از جانب حزب توده ی ایران بود.

سرنوشت تلخ حکومت ملی دکتر محمد مصدق و بعدها سالوادور آلنده در شیلی ما را بیش از بیش به این باور می رساند که عدم سرکوب ضد انقلاب، زمینه ساز سرکوب انقلاب و قربانی شدن انقلابیون می شود. بر این بنیان و بر بستر تاریخی چنین ذهنیتی، در فضای انقلابی سالهای اول انقلاب ، شعار «برنده باد تیغ دادگاه های انقلاب » بعنوان شکلی از سرکوب ضد انقلاب، برای گروهی از جوانان قابل توضیح و توجیه بود. و یا شعار « لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیسم» به این معنا بود که فضای حاکمیت لیبرالها برای ضد انقلاب فرصت آن را فراهم می آورد که خود را به یاری امپریالیسم سازمان دهد و انقلاب را در خون خفه کند.

عامل دیگر که در شکل دهی ذهنیت غیردمکراتیک ما کمونیست های ایرانی نقش بازی می کرد، همانا پایبندی به تئوری های ساخته و پرداخته در زرادخانه تئوریسین های اتحاد شوروی بود. بر پایه این باور ها،

برای ما که سیاست های ضد دمکراتیک کشورهای سوسیالیستی را دمکراسی خلقی قلمداد می کردیم و آزادی های سیاسی در کشورهای سرمایه داری را بعنوان دمکراسی بورژوایی به سُخره می گرفتیم،

برای ما که در پرتوی راه رشد غیرسرمایه داری دیکتاتورهای ضد امپریالیست جهان سومی دفاع می کردیم،

طبیعی بود که در ایران، پایمال سازی حقوق و آزادی های سیاسی و دمکراتیک را امری فرعی، در مقابل عمده بودن سیاست ضد آمریکایی حاکمیت محسوب می کردیم.

ما با عمده کردن مبارزه ی طبقاتی و تکیه یک جانبه به نقش تاریخی طبقات در جامعه، به نقش واپسگرانه ی ایدئولوژیک حاکمیت توجه نکردیم. بر این بنیان بود که ما از پیشنهاد « جمهوری اسلامی» آیت الله خمینی بعنوان نظر خرده بورژوازی، درمقابل پیشنهاد های «جمهوری» یا «جمهوری دمکراتیک اسلامی» مهندس بازرگان به عنوان پیشنهاد بورژوازی لیبرال، دفاع می کردیم.

حال با نگرش از سکوی تجربه امروز؛

ـ به باور من، انقلاب ایران نشان داد که با اشکال انقلابی قهرآمیز نمی توان به حاکمیت باز و دمکراتیک رسید. شکل و عملکرد حکومت نوبنیان رابطه مستقیم با چگونگی به قدرت رسیدن نیروی حاکم دارد.

ـ به باور من، بدون نیروهای دمکرات و نهاد های دمکراتیک نمی توان به حاکمیت دمکراتیک رسید. از این رو مبارزه در راه دمکراسی و اشاعه تفکر دمکراتیک باید در شرایط قبل از رسیدن به قدرت انجام گیرد. حاکمیتی را می توان سرنگون کرد ، ولی الزاما دمکراسی برقرار نمی شود.

ـ به باور من، با درس گیری از تجربه ی انقلاب بهمن، چپ دمکرات ایران باید در راه سازماندهی مبارزه ی رفرمسیتی و دمکراتیک مدنی مردم برای برقراری آزادی و عدالت اجتماعی در ایران بکوشد.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.