- استبداد– حکومت استبدادی حافظ منافع فرد یا افرادی معدود است و باید قدرت را در انحصار خود نگهدارد تا پایدار بماند ، به قانون گردن نمی نهدو فراتر از قانون است در حالی که در نظام دموکراتیک بنا بر رقابت گروه هاست تا از تمرکز قدرت جلوگیری شود. خواست مستبد خواست همگان جلوه داده می شود ولی در حقیقت مستبد، مردم را لایق برای مشارکت در حکومت نمی داند و همواره در تضاد با آنها قرار دارد .
ایران بنیانگزار پادشاهی بوده که نوعی حکومت استبدادی است استبداد شاهان پیش از حمله ی اعراب استبداد مطلق نبود زیرا بایستی از آرای مشورتی نجبا ، ساتراپ ها و سرکردگان خانواده های بزرگ برخوردار می بودند، این شیوه ی استبداد همواره در حکومت های ایلی نیز ادامه داشت و شاهان از مشورت با سران ایل بی نیاز نبودند. بعد از حمله اعراب هم مردم ایران با خلافت در تضاد بودند . سامانیان گرچه به خواست استقلال ایرانیان جامه ی عمل پوشاندند اما بعلت شیوه ی استبدادی حکومت ناچار به استخدام مزدورهای ترک شدند . از اتکای سامانیان به نیروی سرکوبگر ترک محمود غزنوی درآمد و این شیوه ی سرکوب همچنان در درازنای تاریخ ما تا انقلاب مشروطیت ادامه داشت . انقلاب مشروطیت درخششی در دل تاریک استبداد کهن بود که ما را با دنیای مدرن و قانون گرایی و حقوق شهروندی آاشنا کرد و دیگر جایی برای ادامه ی حکومت استبدادی نبود ولی با کودتای رضاخان شیوه ی حکومت استبداد ی ادامه یافت با این تفاوت که سران ایل ها و بسیاری عشایر قتل عام شدند و شاه مستبد مطلق و بلامنازع شد. مجلس و اتحادیه ها و احزاب و سایر نهادهای جامعه مدنی که دستاورد مشروطیت بود میان تهی شدند و حالت نمایشی پیدا کردند. کوشش مصدق ادامه ی راه انقلاب مشروطیت بود ، مصدق بجز مساله ملی کردن نفت پرچمدار دموکراسی و آزادی بود که با کودتای 28 مرداد از راه بازماند. دو کودتای پس از انقلاب مشروطیت به حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی انجامید زیرا هیچ نیرویی برای مقابله با دیکتاتوری شاهی بجز نهادهای مذهبی که مورد عنایت شاه بودند وجود نداشت نداشتن پشیتبان در داخل حاکمیت را بسوی قدرت خارجی سوق داد تا منجر به سقوط 57 شد. جنبش کنونی مردم ادامه ی خواست های مشروطیت و ادامه ی راه مصدق است .
- حکومت دینی– حکومت دینی حکومتی است ایدئولوژیک که عده ای مذهبی با ادعای نمایندگی از جانب خدا مقامات سیاسی را اشغال می نمایند به عبارت دیگر حکومت دینی حکومت آخوندها (روحانیان) بر مردم .
استبداد پادشاهی در ایران همواره همزیستی دیرینی با مذهب داشته که این همکاری و مودت از کشمکش قدرت نیز خالی نبوده است. خروج مغان بسرکردگی گئومات (بردیای دروغین ) علیه کمبوجیه در سلسه ی هخامنشیان از آن جمله است. در زمان هخامنشیان خود پادشاهان نقش مذهبی نداشتند و محاکمات معمولی زیر نظر مغان انجام می شد. در زمان ساسانیان نیز گرچه موبدان زرتشتی نفوذی بسیار داشتند ولی شاهان هم چندان پایبند بدان آیین نبودند برای نمونه قباد به مزدک نزدیک شده بود و می خواست دین خود را عوض کند و یا خسرو پرویز با شیرین یک زن عیسوی ازدواج کرد و حتا شایع بود که مسیحی شده است.
از استبداد کهن که بگذریم حکومتی که اکنون بر ایران مسلط است از نوع استبداد توتالیتر است که با ایدئوژی دینی نیز توام گشته است ، حکومتی تمامیت خواه که می خواهد تمام احتیاجات فردی و جامعه را در قالب ایدئولوژی اسلامی بریزد و چون برای تحقق آن با مانع روبرو می شود هر روز بحران تازه ای می آفریند و اگر روزی از ایجاد بحران دست بردارد و گرفتن گروگان خودی و بیگانه دست بردارد سقوط می کند. در این حکومت آداب و عقاید جزمی و خرافات بر روابط انسان ها و جامعه سایه افکنده و می خواهد کلیه روابط انسانی اعم از آموزش و پرورش و پوشش و حتا معاش و خورد و خوراکشان را کنترل کند. جمهوری اسلامی گرچه سنت گراست اما یک حکومت سنتی نیست زیرا هیچ پیشینه ای در تاریخ ایران ندارد و در اسلام سازمانی کلیسیایی بمانند مسیحیت سابقه نداشته است، در مسیحیت مردم با واسطه کلیسا با خدا ارتباط دارند در حالی که در اسلام چنین نیست. با وجود مرجع و مقلد در شیعه ، در اصول تقلید جایز نیست و مرجع نیز اختیاری بوده است و هیچگاه در هیچ دوره ای شریعت اسلامی حتا در دوره ی صفویه نتوانسته است تمام و کمال ساری و جاری باشد.
ایران به سبب استبداد هنوز نتوانسته است روزگار نو یا تجدد را کاملا پذیرا شود ضرورتی که حتا بخشی از حکومتگران فعلی اسلامی اعم از اصول گرا و اصلاح طلب نیز بدان معترف هستند اما اگر بدان صحه می گذارند نفی حکومت مذهبی نمی کنند و همواره مدل استبدادی را مد نظر دارند، برای نمونه فرقی بین تجدد آمرانه رفسنجانی و قالیباف که از مدل چین و رضاخان پیروی می کنند یا مدل خاتمی که جامعه مدنی را مدینه النبی می خواند نیست همه ی این مدل ها نیز به استبداد ختم می شوند.هر گونه توهم در این مورد سد راه دموکراسی است . ملی مذهبی ها با وجود تجربه ی دردناک 30 ساله کماکان بیشترین سنگ اندازی را در این راه می کنند. امروز تجربه ی حکومت اسلامی ما را ناچارکرد که اسلام را از نظر فلسفی ، تاریخی و اجتماعی بنگریم و قضاوت کنیم . کارنامه ای که پیش روی ماست کارنامه ای خونین از عملکرد احکام جزمی و فاجعه ی دردناک از استبداد دینی است که آثار زیانبار آن سالیان دراز نه فقط برای میهن ما بل برای جامعه ی بشری باقی خواهد ماند. اسلام در فلسفه ، درفقه ، در کردار و گفتار ملایان و مراجع و درتمام تاریخ خونبار خود چیزی برای مدنیت و شکوفایی اندیشه و علم و رشد شخصیت فردی و حقوق انسانی بیادگار نگذاشته است و هیچ فرقی بین انواع اسلام موجود نیست و باید به حوزه ی خصوصی بازگردد زیرا هیچ یک از انواع ادیان و مذاهب صلاحیت حاکمیت سیاسی را ندارند.
ادامه دارد