shokooh mirzadegi 02

عشق در آزادی جان می گیرد

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

shokooh mirzadegi 02

shokooh mirzadegi 02شکوه میرزادگی

… در کشورهایی که زیر سلطه ی حکومت مذهبی هستند، نه تنها «دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم»، بلکه عشق به طبیعت، عشق به زمین، عشق به زادگاه، و عشق به انسان نیز ممنوع است. در این حکومت ها «عشق» به تنها چیزهایی گفته می شود که در آن بندگی و بردگی و تحقیر انسان را تایید و تحسین کند.

به مناسبت والنتاین، روز جهانی عشق

روز عشق در فرهنگ ایرانی

در آستانه ی روز جهانی عشق هستیم. و بسیاری از ایرانی ها، به خصوص جوان ها می روند تا چون سال های گذشته این روز را، با همه ی ممنوعیت های حکومتی، و با امکانات اندک خود برگزار کنند. اما علاوه بر حکومت اسلامی که با هر نوع شادمانی و جشنی مخالف است، برخی از مخالفان این حکومت نیز معتقدند که ما باید روز عشق ایرانی خودمان را داشته باشیم. برخی به دلایلی تاریخی می گویند روز عشق ایرانی مهرگان است، برخی می گویند اسپندگان است.

من اما پس از شنیدن و خواندن سخنان ایرانشناسان به این نتیجه رسیده ام که روز عشق ایرانی همانا مهرگان است، جشنی که نام دیگرش «مهر»، یا «عشق» است، و بهتر است که اسپندگان (29 اسفند) را همان روز تحسین و بزرگداشت زن که در فرهنگ کهن ما بوده است به حساب آورد. ولی با این حال هر کدام از این ها را که به عنوان روز عشق ایرانی یا ملی قبول داشته باشیم باز در تضاد با روز 14 فوریه، که به عنوان روز عشق در اکثر کشورهای جهان برگزار می شود، نیست. ما می توانیم هم روز عشق ملی مان را جشن بگیریم و هم روز جهانی عشق را؛ زیرا به باور من و به استناد فرهنگ زیبا و خردمدار ما، هر جشنی که پایه اش بر مهربانی و دوست داشتن باشد شایسته نکوداشت است

روز جهانی عشق

این روزها، در بیشتر سرزمین های جهان، مردمان بسیاری در شور و گرمای برگزاری «روز عشق» هستند. عشق! همان که «از هر زبان که می شنوی نا مکرر است»، همان مهرآفرینی که خورشیدوش می آید و مرز نازک میان زشت و زیبا، بد و نیک، و جنون و خرد را به نگاهی و لبخندی و کلامی دلیرانه می شکند تا از مرزهای حیوانی به سرزمین انسانِ رها از وحش پا گذارد و بر تارک والای خرد او لم دهد.

در این سوی جهان، این جا که مردمان به آزادی و دموکراسی (نسبت به سرزمین های دیگر جهان) رسیده اند و می توانند از بالاترین آزادی های شخصی و بسیاری از آزادی های سیاسی و اجتماعی برخوردار باشند، می بینیم که، به موازات بالا رفتن این آزادی ها، عشق نیز ارزش و اعتباری بیشتر پیدا کرده است؛ چرا که، به باور من، عشق زاده ی آزادی است. منظور من در این جا عشق به معنای «رویایی» و یا «خیالپردازی های یک طرفه» توام با سوز و گداز و رنج و آه و ناله های قرون وسطایی نیست که بیشتر حاصل پرورش یافتن در جوامع بسته و استبداد زده است؛ منظورم دقیقاً عشق دو انسان به یکدیگر است؛ عشقی که تنها در سینه هایی پرورده می شود که عاری از نفرت، و بدی به دیگران هستند، عشق آلوده نشده به محافظه کاری ها، پنهان کاری ها، ترس ها و اوهام؛ عشق دلیرانه و زیبای دو انسان، عشقی که اگر به درک و باور آن نرسیده باشی هرگز به درک درست عشق های دیگری چون عشق به طبیعت، عشق به زمین، عشق به زادگاه و عشق به انسان نخواهی رسید؛ عشقی که نه از ترس و بردگی و بندگی که دقیقاً از سر آزادگی ها و شورهای آمیخته با خرد است.

اگر چه قرن هاست که مردمان، در مغرب زمین، روز عشق را با نام «والنتاین» گرامی می دارند اما این روز تنها چند دهه است که رسمیت پیدا کرده و، بی آن که دیگر توجهی به ریشه ی و آغازگاه آن بشود، تبدیل به روزی شده که زن و مرد و پیر و جوان با هر عقیده و مذهب و مرامی آن را جشن می گیرند و، سال به سال، بر تعداد علاقمندان آن در کشورهای مختلف جهان افزوده می شود به طوری که، بر اساس آمارهای مختلف (فقط در کشورهای صاحب آمار)، در این سال های گذشته، در حوالی روز عشق بیش از هفت میلیارد کارت تبریک و میلیون ها شاخه گل بین مردم رد و بدل می شود و این علاوه بر هدایای دیگری است که افراد به هم می دهند. و علاوه بر پیام های تلفنی یا نوشتاری است که در این روز مردم برای هم می فرستند.

اکنون در زمانه ما این همه گل و هدیه و پیام علاوه بر این که بین عشاق رد و بدل می شود، دوستان و اقوام نیز به مناسبت بزرگداشت این روز پیام تبریک برای هم می فرستند.

فرشته عشق می داند که چیست یا انسان؟

در واقع سال هاست که مراسم مربوط به روز جهانی عشق دیگر ربطی به داستان بوجود آمدنش در قرن های دور ندارد؛ سخن از یک عشق زمینی است، عشقی که از بندهای بردگی رها شده باشد؛ یعنی درست همانگونه که در استوره ی آدم و حوا هست. در واقع، به باور من، این روز اکنون نوعی بازگشت استوره ای ـ روانی به اصل انسان است؛ بازگشت به بهشتی که در آن دو انسان عاشق نشان می دهند که صاحب اراده و تصمیم اند و شکل زندگی شان را نه خدایان بلکه خود انتخاب و تعیین می کنند؛ حتی اگر به قیمت رانده شدن از بهشت و تبعید و فرو افتادن بر زمینی باشد که رنج های بسیاری برای آن ها با خود دارد و ماده ی خامی است که آن ها باید با رنج خویش بسازند و آبادش کنند.

اصل و ریشه و هویت هر کس را همیشه می شود از سرگذشت او شناخت، از آغازگاه یا تولدش، از آن جا که ساخته و پرداخته شده. و آن «جا»، هر کجا که باشد، بر زندگی و روان ما اثری همیشگی دارد؛ اثری که ممکن است با منطق امروزی ما نخواند یا حتی دیگر در خودآگاهی ما هم وجود نداشته باشد، ولی همچنان در «من» هشیار اما خفته در ناخودآگاه ما حضوری زنده و موثر دارد. انسان ِ نشسته بر زمین صاحب دو داستان آغازین بیش نیست: یکی داستان موجودی، مطیع، فرمانبر، و بی اراده که سرنوشت خویش را به خدایان سپرده است (هر نوع خدایی که بدان باور دارد) و یا داستان موجودی آزاده، دلیر، سرکش، و صاحب اراده و تصمیم (چه باورمند به خدایی باشد و چه نباشد). آن یکی فرشته ای تنها و بی حس و روح است که تن به خواست خدایان می دهد (و «عشق نداند که چیست») و دیگری عاشقی است همراه با محبوبی ملموس و عاشق، و با قلبی تپنده و زنده، که پیش می تازد تا «بر جریده ی عالم» جاودان شود.

رویاننده عشق بر زمین

ما نمی دانیم که عشق کی و در کجای زمین روییده و طلوع کرده است. اما تردیدی نیست که انسان رویاننده عشق بر زمین است. و این انسان چه ماهی وار از آب برآمده باشد، و چه از خاک و چه از نژاد میمون بوده باشد و چه از سلولی زنده و یا از قطره ای خون در جایگاه اش به عنوان خالق عشق تردیدی نیست. او آنگاه که در هیئت انسان ظاهر می شود، چه زن و چه مرد، عشق با او همراه و همسفر است.

سال های سال است که پژوهشگران در حال یافتن و یا کشف مکانی هستند که انسان های اولیه، یا ـ به سهو بگیریم ـ آن دو انسانی که در بیشتر فرهنگ ها «آدم و حوا» نام دارند، هزاران هزار سال پیش زندگی را آغاز کرده اند. دیرینه سنجان مناطق مختلفی از جهان را جایگاه آن ها می دانند، افریقا، آسیا، اروپا. و حتی منطقه ای در کنار خلیج فارس خودمان.

در عین حال در این هم شکی نیست که زندگی انسان ها بسیار پیش تر از آن که مذهب و مرامی ساخته شده باشد آغاز شده و پیوند و به هم در آمیختن این دو بوده که در عشق نمودی ملموس پیدا کرده است و موجب شده که آنان به تساوی از موهبت این عشق آزاد و شاد بهره مند شوند. تنها بسیار پس از این بوده که عشق را سایه ی تبعیض ناشی از مالکیت و مذهب به تاریکی های تحریم و مجازات فرو برده است.

اکنون، با گستر ش فکر «انسان مداری»، دیگر عشق، یا در آمیختن دو انسان با هم و عشق ورزیدن شان، حداقل در بین مردمان و جوامعی که روانی سالم و طبیعی دارند، نه تنها گناه نیست که زیبا و انسانی است. در واقع اکنون عشق به هر آنچه که شریف و وابسته به انسان است، زیباست؛ یعنی هر آن چه که ربط مستقیم با آزادی و آرامش او دارد.

متأسفانه اما در بین مردمان متعصب، و به خصوص در جوامعی که حکومت هایی مشروط بر قوانین مذهبی و نه زمینی دارند، به مفهومی چون «عشق» همان گونه نگریسته می شود که به عشق «آدم و حوا» ی گناهکار. در نزد آن ها عشق تنها در بندگی و عبودیت به خدا و مردان خدا خلاصه می شود و غیر از آن کار شیطان است. آن ها، در واقع، عشق را تیدیل به یک کارخانه تولید مثل و یا «دفع شهوت» می کنند؛ و در چنین جوامعی یا «عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد» و یا عاشقان سنگ عشق می خورند.

عشق و حقوق بشر

تردیدی نیست که همه ی دیکتاتوری ها ده ها چراغ قرمز دارند؛ چراغ هایی که راه های رسیدن به بسیاری از آزادی ها را به روی تو می بندند و تو را از گفتن ها و نوشتن ها و رفتارهای دلخواهت ممنوع می کنند. در این میان دیکتاتوری مذهبی، علاوه بر آن همه، چراغ قرمزهای دیگری هم دارد که تنها رفتارهای بیرونی تو را کنترل نمی کنند بلکه تا اعماق درون تو رفته و تو را از داشتن بسیاری از حس ها، عاطفه ها، و اندیشه های انسانی محروم می سازند. یکی از این چراغ قرمز ها دقیقاً بر سر راهی ایستاده است که به سوی عشق می رود. در کشورهایی که زیر سلطه ی حکومت مذهبی هستند، نه تنها «دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم»، بلکه عشق به طبیعت، عشق به زمین، عشق به زادگاه، و عشق به انسان نیز ممنوع است. در این حکومت ها «عشق» به تنها چیزهایی گفته می شود که در آن بندگی و بردگی و تحقیر انسان را تایید و تحسین کند.

اکنون، در قرنی که ما در آن زندگی می کنیم، در قرنی که حقوق بشر در جایگاه والای خویش نشسته، در بیشتر کشورهای جهان عشق در جایگاه آزادی و زیر پوشش حقوق بشر قرار گرفته است. اما در سرزمین هایی چون ما که این ممنوعیت ها حکومت می کند. ما این رفتار ضد عشق را در سراسر سال های گذشته به خوبی دیده و چشیده و تجربه کرده ایم. و این گونه است که جوانان مان هر ساله بیش از گذشته روز جهانی عشق را گرامی می دارند. آن ها اکنون به صورتی ملموس دریافته اند که عشق همان آزادی است، آزادگی است، رها شدن از بکن نکن های برخاسته از سنت های پوسیده و محافظه کاری های ناشی از عقب ماندگی است. آنها دریافته اند که عشق شوری است برای زیستن، برای ساختن، برای نو شدن. آن ها کشف کرده اند که جامعه ای که در آن عشق اهمیت و ارزشی نداشته باشد، قوانینی که در آن عشق را با تجارت و حسابگری و دو دوتا چارتای گناه و ثواب آلوده کرده باشند جامعه و قوانین سالمی نیستند. آن ها اکنون همراهی عشق و آزادی، این دو همزاد همیشگی انسان را، در سرزمینی که نام خدایش «مهر» بوده است، باور کرده و آن ها را دلیرانه جستجو و فریاد می کنند.

چهاردهم فوریه ۲۰۱۲، روز جهانی عشق

shokoohmirzadegi.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.