ژانویه سال 2010 صدایش در تالار تئاتر مرکزی لینکلن شهر نیویورک هنگام دریافت جایزهی لسی که به «اسکار عکاسی» معروف است طنین انداخت که: ما صدای کسانی هستیم که بی صدایند. ما اینجا هستیم تا جهان چشمانش را به روی دردها و جنگها نبندد. من این جایزه را به کسانی تقدیم میکنم که در نبرد برای جهانی بهتر حتی از فدا کردن جان خود نیز دریغ نکردند.
و امروز او، رضا دقتی، فتو ژورنالیستی که شاید هیچ خبرنگاری در دنیا به اندازه او در صحنههای جنگ حضور مستقیم نداشته است، در کافهی دنجی در خیابان Cote-des-Neiges در مرکز مونترال همراه شما و هفتـــــــه است، بی پیرایه تر از آنچه فکر میکردم و نابتر از آنچه توقع داشتم و آرامتر از آن که بتواند دیدن و ثبت این همه جنگ و خونریزی را تاب بیاورد.
رضا دقتی فتوژورنالیست چقدر با آن «رضا» که از دانشگاه تهران در رشته معماری فارغ التحصیل شد فاصله دارد؟ یا اینکه فاصله ای در کار نیست و نگاه کنجکاو میتواند عناصر دانش معماری را در کارهایتان هم ببیند؟
رشته معماری به نظر من یکی از کامل ترین رشته های تحصیلی دانشگاهی است که بشر بدان پرداخته. در این رشته مسئله فقط ساختمان نیست. در رشته معماری قبل از هر چیز باید انسان و روابط انسانی را شناخت. این روابط نه تنها روابط زندگی روزمره و خانوادگی را شامل می شود؛ بلکه به تمامی روابط اجتماعی و ارنباطات اجتماعی هم وصل می شود و به فرد کمک می کند تا انسان را مرکز اصلی کارش قرار دهد. از طرفی به علت حضور عناصر هنری مثل رنگ و گرافیک در معماری ارتباط با هنر هم قویتر می شود. در یک جمله تحصیل در رشته معماری می تواند ابعاد مختلف روح انسان را همزمان پرورش دهد. کسانی که با دانش معماری آشنا باشند می توانند عناصر معماری را در عکس های من به وضوح ببینند. تمام عکس های من بر اساس دانش معماری طراحی شده اند. پس فاصله ای وجود ندارد.
دریافت نشان شوالیه ملی فرانسه، یا دریافت جایزهٔ لسی و افتخارات دیگری که بدست آوردهاید یک دلیل مشترک داشتهاند: تلاش شما برای گسترش صلح، آزادی بیان و استبداد ستیزی… چگونه با زبان عکس، سعی در تبلیغ فرهنگ صلح و گسترش آن دارید؟
اول باید بگویم من خودم را عکاس نمی دانم، یعنی کار من عکاسی نیست. عکاسی تنها وسیله بیان افکارم در سطح بین الملل است. در حقیقت مسئله من مسئله انسان است. مسئله انسان و تلاس او برای زندگی بهتر در سراسر جهان. کار من مبارزه علیه تمام کسانی است که به نوعی جلوی تلاش برای زندگی بهتر را می گیرند. آنها کسانی هستند که من با دوربین با آنها می جنگم. متاسفانه دوران بربریت و وحشیگری هنوز در دنیا ادامه دارد و این را، هم میتوان در جنگ خواهان دید و هم درمستبدانی که با استبداد به مردم فشار می آورند، مردم را زندانی و شکنجه می کنند. متاسفانه تمامی اینها نام انسان را برروی خود گذاشتهاند؛ اما در نهایت به غیر از دیو و دد کس دیگری در درونشان نیست. من تمام تلاشم بر پایه این امید استوار است که روزی بشر باید به یک صلح جهانی برسد. این صلح جهانی زمانی امکان پذیر است که آثار و تخریبهای جنگ به طور کامل از بین برود. آثارمخرب جنگ را نه تنها در کشورها میتوان یافت، بلکه می توان آن را در روابط انسانی و روح انسانها هم به راحتی یافت. تا این آثار مخرب از بین نرود، هرفردی که خود را علاقه مند به بشریت می داند نمیتواند ساکت بنشیند. هنرمندی که امروز در مورد این مسایل صحبت نکند، من او را هنرمند نمیدانم، بلکه آنان را «هنربند»انی می دانم که به نوعی به هنر بند شدهاند تا کار خود را انجام دهند. چرا که شما نمیتوانید مسایل انسانی را مطرح کنید ولی بر روی زجر انسانها چشم خود را ببندید.
برخی براین اعتقاد هستند که با گذشن زمان، تنها بربریت شکلی تازهتر و ظاهر «دموکراتیک» به خود می گیرد اما همچنان درحال تکرار است. با چنین تصوری صلح پایدار جهانی چگونه امکانپذیرخواهدشد؟
این که می گویید تنها شکل بربریت تغییر میکند به نظر من هم درستاست. در هر زمانی که دنیا به سمت صلح میرود، نمایندگان وحشیگری که خیلی از آنها صاحبان قدرت در حکو متهای جهانی و یا نماینده شرکتهای بزرگ اقتصادی هستند با برتر شمردن «رشد اقتصادی» نسبت به مسایل انسانی مانع بوجود میآورند. آنها در هر موردی از روابط انسانی سوءاستفاده کنند. حتی در دمکراسی هم سعی می کنند تقلب کنند. در آمریکا هم که به عنوان مهد دموکراسی شناخته شده است، همگی در دوره ای شاهد تقلب در انتخابات بوده ایم. پس این طور نیست که چون جایی دموکراسی حاکم است، پس همه چیز درست است. مبارزه برای آزادی، روندی ادامهدار است. با تمام اینها مطمئنم که یک روز بشر به صلح پایدار جهانی خواهد رسید. شاید حتی هزار سال دیگر. فراموش نکنیم که این قرن ها در مسیر تاریخ، حکم یک آن و یک لحظه را دارند. شک ندارم آیندگان در مورد ما خواهند نوشت که: انسان های قرن 21، به جای اینکه تلاش، سعی، دانش و اقتصاد خود را در راه تعلیم و تربیت کودکانشان به خدمت بگیرند، آلات جنگی ساخته و انسان های دیگر را می کشتند. درست همان طور که ما بربریت انسان غارنشین را بیان می کنیم.
آقای دقتی اجازه بدهید به طور کوتاه به چرایی دنبال کردن رد پای فرهنگ ایرانی در آثار شما بپردازیم. از ایران تا چین؛ از چین تا ترکیه؛ از ترکیه تا مصر و از مصر تا افغانستان و. ..
مسئله عمده ای که من می خواهم مطرح کنم این است که: من زاده یک فرهنگم که فرهنگ ایرانی است با اینکه در تبریز به دنیا آمده ام و زبان آذری را یاد گرفته ام. در تمام ایران شما می توانید اقوام فارس، کرد، لر، آذری، بلوچ و… پیدا کنید، اما با این همه تنوع همه در زیر یک چتر فرهنگی گرد هم آمده اند: چتر فرهنگ ایرانی. این فرهنگ در طول چندین هزارسال با تلاش هزاران شاعر، دانشمند و محقق و… به وجودآمده که نامشان در تاریخ است.
یکی از اهداف مهم من این بود تا در آثارم با ردیابی فرهنگ ایرانی در جای جای دنیا، نشان دهم که گسترهی ایران بسیار وسیع تر از کشوری محصور بین مرزهای جغرافیایی است. حتی در قرن حاضر گستره این فرهنگ به مغرب زمین هم رسیده است. همه ایرانیانی که متاسفانه در طول 30 سال گذشته مجبور به ترک وطن شده اند، مانند بذر های فرهنگ ایرانی بوده اند که در همه جای جهان پخش شده اند و این بسیار مهم است که همه این ایرانیان ریشههای خود را بشناسند. چرا که اگر کسی ریشه خود را نشناسد و آن را قوی نکند، هر چقدر هم بزرگ باشد، با یک باد ملایم خواهد افتاد، اما اگر ریشه ای قوی باشد، طوفان هم حریفش نیست.
تلاش من این بوده تا همه بدانند ایرانی که امروز به نام جمهوری اسلامی شناخته شده است، ایران واقعی نیست و پشت سر ایران واقعی فرهنگی غنی وجود دارد. فرهنگی که امروز با فرهنگ سایر ملل در هم آمیخته است و همین اختلاط فرهنگی است که غنای فرهنگ بشری را به وجود می آورد.
سری هم بزنیم به افغانستان. در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سابق، سال های زیادی را درافغانستان گذراندید. در سال ۱۹۹۰، پس از عقب نشینی شوروی از افغانستان، مسئولیت پخش کمکهای جامعه بین الملل را از طرف سازمان ملل متحد پذیرفتید و بهدنبال این تجربه “بنیاد فرهنگی آینا” را در سال ۲۰۰۱ در کابل تأسیس کردید در “بنیاد فرهنگی آینا” تاکنون صدها تن از دختران و پسران افغان در رشتههای روزنامه نگاری، عکاسی، فیلمبرداری وطراحی تحت نظر شما در بالاترین سطح حرفهای آموزش یافته و جذب دنیای کار حرفهای در سطح بین المللی شدهاند. تاسیس رادیو زنان هم از دیگر فعالیت های شما در افغانستان بوده است. دقیقا چه هدفی را پایهریزی کرده و دنبال می کنید؟
من سال های زیادی را در صحنه های جنگ و خونریزی و قتل عام در دنیا گذرانده ام. از طرف دیگر یک سال به طور مستقیم با سازمان ملل متحد کار کرده ام و با NGO هایی که در امر باز سازی فعال بودهاند در ارتباط بوده ام. برآیند تجاربم، من را به این نتیجه رسانده است که خرابی هایی که این سازمانها بازسازی میکنند، صرفا یک نوع بازسازی فیزیکی است و زیربنایی و فرهنگی نیست. در حالیکه خرابی عمده جنگ، خرابی روابط انسانها و روح انسانهاست و تا این روابط بازسازی نشود کاری پیشنخواهدرفت. فکر میکنم تنها کسانی که توانایی حل مشکلات مناطق آسیب دیده را دارند، مردم همان مناطق هستند. برای آوردن دمکراسی و استقلال به این کشورها باید به کمک روشنفکران، خبرنگاران، فیلم سازان، نویسندگان و… برخاسته از همان مناطق، زیر بنای فرهنگی را ترمیم و تقویت کرد.
تاسیس بنیاد آینا در افغانستان، رادیو زنان و گسترش و بنیان مطبوعات آزاد در افغانستان تلاشی است در جهت رسیدن به این اهداف. اعتقاد من این است که: نه با زبان توپ و تفنگ بلکه با گسترش آزادیبیان میتوان راه دمکراسی را هموار کرد.
به سالگرد حوادث خرداد 1388 در ایران نزدیک شده ایم. حوادثی که همه دنیا را تحت تاثیر قرار داد و به دنبال آن شاهد حرکتهای نمادین زیادی در دنیا بودیم. به عنوان مثال تقدیم جایزه لسی از طرف شما به ندا آقا سلطان. شما مسایل اخیر را از چه زاویهای می بینید؟
من این مسایل را از زاویه ای می بینم که شاید کمتر کسی به آن توجه کرده باشد. ایران حدود 2500 سال همیشه توسط مخلوطی از پادشاهان مستبد ومذهبیون اداره می شده و همیشه هردو گروه با هم در مسند قدرت بودهاند. سی سال پیش زمانی فرا رسید که مردم ایران خواستند با فروپاشی این حکومت دوپایهای به آزادی و دمکراسی برسند. یک پایه از بین رفت و پایه دوم در حال فروپاشی است. روشن است که در حال حاضر حکومت حاکم بر ایران کشور را اداره نمی کند، بلکه فقط کنترل می کند. حرکات و واکنشهای غیرانسانی حکومت مانند حرکات یک حیوان رو به احتضار است که ملت آن را سر بریده است. در این حرکات هیچ نشانی از انسانیت، اسلام یا مذهب وجود ندارد. برای من این یک روند تاریخی است و این حرکات احتضار به زودی به پایان خواهد رسید.
ملت ایران یک سال پیش با استفاده از تکنولوژی نوین کاری را انجام داد که در تاریخ مطبوعات جهان خواهدماند. اخباری را به جهانیان رساند که حکومت فکر میکرد با اخراج خبرنگاران بین المللی جلوی انتشار آنها را گرفته است. ملت ایران پیشتاز پدیده ای نوین به نام خبرنگاری شهروندی در جهان شد که در تمام دانشگاههای دنیا از ضرورت و اهمیت آن صحبت می شود. تاثیر عکسهای آنها در تاریخ خواهد ماند. مهمتر از همه اینکه، این عکس ها وخبر ها تاثیر زیادی روی افکار عمومی مردم دنیا داشت.
و کلام آخر
ما باید چای بعدی رو با هم در تهران بخوریم…
و به قول چینی های فارسی زبان که سالیان پیش در ارتفاعات 4هزار متری میزبان شما بودند: بخشش باشد عزت یاران به جا نشد.
این گفتوگوی حضوری توسط فرانک یوسف نوهسی برای مجلهی هفتهی مونترال در تاریخ 30 مه 2010 انجام شده است.
ثبت است بر جریدهی عالم دوام او
کوتاه دربارهی رضا دقتی
گردآوری: نرگس شقاقی
وقتی ویکیپدیای فارسی و انگلیسی را برای بیوگرافی «رضا» ناقص دیدم، برآن شدم به گردآوری کاملتر و ویرایششدهتری از حماسههای ماندگار فرهنگی او، بر ویکیپدیای هردو زبان بپردازم که بزودی به روی سایت خواهد رفت. مجموعه زیر گزیدهای از افتخارات و خدمات جهانی «رضا»ست که در این راستا گردآمدهاست. که البته بخشی از آن در زندگینامهی کنونی وی بر روی ویکیپدیا موجود است.
رضا کیست؟
رضا دقتی فارغ التحصیل رشته مهندسی معماری دانشگاه تهران است. در دنیا او را با نام رضا میشناسند. وی متولد سال 1331شهر تبریز است. از چهارده سالگی عکاسی را به طور خودآموز فرا گرفت. از هنگام تحصیل در دبیرستان، مبارزات خود را علیه استبداد آن دوران آغاز کرد و سالها به این مبارزه ادامه داد. در سال ۱۳۵۳، هنگام تحصیل در دانشگاه تهران، به علت گسترش فعالیت و مبارزاتش، دستگیر و به مدت سه سال به زندان محکوم شد و در طول این دوران بارها به مدت طولانی در سلول انفرادی زیرشکنجه قرار گرفت.
از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰، مجموعهای از تحولات پس از انقلاب ترکمن صحرا و کردستان را تهیه کرد و پس از آن مجبور به ترک ایران و مهاجرت به اروپا شد. در فاصله سالهای ۱۹۷۹تا ۱۹۸۳ ، رضا در مجله نیوزویک پاریس، ۱۹۸۳تا۱۹۸۷ مجله تایمز و لایف بهعنوان خبرنگار بخش خاورمیانه آسیای مرکزی، آفریقای شمالی به فعالیت پرداخت. اولین گزارش رضا برای نشریه «نشنال جئوگرافی» که در سال ۱۹۹۱ انجام شد، در سال 1993 با عنوان «قاهره، قلب خروشان مصر» منتشر شد. در حال حاضر او با این مجله نامدار که تا کنون بیش از صد کشور را تحت پوشش مطبوعاتی قرار داده است، همکاری میکند. گزارشهای او بازگو کننده جنگ ها، انقلاب ها و مصائب انسانهاست. شاید هیچ خبرنگاری در دنیا به اندازه رضا در صحنههای جنگ حضور مستقیم نداشته است.
رضا در سال ۱۹۹۰، پس از شکست و عقب نشینی روس ها از افغانستان، مسئولیت پخش کمکهای جامعه بین الملل را از طرف سازمان ملل متحد بر عهده گرفت. وی تنها عکاس خبری جهان است که به هنگام فتح کابل در سال 1992 در کنار احمد شاه مسعود فرمانده فقید افغانستان وارد این شهر شد و تا مرگ احمد شاه مسعود، در کنار وی حضور داشت. او در سال ۲۰۰۱، بنیاد فرهنگی “آینه ” را در افغانستان بنیان نهاد و به آموزش صدها تن از دختران و پسران افغان در رشته های روزنامه نگاری، عکاسی، فیلمبرداری و طراحی تا بالاترین سطح حرفه ای پرداخت. چنانچه بسیاری از این دانش آموختگان افغانی را جذب دنیای کار حرفهای در سطح بین المللی نمود. از دیگر آژانس های عکاسی که به دست رضا بنیاد شده آژانس عکاسی “وبستان” است که از معتبرترین منابع عکاسی خبری جهان به شمار می رود.
در روز ۱۳ ماه می ۲۰۰۵، نشان لیاقت «شوالیه ملی» کشور فرانسه، به پاس خدمات وی در زمینه عکاسی و خبرنگاری برای احیای مطبوعات آزاد، اشاعه آزادی بیان در دنیا و مبارزه برای احیای حقوق کودکان محروم، به او داده شد. رییس مجلس سنای فرانسه، رضا را یکی از افتخارات کشورش خواند و در بخشی از سخنان خود خطاب به وی گفت: «چهره زنان و مردانی که شما از چهار گوشه جهان گرد آورده اید، نشانگر یگانگی انسان است. نگاه و توجه خاصی که به کودکان بیدفاع در جهان دارید موجبشدهاست که همواره تلاش کنید از دریچۀ دوربین، معصومیت نگاه آنان را بهتصویر درآورید. به خاطر فعالیت های انساندوستانهی جهانی و تلاشی که در افغانستان، سارایوو، لبنان، فلسطین و…داشتهاید، من به نام ریاست جمهور فرانسه شما را به لقب شوالیه منسوب می کنم.»
بیشتر از 30 سال است که قلم و عکسهای رضا جلد مهمترین مطبوعات و رسانههای جهانی را چون «نشنال جئوگرافی» پوشش داده است. جایزه امیEmmy در سال 2002 به یکی از فیلم های مستند کانال «نشنال جئوگرافی» تعلق گرفت که مجموعه کارهای رضاست. فیلم مستند «درون مکه» یکی دیگر از برترین فیلم های مستند وی نیز در سال 2008 از همان کانال به نمایشدرآمد.
دقتی در اکتبر 2009 طی مراسمی که در تالار تئاتر مرکزی لینکلن شهر نیویورک برگزار شد،Award Lucie را دریافت، و آن را به مردم ایران و ندا آقاسلطان تقدیم کرد. داگلاس کیرکلند که در سال ۲۰۰۳ میهمان افتخاری این مراسم بود، در مورد اهمیت این جایزه چنین گفت : همانطور که صنعت سینما جایزه ی اسکار دارد، جامعه ی عکاسی ” لسی” را دارد. رضا دقتی در مراسم دریافت این جایزه گفت: «جایزه ها و پاداشها هر چند چیز کوچکی هستند اما به معنای قدردانی از زحمات است و این قدردانی گرانبهاست. در کلمه ” لسی” لغت لاتین نور نهفته است، نوری که شریک بی همتای عکاس است تا به کمک آن قادر به ثبت لحظهها شود. دراین لحظه، در حضور شما که به جرات میتوانم بگویم یکی از بزرگترین و مهمترین گروه دنیای عکاسی هستید، هنگامی که این جایزه را در دست گرفتم بلافاصله ذهنم متوجه همه دوستان و همکارانم شد. خصوصاً کسانی که زندگیشان را نه تنها وقف بلکه قربانی میکنند تا شاهد وقایع مهم دنیای ما باشند. حضار گرامی, ما صدای کسانی هستیم که بی صدا یند، ما اینجا هستیم تا جهان چشمانش را به روی دردها و جنگها نبندد. من این جایزه را به کسانی تقدیم میکنم که در نبرد برای جهانی بهتر حتی از ادا کردن جان خود نیز دریغ نکردند. همچنین این جایزه را به شهروندان ایرانی تقدیم میکنم، مبارزین بی نام و نشان راه آزادی که توانستند از طریق تلفنهای همراهشان تصویرهایی را به عنوان سند و مدرک ثبت کنند. با احترام ویژه به یک صدا که در ایران خاموش شد، چه را که تصمیم گرفته بود در راه آزادی و عدالت قدم بردارد. زن جوانی که تصویر مرگش تمامی صفحهها را تسخیر کرد، او نامش ندا بود، تقدیم به ندا»
رضا در سال 2010 جایزه « جاودانگی» را از «مرکز بینالمللی عکاسان جهان» International Center of Photography در نیویورک گرفت. جایزهای که وی آن را به خاطر تهیه عکسهایی بینظیر از بقایای تخریبهای «امپراطوری روسیه» در افغانستان از آن خود ساخت و آن را به جامعه هنرمندان ایران تقدیم کرد.
رضا مسافر جنگ ها، انقلاب ها و محرومیت های طبیعی انسان و کودکان محروم، با چراغ عشق و سلاح دوربین و نگاه «عالمی دیگر بباید دید وز نو آدمی»، تبار ماندگاری است که «ثبت است بر جریده عالم دوام او».
فرانک یوسف نوهسی