پرویز جباری
«هر آن کس که راهنمایش جغد باشد سر از ویرانی در خواهد آورد».
شعارهای توده گرایانه و فریب افکار عمومی اعراب، همواره از ویژگی های نظام تبلیغاتی و سیاسی جمهوری اسلامی در طی ۳۰ سال اخیر بوده است . با نگاهی به مطالبات و خواست های مردم عرب در کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه عربی به روشنی مشخص می کند که نیروهای سیاسی و مردم خواهان تغییر در این کشورها بیش از پیش، از جمهوری اسلامی در افکار و آرمان خود دور خواهند شد و با شعارها و تبلیغات دروغین این نظام بیشتر از گذشته زاویه خواهند داشت .
با گسترش دامنه مطالبات مردمی و خواسته های تاریخی که لیست بلندی از آزادی های سیاسی، مدنی، اجتماعی، مطبوعات ،اصلاح و تحول اداری، عدالت ،توسعه و پیشرفت اساس نیازهای مدرن جوامع امروزی می باشد ، بیشتر و بهتر می توان پی به فاصله و اختلاف آرمان های واقعی مردم با افکار، اندیشه ها و آرمان ها و ایدئولوژی نظام سیاسی و دینی جمهوری اسلامی پی برد.
آیا جمهوری اسلامی و نظام سیاسی آن با ویژگی ها و توانایی های نظامی سیاسی خود در منطقه، تهدیدی برای حرکت و ” دموکراسی نو پای ” مردمان خاورمیانه خواهد بود؟
آیا با رشد جامعه دموکراتیک و نهادهای مدنی در یک نظام سیاسی که مردم در امر سیاسی و اجتماعی خود مشارکت می نمایند، شعارهای ایدئولوژیک و آرمان نظام دینی ولایت فقیه می تواند دارای جذابیت باشد؟
یکی از امتیازات روشن، همراه با فرصت تاریخی سترگ و مشخص که جنبش های اسلامی ، سکولارها ، لبیرال ها و گروه های سیاسی دینی با گرایش های مختلف در کشورهای اسلامی در اختیار دارند، پرونده و عملکرد نظام دینی جمهوری اسلامی در ایران طی ۳۰ سال اخیر می باشد . یک نظام دینی که قانون اساسی آن بر گرفته از قرآن و شریعت با مبانی فکری ـ عقیدتی اسلام در حکومت و سیاست می باشد را در پیش رو دارد . یک نظام دینی که ساختار و بدنه حاکمیت و نهادهای مختلف آن در دست روحانیون و یا اسلام گرایان شبه روحانی می باشد . در سیاست خارجی و داخلی ، اسلام و دیپلماسی سیاست دینی از اولویت ها و پایه های آن می باشد .این تابلوی مشخص و روشنی از یک نظام حکومت دینی شکست خورده می باشد .در هر صورت فرصت و موقعیت خوبی است برای روشن شدن آرمان ها و خواسته های تاریخی، دینی و سیاسی جنبش ها و احزاب اسلام گرا در خاور میانه عربی و کشورهای اسلامی تا از تجربه، ناکامی ها، بی کفایتی ها و نارسائی های این نظام در مناسبات اجتماعی، سیاسی و دینی به عنوان یک الگو نهایت استفاده را ببرند. به نوعی می توان گفت: این تجربه ناموفق و بسیار خطرناک در حکومتی کردن دین و عکس آن می تواند امروز، موقعیت انتخاب و مسیر آنان را مشخص و روشن نماید .آیت الله هاشمی شاهرودی، زاده شده نجف و تربیت شده حوزه نجف که یک دهه سکان قوه قضاییه در دوران ولایت آقای خامنه ای را در دست داشت ، به دلیل نزدیکی و ارتباط ویژه با بیت رهبری در جایگاهی قرار دارد که اظهارات ایشان به نوعی بازتاب سیاست های عالی نظام می باشد. هشدار داد که ترکیه با حمایت غرب در تلاش است که اسلام لیبرال مآب را جایگزین اسلام ناب محمدی نماید. اسلام لیبرال با الگوی ترکیه در صدد انحراف افکار،اندیشه ها و آرمان های دینی مردمان کشورهای اسلامی می باشد.این گفتمان با غلظت بسیار برای نیروهای سیاسی ـ اجتماعی با گرایش های مختلف در میان ایرانی ها طی حاکمیت نظام دینی بسیار آشنا است و امروز نوبت ملت های شمال آفریقا و خاورمیانه می باشد تا با این گفتمان و متولی گری دینی مورد تهدید و دخالت از سوی جمهوری اسلامی قرار گیرند.جمهوری اسلامی در میان کدام یک از نیروهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جوامع عرب در جستجوی متحد و همراه ویار غار خواهد گشت؟ آیا در کشورهای اسلامی که در پی تغییر هستند به دنبال یک حزب الله ،حماس ،انصارالسلام و جهاد اسلامی دیگر است؟هرچند که مردمان این کشورها اکثریت مسلمان اهل سنت هستند و در بنیاد فکری و مذهبی با تئوری ولایت فقیه از لحاظ فقهی و عقیدتی زاویه دارند.با این حال رهبران و فعالین مذهبی که تنها بخشی از نیروهای سیاسی در این کشورها هم هستند ،بارها اعلام کرده اند نه می خواهند ” آیت الله خمینی” باشند، نه می خواهند الگویی چون ” حکومت اسلامی ایران ” داشته باشند.این گفتار در زمانی بیان می شود که جبهه گسترده ای از نیروهای مختلف در این کشورها با گرایش های غیر دینی نیز شکل گرفته است که در کنار همدیگر برای تغییر، پیشرفت و توسعه دموکراتیک گام بر می دارند.در پاسخ به شکل گیری و حرکت این گفتمان کلان دموکراتیک در منطقه ای که تهدیدی اساسی برای حاکمیت نظام بی بنیاد دینی ایران می باشد جمهوری اسلامی ساکت و آرام نخواهد نشست.چرا که این رویه و روش رژیم های مرتجع و استبدادی است که در برابر انقلاب های منطقه اقدام به مقابله می نمایند.این یک رویه در سیاست می باشد.لذا جمهوری اسلامی برای دست اندازی و اختلال در کار نهاد سازی های اجتماعی و سیاسی برای پیشبرد دموکراسی نو پا، در میان کشورهای عربی خواهان تغییر و دگرگونی اجتماعی، سیاسی و مدنی،هرگز آرام و بی تفاوت نخواهد بود .جمهوری اسلامی در این مسیر به دلیل سوابق بی شما ر در ایجاد آشوب،گروگان گیری،کمک های مالی و فکری به عوامل خود در منطقه تجارب گوناگونی نیز دارد . نمونه مشخص و روشن آن سیاست های گزینشی در خصوص بر خورد با اعتراضات و نا رضایتی های اکثریت جامعه سوریه از سوی دستگاه تبلیغاتی و سیاسی جمهوری اسلامی است.این تعارض و موضع گیری نظام، امروز بیش از هر زمانی برای بسیاری از توده های عرب در کشورهای اسلامی و غیره ماهیت ” سیاست چند گانه ” و عوام فریبانه بیت رهبری، مراجع تقلید، حوزه علمیه قم،مجلس، دولت و رژیم را بر ملا کرده است. اکنون که تغییرات اساسی در نظام های سیاسی خاور میانه و کشورهای اسلامی صورت گرفته است ، اراده واقعی مردم معطوف به تغییر، عدالت، برابری،آزادی،انتخابات، توسعه و پیشرفت در سایه یک نظام آزاد و دموکراتیک می باشد ، بیشتر از هر زمانی ماهیت این نظام که هویت دینی نیز دارد بهتر مشخص شده است. براین اساس باید قبول کرد و بر آن تاکید داشت که تغییرات و دگرگونی های سیاسی در کشورهای شمال افریقا و خاور میانه عربی چه آنهایی که این تغییر نظام و رژیم سیاسی را پشت سر گذاشته و در مرحله گذار به تغییر نظام سیاسی و مشارکت مردم در سرنوشت خود هستند و چه کشورها و مردمانی که کما کان این تغییر و دگرگونی را فریاد می زنند که نتایج و پیامدهای بی شماری را در پی داشته است و یا خواهد داشت، هرچند این تغییرات و دگرگونی ها به دلیل ماهیت پیامدهای اجتماعی بر یکدیگر تاثیر می گذارند و پیوستگی بسیار تنگاتنگی بر همدیگر دارند .ولی با این حال عوامل و تهدید ها یی در منطقه و از سوی کشورها و ایدئولوژی های تخریبی و انحصار گرا وجود دارند تا این بیداری و خواست اکثریت برای زندگی نوین و مدرن را بر اساس شعار و تئوری های بیمار گونه خود مجددا تهدید نمایند . مواردی از دستاوردهای مردم در پی تغییر و انقلاب در منطقه عبارتند از:
سپردن عوامل فساد و دیکتاتوری به قانون، رهایی از تروریسم ،تجربه کردن نظام و نهادهای دموکراتبک ،رهایی از دیکتاتوری واستبداد که همواره به بهانه حمایت از فلسطین و ضدیت با اسرائیل اعمال می شد .در این جا به توضیح مختصری از تهدیدها ،موضع گیری ها و موقعیت جمهوری اسلامی در برخورد به این موضوع خواهیم پرداخت .
دلایل بسیاری می توان برای دخالت، ایجاد نا امنی ، نفاق و آشوب در این کشورها از سوی حکومت اسلامی بر شمرد . چرا که این رژیم در اساس و ماهیت خود مخالف و در ضدیت بنیادی با مفاهیمی چون آزادی ،عدالت و توسعه بر مبنای اراده انسانی می باشد .
هر نوع تغییر بر بنیاد عقل و خرد انسانی را در تضاد با مفاهیم و عقاید دینی و ولایی خود می داند. در این میانه نقش و حرکت انسان ها برای تحول در سرنوشت سیاسی را بر اساس اراده و توافق اجتماعی یک نوع تفکر و اندیشه انحرافی می داند که در تضاد و مقابله با دین قرار می گیرد . البته این موضوع در برداشت و قرائت شخصی صاحبان قدرت روحانی در ” نظام حکومت اسلامی ” می باشد و به بنیادهای اساسی و اصل دین به عنوان یک نهاد اجتماعی که می بایست دغدغه تحول و رشد اجتماعی ـ اخلاقی و تعالی روحی انسان و جامعه را داشته باشد نه تنها هیچگونه ارتباطی ندارد بلکه در اساس با آن در مغایرت است .
جمهوری اسلامی ایران با در دست داشتن امکانات و منابع مالی و مادی همواره در صدد اختلال در امنیت ،نظم و ثبات منطقه می باشد .اگر از ایجاد نا آرامی ، دست اندازی، دخالت و تحریک در کشورهای مختلف خاور میانه و همسایگان از زمان روی کار آمدن بگذریم و تنها به افغانستان و عراق از زمان رهایی از استبداد دینی طالبان و دیکتاتوری بعثی صدام نگاهی بیندازیم .طبق بیان جورج بوش رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا برای روشن شدن ماهیت نقش تخریبی ایران به عنوان ” محور شرارت ” کفایت خواهد کرد.
به روشنی و طبق گزارشات، سخنرانی ها ،اسناد،اظهارات و مستندات مختلف مقامات سیاسی کشورها و سازمان های حقوق بشری و سیاسی ـ اجتماعی چنین بر می آید با تغییر و دگرگونی در خاورمیانه شمال آفریقا از ” افغانستان تا مراکش” ایران به شیوه های مختلف در صدد تحریک، نا آرامی، اغتشاش و درگیری می باشد .اصولا تولد، حیات و تداوم این نظام در بحران، اغتشاش ، دخالت و سرکوب بوده است .دخالت این کشور و نظام دینی با نقش آفرینی در جهت منفی در افغانستان همواره برای مردم و نیروهای سیاسی این کشور روشن و آشکار بوده است. به شیوه های مختلف همچون کمک مالی ، اطلاعاتی، نظامی و تبلیغاتی تلاش کرده است تا با نیروها ،قدرت ها و گرایش های مختلف پیوند و ارتباط داشته باشد .این نظام ولایی بوده است که همزمان با نیروهای شمال ،ارتباط دیپلماتیک و همکاری امنیتی و نظامی دارد. در همان حال با نیروهای گلبدین حکمتیار و القاعده به شیوه دیگر در ارتباط است . با نیروهای رادیکال ،تندرو و بنیاد گرا ،یک پیوند، همکاری و توافق نانوشته برای یک هدف مشترک که همانا بی امنیتی ، بی ثباتی و یاس و ناامیدی در منطقه می باشد، دارد .بر اساس ” سیاست دشمن دشمنم ،دوست من است ” همواره عمل نموده است ،ولی بسیار جالب این است که ” تمام دوستانش یا دیکتاتور هستند یا تروریست “.ایران در ” کنفرانس بن ” در آلمان، برای بازسازی افغانستان نقش و حضور دارد .برای شکست طالبان در حمله امریکا به افغانستان به صورت مستقیم و غیر مستقیم با امریکا و نیروهای ائتلاف همکاری می کند .اما در همان حال با نیروهای طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان ارتباط اطلاعاتی، امنیتی و همکاری چند جانبه نیز دارد. به نوعی مأمن امنیتی نیروهای عملیاتی و فکری القاعده می باشد .با دولت اسلامی افغانستان و حکومت حامد کرزای پیوند سیاسی ـ اقتصادی دارد. به توسعه و باز سازی افغانستان طبق تعهدات بین المللی و منطقه ای کمک می کند .اما در همین حال به مخالفین و دشمنان افغانستان کمک های مالی،آموزشی، اطلاعاتی و نظامی می کند .به راستی برای همسایگان و کشورهای منطقه بسیار جای تعجب است که مواضع اصلی و اساسی دوستی و دشمنی این نظام ولایی در کجا و در چیست؟
این کشور در عراق به دلیل ارتباط گسترده با نیروهای سیاسی و معارضین سابق رژیم بعث عراق، ارتباط و پیوند بسیار عمیق ، گسترده و همه جانبه ای دارد .این پیوند، تمام نیروها و بازیگران سیاسی از شمال تا جنوب عراق را در بر می گیرد .ارتباطاتی بسیار وسیع که زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی،امنیتی،مالی،اقتصادی،دیپلماتیک و تاریخی را در بر گرفته است .
۱ـ وجود اماکن مذهبی شیعه در عراق.
۲ـ جمعیت ۶۳ درصدی شیعیان عراق.
۳ـ جنگ هشت ساله ایران و عراق و پیوندهای شکل گرفته در کنار آن.
۴ ـ ارتباط و امکانات امنیتی، نظامی، آموزشی،خدماتی و درمانی برای معارضین عراقی در ایران .
۵ـ حوزه علمیه نجف و مراجع دینی به عنوان بخشی از منابع مشروعیت دینی و فقهی نظام.
۶ـ پیوندهای خانوادگی،عاطفی،عقیدتی،مالی و فکری روحانیون در ایران و عراق.
۷ ـ منافع تاریخی، امنیتی و سیاسی در عراق و بسیاری موارد دیگر .
این موقعیت ،توان و ارتباط در عراق با حضور گسترده سپاه قدس و دیپلماسی آن، قدرت زیادی را در چانه زنی و کسب امتیاز و رقابت به جمهوری اسلامی داده است. به نوعی می توان گفت:اراده و برنامه عملیاتی برای دخالت در منطقه از موقعیت و دست بالای ایشان در عراق است که شکل می گیرد.
از همین باب است که جمهوری اسلامی ، کشور عراق را حیاط خلوت خود می داند .این کشور را با تمام ویژگی ها ،موقعیت ها ،منافع ، شرایط تاریخی و سیاسی آن، حوزه رقابت ،محل درگیری ، جنگ و اختلاف با آمریکا و متحدان این کشور چه غربی و عربی – اسلامی می داند. به نوعی این کشور پایگاه جمهوری اسلامی برای جنگ و چانه زنی با دنیای غیر خود و سکوی رسیدن به قدس می باشد. چنان که در هشت سال جنگ با عراق هزاران بار آن را اعلام کرد ” راه قدس از کربلا” می گذرد. دخالت و حضوردر این کشور طی این سال ها عرصه گسترده ای را در بر گرفته است.
۱ـ ایجاد پایگاه های آموزشی، فرهنگی، مالی ،خدماتی ،درمانی، تبلیغاتی، دارویی و اقتصادی به مراکز شیعیان وابسته به خود در عراق .
۲ـ تامین بودجه ،مخارج و هزینه های باز سازی و نگهداری و توسعه اماکن و مرقدهای امامان و امام زاده های شیعه .
۳ـ نفوذ در سیستم انتخاباتی و حمایت گسترده از متحدان و نیروهای نزدیک به خود .
۴ـ دخالت در سیاست ها و برنامه ریزی های اقتصادی ـ سیاسی این کشور .
۵ـ دست اندازی و لشکر کشی و تجاوز به تمامیت ارضی این کشور از شمال تا جنوب .
۶ـ تشکیل نیروهای وابسته به خود، تحت عناوین مختلف برای کار شکنی و اختلال در ایجاد امنیت، توسعه و ثبات در این کشور.
۷ـ ایجاد رعب، ترس و وحشت در میان نیروهای ملی و وابستگان به رژیم سابق ،حزب بعث ، سکولارها و نیروهای لیبرال عراقی .
۸ـ ارتباط، پیوند و همکاری نزدیک و گسترده با القاعده ،انصار الاسلام و سایر گروه های تروریستی در نا امن نمودن عراق .
۹ـ ارتباط و پیوند گسترده، اطلاعاتی، امنیتی، دیپلماتیک با دولت عراق توسط سپاه، از رئیس جمهور کرد سنیّ تا نمایندگان مختلف در مجلس ملی .
۱۰ـ پیوند فکری ،عاطفی، مالی ،عقیدتی ،امنیتی، سیاسی و نظامی با کادرها ،رهبران و فرماندهان مختلف سپاه بدر، حزب الدعوه و سایر نیروهای شیعه و رهبران و شخصیت های مختلف در احزاب و بخشی از عوامل خود میان نیروهای شمال عراق .
این تنها بخش بسیار کوچکی از اقدامات، پیوند و نزدیکی رژیم جمهوری اسلامی ایران با کشور عراق می باشد. کشوری که ۸ سال با آن جنگ کرده است.امروز توازن منطقه در عراق و افغانستان با حذف دشمنان به سود ایران خاتمه یافته است .نیروی نظامی، تجهیزات، تکنولوژی، منابع مالی، اقتصادی و صنعتی ایران در پایان جنگ توسعه و بازسازی شده است .همچنین با سرمایه گذاری عظیم در بخش نظامی ، توان تهاجمی این نظام ارتقا یافته است. این رژیم با تقویت سپاه پاسداران در تمام عرصه ها به حضور و دخالت خود در منطقه افزوده است .هر چند کمک ها و آموزش های متعددی در طول این چند سال از سوی کشورهای مختلف در عراق و افغانستان برای تقویت و پایه گذاری دموکراسی و حاکمیت مردم و نهادهای مدنی در عرصه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ،اقتصادی و آموزشی در این کشورها صورت گرفته است .اما در همین راستا رژیم دینی ایران بنا به دلایل متعدد با پیوندهای نامشروع مختلف خود در این کشورها ،همواره در صدد ایجاد بی ثباتی، نا امنی و اختلال در توسعه در بخش های مختلف به ویژه تقویت نهادهای دموکراتیک و مشارکت مردم در توسعه سیاسی بوده است.این دخالت ها و ایجاد نابسامانی در مقاطع مختلف توسط بازوهای مختلف سپاه پاسداران صورت می گیرد. چرا این نظام و نیروی عقیدتی ـ نظامی آن در منطقه چنین عمل میکند؟ به ماهیت و ایدئولوژی دینی نظام اسلامی بر می گردد. چرا که هر نوع الگوی موفق در این کشورها را که از گفتمان دینی عبور ننماید را دشمنی برای خود،نظام و گفتمان دینی _ ولایی خود تصور می کند . هر نوع رشد،آگاهی ، توسعه سیاسی و اقتصادی که زمینه را برای ارتقای دموکراسی و حاکمیت مردم مهیا می کند را در تضاد اساسی و بنیادی با ماهیت فکری ،عقیدتی و ایدئولوژیکی نظام خود تصور می کند.
جمهوری اسلامی با تمام توان و وزن خود در طی این سال ها در عراق و افغانستان تلاش نموده است تا سیاست های خود را که همانا ” صدور انقلاب ” و ” ایدئولوژی اسلامی ” و ” رهبری جهان اسلام تحت لوای ولی امر مسلمین جهان ” بوده است به پیش ببرد.برای پیشبرد این منظور به تلاش در زمینه ها یی چون دخالت، کار شکنی ، خراب کاری و ایجاد اختلال در زمینه های نظامی،آموزشی ،تبلیغی، مالی و غیره دست زده است.رویه و سیاست این رژیم در این سال ها به درستی نشان می دهد، که با تمام توان و جدیت در برابر موج نوگرایی، تحول و تغییر که خاور میانه عربی و شمال افریقا را دربر گرفته است، مقابله نماید .در برابر آرمان ها و مطالبات دموکراسی خواهانه این مردم و نیروهای سیاسی ـ اجتماعی و مذهبی کار شکنی نماید. در نهایت با بهره گیری از عوامل و منابع مادی خود، آن را به انحراف بکشاند.از آن جایی که مطالبات این مردمان در کشورهای دیکتاتوری ساقط شده و یا در حال سقوط ، شباهت اساسی و بنیادی با مطالبات و خواست های تاریخی ،مدنی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ملت های ایران دارد ، لذا تلاش خواهد کرد که دموکراسیی نو پا در منطقه نتواند پا بگیرد .تا در سطح گسترده تر، تهدیدی برای نظام و حاکمیت اسلامی باشد.اما در این میان نیروهای اسلام گرا در این کشورها با تمام هوشیاری، باید این واقعیت را مد نظر داشته باشند که الگوی مناسب و مورد رضایت حاکمان ولایی در تهران برای جهان اسلام ” ولایت مطلقه فقیه ” با مرکزیت تهران ـ قم به عنوان ” ام القرای اسلام ” خواهد بود. هر نوع پیوند و نزدیکی از سوی رژیم جمهوری اسلامی در این عرصه ها و حوزه های مختلف با نیروهای انقلابی با گرایش های متفاوت در این کشورها، برای مقدمه چینی و کشاندن نتیجه و مقصود به این نقطه(الگوی مطلوب ولایی) می باشد.
آنان بی شک در صدد خیر و صلاح مردمان کشورهای عربی ، اسلامی و همسایگان نیستند .چرا که اصولا در طی ۳۳حاکمیت دینی خود بر ملت های ایران، با بهره گیری از شریعت ، قوانین دینی و اسلامی در فکر خیر،صلاح، امنیت ،پیشرفت و سعادت ملت های ایران نبوده اند .با این توضیح و بررسی کوتاه از نقش و اهداف روشن و پنهانی ” نظام ولایی ” بیشتر می توان پی به این موضوع برد که با وجود جمهوری اسلامی در ایران به این شکل و با این نقش و ساختار که بازیگری در منطقه در عرصه های اختلاف، درگیری، نفاق، کارشکنی و ناسازگاری از برنامه ها و سیاست های اولیه و اساسی آن می باشد. همچنین نمی توان شاهد پیشرفت و تقویت نظام ها و نهاد های مدنی و توسعه دموکراتیک بود.اساسا حکومت دینی ایران مانع و سّدی بنیادی برای شکل گیری و رشد دموکراسی نوپا در منطقه می باشد. این نظام و الگوی حکومتی نه تنها در داخل ایران برای زندگی ، امنیت ،پیشرفت و دین مردم موفق نبوده، بلکه در خارج و مناسبات جهانی اعتبار کشور و تاریخ ایران را از بین برده است. نه تنها منافع ملی ایران را نمی تواند تامین کند، بلکه در موارد مختلف و به شیوه های گوناگون منافع ملی ملت های این سرزمین را بر باد داده و به تاراج برده است . برای جمهوری اسلامی هیچ گونه تغییر و دگرگونی معطوف به دموکراسی در منطقه خوشایند نیست، حتی اگر دشمنانش هم در این مسیر حذف شده باشند. تنها در گفتار دیپلماتیک به چنین واقعیتی اشاره می کند .این در حالی است که موقعیت، احترام و جایگاه آن در این مدت در میان نیروهای سیاسی و توده های عرب و غیر عرب در منطقه بسیار تضعیف گردیده است . اصولا این تغییرات و انقلاب ها در منطقه از ابعاد مختلف به زیان رژیم اسلامی بوده است .چرا که منجر به این نتایج شده است:
۱ـ متحدان و رژیم های نزدیک به این نظام مورد اعتراض و نارضایتی عمومی قرار گرفته اند .
۲ـ رژیم هایی که در ماهیت، روش و شیوه دیکتاتوری با جمهوری اسلامی یکسانی تاریخی، فکری، عقیدتی و رهبری داشته اند ساقط شده اند .
۳ـ مطالبات، خواست ها و شعارها یی را در کشور خود سرکوب نموده است که این خواست ها و مطالبات در سطح گسترده از مراکش تا عراق از سوی مردمان این سرزمین ها فریاد می شوند .
۴ـ در میان توده های عرب جایگاه و اعتبار خود را از دست داده است . نزدیکی حماس به جنبش الفتح فلسطینی(نمونه آن).
۵ـ گروه ها و سازمان های اسلامی به صراحت اعلام کرده اند نه راه آیت الله خمینی را می روند و نه این شیوه و الگوی حکومت دینی را می پسندند .
۶ـ رهبران و نظام ها یی که در منطقه ساقط شده اندو یا همچنان مورد اعتراض مردما نشان قرار گرفته اند . دهه های متمادی است که با شعار فریبنده و دروغین حمایت از فلسطین و ضدیت با اسرائیل بر توده های عرب،سرنوشت کشور،اقتصاد و منافع ملی به بدترین شیوه دست انداخته اند .
ناگفته نماند شعار حمایت از فلسطین همواره در منطقه و در ایران از سوی رژیم های دیکتاتوری و غیر مردمی ابزاری برای استبداد و خفقان و سرکوب مطالبات مردمان این کشورها بوده است.بهره برداری از این وضعیت در میان توده ها همواره به بسیج توده ای علیه خواست دموکراتیک جامعه تبدیل شده است.
اصولا جمهوری اسلامی با سیاست های فرهنگی ،آموزشی، تبلیغاتی، درمانی و دارویی برای قشرهای کم درآمد و پائین جامعه در صدد یارگیری و کسب حمایت، اعتبار، آبرو و نفوذ برای خود بر می آید . این رژیم از پشتوانه عظیمی از ائتلاف های شکننده غیر اخلاقی و غیر دینی در حذف مخالفین خود بر خوردار می باشد .به دلیل تجربه بیش از سه دهه در همکاری و نزدیکی با دیکتاتورها و مستبدین منطقه حمایت و همراهی با نیروهای رادیکالیسم و افراطی و نیز حمایت و پشتیبانی مادی و معنوی از تروریسم دینی – مذهبی در منطقه تا جایی که در پایتخت خود، خیابان را به اسم تروریست های اسلامی نامگذاری می کند .
از دل قانون اساسی ،شریعت و تئوری این نظام و حکومت بر آمده از آن، تروریسم ،تمامیت گرایی،ایدئولوژی اسلامی ،صدور انقلاب ،اختلال و تضاد با مفاهیم جوامع مدرن و دمکراتیک همواره استخراج می شود. این نظام، باز تاب یک ایدئولوژی اسلامی ،مهاجم و بحران آفرین برای ایران ،منطقه و جهان در عرصه دمکراسی ،نظام های مردمی و آزادی می باشد .هر نوع اندیشه اسلامی دارای تساهل و الگوی سیاسی معطوف به جامعه دمکراتیک و باز را به چالش می گیرد .این نظام و ایدئولوژیش به همراه دیپلماسی نظامی ،امنیتی ،مالی و تبلیغاتی تهدیدی اساسی و بنیادی برای اندیشه نوین ،عقیده آزاد ،امنیت و سرنوشت مردم و کشورهای منطقه می باشد .لذا حیات و تداوم نظام های مردمی و انقلابی که در ابتدای راه تجربه کردن مشارکت آزاد و انتخابات برای یک حکومت مردمی هستند از سوی برنامه های حکومت اسلامی تهران مورد تهدید و خطر اساسی قرار دارند .چرا که این نظام سیاسی و تئوری عقیدتی ـ ایدئولوژیک در طی سی سال حاکمیت بر ایران بزرگترین و اساسی ترین منبع فکری ،عقیدتی ،عاطفی ،مذهبی و عملیاتی برای رشد ،تداوم و ترویج تروریسم و نا امنی در منطقه در ابعاد مختلف بوده است . اصولا پایه های فکری و عقیدتی این تفکر که بخشهای مختلفی از حیات سیاسی و رقابت های فکری ـ عقیدتی جامعه های اسلامی را در بر می گیرد بر محور و منظومه فکری و عقیدتی ولایت مطلقه فقیه و ایدئولوژی اسلامی بنا شده است، که معتقد به مدیریت جهانی و در دست گرفتن هدایت و رهبری جهان اسلام می باشد .این منظومه فکری به بنای یک گفتمان بسیار غلیظ و مهاجم که خود را متولی یک قرائت انحصار گرایانه از اسلام ناب محمدی می داند که حقانیت خود را در داخل ایران از فردای انقلاب با گفتمان حق و باطل در میان نیروهای سیاسی داخل ایران برای حذف و نفی آنان به کار گرفت . نقطه عزیمت گفتمان دینی رادیکال از سوی جمهوری اسلامی که حرکت ها و مطالبات دمکراتیک مردم منطقه را نیز تهدید می کند از فردای انقلاب با هدایت دستگاه فکری ،سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی آغاز گردید .این آغاز اقدامی گسترده بود برای سرکوب و حذف ملیت ها ،روشنفکران ،دگر اندیشان ،سکولارها ،چپ ها ،اسلام گرایان غیر ایدئولوژیک و غیره .این اندیشه امروز با تجربه بسیار خطرناک، همین گرایش ها و نیروها در کشورهای خواهان تغییر در منطقه را مورد تهدید و تخریب قرار می دهد .این تفکر در عقبه خود تجربه های دخالت در خاور میانه و کشورهای اسلامی را دارد که در کنار نیروهای تروریستی و رادیکال اسلام گرای سنّی در بسیاری موارد یک هدف و نقطه مشترک را پی گیری می کند که آن همانا دشمنی با جامعه آزاد و آزادی می باشد .اصولا اینان هر نوع گام نهادن مردم به سوی تعیین سرنوشت سیاسی خود را نمی توانند تحمل نمایند چرا که آن را در تضاد با قرائتی رادیکال و خشن از اسلام و عقیده خود می دانند .
این نظام دینی و عقیدتی با شناسایی افراد درجه ۳و۴ در میان شیعیان و اهل سنت به شیوه های مختلف آنان را آبستن تفکر خود می نمایند و از طریق سهمیه ها، امتیازات و موقعیت های آموزشی، مالی، اقتصادی و فرهنگی در توری قرار می دهند که هر کدام از آنها در مراحل مختلف به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف و پروژه هایشان به کار گرفته می شوند .چنین رژیمی با این ایدئولوژی و بهره گیری از منابع عظیم مالی و درآمد های نفتی، دارای قدرت بسیار بالایی برای بر هم زدن امنیت ،نظم و معادله های منطقه می باشد .این رژیم تمام حرکت های اسلامی و مردمی را در منطقه در راستای منظومه فکری ولایت فقیه و پیام انقلاب اسلامی می داند . بر همین اساس این حق را برای خود محفوظ می داند که نظم، مطالبات و خواست منطقه و نیروهای مختلف اجتماعی را به چالش بکشد. ظرفیت های بالایی از شیوه تروریستی، دخالت، گروگان گیری،تبلیغ عملیات استشهادی،کارشکنی در صلح اعراب و اسرائیل،قضیه فلسطین توسط عوامل خود و جنبش های اقماری در منطقه تنها بخشی از فعالیت هایشان در این راستا بوده است.لذا نیروها و قدرت های منطقه و بین المللی بر این امر به درستی واقفند که هر نوع پروژه دموکراتیک و تحول بنیادی برای منطقه که منجر به نتایجی چون :
۱ـ عدم گرایش جوانان و نیروهای اجتماعی _سیاسی به سوی تروریسم اسلامی .
۲ـ نقض حقوق بشر و قوانین خشن شریعت (روی گردانی از آن).
۳ـ امنیت و ثبات منطقه در اقتصاد، تجارت و حقوق بشر.
۴ـ رشد نهادهای اجتماعی و جامعه مدنی و ارتقا شاخص های اجتماعی در زمینه های مختلف.
۵ـ افول اسلام گرایی رادیکال و تهاجمی که بستری برای نارضایتی عمومی علیه غرب خواهد بود .
۶ـ شکل گیری کشور فلسطین و مساله صلح اعراب و اسرائیل .
۷ـ از بین رفتن رژیم های دیکتاتوری و استبدادی در منطقه .
۸ـ رشد فضای گفتمان سیاسی و مشارکت عمومی مردم در سیاست و سرنوشت اجتماعی .
شود، در کنار تداوم سیاست های تخریبی ،شرارت گرایانه و مداخله جویانه حکومت دینی تهران میّسر نخواهد بود.
این بخش کوچکی از نتایج جنبش ها و پروژه های اجتماعی دمکراتیک است که زمزمه های آن از زمان سرنگونی صدام در عراق و طالبان و القاعده در افغانستان به گوش می رسد، که در مراحل بعدی دامنه گسترده ای از تغییر و دگرگونی در منطقه را در بر گرفته است .
اما این یک واقعیت است که جمهوری اسلامی و دستگاه سیاسی – امنیتی و دیپلماسی آن با بهره گیری از دلارهای نفتی و منابع ملی و سرمایه های کلان مردمان ایران هر نوع آرایش و الگویی را برای تغییر و مشارکت مدنی مردم برای آزادی، عدالت، دمکراسی ،پیشرفت و توسعه در منطقه را به هم خواهد زد و به شیوه مختلفی از حمایت از گروه های سلفی ، رادیکال، طالبان و القاعده در هر کشوری بنا به موقعیت و بستر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تلاش خواهد نمود تا به ایجاد نا امنی، اختلال و نیز ایجاد یاس و نا امیدی در جامعه و میان نیروهای سیاسی خواهان گذار دموکراتیک دست خواهد زد. تا الگو ها و تلاش های مردم این سرزمین ها برای یک جامعه و نظام دموکراتیک را که مورد حمایت اکثریت جامعه می باشد را با سیاست های تخریبی خود ناموفق معرفی نماید و آنان را به جنگ داخلی، بی امنیتی و نهایت شکست و ناکامی بکشاند .همانا پیروی و تبعیت از سیاست ها، شعارها و اندیشه های حاکمان دینی ایران برای هر نیروی سیاسی – مذهبی و اجتماعی در منطقه بازتاب و مصداق این ضرب المثل قدیمی ایرانی است.
«هر آن کس که راهنمایش جغد باشد سر از ویرانی در خواهد آورد».