آذر ماجدی
اخیرا اعضایی از دفتر سیاسی بخش اکثریت حزب «حکمتیست» بشکلی صریح تر به نقد خط راست محفل کورش مدرسی و اعلام اختلافات سیاسی فی مابین پرداخته اند. این نقد سیاسی صریحتر و تندتر با واکنش بعضا هیستریک طرف مقابل روبرو شده است. از آنجا که اینها در شیطان سازی، ترور شخصیت و سرمایه گذاری بر کینه های خود ساخته ید طولایی دارند، همانطور که انتظار میرفت، بخش اکثریت را بقول خود به نزدیک شدن به سیاست ها و نقدهای سیاسی و تئوریک حزب اتحاد کمونیسم کارگری «متهم» کرده اند.
صرفنظر از اینکه این مساله تا چه میزان به واقعیت نزدیک است یا خیر؛ صرفنظر از آنکه حتی اگر واقعیت داشته باشد، هیچ اشکالی ندارد و بهیچوجه قابل نقد از موضع کمونیسم منصور حکمت نیست، باید گفت که از جانب محفل کورش مدرسی، این یک تلاش مذبوحانه است برای زنده کردن کینه های گذشته و باد زدن در هر ذره ای از سکتاریسم که ممکن است در قلوب و اذهان کادرهای حزب لانه کرده باشد. این یک سرمایه گذاری با ریسک بالا بر کینه هایی است که پیش از انشعاب سال ۲۰۰۴ و پس از آن علیه برخی کادرهای رهبری حزب کمونیست کارگری، منجمله علی جوادی و من، آفریده اند. در آن مقطع کمپین ترور شخصیت و شیطان سازی ابعادی حیرت آور بخود گرفت. در دالان ها چه ها که نگفتند و چه داستان هایی که نسرائیدند. پس از جدایی بخشی از این شاهکارها که واقعا شایسته جایزه اسکار بهترین فانتزی سرایی است، در نشریات شان، یا در نفرت نامه هایی که منتشر می شد، بچاپ رسید. متاسفانه، دود تمام این کارهای شنیع بچشم کمونیسم کارگری رفت.
انتظار میرفت که بخش اکثریت در تله این سکتاریسم و کمپین نفرت نیافتد. توقع بود که همراه با نقد سیاست های راست و روش های کودتا گرایانه و «تفرقه بیانداز و حکومت کن!» کورش مدرسی و محفلش اینگونه کمپین های نفرت پراکنی، ترور شخصیت و شیطان سازی نیز مورد نقد قرار گیرد. از یک کمونیست کارگری که خود را پیرو خط منصور حکمت می داند؛ از جریانی که می خواهد کنگره خود را به کنگره تثبیت کمونیسم حکمتیست تبدیل کند؛ از کمونیست هایی که پس از خلاص کردن خود از بختک راست روی کورش مدرسی، در نوشته هایشان مکررا بر احیای خط منصور حکمت در حزبشان پای می فشارند و اعلام می کنند که قصدشان ساختن حزبی در راستای کمونیسم منصور حکمت است، انتظار می رود که با سکتاریسم وداع کنند. یکبار بنشینند و رها از سکتاریسم و فارغ از کینه های گذشته موقعیت جنبش کمونیستی را تبیین کنند و خطوط مختلف را بازشناسند.
اما متاسفانه برخی از اعضای دفتر سیاسی این حزب در تله پهن شده توسط محفل کورش مدرسی افتاده اند. بنظر می رسد که در تلاش برای جذب وسیع تر کادرها و اعضای حزب، آنها نیز کوشیده اند نفرت های خود ساخته را احیاء کنند. احیای نفرت ها و کمپین های شیطان سازی های پیشین با احیای خط کمونیسم منصور حکمت در تناقض است. کافیست به روش های او در زمان جدایی از حزب کمونیست ایران نگاهی دوباره بیاندازند.
اینها در هر نوشته ای چندین سند از سیاست های تفرقه افکنانه کورش مدرسی را افشاء می کنند. این واقعیت که او چگونه کادر قدیمی و جوان را به جان هم می انداخته است؛ چگونه کادرهای متولد کردستان را به جان کادرهای متولد سایر نقاط می انداخته است؛ چگونه در نقد جنبش دانشجویی، بعلت شکست ماجراجویی هایش در واقعه ناگوار دستگیری وسیع دانشجویی، به سیاست کارگر کارگری روی آورده است و دانشجو را تحقیر می کند. آیا اینها بر این تصور اند که این سیاست تفرقه افکنانه از حدود کنگره سوم حزب حکمتیست در کورش مدرسی حلول کرده است؟
چرا نقد خود را عمیقتر نمی کنند؟ چرا یکبار دیگر به پروسه انشعاب ۲۰۰۴ نمی نگرند و به این نمی اندیشند که این روش «تفرقه بیانداز و حکومت کن» همواره روش کورش مدرسی بوده است؟ مطمئنا بسیار سخت و ناگوار است که به جدل و جدال های درون حزب کمونیست کارگری نگاهی دوباره بیاندازیم و بپذیریم که در آن زمان نیز یک کمپین شنیع شیطان سازی و ترور شخصیت از جانب کورش مدرسی و محفلش سازمان یافته بود و تعداد زیادی از کادرهای قدیمی کمونیست کارگری را نیز با خود همراه کرد. حقیقت همیشه خوشایند نیست. در بسیاری موارد تلخ است. اما یک کمونیست شجاع حقیقت جو است. با خود صراحت دارد. اشتباهات خود را می پذیرد و از آنها سنگری برای پیشروی می سازد، برای پرش به جلو.
ما در زمان تشکیل فراکسیون در حزب اتحاد کمونیسم کارگری دقیقا چنین کردیم. و نه تنها با خود صراحت نشان دادیم، شفاف و روشن، همانگونه که سنت کمونیسم کارگری منصور حکمت است، یافته های خود را با جامعه در میان گذاشتیم. بر اشتباهات خود در پروسه انشعاب اذعان کردیم و صریحا مساله ای را که در هر دو حزب تابو بود، علنا اعلام کردیم: «انشعاب در حزب کمونیست کارگری قابل اجتناب بود.» و بعنوان افرادی که در رهبری حزب وقت نقش داشتیم، سهم خود را در این واقعه تلخ و ناگوار پذیرا شدیم. چپ سنتی سکتاریست در همان مقطع این صراحت کمونیستی ما را مورد مضحکه قرار داد. هر دو حزب به شکلی سبک و خاله زنکی ما را به ریشخند گرفتند. آخر در فرهنگ شرق زده عقب مانده، انسان تا آخرین قطره خون بر کار خود پای می فشارد، مهم نیست که چقدر کاری درست و یا مضر بوده است.
در زمانی که جدل های سیاسی و جناحی در حزب کمونیست کارگری اوج گرفته بود، هر حرفی معنایی ۱۸۰ درجه متفاوت می یافت و سپس در محافل و دالان ها پخش می شد. بطوری که وقتی به شخصی که متهم به ابراز آن گفته بود می رسید، فقط دو شاخ بر سر انسان سبز می شد. محفلیسم جناحی که حول مساله لیدرشیپ و رهبری کورش مدرسی شکل گرفت، آنچنان حرفه ای در این جهت حرکت می کرد که انسان مدام غافلگیر می شد.
یکی از این وقایع محیرالعقول، مساله «کمیته کردستان» است. در آن زمان در دالان ها مرا متهم کردند که علیه کمیته کردستان یک کمپین ناسیونالیستی راه انداخته ام. سپس همین را در جلسات علنی گفتند و نوشتند. اینقدر گفتند و نوشتند که خودشان هم باورشان شد. علیرغم آنکه من این مساله را در یک جلسه علنی در اوت ۲۰۰۴ در شهر گوتنبرگ سوئد رسما منکر شدم و واقعیت ماجرا را توضیح دادم؛ علیرغم اینکه در یک نوشته در نشریه برای یک دنیای بهتر در مورد آن توضیح دادم و منتشر شد؛ و بالاخره علیرغم اینکه با یکی از همین کسانی که اکنون دارد به گذشته رجوع می کند در تابستان گذشته در این مورد صحبت کردم و به او توضیح دادم، باز انگار نه انگار. همان داستان بی پایه که بر اساس سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن ساخته شد، دوباره به نوشته ها راه پیدا کرده است. برای روشن شدن اذهان، به این امید که اکنون گوش شنوای بیشتری، فارغ از کینه و سکتاریسم موجود است، واقعه را آنطور که رفت توضیح می دهم.
در یکی از جلسات دفتر سیاسی پیش از پلنوم ۱۷ (پلنومی که در آن سیاست بازگشت به طرح لیدر تصویب شد و کورش مدرسی با یک یا دو اختلاف رای به لیدری حزب انتخاب شد) در پائیز ۲۰۰۲ (چند ماه پس از مرگ منصور حکمت) رحمان حسین زاده بار دیگر مساله ضرورت و مطلوبیت بازگشت به طرح لیدر را طرح کرد. در آن مقطع، جدا از اختلافات سیاسی که بر سر مواضع راست کورش مدرسی در مورد دولت ائتلافی با بخشی از جناح دو خرداد، منجمله حجاریان، انتخاب مجلس موسسان و غیره موجود بود (که اتفاقا برخی از رفقایی که بعدا به کورش مدرسی برای لیدرشیپ رای دادند و بهمراه او انشعاب کردند نیز با این سیاست ها مخالف بودند) مهمترین مساله مورد افتراق همین طرح لیدرشیپ بود. من یکی از مخالفین پرو پا قرص بازگشت به طرح تعیین لیدر بودم و از لیدرشیپ جمعی (طرحی که توسط منصور حکمت در پلنوم ۱۴ معرفی شد و باتفاق آراء بتصویب رسید) دفاع می کردم.
در این جلسه دفتر سیاسی کلیه رفقایی که در کمیته کردستان عضویت داشتند از طرح رحمان حسین زاده دفاع می کردند. من با مشاهده این مساله یک سوال کاملا ساده و غیر دو پهلو، مطرح کردم. پرسیدم چگونه است که تمام رفقای کمیته کردستان با این طرح موافقند؟ گفتم این رفقا سابقه سیاسی مختلفی نسبت به من و تعداد دیگری از اعضای دفتر سیاسی که تاریخا از اتحاد مبارزان کمونیست آغاز کرده بودند، برخوردارند، آیا این مساله بعلت این سابقه متفاوت است؟ (در این سوال ذره ای شائبه ناسیونالیستی وجود نداشت.) در همان جلسه هم کسی هیاهو نکرد. به کسی بر نخورد. کسی مرا متهم به برخورد ناسیونالیستی نکرد. رحمان حسین زاده خیلی روشن به سوال من پاسخ داد. او گفت که شاید باین خاطر است که کردستان جامعه ای متحزب تر بوده است و احزاب مختلف از جمله حزب دموکرات کردستان دارای لیدر است. مساله بهمین جا ختم شد. کما اینکه در جلسه بعدی دفتر سیاسی، رفیق رحمان حسین زاده اعلام کرد که طرفداریش از لیدرشیپ کورش مدرسی را پس می گیرد و از کاندیداتوری من دفاع می کند.
خوب اگر رحمان حسین زاده در آن زمان فکر یا حس کرده بود که من دارم به این رفقا اتهام ناسیونالیستی می زنم، چرا باید این مساله را طرح می کرد؟ اما پیش از انشعاب بحث کمیته کردستان به شکل دیگری درآمد و به اینجا رسید که اکنون مشاهده می کنیم. همین کورش مدرسی در یکی از اعلامیه های پیش از انشعاب نوشته ای در تحسین رفقای کمیته کردستان نوشت که یک سند مسلم ناسیونالیستی بود که فقط از حزب دموکرات و باند زحمتکشان می توان انتظار داشت. در آن مقطع کسی کورش مدرسی را ناسیونالیست ننامید. در آن زمان منافع او چنین حکم می کرد. به این رفقا برای طرح شوم خود نیاز داشت، آنها را به عرش اعلاء برد. اما اینگونه که خود اینها می نویسند، بعدا که با آنها دچار اختلاف سیاسی شد، به تحقیرشان پرداخت. این روش شناخته شده کورش مدرسی است. هم شما می دانید، هم ما. هم شما آنرا تجربه کرده اید، هم ما. پس چرا اجازه می دهید که بار دیگر در تله این روش مذموم بیافتید؟ این روش را محکوم و طرد کنید. این بنفع پیشروی و تثبیت خط کمونیسم منصور حکمت است. *