
ای مقوا رسیده ای از راه – نکند بازگشته ای از ماه؟
اگر از ماه می رسی به وطن – ای مقوا بیا دمی به سخن …
| ای مقوا رسیده ای از راه | نکند بازگشته ای از ماه؟ | |
| اگر از ماه می رسی به وطن | ای مقوا بیا دمی به سخن | |
| اهل ایران در انتظار تو اند | کُشتهء جام ِ زهر مار تو اند | |
| به طرفدار عام یا خاصت | بگو این لحظه چیست احساست؟ | |
| ای مقوا بیا بجنبان لب | بیست سال است و شیعیان هرشب ، | |
| چشم برماه و مرقدت دارند | یک کلام از لبت طلبکارند | |
| ای سفرکردهء مقوایی | با چه رویی ز ماه می آیی؟ | |
| خانه خوب و تمیز می بینی؟ | اهل ِ دین را عزیز می بینی؟ | |
| همدمانت هنوز برکارند | یا به قعر لجن گرفتارند؟ | |
| عاشقانت هنوز در شوقند | یا سر و دست و پای در طوقند؟ | |
| تیغ اسلام آبداده شدَه ؟ | دولتش بر زمین پیاده شدهَ ؟ | |
| سگ و گرگی در این حوالی نیست؟ | دست سگ ها به عکس عالی نیست؟ | |
| با ولی فقیه روحانی | شده است آب و برق مجانی؟ | |
| معنویت نشسته در دلها؟ | نیست اسلام شغل قاتل ها؟ | |
| دین به انسانیت کمک کردهَ؟ | آرد اسلام را الک کردَه؟ | |
| خر محروم و گاو مستضعف | خوش از آن آخور تو خورده علف؟ | |
| ای مقوا چرا شدی کر و لال؟ | نظم اسلامی ات ز بیت المال، | |
| راه بسته ست عیب و علت را؟ | ریشه کن کرده فقر و ذلت را؟ | |
| خاکِ اُم ّالُقرات پاک شده | فسق و فحشا به زیر خاک شده؟ | |
| ای مقوا امام این شهری | نکند گنگ و لال از آن زهری؟ | |
| جام تلخی که جنگ نوشاندت ؟ | کفن از جنس ِ ننگ پوشاندت ؟ | |
| ای مقوا زبان به کام نگیر | به ریا راه بر کلام نگیر | |
| تو امامی و راحلی بودی | رهبر پیر و عاقلی بودی | |
| راه بردی به رستگاریمان؟ | تا نگیرد کسی سواریمان؟ | |
| اُمتت را به سبک امت لوط | دادی آخر نجات از طاغوت؟ | |
| مسلمین را به عرش آوردی | آب کوثر به جامشان کردی؟ | |
| ای مقوا امام ماه نشین | که فقیهی به تخت شاه نشین؛ | |
| به مریدان عام یا خاصت | بگو این لحظه چیست احساست؟ | |
| لیک لب بستهء مقوایی | غیر هیچش نبود آوایی | |
| کار اسلام ، پیچ در پیچ است | اولش هیچ و آخرش هیچ است | |