paya rastgoonia 01

باز شناسی یک سفسطۀ مصطلح و رایج بیشتر از سوی دین باوران

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

paya rastgoonia 01

paya rastgoonia 01پایا راستگونیا

حتماً برای بسیاری از شما نیز پیش آمده است که هنگامی که با افرادی که معتقد به عقیده و باوری خاص هستند منجمله دین باوران وارد مجادله و محاجه بر سر موضوعی می شوید و اعتراض و انتقاداتی را با توجه به مستندات موجود در مورد باورهایشان مثلاً در مواد و منابع دینی برشمرده و بیان می دارید ، هنگامی که کار به برخی از موارد اساسی می رسد و ایشان خود را در تنگ نا و مضیقه می یابند و کار بحث و مناظره بالا می گیرد . با پاسخی بدین مضمون روبرو می شوید : به عقاید دیگران احترام بگذارید ، این جمله البته گویا اصلی کلی است که اکنون تبدیل به یک کلیشه رایج گشته است و ظاهر نسبتاً منطقی آن که چندان نیز آنرا مورد مداقه قرار نداده ایم در بسیاری از موارد ما را وادار می سازد که زبان به کام گیریم و دم فروبندیم و از ادامۀ انتقاد و اعتراض خویش انصراف جوییم .

اما آیا این کلیشه به مثابه یک سلاح می تواند ، سکوت ما را به راستی توجیه کند ؟ آیا این یک اصل انکار ناپذیر منطقی و عقلایی است یا اینکه می توان رد آن به اصطلاح رگه هایی از مغلطه و سفسطه و بهره برداری از آن را ، در جهت مسکوت گذاشتن و تعطیلی مباحث و مناظره ها و مجا دلات ، باز شناخت .

آیا به واقع باید به عقاید دیگران با هر شرایط و وضعیت و مواد و درون مایه ای احترام گذاشت ، بدین معنی که باید دم فرو بست و به اصطلاح عام چیزی نگفت ؟ سؤال اساسی تری که باید در راستای تشخیص ریشه ای تر بحث عنوان نمود این است که مراد از احترام چیست ؟ آیا احترام به یک عقیده ، اگر نگوییم به معنی تأیید ضمنی یک عقیده است ، بدین معنی است که ما اجازه نداریم که یک عقیده را مورد انتقاد و اعتراض و تدقیق و شناخت محتوای احتمالاً نا درست و ناصواب درونمایه ای قرار دهیم ، حتی چنانچه عقایدی در آمیخته با لاطائلات و اباطیل خرافی و بعضاً مواضع ضد انسانی ، خطرناک و دهشتناک باشند ؟ آیا به واقع اصطلاحی همچون احترام که از ویژگی اقبال و پسند همگانی برخوردار بوده در این عرصه به مثابه یک حربه در جهت وادار نمودن ما به سکوت در برابر بسیاری از اباطیل نیست ؟ در واقع سؤاستفاده از یک اصطلاح مقبولِ دارای وجاهت فرهنگی و مدنی ، در جهت تأیید ضمنی و به عبارت درست تر خاموشی در برابربسیاری از عقاید و باورهایی با مواد و محتواهایی بعضا به شدت نادرست .

با قبول فرضی این حکم یا در اصطلاح منطقی قضیه به معنای یک اصل عام و معقول که گویا نزد بسیاری ، می باید مورد پذیرش و رعایت همگان قرار گیرد ، اکنون می توان فرض یا فرض هایی را مطرح ساخت ؟ آیا چنانچه فردی یا گروهی یا جمعی و فرقه ای عقایدی داشته باشند که آشکارا و بی شک ضد ارزش های انسانی باشند ، آنگاه باید در محاجه و مباحثه با آنها در جهت محکوم ساختن عقاید ایشان و یا حداقل در انتقادات و اعتراضات لازم و ضروری علیه آنها در عرصۀ بحث و نظر ، بر مبنا و به بهانۀ این اصل به ظاهر دارای وجاهت ، سکوت کرد ؟ به عنوان نمونه اگر کسی دارای عقاید نژاد پرستانه و باورهایی از این دست بود ؟ یا به نابرابری جنسی معتقد بود ؟ و یا به تبعیض عقیدتی و ارجحیت نه تنها باور خویش ، بدون اینکه به محکی منطقی سنجیده شده باشد ، بلکه حتی به ارجحیت خویش به جهت دارا بودن آن باور ، باورداشت ؟ اگر کسی معتقد به سنگسار و قطع دست و پا و قتل کافر و مرتد و … بود ؟ چنانچه می بینیم حتی در بسیاری از کشورها که دارای بیشترین حد از آزادی های مدنی و اجتماعی در زمینۀ ابراز عقاید هستند نیز ابراز عقایدی ناظر بر نژاد پرستی جرم محسوب می گردد . شاید بتوان به بهانۀ احترام به عقاید ایشان ( در ادامۀ بر خواهیم شمرد که نه بر مبنای چنین حکمی ، که به دلیل و معیاری دیگر ) ، آنها را در ابراز عقاید و آمالشان که می تواند به راستی عواقب مخاطره آمیز و وخیمی را در روابط و مناسبات انسانی و اجتماعی در پی داشته باشد آزاد دانست و امّا آیا می توان با توجّه به این حکم حتی با آنها وارد محاجه و مناظره و انتقاد از افکار و معتقداتشان نشد ؟

همانگونه که در برخی از نمونه های فوق نیز آمد ، در مورد بسیاری از عقاید دینی و مذهبی ، اگر دقت نماییم وضع می تواند در بسیاری از مواقع به همین صورت باشد ، یعنی ما می توانیم رگه هایی از تبعیضات و تضییقات شدیداً غیر انسانی را در بسیاری از آموزه ها ، احکام و موضع گیری های دین باز شناسیم ، چیزی که بر آیند طبیعی آن را در حاکمیت اسلامی کنونی در ایران به وضوح شاهدیم و در فضاحت و قبح بسیاری از این باورها ، جایی برای شک و انکار آن هم در برخورد با این شواهد و برآیندهای عملی برای ما باقی نمانده است . بسیاری از دستورات و احکام و تراوشات متوحشانه را در آموزه های دینی می یابیم که در سایه حاکمیت دینی به هیأت و شمایل قوانین و قواعد رسمی در آمده و بدین شکل ریشه های قبیح و فاجعه آفرین خود را ، دو صد چندان بیش از پیش از این دورۀ تاریخی به ما باز شناسانده اند . و اکنون که در سایۀ این ادراک ها ، که زبان ها به انتقاد به جا و به حق باز شده است ، شاهدیم که معتقدان به این عقاید فاجعه بار و مصیبت زا از حربه هایی برای انحراف و به خاموشی کشاندن مخالفان استفاده می کنند که از آن جمله است سعی در ترویج این حکم بازدارندۀ به ظاهر معقول با این مضون که « به عقاید دیگران احترام بگذارید » که گویا به عنوان یک اصل منطقی و در واقع به عنوان سفسطه ای کارا مورد استفادۀ یا سؤاستفادۀ فراوان قرار می گیرد .

به راستی چرا و چگونه می توان و باید عقایدی را که آشکارا محتوی توهین به انسانیت ، مدنیت و ارزش های مسلّم انسانی هستند محترم شمرد و در برابر حاملین آنها به بهانۀ احترام به عقایدشان زبان در کام گرفت .

در روشنگری این موضع سفسطه آمیز می توان این پرسش را مطرح ساخت : آیا می توانیم باورها و عقاید را نیز در شمول حاملین آنها (که به واقع در دو مقوله و موضوع جداگاه اند ) قرار دهیم ؟ یعنی می توانیم همچون انسان ها ، برای آنها نیز هویت های اخلاقی قائل باشیم ؟ چرا که احترام یک مفهوم اخلاقی و مندرج در مباحث اخلاقی است ، اخلاق نیز مقوله ای است که در رابطه با انسان مطرح بوده و هویت و هستی خویش را تنها در رابطه با این موجود می یابد ، حال آیا می توان علاوه بر موجودی به نام انسان ، باورها و عقاید او را نیز هویت انسانی و از این رو اخلاقی بخشید ؟ و بدین واسطه حکمی را که در مورد انسان هویت و ارزش می یابد در رابطه با عقاید او نیز به کار گرفت ؟ با در نظر گرفتن ارزش های انسانی ، انسان فی نفسه ، سوای عقاید و افکار و ویژگی و مشخصات ظاهری و باطنی ، واجد احترام و ارزش تواند بود و هست . آیا در رابطه با عقاید او نیز ، سوای موضوع و محتوای این عقاید ، وضع به همین منوال است ؟ به نظر نمی رسد که بتوانیم و به واقع و بنا بر منطق نیز نباید و نمی توانیم چنین تعمیمی و چنین حکمی را بپذیریم ، باید با دقت این دو موضوع را از یکدیگر تفکیک نماییم ؟ ما نمی توانیم حکمی اخلاقی را در ارتباط با انسان که فقط به واسطۀ هویت و هستی خاص او ارزش و اصالت و مقبولیت می یابد ، با تعمیمی ناصواب در مورد هویت و هستی دیگری از نوعی دیگر به کار برده و از آن یکی بدین یک تسری دهیم . عقاید و باورها می توانند با توجه به محتوی و موضوع خویش درست یا نادرست ، علمی یا غیر علمی ، مفید یا مضر ، خرافی یا حقیقی و …. باشند . در رویارویی و برخورد با این باورها و معتقدات جایی برای محاجۀ و ادلۀ اخلاقی نیست . نمی توانیم برای باورها معیارهای اخلاقی را مطرح سازیم ، همانطور که نمی توانیم برای باورها و عقاید به صرف باور و عقیده بودن معیارهای مثلاً هنری به کار بریم ، مثلاً بگوییم که این عقیده زیبا یا آن عقیده نازیباست و اگر هم گاهی ما در مباحث و متون و از سوی کسانی شاهد چنین قضاوت ها و به کار بردن چنین مفاهیم و قضایایی هستیم ، بیشتر باید آن را ناشی از ذوق ادبی و هنری و نه به عنوان حکمی که دارای صلابت و مبنای منطقی است قلمداد نماییم .

بنابراین ما در رویارویی با عقاید ، سوای حاملین این عقاید که همانا انسان ها هستند ، به معیاری بایسته و شایستۀ همین حوزه نیاز مندیم و آن عبارت خواهد بود از معیار درست و نادرست ، حق و ناحق . یعنی ببینیم ، بجوییم و بگوییم که عقیده ای درست است یا نادرست ، حقیقی است یا غیر حقیقی ، منطقی است یا غیر منطقی ، هر چند هم که در مورد پاره ای از باورها بسیار صعب و مشکل و شاید ناممکن و محال باشد که به پاسخی قطعی و جامع و مانع با توجه بدین معیار دست یابیم ، و حتی اگر هرگز دست نیابیم .

اساس مغلطه در این حکم یعنی حکم اکنون بسیارشایع «به عقاید(دیگران یا همدیگر) احترام بگذارید (یا بگذاریم )» ناشی از خلط مبحث و به نحو ریشه ای تر خلط هویت نا باز سنجیده ای ( بین هویت انسان و ماهیت عقاید و افکارش) است که غالباً در بسیاری از بحث ها و مناظرات فکری و بیانی و قلمی مورد غفلت و سهو قرار می گیرد و این غفلت در بسیار مواقع حربه ای را در دست رقیب در مضیقه قرار گرفته ، با عقاید باطل ، ناحق و بعضاً خطرناک و فاجعه آفرینش در راستای منحرف و به خاموشی و سکوت کشاندن بحث قرار می دهد .

نکته ای ضروری که در تکمیل این مبحث و در ارتباط با محاجه و مناظرۀ افکار ، نظرات ، عقاید و باورها باید بدان اشاره نمود اینکه ما می باید در این رویارویی ها ، قاعده ای را باتوجه به ماهیت و معیارهای مطرح در رابطه با همین مباحث یعنی افکار ، باورها و عقاید مورد توجه و امعان نظر قرار دهیم و قاعده این است که باتوجه به مقولۀ حق و باطل و صواب و ناصواب در این زمینه ها ، ما از یک حق یا حقوقی دفاع نموده و همواره آن یا آنها را لحاظ نموده و به عنوان یک اصل یا اصولی مورد قبول و پذیرش قرار دهیم : حق انکار ناپذیرِ ابراز و بیان عقاید ، افکار و باورها و به تَبَع آن حق انتقاد ، اعتراض به این باورها را تا به هر درجه ای در میدان بحث و نظر و بیان و اظهار شفاهی و قلمی ، و درصورت توانایی و قدرت منطقی و عقلی ، حق ابطال باورها و عقاید ناصواب را . صد البته در این زمینه کسی را نباید به هیچ عنوان پروای ناصواب اخلاقی که ناشی از سفسطه و خلط ماهیت ها بیش نیست باشد ، نباید حقایق را در سایۀ سفسطه هایی از این دست مثلاً با صوری به ظاهر موجه چون احترام گذاردن به عقاید دیگران پنهان ساخته و نخواهیم که سره از ناسره باز شناخته شود .

پایا راستگونیا 1\2\2012

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.