مسعود لقمان
«بهرام بیضایی»، کارگردان نامدار و نویسنده برجسته روزگار ماست که آینهای در برابر ما نهاده است تا انسان ایرانی را آنگونه که هست و آنگونه که از تاریخش برآمده، نشان دهد. محسن آزرم و کریم نیکومنظر، در شماره اخیر ماهنامه تجربه (شماره ۷) گفتوگویی با ایشان انجام دادهاند که به گزیده بخشهایی از آن در ادامه اشاره میشود.
پیشبینی اجتماعی
بهرام بیضایی، با اشاره به اینکه گاهی به اشتباه گفته شده در نوشتهها و ساختههایش نوعی پیشبینی اجتماعی است، گفت: «از “وقتی همه خوابیم” یکسال نگذشته بود که پیشبینی آن در صحنه اجتماع پیش چشم ما رخ داد و حتی در عرصه کوچکتری چون سینمای ایران، به دو سال نکشید که بیشتر اهل سینما کموبیش همان حرفهای آن فیلم را میزدند.»
برخوانی «آرش»
بیضایی با اشاره به «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی و دو مشکلی که با این سروده داشت؛ یعنی، موضوع مبهم خلقِ قهرمانِ خلق؛ و اینکه چگونه ناگهان خلق میجوشد و از دل خود قهرمان بیرون میدهد، گفت که این تفکر «مسوولیت را از دوش ما برمیداشت و به قول صادق هدایت میتوانستیم پایمان را بزنیم سینه تیفال و خیالمان راحت که هر وقت لازم شد، قهرمان خودش خلق میشود. من خیال میکردم که در واقع، اتفاق خودش نمیافتد!» بیضایی با اشاره به اینکه برخوانی «آرش»ش را در واکنش به نمایشنامه «آرش تیرانداز» ارسلان پوریا نوشته است، گفت: «کوشیدم اگر شدنی است، موقعیت کهن را در شرایط خودش ببینم و همین فکر، زبان سنگنوشتهها را با خودش آورد که ناچار باید در اندازه این نوشته گسترشش میدادم.»
آینه خیلیها!
بیضایی با اشاره به پایان امیدوارنه فیلمهایش گفت: «”سگکشی” و “وقتی همه خوابیم” خودشان دو آینهاند که خیلیها خودشان را در آنها دیدند و کسانی هم خوش نداشتند خودشان را چنان که هستند ببینند.»
پشت تاریخ
بیضایی با بیان اینکه نوشتهها و ساختههایش وقایعنگاری تاریخی نیست و بلکه همه آنها درباره پشت یا آن سوی تاریخ است و درباره مردمی است که در تاریخ گفته نشدهاند، مطرح کرد او تاریخی میخواهد که «دست کم پاسخ سوآلی را بدهد که هزار سال پیش فردوسی پرسید و ما هنوز جوابش را نمیدانیم. اینکه چگونه بدین که هستیم پرت شدیم؛ بدین که هدایت چاهک جهان میخواند و فردوسی نشان میدهد ساخته خود ماست!»
زنان
بیضایی با بیان اینکه نقش کانونی زنان در فیلمنامههایش باعث شده است که سالهای سال اجازه فیلمسازی نداشته باشد، گفت: «فارابی با ردِّ “اشغال” پا گرفت! میدانید؛ ردکردن آسانترین کار جهان است؛ و “اشغال” رد شد. تنها به این دلیل که شخصیت محوری آن زن بود. پس از یک گفتوگوی چندساعته که چون دستورالعملی آسمانی به من گفتند حروفچین میخواهند نه نویسنده، و کفری شدند که چرا نمیفهمم گفتوگو در واقع یعنی فقط یک طرف گوینده و یک طرف شنونده. همهچیز مشروط شد به اینکه زن کانونی فیلم را که بازیگر و برآمده سالهای کشف حجاب بود تبدیل کنم به مرد! یعنی با عوضکردن سال تولد و پسزمینه فرهنگیاش و خطزدن کشف حجاب از تاریخ معاصر، او دلواپس خانه بنشیند و مردی از خانواده را پیدا کند که جای او دنبال شوهر ربودهشدهاش بگردد. من قبول نکردم و این افتخار برای همگی باقی ماند که نه “اشغال” ساخته شد و نه دهها فیلمنامه بعدی من که شخصیت محوری آنها زن بود.» بیضایی با بیان اینکه زنان چگونه در هر موقعیت ناخواسته، آرامآرام جهان دور و بر خود را در جهت عقلانیت و عواطف خود شکل میدهند و چگونه از هر فاجعهای سر برمیآورند و از نو خود را بازمیسازند، گفت: «اگر جامعهای بلد باشد زنها را قربانی تحکم خود کند حتما بلد خواهد بود مردان و در نتیجه بچهها را هم قربانی کند؛ و سوار تل قربانیانشدن نتیجه خودمحوری و تحجر بنیادیشده جهان مردانه است که بخش مهمی از زنان سنتی نیز، مادرزادی و عادتی، آن را نیرو میدهند از آنجا که نمونهی دیگری نمیشناسند یا از هر شکل دیگری ترسانده شدهاند.»
اسطوره
بهرام بیضایی در بخشی از پاسخهایش به حضور اسطورهها در نوشتههایش پرداخت و به خردهگیران گفت: «ندیدهگرفتن اسطوره و تحولات آن به معنی ندیدهگرفتن تاریخ فکر و نیروی خلاقه بشری است و کوشش در نخواندن و نفهمیدن اسطوره به معنی پشت سر گذاشتن آن نیست و تنها نتیجهاش عقبانداختن زمان است و اینکه هیچکس مجبور به دانستن نیست ولی متقابلا نمیتوانیم از ندانستن افتخار بسازیم.» وی همچنین افزود: «آیا اینهمه دانشمندان شرق و غرب که با خردی متجدد و تحلیلگرا عمر در کشف رمز قصهها، آیینها، باورها و اسطورهها گذاشتند ول معطلاند و ما که معنای کوچکترین عادتهای خواسته و نخواسته خود را کنجکاوی نمیکنیم حتما باید بازی تجدد دربیاوریم، آنهم با ستایش از ندانستنها، که خود خردستیز و سنتی است؟ اسطوره چون بازتاب روانشناسی جمعی، فرآورده ترسها و نیازها و پرسشهای بشر؛ و چون خلاقیت جمعی، نخستین شکل ثبت اندیشه، زبان، فرهنگ، دانش، فلسفه و جهاننگری مردم باستان در آغاز تاریخشدن بشر است. انسان هر چه هم پیشرفته، تا امروز همان ترسها و نیازها و پرسشهای بشر اولیه را دارد؛ و از همین است که از دل واقعنگرترین و متجددترین آثار هم گاه این پرسش و گاه لایهای از اسطوره بیرون میزند، بیآنکه سازندهاش خواسته باشد. آنچه در کار من از اسطوره آمده، خود به خودی است و من همیشه بعدا آن را کشف کردهام؛ مثل خواب، که نه من که هیچ کس دیگر هم تصمیم نمیگیرد ببیند، و نمیتواند هم جلویش را بگیرد!»