آذر محلوجیان
… اخیرا شهلا طالبی، زندانی سابق سیاسی در ایران، کتابی در این زمینه با عنوان Ghosts of Revolution ( ارواح انقلاب) منتشرکرده است. شهلا طالبی در مجموع ده سال به دلیل باورهایش، در ایران زندانی بوده است. او اکنون ساکن آمریکا و استاد رشتهی ادیان در دانشگاه ایالتی آریزوناست.
حکومتهای تمامخواه انتقاد بر نمیتابند.میکوشند مخالفان را با رشوه و پاداش و مزایا به سوی خود بکشانند و چنانچه موفق نشوند به مجازات روی میآورند. تحریم میکنند، سانسور میکنند و به زندان میاندازند.
حکومت ایران از حکومتهایی است که شهروندان خود را شکنجه میکند. برای ما که خود شکنجه را تجربه نکردهایم، تصور فضای شکنجه آسان نیست اما گاهی با خواندن روایت زندانیان، شریک تجربهی آنها از این واقعیت بی رحم میشویم.
اخیرا شهلا طالبی، زندانی سابق سیاسی در ایران، کتابی در این زمینه با عنوان Ghosts of Revolution ( ارواح انقلاب) منتشرکرده است. شهلا طالبی در مجموع ده سال به دلیل باورهایش، در ایران زندانی بوده است. او اکنون ساکن آمریکا و استاد رشتهی ادیان در دانشگاه ایالتی آریزوناست.
پس از گذراندن یک سال زندان ، شهلا طالبی یکی از هزار زندانی سیاسیای بود که به دست تودهی مردم در آغاز انقلاب اسلامی ، در نوامبر ١٩٧٨ ، از زندان رهائی یافتند. پس از رهائی لباس زندان را از تن در آورد و به جای آن پیراهنی چروکیده پوشید که شناخته نشود. مردم در خارح از زندان ، زندانیان آزاد شده را بر دوش خود گرفته بودند اما برای شهلا طالبی یک سال زندان “ناچیز” ارزش اینهمه ستایش را نداشت. اما مردم او را شناختند . او را همچون عضوی از اعضای خانوادهی خود در آغوش کشیدند . هنگامی که پدر و مادر نگران شهلا توانستند خود را به او برسانند، وی به گروهی از همراهان قول داده بود که با آنها به دانشگاه برود و در آنجا در تظاهراتی علیه حکومت شاه شرکت کند.
بار دیگری که پدر و مادر شهلا او را بیرون دروازهی زندان ملاقات کردند، وی نه سال دیگر در زندان گذرانده بود. از پدر و مادرش خواست که او را بی درنگ به گورستانی ببرند که شوهرش همراه هزاران تنی که در تابستان خونین ١٩٨٨ اعدام شده بودند، در آنجا در گورهای دسته جمعی به خاک سپرده شده بودند. او نمیتوانست از آزادی خود لذتی ببرد. اکنون او بیوهای ٣٠ ساله و بیکار بود که ناچار باید در پیش پدر و مادرش زندگی کند. می نویسد:” انگارلعنت زندان همچنان در تعقیب من بود”.
پس از مدتی، شهلا طالبی تصمیم گرفت در بارهی دیگر زندانیان بنویسد، در بارهی آنهایی که سالم مانده بودند، در بارهی آنهائی که شکنجه باعث جنونشان شده بود، آنهائی که راه تسلیم و خفت در پیش گرفته بودند، اعتراف کرده بودند و احساس تنفراز دوستان پیشین خود می کردند چرا که آن دوستان سابق نفی آن چیزی بودند که اینان به آن تبدیل شده بودند.
شهلا طالبی توصیف میکند که چگونه زندانیان را وادار میکردند که به اعترافات دیگر زندانیان در حضورهمگان گوش دهند .خفت و خواری نه تنها خفت و خواری اعتراف کنندگان بلکه خفت و خواری شنوندگان نیز بود. به این شیوه، اعتماد به دیگران و اعتماد به خویشتن اعتراف کنندگان را نیز از بین میبردند.
زندانبانان تمام تلاش خود را برای هرچه تحمل ناپذیرتر کردن وضع زندانیان به کار می بردند. زندگی روزمرهی زندانیان ، اکنده از تعرض پیوسته به آنها، ضرب و شتم دلبخواه زندانبانان علیه آنها و ممنوعیت حمام برای آنها بود.
در این کتاب میخوانیم که زندانیان میبایست زندانبانان زن را خواهر خطاب کنند و زندانبانان مرد را برادر. خودداری از به کار بردن این عنوانها بهانهای برای مجازات زندانی بود.
برای بهتر فهمیدن نوشتهی شهلا طالبی به مقاله ای از روانشناس سوئدی “هارتموت آپیتش” با عنوان Tortyrens psykologi (روانشناسی شکنجه ) در نشریهی Psykisk hälsa ( سلامت روانی ) مراجعه میکنم. او شکنجه را چنین تعریف میکند: رابطهای دینامیک میان انسانها با پی آمدهای ویرانگر.
به گفتهی او در این عرصه با ” افراطی ترین و خالصترین شکل رابطهی سلطهی سیاسی و اجتماعی” روبروهستیم. به نظر هارتموت آپیتش در این رابطه زندانی به “حضوری به عنوان جسم رنج و عذاب دیده تقلیل مییابد”. اعتقاد، آرمانها و ارزشهای او باید در اثر درد تحمل ناپذیر جسمش تضعیف شود. تهاجم بر جسم زندانی همچنین تهاجمی بر سطوح شخصیت اوست، تهاجمی بر زبان و بر تمام جهان نمادهای اوست که معمولا کشاکش ها و آشتی هادر آنجا جریان مییابند.
خواندن کتاب ” ارواح انقلاب” برای من بسیار تکاندهنده بوده و من به این گفتهی هشدار دهندهی هارتموت آپیتش می اندیشم که میگوید: برای ما مخالفت با بی رحمی و دگرآزاری به عنوان پدیدهای ضد انسانی آسان است، چیزی است که ما نمیتوانیم بپذیریم چه رسد به اینکه خود به آن دست بزنیم. با وجود این ، این پدیده پیرامون ما وجود دارد و می بینیم که کسی جزانسان نیست که به آن دست مییازد.