عصر چهارشنبه، دوزادهم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج (دوم نوامبر سال دو هزار و شانزده)، دویست و شصت و ششمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا، به شب پیترودلاواله اختصاص داشت که با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، سفارت ایتالیا در ایران، مدرسۀ ایتالیایی پیترو دلاواله و مجلۀ بخارا برگزار شد.
برگزاری این جلسه، با حضور سخنرانان: مائورو کنچاتوری (سفیر ایتالیا در تهران)، پروفسور کارلو چرتی (مشاور فرهنگی سفارت ایتالیا )، محمود بهفروزی (مترجم کتاب سفرنامۀ پیترو دلاواله)، دکتر محمد جعفری قنواتی (عضو شورای عالی علمی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی) و مهشید اسماعیلی(مترجم و محقق زبان ایتالیایی) به مناسبت اولین روز ازهفتۀ زبان و فرهنگ ایتالیا بود.
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان این نشست بخش هایی از زندگینامۀ پیتر دلاواله را قرائت کرد و گفت:
“وی در سال ۱۵۸۶ در شهر رم متولد شد. از دوران کودکی اش اطلاعات دقیقی در دست نیست. آنقدر می دانیم که در یکی از قدیمی ترین و اصیل ترین خانواده های رم بالید. خانواده هایی که چندین نفر از اعضای آن به مقامات بالای کلیسا رسیدند. او طبق روال آن عصر ابتدا به آموختن زبان لاتین پرداخت و سپس با آداب شوالیه گری آشنا شد که فن شمشیر بازی از آن جمله است. پیتر دلاواله در سال ۱۶۱۱ به ناوگان جنگی اسپانیا پیوست و بعدها پس از بازگشت به رم درگیر ماجرای عاطفی گشت که آن هم با شکست روبرو شد. در این وضعیت بود که دوست دیرین و حکیم و دانشمندش ماریو اسکیپانو او را تشویق کرد به قسطنطنیه سفر کند که این سفر از ونیز آغاز شد و تا سپتامبر ۱۶۱۵ به طول انجامید. دلاواله از قسطنطنیه عازم آسیای صغیر و مصر شد و بعد از گذر از صحراتی سینا، اورشلیم و سپس به دمشق و طب و بغداد رسید و از بغداد به قصد مطالعه بر روی آثار تمدن بابلی ها در شهر جله ماند و در آنجا با دختری آسوری و مسیحی ازدواج کرد. او در خاطراتش به تفصیل دربارۀ این دختر و درک بالایش نوشته است. دلاواله سپس در تاریخ چهارم ژانویۀ ۱۶۱۷ به همراه همسر و همراهانش به طرف ایران حرکت کرد و از طریق همدان و گلپایگان به اصفهان وارد شد. بر اساس نامه های او، ورود به اصفهان در تاریخ ۱۷ مارس ۱۶۱۷ اتفاق افتاد که شاه عباس در این دوران در اصفهان نبود. او از راه کویر و فیروزکوه به شمال ایران سفر کرد. در طی مسیر ماجراهایی بر او رفت که به تفصیل در سفرنامه اش این حوادث را بخصوص در کاشان نوشته است. شاه عباس در مازندران دلاواله را ملاقات کرد و مسافر ایتالیایی به دل شاه نشست و همین خوشامد باعث شد که دلاواله مدتی نسبتا طولانی در دربار ایران در کنار شاه زندگی کند.”
سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنانش از انگیزۀ سفر شرق شناس ایتالیایی قرن هفدهم به ایران و سفرهایش به کشورهای همسایه و پایان عمر او، اظهار داشت:
“پیتر دلاواله در جایی از انگیزۀ سفر خود به ایران نکاتی را یادآوار می شود. از جمله اینکه نیت داشته در یک لشکر کشی نظامی علیه ترک های عثمانی مشارکت داشته باشد و به نوعی انتقام بدرفتاری ترک ها را نسبت به مسیحیان مقیم عثمانی بگیرد. بخصوص که رفتار مناسب شاه عباس را با مسیحیان دیده بود. و به این مناسبت مکرر از شاه عباس در سفرنامه اش تجلیل به عمل آورده است. در هر حال حضور دلاواله در دربار شاه باعث شد تعداد قابل توجهی از مسیحیان که مورد ستم عثمانی ها بودند به ایران بیایند و در آسایش زندگی خود را ادامه دهند. علاقۀ فیمابین شاه عباس و دلاواله باعث شد که همراه شاه به اردبیل برود و از نزدیک همانطور که نوشته است، شاهد جنگ ایران و عثمانی باشد. دلاواله در اکتبر سال ۱۶۲۱ از طریق اصفهان به شیراز رفت و از تخت جمشید دیدن کرد. او فصلی را دربارۀ عظمت تخت جمشید در سفرنامۀ خود نوشته است. سپس به هند سفری داشت که به علت مشکلاتی که ناوگان انگلیسی ایجاد کرده بود، نتوانست به هند برسد و در نتیجه به لار بازگشت و مجددا در ژانویۀ ۱۶۲۳ از طریق بندر گمبرون (بندرعباس فعلی) به طرف هند رفت که پس از بیست روز سفر در دریا در سورات کشتی او لنگر گرفت. دورۀ اقامتش در هند دو سال طول کشید. شرح این سفرها را در خاطراتش طی نامه هایی به دوستش ماریو اسکیپانو، نگاشته است. دلاواله در نوامبر ۱۶۲۴ مسیر این بندر و بعد شهر حلب را طی کرد و با کشتی عازم ناپل شد و سر راه خود از قبرس و مالت و سپس سیسیل دیدن کرد و سرانجام در پنجم فوریه ۱۶۲۶ به ناپل رسید و ۲۸ مارس همان سال پس از نزدیک به دوزاده سال دوری از وطن خود به شهر رم بازگشت و در آنجا مورد تشویق پاپ اوربانوی هشتم قرار گرفت. پیتر دلاواله در آوریل ۱۶۲۵ در گذشت و او در کلیسای آراچلی به خاک سپردند. شهرت دلاواله پس از مرگش گسترش یافت. خاطراتش یا سفرنامۀ وی به صورت نامه هایی است که نوشته است. دلاواله به زبان های ترکی، فارسی، عربی ، قبطی و کلدانی آشنا بود. خاطرات یا سفرنامۀ او اولین بار در سال ۱۶۵۰ در زمان حیات خودش به چاپ رسید که مربوط به قسمت ترکیه بود. دو جلد مربوط به ایران زیر نظر فرزندانش در سال ۱۶۵۸ منتشر شد و جلد چهارم که به دوران سفر هند و شرح بازگشت اوست، در سال ۱۶۶۳ عرضه شد. ترجمۀ انگلیسی در سال ۱۶۶۴ و ترجمۀ فرانسوی در سال ۱۷۴۵ در هشت مجلد در آمد. ترجمۀ هلندی نیز از سال ۱۶۶۴ تا ۱۶۸۱ در آمستردام منتشر شد که تصاویری خیالی را نیز به همراه داشت.”
علی دهباشی دربارۀ شیوه و طرح اولیۀ سفرنامۀ پیترو دلاواله تصریح کرد:
“دربارۀ شیوه و طرح اولیۀ سفرنامه یادداشت هایی هست و حکایت از این دارد که مطالب کتاب به صورت نامه برای دوست دانشمندش ماریواسکیپانو ارسال می شده و قرار بوده او این نامه ها را تنظیم کند که موفق به اتمام کار نشده است. دلاواله خود تنظیم جدید را آغاز کرد ولی عمرش کفاف نداد و قسمت هند به همان صورت اولیه باقی ماند. هفت جلد نسخۀ خطی این متن در کتابخانۀ مؤسسۀ جغرافیایی ایتالیا واقع در رم نگاه داری می شود.
از پیتر دلاواله علاوه بر سفرنامه آثار دیگری بر جای مانده است. کتابی در بارۀ «گرجستان» و کتاب «خُلقیات شاه عباس» که در سال ۱۶۲۸ در ونیز منتشر شد. او به شعر و موسیقی نیز علاقه داشته و مجموعۀ شعری نیز از او منتشر شده است.”
نخستین سخنران میهمان این شب، مائورو کنچاتوری با همراهی دکتر رامین بیت جم به عنوان مترجم )، ضمن تشکر از بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به دلیل همکاری در برگزاری این نشست در آغاز نخستین روز از هفتۀ اختصاص یافته به فرهنگ و ادبیات ایتالیایی و قدردانی از کانون زبان فارسی و تشکر از همکاری های علی دهباشی در برگزاری شب های فرهنگی و هنری مشترک میان سفارت ایتالیا و مجلۀ بخارا، بیان داشت:
“بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و مجلۀ بخارا به عنوان دو ستون فرهنگی در کنار ما این کار سترگ را پیش می برند. همگان آگاه هستند که پیترو دلاواله به عنوان یک نشان و سنبلی از دوستی و مودت میان ایران و ایتالیا محسوب می شود. بی دلیل نیست که مدرسۀ ایتالیایی های تهران نام او را بر خود دارد. از این روی رئیس و مدیر جدید این مدرسه میان ما حضور یافتند تا مزه ای از نوع دوستی میان دو ملت را بچشند. در جلسات همفکری با دوستان ایرانی خود، تصمیم گرفتیم تا نام پیترو دلاواله را بر روی این ابتکار عمل فرهنگی بگذاریم. از اینکه بخواهم گوشه هایی از زندگی او را برای شما بازگو کنم، خودداری می کنم و آن را به سخنرانان بعدی وا می گذارم. همانطور که می دانید ایشان از اشراف زادگان ایتالیایی سدۀ ۱۷ میلادی بودند. یکی از مسافران مهمی که به عنوان شرق شناس در این منطقه از آسیا، در سال۱۶۱۴ سفر خود را آغاز کردند و این سفر زمان زیادی به طول انجامید. از کشورهای بسیاری از جمله ایران بازدید کردند. ایشان به عنوان نمادی از کنجکاوی مردم غرب نسبت به چیزی که ما به عنوان شرق می شناسیم، نمود پیدا می کنند. نشانه ای از یک کنجکاوی روشنفکرانه دارند اما در بخشی دیگر نمادی از کنجکاوی ای که ما به عنوان ایتالیایی ها در خود جستجو می کنیم، بودند. چنانکه در نشست های بسیاری که در محل بنیاد موقوفات افشار با دیگر دوستان داشتیم، صحبت از مشابهت های فرهنگی و ذاتی میان این دوملت بود و یکی از این نشانه ها همانا کنجکاوی در قبال فرهنگ دیگری و شناخت آن می باشد.”
سفیر ایتالیا در ادامه گفت:
“دلاواله در طی سفر خود بازدیدی از تخت جمشید داشتند و در واقع این راهی بود جهت ایجاد ارتباط میان دو طرف. در پی آن سفری به اصفهان کردند و به دربار شاه عباس رفتند. باید بگویم می توان گفت که به نوعی همکار من به حساب می آیند؛ چون کاری که انجام می دادند می توانست یک کار دیپلماتیک محسوب شود. در طی نشست هایی که با شاه در دربار صفوی انجام شد، گفتگوهایی در مورد ایجاد پل همکاری میان دو طرف برای مبارزه با نفوذ ترکان عثمانی صورت گرفت. تردید ندارم این گوشه های ناشکافته باقی ماندۀ شخصیتت ایشان در طی بیانات اندیشمندان که در پی من سخن خواهند راند برای شما روشن خواهد شد.
سپس، پروفسور کارلو چرتی به بخش هایی از زندگی دلاواله و ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی وی اشاره داشت و چنین گفت:
“او پیش از هر چیز یک اومانیست بزرگ است و به معنای واقعی به رنسانس ایتالیا تعلق داشت. فردی تحصیل کرده و محقق در زمینه های گوناگون، او یکی از نقش آفرینان صحنۀ روشنفکران رم و ناپل است. وی در خلال سال های ۱۶۱۴ تا ۲۶ سفری طولانی به شرق را در پیش گرفت. سفری که از ایتالیا او را به هندوستان برد. ابتدا به سرزمین مقدس عزیمت کرد و به زیارت بیت المقدس که در آن زمان یکی از سنتی ترین و مقدس ترین زیارتگاه ها بود، رفت. در سال ۱۶۱۶ به مقصد رسید . هنگام بازگشت از فلسطین، برنامۀ سفرش را تغییر داد. ابتدا به بغداد و سپس از از طریق کوه های مرتفع و پوشیده از برف زاگرس کردستان به اصفهان، نصف جهان و دربار باشکوه صفوی رسید. مسیری که سه قرن بعد باستان شناس بزرگ آلمانی، ارنست هرستفلد آن را پیمود؛ هر چند شیفتگی وی در برابر عظمت تمدن ایرانی شکل دیگر داشت. دلاواله به قصد خدمت مشتاق بود به دربار صفوی و دیدار پادشاه عادل و روشنفکر شاه عباس رهسپار شود. هدفش حتی با توجه به جنبۀ عثمانی ستیزی آن کمک به هواداران ارمنی و آسوری اش بود. کنجکاوی ذاتی روشنفکرانه و تمایل به ماجراجویی و دست یافتن به شکوه در این میان، سهم بزرگی در سفرهایش داشتند. البته عشق یکی از عناصر مهم زندگی او بود، عنصری که او را تنگاتنگ به خاورمیانۀ مورد علاقه اش پیوست. دلاواله عاشق و دلبستۀ بانو معانی یک زن جوان مسیحی که پدرش کلدانی و مادرش ارمنی بود، می گردد عشقی شدید و سودایی که دست مایۀ درک عمیق وی دربارۀ کشورهای مورد سکونتش می شود. عشقی چنان قوی که بعد از مرگ همسر جوانش در سال ۱۶۲۱ در میلان-که اولین فرزندش را مرده به دنیا آورد و به تبی سخت دچار شد و از دنیا رفت- دستور می دهد جسمش را مومیایی کنند. در سفرهای طولانی بعد نجیب زادۀ رومی همواره تابوت همسرش را که بعدها در کلیسایی در رم دفن می گردد به همراه می برد. بنا به خواستۀ وی پس از مرگش در سال ۱۶۵۲ در کنار همسرش در همان کلیسا دفن می شود.”
رایزن فرهنگی ایتالیا در ایران، در بخشی از سخنان خود به میراث ارزشمند دلاواله پرداخت و بیان داشت:
“البته باید گفت که مهمترین میراث او اطلاعات ارزشمندی هست که دربارۀ کشورهایی که از آن ها دیدن کرده به جا گذاشته است. خاطرات این سفرها و دقت شایان وی عمدتا در نامه های طولانی و سخت کوشانه اش منعکس هستند که برای دوست خویش، ماریو اسکیپانو به امید اینکه از آن ها روایت بلند و مرتب استخراج نماید، می نویسد. در کل دلاواله سی و شش نامۀ بسیار طولانی نوشته است. از این میان هجده نامه به ایران اختصاص دارند. کیفیت انسانی و روشنفکرانۀ این نامه ها حتی اگر در موارد طولانی خسته کننده هستند آن ها را به یکی از مهم ترین سند تاریخی نیمۀ دوم حکومت شاه عباس اول، تبدیل کرده است. یکی از منابعی که به مسائل سیاسی را توصیف می کنند. وی با دیدی متفاوت وقایع اجتماعی، جشن ها و سیاست ها و پیوندها و رویدادهای داخلی دربار را دیده و ثبت می نماید. این رویدادها از دید یک خارجی که تمایل به ایرانی شدن دارد و توان های زبان و خرد لازم یعنی فارسی و ترکی را به خوبی صحبت می کند، می باشد. به اضافۀ شایستگی زبانی و فرهنگی همسرش که به معنی واقعی چند زبانه بود، این اجازه را به وی داد تا تنگاتنگ با گروه های مختلف قومی مذهبی و فرهنگی آن زمان در رفت و آمد باشد.
جدیدترین چاپ نامه های کامل پیترو دلاواله به نیمۀ قرن نوزدهم میلادی بازمی گردد، در انگلستان این مجموعه به زبان ایتالیایی چاپ شده است. بعد از آن کتاب های بسیاری در مورد او نوشته شده اند و بخشی از نامه های ایشان تجدید چاپ شد. به عنوان مثال سال ۱۹۷۲ یک کتاب در ایتالیا منتشر گردید. ترجمه های کاملی از اثر وی به ز بان های فرانسوی و آلمانی و هلندی موجود هستند . اینکه این نامه ها به انگلیسی ترجمه نشده است کنجکاوی برانگیز است. ترجمۀ فارسی که در ایران داریم از کتاب فرانسه صورت گرفته است.”
در ادامه برگزیده ای از مجموعه عکس های شب های بخارا که شامل نشست هایی مشترک میان مجلۀ بخارا و سفارت و مدرسۀ ایتالیایی ها بود، ورق خورد. تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.
در بخشی دیگر علی دهباشی، با اشاره به ترجمۀ فارسی سفرنامۀ مذکور گفت:
“بخش ایران «سفرنامۀ پیتر دلاواله» نخستین بار در سال ۱۳۴۸ توسط شعاع الدین شفا از زبان ایتالیایی به فارسی ترجمه و در سلسله انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب زیر نظر دکتر احسان یار شاطر منتشر شد. متن کامل سفرنامه در دو جلد به فارسی توسط محمود بهفروزی ترجمه و از سوی نشر قطره منتشر گردید. کتاب حاضر دو هزار صفحه است و ناشر بدین سبب که این حجم از مطالب را در دو جلد جای دهد، ناچار بوده که به صورت فشرده مجموعه را به چاپ برساند. جلد جدید این کتاب در انتشارات علمی فرهنگی در دست چاپ است.”
سپس محمود بهفروزی، دربارۀ اهمیت و ارزش و اعتبار کتاب «سفرنامۀ پیترو دلاواله» سخن به میان آورد و بیان کرد:
“سفرنامۀ پیترو دلاواله از بسیاری جهات دارای اهمیتی استثنائی است. چون از نگاه دقیق نویسنده هیچ نکته ای دور نمی ماند، در هزینه ها خست و خرج نمی دهد، هر آنچه را که خریدنی باشد به هر بهایی می خرد، از یک نی لبک محلی گرفته تا اجساد مومیایی مصر، به هر کجا که امکانش باشد سر می شکد از درون اهرام مصر بتکده ای دور افتاده درهند، از هر فرصتی برای ورود به دربار پادشاهان استفاده می کند؛ به دربار عثمانی برای بوسیدن گوشۀ قبای سلطان می رود، دست شاه عباس را می بوسد و به قصر ملکه اولالا می رود. همواره می کوشد رابطه ای دوستانه با بزرگان دربارها و سفیران و سیاستمداران و روحانیون طراز اول برقرار کند تا از آنچه در پنهان می گذرد آگاهی یابد و بعد به نتیجه مسائل سیاسی می پردازد و با داشتن چنین آگاهی هایی توصیه هایی به مقامات مورد نظر می کند. به پژوهش در آداب و سنن بومی و مذهبی می پردازد و گاه کار را به بحث مناظره با علمای روحانی می کشاند تا آنجا که برای پاسخ به او جوابیه هایی انتشار می یابد. مشاهداتش در بسیاری موارد جنبۀ سرگرم کننده و هیجان انگیزی به نوشته هایش می دهد. بی سبب نیست که پس از مرگش نوعی دلاواله شناسی معمول شد. از دیگر نکات مهم نگاه دقیق نویسنده به معماری و شهرسازی و آثار باستانی مسیر سفر است؛ هر چند غالبا تاریخ را با افسانه و اسطوره در هم می آمیزد به این ترتیب که مورخین مشهور جهان مانند هرودوت و گزنفون را شاهد می آورد، ولی به افسانه های هومر استناد می کند. به ویژه هنگام بازدید از جزایر دریای اژه و یونان و تراوا همواره هومر را در پیش رو دارد، به دیدن طاق کسری و برج بابل می رود و در تشریح جزء به جزء این بناها نکته ای از قلم نمی اندازد. اما کتاب برای ما ایرانیان از ارزش و اهمیتی ویژه برخوردار است.”
بهفروزی در ادامۀ سخن خود به مشکلات ترجمۀ اثر شرق شناس ایتالیایی پرداخت و اظهار داشت:
“در این ترجمه سعی بسیاری در یافتن اسامی درست جای ها و اشخاص به عمل آمده است، کاری سخت بود و طاقت فرسا و نیازمند مراجعات مکرر به کتب تاریخی و نقشه های جغرافیایی قدیمی و جدید، به ویژه آنکه متن فرانسوی اثر که در قرن هفدهم به چاپ رسیده است و ترجمه از روی آن انجام شد، فاقد بعضی از حروف لاتین بود؛ F,S.V, U یکسان و A,O بی تفاوت جایگزین یکدیگر می شدند به هر حال تا حد امکان اسامی درست در ترجمه آمده است.
در اینجا لازم می دانم که از کلیۀ سرورانی که در این ترجمه راهنما و یاور من بوده اند، تشکر و قدرانی کنم به ویژه از جناب آقای کامران فانی که همواره مزاحم اوقات ذیقیمتشان بودم و همچون دیگران از لطف ایشان بهره مند شده ام و همچنین از آقای پیه مونتسه که نیمی از مقدمه را به ایشان مدیونم و آقای جان گری استاد کرسی ایرانشناسی دانشگاه آکسفورد و از مشهورترین دلاواله شناسان.”
محمود بهفروزی در پایان سخنانش، ترجمۀ خویش با عنوان کتاب «سفرنامۀ پیترو دلاواله» را تقدیم سفیر ایتالیا کرد.
در دقایقی دیگر از این مجلس، دکتر محمد جعفری قنواتی دربارۀ فولکلور ایران در سفرنامۀ مورد بحث این شب توضیحاتی را ارائه و سخنانش را اینچنین آغاز کرد:
“مطمئنا پیترو دلاوالا فولکلوریست نبوده و اطمینان دارم با این دانش آشنایی نداشته است اما توصیفی که از آداب و مراسم و ادبیات شفاهی ایران در قرن شانزدهم ارئه می دهد گویی یک فولکلوریست آکادمیک در این زمینه مطلب نوشته است. به علت اهمیت محتوایی کتاب در این زمینه، ما در مرکز دایرۀ المعارف بزرگ اسلامی دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران را تألیف می کنیم و در دانشنامۀ فولکلور یک مدخل ویژه در ارتباط با پیترو دلاواله و به طور مشخص سفرنامۀ ایشان داریم؛ البته در جلدهای هفتم و هشتم چاپ خواهد شد. وی توصیفی که از جامعۀ ایران ارائه می دهد، بیان جامعه ای زنده است که جشن و شادمانی دارد و به جای خود سوگواری. یکی از وجوه این علم، فولکلور تقویمی است. یعنی مبحثی که بر اساس تقویم معینی هر سال برگزار می شود. فولکلور ایران چون بر اساس دو تقویم خورشیدی و قمری است از فولکلورهای بسیار متنوعی تشکیل شده است. پیترو دلاواله به هر دوی این ها توجه کرده و نوروز را توصیف می کند. برخی از وجوه آداب و رسوم ما را بیان می دارد که امروز یا از بین رفته است و یا بسیار کم رنگ می باشد. مثل «جشن آب پاشان» که با جزئیات آن ر ا شرح می دهد و خوشبختانه وقتی که کتاب او را با تاریخ عباسی مقایسه می کنیم، آنچه را که تاریخ نویس دورۀ شاه عباس در مورد این جشن شرح داده، کمابیش همان چیزی است که دلاواله مطرح کرده است. جشن دیگر جشن گل سرخ است که مردم گل ها را روی هم می پاشیدند. جشن دیگر که با دقت و تاریخ بیان می دارد، جشن اسفند است که البته دقیق تر جشن اسفندی است. آن زمان این جشن بیست و پنج بهمن برگزار می شد. تا سال های اخیر (حدود سی سال پیش) در شب اول اسفند، جشن اسفندی که منطبق با همان اسفندگان کهن است، برگزار می شود که بیرونی هم از آن یاد کرده است. علاوه بر این مراسمی که بر مبنای گاه شماری خورشیدی بدان اشاره کرده است، فولکلورهایی که بر اساس گاهشماری قمری هستند. مثلا به نیمۀ شعبان، به عید قربان و به قربانی کردن شتر و مراسم شترقربانی می پردازد. آنچه که در بارۀ محرم و آداب و رسوم عاشورا توصیف می کند به ویژه برای تعزیه پژوهان بسیار دارای اهمیت است؛ چون همانطوری که دوستان می دانند، در زمان شکل گیری تعزیه، اختلاف نظر وجود دارد. ایشان با جزئیات این مراسم را توصیف می کند و از این صحبت ها متوجه می شوید که تعزیه در زمان صفوی وجود نداشته و این مراسم حداقل بعد از این تاریخ بوده است. از این نظر آنچه که در مورد محرم اشاره دارد، دارای اهمیت است.”
وی در ادامه اظهار داشت:
“مراسم ۲۱ رمضان و چهارشنبۀ آخر صفر را توصیف می کند که برای بررسی فولکلور ایران دارای اهمیت است. چون بسیاری از پژوهشگران فکر می کردند که چهارشنبۀ آخر صفر برای همین صد سال اخیر است! طبق این سفرنامه، سابقۀ این آیین چهارصد سال است. علاوه بر این دربارۀ پزشکی عامه، تکنولوژی های عامیانه همانند یخچال ها، آب انبارها و بادگیرها، گاهشماری و ستاره شناسی و منجمانی که در دربار بودند و شرح کُرسی، توضیح دقیق از پوشاک و فرهنگ خوراکی ایرانیان، فالوده و سکنجبین و … سخن می گوید و من فکر نمی کنم یک فولکلوریست ایرانی هم با این جزئیات چنین مسائلی را بیان کرده باشد. میهمانی ها وسفره اندازی ها، باورهای مردم همانند خسوف -که وقتی این اتفاق می افتد، روی ظروف فلزی می زدند- بازی هایی چون گرگ بازی و چوگان و … و نکتۀ بسیار مهم اینکه به نمایش های زنانه اشاره می کند. این هم برای بررسی فولکلور ایران بسیار جالب است. چند وقت پیش بحثی در مورد این نمایش ها داشتیم و دوستی می گفت که از دورۀ قاجار این مراسم شکل گرفت و اما من خلاف نظر او را داشتم و دلاواله نیز مراسم مورد بحث را در دورۀ صفوی توصیف می کند. نکتۀ آخر توصیف شخصیت شاه عباس از زاویۀ عنوان بحث من است. بازتاب شخصیت شاه عباس در دورۀ حکومت خودش، در اشعار شفاهی، قسم ها ، سوگند ها و دعاها را توضیح می دهد که وقتی کسی می خواهد به سفر برود می گویند:”لطف شاه عباس شامل حالت شود!”
آخرین سخنران این نشست، مهشید اسماعیلی مدرس و مترجم و دانش آموختۀ زبان ایتالیایی از وجه نا گفته ای از دلاواله که مربوط به اشعار او دربارۀ ایران و … و بود، سخن گفت:
” آخرین سخنران این نشست، مهشید اسماعیلی مدرس و مترجم و دانش آموختۀ زبان ایتالیایی از وجه ناگفتهای از دلاواله که مربوط به اشعار او دربارۀ ایران و … بود، سخن گفت:
“توجهی که دلاواله به زبان دارد کاملا مخصوص به خودش است، درست مانند سبک نوشتار خاطرات او که گاهی دقیقا به همین دلیل خاص بودن رمز گشایی آن دشوار می شود. در واقع رابطۀ میان مردم و زبان بسیار عمیق است. ساختارهای دستور زبان خود از مردمی که آن ها را بوجود آورده اند سخن می گویند و دریچه هایی به ذهنیت و فرهنگ آن ها باز می کند. وی زبان های بسیار متفاوت از زبان خود را حتی در سطح نوشتن و زبان ادبیات آموخت. دلاواله از طریق زبان همان چیزی را در اثر خود نشان داد که آلمانی ها “روح یک مملکت” نامیدند. گفته شده که دلاواله در بازگشت به رم برای اولین بار در اروپا ترجمه ای از غزلیات حافظ خوانده و آن را با سبک ویژیل مقایسه کرده که متأسفانه این ترجمه ها امروز دیگر در دسترس نیستند. همچنین در سفرنامۀ خود نیز حافظ را معرفی کرده به طرزی که بسیاری از بزرگان همچون گوته، والدو امرسن و سر ویلیام جونز هم از طریق سفرنامه او و ترجمه های آن با حافظ آشنا شدند. واله معتقد بود که شعر حافظ دارای جنبه های زیبایی شناختی و انسان شناختی است و همچنین دارای تناسب و وحدت است و ان را از این لحاظ که دارای معانی نمادین، کنایات، مضامین و اشارات فلسفی است شبیه سبک شعری توسکانی دانسته است. پیترو دلاواله در نامه ای که در اوایل ژوئیۀ ۱۶۲۲ از شیراز نوشته، چنین آورده است:”در نخستین روز ماه ژوئیه کمی دورتر از خانه ای که در آن اقامت کرده بودیم، قدم زدم و به سمت چپ جادۀ بلند و زیبایی که به مرکز شهر می رسید، پیچیدم تا آرامگاه خواجه حافظ شاعر معروف ایرانی را زیارت کنم. در کنار گور کتابش را نگاه داشته اند که در حکم و سمبل روح اوست و به دیوان به معنای مجموعه اشعار او معروف است. مجموعه اشعار او شامل ابیات زیادی است که در کاغذی بزرگ و با حرف طلایی نوشته اند. دیوان این شاعر شامل اشعار غنایی است که می توان آن ها را با قطعات لاتینی و غزلواره های توسکانی مقایسه کرد. این سروده ها در ایران بسیار دلپسند است و آن ها را مانند سروده های پترارک در کشور ما همه می خوانند و در دست خاص و عام است…” عشق و علاقه ام به شعر و ادبیات باعث شد چهار مصراع شعر کتیبه یا به تقلید از غزلیات او بسرایم.
حافظ زاده اپولون، آنگاه قصد ترک دنیا را داشت
تربت خود را در این خاک باقی گذاشت
روح او در هزار ورق نام خود را
با هنر نوشت و باقی گذاشت”
مهشید اسماعیلی در ادامه اشعاری از سروده های دلاواله را قرائت کرد و گفت:
“پیتر دلاواله اشعاری نیز به زبان فارسی سروده که به صورت جزوه ای جدا از سفرنامه به چاپ رسید و هم اکنون در بخش اسناد خصوصی واتیکان نگهداری می شود. از جمله این شعر که جزو اولین اشعار او به زبان فارسی است که در مدح بانویی بیوه به نام بی بی زهره در سال ۱۶۲۱ سروده و اینگونه توضیح می دهد:
بی بی زهره یعنی بانو زهره، که نامش به معنای سیارۀ آسمانی زهره است.
چه لازمست که به سیوم آسمون
نظر بیندازند آدمیان
و خلق باتش عشقش می سوزد
دیگر زهره هست بما نزدیکتر
در زمین و از آسمانی روشنتر
این زهره اصلی است این مادر عشق است
این تنها دل من آتش عشق است
او در نامه هایش به ماریو اسکیپانو اشعاری بسیار زیبا و عاشقانه می فرستاد.
شعر دیگری که در اصفهان سروده:
نزدیک رودخانۀ زنده رود
یک شبان غریب تنها نشست
و گوسفندهای او می چرانست
که سبز بسیار در آنجا بود
چناری بالایش سایه نمود
اما خودش فقیر که خوشحال نیست
از درد عشق این قدر می گریست
که زاب اشکش آب روان افزود
بکوه آتشکده نظر انداخت
وز اندرون دل دود را کشا
آه گفت این نام ترا نمی شاید
سینه من که به حق می سوزد
ینه ام که اتش جانم تنور ساخت
آتشگاه بگوید درست گویا
این اشعار حاکی از تسلط او به زبان فارسی است هر چند که به نظر می رسد که شاعر شناخت زیادی از قواعد شعری و ادبیات شرقی نداشته، به هر تقدیر اشعار فارسی و ترکی او بیان و بروز نبوغش هستند. اشعار دست نخوردۀ زیادی از او به زبان ایتالیایی به جا مانده که شایستگی شناخته شدن را داشتند تا ارزیابی بهتری از این سیاح شرق شناس به دست دهند.”