esmail nooriala 02

نسبت نواندیشی با اصلاحات

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 02

esmail nooriala_02اسماعیل نوری علا

در اواخر جنگ ایران و عراق، دو مفهوم نوظهور، در قالب «نواندیشی» از یکسو و «اصلاحات»، از سوی دیگر، هر دو اغلب با پسوندهای اسلامی و دینی و مذهبی، به مجموعهء مفاهیم سیاسی ـ دینی در زبان فارسی افزوده شدند. امروزه، در ادبیات سیاسی ما، این دو مفهوم اغلب یکی گرفته می شوند؛ چرا که چهره های مطرح شده در این دو قلمرو در اکثر مواقع یکی بوده اند. مطالب مربوط به این دو قلمرو نیز بشدت در هم آمیخته و یکی انگاشته شده اند؛ حال آنکه این دو نه تنها قابل تفکیک از یکدیگرند بلکه، در ساحت کارکردهاشان، اغلب در برابر هم قرار گرفته و خلاف هم عمل می کنند.

در اواخر جنگ ایران و عراق، دو مفهوم نوظهور، در قالب «نواندیشی» از یکسو و «اصلاحات»، از سوی دیگر، هر دو اغلب با پسوندهای اسلامی و دینی و مذهبی، به مجموعهء مفاهیم سیاسی ـ دینی در زبان فارسی افزوده شدند. امروزه، در ادبیات سیاسی ما، این دو مفهوم اغلب یکی گرفته می شوند؛ چرا که چهره های مطرح شده در این دو قلمرو در اکثر مواقع یکی بوده اند. و، در نتیجه، نواندیشان دینی را نمی توان براحتی از اصلاح طلبان دینی (یا مذهبی) تفکیک کرد. مطالب مربوط به این دو قلمرو نیز بشدت در هم آمیخته و یکی انگاشته شده اند؛ حال آنکه این دو نه تنها قابل تفکیک از یکدیگرند بلکه، در ساحت کارکردهاشان، اغلب در برابر هم قرار گرفته و خلاف هم عمل می کنند. با توجه به این اغتشاش، که اثرات مهمی بر تفکر سیاسی ـ اجتماعی ما داشته است و دارد، فکر کردم بد نباشد مطلب این هفته را به این تفکیک و تضاد اختصاص دهم تا شاید سررشتهء بسیاری از سوء تفاهم ها و بن بست ها به دست آید.

***

نواندیشی، در معنای واقعی خود، تلاشی است برای «بازبینی مفاهیم کهن رایج» در هر قلمروئی، و کوششی است برای به دست دادن درک و قرائت نوینی از آنها. نواندیشی در هر زمینه ای یک ضرورت گریز ناپذیر انسانی است. جرا که انسان و جامعه ای که در آن می زید دستخوش تغییر و تحول دائم اند و انسان در هر گام فن آورانه و فن شناساسنه ای که بر می دارد جهان خود را، و خود را در درون آن، متحول می سازد و در هر برهه از تاریخ پوست می اندازد و جوان می شود. اما آنچه که انسان می آفریند، چه مادی و ملموس و چه ذهنی و تجریدی، بخودی خود متحول شونده و تغییر کننده نیستند. در واقع آفریده های انسان، در خویشتن خویش، یا متوقف و متصلب می شوند و یا راه انحطاط و فنا را در پیش گرفته و بتدریج قابلت تطبیق خود با شرایط زمانی و مکانی دائم التغییر را از دست می دهند. حال، از آنجا که آفریده های انسان ابزارهای اویند و قرار است که کار او را در رویاروئی با جهان و جامعه تسهیل کنند، ثبات آفریده ها و تغییر دائم شرایط بیرونی موجب می شوند که آفریده های انسانی روز به روز ناکارآمدتر و بی فایده تر شده و عاقبت به پدیده هائی دورانداختنی و از میان بردنی تبدیل شوند.

انسان در برابر این وضعیت تنها یک وسیلهء مهم در اختیار دارد و آن «نواندیشی» است. نواندیشی ابزارها و آفریده های او را «به روز»، کار آمد و مفید می کند و تنها پدیده هائی که قابلیت تطبیق خود با شرایط جدید را از دست داده باشند نمی توانند پایدار بمانند و دور انداختنی می شوند.

از این منظر عمومی می توان به هر پدیده ای، مثلاً دین، نیز نگریست. «دین»، چون بوجود آمد، یک پدیده و آفریدهء انسانی می شود ـ چه به مبداء قدسی یا آسمانی آن اعتقاد داشته باشیم و چه نه. این پدیده در طول زمان بصورت مجموعه ای از باورها، هنجار ها و ارزش ها و نهی ها و امرها در آمده و بمرور تمایل به سنگ شدگی و تغییر ناپذیری پیدا می کند و بین اجزاء آن و مقتضیات روزمرهء جهان زمانمند فاصله می افتد.

***

دین مداران، در رابطه با این مجموعه، حداقل به دو گروه تقسیم می شوند: محافظه کاران و نواندیشان. هر کدام از این دو دسته برای موضع خود دارای دلایل آشکار مادی و معنوی (یا ذهنی) اند. آنکه از راه اعمال احکام دینی سنت شده به جاه و قدرت و ثروت رسیده است میل به تغییر احکام ندارد و خواستار «حفظ دین» است و آنکه منافع خود را در منطبق کردن دین با مقتضیات روز می یابد خواستار بکار بردن تکنیک های نواندیشی است.

در این منظرگاه دوگانه، نواندیشی، در هر حوزه که اتفاق افتد، همواره آماج حملهء محافظه کاران آن حوزه است و مقاومت حریف کهنه کارش را درک می کند. مثلاً، شاعری همچون نیما یوشیج که به نواندیشی در زمینهء تعریف معنوی شعر و لوازم ظاهری آن دست می زند خود بخود باید آمادهء دریافت اعتراضات و حملات شاعران و ادیبان کلاسیک مداری باشد که بخشنامه های عروض و قافیهء هزار ساله را تغییر ناپذیر می انگارند و «شعر نو» را به سخره و فحش می گیرند.

نواندیشی، در هر زمینه ای، قیام علیه تصلب و انحطاط ارتجاعی محافظه کاران است و اغلب به دست همان ها نیز سرکوب می شود. به همین دلیل هم هست که نواندیشی در صورتی امکان تحقق می یابد که محافظه کاران دارای قدرت سرکوبگر نباشند و نتوانند از آن برای متوقف ساختن جریان نواندیشی استفاده کنند. یعنی، نواندیشی، بیشتر در سایهء قدرتی که «بی طرف» باشد امکان حدوث می یابد والا نواندیشان اغلب باید تن به هجرت و گریز از موطن خود بدهند و در اطراف و اکناف جهان مأمن و مسکنی بیابند؛ بی آنکه مطمئن باشند که دست بلند «محافظه کاران دستگاه اندیشهء سنگ شده» مغزشان را، همچون تروتسکی ِ پناه جسته از دست استالین به مکزیک، بر روی میز کارشان پریشان نخواهد کرد. ارتداد و تکفیر و به هدر رفتگی خون (“مهدور الدم” شدگی) همه از جانب توپخانهء محافظه کاران علیه نواندیشان بکار رفته و همه از قدرت نمائی حافظان و نگاهبانان سنت متصلب حکایت می کنند.

***

نواندیشی دارای شدت و ضعف هم هست. گاه می کوشد در «سنت متصلب» انقلاب ایجاد کند و گاه به اصلاحاتی چند در آن اکتفا می کند. و هرچه میزان تغییر خواسته شده بیشتر باشد مقاومت در برابر آن نیز بیشتر می شود. گاه نواندیشان و نوآوران انقلابی تا پای مرگ نیز می روند. عیسای یهودی را دینکاران یهودی به دست سربازان رومی به صلیب می کشند، منصور حلاج و شیخ سهروردی را حجه الاسلام ها بقتل می رسانند، سید علیمحمد شیرازی را آیت الله ها به جوخهء تیرباران می سپارند و، در ایدئولوژی های چپ نیز، به نام «بدعت آوری» و «ریویزیونیسم»، گولاگ ها را از مؤمنان مارکسیست پر می کنند. اصلاحات نواندیشانه اما از خطر کمتری برخوردار است و می تواند بکوشد تا بصورتی تدریجی و مقاومت برنیانگیز در سنت متصلب تغییر ایجاد کند.

***

نکته در این است که نواندیشی، چه به صورت اصلاحات و چه با روش های انقلابی، در حوزه های مختلف و مستقلی ظهور می کند و بدون در نظر گرفتن استقلال این حوزه ها، به تداخل و اغشاشی می رسیم که مقالهء حاضر در راستای فهم و بیان آن نوشته می شود. یعنی، نواندیشی در حوزهء هنر ویژگی های خود را و در حوزهء فلسفه مختصات مخصوص خویش را دارد و نمی توان براحتی حوزه های مختلف نواندیشی را در هم ادعام کرده و از آن کلیتی لزوماً بهم پیوسته به دست داد.

نمونهء چنین ادغامی را می توان در حوزهء سیاست کشورمان مشاهده کرد. در حکومت اسلامی، و پس از آنکه رزمندگان جبهه های جنگ ایران و عراق به پایتخت بازگشتند و دریافتند که در غیاب شان «رندان» همهء مناصب و امتیازات را از آن خود کرده اند، جریانی سیاسی بوجود آمد که بعدها «جنبش اصلاحات» نام گرفت.

این اصلاح طلبان اما برای اصلاح دین قیام نکرده بودند و از آنجا که کارشان در حوزهء دین نبود و به سیاست توجه داشت اساساً نمی شد آنها را «نواندیش دینی» خواند. آنها خواستار اصلاح سیستم حکومتی و بدست آوردن سهم خود از قدرت بودند.

در واقع، آنچه به اصلاح طلبی رنگی از «نواندیشی دینی» بخشید آن بود که حکومت انقلابی دینکاران امامی پایه های خود را بر یک سلسله «مفروضات دینی» ساخته بود و با ارائهء برداشت خاصی از احکام شرعی می کوشید قدرت خود را موجه و مشروع جلوه دهد و، در نتیجه و بوجهی ناگزیر، اصلاح طلبان را وادار می کرد که، برای اثبات ناموجه بودن مشروعیت حاکمان، به نواندیشی در احکام دینی، آن هم فقط در شاخهء سیاسی دیانت، متوسل شوند.

***

بدینسان می توان جدال بین حاکمان و رقبای آنها را «جدالی سیاسی» دانست که برای بیان شدن از زبان دین استفاده می کند، بی آنکه لزوماً به نواندیشی دینی متحول شود. و طرفه اینکه طرفین این جدال سیاسی می کوشند که دعوای سیاسی شان منجر به نضج گرفتن کار نواندیشان واقعی دینی نشود؛ مبادا که شیرازهء امور از دست شان به در شود.

در واقع، از زمان علامه وحید بهبهانی (ملقب به مجدد، در فاصلهء پایان صفویه و آغاز قاجاریه) تا به امروز، مذهب تشیع اثنی عشری جریان نواندیشی دینی خاصی را که مستقل از امر سیاست (ملغمه ای از قدرت و ثروت) باشد بخود ندیده است و، در نتیجه، با همهء تحولاتی که در جایگاه سیاسی دینکاران این مذهب اتفاق افتاده است، میزان نواندیشی دینی در میان دستگاه فکری آن در حداقل بوده و همین واقعیت به روشنی عدم تناسب حکومت فعلی با جهان مدرن را بیش از پیش، و در عمل، به نمایش گذاشته است.

***

باری، نتایجی که می خواهم از این نکته ها بگیرم از این قرار اند:

ـ نواندیشی دینی یک کوشش مستقل از سیاست است و در درون عالم دینکاران انجام می پذیرد و احکام فقهی و شرعی را به روز می کند. در واقع، فکر اصلی در مورد ایجاد پدیده ای به نام «اجتهاد» (که، در کنار قرآن و سنت و اجماع علمای سلف، رکن چهارمی به نام «عقل» را می نشاند) راهگشائی بر نواندیشی کنترل شده در احکام شرعی محسوب می شده که کارش، پس از درآمیزی مذهب با حکومت در عهد صفویه، به تعطیل کشید و پس از سقوط صفویه هم نتوانست قد راست کند و کارا شود.

– تخالف و تضاد بین محافظه کاران و نواندیشان نیز در صورتی به شکل طبیعی قابل حل و فصل است که بدون دخالت قدرت سیاسی جریان داشته باشد. محافظه کاران البته همیشه می کوشند تا، با وام گرفتن از قدرت سیاسی، نواندیشان را سرکوب کرده و از نوسازی شریعت و احکامش جلوگیری کنند؛ اما قدرت سیاسی مستقل از محافظه کاران هم اغلب تقویت جریان نواندیشی را به سود خود (و تضعیف دینکاران بزرگ) می یابد و، بجای سرکوب نواندیشی، به انحاء مختلف به آن دامن می زند. داستان پشتیبانی دستگاه محمد شاه قاجار، و بخصوص حاکم اصفهان، از سیدعلیمحمد باب خود نشان از کوشش آن دستگاه در تضعیف روحانیت دارد؛ سیاستی که تنها با بقدرت رسیدن ناصرالدینشاه و امیرنظام (امیرکبیر بعدی) تغییر یافته و به سرکوب بابیان منجر شد و با قدرت گرفتن دیگربارهء دینکاران بزرگ در دربار ناصری به خلع و قتل خود امیرکبیر انجامید.

– نواندیشی واقعی در کشور ما سابقهء چندانی ندارد. از اسدآبادی گرفته تا شریعتی و سروش، کمتر به موردی می توان برخورد که این نواندیشان وجههء همت شان را بر استخراج «نظریهء سیاسی قدرت» نگذاشه و به نواندیشی دینی بعنوان امری غیر سیاسی بیاندیشند و بپردازند.

– هنگامی که می بینیم در نظام های سیاسی عرفی نیز جلوگیری از نواندیشی دینی از جانب حکومت امکان پذیر است، آنگاه می توان تصور کرد که در حکومتی که به دست دینکاران محافظه کار افتاده باشد چه وضعیتی برقرار خواهد بود. هم اکنون خارج کشور مالامال از نواندیشان دینی فرقهء امامیه است که در زمان حکومت پهلوی از آزادی عمل بسیاری برخوردار بودند، اما با سیاست بازی به فرصت سوزی پرداختند و اکنون کلاً در ایران از کارشان ممانعت می شود.

ـ در عین حال، کوشش برای اصلاح نظام سیاسی، حتی اگر آن نظام بر اساس موازین دینی بوجود آمده باشد، نه می تواند زایندهء نواندیشی دینی واقعی باشد و نه به برقراری تناسبی سازنده و کارا مابین حکومت مذهبی و مقتضیات روز جامعه می انجامد. عدم انطباق احکامی که هم اکنون در حکومت اسلامی جاری است با موازین شناخته شدهء بین المللی و مفاد اعلامیهء جهانی حقوق بشر خود از تصلب سخت این احکام بعلت فقدان نواندیشی دینی جدا از سیاست خبر دارد. اینکه اسلامیست ها ابتدا به قدرت رسیدند و «سپس»، در رویاروئی با مشکلات مربوط به ادارهء جامعه، خواستند تا به نواندیشی دینی بپردازند نیز دال بر همین نکته است.

– سوء استفادهء سیاسی دولت های دیگر از وجود نواندیشان دینی سیاست زده نیز مفر دیگری برای به بیراهه کشیده شدن جریان نواندیشی دینی است. آنان را، بقول خافظ، از آن به دیر مغان عزیز می دارند، که این نواندیشان همگی صرفاً نظریه پردازان سیاسی حکومت اسلامی اند و، با ارائهء نظریه های متضاد با مبانی حکومت فعلی، بهترین وسیله برای شکست دادن محافظه کاران در قدرت نشسته محسوب می شوند. به دانشگاه های مغرب زمین بنگرید و حضور گستردهء نواندیشان سیاست زدهء امامی را در دپارتمان های اسلام شناسی و ایران شناسی مشاهده کنید. نواندیشی صرفاً مذهبی اینان برای مغرب زمینی ها اهمیت چندانی ندارد و تنها بخش سیاسی نظرات آنان است که مفیدیت شان را برای مغرب زمینی ها توجیه می کند. روزی هم که حکومت مذهبی در ایران سقوط کند این آقایان علمای نواندیش مشاغل دانشگاهی خود را از دست خواهند داد.

– نواندیشان تشیع امامی تا زمانی که در نیابند که نواندیشی واقعی و مفید بحال جامعه تنها در سایهء یک حکومت سکولار ـ دموکرات ممکن است و، بی اعتناء به این اصل روشن، به مغازلهء خود با امر قدرت سیاسی و مذهبی کردن آن ادامه دهند، محکوم به عقب ماندگی از تاریخ اند و هنگامی که پایه های حکومت دینی فرو ریزد کتاب کوشش های آنان نیز یک سره بسته خواهد شد.

– در واقع، بدترین «نواندیشان مذهبی» همان «اصلاح طلبان سیاسی در حکومت مذهبی» اند که، بخاطر در آمیختن اجتهاد مذهبی با کشاکش های سیاسی، اثری پایدار و ماندگار در تاریخ مذهب خویش باقی نمی گذارند و با فرو نشستن گرد و غبار «حادثه» و انحلال حکومت مذهبی، آنان نیز به فراموشخانهء تاریخ فرستاده می شوند.

esmail@nooriala.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.