م.سیرانی
طرح خاورمیانه بزرگ برای اولین بار در سال ۲۰۰۲ به ابتکار کالین پاول وزیر امور خارجه وقت آمریکا مطرح شد. هدف اصلی این طرح این بود که کشورهای عربی در مقابل دریافت امتیازاتی از قبیل عضویت در سازمان تجارت جهانی و گسترش روابط اقتصادی دو طرفه با آمریکا و اتحادیه اروپا، حاضر به پذیرش یکسری اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جوامع خود شوند.
۲- جهان غرب (آمریکا + اتحادیه اروپا):
در مورد اینکه جهان غرب با بحرانهای گوناگونی دست بگریبان است، محاسبات رژیم اسلامی صحیح میباشد. جهان غرب بصورت همزمان درگیر بحرانهای کشورهایی نظیر افغانستان، پاکستان، عراق و لبنان از یک طرف و تغییر و تحولات کشورهای عربی مانند مصر، یمن، تونس، لیبی، سوریه از طرف دیگر و همچنین معضل همیشگی اعراب و اسرائیل میباشد. با یک چنین موقعیتی در شرایط فعلی، جهان غرب حتیالامکان نمیخواهد بصورت مستقیم آغازگر جنگی علیه رژیم اسلامی باشد. اما سوال اینجاست؛ تغییر و تحولات شکل گرفته در کشورهای عربی که به زعم رژیم ایران، بیداری اسلامی قلمداد شده است، در این مقطع میتواند نکته مثبتی برای رژیم اسلامی در مقابل جهان غرب به ارمغان داشته باشد؟ به اعتقاد من جواب این سوال منفی میباشد, اگر چه که سردمداران رژیم اسلامی بر مبنای توهمات ایدئولوژیک، بقدرت رسیدن جنبشهای اسلامی در منطقه خاورمیانه را نتیجه تاثیرات به اصطلاح انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ ایران میدانند. بنظر من، تحولاتی که ما در کشورهای مصر، تونس، لیبی و سوریه و احتمالا در آینده در دیگر کشورهای عربی شاهد آن هستیم و خواهیم بود، امتداد طرح خاورمیانه بزرگ میباشد و نکته قوت آنچنانی حداقل در شرایط فعلی و حتی چند سال آینده برای رژیم ایران نمیتواند در بر داشته باشد. جهت آشنایی خوانندگان، لازم میدانم که اشاره مختصری به طرح خاورمیانه بزرگ داشته باشم.
۲-۱ طرح خاورمیانه بزرگ :
طرح خاورمیانه بزرگ برای اولین بار در سال ۲۰۰۲ به ابتکار کالین پاول وزیر امور خارجه وقت آمریکا مطرح شد. هدف اصلی این طرح این بود که کشورهای عربی در مقابل دریافت امتیازاتی از قبیل عضویت در سازمان تجارت جهانی و گسترش روابط اقتصادی دو طرفه با آمریکا و اتحادیه اروپا، حاضر به پذیرش یکسری اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جوامع خود شوند. میتوان گفت که طرح خاورمیانه بزرگ تقریبا امتداد همان طرح کمربند سبز دهه ۷۰ میلادی میباشد اما با نقش و نگار دیگری و در حقیقت آمریکا قصد داشت با اجرای این طرح هم از یک طرف بار منفی حمله به عراق را در بین کشورهای عربی کاهش دهد و هم از طرف دیگر با اجرای اصلاحاتی در این کشورها مانع از رشد و بقدرت رسیدن دستجات اسلامی افراطی نظیر القاعده در منطقه خاورمیانه شود و در نهایت مانع از بروز انقلابات واقعی مردمی گردد. این طرح بدلایل گوناگونی از قبیل شک و تردید و اینکه این طرح ادامه هژمونی آمریکا در منطقه میباشد، مورد حمایت کشورهای عربی و کشورهای اروپای قرار نگرفت. این طرح مجددا با نام طرح خاورمیانه گسترده با مقداری تغییر و تعدیل مجددا در سال ۲۰۰۴ در جلسه سران ۸ کشور صنعتی مطرح شد و به تصویب رسید. بطور کلی مبنای این طرح بر دو پایه ۱- استقرار و توسعه دموکراسی و ۲- اصلاحات اقتصادی پای گذاری شده است. بعبارتی میتوان گفت که این طرح قصد دارد مدل حکومتی مشابه سیستم سیاسی ترکیه در منطقه خاورمیانه بوجود بیاورد. هدف من در اینجا نقد این طرح و اینکه آیا در آینده این طرح نکته مثبتی برای مردم منطقه در بر خواهد داشت نیست؛ که همگان بخوبی میدانیم که هر نوع حکومت اسلامی چیزی بجز استبداد، سرکوب وحشیانه، بی حقوقی زنان و تخریب کامل کشور برای مردم نخواهد داشت. ضمن اینکه تاریخچه و موقعیت کنونی که ترکیه در مورد عضویت در اتحادیه اروپا دارد را کشورهای دیگر خاورمیانه ندارند. هدف من در توضیح مختصر این طرح رّد نظریه رژیم اسلامی و اینکه این تحولات نتیجه انقلاب اسلامی ایران میباشند، است. ضمن اینکه اگرچه که جنبشهای اسلامی در این کشورها بقدرت رسیده اند یا در آینده خواهند رسید، اما این نکته دست آورد مثبت و نقطه قوت آنچنانی برای رژیم اسلامی در مقابل جهان غرب نخواهد داشت. چون اولا این دولتها با کمک آمریکا و جهان غرب بقدرت رسیده و یا در آینده میرسند. دوم اینکه اکثر قریب به اتفاق مردم این کشورها مسلمانان سنی هستند و ترجیحا قطب مخالف رژیم اسلامی یعنی عربستان را حمایت و تقویت خواهند کرد. هدف دیگر من در توضیح این طرح، بتصویر کشیدن احتمال خطری است که همچنان در کمین کشور ما میباشد. اگر به وقایع انتخابات سال ۱۳۸۸ نگاه کنیم، بخوبی میبینیم که حمایتهای مستقیم و غیر مستقیم آمریکا و اتحادیه اروپا در قالب جنبش سبز از میر حسین موسوی و کروبی دقیقا در راستای اجرای همین طرح خاورمیانه بزرگ بود. آمریکا و اتحادیه اروپا قصد داشتند با بقدرت رساندن موسوی، کروبی و کلا جناح به اصطلاح اصلاحطلبان از این موقعیت حساس استفاده کرده و یک جمهوری اسلامی معتدل در ایران پایه گذاری کنند. )نیازی به توضیح من نیست اما همگان بخوبی میدانند که اگر این طرح عملی میشد بجرات میتوان گفت که دها سال طول میکشید تا بتوانیم خود را از شر آن جمهوری اسلامی معتدل رها کنیم(. در شرایط فعلی جهان غرب تقریبا از جناحهای مختلف درون رژیم اسلامی مایوس شده است. چون همه این جناحها را در مقاطع مختلف تجربه کرده است و متوجه شده است که در نوع عملکرد, هیچگونه فرقی بین جناح اصولگرایان و اصلاحطلبان و دیگر جناحهای این رژیم نیست و رژیم اسلامی به یک رژیم معتدل اسلامی که هماهنگ با جامعه جهانی حرکت نماید تبدیل نخواهد شد. این نا امیدی غرب برای ما ایرانیان دو نکته مثبت و منفی میتواند در بر داشته باشد. نکته مثبت آن این است که رژیم اسلامی در این مقطع زمانی حمایت و پشتیبانی کامل جهان غرب را از دست داده است. اما نکته منفی آن این که این نا امیدی غرب، گزینه حمله نظامی به ایران بعنوان آخرین راه حل موجود را میتواند برجسته تر کند.
۲-۲ بحران اقتصادی جهان غرب:
جهان غرب با بحران اقتصادی عمیقی روبرو شده است. اگر چه که بحرانهای اقتصادی عامل اصلی دو جنگ جهانی اول و دوم بوده اند اما فراموش نباید کرد که بحران امروزه بمراتب وخیم تر از آن چیزیست که فکر کنیم. بحران اقتصادی کنونی، یک بحران معمولی در بعنوان مثال فقط بخش مالی و یا فقط در بخش تولیدی ناشی از مازاد تولید نیست. اضافه بر نکات فوق، عامل مهم دیگری که بحران اقتصادی امروزی را بمراتب عمیقتر و طولانیتر از بحرانهای قبلی نموده است افزایش بیش از اندازه بدهیهای عمومی دولتهای فوق میباشد. این بدهیها از عدم توازن بین میزان درآمد و میزان هزینههای انجام شده این دولتها طی دهها سال انباشته شده است. یعنی این دولتها بیشتر از درامدی که از طریق صادرات و جمعاوری مالیات کسب نموده اند، هزینه مصرف کرده اند. جهت برون رفت از این مشکل این دولتها اقدام به گرفتن وام و یا فروش اوراق بهادار به مؤسسات بینالمللی مالی و یا دیگر کشورها بعنوان مثال چین شده اند. یک چنین موقعیتی کاهش ارزش پولی این کشورها در مقیاس جهانی را بدنبال داشته و متعاقباً باعث شده است که این کشورها در عرصه بازار جهانی نمیتوانند بخوبی در مقابل دیگر رقبا (بعنوان مثال چین) به یک توازن در عرصه تراز تجارت خارجی دست یابند. کشور چین تا این لحظه با توسّل به پایین نگاه داشتن مصنوعی قیمت ارز خود، تولید ارزان و انبوه کالاهای تولیدی و نتیجتاً افزایش صادرات کالاهای خود برنده اصلی شرایط موجود میباشد. از طرف دیگر چین قصد دارد که ارز خود را بعنوان یک ارز بین المللی در سال ۲۰۱۵ وارد بازار جهانی نماید. اگر این شرایط بهمین صورت ادامه پیدا کنند، ورود ارز چین به بازار جهانی عواقب بسیار وخیمی را برای دلار، یورو و اقتصاد اتحادیه اروپا و آمریکا بدنبال خواهد داشت. یکی از دلایل مهمی که آمریکا و کشورهای اروپایی در این شرایط سخت اقتصادی اقدام به کاهش بدهی های عمومیهای خود نموده اند، پیش بینی حوادث آینده و افزایش قدرت رقابت در عرصه مبادلات اقتصادی جهان میباشد. اما نکته مهم اینجاست که با وجود تلاشهایی که انجام گرفته است، آمریکا و حتی تک تک کشورهای عضو اتحادیه اروپا همگی از یک متد و روش واحد یکسان جهت برون رفت از این بحران تا این لحظه عمل نکرده اند. بهمین خاطر عملکرد این دولتها در قبال رژیم ایران هم بصورت ۱۰۰% یکسان و مشابه نبوده است. بعنوان مثال کشور انگلیس اضافه بر تحریمهای جامعه بینالمللی بانک مرکزی ایران را هم مورد تحریم قرار داده است، اما دیگر کشورهای اروپایی تا این لحظه اقدام به انجام این کار نکرده اند. بعنوان مثال کشورها ایتالیا، یونان، اسپانیا و پرتغال با توجه به بحران عمیقتر اقتصادی که دارند بخاطر هراس از افزایش قیمت نفت و انرژی مورد نیاز خود تا این لحظه تن به تحریم بانک مرکزی ایران نداده اند. با توجه به توضیحات فوق سوال کلیدی اینجاست: آیا این عملکرد نا موزن آمریکا و اتحادیه اروپا در مقابل رژیم اسلامی مداوم خواهد بود؟ آیا این نکته و بحران عمیق اقتصادی فضای خالی ایجاد خواهد کرد تا رژیم اسلامی با یکدندگی و لجاجت بدون کوچکترین خطر جنگی به فعالیتهای هستهای خود ادامه دهد؟ و آیا رژیم اسلامی با اتکا به روابط اقتصادی با چین و روسیه میتواند در دراز مدت در مقابل تحریمهای اقتصادی آمریکا و اتحادیه اروپا مقاومت کرده و همچنان به بقای خود ادامه دهد؟ با در نظر گرفتن یکسری رخدادهای جاری در اتحادیه اروپا و آمریکا، به اعتقاد من جواب سوالات فوق احتمالا منفی خواهد بود. همانطور که در قسمت بالا اشاره کردم یکی از دلایل مهم عدم موفقیت اتحادیه اروپا برای برون رفت از بحران اقتصادی کنونی ناهماهنگی موجود بین اعضای این اتحادیه میباشد. شرایط اقتصادی، میزان بدهی و دستور العملهای اعضای اتحادیه اروپا جهت برون رفت از این بحران کاملا یکسان و هماهنگ نبوده است. دو کشور آلمان و فرانسه که در حقیقت موتور محرک اقتصادی اتحادیه اروپا میباشند، جهت رفع این معضل در روز دوشنبه ۵ دسامبر طرحی را مطرح کردند که به تصویب کلیه ۲۷ عضو اتحادیه اروپا رسید. این طرح بصورت مختصر شامل سه محور اصلی ۱- پیمان جدید اتحاد اروپا، ۲- سختگیری و دقت بیشتر در محاسبه بودجه، و ۳- مجازات اتوماتیک کشورهای اروپایی که به قوانین اتحادیه اروپا توجه نکنند، میشود. با تصویب این طرح ما در آینده نزدیک شاهد تصمیم گیریهای یکدست و یکسان تر اتحادیه اروپا خواهیم بود. با در نظر گرفتن این نکته، طبیتا ما در آینده نزدیک شاهد تحریمهای گسترده تر و هماهنگ تر اتحادیه اروپا علیه رژیم اسلامی خواهیم بود.
اما موقعیت آمریکا و دولت اوباما به چه صورت خواهد بود؟ اخیرا مجلس سنای آمریکا با ۱۰۰ رأی موافق بدون هیچگونه مخالفتی لایحه تحریم بانک مرکزی ایران را تصویب کرده است. سیستم قانونگذاری در آمریکا به اینصورت میباشد که یک لایحه جهت تصویب نهایی و به مرحله اجرا در آمدن در ابتدا در مجلس سنا (۱۰۰ عضو) مورد بررسی قرار میگیرد. پس از تصویب در مجلس سنا، این لایحه جهت تائید به مجلس نمایندگان (۴۳۵ عضو) ارسال میشود. پس از تائید اکثریت اعضای مجلس نمایندگان این لایحه جهت اجرا فقط به امضای رئیس جمهور نیاز دارد. ناگفته نماند که رئیس جمهور این قدرت را دارد که این لایحه را وتو نماید و مانع از اجرای آن شود. با در نظر گرفتن این توضیح مختصر، به لایحه تصویب شده تحریم بانک مرکزی ایران در سنای آمریکا میپردازم. در شرایط فعلی حزب دمکرات اکثریت کرسیهای مجلس سنا را در اختیار دارد. در نقطه مقابل، حزب جمهوری خواهان اکثریت کسریهای مجلس نمایندگان را در اختیار دارند. با توجه به اینکه مجلس سنا که اکثریت آن در اختیار حزب دمکرات (حزبی که اوباما کاندید ریاست جمهوری آن بود) میباشد به این لایحه رأی مثبت داده اند، به احتمال قوی مجلس نمایندگان که اکثریت آن در اختیار جناح جمهوری خواهان میباشد هم به این لایحه رأی مثبت خواهند داد. صرفنظر از مواضع جنگ طلبانه همیشگی جناح جمهوری خواهان آمریکا، نکتهای دیگری که این احتمال را بیشتر به واقعیت نزدیک میکند موضع گیری تند ۷ نامزد این جناح برای انتخابات آینده ریاست جمهوری علیه رژیم ایران میباشد. همه ۷ نامزد فوق با تحریمهای گسترده تر و تحریم سیستم مالی رژیم اسلامی اتفاق نظر داشتند. این نکته دولت اوباما را بر سر یک دوراهی قرار داده است. اگر اوباما این لایحه را امضا نکند، در بین اعضای حزب خود (دموکراتها) با کاهش محبوبیت بسیاری روبرو خواهد شد. این کاهش محبوبیت در حزب دمکرات همراه با تبلیغات و موضعگیریهای تلافی جویانه جناح جمهوری خواهان شانس انتخاب مجدد اوباما بعنوان رئیس جمهور را در انتخابات آینده به میزان بسیار زیادی کاهش خواهد داد. تا این لحظه دولت اوباما بخاطر چین و برخی از همپیمانان اروپایی به این لایحه روی خوش نشان نداده است. اما با در نظر گرفتن این شرایط و توضیحات فوق، بنظر من اوباما جهت افزایش موقعیت انتخاباتی خود بالاخره مجبور به امضای لایحه تحریم بانک مرکزی ایران خواهد شد.
با تصویب لایحه تحریم بانک مرکزی، کلیه دولتها و شرکتهایی که با رژیم ایران مبادلات مالی انجام میدهند، مورد تحریم قرار خواهند گرفت. بهمین خاطر اتوماتیک وار خرید نفت و گاز از رژیم اسلامی هم مورد تحریم قرار خواهد گرفت. بموجب این مصوبه، آمریکا حق دارد کلیه داراییها و اموال شرکتهایی را که در این رابطه با رژیم ایران داد و ستد میکنند توقیف نماید. اگر آمریکا این لایحه رو تصویب و اجرا کند، به احتمال بسیار زیادی کلیه اعضای اتحادیه اروپا هم بصورت یکسان و هماهنگ بانک مرکزی ایران را در لیست تحریم قرار خواهند داد. تا این لحظه رژیم ایران با اتکا به چین و روسیه توانسته است در مقابل این تحریمها مقاومت کند. اما اگر آمریکا و اتحادیه اروپا تحریم بانک مرکزی و متعاقباً تحریم نفت و گاز ایران را تصویب کنند، عملکرد روسیه و چین چه خواهد بود؟ آیا روسیه و چین همچنان به روابط اقتصادی خود با رژیم ایران ادامه خواهند داد؟
به اعتقاد من با تصویب تحریم بانک مرکزی توسط آمریکا و اتحادیه اروپا، کشورهای چین و روسیه برخلاف میلشان دو راه بیشتر پیش رو ندارند: ۱- یا باید همچنان به روابط اقتصادی خود با رژیم ایران ادامه دهند و در عوض از در آمدهای اقتصادی خود در بازارهای آمریکا و اتحادیه اروپا چشم پوشی کنند و یا ۲- روابط اقتصادی خود با رژیم ایران را فدای روابط اقتصادی دراز مدت و مطمئن با آمریکا و اتحادیه اروپا کنند. با توجه به این توضیحات مختصر و با توجه به دامنه وسیع همکاریهای اقتصادی، به احتمال زیاد دو کشور چین و روسیه به اجبار راه دوم را انتخاب خواهند کرد و رابطه اقتصادی خود را با رژیم ایران به میزان زیادی کاهش خواهند داد و یا متوقف خواهند کرد. چون راه دیگری وجود ندارد. چون که تحریم بانک مرکزی رژیم اسلامی در شورای سران سازمان ملل متحد مورد بحث قرار نمیگیرد که فرض کنیم چین یا روسیه این قطعنامه را وتو نمایند. در مورد کاهش نفت و افزایش قیمت نفت هم مشکل آنچنانی بازار جهانی را تهدید نخواهد کرد. چون میزان صادرات نفت ایران حدود ۲،۵ میلیون بشکه نفت در روز میباشد. کشور عربستان به تنهایی قادر خواهد بود میزان صادرات نفت خود را به ۱۱ میلیون بشکه نفت در روز افزایش دهد. رقمی که به تنهائی قادر خواهد بود تا حتی دو برابر میزان صادرات نفت ایران را روزانه جبران نماید. کمبود سهمیه نفت ایران از اوپک هم افزایش قیمت آنچنانی نخواهد داشت، چون هیچ یک از اعضای اوپک هم دل خوش آنچنانی از رژیم ایران ندارند، بهمین خاطر در تنظیم قیمت نفت ملاحظات مخصوص را رعایت خواهند کرد.
۲-۳ با توجه به این توضیحات آینده رژیم اسلامی چه خواهد بود؟
طبق آمارهای رسمی، ۸۰% درامد رژیم ایران از طریق فروش نفت و گاز تامین میشود. تحریم بانک مرکزی و متعاقباً تحریم نفت و گاز عواقب بسیار وخیمی را برای رژیم اسلامی و متاسفانه برای بخش عظیمی از مردم ایران بدنبال خواهد داشت. فراموش نکنیم که طی سالهائ دهه ۹۰ زمانی که آمریکا و اتحادیه اروپا فروش نفت و گاز کشور عراق را تحریم کردند، ماهیانه فقط ۵۰۰۰ کودک عراقی در اثر کمبود مواد غذایی، شیر و دارو جان خود را از دست میدادند با در نظر گرفتن این نکته که در آن شرایط بخشی از کشورهای عربی و حتی روسیه بنوعی رژیم صدام را حمایت میکردند. با توجه به حرکات وحشیانه رژیم اسلامی، کدام یک از کشورهای همسایه حاضر به کمک و حمایت از ایران در این شرایط بحرانی خواهند بود؟ این مثال ساده بخوبی نشان میدهد که در صورت اجرای این طرح چه فاجعه اسف باری در ایران صورت خواهد گرفت. در یک چنین شرایطی، عملکرد رژیم اسلامی چه میتواند باشد؟ به اعتقاد من در یک چنین موقعیتی، رژیم اسلامی دو راه بیشتر پیش رو نخواهد داشت.
۱- عقب نشینی و قبول خواستههای آمریکا و اتحادیه اروپا. با توجه به روند سیاسی کشور، با توجه به اینکه دامنه نفوذ سپاه پاسداران در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور به میزان زیادی افزایش پیدا کرده است، با توجه باینکه هژمونی جناح اصولگرایان در همه زمینهها تثبیت شده است، با توجه به اینکه اکثر ملت ایران دیگر توهم آنچنانی به جناح اصلاحطلبان ندارند، عقب نشینی رژیم اسلامی خیلی بعید بنظر میرسد.
۲- اگر رژیم اسلامی از فعالیتهای اتمی خود عقب نشینی نکند، با تحریم همه جانبه اقتصادی ، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بیشتر و عمیقتری روبرو خواهد شد. طبیتا این تحریمها بمرور زمان دامنه اعتراضات مردم ایران را هم به میزان زیادی افزایش خواهد داد. متقابلاً دامنه سرکوبها افزایش پیدا خواهد کرد. در یک چنین شرایط بحرانی، تنها راه نجاتی که شاید بتواند چند صباحی عمر این رژیم را تمدید کند، شروع یک جنگ خواهد بود. جنگی که با اتکا به آن هم بتواند کمبودها و مشکلات داخلی کشور را تحت الشعاع قرار دهد، و هم با اتکا به آن بتواند براحتی هر صدای اعتراضی را سرکوب کند، و یا شاید با اتکا به جنگ با یک دشمن خارجی بتواند از احساس ناسیونالیستی بخشی از ملت ایران، و احساس مسلمان بودن بخشی از امّت دیگر کشورهای جهان سؤ استفاده نماید و غرب را وادار به تسلیم نماید. در یک چنین شرایطی، جهان غرب با یک عمل انجام شده و حمله رژیم ایران روبرو میشود و دست بعمل متقابل خواهد زد. در مورد عواقب حمله به تاسیسات اتمی ایران و تاثیرات مخرب آن در زندگی نسل حاضر، نسلهای بعدی، محیط زیست و خسارت مالی آن نیازی به توضیح نمیبینم چون همگان به آن واقفند.
ادامه دارد …