رسول شوکتی
در بند یک که پنج ویا شش ماهی در آن بودم ومراحل دادگاه ؟!!را میگذراندم تعداد محدودی به یک معنا عادی بودند از خان حاتمی وکلالی گفتم واز بلوچی که که در سیستان وبلوچستان (زاهدان) افراد سیاسی وغیر سیاسی را از مرز رد میکرده داستانش جالب ودر حقیقت برای زنگ تفریح خواننده ای که این نوشته سراسر سیاه ودلگیر از شکنجه واعدام و..را حکایت می کند ,می یخواهم بگویم :
با آب وتاب می گفت که حمیرای خواننده را از مرز رد می کرده ,پس از تحویل وی در زاهدان وی را در جیپ اش نشانده وبسمت مرز میرفته اند ,در راه یکی از لاستیکها پنچر می شود .وی حمیرای ترسان ونگران را گذاشته وتایر پنچر را برداشته و بدوبه زاهدان برگشته وپنچر گیری کرده ودرعرض پنج دقیقه برگشته طوری که حمیرا را شگفت زده کرده است : سئولات شروع شد , فاصله تان تا زاهدان چقدر بود ؟ بیست وپنج یا سی کیلومتر می شد جوابش بود .رفت وبرگشت می شود لاقل پنجاه کیلو متر – وی بدون تعمق می خواست رقم را بالا ببرد ,نه خیلی بیشتر !خوب ما همان پنجاه کیلومتر را میگیریم پنجاه کیلومتر را در پنج دقیقه رفتی وبرگشتی ؟!!بله وبا قاطعیت این بله را گفت.میدانی دو مارتن چقدر است ؟ نه .مسابقه دو است وآنهم طولانی ترین مسافت حدود ۴۲ کیلومتر
که در دنیا برگزار می شود .خوب چه ربطی به این موضوع دارد ؟ میدانی رکوردش چقدر هست ؟حداقل بیش از یکساعت. خوب ؟تو پنجاه کیلومتر را در پنج دقیقه رفتی وبرگشتی ؟!!پنچریه با من آشنا بود- ما که اصلا وقت پنچر گیری را حساب نکردیم -تازه دوزاریش جا می افتاد -من خیلی سریع می دوم – خوب این استدلال افاقه نمی کرد و..شروع به چک وچانه میکرد .حالا بابا ده دقیقه , دست از سرم برمیدارید یانه ؟ مسافت را پائین میاورد وزمان را اندکی بیشتر میکرد وقدرت وسرعتش که در زندان قابل اندازه گیری نبود بالا میبرد و..ولی جور نمی شد که نمی شد . آخرش به اینجا ختم می یافت که آن مسافت پنج یا ده کیلومتری فاصله را خیلی زود رفته وبرگشته است زمان ومسافت را گیر ندهید دیگر. بعد ادامه داستان واوج آن (در حقیقت صحنه سکسی وجذاب آن)که با این سئولات انحرافی وبی ربط خود را محروم از شنیدنش کردید ( تقصیر خودتان است) به مسیلی در مرز میرسند که دیگر جیپ اش بیشتر از آن نمی رفته -آقا چه کیفی !! حمیرا را بر کولش نشانده واز مسیل عبور داده تا به کویته وفرود گاه آن رسانده .باز سئوال ها شروع میشد : فاصله تا کویته چقدر است ؟ همه این فاصله حمیرا بر پشتت سوار بود ؟و..ده ها سئوال فنی دیگر که موضوع برنشاندن حمیرا را بر کول خود وعیش مترتب برآن را منغض میکرد .پشیمان از مطرح کردن آن , مرد بیچاره لب فرو می بست .مرد و فاچافچی شریفی بود وامید دارم باشد .وی در اتاق اساتید دانشگاهی بود واین مجادلات در آنجا صورت میگرفت!! , به من وعده وقول خروج از مرز پاکستان وتا لاهور را تضمین کرده و آنهم بدون دریافت ریالی , هر کس به وسع خویش درویش را یک برگ سبز!
اما در مورد” باباجانی” سازنده و مالک اصلی “زیست خاور مشهد”اولین مجتمع اداری ومسکونی در مشهد وشاید به ضرص قاطع در ایران : این پروژه که در میدان تقی آباد ودر جنب سینما شهرفرنگ وابتدای خیابان کوهسنگی احداث گردید ,پروژه ای بوده است که گویا در سالهای ۵۵-۵۶ در زمان شاه شروع گردیده بود واز رانت ها و تسهیلات آن دوره استفاده تام وکمال برده ,ولی اسکلت آن در سالهای ۶۳ به اتمام رسیده بود؟!! . وی ده ها برابر ارزش متصور بر آن از قبلش سود برده بود پروژه ائی ۱۰۰-۱۵۰ میلیون تومانی در شروع بنا بی اغراق در سالهای ۶۳ برایش بیست میلیارد تومان سود دهی داشت و هنوز واحدی را نفروخته بود ؟برای اینکه خواننده تصور واقعی داشته باشد.مثال مشخص می آورم .در اوایل سال شصت ما شروع به ساختمان سازی کردیم .همه مصالح ساختمانی دو قیمت داشت نرخ دولتی ونرخ آزاد -با آنکه جواز ساختمانی داشتیم از میلگرد ونبشی وتیرآهن وسیمان سهمیه ؟ولی بهیچوجه نمی توانستیم سهمیه را تهیه نمائیم بنابر این سیمان پنجاه کیلویی نرخ دولتی که سی وپنج ریال وبعد از چند مرحله گران شدن رسید ۵۵ریال من خود چهل کیسه خریدم وآنهم ازدوستم به ۶۵ یا ۶۷ تومان که نصف آنهم بدلیل رطوبت دیدن سنگ شده بود یعنی بیش از دوازده برابر.بنابراین برای آقای باباجانی چه کاری پر سود تر ازاین متصور بود؟ -دلار در آن موقع ۱۱-۱۲ تومان بود-وی باروابطی که بامقامات داشت بیگمان بازار آزاد خراسان را تامین میکرد .برادرم بعداز قبول شدن رشته راه وساختمان فنی تهران در تحقیق رد شده وبعنوان انبار دار دو یا سه ماهی در این مچتمع کار کرد ونتوانست بکارش ادامه دهد با وجود بیکاری شدیدی که در جامعه بوده است وی تعریف میکرد که تریلی تریلی هر روز مصالح مختلف میامد ودر زیرزمین وسیع آنجا به دفاتر وارد و با همان تریلی بدون تخلیه دور زده وبه مقصد نامعلومی خارج می شد.پروژه همیشه تعطیل ویا نیمه تعطیل بود وچون برای استان وشهر مشهد اهمیت داشت جلسات متعددی با حضور مقامات شهری گذاشته شده ودلیل آن نیز صد البته کمبود مصالح
ودر پی آن تخصیص بیشتر وبیشتراز منابع اندک به این پروژه وکسب بیشتر سود برای آقای باباجانی وشرکا .در سال ۶۳ دیگر طمع ورزی ایشان از حد گذشته و وقاحت را به کمال رسانده بود-والبته ندیده گرفتن سهم شیر بی تاثیر نبود-ایشان دستگیر شدند .البته جای ایشان نه بند عادی که بند یک سیاسی (عمدتا توابین) تمیز ومرتب می بود -وبمصداق چراغی که به خانه روا ست به مسجد حرام است ,چرا پاسبان ها از باقیمانده شکار سود ببرند وپاسدارهای جان بر کف! از این خوان یغما بی نصیب باشند ( قبلا داستان پاسبان ها را در زندان قصر از زبان پاسبان همشهریم گفتم که چه مزایائی از قبل زندانیان ثروتمند وامرا میبردند)؟آقای باباجانی را بزحمت می شد در بند دید هفته ائی لااقل سه بار به دادستانی فراخوانده میشد , صبح زود میرفت وشب قبل از خاموشی بر میگشت وبعضی مواقع اصلا بر نمی گشت .آنچه که موثق بود در معیت پاسداری جداازمینی بوسی که به شهربانی تعلق داشت وصبح زود تمامی متهمین فراخوانده شده به دادگاه انقلاب ودادگستری را توسط پاسبانها به مراکز مورد نظر برده وتحویل می دادند و عصر ویا شبانگاه برمی گرداندند حتی اگر کسی تبرئه ویا منع تعقیب می خورد بایستی به زندان عودت داده شده ومراحل آزادی را از زندان طی میکرد واز زندان آزاد می شد. و انچه که شایع بود آقای باباجانی توسط همان اسدلله حسینی که ذکرش رفت با تاکسی به خانه باباجانی رفته وپس از صرف صبحانه او به دنبال کارهای شخصی اش میرفت با پول توجیبی!!و آقای باباجانی در خانه اش مشغول رتق وفتق کارهای تجاری وخرید وفروش مصالح دولتی به بازار آزاد . بلاخره پس از پنج ویا شش ماهی به این ترتیب زندان کشیدن که تیغ صورت تراشی هم پاسدارها برایش میاوردند(شایع بود) با هدیه کردن چهار دستگاه از آپارتمانها -یکی به رازینی (حاکم شرع خراسان ) -یکی به پور محمدی ( دادستان انقلاب )- ودو تا به طبسی(تولیت آستان قدس) آزاد گردید ومجتمع در سال ۶۷ آماده وبفروش گذاشته شد.