خاطرات زندان تیف . قسمت 24

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

روز 19 نوامبر یعنی 24 ساعت پس از آزادی از زندان تیف، ما 3 نفر را در خاک کردستان در پست بازرسی “آلوکه” دستگیر کردند و پس از 4 ساعت بازپرسی و بازرسی وسایل به ما دستبند زدند و به یک مقر امنیتی کردستان در شهر “تل کیف” منتقل کردند. در آنجا هم بازجویی شدیم. برخوردها در ابتدا معمولی و خوب بود. حتی تصور اولیه ی آنها این بود که ما هنوز از اعضای مجاهدین هستیم! چند نفری با لباس شخصی آمدند که مشخص بود یک ترکیب سیاسی است. اما ناگهان ورق برگشت و به ما اجازه ی گفتگو با آن نفرات را ندادند و ما را به یک سلول انفرادی تنگ و کوچک منتقل کردند!

فردای آن روز به ما دستبند زدند و به زندان امنیتی “دهوک” منتقل کردند. پیش از حرکت، نگهبانی که کمی فارسی می دانست گفت: ” ما با مجاهدین تماس گرفتیم و آنها گفتند که شما را هرگز نمی شناسند و احتمال دادند که شما مزدوران رژیم باشید.” گفتیم با کمپ و نیروهای آمریکایی تماس بگیرید و در این باره بپرسید که با تعجب گفت: “مگر شما جاسوس CIA هستید؟” به هر حال ما را به زندان “دهوک” بردند. با این بهانه که تحقیقات بیشتری لازم است تا ثابت شود مدارک شما تقلبی نیست !

یک هفته در زندان “دهوک” بودیم و سپس دوباره ما را با ماشین زندانیان به زندان امنیتی شهر “اربیل” منتقل کردند.  در آنجا متوجه شدیم که شمار زیادی از زندانیان تیف پس از آزادی دوباره دستگیر و در آنجا هستند. حدود 10 نفر در زندان موصل بودند. شماری از دوستانمان هم موفق به خروج از عراق شدند. بخشی از آنان مدارک اقامت قانونی را هم از دولت ترکیه گرفتند. اما در اوایل ژانویه ناگهان همه ی آنها را با ضرب و شتم از ترکیه اخراج کردند. منابع امنیتی ترکیه هم صراحتا” به آنها گفته بودند که با رژیم ایران قرارداد دارند و آن نفرات باید ترکیه را ترک کنند. از 14 نفری که مدارک اقامت قانونی در ترکیه را داشتند و اخراج شدند 9 نفرشان را به زندان “اربیل” پیش ما منتقل کردند. نفرات اخراج شده به روشنی گفتند که هنگام اخراج ما، نماینده ی UN حضور داشت و با پلیس همکاری می کرد!

 

بالاخره پس از 3 هفته اقامت در زندانهای کردستان عراق که وضعییت بهداشتی تاسف باری داشت و 30 نفر را در سلولی به مساحت 18 متر مربع جا داده بودند ….و البته ما شانس آوردیم که ظرف 3 هفته تعیین تکلیف شدیم . متهمینی در آنجا بودند که 11 ماه همچنان در همان وضعیت بلاتکلیف بودند و جالب اینکه نمایندگان صلیب سرخ هم از زندان دیدار میکردند و از شرایط نابهنجار آن زندانها اطلاع دقیق داشتند اما به قول خودشان خفه خون گرفته بودند چون نمیخواستند در کار دولت کردستان دخالت کنند !

آقای “هاولر” نماینده  محلی UN در شهر “اربیل” ما را پس از هفته از زندان اربیل تحویل گرفت و در اداره ی اقامت شهر اربیل به ما برگه های اقامت 10 روزه دادند که پس از 10 روز باید آن را تمدید می کردیم. در این فاصله حدود 10 تا 15 نفر دیگر از دوستان ما موفق به خروج از عراق شده بودند که دستگیر و به عراق بازگردانده شدند. تنها یک گروه 6 نفره، با وکالت یک وکیل از اروپا و نامه ای از اتحادیه ی اروپا جلوی دیپورت شدن آنها گرفته شد. گرچه باید هر روز در شهر “سیلوپی” به پلیس امضا می دادند و حق خروج از آن شهر را هم نداشتند.

ما در 8 ژانویه، از زندان “اربیل” آزاد شدیم. برگه های اقامت ما را 2 بار تمدید کردند اما برای بار سوم و در 30 ژانویه ناگهان اعلام کردند که باید بی درنگ از کردستان خارج شویم. پیش از این اعلام رسمی برای اخراج، نیروهای امنیتی کردستان به محلهای اقامت بیشتر پناهندگان رفته و لیسه پاسهای عراقی آنان را جمع کرده بودند. بامداد روز بعد که به اداره ی اقامت رفتند، بدون هیچ توضیحی دوستانمان را سوار یک مینی بوس کرده تا از کردستان اخراج کنند! مقصد را کسی نمی دانست. خبر را تلفنی به ما دادند و من همراه با 2 نفر دیگر به سرعت وسایلمان را جمع کرده تا محل سکونت را ترک کنیم. در پایین هتل، فردی ایرانی با خونسردی پیش ما آمد و گفت: “من از کنسولگری ایران هستم. ما می دانیم که دولت کردستان قصد دستگیری و اخراج شما را دارد. ما می توانیم به شما کمک کنیم.” در آن لحظه گیج شده بودیم و نمی دانستیم داستان چیست. بی درنگ از آنجا فاصله گرفتیم و با یک تاکسی از شهر “اربیل” خارج شدیم.

می خواستیم همان شب از راه مرز “زاخو” از عراق خارج شویم. اما با توجه به شرایط بد جوی و سرما از حرکت منصرف شدیم. همزمان در تماسهای تلفنی متوجه شدیم که دولت کردستان موضوع اخراج را به طور موقتی متوقف کرده و این کار را به سفارش و توصیه ی حزب دموکرات کردستان ایران به رهبری آقای “مصطفی هجری” انجام داده بودند. فردای آن روز، اوضاع کمی عادی شد و ما به “اربیل” بازگشتیم. پس از بازگشت ما به “اربیل”، حزب دموکرات کردستان ایران، در زمینه های مختلف کمکهایی به ما کردند. گرچه می دانستیم که این شرایط دوام نخواهد یافت. بنا براین به فکر خروج هر چه زودتر از عراق بودیم ؛ اما به شیوه ی خودمان! پس از چند روز به قصد خروج از عراق عازم مرز ترکیه شدیم………………

زنده یاد حسن میرزائی از زندانیان تیف که هنگام دیپورت ازترکیه به عراق توسط پلیس ترکیه به رودخانه مرزی زاخو پرتاب و غرق شد .

ادامه دارد

اسماعیل هوشیار

www.tipf.info

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.