نامه‌ای سرگشاده به هاشمی رفسنجانی، حسن یوسفی اشکوری

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

شما و دوستان‌تان از همان آغاز بنا را کج گذاشتید و یا اگر دیگران کج‌روی کردند شماها، که از این موقعیت استثنایی برخوردار بودید که معتمد رهبر فقید انقلاب باشید و از سوی دیگر ارکان حکومت در تمام نهادها در اختیارتان بود، آن کج‌روی ها را نه تنها اصلاح نکردید بلکه یا با کج‌روان هم‌راهی کردید و یا به توجیه آن انبوه انحرافات پرداختید و یا در بهترین حالت سکوت پیشه کردید

 

این نامه در روز ۲۲ خرداد سال گذشته (روز برگزاری انتخابات دهم ریاست جمهوری) به جناب آقای هاشمی رفسنجانی نوشته شد اما به دلیل حوادث روز بعد و روزهای بعدتر انتشار آن به مصلحت و ضرور دانسته نشد. اما اکنون پس از یک سال از آن روز تاریخی و تحولات عظیم و مهم جاری در کشور، انتشار عمومی این نوشته خالی از فایده و عبرت نیست. بویژه که سرنوشت شخص جناب هاشمی در این یک سال و شکوه های وی از نوع برخورد با او و خانواده اش (که بی گمان انگیزه ای جز تخریب شخصیت و تضعیف مقام وموقعیت مؤثر او در ساختار قدرت و به طور غیر مستقیم نقش او در جنبش سبز ندارد)، از درستی انتقادها و نگرانی های نویسنده این نامه حکایت می کند. اخیرا ایشان چاره ای ندیده اند که گامی به جلو بردارند و نقش رهبری معتمد خود را در سیر پروژه تخریب خود با شفافیت بیشتر بیان کنند و از «سکوت مصلحت آمیز»! رهبری گله کنند. تجربه نشان داده است که تحکیم کنندگان استبدادها و مستبدین، در نهایت خود نیز از قربانیان آن خواهند بود. از هاشمی هوشمند بعید می نماید که از این آگاهی تاریخی بی خبر مانده باشد. 
جناب حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی
با عرض سلام و آروزی عاقبت به خیری برای شما، خودم و تمام مردم ایران.
نخست لازم است بگویم آنچه که به مناسبت انتخابات در مناظره های تلوزیونی کاندیداها بوسیله یکی از آنان یعنی رئیس قوه مجریه و شخصیت دوم کشورگذشت، موجب تأسف و شرمندگی است و نشان می دهد که سی سال پس از انقلاب اسلامی و تأسیس نظام نوینی که ادعا می کرد می خواهد یک نظام مردم سالار و مبتنی بر ارزشهای دینی و اخلاقی باشد و الگویی موفق و قابل پیروی برای جهان اسلام ارائه دهد، به چنین ورطه بی اخلاقی و بی قانونی و پریشانی سقوط کرده است.
اما آنچه موجب تصدیع و نگارش این یادداشت شد، نامه سرگشاده حضرتعالی به رهبری و سپس دیدار سه ساعته شما با ایشان است. وقتی نامه شما را خواندم حافظه ام مرا به ۲۸ سال پیش از قضا در همین روزهای داغ خرداد سال ۶۰ برد و سخنی از شما را در ذهن و خاطره ام زنده کرد. به یاد آوردم که در روز استیضاح رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر در مجلس هنگام تنفس مجلس دوست مشترک مان آقای محمد مهدی جعفری (نماینده برازجان) به شما گفت این شیوه هایی که شما و دوستان تان در پیش گرفته اید نادرست است و در آینده نظام را دچار مشکل و بحران می کند و شما در حال سرکشیدن فنجان چای با اعتماد به نفس کامل همیشگی و لبخند معنا دار گفتید: نگران نباشید، هرچه پیش بیاید، با یک فتوا (یا فرمان. تردید از من است) امام حل می کنیم! اکنون نیز پس از ۳۰ سال از عمر نظام جمهوری اسلامی و ۲۸ سال از آن سخن، در برهمان پاشنه می چرخد و شما با استفاده از روش مألوف در اندیشه دفاع از خودتان و خانواده تان و یا در مقام جلوگیری از یک بحران داخلی نهاد قدرت بر آمده و بر آن شده اید که از ابزار فرمان رهبری و دخالت وی در حوزه کشمکشهای داخلی و جناحی سود ببرید.
و اما اکنون نه قصد خاطره گویی است و نه هدف ملامت و آزردن شما است، آنچه مرا وادار کرد که پس از سالها قطع ارتباط مطلق و فاصله بی انتهای من و شما، باز با شما سخن بگویم، بیان و تذکر دو نکته است که البته هر دو به انگیزه اصلاح روشها و ایجاد تحول مثبت در شیوه مدیریت کلان کشور است. البته اگر کاملا دیر نشده باشد.
۱ – نکته نخست این است که شما و دوستان تان از همان آغاز بنا را کج گذاشتید و یا اگر دیگران کجروی کردند شما ها، که از این موقعیت استثنایی برخوردار بودید که معتمد رهبر فقید انقلاب باشید و از سوی دیگر ارکان حکومت در تمام نهادها در اختیارتان بود، آن کجروی ها را نه تنها اصلاح نکردید بلکه یا با کجروان همراهی کردید و یا به توجیه آن انبوه انحرافات پرداختید و یا در بهترین حالت سکوت پیشه کردید.
مهم ترین این کجروی ها استفاده از «سیاست حذف» و در مقابل «انحصار طلبی» مفرط (که البته این روش و اندیشه در تاریخ و فرهنگ و سنت ما ریشه دار است و از این رو غالبا به آن دچاریم) بود که به دست شما معماران نظام جمهوری اسلامی بنیاد نهاده شد. این هژمونی طلبی و سیاست نامبارک و ویرانگر واگرایی حداقل از راهپیمایی تاسوعا و عاشورای سال ۵۷ آغاز شد و در مراسم بهشت زهرا به مناسبت ایراد نطق رهبر انقلاب آشکار تر شد و پس از آن در اشکال مختلف از جمله در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اول بر آفتاب افتاد. تراژدی سیاست حذف پس از آن روشن تر از آن است که نیاز به یادآوری باشد. سیاست حذف خیلی زود در ابعاد گوناگون با استفاده از روشهای غیر اخلاقی و غیر قانونی به یک سنت رایج و تثبیت شده تبدیل شد. تذکرات دوستان انقلاب و دلسوزان کشور نیز چندان سودی نبخشید.
به یاد می آورم که در دوران چهار ساله مجلس اول من و برخی از همفکران (گاه فردی و گاه جمعی) با شما و آقای خامنه ای رئیس جمهور وقت گفتگو کرده و نسبت به برخی سیاستها و رفتارهای شما و به طور خاص حزب جمهوری اسلامی در مجلس و خارج از مجلس و به طور خاص در مورد همین سیاست حذف انتقاد کرده و آن را خلاف قانون و خلاف شرع و خلاف مصالح کشور و انقلاب و حتی در تعارض با مصالح نظام مورد علاقه شما دانستیم و نسبت به عواقب آن هشدار دادیم و گفتیم که استفاده از این روشها فتنه ای است که به تعبیر قران کریم سرانجام دامن همه را می گیرد و حتی ظالمان را در امان نخواهد گذاشت (اسناد مکتوب آن به صورت نطق های پیش از دستور و تذکرات آئین نامه ای و نیز نامه ها موجود است).
احتمالا تمام یا بخشی از آن گفتگوها و حداقل اسناد مکتوب را به یاد می آورید ولی به عنوان نمونه به دوسند مکتوب و منتشر شده اشاره می کنم یکی، نامه ای است که در پاییز سال ۶۲ پس از جنجال مجلس بر سر نطق پیش از دستور مهندس هاشم صباغیان (نماینده تهران) به شما نوشتیم و در آنجا طی بحث مفصل نسبت به فرجام این روشهای حذفی و سرکوبگرانه هشدار دادیم و گفتیم که آقای هاشمی! خلیفه کشی را باب نکنید! گرچه این نامه در آن زمان شخصی و در بسته بود اما درست در ده سال پیش در یکی از مطبوعات با همین عنوان منتشر شد. سند دیگر بیانیه ای است تحلیلی که جمعی از دوستان همفکر و منتقد به شما و دوستان تان در جریان استیضاح رئیس جمهور وقت نوشته و در اوایل تیرماه ۶۰ در دو روزنامه اطلاعات و کیهان انتشار یافت. این هر دو سند قابل دسترسی است. ما در آن نوشته ها و هشدار ها سخن جاودانه و خدایی امام علی (ع) را به یادتان آوردیم که: «الغالب بالشرّ مغلوب».
روزگار گذشت و پس از «عبور از بحران» و حذف کامل رقیبان (واقعی و خیالی)، به تدریج دایره سیاست حذف تنگتر شد و به «خودی» ها نیز رسید و دیگرانی نیز از دایره به بیرون پرتاب شدند. پس از پایان جنگ و درگذشت رهبر فقید انقلاب و تشکیل دولت شما، زمزمه غیر خودی بودن هاشمی رفسنجانی نیز در بیخ گوشها پیچید و بعد آشکارتر شد و در چهار سال اخیر به اوج خود رسید و اکنون به دست افرادی معلوم الحال و حداقل به تعبیر درست شما « بی ریشه » و حتی علف هرز ها کاملا از پرده بیرون افتاد و کار به جایی رسید که از رسانه ملی شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی را متهم به انواع فساد و انحراف از مسیر انقلاب و مصالح نظام و حتی همدستی با دولتی خارجی و توطئه برای برانداختن دولت می کنند. فاعتبروا یا اولی الابصار!
اکنون سخن من این است که جناب هاشمی! اگر از همان آغاز سنگ بنا را کج نمی گذاشتید و هشدارهای خیرخواهان را می شنیدید، اکنون کار به اینجا نمی رسید. شما در زمان اقتدار و مسؤلیت تان از همین روش استفاده کردید و یا در برابر ستمها و خلافکاریها و افشاگری های احمد نژادهای آن زمان دست به توجیه زدید و یا در بهترین حالت سکوت کردید. سکوتی که در آن شرایط سرنوشت ساز جز تأیید آن خلافها و نامردمی ها و بی اخلاقی ها معنا و حداقل نتیجه ای نداشت. به یاد می آورید افشاگری های دانشجویان پیرو خط امام را؟ حتما نطق های آتشین نمایندگان حزبی و حزب الهی مجلس اول در باره رئیس جمهور وقت و به تعبیر دشنام گونه شما و دوستان تان «لیبرالها» را به خوبی به خاطر می آورید! زمانی که در مجلس اول نمایندگان در بیرون مجلس و در داخل پارلمان بوسیله احمدی نژاد های صدر انقلاب مورد توهین قرار می گرفتند و کتک می خوردند (مانند کتک خوردن احمد سلامتیان نماینده اصفهان در همدان و کتک خوردن محمد محمدی گرگانی نماینده گرگان در دانشکده کشاورزی در گرگان) و یا با شخصیتی چون مهندس بازرگان و دکتر سحابی چنان می کردند، شما به عنوان رئیس مجلس چه کردید؟ به یاد می آورید که من و دوستان مان چند بار به شما مراجعه کردیم و برای حل مشکل و چاره جویی از شما کمک خواستیم؟ زمانی که دوست و هم سنگر و حداقل بسته شما مرحوم لاهوتی به چنان سرنوشتی دچار شد، عکس العمل صاحب قدرتی چون شما چه بود؟ آیا چند جمله تسلیت و حداکثر چند قطره اشک کفایت می کرد؟ آری این قانون است و سنت دیرینه تاریخ و رسم روزگار که وقتی خلیفه کشی باب شد، دیگر حد ندارد و دیوار کج بالا رفته روزی فرو می ریزد و ممکن است معماران را هم در زیر آوار نابود کند. تا آنجا که امروز نوبت به شخصیت دوم جمهوری اسلامی در دهه شصت رسیده و فردا امکان دارد که، چنان که شما هم به درستی اشاره کرده اید، به شخصیت اول کنونی نظام نیز برسد. 
۲ – و اما نکته دوم که مهم تر است این است که از آغاز، در نظام جمهوری اسلامی بحرانها و چالشها و حتی مسائل کم اهمیت را از طریق دخالت مستقیم و غیر مستقیم رهبری حل کرده و یا تخفیف داده و به هر حال رفع و رجوع کرده اید، چنان که خود شما هم بارها به این واقعیت اذعان کرده و به آن نیز عمل کرده اید که نمونه آخر آن ارسال همین نامه به رهبری و مذاکرات چند ساعته با ایشان است. در بهار سال ۷۹ نیز در خطبه ای نماز جمعه تهران فرمان توقیف گسترده مطبوعات به فرمان رهبری را ستودید و آن را نعمتی برای حفظ نظام و موجب خنثی کردن نقشه های دشمن دانستید.
سخن من این است که آیا قرار است در جمهوری اسلامی، تفکیک قوا و قانون حاکم باشد یا بنا است تمام کارها و حل و فصل امور ذیل ولایت فقیه و یا دخالتهای رهبری انجام شود؟ شاید در صدر انقلاب و پیش از تصویب قانون اساسی و استقرار کامل نظام جدید و حداکثر شرایط بحرانی و جنگ گاه دخالتهای رهبری اجتناب ناپذیر بود اما پس از آن و در شرایط عادی و قانونی چرا و با چه منطقی می توان از این شیوه استفاده کرد؟ گرچه عنوان «ولایت مطلقه فقیه» بدین معنا دانسته می شود که رهبری مجاز است در کار قوا دخالت کند و حتی قرارداد ها بین دولت و ملت را یک طرفه لغو کند (لابد یکی از موارد آن می تواند الغای قانون اساسی باشد) اما روشن است که این تفسیر از ولایت مطلقه فقیه آشکارا به معنای لغو مفهموم و کارکرد و فلسفه قانون و جمهوری و تفکیک قوا و دموکراسی و تمام اصول مدیریت مدرن است. می خواستم بدانم با این تحلیل موافقید و اشکال را قبول دارید؟ اگر ایراد را وارد می دانید پس استفاده از ابزار دخالت رهبری در اموری که راه حل قانونی دارد چرا و با کدام منطق و مصلحت صورت می گیرد؟ مثلا در همین مورد اخیر به لحاظ حقوقی (نه البته سیاسی) حادثه ساده ای رخ داده است و آن شخصی (ولو در مقام ریاست جمهوری) به شخصی دیگر (ولو رئیس مجمع تشخیص نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری) اتهاماتی وارد کرده است، راه آسان و سر راست حقوقی آن اقامه دعوی و رسیدگی در مرجع قضایی است و نیاز به دخالت فراقانونی ندارد.
به نظر می رسد استفاده از این ابزار چند اشکال اساسی دارد: ۱ – نقض قانون و اخلال در کار قوا و حداقل دور زدن قانون، ۲ – امکان استفاده دیگران و رقیبان از این ابزار، ۳ – تضییع حقوق افراد و یا گروههای محذوف جامعه به دلیل عدم امکان استفاده از این ابزار و ۴ – ایجاد و یا تقویت و تحکیم دیکتاتوری و خودکامگی و استقرار فرمانروایی مطلق و نا محدود. در مورد نخست توضیح داده شد اما در مورد دوم روشن است که اگر استفاده از این روش رایزنی پشت پرده مجاز باشد، نظرا و عملا این حق برای رقیبان قدرتمند نیز محفوظ است و آنان نیز مجازند و می توانند به موقع از آن به سود خویش سود ببرند. در عمل آنچه رخ می دهد نادیده گرفتن قانون و پیشبرد کار از طریق رایزنی و کدخدا منشی و توان قدرت چانه زنی و در واقع زرنگی و در نهایت جنگ قدرت و دیپلماسی پنهان و غیر شفاف حول رهبری است که قرار است بی طرف و محترم و هماهنگ کننده قوا باشد. این درست همان سنتی است که در دوران پیشا قانون در دربار شاهان حول شخصیت محوری «شاهنشاه» رایج بود اما گویا قرار بود که ما پس از انقلاب دارای نظامی مردم سالار و قانونمند باشیم نه نظامی فرد محور و تجدید سنت نادرست نقش شاه و دربار در اداره جامعه و سرنوشت مردم. 
در مورد سوم نیز قابل یادآوری است که در این میان تکلیف حذف شدگان و مغضوبان و مظلومان جامعه و به اصطلاح غیر خودیها در این کشور و در این نظام چیست؟ حال شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی می تواند چند ساعت پس از ارسال نامه ای سرگشاده (که حتی آن نیز موجب اعتراض و خشم رقیبان می شود) به دیدار رهبر برود و از حق خود دفاع کند، اما در نظام شخص محور و بی قانون هزاران هزار ستمدیده دیگر چه باید بکنند و چه می توانند بکنند؟ راه دور نمی روم همین نمایندگان مجلس ششم که به عنوان آخرین اقدام و از سر ناچاری اما در عین حال کاملا قانونی و مدنی برای اعتراض به ستمی که بر آنان و موکلانشان رفته بود در مجلس تحصن کردند ولی ظاهرا برای همیشه مغضوب واقع شدند و از قضا در همین مناظره کذایی نیز از زبان دوم مقام قانونی نظام مورد اتهام واقع شدند، می توانند از این امکان استفاده کنند و حق خود را بستانند؟ و اساسا به آنان اجازه اده می شود با رهبری دیدار کنند و حداقل سخنانشان شنیده شود؟ اشکال چهارم نیز نیاز به استدلال و حتی توضیح ندارد و فکر نمی کنم شما با آن مخالف باشید. بویژه که اکنون و در تجربه بیست ساله اخیر باید برای شما هم روشن شده باشد که استفاده ابزاری فراقانونی از مقام و موقعیت رهبری نظام، جز تقویت و تحکیم استبداد و دیکتاتوری نتیجه ای نداشته و ندارد. 
به هرحال جناب آقای هاشمی! شما هوشمندتر و آگاه تر از آن هستید که این مسائل و مشکلات را ندانید اما از باب یادآوری عرض می کنم که در دنیای مدرن و در مدیریت علمی و خرد ورزانه جمعی و دموکراتیک و قانونمدار امروز نمی توان با عدم شفافیت در سیاست و یا دور زدن قانون و یا دخالت های قوا در کار یکدگر و ارجاع هر امر مهم و غیر مهم به یک شخص، ولو تحت عنوان ولایت، به دیوان سالاری مدرن و کارآمد و ثبات و عدالت و آزادی دست یافت. اگر چنین باشد، این بحرانهای ساختاری در جهموری اسلامی ادامه پیدا خواهد کرد. گرچه معتقدم که اگر از روز نخست برای حل مشکلات سخاوتمندانه از فرامین فراقانونی رهبری استفاده نمی شد، کار به اینجا نمی رسید که شخصیتی چون شما در واکنش به تقلب در آرای صندوق آرا و تضییع حقتان نا امیدانه به خدا پناه ببرید و اکنون نیز به نامه سرگشاده و رایزنی پشت پرده با رهبری متوسل شوید و احتمالا از سر استیصال به این سنت نامبارک بیاویزید.
سخن آخر این که اگر در گذشه و تاکنون به هر دلیل از این ابزار و ابزار هایی چون حکم حکومتی استفاده شده است، پس از این به قانون و برابری و عدالت و نظام مردم سالار باز گردید که به سود همه است؛ حتی به سود نظام. این خواسته ای است که حداقل از انتخابات مجلس ششم و انتخابات دهم ریاست جهموری مطرح شده و در گفتارها و شعارها و حتی در برنامه های برخی کاندیدا ها (از جمله کاندیدای مورد حمایت شما) انعکاس یافته و از این رو یک خواست ملی و مشروع است. 
با دعای خیر برای شما و آرزوی بهروزی و سربلندی برای مردم و با امید به رهایی ملت بزرگ و با فرهنگ و متمدن ایران از جور ستم حاکمان و تزویر خودکامکان

حسن یوسفی اشکوری
۲۲ خرداد ۱۳۸۸ – ایتالیا

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.