esmail nooriala 01

باسمه کاری سیاسی به نفع کیست؟

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

esmail nooriala 01

esmail_nooriala_01اسماعیل نوری علا

این روزها «باسمه کاری» جانشین حملهء علنی و انتقاد صریح به یک کنش اصیل شده است و مستقیماً بی اثر کردن روند بر ساختن و علم کردن یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور را آماج خود قرار داده است. علت این جابجائی هم آن است که حملهء علنی و انتقاد صریح گاه می توانند «کنش اصلی» را با اهمیت تر هم جلوه دهند، حال آنکه باسمه کاری موریانه ای موذی است که پایه های جذابیت یک پدیده را می خورد و می تراشد تا عاقبت موجب شود که آن پدیده، همچون هیکل سلیمان، فرو ریزد و ناکام تمام شود.

آیا هیچ به واژهء ترکی «باسمه» یا «باصمه» و نیز تعبیرهای «باسمه کاری» و «باسمه ای» برخورده اید؟ این واژه تاریخ بلندی دارد و به همهء کوشش هائی اشاره می کند که طی آنها انسان می کوشد تا از یک نقش واحد نسخه های متکثری بوجود آورد. مثل نقشی که بر چوب و سنگ و فلز بکنند، آن را به جوهر بیالایند و بر پارچه و کاغذ بکوبند. باسمه کاری یعنی از «نقشی اصلی» نسخه های متعدد ایجاد کردن؛ و وقتی به چیزی صفت «باسمه ای» را اطلاق می کنیم مقصودمان آن است که آن چیز «اصلی» نیست اما نسخه ای یا تقلیدی از اصل است که به دلایل گوناگونی می تواند ساخته شده باشد و کلاً می توان آن را ، در اصطلاح، «بدلی» دانست. در فرهنگ های لغت هم آمده است که: «باسمه به مناسبت ثبت نقش و نگار بر پارچه و کاغذ، بر نقش و تصویر آدمی و غیره نیز اطلاق شده است؛ منتهی نقش و تصویری که از طریق چاپ تکثیر شده باشد و تصویر یا نقاشی قلمی نباشد. از این رو، توسعاً، در معنی “غیراصلی” یا “قلابی” هم به کار رفته است».

***

در زندگی اجتماعی نیز «پدیده های باسمه ای» فراوانند که طبعاً به دلایل گوناگونی بوجود می آیند و من می خواهم در مقالهء حاضر فقط به یک مورد از پدیده های باسمه ای سیاسی بپردازم؛ چرا که این روزها شاهد آغاز نوعی «باسمه کاری سیاسی» هستیم که حاصل کارش ـ چه نا آگاهانه و چه فرصت طلبانه ـ آن خواهد بود که هر کنش اصیل و درستی را به امری پیش پا افتاده و مسخره تبدیل کرده و آن را از اعتبار ساقط کند.

در این ساحت، باسمه کاری جانشین حملهء علنی و انتقاد صریح به یک کنش اصیل شده است و مستقیماً بی اثر کردن روند علم کردن یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات را آماج خود قرار داده است. علت این جابجائی آن است که حملهء علنی و انتقاد صریح گاه می توانند کنش اصیل را با اهمیت تر هم جلوه دهند، حال آنکه باسمه کاری موریانه ای موذی است که پایه های جذابیت یک پدیده را می خورد و می تراشد تا عاقبت موجب شود که آن پدیده، همچون هیکل سلیمان، فرو ریزد و ناکام تمام شود.

***

باری، می دانیم که با حدوث جنبش سبز، آن هم در پی سالیانی از سکوت و بی عملی و سپس رویاروئی با سرکوب بی رحمانه و بی وقفه، دور جدیدی از کوشش برای یافتن راه حلی که به پیروزی جنبش بیانجامد آغار شده است. زمینه های این کوشش فکری هم تجربهء به خیابان آمدن میلیون ها انسان ایرانی بود و توقع آنها از کسانی که بخاطرشان به خیابان آمده بودند، در راستای رهبری و به سرمنزل مقصود رساندن جنبش. در این روند مردم با خودداری آن «رهبران» از اینکه صراحتاً بگویند رهبرند و رهبری می کنند و پناه آوردن شان به تعارفاتی از این دست که «رهبر مردم اند و ما به دنبال آنها می دویم» روبرو شدند و، در همان حال، تلاش آنها را برای کنترل اعتراضات، جلوگیری از مطرح شدن شعارهای «ساختارشکن»، فاصله انداختن در میان روزهای تظاهرات، و مهلت دادن به نیروهای سرکوب برای تجدید نفس و قوا و روحیه مشاهده کردند. و عاقبت حصر خانگی این «شبه رهبران»، پایان یافتن نمودهای علنی جنبش دموکراسی خواهی، و تنگ شدن فضای زندگی سیاسی موجب شد که ـ منطقاً ـ امر تلاش برای ایجاد شورائی جهت نمایندگی جنبش و هدایت آت در راستای انحلال حکومت اسلامی به خارج کشور منتقل شود. در این مورد حضور نمایندگان رهبران مزبور و نیز نمایندگان احزاب سیاسی شناخته شدهء فعال در حکومت اسلامی خود دلیل محکمی بر ضرورت این «انتقال محل رهبری» بشمار می رود. باری، تنگ شدن فضای سیاسی در داخل کشور و زیر سرنیزهء حکومت اسلامی موجب شد که فکر ایجاد یک «آلترناتیو سیاسی غیرمذهبی و مبتنی بر اعلامیهء حقوق بشر در خارج کشور» احیا شده و احتجاج های دیگرانی که سال ها بود به این «خلاء» اشاره می کردند مورد توجه قرار گیرد و طرح هائی نیز در این مورد ارائه شود. بعبارت دیگر، اکنون «ضرورت ایجاد آلترناتیو» به یک «گفتمان گسترندهء سیاسی» تبدیل شده است.

تا این زمان مدعیان «آلترناتیو بودن» تنها به دو دسته تقسیم می شدند که لازم است آنها را از یکدیگر باز بشناسیم و، در کنار آنها، به جریان سومی اشاره کنیم که مدتی است شتاب گرفته.

***

دستهء نخست از آن گروه هائی است که کل رژیم حکومت اسلامی (قانون اساسی و ساختارهای منشعب از آن) را قبول داشتند اما «دولت اسلامی» (ریاست جمهوری و احیاناً مجلس اسلامی) را ناکارآمد و زیان کار ارزیابی می کردند و خواستار جانشینی آن بودند و بدین لحاظ خود را «آلترناتیو» می دیدند؛ آلترناتیوی در برابر دولت اسلامی. این گروه ها در طول سه دههء اخیر نام های مختلفی بخود گرفته اند: کارگزاران، ملی – مذهبی ها، مشارکتی ها، دوم خردادی ها و ـ بخصوص ـ «اصلاح طلبان»، که نام عامی است برای همهء کسانی که می خواهند «ساختمان» را نگاه دارند اما دست به «تعمیر» آن بزنند، مبادا که فرو ریزد!

به این اعتبار، می توان بیشتر شرکت کنندگان و نامزدهای ریاست جمهوری در ادوار مختلف انتخابات برای تعیین رئیس جمهور اسلامی را «آلترناتیوهای اصلاح طلب» دانست. آنها اپوزیسیون «دولت» (و نه «حکومت ِ») بوده اند و «آلترناتیو دولت» محسوب می شده اند؛ چرا که به هنگام نامزدی مجبور بوده اند اعتقاد عملی خود را به قانون اساسی حکومت اسلامی و اصل ولایت فقیه ثابت کرده و از فیلتر شورای نگهبان آن قانون اساسی بگذرند. یعنی، این «آلترناتیو دولت» از همان ابتدا مدعی «حفظ حکومت (رژیم)» بوده و، طبعاً، همواره از مخالف ایجاد آلترناتیوی برای حکومت بوده است. چه مهندس موسوی و چه شیخ کروبی و چه سید خاتمی و چه دیگر اصلاح طلبان همگی در همین مقوله می گنجند و بس.

من، در این زمینه، حتی کسانی همچون ابوالحسن بنی صدر را هم متصف به نوعی «اصلاح طلبی» می دانم، چرا که او نیز هنوز از «انقلاب اسلامی» و خارج شدن آن «انقلاب» از اصول خود دم می زند و نمی تواند خود را رئیس جمهور آن نوع حکومت اسلامی نداند که، به زعم او، از مسیر خود خارج و دگرگون گشته و لذا باید در برابر آن آلترناتیوی آفرید که شبیه آرمان های انقلاب 57 باشد. در واقع، بدون آن «آرمان های اسلامی» حتی ریاست جمهوری خود ایشان نیز فاقد مشروعیت می شود؛ بخصوص که ایشان عضو مجلس خبرگان برای تهیهء قانون اساسی حکومت اسلامی بوده و، با وجود مخالفت شان با ایجاد منصب ولایت فقیه، امضای خود را در پای آن قرار داده و بر اساس همان قانون نیز به ریاست جمهوری رسیده اند و، در نتیجه، بدون حکومت اسلامی، ایشان کسی خواهند بود همچون دیگر فعالان سیاسی سابقه دار خارج کشور؛ بی هیچ امتیاز ویژه و عطف به سابقه.

در نتیجه، حال که ما با مرحلهء تازه ای از تاریخ معاصرمان روبروئیم که در آن تقاضا برای ایجاد یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات بصورتی دم افزون مطرح شده است، این دستهء نخست (اصلاح طلبان رنگارنگ) بدان خاطر با این امر مخالف اند که اگر آلترناتیوی انحلال طلب بوجود آید و کل رژیم را بخطر بیاندازد، بصورتی ناگزیر برای آنان رژیمی در کار نخواهد ماند که بتوانند در آینده تصرف و اصلاح اش کنند، یا به بهانهء اصلاح آن بقدرت برسند. امید آنان به بقای رژیم و ضعیف شدن بخش در قدرت نشستهء آن است تا راه برای آنان باز شود.

***

دستهء دوم شامل کسان و گروه هائی است همچون شورای ملی مقاومت مجاهدین و یا احزاب سیاسی مختلف و، از جمله، حزب مشروطهء ایران که خود را نه «آلترناتیو دولت» که «آلترناتیو حکومت» دانسته و خواستار براندازی کل حکومت فعلی و جانشین کردن آن با یک حکومت از آن نوعی که آنها عرضه می دارند هستند. این گروه هم با آلترناتیوسازی جدید میانه ای ندارند. مثلاً، مجاهدین و شورای ملی مقاومت شان (که با وجود اعلام سکولار بودن حکومت آینده هنوز هم از آن با نام «جمهوری دموکراتیک اسلامی» یاد می کنند)، طبعاً، نمی توانند از ظهور و حضور یک آلترناتیو سکولار ـ دموکرات «جدید» استقبال کنند. احزاب سیاسی موجود در میان «اپوزیسیون حکومت» ـ اگر واقعاً دارای ساختارهای حزبی باشند و، بنا بر تعریف «حزب»، خود را آلترناتیو بدانند نیز بصورتی گریز ناپذیر اعتقاد خواهند داشت که نیازی به ایجاد یک آلترناتیو جدید نیست. مثلاً، در صورت مذاکرات یکی از جلسات دفتر پژوهش های حزب مشروطهء ایران، که برای بررسی یک طرح آلترناتیوسازی تشکیل شده بود، می خوانیم که «ما خودمان آلترناتیو هستیم.»

یعنی طبیعی است که دستهء دوم نیز نتوانند ظهور رقیبی نو را تحمل کنند بی آنکه این عدم تحمل بتواند نافی این واقعیت باشد که اعضاء این گروه، که بعنوان صاحبان آلترناتیوهائی برای حکومت اسلامی، همواره در طی سه دههء اخیر وجود داشته اند، در عمل نشان داده اند که نمی توانند ـ بعنوان یک آلترناتیو ـ از پس حکومت اسلامی برآیند و، لذا، نمی توانند منطقاً نافی ضرورت پیدایش یک آلترناتیو جدید برای هدایت مبارزات انحلال طلبانه باشند و اگر خیلی همت و اشتها و علاقه داشته باشند باید خود را آماده همکاری با یک ائتلاف بزرگ اپوزیسیون انحلال طلب در خارج کشور کنند؛ که تا کنون نکرده اند.

حال باید دید که از میان این دو گروه کدام یک می توانند راه باسمه سازی را در پیش بگیرند.

***

بی گمان، مطرح شدن چشمگیر ضرورت آلترناتیو سازی در برابر حکومت اسلامی، آن هم آلترناتیوی که در جمیع جهات ِ اثباتی و انکاری خود برعکس حکومت اسلامی باشد، برای دستهء دوم، یعنی آنانی که خویشتن و تشکیلات خود را «آلترناتیو واقعاً موجود ِ» حاکمیت فعلی در ایران می بینند، حادثهء ناگوار و سنگینی است اما، ظاهراً، این دستهء از آلترناتیو سازان و داران را نمی توان منشاء باسمه کاری در مورد آلترناتیو سازی جدید دانست، به این معنی که فرض کرد، مثلاً، مجاهدین بخواهند در کنار آلترناتیو شناخته شدهء خودشان آلترناتیوهائی باسمه ای نیز بیافرینند. در نتیجه می توان انتظار داشت که هرکس آلترناتیو خود را قبل از پیدایش شرایط موجود عرضه کرده باشد باید از موضع یک «آلترناتیو موجود» از پیدایش و گسترش فکر ایجاد یک «آلترناتیو جدید» انتقاد کرده و حتی به آن حمله نماید؛ بی آنکه بتواند ثابت کنند که آلترناتیو خودش توانائی انحلال حکومت اسلامی را دارد.

وضعیت دستهء اول (اصلاح طلبان) اما در این مورد مبهم تر است و شاید از طریق دیگری باید به پیدا کردن جای پای آنها در جاده های خاکی آلترناتیو سازی پرداخت.

***

آنچه که در قلمروی آلترناتیوسازی جدید در اولین نگاه آشکار می شود آن است که تعداد مدعیان جدید «آلترناتیو سازی از طریق متحد کردن اپوزیسیون حکومت اسلامی» روز به روز رو به افزایش است و آنها می کوشند در این مورد سریعاً اقدام کنند. یعنی، این روزها شاهد آنیم که گروه هائی اغلب ناشناس یا کمتر شناخته شده ای ظهور کرده و در شهرهای مختلف دنیا کنفرانس ها و همایش ها و سمینارها و برنامه های تلویزیونی برگزار می کنند که در هر یک از آنها عده ای به دور یک میز کنفرانس می نشینند و دربارهء اتحاد برای براندازی حکومت اسلامی صحبت می کنند و عاقبت هم بی نتیجه، و حداکثر با صدور قطعنامه و اعلامیه ای، کارشان به پایان می رسد و به خانه های خود بر می گردند و همان کارهائی را از سر می گیرند که همیشه انجام داده اند؛ یعنی هیچ نتیجه ای در راستای آلترناتیوسازی از این گردهمآئی ها حاصل نمی شود.

حال، از آنجا که این کار بی نتیجه مرتباً تکرار می شود، می توان پرسید که در پشت این تلاش ظاهراً بی حاصل کدام مقصودی نهفته است که موجب می شود تجربهء مزبور مجدانه و دائماً ادامه یابد؟

بنظر من، پاسخ آن است که در واقع، در پساپشت این جریانات، کسی اساساً قصد آلترناتیو سازی ندارد بلکه، با برگزاری «همایش های باسمه ای»، کوشش می شود تا هر همایش جدی و کارائی را که در آینده ممکن شود از هم اکنون در اذهان عمومی کاری بیهوده و بی نتیجه جلوه یابد.

می خواهم بگویم که در دوران فعلی، که حکومت اسلامی، در پی زلزله ای که در منطقه رخ داده، تضعیف و پریشان شده و احتمال سقوط آن می رود، کار طبیعی باید آن باشد که هر سازمان سیاسی که خود را شایستهء جانشینی آن می داند با صراحت قدم به جلوی صحنه بگذارد و برنامه های خود را اعلام کند؛ حال آنکه کوشش برای «بی حاصل جلوه دادن روند آلترناتیوسازی جدید» منطقاً باید یا کار خود همین حکومت باشد و یا کار گروه هائی که تنها می توانند، برای استفاده از ضعف حکومت و نیز از طریق جلوگیری کردن از پیدایش یک آلترناتیو فراگیر، خود را بعنوان تنها جانشین ممکن حکومت فعلی عرضه کنند و در این زمینه ـ بخصوص ـ چشم به یاری حکومت های غربی داشته باشند.

داستان «سردار مدحی» را می توان یکی از اینگونه کوشش ها برای بی اعتبار کردن کار جدی آلترناتیوسازی در خارج کشور دانست که اگرچه از جانب حکومت اسلامی هدایت می شد اما عناصر فرصت طلب خارج کشور را نیز در سناریوی خود دخالت داد. همچنین داستان مدحی ادامهء همان داستانی است که با ظهور «هخا» آغاز شد و در ادبیات سیاسی ایران به رایج شدن صفت «هخائی» انجامید؛ همان صفتی که امروزه بوسیلهء گروه دوم، در حمله به جریان آلترناتیوسازی جدید و اغلب بی خبر از اهداف اینگونه توطئه ها، بکار می رود تا آن را بی اعتبار کرده و به کاری مسخره و شوخی مانند تبدیل کنند، بی آنکه متوجه باشند که در پایان راه همین شوخی وارگی بر کارها و فعالیت های خود آنان نیز اطلاق خواهد شد.

***

باری، من قصد ندارم که در این مقاله بیش از این به هویت و ماهیت اینگونه باسمه کاران سیاسی بپردازم و شناختن آنان را بر عهدهء خود خواننده وا می گذارم. اما آنچه در این مقاله مورد نظر من است هشدار دادن به شخصیت ها و سازمان هائی است که بدون آگاهی از اینکه چرا آنها را به شرکت در اینگونه همایش ها دعوت می کنند چمدان هاشان را می بندند و ـ خواه از سر وطن دوستی و خواه بخاطر فرصت طلبی ـ راهی همایش دعوت کنندگان می شوند و دو روزی را به گفتگوهای همیشگی می گذرانند و سپس بی نتیجه بر می گردند.

بنظر من، این مدعوین، که برخی شان در میان نخبگان سیاسی خارج کشور حضور دارند، صرفاً سیاهی لشگر نمایشی محسوب می شوند که از اهداف و عواقب آن چندان خبری ندارند و دل خوش از آنند که کسی در هر کوشش سیاسی خارج کشور نام آنها را از قلم نیانداخته است. این فریب خوردگی پر غرور سخت تأسف برانگیز است. این دعوت شدگان باید از خود بپرسند که غرض از این هزینه کردن ها و انرژی گذاشتن ها برای ایجاد همایش های بی نتیجه چه می تواند باشد؟ آیا جز عادت دادن مردم به اینکه همهء اینگونه گرد هم آمدن ها پوچ و بی نتیجه است؟ جز مسخره نشان دادن هر کوشش سازنده برای یز پا کردن یک آلترناتیو فراگیر و جدی در برابر حکومت اسلامی؟ جز پراکندن تخم نومیدی و حرمان در میان آن همه جوانی که تجربهء تلخ دو سالهء اخیر را از سر گذرانده اند و اکنون، دل کنده از امکان پیدایش یک آلترناتیو انحلال طلب در داخل کشور، چشم به هم میهنان خارج کشورشان دوخته اند تا آنها، با استفاده از آزادی ها و امکاناتی که دارند، کاری انجام دهند؟

در عین حال اعتقاد دارم که برای تشخیص سره از ناسره، پدیدهء اصیل از پدیدهء باسمه ای، همایش راستین از همایش بی نتیجه، حتماً معیار و سنجه و خط کشی وجود دارد که بتواند دعوت شدگان به همایش های مربوط به اپوزیسیون انحلال طلب حکومت اسلامی در خارج کشور را کمک کند تا تشخیص دهند که آیا به کاری اصیل و جدی فراخوانده شده اند و یا قرار است سیاه لشگر نمایشی سراسر کمدی شوند که می خواهد کوشش سکولار ـ دموکرات های ایران برای ایجاد یک الترناتیو نوین و فراگیر را به بن بست بکشاند.

***

من، اگر عمری بود، در هفته های آینده، در حد توان فکری خود، به طرح اینگونه معیارها نیز خواهم پرداخت ولی امیدم آن است که همین مختصر کنونی بتواند لحظه ای «مدعوین ِ» اینگونه همایش ها را به فکر وادارد تا، قبل از شرکت در آنها و رونق بخشیدن به کار بیهوده شان، از چند و چون کار دعوت کنندگان آگاه شوند و، با دستکاری در شعر حافظ، «به هر درش که بخوانند، “بی خبر”، نروند». چرا که بی خبری همیشه تبدیل کنندهء آدمی به سیاهی لشگر سوء استفاده چی ها بوده است.

من دقت کردن بی ملاحظه در این مورد را وظیفهء هر مبارز راستینی می دانم که به انحلال حکومت اسلامی می اندیشد. در واقع این وظیفه بر شانهء نخبگان سیاسی خارج کشور گذاشته شده است که، با امتناع از شرکت در همایش های بی هدف و پر از شعارهای تو خالی، راه سوء استفادهء دشمنان آلترناتیو سکولار ـ دموکرات آینده را ببندند.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.