احمد اشرف
هنوز چند سالی از انقلاب ۱۳۵۷ ایران سپری نشده بود که یکی از دوستان که «هم مورخ بود و هم روزنامه نگار» با شگفتی می گفت: «هنوز هستند کسانی که دربارهء علل انقلاب سخن می گویند و اتلاف وقت می کنند». نگارنده از این اظهار نظر شگفت زده شدم. هنوز یکی دو سالی از این گفتگو نگذشته بود که یکی از مورخان برجستهء تاریخ بریتانیا کتابی که نکات تازه ای درباره علل انقلاب بریتانیا در قرن هفدهم بود منتشر کرد و نشان داد که حتی پس از گذشت چند قرن هنوز «نکاتی تازه یاب» در باب آن جریان بزرگ تاریخی وجود دارد که هم از منابع و اسناد و مدارک تازه از آن دوران بدست می آیند و هم از دیدگاه ها و نظریه های تازه در باب انقلاب.
انقلاب مشروطه هم هنوز از همه جوانب بررسی نشده و برخی از نظرهای شایع و مورد باور همگان با اسناد و مدارک معتبر تاریخی همخوان نیست. از جمله نقش انگلستان به عنوان نیروی محرکه انقلاب مشروطه است که در این “ملاحظات” بدان خواهیم پرداخت.
چند روایت از تحصن در سفارت
تحصن تاریخی گروه بزرگی از اصناف وتجّار و طلاب در باغ سفارت انگلیس در تهران، که با پناه دادنِ عده ای از تجار مشروطه طلب (که در ۱۸ جمادی الاول سال ۱۳۲۴ به باغ سفارت در تهران پناه برده بودند) آغاز شد و با شتابی باور نکردنی در زمانی کوتاه به حدود ۱۴۰۰۰ نفر فزونی گرفت و با اعطای فرمان مشروطّیت در تاریخ ۱۹ جمادی الثانی پایان یافت، به حق به عنوان مهمترین عامل تحقق انقلاب مشروطه شناخته شده و مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است. چند روایت عمده از این رویداد بزرگ پرداخته شده است. یکم،تاریخ نگاران یا خاطره نویسانی که آن را امری طبیعی و تصادفی پنداشته اند. دوّم، کسانی که آن را ازباب توطئه بریتانیا برای تضعیف ایران دانسته اند؛ و سوم، مفسّرانی که آنرا نقشه ای برای انتقال رهبری جنبش از علما به روشنفکران لیبرال و انگلوفیل تصور کرده اند. غالب نویسندگان متمایل به انقلاب مشروطه، که یا خود دست اندرکار وقایع و شاهد تحولات بوده اند و یا از دور دستی برآتش داشته اند، پناه دادن به مردم و گسترش شتابان آن را ناشی از سیر طبیعی حوادث و مشی خود به خود وقایع دانسته و آن را از باب سیاستی از پیش اندیشیده و حساب شده از سوی بریتانیا ندانسته اند.(۱) گروهی دیگر برپایی مشروطیت در ایران را توطئه بریتانیا می دانند. حاج مخبرالسلطنه هدایت، که خود در جریان انقلاب مشروطه حاضر و ناظر بوده و از سفارت هم دیدن کرده است احتمال توطئه را دست کم نمی گیرد و می گوید:«از سفارت منع و تشویق توأماً میشد»، حدسی که تا حدی درست است. امّا، بلافاصله می گوید «کاشف به عمل آمد که قبلاً عده [عده ای]. مبال در سفارت تدارک شده بود»… مخارج آن بساط از کجا می رسید معلوم نشده همه قسم حدس می شود زد، «دُم خروس هم پیداست.»(۲) البته نگاه دقیق به اسناد مختلف نشان می دهد که سیاست رسمی بریتانیا منع تحصّن بوده(۳)، و به روایت ناظم الاسلام «تدارک مبال» هم کاملاً محل تردید است چون نظر سفارت به تحصن در قلهک بوده و مخارج آن را هم محتملاً تجّار بزرگ تقبل کرده و پرداخته بودند.(۴) اما از میان مفسّران بعدی انقلاب مشروطه، که آنرا حاصل توطئه سنجیده و حساب شده بریتانیا می دانند دو روایت قابل تأمل است: یکی نظر محمود محمود مورّخ روابط ایران و انگلیس در قرن ۱۹ میلادی و دیگری قرائت رسمی از انقلاب مشروطه که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ از سوی محافل دولتی رواج گرفته است.
۱-۱ روایت محمود محمود
از روایت هاتی شایع در باره انقلاب مشروطه یکی آن است که این جنبش بزرگ تاریخی به دست پنهان سیاست انگلیس و به منظور ریشه کن کردن نفوذ روسیه تزاری در ایران پدید آمد. نام آورترین ناشر این روایت محمود محمود است که در کتاب مفصل خویش می گوید: «انگلستان برای از میان بردن ایران با دو مانع بزرگ روبرو بود: اول دربار شاه و دوّم روس ها. مانع اول را با مشروطیت ایران و دومی را با معاهده ۱۹۰۷ از میان برداشتند. . . بواسطه این دو پیشامد ایران رو به زوال گذاشت و هرچه داشت از دست داد.» امّا مهمتر از این روایت تعبیر دور از ذهن محمود محمود از انگیزه سیاستمداران انگلستان برای عقد قرارداد ۱۹۰۷ ناظر برتقسیم ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس است: تحریک ایرانیان برای مشروطه خواستن جزو نقشه ای بوده برای عملی نمودن قرارداد۱۹۰۷. . . نقشه انگلیس ها برای زوال سلسله قاجار، که تقریباً یک قرن تحت حمایت روس ها قرار داشت، این بود که می بایست با دست خود روس ها از بین برود. . . انگلیس ها ناصرالدینشاه را کشتند برای اینکه مظفرالدین شاه علیل و پیر فرسوده به جایش نشیند. محمدعلیشاه را برداشتند تا یک طفل نارس تاج و تخت ایران را تصاحب کند. (۵) هواداران روایت توطئه انگلیس در راه اندازی انقلاب مشروطه غالباً دو دلیل برای اثبات نظر خود می آورند: یکی این که شورشیان به تشویق و ترغیب نمایندگان سیاسی بریتانیا در باغ سفارت انگلیس متحصن شدند و دو دیگر این که در همانجا بود که برای نخستین بار لفظ مشروطه را بر سر زبان آنها انداختند و در اخذ فرمان مشروطیت آنان را یاری کردند. این دو دلیل هر دو نادرست اند و با اسناد معتبر تاریخی نمی خواند: نخست آن که نه تنها مفهوم سلطنت مشروطه و قانون اساسی از اواخر قرن ۱۹ مورد بحث محافل روشنفکری ایران قرار داشت، بلکه پیش از آنکه هنگام تحصّن در سفارت بر سر زبان ها افتد در تحصّن بزرگ علما در قم مورد جرّ و بحث میان سید عبدالله طباطبائی، یکی از دو رهبر بزرگ روحانی مشروطه، و شیخ فضل الله نوری، از مخالفین سرسخت آن، قرار گرفته بود.
۲-۱ تاریخ مشروطه احمد کسروی؛ روایت رسمی از انقلاب مشروطه
بررسی و تحقیق در باره نقش انگلستان در انقلاب مشروطه بدان سبب اهمیتی خاص دارد که روایت توطئه بریتانیا برای برپایی انقلاب مشروطه به منظور «انتقال رهبری جنبش عدالت خواهی مردم ایران از علماء به روشنفکران انگلوفیل» سال هاست به عنوان قرائت رسمی از انقلاب مشروطه از سوی مقامات و نهادهای رسمی و نیمه رسمی دولتی تبلیغ می شود. در این بررسی کوتاه به عنوان نمونه ای از این دیدگاه، نگاهی خواهیم داشت به تفسیر مبسوطی که زیر عنوان «مقدمه ناشر» از سوی مؤسسه نیمه دولتی انتشارات امیرکبیر برچاپ شانزدهم تاریخ مشروطه ایران، نوشتۀ احمد کسروی که در سال ۱۳۶۳ منتشر شده است. این مقدمه با این فرض آغاز می شود که: گرچه بیش از ۷۸ سال ازانقلاب مشروطیت نمی گذرد با این وجود هیچ واقعه ای مانند آن با جعل و تحریف و ابهام روبرو نبوده است. علت آن را باید در سیطره غربزدگی بر فرهنگ و تفکر کشورمان دانست که مشروطه زدگی وجه غالب سیاسی آن است.(۶) متاسفانه نویسنده مقدّمه، که ترجیح داده در میان این مطالب گمنام بماند، برای اثبات این فرض که «مشروطه زدگی وجه غالب سیاسی سیطره غرب زدگی» است و اینکه لفظ “مشروطه” را نیز برای نخستین بار مأموران سیاسی بریتانیا در ذهن مشروطه خواهان القاء کرده اند، نه تنها خدمتی به رفع ظُلمات جعل و تحریف و ابهام» نکرده بلکه به گسترش دامنه این ظُلمات “۷۸ ساله” (تاسال انتشار مقدمه در چاپ شانزدهم) مدد رسانده است. هدف اصلی «مقدمه ناشر» آن است که توهم توطئه بریتانیا را، با تهذیب و تحریفِ کاملِ گزیده ای از مطالب کتاب تاریخ بیداری ایرانیان تألیف ناظم الاسلام کرمانی و افزودن عبارات حساب شده ای به آن ها به تفصیل بیان کند. بنابراین روایت، اساس سیاست انگلستان آن بود که «با رخنه کردن درنهضت، رهبریت این نهضت ملی را به تدریج در جهت اهداف خود هدایت کند. تحصن بست نشینان در سفارت انگلستان، این فرصت طلایی را به آن دولت داد.»(۷) بنابراین روایت رسمی از انقلاب مشروطه هم توده های مردم و هم علما، از ابتدا تا انتهای کار، تنها خواهان تاسیس عدالتخانه بوده اند و این درست هنگام تحصّن در سفارت بود که ناگهان محافل سفارت فکر مشروطه را به رهبران جنبش القاء کردند تا به طور طبیعی رهبری جنبش مشروطه خواهی با روشنفکران باشد و نه با علما. تأمل و دقت در منابع و اسناد تاریخی متعدد نشان می دهد که نه «عدالتخانه» از ابتدا مورد درخواست علما و یا توده مردم بوده و نه فکر مشروطه خواهی بدون هیچ سابقۀ ذهنی در تحصّن تاریخی به مردم القاء شده است. افزون براین، مطالب مفصلی که در روایتِ ناظم الاسلام آمده است این فرض اساسیِ «مقدمه ناشر» را که سفارت مردم را تشویق به پناه بردن کرده و یا به اشاره سفارت سربازان را از اطراف سفارت برداشته نداشته بلکه شرح مفصل رویدادها خلاف این ادعا را متحمل می سازد.
از شورش تا انقلاب
شاید نگاهی به جنبش مشروطه از منظر تحول خواست های اساسی نیروهای محرکه آن برخی از ابهامات و اختلاف نظرها درباره شناخت «ماهیت» این جنبش بزرگ تاریخ ایران را تا حدی روشن کند. اگر ازاین منظر مراحل تکاملجنبش را نگاه کنیم سه دور متمایز درآن می یابیم: درآغازِ کار، جنبش با خواست های کاملاً سنتی و ریشه دار، به منظور اعتراض به افزایش حقوق گمرکی که از سال ۱۹۰۰ پدید آمده بود، برپا می شود و آنگاه، در سیر حوادث و مشیِ وقایع، پا به مرحله گذار می گذارد و به ابتکار روشنفکران و تأیید کامل سران حکومت در شعار مردم پسند و چند پهلویِ «عدالتخانه» تبلور می یابد و سرانجام با یک تعبیر انقلابی از این واژه به معنای مجلس شورای عدالت و مجلس شورای ملی به جای نظام دیرین «دیوان خانه عدلیه» که استنباط سران حکومت بود، به خواست اصلی جنبش تبدیل می شود.(۸)
۱-۲ شورش سنتی
نیروی محرکه جنبش مشروطه خواهی ابتدا از نوع اعتراض های سنتی در ایران و دیگر کشورها در دوران پیش از عصر جدید بود. این اعتراض های جمعی غالباً هنگامی پدید می آمد که دستگاه حکومت و طبقه حاکم به حقوق اولیه مردم و یا گروه خاصی که که آنرا حق مسلم و گرانبهای خود می دانستند تجاوز می کرد و بدین ترتیب آنان را از بخشی از حقوق سنتی خویش محروم می ساخت، همچون افزایش ناگهانی نرخ نان و یا افزایش مالیات و عوارض گوناگون و یا افزایش سهم مالکانه به زیان رعایا. این گونه قیام ها به گونه ای مزمن در ایران و جوامع دیگر امری متداول بود. براین منوال از سال ۱۹۰۰ تا سال ۱۹۰۵ اعتراض های جمعی برمحور خواست تجّار بزرگ برای جلوگیری از افزایش درآمد گمرکات، به سبب کارآیی و مدرنیزه شدن ادارات گمرک بدست رؤسای بلژیکی گمرکات ایران، دور می زد. چنانکه درآمد گمرکات از ۲۰۰۰۰۰ لیره درسال ۱۹۹۸ به ۰۰۰, ۶۰۰ لیره در سال ۱۹۰۴ افزایش یافته بود که بخش عمده ای از ۴۰۰۰۰۰ لیره اضافه درآمد به تجّار تحمیل شده بود که آن را اجهافی بزرگ در حق خود می دانستند. بنابراین روشن است که خواست تجّار بزرگ نه تنها ربطی به خواست های انقلابی نداشت بلکه کاملاً سنتی و به منظور برهم زدن تنها دستگاه مدرنی بود که امین الدوله، صدر اعظم اصلاح طلب، به منظور افزایش درآمد دولت تدارک دیده بود. درآن زمان بنیه مالی دستگاه دولت زیر فشار فزاینده افزایش هزینه ها به سبب اشاعه فرنگی مابی رجال و مخارج ناشی از تجملات تازه آنان بود. با این مقدمات بود که به سال پرحادثۀ ۱۹۰۵ تقاضای مستمر و پنج ساله تجّار بزرگ برای کاهش نرخ گمرک کالا های وارده و صادره همزمان شد با بروز شکاف های عمیق در دستگاه حاکمه و تشدید روزافزون اختلاف های داخلی و نزاع میان جناح های گوناگون رجال کشور و رقابت های علمای تهران برای دستیابی به موقوفات و مساجد و مدارس علمیه. این عوامل سبب شد تا شعار تازه ای بر محور عزل مسیو نوز، رئیس کل گمرکات و علاءالدوله حاکم تهران متبلور گردد. بدین گونه، از همان آغاز کار در مرحله نخست شعار محوری شورش از خواست اقتصادی به خواست سیاسی- اقتصادی تحوّل پیدا کرد. امّا، تا این مرحله پایداری دشمنان عین الدوله برای عزل آن دو و مآلاً خود عین الدوله نقش عمده داشت. هنگامی که کار اختلاف میان علما و بازاریان با عین الدوله و علاء الدوله بالا گرفت و علما به عنوان اعتراض به حضرت عبدالعظیم مهاجرت کردند ایادی امین السلطان، سالارالدوله (مدعی سلطنت)، اعتصام السلطنه و رکن الدوله آنها را با کمک های کلان مالی خود مدد می رساندند. تا روزهای آخر مهاجرت صغری به حضرت عبدالعظیم، خواست اصلی مهاجرین عزل نوز و علاءالدوله بود اما درآخر کار بود که به وساطت سفیر عثمانی تقاضای تازه ای که جنبه عمومی داشت به عنوان تاسیس «عدالتخانه» به فهرست خواست ها افزوده شد. برای پی بردن به دلائل شرکت بسیاری از علما و تجار در جنبش بی مناسبت نیست که به فهرست نهایی خواست هایشان و ملاحظاتی که درباره این خواست ها در نظر داشت، توجه کنیم:
- ۱. لغو امتیاز عسگر کاریچی در راه تهران- قم؛
- ۲. مراجعت محترمانۀ حاج میرزا محمد رضای کرمانی که حاکم کرمان او را به مشهد تبعید کرده بود؛
- ۳.برگرداندن مدرسه مروی به جناب شیخ مرتضی که بدستور عین الدوله به امام جمعه(داماد شاه) واگذار شده بود؛
- ۴. بنای عدالتخانه ای در ایران که در هربلدی از بلاد ایران یک عدالتخانه برپا شود که به عرایض و تظلمات رعیت رسیدگی شود و به طور عدل و مساوات رفتار کنند؛
- ۵.اجراء قانون اسلام درباره آحاد و افراد بدون ملاحظه احدی؛
- ۶. عزل مسیو نوز از ریاست گمرک و مالیه دولت؛
- ۷. عزل علاء الدوله از حکومت تهران؛
- ۸. موقوف کرودن پرداخت تومانی دهشاهی کسری مواجب و مستمرات مردم به اجزاء صندوق مالیه.
توضیحی که ناظم الاسلام در باره این فهرست می دهد حائز اهمیتی بسیار است. پس از چند هفته که از مهاجرت صغری می گذرد آقایان از عاقبت کار بیمناک می شوند و، به توصیه حاج میرزا یحیی دولت آبادی، سفیر عثمانی را واسطه صلح قرار می دهند تا خواست های آقایان را شخصاً به شاه برساند. وقتی سفیر فهرست درخواست ها را می بیند می گوید «اگر استدعای آقایان نوعیت داشته باشد من توسط در صلح می کنم والا اگر مستدعیات شخصیت داشته باشد (یعنی شخصی باشد یا معطوف به منافع گروه خاصی باشد) من اقدام نخواهم کرد.»(۹) دولت آبادی می گوید: برای انجام مقصود سفیر عثمانی وی پیشنهاد کرده است که «تأسیس عدالتخانه» را هم به فهرست اضافه کنند. ناظم الاسلام ضمن تایید نظر دولت آبادی می گوید «آقا میرمحمد طباطبائی کاملاً تأسیس عدالتخانه را در نظر داشتند اما آنرا درآن زمان مصلحت نمی دانستند. (البته چنانکه خواهیم دید، آقای طباطبائی حتی با عنوان حکومت مشروطه سلطنتی هم از سال ها پیش آشنائی داشتند ولی آنرا زود می دانستند.»(۱۰) در این برهۀ حساس عین الدوله و درباریان که عزل نوز و علاء الدوله را برنمی تابیدند، بجای عزل آن دو درخواست بسیار مبهم و سیّال و چند پهلوی «عدالتخانه» را که «تا آن زمان رسماً و علناً بر زبان ها جاری شده بود» به تصور این که همان نهاد سنتی اداری «دیوانخانه عدلیه دولتی» است می پذیرند و حربه ای برنده و عوام فهم به دست رهبران جنبش آزادیخواهی که به معنای واقعی آن وقوف کامل داشتند می دهند.
۲-۲ انقلاب مشروطه؛ مرحلۀ گذار از شورش به انقلاب
درمرحلۀ دوم، که در فاصله میان مهاجرت صغری به حضرت عبدالعظیم و مهاجرت کبری به قم آغاز می شود، همه کشمکش های ایدئولوژیک بین دستگاه حکومت و شورشیان برسر تأسیس «عدالتخانه» و تعبیرها و تفسیرهای گوناگون متضاد در باره آن دور می زند. عدالتخانه به معنایی که به ظاهر گفته می شد برقلب مردم و توده بازاری و طلاب و علما می نشست. عدالتخانه یعنی جایی که در آن به «عدل» و «مساوات» با همه رفتار شود. عدل یکی از اصول پنجگانه تشیّع و به گوش همه آشنا بود (گرچه معنای واقعی آن درجه ای از آزادی نسبی ارادۀ انسان میان جبرالهی و اختیار انسانی است). در این دوره است که طباطبائی به بسط مفهوم «عدالتخانه» می پردازد و آنرا از «دادگاه صالحه عادله» در هر شهری به مفهومی بسیار نزدیک به سلطنت مشروطه ارتقاء می دهد تا در مرحله سوم که هنگام غیبت کبری و تحصن در سفارت است آنرا به صراحت اعلام کند. به عنوان نمونه در انتقاد از تعلل عین الدوله در تأسیس «عدالتخانه» به او می نویسد: خوب مطلعید و هم بدیهی است و می دانید، اصلاح تمام اینها منحصراست به تاسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علماء. عجب در این است که مرض را شناخته و طریق علاج هم معلوم، اقدام نمی فرمائید. . . . حال ایران حال مریض مشرف به موت است. (۱۱) هنگامی که عین الدوله به دفع الوقت ادامه می دهد، طباطبائی، در نامه ای به شاه، پس از شرحی مفصل از مظالم بی حدّ و حصر حکام و ماموران دولت می گوید: اعلیحضرتا! تمام این مفاسد را مجلس عدالت، یعنی انجمن مرکب از تمام اصناف مردم، که درآن انجمن، به داد عامه مردم برسند، شاه و گدا درآن مساوی باشند چاره خواهد کرد. (۱۲) عین الدوله نه تنها به خواست های اساسی خواستاران «عدالتخانه» وقعی ننهاد و هر روز ایشان را دست به سر کرد، بلکه به سختگیری های تازه پرداخت و عده ای از هواداران اصلاحات را زندانی یا تبعید کرد. امر بر اهالی تهران چنان سخت شد که «شب ها احدی جرئت نمی کرد از خانه خود خارج شود.»(۱۳) درهمین ایام که مصادف با یکی از مراسم سوگواری مذهبی بود بهبهانی صبح ها و طباطبائی طرف های عصر مجالس روضه خوانی برگزار می کردند و درآن ها دوباره به انتقاد از اوضاع می پرداختند. از آنجا که هواداران استبداد آن ها را به مخالفت با اسلام و سلطنت متهم می کردند، در یکی از این مجالس بهبهانی به انتقاد از وضع پرداخت و با اندکی عقب نشینی گفت: هشت ماه بلکه زیادتر می باشد که جز این یک کلمه “عدل” دیگر چیزی نگفته ایم. در خلوت و جلوت، دربالای منبر، در مسجد و خانه واضح و آشکار. . . حالا بعضی می گویند ما مشروطه طلب و یا جمهوری طلب هستیم. . . .اگر گفتیم معدلت می خواهیم غرض این بود که مجلس تشکیل شود و مجلس و انجمنی داشته باشیم که درآن مجلس به داد مردم برسند. . . ما عدل و عدالتخانه می خواهیم، ما اجرای قانون اسلام را می خواهیم، ما مجلس می خواهیم که درآن مجلس شاه و گدا درحدود قانون مساوی باشند. ما نمی گوئیم مشروطه و جمهوری، ما می گوئیم مجلس مشروعۀ عدالتخانه.(۱۴) درهمین زمان بود که «انجمن مخفی دوم» به عضویت میرزا محمد صادق طباطبائی، پسر آیت الله طباطبائی و میرزا مهدی، پسر شیخ فضل الله نوری، و عده ای که بعدها کمیته تندروی مجازات را تشکیل دادند، همانند ابوالفتح زاده و منشی زاده تشکیل شد و به تبلیغ برای مشروطیت واقعی را گسترده کرد. مرحله گذار که مصادف با یک سلسله حوادث پیش بینی نشده که منجر به قتل دو طلبه جوان و اجتماع مردم در مسجد شاه و حمله سربازان به مردم بود عرصه را بر روسای روحانی تنگ و آنان را وادار به اجتماع در مسجد شاه و مهاجرت به قم کرد. شیخ فضل اله نیز که تا آن روز وارد حوزه مخالفان حکومت نشده بود به اصرار مردم به مسجد جامع آمد و پس از دو روز که از هجرت علما به قم گذشته بود به آنان پیوست. هجرت کبری موجب بست نشینی بزرگ تاریخی در باغ سفارت انگلیس در تهران و آغازگر مرحله سوم یا مرحله انقلابی شورش مشروطه خواهان گردید.(۱۵)
۳-۲ مرحلهء خواست های انقلابی
چنانکه دیدیم مرحله اول که با مهاجرت صغری آغاز می شود کاملاً، جنبه سنتی داشت و خواست های شورشیان همانند خواست هایی بود که از دیر زمان هنگام از کف رفتن بخشی از سهم دیرینه مردم یا طبقه و قشر بخصوصی عنوان می شد و به شورش می انجامید. مرحله دوّم دوران تحول مفهوم مبهم «عدالتخانه» از «دیوانخانه عدلیه دولتی» به مجلس عدالت، که همه طبقات در آن نماینده داشته باشند، بود. در مرحله سوم خواست های انقلابی از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطه تحول یافت. این تحول با مهاجرت کبری به قم و پناه آوردن سران شورش و عامه مردم به سفارت انگلیس به ثمر رسید و مورد تفسیرهای گوناگون قرار گرفت. مهاجرت علمای معترض به قم، و وحشتی که از فشار فزاینده حکومت عین الدوله بر سران شورشیان وارد می شد و احساس شدید نا ایمنی تجّار بزرگ، که کمک های مالی به مهاجران کرده بودند، سبب شد تا بهبهانی طی دونامه از نماینده سیاسی بریتانیا تقاضای همراهی و کمک کند. نامه های بهبهانی به سفیر و تحصن تجار که به دنبال ارسال نامه ها صورت گرفت، سبب بحث و گفتگوی فراوان درباره توطئه بریتانیا در برپایی انقلاب مشروطه ایران شده است. بنا براین روایت، سفارت بریتانیا با پذیرفتن گروه کثیری از شورشیان درباغ سفارت و القاء لفظ مشروطه به آنان نقش اساسی در برپائی و به ثمر رساندن انقلاب داشته است.. در واقع، رابطه سید عبدالله بهبهانی با سفارت بریتانیا از مضامین مورد علاقه در توّهم توطئه بریتانیا در جنبش مشروطیت بوده است. نویسندۀ «مقدّمه ناشر» در تاریخ مشروطه کسروی نیز در این باب می گوید «در بعد از ظهر همان روز هجرت علما به قم جمعی از تجار، به سبب احساس ناامنی فزاینده به سفارت انگلستان پناهنده شدند.»(۱۶) در اینجا است که نویسنده مقاله همه واقعیت های تاریخی را، که هم ناظم الاسلام و هم کسروی در آثار خویش آورده اند، به گونه ای آشکار تحریف می کند تا با انتخاب چند جمله ناقص و خارج از متن از هر دوکتاب روایت رسمی را به اثبات رساند. وی با آنکه گزیده ای ناقص از مطلب مندرج در کتاب کسروی را در زیرنویس می آورد طوری وا نمود می کند که گویا تأکید کسروی براین که بهبهانی فقط نامه ای به سفارت نوشته و سخنی از تحصن به میان نیاورده است، تنها دیدگاه فردی و بی مأخذ کسروی است که به روایت ایشان کاملاً مغایر گفته های ناظم الاسلام است. حال آنکه نگاهی حتی سطحی به مطالبی که در دوکتاب مندرج است و جزئیات امر را نشان می دهد نظر کسروی را تایید می کند. کسروی هردو نامه بهبهانی را برمبنای اسناد رسمی بریتانیا، که در اسناد کاملاً سرّی نیز که پس از ۵۰ سال گشوده شد آمده اند، مورد تائید قرار می دهد و می گوید مرِدم از پناه بردن شیخ الرئیس و شیخ زین الدین، که برای رهایی از تعقیب ماموران در سفارت عثمانی بست نشسته بودند سرمشق گرفتند و برای ایمنی خود به فکر بست نشینی در یکی از سفارتخانه ها افتادند. اما چون «عثمانیان این زمان سپاه به مرز فرستاده دشمنی با ایران پیدا کرده بودند و دولت روس از مشروطه دور. . . ناگزیر سفارت انگلیس را برگزیدند.» (۱۷) سپس به نقل از کتاب آبی می گوید بهبهانی دونامه به سفیر نوشت. به نامه اول، که یاوری او را برای تامین جان کوشندگان درخواست کرده بود پاسخ سفیر چنین بود: «دولت انگلیس یاوری به کسانی نتواند کرد که رفتارشان با دولت خود دشمنانه است.» در نامه دوم که هنگام مهاجرت به قم بود نوشت که «ما علما و مجتهدان چون نمی خواهیم کار به خونریزی کشد از شهر بیرون می رویم ولی از شما خواستاریم که در این کوشش با بیدادگری، همراهی از ما دریغ ندارید.» کسروی آنگاه نتیجه می گیرد که منظور بهبهانی میانجیگری سفیر بوده تا پیام های آنها را به شخص شاه برساند. چنانکه در مهاجرت صغری از سفیر عثمانی خواسته بودند.(۱۸) ناظم الاسلام در تاریخ بیداری به تفصیل بیشتری به این مسئله پرداخته و می گوید پس از آن که زن حاجی حسن برادر حاجی محمدتقی بنکدار را که در مهاجرت صغری وکیل خرج آقایان بود به خانه عین الدوله بردند تجار حامی مشروطه از جان و ناموس خود بیمناک شده و به فکر بست نشینی درسفارت افتادند و برای نیل به مقصود با سید علاءالدین نامی که با اجزاء سفارت مراوده داشت، جهت وساطت، تماس گرفته و می گویند «ما سیصد تومان به شما می دهیم که ما را ببرید در سفارتخانه انگلیس و همراهی کنید که از ما پذیرایی کنند.» امّا حتی با وساطت او «اجزاء سفارتخانه در اول امتناء و بالاخره جواب دادند که پذیرایی از تجّار می شود، لیکن به شرایطی که از آن جمله است: عدم جنحه و جنایت و مفلس بودن و ورشکستگی که بخواهد مال مردم را بخورد.»(۱۹) با این شگردها عده ای از تجار به سفارت پناهنده می شوند و آنگاه روز به روز شمار آنان افزون می شود تا به حدود ۴۰۰۰ نفر می رسد. مطلب جالبی که ناظم الاطباء می گوید این است که شارژدافر برای مشیرالدوله وزیرامورخارجه پیام می فرستد که «عده ای از تجّار عازم شده اند که پناه آورند به سفارتخانه، جلوگیری کنید. وزیر امورخارجه یا به مسامحه و مماطله و یا عمداً در مقام خرابی کار عین الدوله برآمده. . . درمقام اصلاح یا جلوگیری برنیامد بلکه به دولت هم اطلاعی نداد.»(۲۰) از دیگر رویدادهائی که نویسنده مقاله آن را به قصد تحریف با شاخ و برگ روایت می کند موضوع فراخواندن سربازان از اطراف سفارت است که آن را به سیاست بریتانیا برای پیروزی مشروطیت به رهبری روشنفکران نسبت می دهد و می گوید: «متعاقب این سیاست بوده که به اشاره سفارت انگلستان سربازها، که در کوچه و بازار [چمباتمه] زده بودند و مردم را اذیت می کردند، به اردوی خارج شهر رفتند.»(۲۱) آشکارا هدف از این ادعا القای این شبه است که سر رشته انقلاب در دست ماموران سفارت بوده. اما این که به چه دلیل و به دستور چه کسی سربازان را بیرون برده اند در متن مورد ارجاع نیامده است. کسروی در این باب می گوید: از یکسو شماره مردم در سفارتخانه بسیار فزون گردیده…. و در این میان یک داستان شگفتی روی داده بود… محمدعلی میرزای ولیعهد، از تبریز با کوشندگان هم آواز گردیده و مجتهدان آن شهر را به تلگراف خانه فرستاده بود که به شاه و به قم و دیگر شهرها تلگراف کنند و از علمای کوچنده هواداری نشان دهند. اینها همگی مایه دلیری بستیان می شد، و چنین پیداست که در این هنگام سربازان و توپچیان و دیگران نیز به مردم گراییده و در نهان با آنان همداستانی می نموده اند. چنانکه یک دسته سرباز که در جلو سفارت می بودند به بستیان آمیخته و خود را کنار نمی گرفته اند.(۲۲) این رویداد به آمیختن سربازان حکومت نظامی تهران با تظاهر کنندگان در جریان انقلاب ۱۳۵۷ بی شباهت نیست. از مضامین دیگر روایت توطئه بریتانیا القاء فکر مشروطه خواهی از سوی کارکنان سفارت به بست نشینان است. حال آنکه فکر مشروطه خواهی نه تنها از اواسط قرن نوزدهم در حال اشاعه محدود میان روشنفکران بود بلکه چنانکه خواهیم دید درست پیش از آنکه درخواست بست نشینان سفارت علنی شود مورد گفتگو و مناظره میان شیخ فضل الله نوری و سید محمد طباطبائی هنگام تحصن آنان در قم بوده است. افزون برآن طباطبائی از دهه آخر قرن ۱۹ با مفهوم مشروطیت آشنایی کامل داشته منتها مطرح کردن آن را هنگام تحصن علما در حضرت عبدالعظیم بی موقع می دانسته است. مهمترین بخش نخست «مقدمه ناشر» با این مطلب آغاز می شود که «باید ببینیم لفظ مشروطه کی و چگونه در بین مردم رواج گرفت.» نویسنده آنگاه به تخستین تحریف آگاهانه می پردازد که: «کسروی اشاره ای به معنا و مفهوم مشروطیت و منشا انتشار آن در تهران که مرکز تحولات و تصمیم گیری های انقلابی بود نمی کند، اما یادآور می شود که نخستین بار نام مشروطه را کنسول انگلیس در تبریز بر زبان آورد و مردم تبریز نیز از آن پس با لفظ مشروطه آشنا شدند.»(۲۳) به این ترتیب نویسندۀ “مقدمه” واقعه تبریز را، که مدتی پس از صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه اتفاق افتاده است به گونه ای نقل کرده که خواننده تصور کند کسروی برآن بوده است که لفظ مشروطه را نخستین بار ماموران بریتانیا به مردم القاء کرده اند. شاهد دیگری که در «مقدّمه ناشر» آمده آنست که «با وجود تلاش اعضای سفارت، احدی از بست نشینان جرأت نمی کرد جز بازگشت علما تقاضای دیگری بنماید.»(۲۴) حال آنکه ناطم الاسلام می گوید«دو نفر از اجزای سفارتخانه، یکی حسینقلی خان نواب و دیگری میرزا یحیی خان منشی سفارتخانه. . .به تجّارگفتند: حالا که شما آمده اید و متحصّن شده اید بهتر این است که مقصود را اهمیت بدهید و صرف امنیت خواستن برای خودتان را تنها عنوان نکنید، بلکه معاودت آقایان را عنوان کنید که لازمه آن امنیت خودتان است.» آنچه ناظم الاسلام می گوید این است که پس از تقاضای معاودت آقایان به پیشنهاد نوّاب-که از میهن پرستان بنام و مخالف سیاست انگلستان بود و چند سال بعد علیه انگلستان با آلمان ها همکاری می کرد- «اجزاء انجمن مخفی تازه پیدا شده. . . ولیکن احدی جرأت نمی کرد که جز معاودت آقایان دیگر عنوانی نماید، حتی بهبهانی در یک چادر عنوان کرد که ما باید قانونی از شاه مطالبه کنیم، فوراً دورش را گرفتند و خواستند او را خارج نمایند.» (۲۵) درست در زمانی که این وقایع در تهران روی می داد مناظره گویائی میان شیخ فضل الله نوری و سید محمد طباطبائی انجام شد که از نظر اهمیت موضوع و تاًکیدی که برخواست مشروطه خواهی از سوی یکی از رهبران روحانی دارد سزاوار نقل شدن است: در این وقت… حاج شیخ فضل الله مجتهد نوری رو به علمای محترم طراز اول کرده و فرمود… الان اینجا را تهران بگیرید. بفرمائید ببینم چه خواهیم کرد؟….آقای طباطبائی گفتند مراد ما کلیه از این شورش و هیجان و از این انقلابات و این اقدامات دو مسئله بود در صورتی که مراد و مقصد ما زود حاصل می گشت همان نکته وصول اخذ پول بود حالیه که کار بخوبی برای ما پیشرفت کرده مراد و مقصد ما متحداً تغییر سلطنت مستقله است به مشروطه که قانونی برای شاه و مجلس و وزراء و اعیان و وکلا و غیره وضع خواهد شد که شاه و مجلس و تمام وزارتخانه ها و ادارات هریکی در حدود خود رفتار خواهند کرد، مشروطه چیزی است که عامه طعم حریت و آزادی خواهند چشید بیان و قلم آزاد خواهد گشت…(۲۶) همان گونه که در مراحل تکوین فکر مشروطه از عدالتخانه تا مجلس شورای اسلامی و مجلس شورای ملی آشکار می شود فکر مشروطیت در زمان انقلاب در محافل روشنفکری ایران رواجی گسترده داشت منتها رهبران فکری مشروطه در زمان مناسب نیت اصلی خود را عیان کردند. این محافل تنها شامل فرنگ رفته ها و شاگردان و تحصیل کردگان دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی و مدارس جدید که اغلب از خاندان های غمّال دیوانی می آمدند نبود. در واقع، گروه قابل ملاحظه ای از آنان از رده های گوناگون علما و تجّار و حتّی رؤسای اصناف می آمدند که طی سالیان دراز با مفهوم «عدالتخانه» و «مشروطیت» و «حکومت قانون» آشنا شده بودند. با این همه، باید اذعان کرد که انقلاب مشروطه برای ایران آن دوران هنوز میوه ای نارس بیش نبود و از همین رو نظام سیاسی و اجتماعی ایران اوائل قرن بیستم آمادگی هضم و جذب آن را نداشت. امّا، قاطبه مردم، که به گفته میرزا حسین نائینی از هردو شعبه استبداد یعنی استبداد سیاسی و استبداد دینی به ستوه آمده بودند، آن را چون نوری در تاریکی با آغوش باز پذیرا شدند.
پانوشت ها:
۱. عالب ارجاعات این نوشته به دو کتاب است: نخست کتاب کسروی در باره انقلاب مشروطه، که با همه کاستی هایش هنوز بهترین تحلیل را از این انقلاب به دست می دهد و دیگری تاریخ بیداری ایرانیان، اثر ناظم الاسلام کرمانی، که مشروح ترین و قابل اعتماد ترین روایت دست اوّل انقلاب مشروطه به شمار می آید. احمد کسروی تبریزی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیر کبیر، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۳ ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام سعیدی سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، بخش اوّل، ۱۳۴۶، صص۴۱۰-۹۱.
۲. حاج مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، چاپ رنگین، ص ۱۸۸.
۳. برای تفصیل سیاست منفی بریتانی نسبت به انقلاب مشروطه ن. ک به: مقاله منصور !بنکداریان درهمین شماره.ویژه
۴. ناظم الاسلام، همان، صص ۲۷۴-۲۶۷؛ کسروی، همان، صص ۱۲۴-۱۰۹.
۵. محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، ۸ جلد، تهران ۱۳۳۳، صص ۲۱۴۳-۲۱۴۰، ۲۱۷۳ و ۲۲۵۰.
۶. مقدمه ناشر برکتاب کسروی، ص ۳.
۷. همان، ص۷.
۸. مفهوم «عدالتخانه» ابتدا در نیمه دوّم قرن ۱۹ به وسیله میرزا ملکم خان ناظم الدوله و سپس به وسیله میرزا حسین خان سپهسالار، پس از آشنائی اش با «تنظیمات» عثمانی، در ایران متداول شد. ن. ک. به: فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون: عصر سپهسالار، تهران، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۲، صص ۸۱-۷۵، ۱۸۱-۱۷۴.
۹. ن. ک. به:
V. Martin “Constitutional Revolution, ii, Eventsm” Encyclopedia Iranica, Vol. VI, PP. ۷۸-۶۷
۱۰. برای فهرست خواستها و نظر ناظم الاسلام ن. .ک. به: تاریخ بیداری ایرانیان صص ۱۱۹-۱۱۸. درباره پیشنهاد دولت آبادی ن. ک. به: یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران، ابن سینا، ج۲، بی تاریخ، صص۲۴-۲۲؛ برای آگاهی طباطبائی با «عدالتخانه» و «مشروطه» ن. .ک. به اسلام کاظمیه، «یادداشت های سید محمد طباطبائی،» راهنمای کتاب، سال ۱۳۵۰، صص ۴۶۷-۷۹.
۱۱. ناظم الاسلام کرمانی، همان، بخش یکم، صص ۱۵۰-۱۵۱
۱۲. همان، ص۱۶۵.
۱۳. همان، صص ۱۸۷-۲۰۳.
۱۴. همان، ص، ۲۰۴.
۱۵. همان، صص۲۲۴-۲۳۳ و۱۴۰-۲۷۰.
۱۶. کسروی، همان، ص ۱۰۸.
۱۷. همان، ص۱۰۹.
۱۸. همانجا.
۱۹. ناظم الاسلام کرمانی، همان، ص۲۷۰. .۲۰ همان، ص۲۷۱.
۲۱. «مقدمه ناشر»، ص۷.
۲۲. کسروی، همان، ج۱، ص۱۱۲.
۲۳. «مقدمه ناشر»، ص۶.
۲۴. «مقدمه ناشر» ص۷.
۲۵ . ناظم الاسلام کرمانی، همان، ص۲۷۱.
۲۶. شیخ فضل الله نوری، مجموعه ای از مکتوبات شیخ فضل الله نوری، گردآوری محمد ترکمان، ج۲، تهران،۱۳۶۳