حسین منتظر حقیقی
از دستاوردهای جنبش انقلابی منتهی به ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ مردم ایران ، یکی استقلال سیاسی از دست رفتهء کشور بود که کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که بوسیلهء دستگاه های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا ، همراه با دربار و روحانیون مرتجع و لمپن های فاحشه خانهء های پایتخت صورت گرفت، عامل از دست رفتن آن بودند .
این استقلال اما اگر جزء دستاوردهای انقلاب مردم ایرن بود که تازه به قدرت نشستگان ایران نیز آنرا جزء افتخارات خود محسوب می کردند . اما به زودی آشکار گردید که آنان « ارزش استقلال » را ، به عنوان یک ارزش جهانشمول و برای همه کشور ها باورندارند و لذا صدور انقلاب به کشور های دیگر را در دستور کار خود قرار دادند ، امری که مستلزم و بیانگر نقض استقلال کشور هائی بود که هدف صدور انقلاب قرار می گرفتند.
تازه به قدرت نشستگان در ایران شاید در ابتدا به پیامد های خطرناک سیاسی و حقوقی کاری را که دردستور کار خود قرار داده ، آگاه نبودند و شاید هم عوامل فراماسونری و یا نفوذی های دیگر که درسلک افراد انقلابی ، متدین ، دلسوز و پیرو آیه الله خمینی و در لباس های مختلف از جمله لباس روحانیت ، از نخستین روزهای پس از ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ در جای جای حاکمیت جدید حضور داشتند ، آگاهانه مسائلی را در برنامه های عملی حکومتیان قرار می دادند که به توانند به زودی ، اولا” جنبش انقلابی مردم ایران را در داخل ، از بسترهای لازم برای تحقق مطالبات سرکوب شده چندین دهه ای ملت ایران منحرف نموده وثانیا” با ارائهء تصویر های زشت وحاکمیت بی قانونی در کشور و کشتار دگر اندیش و آزادیخواهان ایران و انعکاس آنها در خارج از مرزها، از تأثیر فرهنگی جنبش رهائی بخش مردم ایران در میان سایر ملت ها بکاهند .
نفی « ملت » و جایگزینی « امت »
حاکمیت جدید برای درنوردیدن مرزهای سیاسی و جغرافیائی کشور هائی که اسلامی نامیده می شدند وهمچنین نامیده می شوند ، نفی واژهء حقوقی « ملت » و جایگزینی واژهء غیر حقوقی ، اما ایدئولوژیک « امت » را بسیار ضروری تشخیص دادند .
واژهء « امت » که نا دیده گرفتن مردم ایران ، با هویت « شهروند ایرانی » را در درون خود دارد از میان ملت ایران ، بخشی را در بر می گیرد که حاضرند از حقوق شهروندی و مطالباتی خود گذشته و به بخشی از « امت » تبدیل گردند که به « انجام تکالیف » بسنده می کنند. به این ترتیب و اجبارا” عرصهء سیاسی کشور به صحنهء مبارزه میان مردمی که برای « حقوق » و مطالبات شهروندی با حاکمیت تلاش می کنند از یک سو و مردمی که حاضر شده اند تا « حقوق شهروندی » خود را وا نهاده و فقط به انجام « تکالیف » بسنده نمایند از سوی دیگر ، تبدیل می گردد .
حاکمیت جدید برای نشان دادن « همرنگی و هم جنسی » مردم کشورخود با آن بخش از مردم سر زمین های دیگرکه « امت » نام گرفته ، تلاش بی پایانی برای از میان بردن و یا به حاشیه راندن « فرهنگ ملی ایرانیان » و یا « سازمانهای سیاسی با نام ملی » و یا « شخصیت های نامدار سیاسی و فرهنگ ایرانی » آغاز کرده است و هر روز این کینه و عناد در نمودی خاص رخ می نماید. یک روز ، مصدق به عنوان رهبر نهضت ملی ایران برای ملی کردن صنعت سراسری نفت ایران ، انکار می گردد و مبتکر ملی کردن صنعت نفت در سراسرایران و همچنین عامل تحقق آن را به یک روحانی ای نسبت می دهند که مثلا” درقرن گذشتهء می زیسته است ، یک روز، روز تاریخی و غرور آفرین ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ، روز ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران از تقویم سیاسی کشور حذف می گردد و به جای آن یک مناسبت دیگر مذهبی را جایگزین می نمایند و حتی وقتی برخی از مسؤلین حکومتی بنا بر مصالح سیاسی از فرهنگ ، تاریخ و آثار باستانی ایران سخن بمیان می آورند برخی دیگر از دست اندر کاران همین حکومت مانند نمایندگان مجلس شورای اسلامی ویا مجلس خبرگان گرفته تا امام جمعه های حکومتی وسایر مسؤلین ریز و درشت دیگر ، اینگونه اظهارات را بر خلاف مصالح سیاست خارجی جمهوری اسلامی!! ارزیابی می نمایند .
در ادامهء همین سیاسیت هاست که حکومت جمهوری اسلامی از فعالیت سازمانهای سیاسی مانند جبههء ملی ایران که سابقهء طولانی در تاریخ مبارزات سیاسی کشور دارد و همواره استقلال و آزادی و حاکمیت ملی ایران ،حاکمیت قانون در اولویت های سیاسی آنان قرار داشته ، جلوگیری بعمل می آورد. با توجه به اینکه ، علاوه از آن هدف ها و شعار ها ، سابقهء کوتاه کردن دست امپریالیسم انگلیس از منابع کشور و باز گرداندن استقلال سیاسی و اقتصادی ایران به کشور را در پروندهء خود ثبت کرده است .عناد به سازمان های سیاسی و شخصیت های آن به صورتی است که جلوگیری از فعالیت های آن سازمان و تخریب و ملکوک کردن شخصیت های صدیق و مبارز آن را با تکیه به اوراق ساخته و پرداختهء دستگاه های اطلاعاتی کشورو همکاری سفارتخانه های خارجی ، هیچگاه از دستور کار خود خارج نکرده و خارج نمی کنند!!
تلاش طرفداران « جهانی شدن » برای کمرنگ کردن « استقلال » و« حاکمیت ملی »
به موازات سیاست حکومتگران جمهوری اسلامی برای نفی « ملت » و مبارزه با آنچه « نماد » « ملت » بوده وهمچنین سرکوب سازمانهای « ملی » مانند جبههء ملی ایران ، طرفداران سیاست های جهانی شدن اقتصاد نیزبه طور مداوم به تبلیغ علیه سازمان های ملی و سیاست های آنان که پایبندی شدید به « استقلال و حاکمیت ملی ایران »، جزء جدا نشدنی در فعالیت های سیاسی آنان است ، می پردازند با این استدلال که با ظهور جهانی شدن اقتصاد ، دیگر ، استقلال و به دنبال آن حاکمیت ملی ، آنگونه که در دوران زنده یاد دکتر محمد مصدق جزء ارزش های فرهنگ ملی – سیاسی کشور بوده است ، مفهوم و کار آئی نداشته و ندارد.
این گروه با نتیجه گیری از استدلال فوق سیاست مقدم دانستن « آزادی » بر « استقلال » را برای کسب مطالبات شهروندی و مبارزه علیه قانون شکنی ها و سرکوب های جمهوری اسلامی ، در دستور کار خود قرار داده و بنابراین دست خود را نه تنها برای اتحاد عمل بلکه برای همکاری های استراتژیک با نیروهای سیاسی دگر اندیش که دفاع از استقلال و حاکمیت ملی ، دغدغهء فکری و سیاسی آنان نیست ، کاملا” باز دیده و می بینند.
حرکت و شیوهء کار این گروه فکری که در میان مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی هم درداخل وهم در خارج کشور حضور دارند ، که البته در میان مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشوراین حرکت پر رنگ تر است.
در خارج از کشور ، تنها مخالفت با جمهوری اسلامی را توجیهی می دانند برای همنشینی با گرایش های مختلف از سلطنت طلب هائی که پس از گذشت تقریبا” ۶۰ سال از تجاوز بیگانگان در ایران و سرنگون ساختن حکومت قانونی زنده یاد دکتر محمد مصدق ، که هنوز حاضر نشده اند این اقدام شوم بیگانگان را به عنوان نقض استقلال و حاکمیت ملی ایران محکوم نمایند ، گرفته تا تجزیه طلب هائی که برخی از آنان سابقهء خدمت در دستگاه های غیر سیاسی و غیر اقتصادی کشور های امپریالیستی را داشته وحاضرند بخشی ازخاک ایران را برای پیشکش کردن به کارفرمایان خود ، عربستان نامگذاری کنند (۱) و بالاخره جمهوریخواهانی مانند آقای مهندس حسن شریعتمداری که نام سازمان جمهوریخواهان ملی را یدک می کشد ، و مرثیه خوانی مجالس ترحیم سلطتنت طلب هائی مانند آقای داریوش همایون را می پذیرد واز دمکرات شدن او تعریف و تمجید می نماید ، شخصی که تا در مسند قدرت بود نه دمکراسی را برتافت و نه تا پایان عمر حاضرشد کودتای انگلیسی – آمریکائی ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ را محکوم نماید . (۲)
در میان مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی ایران درداخل کشور، تظاهر به اندیشهء سیاسی ای که دفاع از دمکراسی را بر دفاع از استقلال مقدم بشمارد ، به دلیل حاکمیت شرائط سخت امنیتی ، نمی تواند به شدتی و پر رنگی باش که در خارج از کشور تجلی می نماید ، ظهور پیدا کند . از اینرو ، دارندگان این گرایشات با توجه به اینکه گاهی ، آگاهانه و گاهی نا آگاهانه وحتی گاهی نیز شرمگینانه تمایلات خود را در قالب همکاری با دیگر نیروهای سیاسی که با ادعای دمکراسی خواهی ، دفاع از استقلال سیاسی کشور را به حاشیه می رانند ، بروز داده اند و با توجه به شرائط پیچیدهء سیاسی – امنیتی حاکم ، از شیوه های پیچیده تری نیز پیروی کرده اند که آفتی بسیار خطرناک برای بقاء و ادامهء حرکت سازمانهای ملی و سیاسی ای می باشد که استقلال و آزادی را دو روی یک سکه دانسته و به هیچ وجه حاضر نیستند استقلال را فدای آزادی و یا بر عکس ، آزادی را فدای استقلال نمایند.
برخورد ها و درگیری های تشکیلاتی و سیاسی ای که چند سال اخیر در جبههء ملی ایران ، خانهء سیاسی زنده یاد دکتر محمد مصدق به وقوع پیوسته و متأسفانه هنوز پایان نیافته است ، نمونه ء بارز این تفکر و عملکرد آن در داخل کشور می باشد بصورتی که بخش زیادی از توان و قدرت خلاق آن سازمان را که باید صرف مبارزه با استبداد داخلی گردد به خود اختصاص داده است.
برای پیروان راه مصدق و باورمندان به استقلال و آزادی در ایران ، توجه به این نکته از اهمیت حیاتی برخوردار است که بدون آنکه بخواهند دربرابر جریانهای متقابل در درون جبههء ملی ، نگاه جانبدارانه داشته باشند به کالبد شکافی موضعگیری هائی که در میان این جدال مطرح شده است ، پرداخته تا بتوانند در برخورد با چنین آفت های قاطعانه عمل نمایند .
من برای وارد شدن به چنین بحثی ، تذکر این نکته را لازم می دانم که اعلام نمایم که خود را و فعالیت های سیاسی خود را در چهارچوب راه مصدق تعریف کرده و آنجا که ارزش های راه مصدق خواسته است ملعبهء دست بازیگران سیاسی ، چه در سازمان جبههء ملی و چه خارج از آن قرار گیرد وظیفهء خود دانسته که در کنار دیگر پیروان راه مصدق ، در دفاع از ارزش های فوق کوشش نمائیم و نگذاریم مدل های بدلی ارزش های مصدق ، بجای مدل های اصلی آن به جامعه عرضه گردد .
هشدار ها :
حدودا” سیزده سال قبل بود که دوجریان سیاسی متعلق به راه مصدق ، یکی سازمان فراکسیون متحد جبههء ملی ایران و دیگری سازمان سوسیالیست های ایران متوجه شدند که در زیر پوست ظاهری جریانهای مربوط به جبههء ملی ایران در خارج از کشور ، حرکت های مشکوک و در نتیجه خطرناکی در جریان است . این حرکت ها چیزی نبود جز اینکه عده ای که بلحاظ اندیشهء سیاسی وابسته به نظام سرنگون شدهء شاهنشاهی در ایران بوده و به لحاظ روابط بیرونی ، شائبهء مشاوره و تماس با سازمانهای اطلاعاتی کشور های بیگانه ، هیچگاه از آنان دور نمی شد ، در تماس های گوناگونی که با فعالین سیاسی در سازمانهای جبههء ملی بر قرار می کردند ، کوشش نموده که با دست گذاشتن بر روی اعمال و کردار مقامات جمهوری اسلامی علیه مردم کشور ، در عرصه های مختلف سیاسی ، اقتصادی ، رفاهی و فرهنگی و تکیه بر مقایسه های غیر دقیق سرکوب و آدم کشی و قانون شکنی های این نظام نو پا با رژیم وابستهء محمد رضا شاهی ، اولا” سیاهی و تباهی دوران شاهنشاهی را تعدیل نموده و ثانیا” با پذیرش لفظی و ظاهری برخی اشتباهات !! آن دوران ، خود را به مبارزان مصدقی ای که علیه مظالم و قانون شکنی های جمهوری اسلامی ، تلاش می کردند ، نزدیک نشان دهند .
در برابر این حرکت ها ما نمی توانستیم بی تفاوت بوده و دست بر روی دست گذاشته و فقط به نظاره گری ، اکتفا نمائیم . بر آن شدیم تا دیده های خود را همراه با تحلیل هائی که انجام دادیم ، در اختیار دوستانمان در داخل ایران قرار دهیم .
سازمان فراکسیون متحد جبههء ملی ایران تصمیم گرفت در یک نامهء درون سازمانی نظرات خود را مطرح نماید و در آن نامه اشاره کند که متأسفانه عده ای از علاقمندان و پیروان زنده یاد دکتر محمد مصدق بدون آنکه درک درستی از سیاست ها و راه آن مرحوم داشته باشند و در اتخاذ مواضع سیاسی وارائهء راهکارها و سیاستگزاری های سازمانی ، از آموزه های اصیل آن بزرگ مرد تبعیت کنند ، بیشتر عاشق گونه به مصدق و راه او توجه داشته اند ، امری که « پاشنهء آشیل » این دوستان در برقراری ارتباط با دیگر فعالین سیاسی از جمله سلطنت طلب ها بود .
سازمان سوسیالیست های ایران (طرفداران راه مصدق ) نیز طی نامهء سرگشاده ای به زنده یاد ، علی اردلان که در آن هنگام رئیس شورای مرکزی جبههء ملی ایران بود ، نوشت و طی آن تحلیل خود را در همین رابطه بیان کرد.
مرحوم اردلان به نامهء سرگشادهء سازمان سوسیالیست های ایران واکنش رسمی نشان داده و طی پاسخ علنی به آن سازمان ، از همهء پیروان راه مصدق و فعالین سازمانهای جبههء ملی در خارج از کشورخواست ، تا ضمن هوشیاری نسبت به این حرکت های مرموز ، مبارزهء آگاهانه با آنرا در دستور کار خود قرار دهند.(۳)
ادامهء راه :
از همان هنگام تا کنون برخورد هوشیارانه با رفتار فریبکارانهء این دست از سلطنت طلبها و همچنین دیگرانی که ، آنها نیز نه به مصدق و راه او اعتقادی و نه هیچگاه عضویتی در یکی از سازمانهای جبههء ملی ایران را داشته اند ، در دستور کار ما قرار گرفته و اکنون نیز قرار دارد. گو اینکه برخی از کسانی که همیشه خود را مصدقی می دانسته ولی به علت اینکه بیشتر عاشق دکتر مصدق بوده و کمتربه ارزش های تشکیل دهندهء راه او آگاهی داشتند از یک سو ، و از دیگر سو، خوشبینی های افراطی به افراد فوق و تأثیر پذیری از افرادی که با ابزار چاپلوسی و تملق ، قصد نفوذ در سازمانهای جبههء ملی را داشته اند ، ما را از لطف حملات و بد اخلاقی های خود بی نصیب نگذاشته اند.
در راستای همین برنامه بود که در حدود سه سال قبل ، وقتی که آقای رضا پهلوی ، طی نامه ای خطاب به اعضای جبههء ملی ، بمنظور جویا شدن حال آقای مهندس عباس امیر انتظام ، نامهء خود را با عنوان دوستان و همرزمان سکولاریسم ، آزادی و سربلندی ، آغاز می کند ، باید پاسخی دریافت می کرد که « جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست » .این کار را با مشورت برخی از دوستان ، من ( حسین منتظر حقیقی ) بعهده گرفتم (۴) که توضیح آن متعاقبا” خواهد آمد.
متن نامهء آقای رضا پهلوی چنین است :
« دوستان و همرزمان سکولاریسم، آزادی و سربلندی میهن در جبهه ملی ایران، چندی است اطلاع یافته ام که مهندس عباس امیر انتظام این متفکر و دولتمرد ایرانی و مبارزی که دیرپائی است در راه آزادی و بهروزی میهن گرانقدرمان در تلاش بوده است، تلاشی که از بابت آن بهای سنگینی را خود و خانواده محترم ایشان و همرزمان وی متحمل شده اند و همچنان میشوند، بار دیگر در چنگ بیماری گرفتار آمده و روزگارش سخت تر از پیش شده است.
همرزمان من،
تلاشها و مقاومت ایشان در راه مبارزه برای آزادی، سرمشقی است برای همه کسانیکه به آزادی میهن عزیزمان ایران می اندیشند. من نیز با تمام وجود با کسانی که در این راه تلاش میکنند همراهم. من برای مهندس میرانتظام، این پیر سیاست و خیرخواه میهن و ملت از پروردگار آرزوی سلامت و استقامت دارم.
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی.
نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۸۷ » (۵)
. در حالی که عده ای از مدعیان مصدقی بودن ، این خطاب را با شوق و شعف و یکی از علائم پیشرفت مصدقی ها و جبهه ای ها ارزیابی می کردند ، عده ای دیگر شدیدا” در برابر ورود پهلویست ها و ساواکی ها به درون جبههء ملی مقاومت می کردند.
در همان ایام دو نفر ، یکی به نام دکتر رضا عزیزی نژاد و دیگری آقای دکتر بهرامیان در تلویزیون صدای آمریکا به زبان فارسی حضور پیدا کرده و آقای عزیزی نژاد جبههء ملی ایران در داخل کشور را فاقد رهبری خواند و آقای بهرامیان مدعی رابط بودن خود ، میان سران جبههء ملی در سالهای قبل از انقلاب با دربار میگردد.
هر دوی این اتهامات به وسیلهء آقای دکتر حسین موسویان ، رئیس هیأت اجرائیهء جبهه مورد تکذیب قرارگرفت در حالی که آقای مهندس کوروش زعیم در پاسخ به این سؤال که نظر شما در رابطه با ادعای آقای بهرامیان چیست ، بدون آنکه آنرا قاطعانه رد کند ، پاسخ آنرا به انتشار اسناد ساواک موکول می نماید.
اما چرا آقای مهندس کوروش زعیم از دادن پاسخ صریح به این سؤال که آیا جبههء ملی ایران با دربار رابطه داشته است یا نه ، با صراحت پاسخ نمی گوید و آنرا به انتشار اوراق ساواک موکول می نماید ، سؤالی است که تا کنون بی پاسخ مانده است.
من عکس العمل آقای زعیم نسبت به سؤال فوق را با خوش بینی ارزیابی نمی کنم بلکه بر این باورم که عدم موضع روشن ایشان در رابطه با اتهام ارتباط جبههء ملی ایران با دربار ، ناشی از گرایش ایشان به همکاری همهء نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی ، از جمله پهلویست ها بوده است که البته با مواضع اعلام شده ء جبههء ملی ایران خوانائی ندارد و نه چیز دیگر. من در مقالهء « جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست» از آقای مهندس زعیم سؤال کردم «… مگر در آن هنگام تمامی اوراق باز مانده همراه با مهر های مختلف و سرکاغذ های ساواک در اختیار مقامات جمهوری اسلامی نبود و اگر چنین روابطی میان دربار و جبهه وجود داشت ، مقامات جمهوری اسلامی آنرا هزاران بار و هر بار با آب و تاب های فراوان به گوش مردم کشور فرو نمی کرد ؟. پس چرا آقای کوروش زعیم پاسخی می دهد که نه تنها شبهه را برطرف نمی کند بلکه بر دامنهء شبههء ارتباط دربار با سران جبههء ملی را نیز تقویت می نماید؟»
در آن هنگام سه نفر از دوستان آقای زعیم به دفاع از مواضع ایشان پرداخته وکوشش می کردند مسائلی که آفت و آسیب بزرگی را برای جبههء ملی ایران در پی خواهد داشت از اولویت خارج ساخته و سمت و سوی آنها را به مسائل فرعی سوق دهند که من در مقاله ام زیر نام «ورود ساواکیها و پهلویست ها به جبههء ملی ایران آری یا نه ،بحث بسیار جدی است »(۶) به این آقایان نوشتم :
« …این آقایان آیا نمیدانند که آغاز گفتگو ها از سخنان دو نفر یعنی آقایان دکتر رضا عزیزی نژاد عضو شورای مرکزی جبههء ملی ایران در اروپا و دکتر بهرام بهرامیان مشاور شورای رهبری جبههء ملی ایران در آمریکا (دارندگان سایت خبرگزاری جبههء ملی ایران – با مسؤلیت آقای بیژن مهر) در میز گرد صد ای آمریکا شروع شده است.؟ دراین میز گرد چند مسأله از جمله اینکه ، الف )جبههء ملی ایران فاقد هیأت رهبری کننده است ب)آقای بهرامیان خود را بمدت ۸ سال رابط میان محمد رضا شاه و رهبری جبههء ملی ایران معرفی کرده است ، مطرح شده اند..بعبارت دیگرمشاور عالی هیأت رهبری جبههء ملی ایران در آمریکا به صراحت و بدون هیچ گونه ابهامی همکاری توأم با اعتماد خود را با دربار پهلوی و ساواک اعلام میدارد….
آیا از نظر این سه تن ، نفوذ عناصر ساواک و طرفداران نظام پهلوی در سازمان های جبههء ملی آنقدر بی اهمیت شده است که بنا بگفته ء خود و علیرغم نیاز و استقبال نسل جوان جامعهء ملی ایران به چنین سازمانی ،آنرا از دستور بحث خارج نموده و موضوع سکولار و یا غیر سکولار را بجای آن مطرح کنند. مگر یکی از دلائل خوشنامی جبههء ملی ایران سکولار بودن این سازمان ، نبوده و نیست .؟ آقایان امینی- شوکت – تقوائی میدانند که به دنبال اظهارات مطرح شده در میز گرد صدای آمریکا اطلاعیهء مهمی با امضاء اعضاء شورای رهبری و اجرائی جبههء ملی ایران در داخل ایران صادر شد که در آن ، کلیهء اظهارات حضرات شرکت کننده در آن میز گرد را با شدت رد کرده و محکوم نمودند….»
آنچه را که من از اندیشه و راه و روش آقای مهندس زعیم بدست آوردم ، بصورتی دیگر در طرح ها و رفتار های آقای مهند س عباس امیر انتظام مشاهده کردم . آنجا که « طرح رفراند م » برای تعیین نام و سیستم نظام حکومتی در ایران را مطرح ساختند . من در همان مقاله که زیر عنوان « جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست » انتشار دادم ، اشاره کردم که مشکل رسوخ اندیشهء همکاری با همهء طیف های مخالف جمهوری اسلامی ، بدون ارزیابی از ارزش های فکری و سیاسی آنان و بدون ارزیابی همسوئی آن « ارزش ها » با « ارزشهای راه مصدق» ، تنها مشکل سازمانهای جبههء ملی ایران در خارج نبوده ، بلکه جبههء ملی ایران در داخل کشور نیز دارای چنین مشکلی می باشد :
و در مقاله ء« جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست » نوشتم :
«… جالب اینست که شبیه این اقدامات در جبهه ملی ایران در درون کشور نیز بوقوع پیوست. همه میدانند که جبههء ملی ایران در منشوری که به تصویب رسانده است ، خود را یک سازمان سیاسی که نظام جمهوری پارلمانی را پذیرفته است ، معرفی کرده است.اما در درون این تشکل سیاسی افرادی مانند آقای مهندس عباس امیر انتظام که قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران ، پس از انقلاب۱۳۵۷ میباشد ، نیز بودند که در نهاد های تصمیم گیری این تشکل عضویت داشتند و با وجود اینکه جبهه ء ملی ایران باید تبلیغات خود را برای نظام جمهوری پارلمانی متمرکز نماید ، آقای امیر انتظام طرحی را مورد تأیید قرار داده و انتشار دادند که قصد دارد در تبلیغات سیاسی خود ، نوع نظام سیاسی آینده را فعلا” مسکوت و در آینده ای نامعلوم ، نوع نظام سیاسی ایران را از طریق برگزاری رفراندوم معین نماید.»(۷).
طرح آقای مهندس عباس امیر انتظام به عنوان یک تاکتیک سیاسی که مقدمهء سیاست « همه با هم » آیه الله خمینی ، اما در مقطع کنونی را تداعی می کرد ، برای انحلال جمهوری اسلامی تدوین شده بود بدون اینکه از گذشتهء نه چندان دور تاریخ سیاسی کشور درسی گرفته و برنامه ای برای آینده داشته و باز بدون اینکه وی و دیگر همراهان ایشان قدرت بسیج تودهای مردم را آنطور که آیه الله خمینی بنمایش گذاشت ، به مقیاس بسیار کوچکتر آنرا بنمایش در آورده باشند . این تاکتیک سیاسی البته در میان گرایش های سلطنت طلب و پهلویست ها طرفداران پر و پا قرصی داشت و از جمله خود آقای رضا پهلوی که در این طرح برای باز گشت خود به سلطنت شانسی را مشاهده می کرد. از همین رو است که آقای رضا پهلوی بخود اجازه میدهد که آقای مهندس عباس امیر انتظام را « دوست سیاسی » خود خطاب کند. در حالی که «جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبهه ء ملی ایران نیست ….»
درست است که آقای رضا پهلوی نامهء خود را خطاب به « دوستان …» در جبههء ملی ایران نگاشته است اما کیست که نداند طرح انتشار یافته از سوی آقای امیرانتظام که در بالا به آن اشاره گردید ، زمینه ساز صدور این نامه بوده است.
در هر حال نوشتهء من با عنوان « جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست » در سایت های مختلف فارسی زبان در خارج از کشور از جمله سایت « سکولاریسم نو » با مسؤلیت آقای اسماعیل نوری علا ، انعکاس یافت. در ذیل این نوشته ، چند نفر از کاربران ، از جمله آقای اشکان رضوی عضو مستعفی جبههء ملی ایران (۸)، اظهار نظر کرده بودند که توجه به آن، به درک ما از ماهیت نزاع های تشکیلاتی موجود در جبههء ملی کمک می نماید.
البته باید متذکر شوم که در نزاع و در گیری های کنونی درون جبههء ملی ، متأسفانه خانم لقا اردلان و آقایان مهندس عباس امیر انتظام ، دکترداود هرمیداس باوند ، مهندس کوروش زعیم و حتی خسرو سیف ، رهبر حزب ملت ایران که همسو با آقای اشکان رضوی و خود را جزء گروه معترض به رهبران کنونی جبههء ملی می دانند ، در برابر دهن دریدگی های آقای اشکان رضوی و اسائهء ادب وی به شخصیت های صدیق ملی ، مانند آقایان حسین شاه حسینی ، ادیب برومند ، حسین موسویان و مهدی مؤید زاده و… ،کسانی که برای استقلال و آزادی در کشوردر سالهای حکومت شاهنشاهی و جمهوری اسلامی ، جزء آن دسته از زنان و مردانی در جبههء ملی ایران بوده اند که پرچم مصدق را در ایران بر افراشته نگاه داشته واجازه ندادند جبههء ملی ایران ملعبه دست بازیگران سیاسی جمهوری اسلامی و یا افراد و نیروهای وابسته به سیاست های خارجی گردد سکوت کرده اند و با سکوت خود عملا” آقای رضوی ، شخصی که از نظر منش سیاسی و دهن دریدگی ، جای او در حزب سومکا و یا حزب پان ایرانیست پزشکپوری ( دوران خاک و خون )(۸ ـ آ ) می باشد و نه در جبههء ملی ایران ، او را به عنوان آوانگارد و سخنگوی گروه خود در بی اعتبار کردن خانهء سیاسی دکتر محمد مصدق و شخصیت های دیر پای مبارز آن ، مورد حمایت قرار داده اند ، بنابراین می توان « کامنتی » را هم که وی ، یعنی آقای اشکان رضوی ، به عنوان کاربر سایت اینترنتی « سکولاریسم نو » مرقوم فرموده اند به عنوان نظر این گروه ، مورد ارزیابی قرار داد .. . ایشان نوشته اند:
« با درود
سرور گرامی “نوری علا”
مطلبی را که از “منتظر حقیقی ” منتشر نمودید جای بسی تامل دارد. به راستی ایشان در چه جایگاهی هستند که این گونه بی مهابا در حال تیشه زدن به ریشه بزرگان هستند؟
بعضی از این دوستان بدون در نظر داشتن شرایط کنونی ایران در پی آن هستند که خواسته یا ناخواسته (؟!) آب به اسیاب دشمن بریزند و بدون ملاحظه مسائل تاریخی را مطرح میکنند که ابداً الان مشکل ملت نیست…
به هر صورت از این که شما اجازه میدهید افرادی این چنین هم عقاید خود را منتشر نمایند سپاس گذارم چون ما دوستان و دشمنان را بهتر میشناسیم.
همیشه شاد باشید
پایند ایران
اشکان رضوی
تهران۱۱/۶/۸۷»
چنانکه ملاحظه می گردد ، همین چند سطرکه نوشتهء آقای اشکان رضوی است ، نکاتی را در بر دارد که تعمق در آنها ما را به دالانهای فکری این حضرات راهنمائی کرده ، قدری با ماوراء آنچه بیان می کنند آشنا می سازد.
ایشان نوشته اند که انتشار نوشتهء « منتظر حقیقی » در آن سایت ، جای تأمل دارد. من سؤال می کنم چرا ؟ یعنی نمی بایستی چاپ می شده ؟ زیرا که با نظر شما موافق نبوده است ؟ یعنی علاقمندی به « سانسور »؟
یعنی اینکه که اگر قبل از انتشار، مسؤلین سایت با آقای اشکان رضوی مشورت می کردند ، وی با تمام قدرت از انتشار آن جلوگیری می کرد؟ اینطور نیست آقای اشکان رضوی؟
گفته اند انتشار این نوشته ، جای تأمل دارد . تأمل برای چی؟ زیرا که گفته شده است ، جای دوستان آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست ؟ آیا به نظر آقای اشکان رضوی ، آقای رضا پهلوی و دوستان سیاسی ایشان می توانند به عضویت جبههء ملی درآیند ؟
و باند مورد نظرشما یعنی آقایان ادیب برومند ، دکتر حسین موسویان ، دکتر مهدی مؤید زاده و حسین شاه حسینی و … از ورود آنان به درون جبههء ملی ایران جلوگیری کرده اند ؟ درست است آقای اشکان رضوی ؟
آقای اشکان رضوی می پرسند که ایشان ( منتظر حقیقی ) در چه جایگاهی هستند که این گونه بی مهابا در حال تیشه زدن به ریشهء بزرگان هستند؟ در پاسخ به این بخش از نوشته ایشان به عرض مبارکشان می رسانم که من از آن جایگاه هائی که ایشان تصور می کنند ، هیچ یک را ندارم فقط اعتراف می کنم که پرورش یافتهء مکتب مصدق هستم و تذکر و انتقادی که با منطق و ادب سیاسی همراه باشد ، نه آن طوری که جنابعالی و شرکای شما تصور می کنید با تخریب و تیشه زدن به ریشهء بزرگان یکی نمی بینم.
اگر مخاطب انتقاد و یا تذکر من هم مصدقی باشد نه تنها از تذکر و انتقاد من ناراحت نمی شود که قدردانی هم می کند. اگر آقای اشکان رضوی و شرکا ، این مطلب را نمی دانند ، بد نیست که بیاموزند . و باز برای اطلاع آقای اشکان رضوی و شرکا ء ، یاد آوری می کنم که اگر منظور از بزرگان ، آقای مهندس عباس امیر انتظام می باشد که من و تعدادی دیگر از دوستانمان ، اولین گروهی بودیم که کمیته ای بنام « کمیتهء دفاع از امیر انتظام » تشکیل دادیم و آن عکس مشهوری را که آقای مهندس را در حالی که بر روی تخت بیمارستان خوابیده و دست و پایش با زنجیر به تخت قفل شده است ، بوسیلهء این کمیته در سراسر جهان پخش و بر روی صفحهء اول بسیاری از جرائد معروف جهان جای گرفت، در کنار سایر فعالیت هائی که این کمیته در سطح بین المللی و با زبانهای فارسی ، آلمانی و انگلیسی صورت گرفته و تأثیر به سزائی در وضعیت آقای مهندس امیر انتظام نیز داشته است کار ما بود.(٩)
انگیزهء ماهم از این اقدامات یکی دفاع از حقوق انسانی ایشان و دیگری به خاطراحترامی که برای ایشان قائل بودیم و در آخرهم برای افشای ماهیت جمهوری اسلامی بوده است . من نمیدانم چرا این حضرت ابتدا سخنی را می گوید و سپس در صدد جمع آوری « رفرنس »!! بر می آید در حالی که عقل سلیم حکم می کند که انسان ابتدا در باره یک پدیده ، یک موضوع و یا اشخاصی که می خواهد اظهار نظر کند ،ابتدا اطلاعات لازم را گرد آوری کرده سپس سخن بگوید. بهر حال ایشان گفته اند:
«… بعضی از این دوستان بدون در نظر داشتن شرایط کنونی ایران در پی آن هستند که خواسته یا ناخواسته (؟!) آب به اسیاب دشمن بریزند و بدون ملاحظه مسائل تاریخی را مطرح میکنند که ابداً الان مشکل ملت نیست…»
مگر شرائط ایران در زمانی که نوشتهء من انتشار یافته یعنی در شهریور ماه ۱۳۸۷ ، چه بوده است که تکرار مرزبندی های سیاسی میان انقلاب و نظام شاهنشاهی ، مرزبندی میان جبههء ملی ایران و سلطنت طلب ها از جمله شخص آقای رضا پهلوی ، همچون آوای خروس بی محل تلقی شده است ، جناب اشکان رضوی؟
مشکل آقای اشکان رضوی و شرکا در این است که تصور می کنند مبارزین راه استقلال و آزادی کورو کر هستند !! نه خیر جناب ! بروید ذهنیت خود را عوض کنید ، آنگاه ، اگر ریگی به کفش هایتان نباشد خواهید دید از اینکه آقای رضا پهلوی شما و دوستانتان را به عنوان همرزم سکولاریسم وآزادی خود خطاب کرده ، خوشحال نخواهید شد.
و اگر از سکولاریسم سخن گفته است از این رو است که این سخن به هیچوجه ، بیان کنندهء و نشان دهنده مواضع او دربارهء استقلال و حاکمیت ملی نیست.
سکولاریسم یعنی « جدائی نهاد دولت از دین » و نه « ضدیت با دین » و نه « جدائی سیاست از دین » و نه « خارج کردن دین از عرصه اجتماع » ، بلکه سکولاریسم فقط یکی از وجوه و ابعاد دمکراسی و آزادی است و باز تکرار می کنم ، به هیچ وجه بیان کنندهء سمت و سوی « داشتن استقلال و حاکمیت ملی » نمی باشد چیزی که آقای رضا پهلوی بسیار آگانه از کنار آن گذشته است و آقای اشکان رضوی و دیگر شرکایشان هم یا متوجه نشده اند ویا اینکه خود را به کوچهء علی چپ زده اند. در حالی که بر اساس قرائن موجود ، چنان پیدا است که خود را به کوچه علی چپ زده اند.
تشکیلات موازی با جبههء ملی ایران به چه منظور ؟
در تاریخ ۵ خرداد ۱۳۸۸ بیانیه ای انتشار یافت که موجودیت « سازمان همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران » را اعلام می کرد.در این بیانیه نام عده ای به عنوان بنیان گذار این تشکل معرفی شدند که در همان تاریخ دو نفر از آنان طی صدور تکذیبیه های جداگانه عضویت خود را در ایجاد این تشکل تکذیب کردند. آقای دکتر حسین موسویان ، ضمن تکذیب عضویت خود ، اعلام کرده است که او فقط و فقط عضو جبههء ملی ایران است و آقای رامین ناصح از چنین بد اخلاقی ها که بدون اطلاع وی و جمعیت همراهش ، نام او را جزء پایه گذاران این تشکل جدید معرفی می کنند ، گله کرده است . (۱۰)
در تاریخ ۲۳ ماه مه ۲۰۰۹ سندی به نام « سند همبستگی » تصویب گردیده که در واقع اعلام موجودیت رسمی سازمان سیاسی جدیدی بود بنام « سازمان همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران» .
اعضای تشکیل دهنده این سازمان از شخصییت های سیاسی و حقوقی و دانشجوئی تشکیل می یافت که
ارگانها و اعضای آنرا آنگونه که بر روی سایت این سازمان نو پا قرار دارد به شرح زیراعلام نموده است (۱۱) :
اعضای دفتر سیاسی:
دکتر داود هرمیداس باوند ( رییس شورا ) ، دکتر محمد ملکی ( دبیر شورا) ، مهندس کوروش زعیم ( دبیر سیاسی ) مهندس حشمت اله طبرزدی ( سخنگوی شورا )
اعضای شورایعالی :
۱- دکتر لقا اردلان (مشاور درامورزنان) ، ۲- محمد اولیایی فر ( مشاور در امور حقوق بشر ) ،
۳- اکبر پیر هادی ( مشاور در امور کارگری ) ، ۴- علیرضا جباری ( مشاور در امور اجتماعی ) ، ۵- گیتی پورفاضل( مشاور در امور حقوقی و زنان) ، ۶- دکتر محمد علی دادخواه ( مشاور در امور حقوقی ) ، ۷- دکتر فریبرز رییس دانا ( مشاور در امور اقتصادی ) ، ۸- نسرین ستوده ( مشاور در امور حقوق بشر ) ، ۹- مهندس کیوان صمیمی ( مشاور در امور فرهنگی ) ، ۱۰- عبداله مومنی (مشاور در امور دانشگاهی) ، ۱۱- اسماعیل مفتی زاده ( مشاور در امور حقوق بشر ) ، ۱۲- مهدی عربشاهی (مشاور در امور دانشجوئی) ، ۱۳-دکتر علی ناظری (دبیر کل جامعه سبز مدنی) ، ۱۴- حمیدرضا خادم (سازمان جوانان جبهه ملی ایران) ، ۱۵- بیژن جانفشان ( مشاور در امور حقوق بشر) ، ۱۶- شاهین زینعلی (دبیرانجمن دانشجویان آزادیخواه وملی )
از میان اعضای دفتر سیاسی این تشکل جدید من با دو نام آشنا دکتر داود هرمیداس باوند و مهندس کوروش زعیم مواجه هستم که هر دونفر آنان از اعضای شورای رهبری جبههء ملی ایران می باشند . اما با احترامی که برای هر دوی آنان قائلم ، نمی توانم بلحاظ امر تشکیلاتی ، آنهم در یک سازمان سیاسی ، این سؤال ها را مطرح نکنم.
اول – در حالی که این دو نفر در یک تشکیلات جبهه ای عضویت دارید چرا در بوجود آوردن تشکلی شبیه آن که با خانم ها و آقایان محترم دیگری بوجود آمده ، همکاری کردید.؟
دوم – آیا این تشکل جدید درخواست عضویت در جبههء ملی ایران را نموده است ؟ و اگر پاسخ مثبت می باشد آیا ارگانهای مربوطه در جبههء ملی آن در خواست را پذیرفته است یا خیر ؟
سوم – اگر این تشکل جدید به عضویت جبههء ملی در نیامده است آیا عضویت و پذیرفتن مسؤلیت شما در ارگان های سازمان جدید با اطلاع و موافقت ارگانهای مربوطه در جبههء ملی بوده است یا خیر ؟
چهارم – از نظر آئین نامه های داخلی جبههء ملی ، یک فرد می تواند در سازمان دیگری که بهر حال رقیب سیاسی جبههء ملی است عضویت داشته باشد یا نه ؟
پنجم – ممکن است آقایان به روابط تشکیلاتی جبههء ملی ایران و کارائی سیاسی آن معترض باشند ، سؤال این است که چرا با وجود تشکل جدید و پذیرفتن پست های ( رئیس شورا ) از سوی دکتر داود هرمیداس باوند و ( دبیر سیاسی ) از سوی مهندس کوروش زعیم در آن سازمان ، از عضویت در جبههء ملی ایران استعفا نداده و به اعتراضات و در گیری های درون جبههء ملی دامن زده اید ؟
با افرادی که هنوز خود را جزء جبههء ملی ایران می دانند ولی عضویت در شورایعالی تشکل جدید را پذیرفته اند ، می توان شبیه همین سؤال ها را مطرح ساخت و این عده باید روشن نمایند در حالی که عضویت در یک تشکل جدید را پذیرفته اند ، با چه هدفی به عضویت در جبههء ملی ایران ادامه داده و با بیرونی کردن مسائل داخلی جبههء ملی سعی در بی اعتبار کردن خانهء سیاسی دکتر محمد مصدق می نمایند؟ این خانم ها و آقایان برای برطرف ساختن هر شائبهء تبانی با جریان هائی در درون حاکمیت جمهوری اسلامی برای کمک به طرفداران « امت پروری » و یا مخالفین جمهوری اسلامی در خارج از کشور ، برای کمک به طرفداران « جهانی شدن » و در هر دو مورد ، برای کمرنگ کردن و یا به حاشیه راندن « ارزش استقلال سیاسی کشور » ، توضیحات لازم را ارائه نمایند.
پیشنهاد تشکیل دولت سایه از سوی آقای مهندس کوروش زعیم و نقش آن در تهاجم به جبههء ملی و شخصیت های با سابقهء آن
در تاریخ ۲۷ اردیبشت ماه ۱۳۸۸ ، آقای کورش زعیم ، طی تحلیلی از شرائط آنروز ایران و اتفاقاتی که ممکن بود برای کشور پیش آید ، پیشنهاداتی را ارائه کردند که از جملهء آنها « تشکیل دولت سایه » (۱۲) در ایران بود بدون آنکه کوچکترین اشاره ای به راه کار های تحقق آن ایده کرده باشد. این طرح که در واقع طرحی برای انحلال جمهوری اسلامی و همهء ارگان های آن بود که از سوی شخصی که در داخل ایران حضور و دارای فعالیت علنی است انتشار می یافت و در شرائطی مطرح شد که اولا” رژیم جمهوری اسلامی هر حرکت مسالمت آمیزی را که متضمن پیشنهاد هائی برای « اصلاح » ساختار حقوقی نظام بود ، با برچسب حرکت براندازی و با شدید ترین وضعی ، در هم می شکست ، چه رسد به اینکه حرکتی بر اساس چنین مانیفستی بخواهد بوجود آید و ثانیا” این مانیفست در حدود سه هفته قبل از برگزاری انتخابات سراسر تقلب دهمین دورهء ریاست جمهوری در کشور انتشار یافته ، در همان روزها ئی که هیجانات انتخاباتی سراسر کشور را فرا گرفته بود وحضور مردم در صحنه سیاسی کشور با محوریت شعار « اجرای بی تنازل قانون اساسی » رعشه بر اندام تمام مقامات جمهوری اسلامی انداخته بود که حتی حاضر شدند برای حفظ مقامهای خود ، بالاترین هزینه ها را که در طول عمر جمهوری اسلامی سابقه نداشته ، در عرصهء داخلی و خارجی بپردازند.
حال سؤال اینست :آیا همین « سند نجات میهن » که بوسیلهء آقای مهندس کوروش زعیم تهیه گردیده که طرح « دولت سایه » بخشی از آن می باشد ، در بحبوحه هیجانات انتخاباتی ریاست جمهوری اسلامی و برای بهره برداری های مشخصی و از جمله بهره برداری حکومت اسلامی آگاهانه انتشار نیافته است؟
آیا این « سند» یکی از همان « اسنادی » نیست که می بایستی در اختیار مقامات حکومتی قرار میگرفت تا بدان استناد کنند و بگویند که خیزش عظیم مردمی در جریان انتخابات ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۸ با طرح ها و برنامه های از قبل تعیین شدهء بوسیلهء سیاست های بیگانگان ، برای براندازی نظام جمهوری اسلامی مرتبط بوده که قصد داشتند از طریق عوامل داخلی شان در ایام انتخابات ، آنرا اجرائی نمایند؟
وسپس با استناد به آن ، همهء مخالفان سیاسی خود، در درون و بیرون از حاکمیت را قلع و قمع نمایند؟ آنها را دستگیر و زندانی کرده ، عده ای را در درون زندان ها به قتل برسانند ؟ دادگاه های نمایشی ترتیب بدهند ؟ جلوی فعالیت احزاب را گرفته و از انتشار روزنامه ها و هفته نامه های آنان جلوگیری بعمل آورند و بالاخره سایت های اینترنتی آنان را فیلتر نمایند….؟
و یا اینکه طرح « دولت سایه » در بحبوحهء هیجانات انتخاباتی که مردم ایران با عزمی جزم در صدد کسب حقوق پایمال شدهء خود از طریق رفتن به پای صندوق های رأی داشتند، با این هدف صورت نگرفته بود که از رفتن مردم به پای صندوق های رأی جلوگیری و آنها را در کانون های شورشی گرد آورد که قدرت های جهانی با تکیه بر آن کانونها ، تجربه ای را با کمک سازمان نظامی ناتو ، امروزه در مورد کشور لیبی کسب می کنند ، در ایام انتخابات دهمین دورهء ریاست جمهوری در ایران ، می بایستی کسب می کردند؟ فعلا” از این مسأله می گذریم زیرا بررسی « سند نجات میهن » آقای مهندس کوروش زعیم نیازمند نوشته های جداگانه ای است که بعد ها می توان به آن پرداخت.
اما از آنجا که طرح دولت سایه برای یک سازمان سیاسی ای که فعالیت های خود را در چهار چوب های قانونی و با همراهی ملت ایران تعریف کرده است، می توانست پیامد های حقوقی و سیاسی پیش بینی نشده ای بهمراه داشته باشد و از آنجا که آقای زعیم پیشنهاد دهندهء طرح « دولت سایه » از اعضای شورای رهبری جبههء ملی ایران بوده و باز از آنجا که آقای اشکان رضوی هم که یکی از اعضای دفتر پژوهش های جبههء ملی بوده و ادعا کرده است که طرح « دولت سایه » نظر رسمی جبههء ملی ایران بوده است (١٣) ، بنابر این تعیین و مشخص نمودن مرز میان نظر شخصی آقای زعیم و مواضع جبههء ملی ایران ، ضرورتی اجتناب نا پذیر بود .
آقای دکتر مهدی مؤید زاده عضو هیأت اجرائیه و مسؤل تعلیمات جبههء ملی با انتشار مقاله ای زیر عنوان « نیروهای ملی بخش تفکیک ناپذیر جنبش آزادیخواهانهء امروزی ملت ایران است » ، نظر جبههء ملی ایران را در بارهء این طرح مطرح ساخت (۱۴) ایشان نوشتند :
«…اعلام دولت سایه درآنچه که مجموعه نظریات آقای زعیم است چندماه قبل منتشر گردید نوشته شده بود که گروهی در این دولت سایه نقش دارند : جناب مهندس امیر انتظام رئیس این دولت است وتنی چند در کنار مهندس زعیم در پست های وزارت سایه ! اگر الگو، تاریخ انگلستان است آیا هیچ وجه تشابهی میان دموکراسی انگلیس ودیکتاتوری ایران متصوراست ؟ خوشبختانه مردم ما آگاهتر ازآنند که توهما ت شخصی را به پای باورهای سازمانی گروههای ملی بگذارند….
… نوشته اند آقای محسن رضایی در جریان انتخابات اخیر اشاره ای به تشکیل دولت سایه کرده است . آقای
رضایی ازخودیهای نظام است میتواند برای خود وزرایی تعیین کند که روزانه کار وزرا را نظارت وبه نقد آن بنشینند آیا ارتباط دولت سایه پیشنهادی مهندس زعیم هم چون محسن رضایی وحاکمیت است ؟نمیدانم ،شاید.جناب مهندس امیرانتظام ویا آقای دکترباوند و..آیا باعضودولت سایه مهندس زعیم بودن موافقند؟ آیامیخواهید بگوئید همه رهروان جنبش اخیر هم باید از دولت سایه شما ساخته حمایت کنند ؟تصور نکردید نتیجه عکس دارد؟چرا میخواهید بمردم ا لقا ء کنید که جبهه ملی برای شما دولت و وزیر معین کرده است .ازکی تا بحال قیم مردم شده اید ؟صدای مرگ بردیکتاتور ملت ایران را نمیشنوید؟آیا براستی این طرح برای منزوی کردن نیروهای ملی تنظیم نشده است ؟…» (تاکید از حسین منتظر حقیقی)
و باز آقای دکتر مهدی مؤید زاده در مصاحبه با سایت ملیون ایران در بارهء دولت سایه و هیاهوئی که در اطراف تکدب آن بوسیلهء جبهه ء ملی ایران به راه انداختند توضیحات کافی ارائه کرده که خوانندگان محترم از طریق مراجعه به لینک زیر ، می توانند آنرا بطور کامل مطالعه فرمایند.(۱۵)
تکذیب طرح « دولت سایه » ، ظاهرا” ضربهء مهلکی بر راهکار ها و تصمیماتی برای مواجهه با مسائل و مشکلات کشور بود که در خارج از تشکیلات جبههء ملی تدوین یافته و می خواستند در زیر پوشش یک سازمان خوشنام مانند جبههء ملی ایران ، آنرا « اجرائی » نمایند ، کاری که به نظر میرسید از طریق سازمان جدیدالتأسیس سازمان «همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران» ، عملی نبود ، سازمانی که آقای دکتر داود هرمیداس باوند رئیس شورای آن و آقای مهندس کوروش زعیم ، مسؤلیت دبیر سیاسی آنرا بعهده داشتند.
مسؤلین جبههء ملی ایران با هوشیاری کامل و اقدامات به موقع توانستند این سازمان کهن سیاسی را در برابر برچسب کودتا و یا ارتباط با بیگانگان بیمه نمایند . این اقدام مسؤلین که باید مورد حمایت کامل اعضاء و هواداران این سازمان قرار می گرفت ولی چنان که پیدا است ، عده ای که در درون این سازمان کهن ، آگاهانه و یا نا آگاهانه و حتی شرمگینانه ، طی سالیان دراز و حرکت کردن با چراغ های خاموش در درون سازمان ، تلاشهای مرموزی کرده بودند تا در موقع مناسب بتوانند جبههء ملی ایران را در مسیر اهداف خود سوق دهند ، از هوشیاری مسؤلین خوشحال نشدند و لذا از آن پس کوشیدند با بهانه کردن مسائل تشکیلاتی و آئین نامه ای ، با توجه به آگاهی از شرائط امنیتی حاکم بر کشور ، ضمن بی اعتبار ساختن جبههء ملی ایران ، مسؤلین صدیق و مبارز آنرا در معرض هتاکی های افراد دهن دریده ای قرار دهند که هیچ قرابت فکری و اخلاقی با اندیشه ها و اخلاق دکتر محمد مصدق و شیوه های جاری در جبههء ملی ایران نداشته و اساسنامه و آئین نامه های داخلی هیچ سازمان سیاسی ای ، ادامهء عضویت چنین افرادی را بر نمی تابد ، چه رسد به جبههء ملی ایران.
این گروه نا خرسند همان گروهی بودند ،که با بی انضباطی کامل در درون تشکیلات ، اقدام به جعل و صدور اعلامیه ای از سوی شورای رهبری و هیأت اجرائیه ، بنام جبههء ملی نمودند و هنگامی که آقای دکتر مهدی مؤید زاده از سوی ارگانهای رسمی در سازمان ، انتصاب چنین اعلامیه ای را به جبههء ملی تکذیب و آنرا جعلی خواندند ، صدای این حضرات به آسمان رفت و عذرهای بدتر از گناه آورند . برای نمونه به این بخش از نوشتهء آقای اشکان رضوی توجه فرمائید(۱۶)
« هموطنان:
چند روز پیش بیانیه ای از سوی جبهه ملی ایران تحت عنوان “دولت در سایه” منتشر شد که از سوی هیئت رهبری جبهه ملی ایران تهیه و جهت انتشار در اختیار اعضای دفتر پژوهش های هیئت رهبری نهاده شده بود. اما با کمال تاسف نوشتاری در رد این بیانیه، با امضای روابط عمومی جبهه ملی ایران منتشر می شود که به جهت تنویر افکار عمومی ایرانیان باید عنوان شود که مسئولیت روابط عمومی برعهده مهندس زعیم بوده و ایشان در حال حاضر در بازداشت به سر می برند . اگر چه ایشان از هیئت اجرائی جبهه ملی ایران به علت همان فشار های مورد اشارهء ایشان یعنی ” از ما بهتران ” استعفا داده اند اما این استعفا هرگز پذیرفته نشده و تا پذیرفته شدن استعفای او ، وی همچنان عضو هیئت اجرائی تلقی خواهد شد و نسبت دادن این بیانیه به سازمان دانش آموختگان جبهه ملی علارغم آگاهی نگارندگان این بیانیه نسبت به تهیه و صدور آن توسط هیئت رهبری هدفی جز ضربه زدن به سازمان دانشجویان و دانش آموختگان ، این یادگار شادروان دکتر پرویز ورجاوند ، نمی تواند باشد که همواره مورد بغض بدخواهان بوده است….»
توجه به نکات این بخش از نوشتهء آقای اشکان رضوی ، حکایت از عمق درک !! وی و شاید دیگر اعضای گروه از مسائل تشکیلاتی را دارد . ایشان می گویند چون آقای زعیم مسؤل روابط عمومی جبههء ملی است و چونکه ایشان فعلا” در زندان است پس تا آزاد شدن آقای زعیم ، « چنین ارگانی یعنی « ارگان روابط عمومی » در جبههء ملی ایران تعطیل است ». واز آنجائی که علیرغم « تعطیلی ارگان روابط عمومی » فعالیت های ارتباطی جبهه تعطیل بردار نیست ، لذا شورای رهبری ، اطلاعیهء تهیه شده را برای پخش در اختیار اعضای دفتر پژوهش های هیئت رهبری قرار داده است.
آقای اشکان رضوی باید توضیح دهند که آیا روابط عمومی جبهه ، فقط بفقط از یک فرد و آنهم آقای زعیم تشکیل شده است ؟ و آیا در غیاب ایشان شورای رهبری نمی تواند شخص دیگری را به عنوان مسؤل موقت آن نهاد معین نماید ؟ وباز باید توضیح دهند که چرا در غیاب مسؤل روابط عمومی ، شورای رهبری ، مسؤلیت انتشار بیانیه های خود را به عهدهء مسؤلین هیأت اجرائی واگذار نکرد؟ و چرا فقط انتشار همین بیانیه ای را که طرح « دولت سایه » که ایدهء آقای مهندس زعیم در آن نهفته بود و مورد تکذیب جبههء ملی قرار گرفت ، به دوستان نزدیک آقای زعیم در یک نهاد « ستادی » واگذار شده است؟
آقای اشکان رضوی در همان بخش از نوشته خود که در بالا به آن اشاره گردید ، آورده است که هدف نگارندگان بیانیه ای که اعلامیهء قبلی جبههء ملی که حاوی « دولت در سایه » بوده را ، جعلی خوانده است ، ضربه زدن به سازمان دانشجویان و دانش آموختگان ، این یادگار شادروان پرویز ورجاند ..بوده است . سؤال اینست که مگر سازمان دانشجویان و دانش آموختگان مورد نظر آقای اشکان رضوی به مثابه فرزند صیغه ای جبههء ملی ایران است که فرزندانی که از عقد دائم ، پای به عرصهء حیات گذاشته اند با آن حسادت کنند ؟ این ارگان یا رسمیت داشته و ارگانی از ارگان های این سازمان هست و یا نیست . ضربه زدن به یک ارگان در یک سازمان ، ضربه زدن به کل سازما ن است. همین کاری که اکنون آقای اشکان رضوی و شرکاء در حال انجام آن هستند!! اینکه تشکیل چنین سازمانی با ایدهء چه کسانی مطرح و با بحث و گفتگوی چه کسانی تکامل یافته ، تا به عنوان ارگانی رسمی ازارگانهای سازمان جبههء ملی ایران تبدیل شود ، فقط در صورت جلسات ارگانهای مربوطه در سازمان ، جای دارد و بس. آنچه را که آقای اشکان رضوی نوشته است «… ضربه زدن به سازمان دانشجویان و دانش آموختگان ، این یادگار شادروان پرویز ورجاند ..بوده است …» ، نشان دهندهء تفکر عقب ماندهء ایشان و شرکاء از یک سازمان سیاسی مدرن است که متأسفانه ایشان و دوستانشان آنرا بصورت یک « مجمع الجزایرجدا از یکدیگر » می پندارند.
برای اینکه روشن گردد که آقای اشکان رضوی ، جمال درودی و شرکای آنها در درون جبههء ملی ایران در داخل کشور و تشکیلاتی بنام «جبههء ملی ایران – اروپا» ، در ورای همهء انتقاد های اساسنامه ای و آئین نامه ای ، بیشتردر پی به دست آوردن « هژمونی تشکیلاتی » سازمان خوشنام جبههء ملی ، آنهم به هر قیمتی هستند وآظهارات آنان در بارهء رعایت اصول اساسنامه و آئین نامه های جبههء ملی ایران ، بهانه هائی بیش نیستند ، ارائهء نمونه هائی را ضروری می دانم.
در خرداد ماه ۱۳۹۰ آقای دکتر حسین موسویان ، رئیس هیئت اجرائیه و مسؤل تشکیلات جبههء ملی ایران به برخی از تهاجمات سازمان یافته ای که علیه سازمان متبوعش انتشار یافته بود ، طی یک نامهء سرگشاده پاسخ می گوید.(۱۷)
آقای جمال درودی که یکی از افراد همراه با آقایان اشکان رضوی و مهندس کوروش زعیم و … می باشد ، نامه سرگشادهء آقای موسویان را مورد نقد قرار دادند. ایشان و همراها نشان از آنجا که قصد دارند بهر شکلی ، حتی بصورت غیر دموکراتیک ، « هژمونی آن تشکیلات » را در اختیار بگیرند ، وتاکنون موفق نشده و موفق هم نخواهند شد ، لذا برنامهء بی اعتبار کردن جبههء ملی ایران و مخدوش کردن چهره های صدیق آن سازمان را در دستور کار خود قرار داده ا ند که نقد نامهء سرگشاده ، بخشی از آن سیاست می باشد اما خواننده حتما” در می یابد که این نقد چقدر ناشیانه و بصورت رسوا صورت گرفته است !!
آقای جمال درودی نقد خود را که در تاریخ ۷ تیر ماه ۱۳۹۰ تحت عنوان « بخوانید و داوری کنید » با ۱۴ بند انتشار داده است . من مقایسهء نکته به نکته و سطر به سطر نوشتهءهای آقایان دکترحسین موسویان و جمال درودی را به خود خوانندگان وا می گذارم و فقط به یکی دو نمونه اکتفا می کنم به این منظور که نشان دهم ادعا های کسب تجربهء ۶۰ سال مبارزه ، آنهم در کنار یاران دکتر مصدق و در جبههء ملی ایران ، تا چه اندازه سست است.
آقای دکتر حسین موسویان در این نامهء سرگشاده می نویسند:
« در هفته های اخیر تهاجمات نامعقول و ناموجهی توسط برخی افراد با امضاء و یا بدون امضاء علیه جبهه ملی ایران صورت گرفته است که باید در مورد این تحرکات برای اعضاء و هواداران ارجمند جبهه ملی توضیحات لازم داده شود.
جبهه ملی ایران از بدو تاسیس در سال ۱۳۲۸ تا کنون فعالیت سیاسی و تشکیلاتی خود را اگر چه با فراز و نشیب ها و گاه وقفه هایی ادامه داده است. اگر فقط از دوران انقلاب به بعد مد نظر باشد « ما » در روز پنجم پیروزی انقلاب طرح انتقال قدرت به ملت را طی بیانیه ای پیشنهاد کردیم که میتوانست به نحوی دموکراتیک انتقال قدرت به ملت ایران یعنی حاکمیت ملی را محقق سازد که متاسفانه در آن جو هیجانی انقلاب به آن توجهی نشد. » (۱۸)
آقای جمال درودی برای نقد این بخش از نوشتهء آقای موسویان ، خوشبختانه شخصا” زحمت کشیده اند و مطالبی را که از نامهء آقای موسویان نقل کرده ، با رنگ قرمز و توضیخات شخصی خود را با رنگ آبی متمایز کرده اند ،چنین است نقد آقای جمال درودی به این بخش از نامهء سرگشادهء آقای موسویان:
« در نامه به این موضوع اشاره کرده اند (… در روز پنجم پیروزی انقلاب طرح انتقال قدرت به ملت را طی بیانیه ای پیشنهاد کردیم…)و در ادامه آمده(…ما در سه سال اول پس از انقلاب در تهران و برخی شهرستان های دیگر مرکز تشکیلات داشتیم…)و باز یادآور شده اند (پس از چندی روزنامه رسمی پیام جبهه ملی را منتشر کردیم…) آقای دکتر این کلمات” ..ما،داشتیم، کردیم..” به چه معنایی به کار برده شده؟ آیا جنابعالی به تنهایی و با مسئولیت شخصی این کارها را انجام دادید؟ پس درآن زمان شورای مرکزی جبهه ملی هیئت رهبری و هیئت اجرایی چه می کردند؟ آیا خود بزرگ بینی تا این حد در شما رسوخ پیدا کرده که تمام مبارزات و فعالیتهای بزرگان و پیش کسوتان جبهه ملی را تنها در خود می بینید؟ آقایان اعضای”باند” به این نکته توجه کنید مردم خرد دارند. به اعمال و گفتار شما نظاره می کنند و درباره آن قضاوت خواهند کرد. و از خود خواهند پرسید چگونه است درآن برهه از زمان که شمشیر ارتداد بالای سرجبهه ملی قرار داشت و هیئت حاکمه به صغیر و کبیر جبهه ملی رحم نمی کرد و همه افراد بزیرضرب قرار گرفته بودند و فعالین جبهه ملی در تمام رده ها یا مخفی و یا فراری و یا در زندان به سر می برند چطور شما افراد باند خالی از هرگزندی آزادنه به قول خود تمام ارگانهای جبهه ملی را زیر نظر داشتید وآن را اداره می کردید؟ و حتا یک بار هم مورد با زخواست مقامات قرار نگرفتید؟واقعن عجیب نیست؟ » (۱۹)
برخلاف نظر آقای جمال درودی ،آقای موسویان هیچگاه از کلمهء « من » استفاده نکرده است تا اینکه آقای جمال درودی آنرا دستاویزی برای حمله به نوشتهء شان قرار دهند . من از آقای جمال درودی و بقیه مشاوران ایشان در خواست می کنم یکبار دیگر بدون پیش داوری ، نظری به نوشتهء آقای موسویان بیاندازند ،تا متوجه شوند که برخورد هایشان در این درگیری هائی که به راه انداخته اند تا چه اندازه سطحی و حول محور خود خواهی ها می باشد که متأسفانه باعث پائین آمدن شأن و رتبهء آنان در خواننده خواهد شد زیرا بنا به گفتهء جناب جمال درودی « … مردم خرد دارند. به اعمال و گفتار شما نظاره می کنند و درباره آن قضاوت خواهند کرد…» .
مسؤل یک تشکل سیاسی ، آنجا که می خواهد در بارهء فعالیت های سازمانی اش سخن بگوید ، اگر از کلمهء ما استفاده نکند پس باید چه کلمه ای را بکار گیرد . علاوه از آن ، هنگامی که یک مسؤل تشکیلات در بارهء اقدامات سازما ن صحبت می کند ، مگر قرار است اسامی همه کسانی که در پروسه کاری که صورت گرفته ، دخالت داشته اند ، ازآبدار باشی گرفته تا تصمیم گیرندگان و مجریان ووو… نام ببرد؟ آیا درک آقای جمال درودی از کار تشکیلاتی اینست؟ آیا آقای جمال درودی می خواهند این تجربیات را به نسل جوان منتقل نمایند؟ زهی تأسف!
و باز در نمونه ای دیگر ، زمانی که این گروه از حرکات خود نتیجه ای بدست نمی آورند آقای جمال درودی به عنوان سخنگوی دیگر گروه معترض ، در حالی که هیچ فرصتی را برای اهانت به آقای ادیب برومند از دست نداده است با تغییر لحن ، مانند اینکه مخاطبش یک کودک دبستانی است چنین می گوید :
سخنی با استاد ارجمندم جناب آقای ادیب برومند
« امروزبا جرات وجسارت چون شاگردی در مقابل استاد خود قرارگرفته وراهکاری ارائه می دهم که امکان دارد مورد تایید قرارگیرد و یا با استدلال نفی گردد. البته قضاوت و رای نهائی را به عزیزان هم اندیشمان در جبهه ملی ایران واگذار می کنم. …. جنابعالی باید با سعه صدر ویک تصمیم تاریخی و بجای ماندنی از ریاست شورای مرکزی جبهه ملی ایران کناره گیری فرمایید و در مقام والاتری به عنوان مشاور و راهنما از درون هیات رهبری جبهه ملی را هدایت فرمایید….» (۲۰)
اما از آقای درودی باید سؤال کرد که اگر استاد ادیب برومند از سمت خود کناره گیری کرده ، جای خود را به دوستان شما بدهد همهء مسائل اساسنامه ای و آئین نامه ای مورد نظر شما و دوستانتان حل خواهد شد ؟
آیا شما اطلاعات بسیار محرمانه ای در اختیار دارید که در جلسه ای که اعضای آن با رأی مخفی، مسؤلین را انتخاب می کنند ، حتما” آقای ادیب برومند را به عنوان « مشاور عالی شورای رهبری » برخواهند گزید ؟
اینست محتوای آن انبانی از تجربه های گرانبها دمکراتیک ۶۰ ساله که حضرت عالی گرد آورده اید وبرای استقرار دمکراسی در کشور، می خواهید به نسل جوان تحویل دهید!! واقعا” چقدر این نسل جوان باید بد شانس باشند که تجربیات این چنینی شما را تحویل بگیرند.
برداشت غلط ، غیر دمکراتیک آقایان اشکان رضوی ، درودی ، زعیم و … از روابط درون سازمانی
من در این نوشته بار ها به این نکته اشاره کرده ام ، گروهی که این همهء « الم شنگه » به راه انداخته اند ، هدفی جز تسلط بر جبههء ملی ، آنهم به هر قیمتی ، ندارند.
این استدلال یک عده مدعیان مصدقی آنهم در خانهء سیاسی زنده یاد دکتر محمد مصدق نمی تواند باشد که بگویند:
« ما در جلسات شورا شرکت نمی کنیم ، تا اینکه تعداد اعضای شرکت کننده در شورا به حد نصاب نرسد ،چرا ؟ برای اینکه نتوانند تصمیم بگیرند » .
اگراین حضرات معترض براستی معتقدند که در ارگانهای تصمیم گیرندهء سازمان از اکثریت لازم برای اتخاذ هر تصمیمی برخوردارند ، چرا در جلسات تصمیم گیری شرکت نمی کنند تا خواسته های خود را بصورت دمکراتیک جامهء عمل بپوشانند ؟
و اگر تعداد این خانم ها و آقایان هنوز در اقلیت هستند و باورمند به دمکراسی درون سازمانی می باشند ، پس چرا بجای این همه هیاهو و جار وجنجال ، به بحث و گفتگو نمی پردازند تا با گروه مقابل به تفاهم و اقناع برسند و اگر واقعا” دارای آن اندازه نفوذ و عضودر این ارگانها نیستند که بتوانند خواسته های خود را از راههای دمکراتیک درون سازمانی جامهء قانونی بپوشانند و از طرفی صبر و تحملشان هم تمام شده ، به جای راهکار های « کودتائی » ، آیآ بهتر نیست که آن سازمان را ترک نمایند ؟ این خواست و تمایل هیچ یک از گروه متقابل و علاقمندان به جبههء ملی ایران نیست اما به خاطر اینکه باور های ما در بارهء صداقت و منش دمکراتیک خدشه دار نشود ، گزینهء آخر ، منطقی ترین گزینه خواهد بود .
به خصوص اکنون که این گروه معترض ، سازمانی را در اختیار دارند و مانند اسبی که زین شده و آماده ء حرکت است ، « سازمان همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران» و ریاست شورای آن به عهدهء آقای دکتر داود هرمیداس باوند و دبیر سیاسی آن نیز آقای مهندس کوروش زعیم می باشد ، و اتفاقا” هر دوی این آقایان در مورد اداره یک سازمان سیاسی و تاکتیک ها و استرا تژی لازم برای تحول جامعهء ایران ، با یکدیگر هم نظر می باشند.
مشکل این خانم ها و آقایان ، اگر که فقط همین اختلافاتی است که راه حل آنها ، مانند هر سازمان دمکراتیک دیگر از طریق آراء اکثریت و اقلیت می باشد ، مشکل غیر قابل حلی نخواهد بود و چنانکه مسائل دیگری است که احتمالا” نیز هست و مربوط به تغییر شعار های اصلی جبهه ء ملی ایران ، یعنی کمرنگ کردن شعار استقلال و حاکمیت ملی می باشد ، پس باید بدانند این مسأله به « ارزش های مصدقی » باز می گردد که در آن زمان دیگر مشکل عده ای در درون جبههء ملی نخواهد بود بلکه ، گروه معترض خود را با طیف مصدقی ها مواجه خواهند دید .
سازمان جبههء ملی ایران تا کنون «ملی » بوده است و اگر همچون گذشته به ارزشهای «راه مصدق» پایبند بماند، ملی خواهد ماند . در دفاع از ارزش های استقلال و آزادی ، پیشاپیش دیگر جریانهای ملی حرکت خواهد کرد چه حاکمیت امت پرور به پسندد و چه نه پسندد. نیروهای وابسته هم که جبههء ملی ایران را همیشه چون خاری درچشمانشان دیده اند ، باز باید ببینند. طرفداران جهانی شدن نیز چاره ای ندارند جز اینکه چشمان خود را بر روی واقعیات بگشایند و ببینند کدام یک از کشور های بزرگ که سرمایه های شرکت های چند ملیتی را در خود دارند ، بخاطر جهانی شدن ،از استقلال خود دست شسته اند که ایران دومین کشور از آن نوع باشد. اینها باید بپذیرند که این مطالب ، القائات نادرست کشور های سلطه گر می باشد که با پخش کردن اینگونه شعار ها ، بدنبال یافتن پادو های سیاسی در کشور های مختلف دنیا می باشند و حاشا از اینکه پیروان راه مصدق بزرگ طعمهء آنان گردند.
حسین منتظر حقیقی
Fm-jmi@gmx.net
۲۹.۷.۲۰۱۱ برابر با ۷ مرداد ماه ۱۳۹۰
پانویس ها :
۱-
گزارش دو روزه سمینار لندن
http://www.khalije-fars.com/item/2165
۲ –
مراسم یاد بود داریوش همایون ، بر روی بخش دوم در طرف سمت راست کلیک کنید
http://talashonline.info/Yadbood_DH.html
۳ – نامه سرگشاده سازمان سوسیالیستهای ایران به شورای مرکزی جبهه ملی و پاسخ آقای علی اردلان
۴ ـ جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست
http://www.newsecularism.com/2008/0908-A/090108-Hossein-Montazer-Haghighi-JMI.htm
۵ –
ایران پیام رضا پهلوی به جبهه ملی
۶ –
«ورود ساواکیها و پهلویست ها به جبههء ملی ایران آری یا نه ،بحث بسیار جدی است »
http://www.iran57.com/Husain%20Montazer%20Haghighi,07,16,08.doc
۷ ـ جای دوستان سیاسی آقای رضا پهلوی در جبههء ملی ایران نیست
http://www.newsecularism.com/2008/0908-A/090108-Hossein-Montazer-Haghighi-JMI.htm
۸ –
استعفای جمعی از جوانان جبهه ملی ایران
http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=9&ni=4399
۸ ـ آ ــــ روزنامه «خاک و خون» حزب پان ایرانیست
http://www.facebook.com/media/set/?set=a.456362133405.242131.184987753405
۹ –
اساسنامهء کمیتهء دفاع ار امیر انتظام.
http://www.ois-iran.com/2011/tir-1390/ois-iran-1159-komitee_Amir_Entezam.pdf
۱۰ –
تکذیبیه دکتر سید حسین موسویان و رامین ناصح
http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=11060
۱۱ –
اعضای دفتر سیاسی و شورایعالی سازمان همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران
http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article2
۱۲ –
http://tarnama.org/kouroshzaim.htm
پیشنهاد کورش زعیم برای « نجات میهن »
۱۳ –
اشکان رضوی – پاسخ به دشمن خانگی ، مهدی مؤید زاده
http://iranscope.blogspot.com/2009/08/blog-post_7321.html
۱۴ –
http://www.ois-iran.com/2009/mordad-1388/ois-iran-4662-dr-moayedzadeh-nirohayemelli.htm
نیروهای ملی بخش تفکیک ناپذیر جنبش آزادیخواهانهء امروزی ملت ایران است ، هر آنکس را که در پی نفاق است نباید ملی خواند
۱۵–
مصاحبه سایت ملیون ایران با آقای دکتر مهدی مویدزاده عضو هیئت اجرائی جبهه ملی ایران
http://www.melliun.org/didgah/d09/08/31moayadz.htm
۱۶ –
اشکان رضوی – پاسخ به دشمن خانگی ، مهدی مؤید زاده
http://iranscope.blogspot.com/2009/08/blog-post_7321.html
۱۷–
تهاجم به جبهه ملی ایران ، از دکتر حسین موسویان ، رئیس هیئت اجرائیه و مسؤل تشکیلات جبهه ملی ایران
http://www.melliun.org/jebheh/j11/06/01musavian.htm
۱۸ ـ نامه سرگشاده دکتر حسین موسویان
http://www.melliun.org/jebheh/j11/06/01musavian.htm
۱۹ –
بخوانید و داوری کنید ، نقدی بر نوشتار آقای دکتر حسین موسویان از آقای جمال درودی
http://www.jebhemelli.info/html/bayan-didgah/11/29611doroodi-j.htm
۲۰ –
سخنی با استاد ارجمندم جناب آقای ادیب برومند
جمال درودی
http://www.jebhemelli.info/html/bayan-didgah/11/18711doroodi.htm