م.سحر
خود ، اسب شنیده ای که یابو زاید؟ یا سُهره که بلبل سخنگو زاید؟
زائو به وفور ند و علی بسیارند کو قابله ای که یاعلی گو زاید؟
کور
ای شیخ ،زچشم و جان و دل کوری تو
چون ظلمت محض ، عاری از نوری تو
بی وقفه به کام بربریت پویی
با هر قدمی از آدمی دوری تو
خدای شیخ
ای شیخ خدات نیست جز شمشیری
قحط ِ شرفی و ظلم ِ عالمگیری
بی عاطفه بی حفاظ بی اخلاقی
بندی ، قفسی ، قساوتی ، زنجیری
سود شیخ
ای شیخ که بودنی زبودت نرهد
سرمایهء آدمی ز سودت نرهد
موجودیت تو دشمن است انسانرا
انسان نرهد گر از وجودت نرهد
جامهء دین
آنان که به تن جامهء دین دوخته اند
از عهد عرب تجاوز آموخته اند
با ریشه و فرهنگ تو کین توخته اند
در آتش اسلام ترا سوخته اند
اصول دین
در فصل بهار ، رسمتان پائیزی ست
ویران سازی و اضطراب انگیزی ست
شمشیر عرب ، داس ِ مقدس شمرید
حقا که اصول ِ دینتان خون ریزی ست
سه بُت
اینان به پرستش سه بُت مشغول اند
کان هرسه خدای فاعل و مفعول اند
جز نادانی و معده و زیر شکم
در بتکده شان دگر بُتان معزولند
علم و دین
زان علم که با دین و دغل قاطی شد
خامی ژنتیک و خریت ذاتی شد
یک خر به نجف رفت و عبا بر تن کرد
یک گاو به هاروارد کراواتی شد
قابله
خود ، اسب شنیده ای که یابو زاید؟
یا سُهره که بلبل سخنگو زاید؟
زائو به وفور ند و علی بسیارند
کو قابله ای که یاعلی گو زاید؟
پاریس ، ۱۸.۷.۲۰۱۱
http://msahar.blogspot.com/