بهرام رحمانی
خلقت زن در ادیان مختلف و مساله حجاب اسلامی
در طول تاریخ، همواره علم و دانش بشری در تضاد و تقابل با مذهب و نیروهای مافوق بشر بوده است. با این وجود ادیان مختلف کپی برداری از همدگیر هستند و همان مسائل خرافی و غیرعلمی را با تفاوت های مختصری از همدیگر تقلید کرد هاند. برای مثال، خلفت آدم و حوا و چکونگی از بهشت رانده شدن آن ها از بهشت، با سایه روشن های جزئی کپی برداری از همدیگر هستند.
فرودستی و تحقیر زن، از مسائل مهمی است که در طول تاریخ، همواره مورد بحث و نقد واقع شده و درباره آن بسیار سخن گفته و کتاب های بی شمار نوشته شده است. اما واقعیت آن است که ستم بر زنان در جهان متمدن کنونی نیز هنوز وجود دارد. اما وضعیت کمرشکن زنان در کشورهایی که قوانین حکومت آن ها، متاثر از قوانین مذهبی است به هیچ وجه قابل مقایسه با وضعیت کشورهای غربی و حتی کشورهایی چون ترکیه هم نیست.
در قرن اخیر، گرایشات چپ و کمونیست و جنبش های اجتماعی حق طلب و برابری طلب به ویژه جنبش کارگری و سازمان های چپ و سوسیالیست، فمینیست های رادیکال و چپ، تلاش های گسترده ای را در جهت برابری زن و مرد به کار برده اند.
بنابراین، ادیان زن را به عنوان یک انسان کامل و دارای حقوق برابر با مردان به رسمیت نمی شناسند و هزاران توجیه غیرعلمی و غیرانسانی می آروند تا با تحقیر و توهین و سرکوفت «نیمه انسان» بودن او را اثبات کنند. در هر حال، مذاهب در تاریخ، در پایمال کردن شخصیت و حقوق زن دارای مواضع مشترک بوده اند و چه بسا ضربه بسیار مخرب به زن و آزادی هایش زده اند. ادیان، در طول تاریخ، همواره گرایش ارتجاعی مردسالاری را بازتولید کرده اند. پس از ظهور سیستم سرمایه داری، مذهب و خدایگاه پول و سرمایه همدیگر ار تکمیل کردند و با استثمار نیروی کار در جهت کسب شود بیش تر، از جمله ستم و تبعیض بر زنان را نیز تداوم بخشیدند. بنابراین، آن چه ادیان در مورد زن می گویند، کاملا با آن چه در جهان امروز باید مدنظر هر انسانی قرار گیرند مغایرت دارند. انسان با مبارزه پیگیر و دایمی خود و روشنگری تاکنون نوانسته به ویژه در دنیای غرب، تا حدودی دست مسیحیت و یهودیت را از دخالت در زندگی بشر محدودتر کند. اما اسلام هنوز هم در قاره هایی چون آفریقا و آسیا و به ویژه در منطقه بحرانی خاورمیانه، هم چنان به وحشی گری های خود ادامه می دهد. در عربستان سعودی که یکی از ثروت مندترین کشورهای جهان است؛ زنان حق رانندگی ندارند و استادان مرد در دانشگاه ها از طریق تلویزیون مداربسته به دانش جویان دختر آموزش می دهند . در این کشور، «حافظان ناموس»، حتی تلفن های مردم را کنترل می کنند و اگر دختر و زنی تلفنی با مرد «غریبه» و «نامحرمی» سخن بگوید، تحت تعقیب قرار می دهند. از این رو، اسلام نه تنها درباره حقوق زن و آزادی هایش، بلکه با هر نوع آزادی و برابری به ستیز برمی خیزد و مانع همبستگی انسان ها می شود.
قدیمی ترین نظریه در مورد خلقت زن، نظریه افلاطون است که می گوید: «انسان در اول دو جزء نبود بلکه در اثر ارتکاب گناه، مورد غضب خداوند قرار گرفت و به دو جزء نر و ماده تقسیم گردید». (علی اکبر علویقی، زن در آینه تاریخ، ص)
«ایرانیان باستان نیز اعتقاد داشتند، کیومرث اولین انسان بود که وارد زمین گردید و سی سال در کوهستان ها زندگی نمود و در موقع مرگ نطفه ای از پشتش چکید و در اثر تابش آفتاب خشکید تا چهل سال دیگر در روز مهرگان (۱۶ مهر) که جشن باستانی است به صورت دو ساقه ریواس از زمین رویید، آن گاه به شکل انسان یکی به نام «میشانه» جنس ماده و دیگری «میشه» جنس نر در آمدند.» (علی اکبر علویقی، زن در آینه تاریخ، ص ۱۰)
«کاتولیک ها، معتقدند که روح مرد با روح زن فرق دارد و تنها مریم در میان زنان دارای روح معادل با مردان است و روح بقیه زنان حالت بین انسان و حیوان دارد.» (علی اکر علویقی، پیشین، ص ۳۷)
یهودیان معتقدند: «حوا از آخرین دنده چپ آدم آفریده شده است» (تفسیر نمونه، ج ۱۹، ص ۳۸۰) و نیز در تورات آمده است: «خدا گفت: درست نیست آدم تنها بماند لذا حوا را آفرید …» (علی اکر علویقی، پیشین، ص ۳۳)
«بهاگواد گیتا – که دارای آیین هندو می باشد – عقیده کلی را این گونه تشریح می کند: این فقط روح گنه کار است که به صورت زن متولد می شود.» (زن از دیدگاه اسلام، انتشارات دارالتبلیغ قم، ص ۱۸)
«در کتاب لجبکی – کتاب مذهبی ژاپن باستان – در قسمت خلقت انسان نوشته شده است: آماتراسو – اله آفتاب – که خدای خدایان است مرد و زن را یک سان آفرید ولی زن نتوانست از این تساوی بهره گیرد، لذا مرد برتر گردید.» (علی اکر علویقی، پیشین، ص ۱۴)
خرافات و داستان سرایی ها و تناقضات روحانیون سنی، شیعه، کشیش ها و خاخام ها و تفسیر کتاب های آسمانی توسط مفسرین طرفدارا آن ها و غیره در رابطه با خلقت انسان، به ویژه ریشه در خود کتاب های عهد عتیق چون انجیل، تورات و قرآن دارد که در دوران خودشان نیز توسط افکار خرافی و ارتجاعی نوشته شده اند و با آزادی انسان به ویژه زنان سر خصومت دارند.
اما حقیقت این است که عیسی، موسی، محمد، علی و غیره نیز افرادی دیکتاتور و مستبدی چون خمینی، بن لادن، خامنه ای، ملاعمر، بوش، احمدی نژاد، هیتلر و غیره بودند که هم با خودی هایشان رقابت و جنگ قدرت دارند و هم مخالفین خود را هر جا می یافتند بی رحمانه گردن می زدند و ترور می کردند تا ایدئولوژی و قدرت خود را به هر بهایی و لو با کشتار میلیون ها انسان و راه انداختن جنگ و غیره و تحمیل فقر و فلاکت بر مردم، نگه دارند.
حتی برخی وجود زن را «شر» دانسته و او را عامل بدبختی و گرفتاری معرفی کرده و اعتقاد دارند زن عنصر گناه است. برای مثال، به سخنان عملم الهدی امام جمعه مشهد و خاتمی امام جمعه موقت تهران درباره زنان مراجعه کنید مملو از این مزخرفات علیه زنان است و سخنان آن ها، صرفا به اظهارنظر محدود نبوده و سرکوب شدیدتر زنان توسط ارگان های سرکوب حکومتی را در پی دارد. سخنان زن ستیز و آزادی ستیز آن ها، از طریق بلندگوی نماز جمعه و مستقیما از رادیو و تلویزیون ها و رسانه های سراسری دولتی نیز پخش می گردند، همواره زنانی را که مقررات حکومت اسلامی را رعایت نمی کنند به عنوان دشمنانی معرفی می شوند که عامل بدبختی و گناه هستند و حتی خشک سالی در کشور نیز نتایج عملکرد زنان بدحجاب است؟!
سایت دیگربان، سه شنبه، ۲۸ تیر ماه ۱۳۹۰ برابر با ۱۹ یولی ۲۰۱۱، نوشت: احمد علمالهدی امام جمعه مشهد می گوید که ولایت فقیه «معاونت ارتباطی و مردمی» امام دوازدهم شیعیان بوده و «ولایت مطلقه فقیه تنها راه ارتباطی با امام زمان در زمان غیبت است.» به گزارش خبرگزاری ایرنا٬ علمالهدی گفته که «امام زمان دارای ولایتی هستند که می توانند بر ذهن بشری تاثیر گذاشته و فرامین ایشان را پیاده کند.» او، در عین حال افزوده است: «هر فردی ادعای ارتباط با امام زمان را بکند باید وی را تکذیب کرد.» اظهارات امام جمعه مشهد در شرایطی مطرح می شود که روز گذشته نیز محمدتقی مصباح یزدی، گفته بود رضایت امام دوازدهم شیعیان در گرو رضایت علی خامنه ای است. در ماه های اخیر با علنی شدن اختلاف بین خامنه ای و احمدی نژاد، دعوا بر سر چگونگی ظهور داستان امام زمان و این که در حکومت اسلامی چه کسی با امام زمان در ارتباط است نیز به یک سوژه و کشمکش قدرتی بین طرفداران طرفین شده است. در چند ماه گذشته تعریف و تمجیدها از علی خامنه ای (که طی دو سال گذشته افزایش یافته) به اوج خود رسیده است. روحانیون محافظه کار در این مدت بارها به طور تلویحی ادعا کرده اند که علی خامنه ای با امام دوازدهم شیعیان رابطه دارد. در حالی که تعدادی از مدیران دولتی و هم چنین جن گیر و پیش نماز دولت و طراحان فیلم «مستند ظهور نزدیک است» که در آن، خامنه ای سیدخراسانی و احمدی نژاد شعیب از یاران امام زمان در ایران هستند که با جمع آوری لشکری به جنگ می روند و امام زمان در این جنگ ظهور می کند. اما احتمالا به نظر می رسد که سیدخراسانی برای خامنه ای که خودش را رهبر شیعیان جهان نیز می داند توهین آمیز و مقام پاینی بوده است؟!
چندی پیش نیز آیتالله صافی گلپایگانی، با انتقاد از اعزام ورزشکاران زن به خارج از کشور، آن را «مایه شرمساری دانست و خواستار جلوگیری از این نوع مسائل» شد. به گزارش ایسنا، این مرجع تقلید، در دیدار جمعی از اعضای جامعه روحانیت شیراز با اشاره به مطلب فوق خاطرنشان کرد: در شرایط کنونی باید با زبان و شیوه مناسب نسبت به اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اهتمام داشته باشیم. او، با بیان این که «انجام معاصی و گناهان و بدحجابی ها در بروز مساله خشک سالی تاثیر زیادی دارد»، اظهار کرد: باید به سوی خدا برویم و از ارتکاب گناهان و تظاهر به معاصی که متاسفانه روزبروز در جامعه بیش تر می شود، به شدت دوری کنیم. او، هم چنین با تاکید بر این که «ما نباید نسبت به عالم غیب و خداوند متعال غافل باشیم»، افزود: در مساله خشک سالی همه باید دست به دعا برداریم و انشاالله در آستانه ماه محرم و به برکت عزاداری سید و سالار شهیدان، خداوند باران رحمتش را بر این ملت نازل کند و دعای خاص امام زمان (عج) نیز شامل حال ما شود.
آیت الله سیداحمد خاتمی امام جمعه موقت تهران، با تبیین موضوع «عفاف و حجاب» تاکید کرد: عدم رعایت «عفاف و حجاب» از موانع استجابت دعا است.
به گزارش خبرگزاری حکومتی فارس، آیت الله سیداحمد خاتمی امروز در خطبه اول نماز جمعه تهران، با اشاره به خطبه ای از نهج البلاغه گفت: «علی (علیهالسلام) علل عدم استجابت دعا را عدم روراست بودن با خدا، عدم پیروی عملی از پیامبر و عدم تبعیت عملی از قرآن کریم معرفی می کنند.»
او، با اشاره به سخن امام علی، عفاف و حجاب را افضل عبادت دانست و گفت: پاک زبانی، پاکی لقمه، لباس پاک، نگاه پاک و پاکدامنی از ابعاد عفاف و از نشانه های افراد با شخصیت است و هر چه انسان شخصیتش بالاتر باشد این عنصرها بیش تر در او متبلور است… در این میان عفت اجتماعی و پاکدامنی و پاک پوششی مورد تاکید قرآن کریم، هم در میان آقایان و هم در میان بانوان است، اما در قرآن نسبت به رفتار عفیفانه زنان تاکید بیش تری شده است… زنان باید نگاه خود را از نگاه آلوده حفظ کنند و از نگاه کردن به تصاویر آلوده خود را نگه دارند، زیرا این نگاه موجب غضب خداوند می شود… پوشش چادر در قرآن نیز آمده است که در سوره احزاب آیه ۵۴ به آن اشاره شده است که «جلباب» به معنای لباسی است که تمام بدن را می پوشاند.»
او، با اشاره به آیه ای از قرآن ادامه داد: اگر قرار باشد خانمها روسری را به معنای حجاب بگیرند، باید روسری آن ها بلند باشد که سر و گردن را بپوشاند و هیچ گونه جاذبه جنسی برای نامحرم نداشته باشد، لذا انداختن شال بر سر که موی سر را نمایان می کند، چیزی جز بازی با حجاب و شکستن حرمت حجاب نیست.
امام جمعه موقت تهران در ادامه تبیین موضوع «عفاف و حجاب» تاکیدکرد: زنان نباید با نامحرمان با عشوه و آن طور که با شوهر خود سخن می گویند حرف بزنند، چرا که این ها زمینه گناه را فراهم می کند.
آیت الله خاتمی، هم چنین افزود: طریقه راه رفتن زنان نباید موجب تحریک نامشروع برای نامحرم شود، ضمن این که زیورآلات خود را نباید برای نامحرمان به نمایش بگذارند؛ گردنبند، لباس محرک، لباس آن چنانی زیور حساب می شود.
در کشوری که سانسور و اختناق، شکنجه و اعدام و هم چنین فقر و بی کاری نفس گیر شده است مشغله سران و رهبران آن را هم چنان سرکوب سیستماتیک زنان گرفته است عمق سرکوبگری و جنایت کاری این حکومت را به نمایش می گذارد. به عبارت دیگر، در جامعه ای که زنان آزاد نباشند آزادی های دیگر در آن جامعه، بی معنی و به دور از هرگونه واقعیت است.
امام جمعه موقت تهران، با بیان این که از رازهای مستجاب نشدن دعاها همین هایی است که گفتم، خاطرنشان کرد: احتمالا بسیاری از بانوانی که رعایت حجاب نمی کنند، نمی دانند که حجاب لازم برای آن ها کدام است. لذا این سخنان من حجت را برای آنان که سخنان من را شنیدند و خواهند دید تمام کرد، بنابراین عذر و بهانه ای در پیشگاه خداوند نخواهند داشت.
حتی بعضی از شعرا نیز آن چنان شعرهایی علیه زنان سروده اند که گمان می رود هیچ زن «نیکی؟» در تاریخ وجود نداشته است.
برخی را اعتقاد بر این است که زن «شیطان؟» کوچک است در حالی که مرد در ذات خود مبرا از «گناه؟» بوده و این زن است که مرد را به سوی گناه کشانده است؟! به دلیل پای بند بودن به چنین باورهای غیرانسانی است که بسیاری از آیین ها به ویژه اسلام، محبوس کردن زن در چهاردیورای خانه را توصیه می کنند. از جمله داستان هایی چون «خلقت زن را از دنده چپ مرد» و ناقص شمردن زن و این که خداوند حوا را آفرید تا آدم را از تنهایی در بیاورد و جفتی داشته باشد. یعنی اگر آدم از تنهایی حوصله اش سر نمی رفت حداوند زن آفریده نمی شد؟ این داستان، توهین بزرگی به بشریت، به ویژه زنان است. چون «حوا میوه ممنوعه را به آدم خورانید و خدواند آن ها را از بهشت راند» پس زن، «موجودی کجرو و شرور» است. «زن بود افسون گری، ایمان ربای» یعنی شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را» این مطالب در بسیاری از کتب تاریخی – مذهبی به چشم می خورد و در قرآن آمده است: «گفت (پروردگار): ای آدم از کجا فریب خوردی؟ گفت: از حوا پروردگار من!» (ترجمه تاریخ طبری، ج ۱، ص ۶۹)
زن در دین زرتشت
در تاریخ آمده است نخستین مردمی که به سرزمین ایران آمدند، آریایی ها بودند. آنان به دو گروه عمده «مادها» و «پارس ها» تقسیم می شدند. با اتحاد مادها، دولت «ماد» تشکیل شد. پس از مدتی پارس ها توانستند دولت ماد را از بین ببرند و سلسله های هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان را بنیان گذاری کنند. پژوهش ها نشان می دهد که زنان ایران زمین از زمان مادها که نخستین ساکنان این دیار بودند، دارای پیراهن بلند چین دار، شلوار تا مچ پا و شنلی بلند بر روی لباس ها بوده اند.
در زمان ساسانیان ـ که پس از نبوت زرتشت است ـ افزون بر چادر، پوشش صورت نیز در میان زنان اشراف معمول شد. به گفته ویل دورانت، پس از داریوش، زنان طبقات بالای اجتماع، جرات نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمد و رفت کنند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی حتی پدر و برادرشان را ببینند. در نقش هایی که از ایران باستان بر جای مانده است، هیچ صورت زنی دیده نمی شود و نامی از ایشان نیامده است.
از آن جا که مرکز بعثت «اشو زرتشت» ایران بوده است و او اصل حجاب را تعمیق و مستحکم نموده، عامل درون را ضامن اجرا و پشتوانه استمرار و استواری حجاب قرار دهند.
در دین زرتشت، بر هر مرد و زن واجب است که هنگام انجام مراسم عبادی و نیایش، سر خود را بپوشاند. بر اساس آموزه های دینی، یک زرتشتی مومن، باید از نگاه ناپاک به زنان دوری جوید و حتی از به کارگیری چنین مردانی خودداری کند.
«سدره» از نه پاره پارچه سفید و نازک دوخته شده و در زیر پیراهن، چسبیده به بدن پوشیده شود. سدره که در اوستا (ستره) نامیده شده، به معنای آن نیز هست. علمای اسلام نیز برای بیان حکم حجاب از واژه ستر استفاده کرده اند. «کُشتی»، کمربند باریکی است که از پشم گوسفند بافته شده و باید پیوسته آن را بر روی سدره به کمر بندند. (موبد موبدان، رستم شهرزادی، دین و دانش، انجمن زرتشتیان تهران، سال ۱۳۵۷)
در یکی از بخش های اوستا که به «یسنا» یا «گات ها» معروف است، در «گات»، گفته شده است: «منم زرتشت آن برانگیزاننده اهورا مزدا که برای نخستین بار آموختم که تویی مزدای بی همتا آن داور بی همال که مردم را به توسط من به میانجی، منش نیک و بهترین راستی به کار و کوشش به روی زمین خواندی که ستوران را پیداد نکنند و پیرو راه نیکی و راستی باشند. این چنین کسان، مردان و زنانی که دستورات دین را به کار برند، رستگار خواهند بود و به پاداش به گزینی شان در آن سرزمین جاویدانی اهورایی وارد شوند و همه آنانی که آیین پذیرند نیز رستگاری یابند و من با همه آنان سرودگویان از پل چینوت (صراط مستقیم) خواهیم گذاشت.» می بینیم در این فراز از زنان و مردان یاد می شود و تمام کسانی که از زن و مرد به این آیین بپیوندند و دستورات این آیین را رعایت کنند، مسیر تکامل را خواهند گذراند،
اما در «گات» ۵۳ بیش تر به جایگاه اجتماعی زن و مرد اشاره شده است. در این فراز آمده است: «اینک ای دختران شوی کننده و ای جوانانی که پیوند زناشویی می بندید، سخنان مرا خوب به یاد بسپارید، با آموزه های دین راه نیک منشی را بگزینید و از روی مهر و فرزانگی هر یک از شما باید بر آن باشد که در مهرورزی، پاکی و درستی و پارسایی بر دیگری پیشی جوید، چه این بهترین شیوه کام یاری در زندگی خواهد بود.» تمام آن چیزی که در متن اوستا در مورد زن و مرد وجود دارد، همین دو فراز است و از همین دو متن کلی برداشت در برابری و همانندی میان زن و مرد شده است. در متون دیگر زرتشتیان مطالب تحقیرآمیز فراوانی میان زن و مرد دیده می شود.
در کتاب مادیکان هزار دادستان نوشته کریستیان پارتلمه آمده است زن شخصیت حقوقی نداشته و به عنوان شخص شناخته نمی شده و در حکم شی، مطرح بوده است. بر اساس عقاید زرتشتیان اگر زنی از خود پسری نداشته باشد، بسیار دشوار خواهد بود که از پلی که در رستاخیر به بهشت متصل است، عبور کند، یعنی تنها داشتن فرزند پسر، عامل نجات و گذر از پل صراط فرض شده است.
در دین زرتشت، ریاست مخصوص مرد است و زن طفیلی و از حقوق انسانی و اجتماعی محروم است و باید تحت اطاعت و بندگی مرد باشد. هر چند در جایی از اوستا به همتایی زن و مرد اشاره شده، ولی از آثار مکتوب زرتشت به دست می آید که زن به عنوان عنصری برای زادن و حفظ نسل، ایفای نقش می کند و در این آیین همیشه تولد پسر دل پسندتر از تولد دختر بوده است.
بنابراین، تاریخ نشان می دهد که بر خلاف برخی ادعاها، حجاب با لشکرکشی اعراب به ایران نیامد و قبل از آن نیز به نوعی مرسوم بود. اما مساله حمله اعراب به ایران و تحمیل دین اسلام با جنگ و خونریزی به مردم این کشور، حجاب اسلامی هم بیش از گذشته مورد تاکید حاکمان قرار گرفت.
زن در دین یهود
دین یهود، آفرینش حوا را از یکی از دنده های آدم می داند و معتقد است مار (شیطان) ابتدا حوا را فریب داد و او از درختی که خوردن میوه اش ممنوع بود خورد و از آن به شوهر خود داد. در این آیین، حق طلاق نیز منحصر به مرد است و او می تواند با این مجوز که زن خود را نمی پسندد، طلاق نامه ای نوشته و او را از خانه بیرون کند.
همه مورخان، از حجاب سخت زنان یهودی سخن گفته اند. ویل دورانت، می نویسد: گفتگوی علنی میان ذکور و اناث، حتی بین زن و شوهر از طرف فقهای دین ممنوع گردیده بود… دختران را به مدرسه نمی فرستادند و در مورد آن ها کسب اندکی علم را به ویژه چیز خطرناکی می شمردند. با این همه، تدریس خصوصی برای اناث مجاز بود.
برخورد موسی پیغمبر با دختران شعیب که به آنان گفت تا پشت سر او حرکت کرده، از پشت سر، او را به منزل پدرشان هدایت کنند، و نیز سیره عملی یهودیان مبنی بر استفاده از چادر و برقع و روبند، تفکیک و جدا بودن محل عبادت زنان از مردان در کنیسه، ناشایسته شمردن اشعاری که در تمجید زیبایی زنان سروده شده است و ایراد خطابه توسط زنان از پشت پرده، بیانگر کیفیت شدید و سخت گیرانه حجاب نزد یهودیان است.
تصویر حوا، در روایات یهودی به عنوان یک وسوسه گر، منتج به دیدی بی نهایت منفی نسبت به زنان شده است و همه زنان به عنوان کسانی تصور شده اند که از مادرشان، یعنی حوا، گناه، حیله و تلبیس را به ارث برده و در نتیجه همه آنان نادرست کار و از نظر اخلاقی پست و گناه کارند. در یکی از «مواعظ سلیمان» آمده است:
«و زنی را که مثل دام هاست و دلش تله هاست و دست هایش کمندهاست یافتم، که تلخ تر از مرگ است. کسی که در حضور خدا پسندیده است از او رهایی خواهد یافت، اما گناه کار گرفتار وی خواهد شد، اینک واعظ می گوید؛ که این را دریافتم، بعد از شمردن چیزها یک به یک تا آن کیفیت حساب را دریابم، که جان من الی الآن در جستجویش می باشد و نمی یابد. این است که یک مرد از هزار پیدا کردم، از تمامی آن ها زنی را پیدا نکردم.» (مواعظ سلیمان، فصل ۷، آیات ۲۶ تا ۲۸)
سومین قسمت از عهد عتقیق ار مجموعه کتب مقدس است. در عهد عتیق، (انجیل کاتولیک) در بین سرود سلیمان و مرائی واقع شده است و مترجمین مسیحی انگلیسی آن را بین مزامیر و مواعظ سلیمان قرار داده اند.
در بخش دیگری از ادبیات عبری که در انجیل کاتولیک یافت می شود می خوانیم: «هیج شرارتی، در هیچ جایی به پای شرارت زنان نمی رسد… گناه با یک زن شروع شد و به لطف اوست که همه ما مجبوریم بمیریم!»
ربی های یهود ۹ لعنت را که بر زنان به خاطر هبوط و سقوط شان، تحمیل شده است، چنین برمی شمارند: «۹ لعنت که خداوند همراه با مرگ به زنان تحمیل نموده است عبارتند از: «۱ـ تحمل بارداری، ۲ـ تحمل درد زایمان، ۳ـ تحمل بزرگ کردن فرزند، ۴ـ این که به عنوان گواه و شاهد پذیرفته نمی شود، ۵ـ پس از همه این ها مرگ پاداش اوست و…» (زن در یهود، لئونارد، ج، سویدلر، ۱۹۷۶ م، ص ۱۱۵)
ربی های یهود، این را به عنوان وظیفه ای برای مردان می دانند که برای تکثیر نژاد منشا زاد و ولد باشند و رجحان واضح شان را برای فرزندان مذکر پنهان نمی کنند. «برای آنانی که فرزندشان مذکر است خوشی و برای آن هایی که فرزندشان مونث است ناخوشی است. هنگام تولد پسر همه خوش حالند و هنگام تولد دختر همه غم زده اند. هنگامی که پسری پا به جهان می گذارد صلح به جهان می آورد و هنگامی که دختری متولد می شود، هیچ!» (زن در یهود، سویدلر ، ص ۱۴۰)
قلب یهود، تورات است و تورات یعنی قانون؛ اما بر طبق تلمود زنان از مطالعه تورات معافند. بعضی از ربی های یهود به شدت تابع این عقیده اند که «بهتر است کلمات تورات به آتش بسوزد تا این که زنان از آن بهره مند شوند. و هر کس دخترش را تعلیم دهد مانند این است که او را وقاحت تعلیم نموده است.» (یهودیت، دنیس، ال، کارمودی، ص ۱۹۷)
زن در دین مسیحیت
مسیحیت نیز می گوید که شیطان ابتدا حوا را فریب داد و خداوند، درد زایمان را برای رستگاری او قرار داد. به اعتقاد این دین، حق تعلیم دادن از زن سلب شده تا نتواند بر شوهر خود مسلط شود. طلاق دادن زن و نکاح با زن مطلقه در انجیل حکم زنا را دارد.
عموما در مذاهب الهی، زن را یک موجود ضعیف و ناچیز به شمار مى آیند و زنان را براى خدمت به مردان و اطفاى شهوت جنسى براى مردها مى نگرند. مرد مى تواند زن هاى متعدد بگیرد و یا طلاق بدهد، اما زن نمی تواند.
مسیحیت نه تنها احکام شریعت یهود در مورد حجاب را تغییر نداد، بلکه قوانین شدید آن را استمرار بخشید و در برخی موارد، قدم را فراتر نهاد و با سخت گیری بیش تری وجوب حجاب را مطرح ساخت؛ زیرا در شریعت یهود، تشکیل خانواده و ازدواج امری مقدس محسوب می شد و طبق نوشته ویل دورانت، در سن بیست سالگی اجباری بود.
در تورات آمده وقتى خداوند آدم را آفرید و در بهشت ساکن شد، خداوند دید آدم تنهاست و گفت خوب نیست آدم تنها باشد پس براى او یک یار بسازم که همراه او باشد، سپس او را از دنده چپ آدم آفرید و آدم نام او را حوا یعنى زندگى نامید. پس از آن که خداوند خواب را بر آدم مستولى کرد یکى از دنده هایش را گرفت زنى بنا کرد و نزد آدم آورد، و آدم گفت این است استخوانى از استخوان هایم و گوشتى از گوشتم، از این رو، نساء نامیده شد؛ زیرا از انسان گرفته شده است. (تورات، سفر پیدایش ، باب ۲، آیات ۲۱ تا ۲۴)
خداوند این نکته را مورد توجه قرار داد که زن را از کدامین عضو آدم بیافریند، او فرمود:… من زن را از قسمتى از بدن آدم که همواره پوشیده و نهفته است می آفرینم تا آن که موجودى محجوب و عفیف به بار آید. (دکتر ابراهام کهن، گنجینه اى از تلمود/ ۱۷۸ ـ ۱۷۹)
بنابراین بر اساس تعالیم تورات، حوا از بخشی از بدن مرد آفریده شده است و این یکی از دلایل ایجاد تصور خلقت زن از دنده چپ مرد در بین مردمان در طول تاریخ شده است.
در انجیل برنابا، مثل همین داستان که در تورات آمده ذکر شده است: پس چون خدا آدم را تنها دید فرمود خوش نیست این که تنها باشد پس از این رو او را به خواب کرد و گرفت دنده را از سوى دل و آن جا را از گوشت پر کرد و از آن دنده، حوا را آفرید و زن براى آدم گردانید. (انجیل برنابا ، فصل ۳۹، آیات ۲۹ ـ ۳۵)
«گناه» حوا، نقش اساسی در ایمان همه مسیحیان و حتی مذاهب دیگر دارد، زیرا به تصور مسیحیان علت ماموریت عیسی مسیح بر روی زمین نافرمانی و سرپیچی حوا از دستور خداوند سرچشمه می گیرد. او گناه کرد و سپس آدم را اغوا نمود که درخواستش را اجابت کند. بنابراین خداوند، هر دوی آنان را از آسمان به زمین هبوط داد، زمینی که به خاطر آنان لعنت شده بود. آن دو، گناهانشان را که از سوی خداوند بخشیده نشده بود به همه نسل هایشان واگذار نمودند و بنابراین تمام انسان ها زاییده می شوند و برای پاک کردن انسان از گناه نخستین، خداوند مجبور بود که عیسی مسیح را که به منزله پسر خدا بود به صلیب قربانی نماید. «و باید که زن به آرامی و با کمال اطاعت گیرد و زن را به تعلیم دادن اجازت نمی دهیم تا آن که زیر دست مرد باشد، بلکه سکوت اختیار کند، آدم خلق شد و حوا، آدم فریفته نشد، بلکه زن فریفته شد و از حد تجاوز نمود.» (نامه اول پولس به تیمو تسیوس، باب دوم، آیات ۱۱ تا ۱۴)
انجیل کاتولیک، می گوید: «زایش دختر یک خسارت است.» (انجیل کاتولیک، فصل ۳، آیه ۲۲) دختر به عنوان مولودی دردناک و منبعی نهایی برای آبروریزی پدرش به حساب آمده است: «دختر تو نافرمان است؟ به شدت مراقب او باش که باعث نشود تو سبب خنده دشمنانت واقع شوی و سر زبان ها بیفتی و در معرض شایعات مردم قرار گیری و آبروی خود را در میان مردم بریزی.» (انجیل کاتولیک، فصل ۳، آیه ۲۲)
بر طبق انجیل، اگر مردی عهدی با خدا بست، باید به طور کامل آن را عمل نماید و نباید عهدش را بشکند، اما نذر زن برای او الزام آور نیست و باید با موافقت پدرش باشد. اگر در خانه پدری زندگی می کند و یا اگر ازدواج کرده است باید با موافقت شوهرش باشد. و چنان چه پدر و یا شوهر عهد و نذر او را باطل بدانند هرگونه ضمانتی که توسط او انجام گرفته، پوچ و بی معنا خواهد بود.
«اما اگر پدرش او را در روز شنیدنش مانع آید پس تمامی نذرها و قیدهایی که بر خودش بسته است ثابت نخواهد شد… اگر شوهرش آن ها را فی الواقع باطل ساخته است، در روز شنیدنش، پس هر چه که در باب نذرش و در باب مقید ساختن خودش از لبانش جاری شده باشد استوار نخواهد شد، چون که شوهرش آن ها را باطل گردانیده است.» (سفر اعداد، فصل ۳۰، آیات ۲ تا ۱۵)
مسیحیت روی هم رفته از طلاق نفرت و انزجار دارد، عهد جدید صریحا از ازدواج لاینحل و ابدی جانب داری می کند. این نسبتی است که به عیسی می دهند، او گفته است: «اما من به شما می گویم؛ هر کس زنش را طلاق دهد، مگر در مورد بی ایمانی در امر ازدواج، باعث گردیده که او به انحراف کشیده شود و هر کس زن طلاق داده شده را به نکاح در آورد مرتکب انحراف شده است.» (انجیل متی، فصل ۵، آیه ۳۲)
آیین بودا
در آیین بودا، اگر چه زن موجودی است با ظاهر فرشتگان، اما در اعماق قلبش، روح شیطانی و دام خطرناک شیطان نهفته و گسترده است. از این رو، تا مدتی هیچ زنی را به کیش خود نمی پذیرفتند و اظهار می داشتند: «خدایا ما را از شر شیطان و نفس لئیم و زن، حفظ کن.» و شعار آنان این بود: «نجات، در مصاحبت با زن تحصیل نمی شود!»
اگر چه بودا زنان را هم برای ترک دنیا به نحوی قبول می کند، اما این پذیرفتن مشروط به دو شرط است:
۱- باید سلوک زن، به طور کلی تحت نظر مردان راهب اداره شود.
۲- در هر پانزده روز، حتما خود و اعمالش را به مردان راهب عرضه کند.
زمانی که «آناندا» یکی از نزدیک ترین پیروان بودا سئوال می کند که چرا زنان محرومند؟ بودا این طور جواب می دهد: «از زن به کلی بر حذر باش ای آناندا! زنان شرورند، زنان حسودند، زنان بخیل و پستند، زنان از خرد و اندیشه به دورند.» وقتی آناندا می پرسد که اگر به حکم ضرورت با زنی مواجه شدم چه می شود. بودا پاسخ می دهد: «کاملا بیدار باش، اگر پیرند با آنان چون مادر سلوک کن و اگر جوانند آن ها را خواهر بدان، چون زن مثل تمساح و نهنگ سهمگین و خون آشام است که در رود زندگی می نشیند تا شناوری را صید و طمعه خویش سازد.» (ادیان و مذاهب جهان، محمدصادق نبی حسینی/ صص ۱۱۸۶ و ۱۱۸۷)
خلقت زن در قرآن
در تاریخ طبری، می خوانیم: «… خدا آدم را در بهشت قرار داد که در آن تنها همی رفت و همسری نداشت که بدو آرام گیرد لحظه ای بخفت و چون بیدار شد زنی را بالای سر خود دید که خدای از دنده او خلق کرده بود… به گفته اهل تورات و دیگر مطلعان، خوابی برای او (آدم) انداخت. آن گاه یک دنده او را از طرف چپ بگرفت و جای آن را از گوشت پرکرد و آدم هم چنان در خواب بود تا خدا از دنده وی حوا را بیافرید…» (ترجمه تاریخ طبری، ج ۱، ص ۶۳)
مفسران و علمای شیعه نیز همانند علمای اهل تسنن در مساله خلقت زن، نظرات مختلفی دارند.
هر چند که برخی مفسرین و روحانیون دینی به اصطلاح «نواندیش»، آن بخش از موضوعات و روایات و احادیث و حتی تفسیر برخی آیه های قرآن که به طور آشکار سئوال برانگیز و زمخت و خشونت بار هستند مورد تعدیل قرار می دهند و آن ها را با بسته بندی دیگری به بازار خرافات مذهبی ارائه می دهند. برای مثال تفسیر آیت الله مطهری، از خلقت زن چنین است: «قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده ولی هرگز نگفته که شیطان یا مار حوا را فریفت و حوا آدم را، قرآن نه حوا را به عنوان مسئول اصلی معرفی می کند و نه او را از حساب خارج می کند. قرآن می گوید به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنی گزینید و از میوه های آن بخورید، قرآن آن جا که پای وسوسه شیطانی را به میان می کشد ضمیرها را به شکل«تثنیه» می آورد، می گوید: «فوسوس لهما الشیطان»؛ شیطان آن دو را وسوسه کرد. «فدلاهما بغرور»؛ شیطان آن دو را به فریب راهنمایی کرد. «و قاسمهما انی لکما من الناصحین»؛ شیطان در برابر هر دو سوگند یاد کرد که جز خیر آن ها را نمی خواهد.» (موسسه نشر آثار امام، ص ۲۰۸)
در اندیشه قرآن، انسان از خاک آفریده شده و بازگشت همه به خاک و مبعوث شدن همه نیز از خاک می باشد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارهٔ اخری». هم چنین قرآن خلقت انسان را به هفت مرحله تقسیم می کند. تفسیر نمونه در توضیح آیه ۶۷ سوره مومن می نویسد: «… به این ترتیب نخستین مرحله، مرحله تراب و خاک است. مرحله دوم، مرحله نطفه که مربوط به همه انسان هاست جز آدم و حوا»؟!
حسن بصرى، از محمد روایت کرده که گفته: «ان المرأ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقیمها کسرتها و ان ترکت انتفعت بها و استقامت»؛ همانا زن از استخوان پهلوى مرد (دنده) آفریده شده، اگر بخواهى راستش کنى آن را مى شکنى و اگر رهایش کنى بدان فایده یابى و او راست گردد.
درباره ماده اولیه خلقت حوا دو نظریه وجود دارد؛ الف) از دنده هاى پهلوى آدم علیهالسلام. ب) از باقى مانده گل آدم علیهالسلام.
سدى از ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه نقل کرده است که چون ابلیس از بهشت رانده شد و آدم در آن ساکن گشت، در آن جا تنها ماند و با او کسى نبود که بدو آرام گیرد، سپس خداى تعالى او رابه خواب فرو برد و دنده اى از دنده هاى پهلوى چپ او را بیرون کشید و به جاى آن گوشت نهاد و حوا را از آن دنده آفرید.
چون بیدار شد و بالاى سر خود زنى را یافت از وى پرسید که«تو کیستى؟» گفت: زنى .گفت: تو را براى چه آفریدند؟ گفت: براى این که تو به من آرامگیرى. فرشتگان (به آدم) گفتند: نامش چیست؟ گفت: حوا. گفتند: چرا حوایش نامیدند؟ گفت: چون او را از چیز زنده آفریدند.
حسن بصرى از رسول خدا، روایت کرده است: «ان المرأْ خلقت من ضلع الرجل فان اردت أن تقیمها کسرتها و ان ترکت انتفعت بها و استقامت» همانا زن از استخوان پهلوى مرد (دنده) آفریده شده، اگر بخواهى راستش کنى آن را مى شکنى و اگر رهایش کنى بدان فایده یابى و او راست گردد.
از ظاهر آیه «هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسکن الیها» (اعراف، ۷ . ۱۸۹)، چنین بر مى آید که خداوند همسر آدم را جهت آرامش گرفتن او خلق کرد.
طبرى نیز به نقل از ابن عباس و ابن مسعود مى نویسد: آدم در حالت بهت ترس آورى در بهشت گردش مى کرد و هیچ همدوش و رفیق نداشت. این برداشت تا حدودى با نظر تورات موافق است. در واقع ،قرآن نیز خلقت زن آدم و حوا را از تورات گرفته است.
قرآن، از عهد و میثاقى میان خدا و خلیفه او (آدم) سخن به میان مى آورد: «و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً» (طه، ۲۰ . ۱۱۵)
فخر رازى، در این باره مى گوید: بدون شک مراد از عهد، امر یا نهى یى از جانب خداوند است. در ادامه مى افزاید: مفسران بر آن اند که مراد از عهد، همان دستور نزدیک نشدن به درخت است.
عهد و پیمان خداوند از آدم، خوردن از میوه تمام درختان، به جز درخت واحدى بود. علامه طباطبایى، مى نویسد: اما این که مقصود از آن عهد چه بوده به طورى که از داستان آن جناب در چند جاى قرآن بر مى آید، عبارت بوده از نهى از خوردن درخت.
قرآن، صراحتى در نوع این درخت ندارد. در روایتى از امام رضا نیز نقل شده که آن درخت، گندم شمرده شده است: «و أشار لهما الى الشجرْ الحنطْ.»
سعید بن جبیر از ابن عباس، روایت کرده است که گندم و سنبله بود و روایت کرده اند که ابوبکر از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از این درخت پرسید و آن حضرت فرمود: آن شجره مبارکه، گندم بود. از حضرت على علیه السلام روایت شده که درخت کافور بوده است. کلبى، گفته: درخت معرفت نیک و بد بود. بنابراین، بین مفسران اسلامى و روحانیون حتی درباره درختى که خداوند آدم و حوا را از خوردن آن منع کرد، اختلافات فاحشی وجود دارد: سیب، گندم، جو، انگور، انجیر، حسد، کافور، درخت معرفت نیک و بد، درختى که فرشتگان از آن براى جاودانه شدن در بهشت خورده بودند، زیتون، درخت خرما، درخت محبت، درخت هوى و هوس و…، برخى از مواردى است که نقل شده است.
طبرى، می نویسد: زمانى که آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند، شرمگاه هایشان بر آن دو آشکار گردید چون خداوند آن دو را پوششى که قبل از ارتکاب خطیئه داشتند عارى ساخته بود، و شروع به پوشاندن آن ها با برگ جنت کردند.
سیدقطب مى نویسد: کشف سوآت و عریانى و بر گرفتن از ورق جنت نتیجه خطیئه آن ها یعنى خوردن از شجره منهیه بود.
عبارت بالا و قرآن «لیبدى لهما ماورى عنهما من سؤاتهما» (اعراف، ۷ . ۲۰)، چنین بر مى آید که آدم و حوا قبل از خوردن از میوه ممنوعه، برهنه نبودند بلکه پوششى داشتند که در قرآن، نامى از چگونگى این پوشش برده نشده است.
در عهد قدیم، آمده است: «پس خدا موجودات را آفرید، لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد و خداوند خوابی گران بر آدم مستولی گرداند تا بخفت پس یکی از دنده هایش را گرفت و گوش در جایش پرکرد و خدا آن دنده را زنی بنا کرد و او را نزد آدم آورد.
در قرآن ۱۸ بار نام تورات و ۱۲ بار نام انجیل ذکر شده و این غیر از مواردی می باشد که تلویحا به آن ها اشاره گردیده است. (المعجم، به ترتیب ص ۱۵۸ و ۶۸۸).
قرآن، اساسا این کتب مقدس را آسمانی نامیده و آن ها را هم چون قرآن، نازل شده از جانب خداوند می خواند:
– همانا ما(خداوند) تورات را نازل کردیم که در آن هدایت و نور است. (مائده،۴۴)
– و بخشیدیم انجیل را که در آن هدایت و نور میباشد. (مائده،۴۶)
در آیه ای دیگر در خصوص یک سانی شانیت قرآن، تورات و انجیل می فرماید:
– الله (خدایی است که) نیست خدایی مگر او که زنده و پاینده است و نازل کرد کتاب (قرآن) را به راستی، که دلیل راستی کتب (آسمانی پیش از خود است که هم اکنون) در دست شماست و تورات و انجیل را از پیش نازل کرد برای هدایت مردم(آل عمران،۲ و ۳)
از این مهم تر آن که قرآن، تمام پیامبران پیشین علیهم السلام را مسلمان و موحد نامید و تعالیم آنان را بدون توجه به فاصله تاریخی و مقتضیات زمانی آنان در یک راستا و مشابه هم دانسته است:
– بگویید که ما مسلمین به خدا ایمان آوردیم و به آن چه از کتب آسمانی به ما نازل شده و آن چه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندانشان و بر آن چه به موسی و عیسی عطا شده و به همه آن چه بر پیغمبران از جانب خداوند آورده اند ایمان داریم و میان هیچ یک از پیغمبران فرق نگذاریم و ما تسلیم او هستیم. (بقره، ۱۳۶)
بر این اساس می توان نتیجه گرفت که قرآن ریشه و اساس کتب مقدس ادیان الهی پیشین را نازل شده از سوی خداوند می داند و اساس تورات و انجیل را حق و صحیح می خواند، لذا به مسلمانان می آموزد که نسبت به آن ها ایمان و احترام داشته باشند.
اما این سئوال به صورت جدی مطرح است که آیا انجیل و تورات موجود، واقعا ماهیتی الهی داشته اند؟ امروزه این این سئوال حتی بین یهودیان و مسیحیان نیز به طور جدی مطرح است.
البته باید توجه داشت که فاصله زمانی قرآن با کتب مقدس پیشین نسبتا زیاد بوده است، چنان که پیدایش اصل تورات در حدود ۱۷۰۰ سال و انجیل حدود ۶۰۰ سال پیش از زمان نزول قرآن بوده است.
عهد قدیم، متشکل از ۳۹ کتاب است که در سه بخش تورات، کتوبیم و نبی آیم تدوین شده اند. عهد جدید نیز مجموعه ای متشکل از ۲۷ قسمت است که در چهار بخش اناجیل، اعمال رسولان، نامه رسولان و مکاشفات یوحنا تدوین گردیده اند.
در قرآن غیر از تورات و انجیل، به دو کتاب دیگر نیز به نام، اشاره شده است، یکی صحف ابراهیم و دیگری زبور داود. البته آیات محدودی که در خصوص این دو کتاب در قرآن وجود دارد، آن چنان گویا نیست که بتوان به ماهیت آن ها پی برد، با این وجود نکاتی قابل ذکر است که به آن اشاره می گردد:
نام ابراهیم، ۶۹ بار در قرآن به «احترام و بزرگی» یاد شده و در اثنای آن ها فرازهای مختلفی از زندگی او برای عبرت مومنین بیان شده است. خداوند او را فردی یکتاپرست و دین او را حنیف خوانده است (آل عمران، ۶۷) و می گوید که دین ابراهیم را پیروی کن. (نساء، ۱۲۵) او پیامبری راستین و فردی صدیق بود. (مریم،۴۱) و خداوند به او و خاندانش نعمت حکمت و سروری اعطا نمود. (نساء،۵۴) در تعالیم اسلامی، ابراهیم از پیامبران اولی العزم و دارای شریعت می باشد، و قرآن در چند مورد اشاره دارد که ابراهیم، دارای کتاب آسمانی به نام «صحف» بوده است.
– سرای آخرت بسی بهتر و پاینده است، همانا این حقیقت در صحف (رسولان) پیشین (یعنی) صحف ابراهیم علیه السلام و موسی علیه السلام ذکر شده است. (اعلی ۱۹ تا ۱۷)
از آیه فوق استفاده می شود که کتاب ابراهیم مجموعه ای از دستنوشته ها و کتابچه ها بوده است. زیرا اگر در آیه، لفظ «صحیفه» به صیغه جمع یعنی «صحف» بیان شده است، جهت اشاره ای به دو کتاب ابراهیم و موسی نیست، بلکه این کلمه نام خاص برای نامه ها یا نوشته های دینی مربوط به ابراهیم می باشد. چون در زبان عربی برای دو شی، صیغه تثنیه می آورند نه جمع.
آن چنان که در قرآن آمده است این کتاب یا کتاب ها محتوایی آسمانی و نازل شده از سوی خداوند داشته اند، و متون آن مجموعه ای از وحی الهی بوده است که به ابراهیم نازل شده بود. (نساء،۶۳)
– بگو ایمان آوردیم به خدا و آن چه نازل شده به ما و آن چه نازل شد بر ابراهیم…(آل عمران، ۸۴)
اما از آن جا که ابراهیم (بر طبق شواهد تاریخی) حدود ۳۸۰۰ سال قبل می زیسته است، از کتاب او چیزی به جای نمانده و حتی در کتب مقدس عبرانی نیز نامی از کتاب و متن آن نرفته است.
اما از اشارات قرآنی مشخص است که محتوای صحف ابراهیم با کتاب موسی کاملا همسو و هم کیش بوده است. (اعلی ،۱۹)
داود، یکی از پیامبران معروف بنی اسرائیل است (متولد ۱۰۳۳ ق.م) که حدودا ۳۷۰ سال پس از رحلت موسی، پادشاهی بزرگی در اورشلیم و سپس در تمام سرزمین های یهودیه و اسرائیل برپا نمود. نام او در قرآن ۱۶ بار ذکر شده است. قرآن او را از افضل انبیای الهی دانسته (اسراء، ۵۵) و تاکید نموده است که خداوند به او کتابی به نام زبور اعطا کرده بود:
– و ما به داود زبور را اعطا کردیم. (نساء، ۱۶۳)
به طور کلى می توان به این نتیجه رسید که خلقت انسان از دیدگاه مذهبی، بی پایه و اساس بوده و به دور از هرگونه تحقیقات و بررسی های علمی و دستاوردهای بشری است. از این رو، هر کدام از روحانیون شیعه و سنی و غیره و هم چنین مفسرین مذهبی، هر کدام تفسیر و تحلیل و نظر و تصور خود را ارائه می دهد به این دلیل ساده که خدا، قرآن، شیطان، آدم، حوا، سحر و جادو، پیامبر و امام و غیره وجود خارجی ندارند.
تئوری تکامل بشر از دیدگاه چارلز داروین
چارلز داروین، نظریه پرداز تئوری تکامل ارگانیک به وسیله انتخاب اصلح در طبیعت، در روز دوازدهم فوریه ۱۸۰۹، دیده به جهان گشود. در شانزده سالگی برای تحصیل در رشته پزشکی وارد دانشگاه ادینبورو شد ولی پس از چندی پزشکی و تشریح برایش کسل کننده شد. به همین دلیل خود را به کمبریج منتقل کرد تا برای ورود به کسوت روحانیت به تحصیل بپردازد. اما در کمبریج اشتغال به فعالیت هایی مانند سوارکاری و تیراندازی از تحصیل خشک و خسته کننده به مذاق داروین خوش تر آمد. با وجود این موفق شد یکی از اساتید خود را قانع نماید که او را به عنوان طبیعی دان در سفر اکتشافی کشتی «بیل» همراهی کند. پدر داروین در ابتدا به این دلیل که چنین سفری بهانه خوبی برای فرزندش خواهد بود که کار اصلی خود را باز هم به تعویق اندازد با مسافرت او مخالفت کرد ولی از آن جا که آن سفر مهم ترین سفر اکتشافی دریایی در تاریخ علوم غرب بود داروین پیر ترغیب شد با سفر پسرش موافقت نماید.
داروین بیست و دو ساله در سال ۱۸۳۱ سفر خود را با کشتی «بیل» آغاز کرد سفر دور دنیای «بیل» پنج سال طول کشید و سرنشینان آن طی این مدت بدون هیچ گونه عجله و شتابی گوشه و کنار سواحل آمریکای جنوبی را در نوردیدند، جزایر گم نامی چون «گالاپاگو» را کشف کردند و از جزایر بسیاری در اقیانوس آرام، اقیانوس هند و اقیانوس اطلس جنوبی دیدن نمودند. داروین در طول این سفر با عجایب طبیعی فراوانی روبرو شد. قبایل بدوی را دید، فسیل های گوناگون فراوانی به دست آورد و گونه های بی شمار گیاهی و حیوانی را مورد بررسی قرار داد. او در مورد هر چیزی که مشاهده می کرد یادداشت های با ارزشی برمی داشت. این یادداشت ها، اساس کارهای بعدی او قرار گرفت. اصول نظریه های او از این یادداشت ها که شواهد و قرائن ارزشمندی برای شکل گیری تئوری های آینده او بودند، استخراج شد.
داروین، در سال ۱۸۳۶ به انگلستان بازگشت و در خلال بیست سال بعد کتاب هایی را تالیف و منتشر کرد که باعث شهرت و معروفیت او به عنوان یک زیست شناس برجسته در کشورش شد.
داروین، پس از مطالعات و بررسی هایی که در خلال سفر پنج ساله اش داشت در سال ۱۸۳۷، شخصا متقاعد شد اشکال انواع حیوانی و گیاهی ثابت نبوده، بلکه در طول دوره های زمین شناسی تکامل یافته اند. البته در آن زمان داروین هیچ گونه تصوری در باب علت این امر نداشت. در سال ۱۸۳۸، داروین اثر مهم مالتوس «مقاله ای در باب منشا جمعیت» را مطالعه کرد. مطالعه این کتاب راه گشای اثبات نظریه انتخاب اصلح در طبیعت از طریق تنازع بقا، برای داروین شد. حتی پس از آن که داروین، اصل تئوری انتخاب اصلح را تنظیم و از هر جهت آماده نمود اما برای چاپ و انتشار آن تعجیل نکرد. او دریافته بود که تئوری او با مخالفت های شدیدی مواجه خواهد گردید. بنابراین، بر آن شد که مدت زمان بیش تری را با دقت و وسواس صرف جمع آوری و مرتب کردن شواهد و قرائن و دلایل برای دفاع از نظریه خود بنماید.
داروین، در سال ۱۸۴۲، خلاصه ای از تئوری خود را آماده کرد و تا سال ۱۸۴۴ هم چنان روی متن کامل آن کار می کرد. در ماه ژوئن ۱۸۵۸، داروین که هنوز سرگرم کم و زیاد کردن مطالب اثر بزرگ خود و تجدید نظر در مندرجات آن بود دست نوشته ای از «آلفرد راسل والاس» طبیعی دان انگلیسی که در آن هنگام در جزایر هند غربی مشغول مطالعات علمی بود دریافت کرد. این دست نوشته حاوی خلاصه ای از تئوری تکامل والاس بود که اصول آن تفاوتی با تئوری تکامل داروین نداشت. والاس مستقلا و بدون اطلاع از کارهای داروین تئوری خود را تنظیم و قبل از چاپ و انتشار برای بهره گیری از نظریات و احیانا انتقادات داروین، که اکنون دیگر دانشمندی برجسته و صاحب منزلت به شمار می آمد برای او فرستاده بود. اما برای اثبات پیشگام بودن هر یک از آنان در ارائه تئوری تکامل به یک کشمکش منجر گردد، یک ماه بعد مقاله والاس و خلاصه ای از کتاب داروین به شکل یک کار مشترک به یک هیئت علمی ارائه شد.
انتشار کتاب «اصل انواع» داروین در سال بعد باعث برانگیخته شدن خشم و عصبانیت در محافل علمی انگلستان شد. در واقع آثار چارلز داروین، «اصل انواع به وسیله انتخاب طبیعی» و «حفظ نوع برتر در تنازع بقا» با چنان گستردگی و قوت در بین دانشمندان و مردم عادی مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت که در مورد هیچ یک از آثار علمی منتشر شده نظیر و مانندی ندارد. در سال ۱۸۷۱، در حالی که هنوز بحث و جدل پیرامون کتاب های قبلی داروین به شدت ادامه داشت وی کتاب جنجال برانگیز خود «نژاد انسان و انتخاب در رابطه با جنسیت» را منتشر کرد. طرح این نظریه که انسان را از نسل نوعی میمون است در این کتاب کافی بود تا مخالفت ها و مجادله های علمی را برافروزد، همان طور که در پی انتشار کتاب های قبلی داروین برافروخته شده بود.
داروین شخصا در هیچ یک از مباحثات علمی برای دفاع از نظریه های خود شرکت نمی کرد. اما تئوری تکامل وی، حامیان بسیاری داشت از جمله «توماس هاکزلی» مناظره گر چیره دست و سرسختانه ای بود که از تئوری های داروین دفاع می کرد. سرانجام تا هنگام مرگ داروین به سال ۱۸۸۲، صحت تئوری های داروین، مورد پذیرش و قبول اکثریت عمده نظریه پردازان و دانشمندان قرار گرفته بود.
اما داروین، صاحب اصلی تئوری تکامل انواع نبود. قبل از او افراد دیگری نیز چنین نظریه ای را ارائه داده بودند که از جمله آن ها می توان از «جین لامارک» طبیعی دان فرانسوی و «اراسموس داروین» پدر بزرگ چارلز داروین نام برد. اما نظریه های این دانشمندان، هرگز مورد قبول جوامع علمی قرار نگرفت. زیرا صاحبان این نظریه ها نمی توانستند توضیح قانعکننده ای در مورد این که تکامل چگونه انجام یافته است ارائه دهند. نقش عمده داروین در این میان، نه تنها نشان دادن مکانیسم چگونگی انجام مراحل – تکامل انتخاب اصلح – بود بلکه توانست شواهد و قرائن قانع کننده فراوانی را در دفاع از نظریاتش نیز ارائه نماید.
یک مساله مهم در تئوری های داروین، این است که وی، بدون اتکا به تئوری ژنتیک تئوری هایش را مطرح و اثبات کرد. و یا بهتر است گفته شود در آن زمان کسی از تئوری ژنتیک اطلاعی نداشت. در زمان داروین، هیچ کس نمی دانست چگونه خصیصه ها و ویژگی های نسلی به نسل بعد منتقل می شود. البته در همان سال هایی که داروین مشغول تالیف و انتشار کتاب های تاریخ ساز خود بود. گریگوری مندل نیز روی قوانین وراثت کار می کرد. کار مندل که به خوبی موید نظریه های داروین بود، تا سال ۱۹۰۰ به کلی نادیده گرفته شد. تا آن زمان تئوری های داروین، دیگر جای خود را در محافل علمی باز کرده و کاملا مورد پذیرش قرار گرفته بود. به این ترتیب، برداشت کنونی ما از نظریه تکامل که ترکیبی از قوانین وراثت ژنتیکی و انتخاب اصلح می باشد به مراتب کامل تر از تئوری اولیه داروین است.
تأثیر و نفوذ داروین در اندیشه و تفکر انسانی بسیار گسترده و وسیع است. در زمینه علمی محض او در علم زیست شناسی تغییری بنیادین ایجاد کرد. اصل انتخاب اصلح در واقع اصل گسترده و دامنه داری است که در تمام زمینه های دیگر مانند انسان شناسی، جامعه شناسی علوم سیاسی و اقتصادی کاربرد دارد و مورد استفاده قرار گرفته است.
تاثیر تئوری های داروین بر اندیشه و تفکر مذهبی نیز مهم تر از تاثیر آن در زمینه های علمی و جامعه شناسی و نگرش ماترالیستی به جهان و وقایع پیرامون آن می باشد. در زمان داروین و سال ها پس از آن، مسیحیان معتقد بر این باور بودند که قبول نظریه داروین بر اعتقادات مذهبی ضربه می زند و آن را سست می کند. اما به مروز مان آن را پذیرفتند و از خرافات مذهبی دور شدند. هر چند عوامل دیگری نیز در سست شدن بنیان های اعتقاد مذهبی دخالت داشت. داروین خود نیز در ادمه تحقیقات علمی خود، فردی ملحد و بی دین شده بود.
از دیدگاه غیرمذهبی تئوری داروین، تغییر عمده ای در طرز تفکر بشر درباره دنیا به وجود آورد. از آن پس دیگر به نظر نمی رسد که انسان به عنوان یک مجموعه دائر مدار و مرکز و کانون طبیعت و جهان باشد. اکنون ما باید خود را گونه ای مشابه انواع دیگر حیوانات بدانیم و این احتمال را از نظر دور نداریم که گونه بشری نیز روزی ممکن است به کلی منقرض شود.
در نتیجه فعالیت های علمی داروین، این نظریه هراکلیتوس که «هیچ چیز جز تغییر و دگرگونی دائمی و پایدار نیست» مقبولیت بیش تری یافت. واژه های داروین مانند «تنازع بقا» و «بقای اصلح» اکنون در محاورات روزانه جای گرفته است. کامیابی تئوری تکامل در روشن کردن اصل و ریشه نژاد انسان این نظریه را تقویت کرد که علم می تواند پاسخ گوی تمام مسائل طبیعی باشد. بنابراین، این داروین بود که با آثار خود تغییرات بنیادین در زیست شناسی و انسان شناسی به وجود آورد و نظر امروزی ما را نسبت به مکان و جایگاه انسان در جهان تغییر داد و در جایگاه واقعی اش نشاند.
قرن نوزدهم را به دلیل تاثیراتی که نظریه تکامل زیستی داروین بر اندیشه ها نهاد، قرن داروین نامیده اند. پیش از داروین، نظریات زیست شناسی بر پایه ثبات انواع استوار بود که با نظریات دینی و فلسفی عصر موجود، هم خوانی تام داشت. تورات در سفر تکوین، آفرینش را دقیقا به همان صورت که اکنون هست، آفریده خداوند می دانست و هرگونه تحولی را رد می کرد (کتاب مقدس، سفر پیدایش). بر اساس فلسفه ارسطویی حاکم بر آن دوران، تحولات اجسام بر اساس نظریه کون و فساد یعنی آنی بود. لذا هرگونه قول به تغییر تدریجی در نهاد موجودات، کفرآمیز و بلکه غیرعلمی تلقی می شد (ارسطو، ترجمه خراسانی، ۱۳۷۷).
داروین در کتاب منشا انواع درباره انسان سخن نگفته بود، اما یک دهه بعد در کتابی به نام تبار انسان (۱۳۸۱) راجع به منشا انسان بسیار سخن گفت. در این کتاب، داروین تمام اختلافات اساسی بین انسان و حیوانات را نفی می کند و تمام اوصاف جسمانی و روانی انسان را حالت تکامل یافته ای از حیوانات دیگر نوعی نیست، بلکه رتبی و از مقوله شدت و ضعف است. مغز و هوش انسانی حالت کامل تر از مغز میمون است و انسان های بدوی، حلقه واسط انسان و میمون های پیشرفته اند. وجود مو در بدن انسان از اوصاف مشترک انسان و حیوان است و تمام اختلافات نظیر روی دو پا ایستادن و چگونگی صورت و حرکت دست و صفات روحی از قبیل تصور و تخیل و توهم و تجرید و تعمیم در انسان ها را در مورد میمون ها آزمایش و تاثیرات ناقصی از این موارد در آن ها مشاهده کرد و حتی صفات ایثار و فداکاری، عاطفه، نوع دوستی را تحت قانون انتخاب طبیعی درآورد و نتیجه گرفت که هیچ دلیلی وجود ندارد انسان را از مجموعه موجودات طبیعی استثنا کنیم. (داروین، ۱۸۷۴) بدین سان وجود انسان، که تا آن زمان، مقدس و آسمانی انگاشته می شد به حوزه قوانین طبیعی تنزل کرد و با همان مقولاتی مورد ارزیابی قرار گرفت که سایر جانداران ارزیابی می شدند. لذا هاکس لی انگلیسی (۱۸۹۵-۱۸۲۵) از داروینیست های معروف می گفت: «بین انسان و عالی ترین میمون ها تفاوت کم تری است تا بین عالی ترین و پست ترین میمون ها.» (هاکس لی، ۱۸۹۶)
با نظریه داروین، دیگر نه جهان برای ما بود و نه ما طبق تدبیری حکیمانه و قبلی و هماهنگ با جهان ساخته شده ایم. در این جهان موجودات گوناگون آمده اند و رفته اند، اما بسیاری از آن ها خود را با جهان هماهنگ ندیده و طرح و تدبیری هم در آن مشاهده نکرده اند و سرانجام هم بر اساس قانون تنازع بقا از بین رفته اند. از میان آن همه موجودات چندتایی از جمله ما انسان ها، به طور تصادفی با محیط انطباق پیدا کرده، باقی مانده اند.
داروین بر این باور است که هر کاری که بشر انجام می دهد جلوه ای از انتخاب طبیعی است. بنابراین، انسان نیز آگاهانه از عملکرد سایر موجودات در طبیعت الگوبرداری می کند؛ به عبارت روشن تر، چون انسان نیز موجودی طبیعی است؛ الگوی رفتاری او همان الگوی موجودات طبیعی است. لذا ملاحظه کاری های احساساتی نظیر حمایت از ضعفا، بیماران و آسیب دیدگان در واقع مانع تراشی بر سر راه رقابت آزادانه قوی و ضعیف در طبیعت است و بازداشتن انسان های قوی تر از پیشرفت و ترقی و بار آوردن نتیجه بیش تر و بهتر، آداب و رسوم است. (داروین، ۱۸۷۴)
اغلب دانشمندان اتفاق نظر دارند که نخستین گونه های انسان بیش از ۶۰ میلیون سال قبل در آفریقا زندگی می کردند. سال ها پیش، اما نه در زمان هایی آن چنان دور، گونه هیی مختلف از بشر در کنار اجداد ما در این کره خاکی زندگی می کردند. همه آن ها با هوش و مبتکر و شکارچیانی ماهر بودند. اما چرا تنها گونه ای از انسان که توانست به بقای خود در زمین ادامه دهد، گونه «هومو ساپینس» بود؟
اگرچه موضوع منشا انسان در کانون بحث های داغ و مفصلی قرار دارد، اما باید گفت که در یک مورد نقطه نظر مشترکی بین اغلب دانشمندان وجود دارد و آن اینکه تمام گونه های مختلف انسان که زمانی روی کره زمین زندگی می کرده اند، همگی از نسل موجوداتی میمون نما بوده اند که روی دو پا می ایستادند و بیش از ۶۰ میلیون سال قبل در آفریقا زندگی می کردند.
موجودات زیادی از نسل این جانوران میمون نما پا به عرصه وجود گذاشتند، اما نخستین موجودی که ما به عنوان گونه ای از انسان می شناسیم، اولین بار حدود دو میلیون سال پیش در آفریقا پدیدار شد.
این موجودات دو پا که با نام علمی «هومو ارگاستر» شناخته می شوند، شکارچیانی ماهر و ابزار ساز بودند و آن طور که مطالعه استخوان های آنها نشان می دهد، به نظر می رسد که این گونه انسان، دونده ای ماهر بوده که می توانسته به سرعت یک دونده امروزی المپیک بدود.
به نظر می رسد که هومو ارگاستر در طی یک دوره خشک سالی طولانی که باعث از بین رفتن جنگل های گرم سیری و پدیدار شدن صحراهای وسیع شد، تکامل یافته است.
این گونه انسان اولیه نسبت به مقاوم بود و می توانست در آب و هوای بسیار گرم به حیات خود ادامه دهد. سطح بدنش هم کم مو بود و به همین دلیل می توانست عرق خود را به طور موثرتری دفع کند. در عین حال هومو ارگاستر می توانست در طول روز و هوای روشن که اغلب جانوران دیگر استراحت می کردند، به دنبال شکار برود.
علاوه بر این ها می دانیم که هومو ارگاستر قادر به طی مسافت هایی طولانی بود، چرا که مطالعات نشان می دهد که این گونه انسان گوشت خوار در آفریقا ساکن نماند و اولین گونه از انسانهای اولیه بود که این قاره را ترک کرد و قلمرو خود را به آسیا گسترش داد.
هومو ارگاستر بعدا در محیط مرطوب آسیایی تکامل یافت و نامی جدید به خود گرفت: «هومو ارکتوس»…
تحقیقات باستان شناسان حاکی ست که قلمرو زندگی هومو ارکتوس از ترکیه امروزی تا چین را در بر می گرفت، اما احتمالا جمعیت این گونه آن قدرها زیاد نبوده است.
پروفسور کریس سترینگر، از باستان شناسان موزه تاریخ طبیعی بریتانیا، در مورد این گونه انسان اولیه می گوید: «آن ها شکارچیانی متحرک بودند در گروه هایی کوچک که در رقابت برای تهیه غذا موفق بودند و از لحاظ بدنی و هیکل هم خیلی شبیه ما بودند.»
یافته های جدید حاکی ست که انسان های اولیه گونه هومو ساپینس هم آفریقا را حدود ۱۲۰ هزار سال پیش ترک کردند.
اجداد ما در گروه هایی کوچک مهاجرت می کردند و احتمالا موج اولیه مهاجران بیش از صد نفر نبودند. بعد تدریجا دامنه این مهاجرت ها گسترش پیدا کرد و از سمت شرق تا هند و از شمال به داخل اروپا که آن زمان محل زندگی انسان نئاندرتال بود، توسعه یافت.
شواهد بدست آمده توسط باستانشناسان نشان می دهد که این موج مهاجرت هم زمان با یک تحول طبیعی عظیم رخ داد.
حدود ۷۴ هزار سال پیش آتش فشان توبا در جنوب شرقی آسیا با انفجاری عظیم و خیره کننده شروع به فوران کرد. انفجاری که در طی ۲ میلیون سال گذشته در کره زمین سابقه نداشته است.
بر اثر فوران این آتش فشان، آن قدر گوگرد وارد جو زمین شد که دمای کره زمین چندین درجه کاهش پیدا کرد و حجم سنگ مذابی که به بیرون فوران کرد، هم به اندازه ای بود که برای پوشاندن لایه ای ۱۰ متری به روی منطقه ای به وسعت بریتانیا کافی بود.
این انفجار آتش فشانی مقادیر متنابهی خاکستر نیز تولید کرد که توسط باد در مناطق وسیعی از آسیا از جمله در بخش گسترده ای از شبه قاره هند پخش شد. بقایای این خاکسترها هنوز هم قابل یافت است.
حضور انسان هومو ارکتوس در آسیا که در این زمان در اوج خود بود، بعد تدریجا کم رنگ تر و کم رنگ تر شد، یا به دلیل انفجار آتش فشان توبا و یا به دلیل ورود انسان مدرن به این منطقه.
در طی ۴۰ هزار سال بعد گونه هومو ارکتوس تدریجا از این منطقه بیرون شد. احتمالا عوامل مختلفی از جمله تغییرات آب و هوایی و عدم موفقیت آن ها در رقابت با انسان های مدرن برای تهیه غذا در تحقق این امر موثر بوده است…
جان شی، استاد دانشگاه استونی بروک در نیویورک و متخصص در زمینه انسان های عصر قدیم می گوید: «قسمتی از مغز هومو ارکتوس که وظیفه کنترل زبان و کلام را بر عهده دارد، چندان بزرگ نیست.»
او می افزاید: «یکی از مهم ترین خصوصیات انسان هوموساپینس توانایی آن در ترکیب استفاده از زبان و انتقال اندیشه و برنامه ریزی های پیچیده ای است که قسمت جلوی مغز وظیفه آن را بر عهده دارد.»
از جمله عواملی که به ساخت اسلحه و ابزار و گسترش سریع آن در میان انسان های هومو ساپینس کمک کرد، توانایی آن ها در ارتباط و تبادل اطلاعات با یکدیگر و هم چنین برنامه ریزی و حتی تجارت بود.
مطالعه فسیل های کشف شده نشان می دهد که هومو ارکتوس بیش از یک میلیون سال به ساخت یک تبر ابتدایی مشابه ادامه داد.
اما در عوض، اجداد ما سلاح های کوچک تر و پیشرفته تری مانند نیزه را ابداع کردند که به وضوح در شکار و جنگ به آن ها برتری می داد.
همین امتیازات به انسان های هومو ساپینس کمک کرد تا با آغاز عصر یخبندان و محدود شدن منابع غذایی، در رقابت بر نئاندرتال ها که گونه ای دیگر از انسان های اولیه بودند، چیره شوند و سرانجام نسل نئاندرتال ها حدود ۳۰ هزار سال پیش منقرض شد.
پروفسور کریس سترینگر می گوید: «حتی صد هزار سال پیش هنوز گونه های مختلفی از انسان روی زمین زندگی می کردند و این واقعیت برای ما عجیب است. ما آخرین بازماندگان سیر تکاملی این انسان ها هستیم.»
انسان های هومو ارکتوس تا ۳۰ هزار سال پیش در آسیا به زندگی خود ادامه دادند. اگرچه آن ها نهایتا نسل شان منقرض شد اما به نظر می رسد که بقایایی از نسل آن ها در جزیره فلورس در اندونزی تا مدت ها بعد به حیات خود ادامه دادند.
سرانجام این گونه انسان هم که به نام «هومو فلورسینسیس» یا «هابیتس» شناخته می شود، در حدود ۱۲ هزار سال پیش منقرض شد و به این ترتیب، ما به آخرین بازماندگان نسل انسان روی کره زمین تبدیل شدیم.
دکتر جان شی می گوید: «اختلاف و فاصله ای که بین ما و نزدیک ترین خویشاوندان مان یعنی گوریل ها، شامپانزه ها، و بونوبوها (شامپانزه کوتوله) وجود دارد، بسیار زیاد است.»
به گفته دکتر شی، اگر سایر گونه های انسان هم هنوز در زمین زندگی می کردند، این فاصله و اختلاف کم تر محسوس می بود و در عوض یک جهش ناگهانی، پله های تکامل را می توانستیم ببینیم.
او می گوید در چنین صورتی «هنوز ما خود را خاص و متفاوت تلقی می کردیم اما شاید نه این قدر خاص و متفاوت. پس عیب ندارد کمی متواضع تر باشیم.» (منبع: بی بی سی فارسی)
در قرآن، حدود ۱۳۲۲ آیه وجود دارد که به موضوعات مختلف اشاره دارد و اغلب آن ها، با نظریه های علمی ناسازگار و در تضاد کامل هستند. برای مثال، در قرآن از هفت آسمان و در علم یک آسمان مطرح است و بررسی های اثبت شده علمی، هفت آسمان را صریحا نفی میکند. همان طور که نظریه تکامل داروین، به صورت اثباتی آیات آفرینش آدم و حوا را رد می کند.
باین ترتیب، امروز حتی بسیاری از بچه مدرسه ای ها هم می آموزند که چگونه گالیله مجبور به زانو زدن شد تا عقیده اش را مبنی بر این که زمین است که به گرد خورشید می گردد عوض کند، در حالی که عکس نظریه او، یعنی آن چه گالیله به اعتراف کردنش مجبور شده بود، درست بود. یا این که در ١٨۵٩ هنگامی که چارلز داروین کتابش را در باره منشا انواع منتشر کرد و اثبات نمود که تمامی سازواره های زنده به انضمام انسان ها نتیجه فرآیند بسیار طولانی و آهسته تکامل هستند، چگونه کلیسا برای بار دیگر، مخالفت سرسختانه ای را با وی آغاز نمود. امروز به ویژه در ایران، بسیاری از مسلمانان نیز به این نتیجه رسیده اند که دین و مذهب، خدا، پیامبر، قرآن، امامان و امام غایب و غیره چگونه در خدمت یک حکومت جانی و تروریست و غارت گر قرار گرفته است.
به این ترتیب، امروز در اثر پیشرفت های علمی و دیگر دستاوردهای بشری، زیر پای باورهای مذهبی، بسیار سست تر از گذشته شده است. اما حاکمان کشورهای مختلفی چون عربستان و ایران، از ابزار مذهب در جهت سرکوب آزادی های فردی و جمعی به ویژه سرکوب سیستماتیک زنان بهره برداری سیاسی می کنند.
جمعه سی و یکم تیر ۱۳۹۰ – بیست و دوم یولی ۲۰۱۱
ادامه دارد
bahram.rehmani@gmail.com
«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش دهم)
«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش نهم)
«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش هفتم)
«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش ششم)
«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش پنجم)
«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش چهارم)
«مذهب» و داستان «ظهور امام زمان»؟! (بخش سوم)