آذر ماجدی
انسان دوستی یک خصلت برجسته منصور حکمت است. در این مورد بارها وبارها صحبت شده، چه رفقای نزدیک حزبی و چه کسانی که او را در ظرفیت شخصی میشناختند، حتی کسانی که او را دورادور میشناختند و یا با آثارش آشنا بودند، همگی بر این مساله تاکید دارند. اما باید توجه داشته باشیم که انسان دوستی او از نوع خیر خواهانه و انجمن خیریه ای نیست.
انسان گرایی مارکسیستی منصور حکمت قطب نمای ما
رفقا، بحث امروز من درباره این جمله معروف منصور حکمت است: “اساس سوسیالیسم انسان است، سوسیالیسم جنبش بازگرداندن اختیار به انسان است.” این جمله الان دیگر به شکل لوگوی کمونیسم کارگری درآمده است. بر بالای نشریات ما نوشته میشود. فکر می کنم برای همه این یک گفته بسیار آشنا است. هر کس حتما تعبیر خود را از این جمله دارد و یا جایگاه این جمله برای هر کس متفاوت است. برای خود من این جمله جوهر بینش منصور حکمت است. جوهر شخصیت منصور حکمت است.
وقتی که دو سال پیش، درست بعد از مرگ منصور حکمت، دنبال جمله ای می گشتیم که در پوسترها بنویسیم، یک جمله ای که بتواند تا حدودی منصور حکمت را بیان کند، جمله ای که بتواند جوهر تئوری، نظرات و تلاش منصور حکمت را بیان کند، جمله ای که بتواند تمایز کمونیسم کارگری را بیان کند، این جمله را انتخاب کردیم. با باز خواندن آن احساس کردم که تا چه حد به شناخت من از منصور حکمت چه در ظرفیت تئوریک، چه در ظرفیت سیاسی، چه بعنوان یک لیدر سیاسی و چه در ظرفیت شخصی نزدیک است. این جمله اکنون به لوگوی حزب و جنبش ما بدل شده و میتواند بعنوان یک قطب نما برای ما عمل کند. میتواند جوهر کمونیسم کارگری، آن عنصری که ما را بجلو میبرد و فعالیت ما را رقم میزند را به ما نشان دهد. جوهر انسان دوستی و عنصر آگاهی و اختیاری که در کمونیسم کارگری منصور حکمت هست را برجسته میکند. اما در عین حال این خطر هم هست که وقتی یک گفته ای مدام در مقابل چشمان مان باشد و مدام شنیده شود و تکرار شود کلیشه شود و از محتوا خالی شود.
انسان دوستی یک خصلت برجسته منصور حکمت است. در این مورد بارها وبارها صحبت شده، چه رفقای نزدیک حزبی و چه کسانی که او را در ظرفیت شخصی میشناختند، حتی کسانی که او را دورادور میشناختند و یا با آثارش آشنا بودند، همگی بر این مساله تاکید دارند. اما باید توجه داشته باشیم که انسان دوستی او از نوع خیر خواهانه و انجمن خیریه ای نیست. سانتیمانتال هم نیست. خود او در برنامه “یک دنیای بهتر” اشاره می کند به این مساله که “کمونیسم کارگری فرقه مصلحین خیال پرداز و قهرمانان مشتاق نجات بشریت نیست.” این یک نوع جنبش دیگر انسان دوستانه است. و این را ما نه فقط درتئوری و نظراتش بلکه در سبک کار و در شخصیتش می بینیم. در تمام سیاستهایی که مطرح می کند و به پیش می برد، در تاکتیک ها و در استراتژی این جوهر مثل یک رگه مثل یک نخ مثل یک قطب نما وجود دارد. آن چیزی که با انسانیت، با آزادی، با رهایی و با حرمت انسان در تناقض باشد، برای منصورحکمت جایی ندارد. از نظر او آن تاکتیکی که با این بینش در تناقض قرار میگرفت و با آن سنخیت نداشت، حتی اگر بنظر میرسید ه از نظر سیاسی نافع است، هیچگاه موضوعیت پیدا نمیکرد.
عده ای بر این عقیده اند که منصور حکمت از آن رو که یک مارکسیست بود و به خود مارکس رجوع کرده بود به چنین انسان دوستی بالایی دست یافته بود. بنظر من برعکس است. دقیقا از این رو که انسان، حرمت، رهایی و رفاه انسان برایش جایگاه بسیار رفیعی داشت، او توانست در جستجو برای یافتن پاسخ به مساله رهایی بشریت، به سعادت بشر و به یک جامعه ی عالی ترانسانی به مارکس برسد. و نه تنها مارکس را درک کند، بلکه جوهر انسان گرایی مارکسیسم را از زیر آوار تحریفات طبقات دیگر بیرون کشد و بر آن تاکید کند. آزادی، برابری، رفاه و سعادت بشر کلماتی است که مکررا در آثار او دیده میشود و در سخنرانی هایش شنیده میشود. این قطب نمای او است.
یک دنیای بهتر
مارکسیسم منصور حکمت از مارکسیسم پیش از او متمایز است. نه صرفا در تئوری بمعنای اخص کلمه، بلکه در نگرش عمومی و در تاکیدات. یک دستاورد مهم منصور حکمت زدودن تحریفات بورژوایی و خرده بورژوایی از مارکسیسم است، تحریفاتی که ده ها سال بر پیکر آن نشسته و رسوب کرده بود. منصور حکمت بر جوهر اصلی مارکسیسم انگشت گذاشت: انسان، رهایی انسان، حرمت انسان، اصالت انسان و تعالی جامعه بشری. این کلمات کلیدی است. برنامه ی یک دنیای بهتر که حکم مانیفست کمونیسم کارگری را دارد از اینجا شروع میکند. از سرمایه داری شروع نمی کند، از امپریالیسم آغاز نمیکند، حتی بلافاصله سراغ مبارزه طبقاتی نمیرود. نقطه عزیمت یک دنیای بهتر سعادت بشر و امید تاریخی بشر برای دستیابی به سعادت است. به این امید و آرمان تاریخی بشر اشاره میکند و بلافاصله به نقش بشر در تغییر دنیا میرسد. این جوهر مارکسیسم منصور حکمت است. “کمونیسم کارگری قبل از هر چیز به اینجا تعلق دارد، به امید و اعتقاد انسان ها ی بیشمار و نسل های پی در پی به اینکه ساختن یک آینده بهتر، بک جهان بهتر، بدست خود انسان ضروری و میسر است.”
بنظر من نه فقط محتوای برنامه یک دنیای بهتر، بلکه فرمت آن نیز تمایز مارکسیسم و بینش منصور حکمت را از پیشینیان نشان میدهد. برنامه یک دنیای بهتر یک شاهکار نظری و سیاسی است. چکیده آرمان کمونیسم و جوهر مارکسیسم را بیان میکند. یک دنیای بهتر از انسان و تلاش اش برای دستیابی به سعادت آغاز میکند، به نقش تلاش بشر در تغییر جهان اشاره میکند و آنگاه به مسائل تئوریک پایه ای مارکسیستی میرسد، به مبارزه طبقاتی، کارکرد سرمایه و نظام سرمایه داری، نقش دولت، رابطه انقلاب و اصلاحات و غیره میرسد. تئوری و اهمیت آن در این چهارچوب معنا پیدا میکند. تئوری اهمیت دارد به این خاطر که راه دستیابی به سعادت و رهایی انسان را تسهیل میکند، راه رسیدن به یک جامعه انسانی، به آزادی و برابری را نشان میدهد.
این تز خصلت نمای کمونیستی “از هر کس به اندازه ی قابلیتش و به هر کس به اندازه نیازش.” بعنوان یک اصل جامعه کمونیستی در برنامه مطرح میشود. این تز پایه ای مارکسیسم است که منصور حکمت در برنامه بر آن تاکید میکند. انسان به صرف “چشم گشودن به جامعه بشری باید به یکسان از کلیه مواهب زندگی و محصولات تلاش جمعی برخوردار باشد.” “کار که در جامعه سرمایه داری” یک اجبار “فرسوده کننده برای امرار معاش است،” “به یک فعالیت خلاق و داوطلبانه و آگاهانه” تبدیل میشود. اینها همه تزهای پایه ای مارکسیستی و جامعه کمونیستی است. مساله اینجاست که این تزها طی تاریخ در میان چپ سنتی به حاشیه رانده شده است. منصور حکمت دگربار این تزها را در محور و مرکز برنامه کمونیستی قرار میدهد.
اصلاحات و انقلاب
جایگاه مبارزه برای اصلاحات یک وجه مهم دیگر کمونیسم کارگری است. چپ سنتی، چپی که از چندین دهه پیش بعنوان کمونیسم شناخته شده است، یا نسبت به رفرم کاملا بی اعتناء بوده و مبارزه برای اصلاحات را با مبارزه برای انقلاب ناخوانا میدیده، یا در مبارزه برای اصلاحات به افق رفرمیستی تسلیم شده است. منصور حکمت جایگاه مهمی برای مبارزه برای اصلاحات در زندگی کارگران و مردم علی العموم قائل است. یکی از مبانی اصلی کمونیسم کارگری از نظر او رابطه اصلاحات و انقلاب است که در برنامه یک دنیای بهتر نیز بعنوان یکی از ارکان اساسی کمونیسم کارگری به آن می پردازد. به نظر من قائل بودن این نقش مهم برای این مقوله از همان تلاش برای دستیابی به رفاه و سعادت انسان ها ناشی میشود. تشخیص این واقعیت مهم که تاریخ گویای تلاش دائمی بشریت برای دستیابی به یک دنیای بهتر، به رفاه و سعادت بیشتر است به او امکان میدهد که مبارزه برای اصلاحات و تشخیص نقش جنبش های اجتماعی را بعنوان یک استراتژی مهم در مبارزه کمونیستی تعیین کند. تشخیص و درک رابطه اصلاحات و انقلاب یک وجه مهم استراتژی کمونیسم کارگری است.
“مبارزه انقلابی برای برپایی یک دنیای نو، از تلاش هر روزه برای بهبود وضعیت زندگی مادی و معنوی بشریت کارگر در همین دنیای موجود جدایی پذیر نیست. … جنبش کمونیسم کارگری در صف مقدم هر مبارزه برای اصلاح موازین جامعه موجود به نفع مردم قرار دارد.” این اصل به کمونیسم کارگری وجهه و جایگاهی میدهد که چپ سنتی و روایت های متعدد بورژوایی از مارکسیسم از این جنبش سلب کرده بود. کمونیسم انسان دوست، کمونیسمی که دغدغه هر روزه اش بهبود شرایط زیست و کار مردم زحمتکش است، کمونیسمی که نه تنها افق های بزرگ و انقلابی خود را با مبارزه برای بهبود های کوچک در زندگی مردم در تناقض نمی بیند، بلکه مبارزه برای اولی را کاملا در رابطه تنگاتنگ با تلاش برای دومی میداند. کمونیست ها قرار نیست برای یک آینده دور و بشریت بطور آبستره مبارزه کنند. تغییر شرایط انسان کنکرت امروز برای آنها مهم است و جایگاه مهمی در تلاش های روزمره شان دارا است.
کمونیسم کارگری و انسان گرایی
رگه انسان دوستی را از همان ابتدا در کمونیسم منصور حکمت میتوان تشخیص داد. از همان ابتدایی که منصور حکمت میکوشد پاسخ مارکسیستی به مبارزه طبقاتی در ایران ۱۳۵۷ بدهد. از همان زمانی که پرچم مارکسیسم انفلابی را بلند می کند؛ از همان زمانی که پوپولیسم را نقد و حاشیه ای میکند و بر استقلال طبقه کارگر تاکید میگذارد. واضح است که هر چه جلوتر میرود، هر چه مجرب تر و پخته تر میشود این تمایز روشن تر و برجسته تر میشود. بلند کردن پرچم کمونیسم کارگری نه فقط در سطح نظری، بلکه در عرصه طبقاتی – اجتماعی نقطه عطف تعیین کننده ای است. از این مقطع انسان گرایی منصور حکمت بشکلی کاملا برجسته در کلیه آثار و سخنرانی هایش عیان است. همین جمله مورد بحث ما را در مصاحبه “مارکسیسم و جهان امروز” مطرح میکند. در ابتدای طرح مباحث کمونیسم کارگری، در تمایر با روایات دیگر از مارکسیسم و کمونیسم، در بیان تمایز کمونیسم کارگری مارکسی از این روایات. منصور حکمت در پاسخ به سؤالی درباره اصالت فرد پس از یک بحث فصیح در مورد اینکه چگونه سرمایه داری انسان را به فرد تنزل میدهد و مساله بر سر هویت انسانی و اصالت انسانی است این جمله را مینویسد. اصالت انسان را به عنوان جوهر سوسیالیسم مطرح می کند در تقابل با اصالت فرد از نقطه نظر سرمایه داری و بورژوازی.
این بینش را به نظر من به یک شکل خیلی زیبا و متفاوتی در بحث او پیرامون سقط جنین هم می بینیم. در بحث در مورد سقط جنین در عین حالی که موقعیت زن رادرک میکند، شرایط را تشخیص میدهد، و به همین دلیل از قانونی بودن سقط جنین دفاع میکند، نظر منفی اش در مورد سقط جنین را بیان میکند. او از حیات و اصالت انسان و حرمت انسان حرکت میکند. از این نقطه نظر سقط جنین یک مقوله ناپسند و غیرقابل قبول است. اما شرایط اجتماعی حاضر، نظام سرمایه داری که انسان ها را در کام خود گرفته و قوانین کور اقتصادی که بر زندگی اکثریت مردم حکم میراند، سقط جنین را بعنوان یک اجبار و نه یک انتخاب، بر انسان های این عصر تحمیل کرده است. منصور حکمت یک بحث فلسفی بسیار شیوا در این زمینه دارد که پیش از تشکیل حزب کمونیست کارگری در جلسه ای پیرامون بیانیه حقوق زن ارائه کرده است. در آن مقطع من در حال نگارش این بیانیه بودم و یکی از تند ترین و داغ ترین مباحث مان پیرامون سقط جنین بود. (شنیدن این نوار را به همه توصیه میکنم.) مساله اینجاست که او صرفا از اصالت انسان در رابطه با جنین دفاع نمیکند، او میگوید که فمینیستی که حق سقط جنین را بعنوان یک امتیاز و حق انکار ناپذیر زن طرح میکند، زن را از هویت انسانی اش تهی میکند. زن را به یک صنف بدل میکند. بحث منصور حکمت در مورد غیرانسانی بودن سقط جنین، نقد دفاع فمینیستی از سقط جنین و سپس دفاع از لزوم قانونی بودن آن در شرایط حاضر یک بینش منسجم و پیگیر در حرکت از انسان و اصالت انسان است. تمایز روشن مارکسیسم منصور حکمت، انسان گرایی کمونیسم کارگری از کلیه روایات مختلف دیگر از مارکسیسم است.
انسان گرایی و حرکت از اصالت انسان قطب نمای منصور حکمت است. این قطب نما به او امکان میدهند که منسجم و پیگیر در هر شرایطی سیاست های اصولی تعین کند و موضع اصولی و انسانی اتخاد نماید. به نظر من مباحث کنگره ۳ یکی دیگر از نمونه های برجسته مارکسیسم حکمتی است. سخنرانی معروفش درباره اوضاع سیاسی و موقعیت ویژه ی حزب این وجه بینش و فلسفه حکمت را با زیبایی خاصی عیان میکند. زمانی که دارد در مورد استراتژی قدرت گیری و حفظ قدرت توسط کمونیسم کارگری صحبت میکند از همین زاویه حرکت می کند. تاکتیکی که برای حفظ قدرت مطرح میکند، تشکیل ارتش قوی، تولید سلاح های هسته ای و تبدیل شدن به یک قطب نظامی نیست. میگوید درها را باز میگذاریم و همه را دعوت میکنیم که به ایران بیایند و با چشم خود ببینند؛ مجازات اعدام را لغو می کنیم؛ هر کس که به ایران مهاجرت کند را بعنوان شهروند برسمیت میشناسیم؛ آزادی کامل در جامعه برقرار میکنیم.
وفاداری به اصل: “اساس سوسیالیسم چه در ظرفیت فردی و چه جمعی، انسان است. سوسیالیسم جنبش بازگرداندن اختیار به انسان است.” به اتخاذ تاکتیک برای حفظ قدرت نیز پیگیرانه بسط داده میشود. تنها راه دفاع سوسیالیستی از سوسیالیسم، تکیه بر نقاط قوت سوسیالیسم است. قدرت ما نه در ساختن ارتش قوی و نیروی نظامی برتر، بلکه در گسترش آرمان سوسیالیستی و تحقق این آرمان است. منصور حکمت، در نتیجه، بر نقاط قوت سوسیالیسم تاکید میکند: یعنی آزادی خواهیش، برابری طلبیش، حرمت انسان و باز بودن و شفاف بودنش.
لغو مجازات اعدام و حقوق متهمین
واضح است که منصور حکمت اولین کسی نیست که از لغو مجازات اعدام صحبت میکند. (البته در اپوزیسیون ایرانی او اولین نفر است.) مبارزه برای لغو مجازات اعدام تاریخ نسبتا طولانی دارد. اما شیوه دفاع او از این مقوله، تمایز او را و انسان گرایی عمیق اش را بیان میکند. بعلاوه، منصور حکمت پیش از اینکه مطالبه لغو مجازات اعدام را تدوین و در برنامه حزب عنوان کند، در کردستان در ضدیت با اعدام اسرای جنگی توسط کومه له موضع میگیرد و موفق میشود که این عمل را ملغی کند.
حقوق متهمین در برنامه یک دنیای بهتر یک نمونه دیگر است. بسیاری از ما میپرسند که چرا این مکان را به حقوق متهمین در برنامه تان اختصاص داده اید؟ باین علت که انسان و حرمت او برای کمونیسم کارگری جایگاه بسیار بالایی دارد. به این خاطر که از نظر کمونیسم کارگری احترام به حرمت انسان یک حق و اصل پایه ای است. ما مجاز نیستیم و نباید اجازه دهیم که حرمت انسان به هیچ دلیل و بهانه ای خدشه دار شود. به همین دلیل یک بخش مهم برنامه به حقوق متهمین اختصاص یافته است. این فقط برای مخالفین ما یا افراد خارج از حزب مساله ساز نبوده است، برخی از اعضاء و کادرهای حزب نیز برای درک این مساله با دشواری روبرو بوده اند. بحث بسیاری برای اقناع در میان صفوف خود ما انجام گرفته است. اصل مهم اصل بر برائت فرد است مگر آنکه عکس آن ثابت شود را متاسفانه برخی از کادرهای کمونیسم کارگری صرفا طوطی واری تکرار میکنند و درک روشنی از آن ندارند. این یک اصل مارکسیستی نیست. بورژوازی نیز در سیستم قضایی اش به این اصل رسیده است. مساله اما اینجاست که این اصل را در میان جنبش چپ شرق زده پوپولیستی و عقب مانده بعنوان یک حق پایه ای انسان تثبیت کنیم.
من دارم به این مقولات بسیار گذرا اشاره میکنم. فرصت نیست که به تفصیل در مورد آنها بحث شود. به رفقا توصیه میکنم که یک بار دیگر با دقت برنامه یک دنیای بهتر، مارکسیسم و جهان امروز و مباحث دیگر منصور حکمت را با دقت از این زاویه بخوانند تا عمق انسان گرایی و انسجام این ادبیات و بینش و مارکسیسم منصور حکمت را دریابند.
انسان گرایی در اتخاذ سیاست
در اینجا میخواهم به چند موضع گیری سیاسی منصور حکمت از این زاویه اشاره کنم. مواضعی که در ستون اول انترناسیونال یا در اعلامیه های حزبی اعلام شده است. یکی از جالب ترین اینها از نظر من موضعی است که در مورد کوبا در یکی از ستون اول های انترناسیونال اعلام میکند. کوبا، انقلاب کوبا و کاسترویسم موضوع مباحث بسیاری در جنبش چپ و مارکسیستی است. موضع کمونیسم کارگری در قبال کوبا و کاسترو روشن است. کوبا را بعنوان یک کشور سوسیالیستی نمی شناسد. اما ضمنا یک نکته نیز برای ما حائز اهمیت است. کوبا علیرغم تمام نقد هایی که به سیستم دولتی آن وارد است، علیرغم اینکه یک سرمایه داری دولتی است، توانسته است اصلاحاتی در زندگی مردم ایجاد کند که این کشور را نه تنها در میان کشورهای باصطلاح جهان سوم و سایر کشورهای آمریکای لاتین کاملا متمایز کرده، بلکه از شرایط زندگی دوسوم مردم خود آمریکا بهتر است. اینجاست که با یک خلاقیت خاص و سنت شکنی خاص خود او با عبارتی چون “نسیمی از اندیشه سوسیالیستی” به کوبا اشاره میکند و از آن در مقابل آمریکا و تعرضات میلیتاریستی و قلدرمابانه آمریکا دفاع میکند. برای دفاع از کوبا خود را ملزم نمیداند که کاسترو را کمونیست انقلابی بنامد، کوبا را سوسیالیستی بخواند، بدام تراشیدن یک دو قطبی مبتذل امپریالیسم و ضد امپریالیست بیافتد. اسیر تئوری های پوچ شود. قطب نمای انسان گرایانه، دفاع از رفاه و سعادت انسان و مارکسیسم زمینی و عمیق اش او را به این موضعگیری منحصر بفرد و قابل درک میرساند.
موضع او در رد قاطعانه تروریسم با هر دلیل، توجیه و آرمانی یکی دیگر از سنت شکنی های او در میان جنبش چپ است که با این بینش خوانایی کامل دارد. “زمانی بود که چپ سنتی و “ضدامپریالیست” خشونت های کور و تروریسم عنان گسیخته جریانات جهان سومی و ضد غربی را اگر نه بدیده تحسین، لااقل بدیده اغماض مینگریست. … تروریسم کوری که به استناد به آن در خاورمیانه، چه از طرف سازمان های عرب و فلسطینی و چه از طرف دولت اسرائیل، جریان یافته است، همواره از نظر کمونیسم و طبقه کارگر ورشکسته و محکوم بوده و هست.” (جلد ۸ مجموعه آثار، صص ۲۲۵-۲۶)
سپس در تحلیل از شرایط دنیا پس از واقعه شوم ۱۱ سپتامبر این روش و شیوه برخورد را بشکلی منسجم بکار می بندد. در برخورد به ۱۱ سپتامبر جریانات چپ به سمت یکی از دو قطب درگیر در این جنگ خونین و کور متمایل شدند. بخشی صریحا یا تلویحا اعلام کردند که انگیزه تروریست ها را درک میکنند. این پاسخی به حق به تجاوزات آمریکا است. بخشی دیگر در محکوم کردن تروریسم کور اسلامی به دفاع از آمریکا و سیاست های میلیتاریستی آن درغلطیدند. موضع کمونیسم کارگری منحصر بفرد بود. محکوم کردن هر دو قطب. تروریست خواندن هر دو قطب و تلاش برای یافتن نیرویی که بتواند در مقابل هر دو قطب قد علم کند: قطب سوم، بشریت متمدن و آزادیخواه. این تحلیل و موضع کاملا متمایز و خصلت نما است.
نقد قهرمان گرایی خرده بورژوایی
نگاهی به انسان گرایی منصور حکمت در تاکتیک و سبک کار بیاندازیم. مثال بسیار است. به چند نمونه اشاره میکنم. در مقطع سرکوب های ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، چپ بر مقاومت و جنگیدن با رژیم اسلامی پای میفشرد. منصور حکمت خیلی سریع خود را از غالب های سنتی قهرمان طلبی چپ خلاص کرد. بر ترک تهران و رفتن به مناطق آزاد کردستان تاکید کرد. او توانست کمیته مرکزی را از تهدید اسارت و اعدام در ببرد. اما این کار ساده ای نبود. این سیاست عقب نشینی بعنوان هزیمت از جانب بخشی از تشکیلات اتحاد مبارزان کمونیست مورد نقد قرار گرفت. “باید ماند و تا آخرین قطره خون جنگید” سیاست حاکم بر چپ آن دوره بود. منصور حکمت با این روش و با تلاش بسیار برای اقناع توانست بخشی از کادرهای کمونیست را از مهلکه مرگ نجات دهد. اما تا آخر عمر برای آن تعدادی که از دست رفتند و در شکنجه گاه های رژیم اسلامی جان باختنند، احساس عذاب و گناه میکرد.
شیوه برخورد او به “توابین” یکی دیگر از جلوه های مارکسیسم متفاوت و انسان گرایی منصور حکمت است. تواب سازی یکی از سیاست های خشن ارتجاع اسلامی در زندان ها است. رژیم اسلامی با شکنجه های شدید جسمی و روحی موفق شد تعداد زیادی از زندانیان را بشکند و باصطلاح تواب کند. جنبش چپ با توابین برخوردی بسیار تند و بیرحم داشت. زمانی که بخشی از کادرهای کومه له، از جمله سعید یزدیان، عضو دفتر سیاسی کومه له، در زندان شکست و در مصاحبه تلویزیونی حاضر شد، عبدالله مهتدی، دبیر کل وقت کومه له مقاله ای تحت عنوان “زوزه توابین” در برخورد به این واقعه نوشت. منصور حکمت در مقابل اعضا و کادرهای کومه له این سیاست عبدالله مهتدی را عمیقا نقد کرد. او گفت که این انسان ها تا زمانی که آزاد بودند برای آرمانشان مبارزه کردند و علیه رژیم اسلامی جنگیدند. تحت شکنجه مواضع و حرکات آنها بیانگر اراده آنها نیست. باید رژیم را محکوم کنیم نه قربانیان را. این حرکت یک سنت شکنی دیگر منصور حکمت بود. اتخاذ چنین موضعی در میان جنبش چپ آن مقطع و در یک سازمان نظامی شجاعت بسیاری را طلب میکرد. این یکی از فراموش نشدنی ترین سیاست ها و عملکرد های منصور حکمت در دفاع از حرمت انسان است.
نقد قهرمان گرایی خرده بورژوایی را در برخورد به زندان و شکنجه، در عقب نشستن از مقابل یورش خونین رژیم اسلامی، در نقد مبارزه مسلحانه در کردستان و همچنین در بحث عضویت کارگری مشاهده میکنیم. در عضویت کارگری درباره جنبش های مختلف صحبت می کند. تمایز جنبش طبقه کارگر، سبک مبارزه ی طبقه ی کارگر را در مقابل سبک مبارزه خرده بورژوایی و باصطلاح جنبش دانشجویی مورد بحث قرار میدهد. بحث او بر این مبنا استوار است که مبارزه نباید با زندگی انسان عادی در تناقض قرار گیرد. قهرمان بازی های خرده بورژوایی را نقد میکند.
شیوه جدایی از حزب کمونیست ایران و سیاست ها و عملکردهای منصور حکمت چه قبل و چه بعد از جدایی یکی از مقاطع مهم تاریح کمونیسم ایران است. اسناد این جدایی موجود است و بخش اعظم آن در جلد هفت مجموعه آثار به چاپ رسیده است. فرهنگ و تمدن بالایی که بر این جدایی حاکم بود تماما مدیون بینش منصور حکمت است. وقتی در نظر بگیرید که این جدایی در یک سازمان نظامی انجام میگرفت، زمانی که شرایط جنبش چپ ایران را در نظر بگیرید، این نکته را بهتر درک میکنید. در آن مقطع جدایی در سازمان یکی از رشته های فدائیان به تیراندازی و کشتن رفقای سابق انجامید. جدایی های دیگر را هم که غیر نظامی بوده است دیده ایم. لحن و روشی که در برخورد با رفقای سابق اتخاذ میشود، بی حرمتی و توهین و ترور شخصیتی که جریان می یابد را دیده ایم. اما جدایی از حزب کمونیست ایران در تمام شرایط محترمانه و با یک فرهنگ بالا انجام گرفت. (تا بعد از جدایی که عبدالله مهتدی به سبک چپ سنتی تحریف و دروغ را آغاز کرد.) نگرانی منصور حکمت از آسیب دیدن انسان ها بود. میگفت نباید خون از دماغ کسی بریزد. خود بر پروسه جدایی و انتقال صد ها نفر انسانی که در اردوگاه های کومه له گیر افتاده بودند، نظارت کرد. زمانی که همه چیز امن و امان شد، استعفانامه خود را در پلنوم به کمیته مرکزی حزب داد. گفت فقط قلم ام را با خود خواهم برد، همین کار را نیز کرد. این بخش از تاریخ مبارزه سیاسی منصور حکمت و تاریخ کمونیسم باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. این روش کاملا متمایز است و باید بعنوان یک الگوی اصولی و مارکسیستی و کمونیستی ثبت شود. منصور حکمت دارای قطب نمائی بود که به او امکان میداد همواره سیاست های اصولی و از نقطه نظر انسانی قابل دفاع اتخاذ کند.
منصور حکمت کاملا مخالف تز هدف وسیله را توجیه میکند، بود. از نظر او وسیله ای که انسانی و اصولی نبود، نمیتوانست به یک هدف انسانی دست یابد. در یکی از سمینارهای کمونیسم کارگری در انجمن مارکس خیلی روشن این مساله را باز میکند. میگوید اگر در یک جنگ حتی اگر برای ما مسجل باشد که با توپ باران یک دهکده میتوانیم پیروز شویم، ما اینکار را نخواهیم کرد. ما مردم بیگناه را به توپ نخواهیم بست. باید این برای همه حتی سازمان صلیب سرخ نیز روشن باشد که اگر میخواهند به مردم کمک کنند، باید به سراغ ما بیایند.
اختیار و اراده داوطلبانه
مثال ها بسیار است اما فرصت کم است. میخواهم مختصرا به بخش دوم این گفته، یعنی سوسیالیزم جنبش بازگرداندن اختیار به انسان است و به مساله اختیار بپردازم. از نظر منصور حکمت اراده آگاهانه و داوطلبانه انسان نقش مهمی دارا است. انسان باید قادر باشد آگاهانه و داوطلبانه تصمیم بگیرد و عمل کند. منصور حکمت برای مقوله اختیار فقط در سوسیالیسم این جایگاه را قائل نیست. شرکت در مبارزه انقلابی و کمونیستی نیز برای او یک امر کاملا آگاهانه و داوطلبانه است. بهمان ترتیب، ترک این مبارزه نیز امری کاملا داوطلبانه است. یک امر و تصمیم کورکورانه و اجباری نیست.
اراده آگاهانه و داوطلبانه جمعی، عنصر فعاله مبارزه انقلابی برای تغییر است. برای منصور حکمت تز مارکس در نقد فوئرباخ: فلاسفه جهان را تعبیر کرده اند حال مسأله بر سر تغییر آن است، جایگاه بسیار برجسته ای دارد. پرسوناژ اصلی تغییر انقلابی، انسان آگاه و متشکل است. بدون انسان انقلابی آگاه و متشکل، نه انقلاب، نه سوسیالیسم، نه یک دنیای بهتر، نه سعادت بشر، نه آزادی و نه برابری امکان پذیر نیست. در تئوری حزبیت منصور حکمت، در برخورد به سبک کار و سازماندهی کارگری، مبحث آژیتاتورهای کارگری، حزب و جامعه، رهبران کمونیست و کارگری و در مبحث حزب و شخصیت ها جایگاه تعیین کننده ای که نقش اراده آگاه و داوطلبانه انسان متشکل نزد منصور حکمت دارد را کاملا مشاهده میکنیم. انسان فقط پیچ و مهره حزبی نیست. انسان نقش مهمی در مبارزه کمونیستی و انقلابی عهده دار است. منصور حکمت تئوری حزبیت و سازمانیابی متداول در چپ سنتی را زیر و رو کرد. مقوله فرد هیچ، سازمان همه چیز را نقد کرد و بیگانگی آن را با مارکسیسم و سوخت و ساز طبقه کارگر نشان داد. نقش انسان آگاه و اراده آگاه فرد انقلابی در تمام تاکتیک ها و استراتژی منصور حکمت برای قدرت گیری و حفظ قدرت برجسته و عیان است.
در مورد بینش منصور حکمت میتوان صدها صفحه نوشت. تئوری های منصور حکمت همگی مدون است و میتوان به آن رجوع کرد. اما سبک کار و روش های فعالیت روزمره او ثبت نشده است. ما کسانی که شانس زندگی و فعالیت در کنار او را داشتیم میتوانیم به سیاق تاریخ شفاهی این وجوه را مطرح کنیم و باید چنین کنیم. از سبک کار او و شیوه لیدرشیپ او بسیار میتوان آموخت. از شیوه برخوردش به مسائل روزمره زندگی سیاسی و حزبی، از برخوردش به رفقای حزبی، از درک عمیقش از انسانیت و پیچیدگی های شخصیتی – روانی انسان. مثال ها و موارد بسیار است.
این بحث را میخواهم با یک ارجاع شخصی به پایان ببرم. نادر یا منصورحکمت یا ژوبین فقط در تئوری و در سطح نظری، در سبک کار و در لیدرشیپ حزبی این انسانیت را بروز نمی داد، در شخصیت روزمره، و در زندگیش هم یک انسان کامل بود. کسانی که از نزدیک او را می شناختن یا تا حدودی با او آشنا بودند به این وجه شخصیت اش آگاهند. من دو نمونه را در اینجا ذکر میکنم. این وقایع برای خود من هم غیر قابل انتظار بود، به همین خاطر در ذهنم نقش بسته است.
وقتی خبر ترور فجیع بختیار آمد، نادر گریه کرد. برای من عجیب بود. از اینکه در قتل رهبر اپوزیسیون دست راستی اشک میریخت، متعجب شدم. درست است قتل بسیار فجیعی بود و آدم را بشدت متاثر میکرد. نکته ای که میخواهم بگویم اینست که او از قتل فجیع یک مرد سالمند بشدت متاثر شد و به گریه افتاد. در آن لحظه این مساله که بختیار که بود و چه سیاستی را دنبال میکرد کاملا موضوعیت خود را از دست داده بود.
یک مورد دیگر. یکی از چهره های اپوزیسیون که باز در جبهه ناسیونالیسم است، زنگ زده بود که نادر را برای یک سخنرانی دعوت کند، ضمن صحبت تلفنی گفت که پسرش مرده است. ادامه داد که می گویند خودکشی کرده ولی به نظر او کار جمهوری اسلامی است. در همین حین من وارد اتاق شدم و دیدم نادر پای تلفن دارد گریه می کند. همدردی عمیق با درد و مشقات انسان ها و تلاش برای پایان دادن به مشقات انسان چه در مورد یک انسان کنکرت، چه برای بشریت، چه اکنون و بشکل میکرو و چه در آینده و بشکل ماکرو از دغدغه های دائم منصور حکمت بود.
میخواهم صحبتم را با ذکر یک نکته تمام کنم. به نظرم بسیار مهم است که نگذاریم این جمله کلیشه شود و نگذاریم این جمله محتوای واقعی اش، محتوای فلسفی و سیاسیش را از دست بدهد. ما باید بکوشیم که این بینش و منش را مثل قطب نمای حزب و جنبش مان حفظ کنیم. به همان شکل که این قطب نمای منصور حکمت بود. آن سیاستی که با انسانیت، انسان دوستی و انسان گرایی مارکسیستی در تناقض باشد، نباید توسط ما اتخاذ شود. این به معنای دوری از کمونیسم کارگری و منصور حکمت است. نباید این جمله فقط به لوگوی خشک و خالی بالای نشریاتمان بدل شود. باید با تمام روح و جانش به قطب نمای حزب و جنبش ما بدل شود.
خیلی متشکرم.
(این متن بر مبنای سخنرانی آذر ماجدی در هفته منصور حکمت، در انجمن مارکس – حکمت لندن در ژوئن ۲۰۰۴ تنظیم شده است. نوار سخنرانی توسط سیما روشن پیاده شده است.)
اساس سوسیالیسم انسان است
انسان گرایی مارکسیستی منصور حکمت قطب نمای ما