همین روزها بود! دو سال یا چهار سال پیش بود! نه، هفت سال پیش بود، نه! نه! هجده سال پیش بود!… شاید به دلیل تکرار و تکرار این رویدادها در سی و هشت سالی که گذشت، در خاطرها نمانده باشد، اما سال گذشته، ۲۳ مرداد ماه، کارگری به نام “علی چراغی” بر اثر ضرب و شتم ماموران گشت سد معبر کشته شد.
علی چراغی روز ۱۶ مردادماه به همراه پسر چهارده سالهاش به تهرانپارس رفته بود تا با دستفروشی از بیکاری مزمن جامعه بگریزد و شرافتمندانه زندگی کند. ساعت ده صبح، حوالی اتوبان باقری، نبش خیابان ۱۹۶ غربی با ماموران شهرداری درگیر میشود.
ابوالفضل چراغی، فرزند این کارگر در همان روزها گفته بود:
”من و پدرم سوار بر وانت پیکان، کنار خیابان در حال حرکت بودیم که ناگهان یک وانت مزدای دو هزار متعلق به سد معبر ناحیه ی چهار منطقه ی چهار تهران، مقابل ماشین ما پیچید و راه را بست! چهار ماموری که از اتومبیل پیاده شدند از پدرم خواستند که پیاده شود. من به در خواست پدرم در وانت ماندم و از داخل، مکالمه ی آنها را میشنیدم. یک مامور به پدرم گفت که وانت توقیف است! پدرم اصرار داشت که شما حق توقیف ماشین را ندارید و باید با پلیس ۱۱۰ تماس بگیریم. پدرم شروع به تماس با پلیس کرد که در این هنگام چند مامور همزمان با پدرم درگیر شدند و یکی از آنان از پشت، دست های پدرم را گرفت و سایرین مشغول ضرب و شتم او شدند. هنگامی که من مشغول پیاده شدن از ماشین بودم دیدم که یکی از ماموران با “پنجه بکس” به سمت چپ سر پدرم ضربهای وارد کرد و پدرم به زمین افتاد. من قصد نزدیک شدن به پدرم را که بیهوش روی زمین افتاده بود را داشتم اما ماموران به گمان اینکه پدرم تمارض میکند ضربهای به من زدند و اجازه ی نزدیک شدن به پدرم را ندادند! اما بعد از دخالت کسبه ی محل، هر چهار مامور سوار بر وانت شدند و از صحنه گریختند.”
داستان بیمارستانی که علی چراغی را به آنجا بردند نیز نکتهآموز و در عین حال دردناک است!
برادر علی چراغی در این مورد در همان روزها چنین گفت:
”در ساعت سیزده و سی دقیقه ی روز پنجشنبه ۱۶ مرداد، برادرم را به بیمارستان امام حسین منتقل کردیم. تشخیص اولیه ی پزشکان “شکستگی شدید جمجمه” بود که به سرعت او را به اتاق عمل منتقل کردند، اما پس از عمل جراحی، چون بخش مراقبتهای ویژه (آی سی یو) این بیمارستان تخت خالی نداشت، او را در بخش عمومی بستری کردند و در ساعت دوازده شب نیز مجددا او را به اتاق عمل بردند و بامداد جمعه مجددا او را به بخش عمومی منتقل کردند. اما روز یکشنبه ۱۹ مرداد، ترجیح دادیم برادرم را در بیمارستان خصوصی نورافشان بستری کنیم که تلاش پزشکان این بیمارستان نیز ثمری نداشت و سرانجام در روز پنجشنبه ۲۳ مرداد، برادرم فوت کرد.”
شاید به یاد داشتن چنین مناسبتهایی در کنار بقیه ی اتفاق های ناگوار و ددمنشانه، چون شلاق زدن کارگران و جوانان، کار کودکان و افزایش کارتن خواب ها، فقر و فلاکت، اعتصاب غذای کارگران در زندان، بیش از دو میلیون ترک تحصیل در مقطع ابتدایی و و …. در نظام حاکم جمهوری اسلامی ایران، نیاز به واکنش های جدی توسط هر شهروند باشد، اما به نظر می رسد که برای تحول این شرایط، کنش های اجتماعی پیگیر می تواند راه حلی جدی باشد!
بسیاری از ما از حال و روزگار خانوادهی علی چراغی ها بیخبریم! چرا که در خبرها آمده بود: “سالروز مرگ علی چراغی، سوت و کور برگزار شد.”!
موضوع فقط این نیست که کارگری در سال گذشته، فقط برای معاش خود و خانواده ی خویش کشته شده، بلکه این موضوع زیر مجموعه ای از پازلی است که بیش از ۳۸ سال است اختلاف طبقاتی در جامعه ی ایران را روز به روز بیشتر کرده است، قدرت خرید نیز بیش از حد تصور کاهش یافته است، زندگی ها رو به نابودی و مرگ و اعتیاد و تن فروشی و …. بدیهی جلوه داده می شود تا حاکمان برای ماندن در قدرت، هر جنایت و چپاول را طبیعی بنمایانند؛ در لابلای این گسستگی و انحطاط که سود آن برای تداوم این نظم و گسترش نابرابری هاست، دولتمردان فقط جیره خوار این نظام هستند و با اهرم زندان و پلیس به سرکوب عریان دامن می زنند تا حفظ این نظام تضمین گردد؛ آیا وقت آن نرسیده است که برای آزادی جامعه، اعتراض و اعتراض گری نیز به شکل پیگیر و جدی افزایش یابد؟ آیا درنگی بر خویش و تصوری از آینده ای موهوم، می تواند منجر به کنشگری در قالب اعتراض به رفتار و عادت اجتماعی تبدیل گردد؟ آیا اندیشیدن در این وادی ضرورت ندارد؟ آیا کودکان امروز در نوجوانی و جوانی، در آیندهای بسیار نزدیک، حق زندگی ندارند؟ و پرسش های بسیاری که هر انسانی می تواند طرح کند و با اندکی توجه کردن به پیرامون خویش، به زندگی، به زندگی انسانی، به انسان و سرانجام به رهایی، اهمیت دهد! تا شاید به توانمندی خویش برای تغییر این شرایط پی ببرد!
ساسان دانش
۲۰ ژوئن ۲۰۱۶،
برابر با ۳۰ خرداد ۱۳۹۵
ارگان رسمی حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
منو