فرهنگ قاسمی
در این نوشتار کوشش می شود به امکانات و سختی های همسازی اپوزیسیون پرداخته شود و در نهایت امر دو درس ازجنبش ۸۸ را یاد آوری کنیم.
امروز اپوزیسیون جمهوری اسلامی دچار یک مشکل بزرگ در ایجاد یک جریان وسیع علیه جمهوری اسلامی است.
ابتدا باید سوأل کرد که: آیا این تشکل امکانپذیر است؟ دوم اینکه، گیریم که امکانپذیر باشد هدف مرحلهایاین تشکل چه باید باشد؟
در پاسخ به این دو سوأل باید اذعان کرد که این تشکل بزرگ نیاز به همتی بزرگ دارد اگر این همت بطور عینی وجود داشته باشدمیتوان گفت میسّر است. هستی دادن واقعی به آن در گروبکار گیری آزادی در رفتار و زیستار درست ما است، در واقعیتبخشیدن به این امر است که بسیاری مردداند؛ این تردید تنهادر اثر تجربه میتواند رفع گردد، تقیزادهکه عمری را در سیاست و تفحص طی کرده است میگوید » : آزادی وسیله تمرین و تکمیل تجربه است « (۱) غرض او از تجربه، همین رفتار و زیستار است. ملتی که این آزادی را نداشته و آن را تجربه نکرده است پس در کار جمعی اگر خام نباشد پخته هم نیست.
جامعه سیاسی ما و روشنفکران ما احتیاج به آموزش و تجربه در رفتار و کردار سیاسی واقعی دارند، هر اقدام تبلیغاتی عوامفریبانه برای استقرار دموکراسی به مثابه زهر و زیانآور است، باعث سلب اعتماد و سرخوردگی مردم خواهد شد. دمکراسی صادراتی، امریکایی باشد یا اروپایی، کوششی بیشبرای فروش یک کالای بنجل و خرید استقلال نیروی انسانی ما نیست. قبل از هر چیز روشنفکران و نیروهای سیاسی ما، جوان یا کمتر جوان تساهل در همسازیرا باید در سر لوحه اقدامات خود قرار دهد. نباید فراموش کرد که عمدهترین وظیفه هر همزیستی و همسازی سیاسی و اجتماعی باید جلب اعتماد باشد و این خود امر کوچکی نیست. اگر جریانی بتواند جلب اعتماد کند، جامعه را از سر درگمی نجات خواهد داد.
اگر به تاریخ نگاه کنیم خواهیم دید تقریباً تمام احزاب و جریانات سیاسی موفق، که توانستهاند با کسب قدرت به ملت خدمت نمایند در ابتدا بوسیله چند نفر که تعداد آنها شاید بیش از تعداد انگشتان دست نبوده است تشیکل یافتهاند. اتحاد و همبستگی ابتدائی و بلندمدت آنها باعث ایجاد حرکات وسیعتر شده است. ماهیت این حرکت که دموکراتیک باشد یا غیردموکراتیک خود از ذات و نحله فکریو رشد فرهنگی افراد تشکیلدهنده مایه و قوت گرفته است. در این مقوله هم «مصدق » را می توان یافت و هم «خمینی » راکه اولی مایه افتخار هر ایرانی آزادی خواه و مترقی است و دومی مایه سر افکندی و انحطاط جامعه ایرانی.
اما یافتن پاسخ به پرسش دوم، یعنی هدف مرحله ای، به نظر میرسد که باید به شکل زیرطراحی گردد. آن باید شامل یک استراتژیک و یک سری تاکتیک ها باشدکه در اثر تبادل آنها رشد فرهنگی جامعه تضمین می گردد. این هردو، لازم و ملزوم حاکمیت ملت و دمکراسی پایدار هستند. آزاد بودن انتخابات شرط لازم برای رشد دمکراسی در ایران است. اما این شرط به ذات خود کافی نیست؛ پیش شرط های انتخابات آزاد هستند که نقش تعیین کننده بازی میکنند: آزادی احزاب، مطبوعات، رسانه ها، اجتماعات، زندانیان سیاسی، سندیکا ها، احترام به حقوق فردی و اجتماعی شهروندان …عمده ترین این شرط ها هستند. وظیفه همهی طرفداران انتخابات آزاد امروز این است که برای بدست آوردن این دو اصل به موازات یکدیگر اقدام کنند؛ زیرا این دو از هم جدایی ناپذیرند. اولی حاکمیت ملت را ضمانت میکند، در حالیکه دومی رشد فرهنگی و استقرار جامعه مدرن و دمکراسی پایدار را باعث میگردد. زیربنای چنین انتظامی مدرن، اخلاق است. بحران یا فقر اخلاقی هم اولی و هم دومی را خدشه دار میسازد.
« نیچه » Nietzsche حدود یکصد سال پیش می گفت که، بحران همانقدر اخلاقی است که سیاسی و این گفته واقعاً امروز در جامعه مابیش از هر زمان دیگر مصداق دارد و شاید حتی درستتر باشد گفته شود که بحران سیاسی ایران بیشتر اخلاقی است تا سیاسی. وقتی صحبت از اخلاق در سیاست می شود خود را در مقابل واقعیت تازهای می بینیم و آن اینکه: چگونه میتوان هویت واقعی اخلاق سیاسی را شناخت؟ چگونه میتوان حدفاصل یا اختلاف ظرفیتی بین خوب و بد را تخمین زد و تشخیص داد؟ این ارزشیابی هویتی به شخصیت افراد، به شناخت آنها از جامعه، به آرمانهای آنها برای پیشرفت و رشد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و به آشنائی آنها از تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه خود و جامعه جهانی وابستگی دارد، که در تجربه و عمل، و نه در گفتار و ادعا هایخودخواهانه ، بین روشنفکران و فعالان سیاسی جامعه هستی می یابد. چرا که نباید فراموش کنیم که دمکراسی یک روند است و در عین حال سیال است و یک نوع سرشت مرتبطه دارد، به نحوی که هر حرکت اجتماعی- سیاسی، هر اظهار نظر از سوی روشنگران و شهروندان یک جامعه، در تحول و تبیین دمکراسی مؤثر است.موضعگیری رهبران سیاسی، فعالان اجتماعی، نویسندگان مسئول، منتقدان و اندیشمندان متعهد، احزاب، جمعیتها، سندیکاها، انجمنها، روابط حاکم در کانون خانواده، مدرسه، کارخانه و … همه و همه در امر استقرار و استمرار دمکراسی نقش مهمی را ایفا میکنند.برای رسیدن به این شرایط نیاز به ایجاد چارچوب نوین و مستقلی نیست بلکه لازمه این کار ایجاد نوع نوینی از آگاهی است که باید از تاریخییت اثر بخشییابد. چنانچه هانس گئورگ گادامر با توضیح در مفهوم پدیدار شناسی افق میگوید »جهان گذشته نسبت به ما بیگانه نیست زیرا در تکوین افق فعلی ما نقش دارد « (۲)
گادامر در این تحلیل دو بعد از فرد اجتماعییکی هویت فردی ودیگری افق تاریخیاو را مورد بر رسی قرار میدهد، اما در فعالیت سیاسی بعد سومی نیز وجود داردو آن پدیده رفتار فرد در گروه است که وضعیت را از یک معادله دو ظرفیتی به معادله تازهیی که سه ظرفیت دارد مبدل میسازد. تبدیل سطح به حجم ، پیچیدگی های تازهای راباعث میگردد و پیامد های ویژه خود را دارا میگردد.این وضعیت نوین فعلیت روان شناختی افراد در گروه و گروها با یکدیگر و با افراد است …به همین جهت باید بر دشواری کار جمعی واقف بود و هرگز نباید از نظر دور داشت کههر فرد در هر مقام و مرتبهای که باشد، باید در دانش، در دانش رفتاری، در دانش کرداری و در دانش زیستاری اصل احتیاط را رعایت کندزیرا موضعگیری یک فرد سیاسی، در جامعهی دمکراتیک ازارزش و اهمیت بزرگی برخوردار است. در تقویت و سلامت همین مقوله دمکراسی خواهی لازم است بدانیم که، رقابت در عرصهی فعالیت سیاسی امری طبیعی و ضروری است و این رقابت باید سالم و سازنده باشد، هیچکدام از ما حق نداریم در مقابل رقبای سیاسی خود دیواری بکشیم، چرا که عمدهترین خاصیت این دیوارکشی انزوای خود ما نیز میباشد. البته تنهاتفکرخلاق نیروی انسانی است که آیندهی یک جامعه را تضمین میکند، جامعهآزادوحقوقمدار با گوناگونی و پویایی اندیشهی خود خواهدتوانست آتش ترقی و آزادیخواهی را شعلهور سازد و اقتدار قانون را متکی بر عقل و آزادی و نه زور و خود کامگی انتظام بخشد .درخاتمه یک نتیجه گیری که باید میزان و راهنمائما در حرکت علیه جمهوری اسلامی باشد ضروری به نظر میرسد و آن این است که اتفاقی در سال گذشته در جامعه ما روی داد که بیاندازه پر اهمیت و در نوع خود نادر بود، نمیتوان و نباید از کنار کارنامه آن به راحتی گذشت. اما، از بیلان جنبش ۱۳۸۸درس های بیشماری میتوان آموخت ما در این نوشتار به دو خصوصیت مهم آنمیپردازیم.از آنجا که این دو سرشت بسیار ملموساند باید در برنامه های عملیاتی ما مورد توجه قرار بگیرند. اولی بسیار مثبت و پر ارزش است و دومی بسیار منفیپر زیان، اما هر دو مشخصه بسیار آموزنده هستند.
۱- رسانیدن صدای مردم تحت ستم ایران به جهان آزادو بدست آوردن حمایت وسیع مردم، احزاب، سندیکاها، افراد و روشنفکران و مقامات حقیقی و حقوقی بین المللیبه سی سال جنایت جمهوری اسلامی، همینطور شکستن تابوی اسلام راستین در ایران.
۲- هدر دادن نیروی انسانی فعال و به بیراهه کشیدن جنبش به علت نبود ویزیون و چشم انداز روشن در برنامه سیاسی و اجتماعی منطبق با خواست های واقعی مردم و کوتاهی در مسئولیت و وظیفه رهبری.
پس هر اقدام برای همسازی باید بکوشد تا دامنه عملیاتی اولی را تقویت کند و با ارائه یک برنامه سیاسی و اجتماعی مترقی که در انطباق با واقعیت های جامعه ما باشد وبا گزینشیک رهبری که وظیفه مسئولیتاجرای آنرا متعهد گردد وارد عمل شود.
فرهنگ قاسمی ژوئیه ۲۰۱۰پاریس
۱- چهار رساله در تجدد، ملیت، دین و آزادی به کوشش هوشنگ کشاورز صدر، انتشارات خاوران تابستان ۲۰۱۰پاریس صفحه ۹۶
۲Hans-Georg GADAMER- فیلسوف برجسته آلمانی متولد ۱۹۰۰مرگ ۲۰۰۲ ، رابر هولاب، تیورگنهابر ماس، نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشیریه، نشر نی ۱۳۷۵ تهران، صفحه ۹۰