چو مى لغزد نگاهم بر تن دشت
تن عریان این دشت ِتب آلود
که مى پیچد به تن پوشاکى از دود
نشان بى نشان عشق بیند.
که از خاک سیه دامان این دشت
به عشق اخگرى اِنگشت ١ چیند.
شعاعِ زر نشانى کز پس ابر
بر آفاق ِجهان لغزانه لرزد
روان بر جلگه اى سیراب از خون
فروغِ نابِ بى پیمانه ریزد.
چو این بینم سرشکم خاک بیزان
لهیب آتشى سوزنده گیرد.
نسیمى بر وزد نالان بر آتش
نوایى آیدم در گوش دلخش:
براین دشت ِنژندِ آرمان سوز
هراسان بنگر ولرزان نظر دوز
ازین جنگاوران ِمرگ چالاک
عروج عزّ ایران شد بر افلاک
زسیمین سینه هاى خفته درخاک
نواى مهر میهن کرده پژواک!
منوچهر برومند م ب سها
خرمشهر اردیبهشت ماه ١٣۶٨
١-انگشت : به فتح اول وکسر ثانى به معنى اخگر کشته ، زغال و سوخته اشجار ست