ساکنان دردهای دو قرن سکوت
زیر سایه نیزه اعراب
یک به یک خویش را فدا کردند
از برای آنکه آمد و کشت و برد
رخصتی ده که عزتش محفوظ
تاریخ را دوباره ورق زنیم
که برگ برگ آن معصیت نیاکان است
و بهترین شعف آنان
تبسم جلاد
چیزی دیگری نیست در آن تا بکار آید
جزحاصل آنچه شد ملا
دو قرن سکوت با هاله سیاه خود
بانوان ما را محجبه کرد
در امتداد آن دو قرن سکوت
هر برگ تاریخ باز شد با معصیتی
هربار که شب کهنه میرفت
شب جوانه می زد در سیاهی دیگر
ستاره طالع ما بود سیاه چالی دور
شاعرکانی با سیاهی آن نوشتند
پرهیزکاری را در برگ های طلا کوب
بوی گرسنگی خلایق را
در گلستان خود بوئیدند
و حسرت را در عافیت جام می
سرودند و به خمره زدند دُمی
تا کلام ازادی شنیده نشود
قرن ها دوباره گذشت
غنچه ای شکفته نشد
تاریخ ما درام شد
هرپرده اش یک تراژدی
و قصیده ای غمناک
در گذرگاه بی تکاپوئی
بی تکاپووئی ما آوازه شد
مغول ها و ترکان به رسم اعراب
آمدند و کشتند و بردند
رخصتی ده که حقشان محفوظ
عاقبت در ملکی که بی اساطیر است
قوم دیگری از یادگار اسلام
متجلی شوم ترین تجلی آن شد
خون انسان گوارا شد
بوی گوشت انسان بر سر برزن
طعمه چگین آدم خوار
چون که سیّد جبلی
خوردن انرا فتوا داد
و بدین سان چگین آدم خوار
با نام دیگر سپاهی و بسیج
شکمش از سفره بی رونق خلایق
تا به امروز پر و پرتر شد
در این تاریخ ریا بود و سکوت
قرنها می گذشت
حماسه ای رخ نمی داد هرگز
وصف میخانه سرود راوی قرآن
تا پسرک خوشرو دهدش زکرم پیاله ای
چونکه زن در خانه محبوس بود
مرد بی ریش ساقی خرابات شد
و سرانجام ملیجک شاهان
در وصال غم معشوق سرود عارف دهر
روزه او با تمنای لواط باطل شد
در گلستان شیخ اجل روئید هرعلفی
لیک هیچ غنچه ای مژده ای به قوم نداد
رستگاری رفت با سکوت دو قرن
قرن های دیگر در سیاهی اسلام
آفتاب بکندی روشن شد
حاصل هرچه بود در تاریخ
لاجرم شد حکومت ملا.