دین اسلام برای ایرانیان یک عامل منفی بوده زیرا در ایجاد ازخودبیگانگی و افت تمدنی نقش بارز داشته است. نخبگان دینی سیاستمدار و نواندیش دینی مانند بازرگان، مطهری، آل احمد، شریعتی، سروش، مجتهد شبستری، علیرغم درگیری برخی با شاه، پیوسته در برابر سکولاریسم و مدرنیته و آزادی اندیشه و دانش بوده اند. تمام تلاش اصلی آنها در راستای حفظ دین اسلام و شیعه گری قرارگرفته است. البته مخالفت با دانش همیشه عریان نیست، تمام نخبگان دینی در برابر علم بیولوژی و تئوری داروین ایستاده و از «علم قرآنی» حمایت می کنند. آنهایی هم که از علم حرف می زنند، در کردار مخالفند. مهدی بازرگان بنام ترمودینامیک «حقانیت» اسلام را مطرح می کرد و عبدالکریم سروش با گفتاری «علم گرا»، علیه دانشمندانی چون ریچارد داوکینز، شورش می کند.
داوکینز، علم در برابر دین
نمی توان عقل باخته و شیفته دانش و تکنولوژی شد و نمی توان نقش اساسی نقد از تکنولوژی گرایی را فراموش کرد، زیرا تکنیک و تکنولوژی و علم بدون روح به ابزار آزار و کنترل و مشقت روانی تبدیل می گردد. انسانهایی که اخلاق اجتماعی و حقوق بشر را کنار گذاشتند با تکنولوژی در جنایت فرو رفتند. در تمام بخش های پیشین ما انتقاد جامعه شناسان و فیلسوفان معتبر را در نقد تکنیک گرایی و ایدئولوژی مسخ کننده را نشان دادیم. ولی به این امر اساسی و حیاتی نیز باید توجه کرد که انسانیت بدون علم محکوم به تاریکی ها می باشد. تمام رشته های علوم به کمک انسان می آیند تا محنت و درد و نادانی او را کم کنند. فیزیک و زیست شناسی و جامعه شناسی و آنتروپولوژی و روانکاوی و دیگر رشته ها به کمک انسان می آیند تا زندگی آدمی با شعور بیشتر توام گردد. ادیان برای گسترش علوم عطش و تمایل ندارند، زیرا فکر و دانش افزونتر انسان، خطر بزرگ برای مذهب و خرافه سازان و جادوگران است. به کتابهای دینی مانند تورات و انجیل و قرآن رجوع کنید و در این آثار از تشویق واقعی برای افزایش دانش در باره طبیعت و آدمی و جهان خبری نیست. قرآن هنگامیکه از علم صحبت می کند، منظورش شناخت علمی و نقد نظری و فلسفی نیست، بلکه منظور فراگیری دین و شناخت احکام مذهبی می باشد. دینداران از «علوم دینی» صحبت می کنند و قصد آنها ایجاد اغتشاش در مفاهیم و به دام انداختن بی خبران است. علم مدرن هیچگونه ارتباطی با دکترین دینی ندارد. علم فاقد جزمیات است و متکی بر تجربه و آزمایش و روش های عملی می باشد، حال آنکه دین بر جزمیات اتکا نموده و پیوسته از مقدسات غیر قابل پرسش حرف می زند. تئوری آلبرت انیشتن و چارلزداروین متکی بر شناخت های علمی پیشین و تجربه های علمی و دوری از فضای جزمی دینی و استبداد مذهبی و تمامی دگم های آن در باره جهان و انسان و تغییر و تحول پدیده ها است.
بیولوژیست های بزرگ مانند چارلز داروین، ژاک مونو، الکسانرفلامینگ، ژان روستاند، هاروکو اوباکاتا، توماس هانری هکسلی، ادوارد اسبوم ویلسون، رونه دوبوس، فرانسوا ژاکوب، کنراد لورنس، فرانسیس کریک، توماس هانت مورگان، ریچارد داوکینز و دهها دانشمند دیگر با کشفیات و فعالیت های علمی خود در بیولوژی و انسان شناسی، رازهای بسیاری را توضیح داده و بر دانش و روشنایی بشری افزودند و عرصه توهمات خدایی و خرافات را محدود ساختند. هر یک از این دانشمندان با کارعلمی خود در زمینه ژنتیک، تحول طبیعت، گیاه شناسی، جانورشناسی، نورولوژی، میکروارگانیسم ها، میکروبشناسی، فسیل شناسی، رفتار شناسی انسان و حیوان و غیره چشم های انسان را باز کرده و قدرقدرتی خدا و سحر و جادو را پس زده و به بشر آموختند که می توان شناخت، می توان درک را گسترش داد و می توان انسان را به خودمختاری و استقلال بیشتر ارتقا داد.
ریچارد داوکینز زیست شناس فرگشتی انگلیسی یک آزاداندیش ناباور و یک اومانیست خردگرای برجسته نیز بشمار می آید. او با اتکا بر تئوری داروین در باره تکامل ژن ها پژوهش نمود و حاصل کارش در کتاب «ژن خودخواه» در سال 1976 بود. تحقیقات بر محور این پروژه علمی در بیش از 15 اثر دیگر او ادامه یافت. داوکینز در سال 2006 کتاب معروف خود «پندار خدا» یا توهم خدا را منتشر ساخت و در آن شکل گیری هستی انسان را برپایه ژنها توضیح داد و عنوان نمود که خالق ماوراطبیعه وجود ندارد و ایمان دینی یک پندار و توهم، یک غلط و اشتباه جاافتاده در ذهن آدمی است. او گفت دین مانند ویروسی است که نابودی اش دشوار و ناممکن است و دین در ذات خود با علم خوانائی ندارد. به نظر ریچارد داوکینز ایمان دینی یکی از بزرگترین آفتهای جهان است و از نگاه او ایمان به معنی اعتقادی است که بر اساس تجربه و شواهد نیست. داوکینز در پیش درآمد کتابش می نویسد که ناباوران و بی خدایان قادرند دارای زندگی شاد و متعادل باشند و به لحاظ آزادی فکری اشان، افکار پرباری می پرورانند. بعلاوه تئوری داروینی در باره انتخاب طبیعی و فرگشت نسبت به اعتقادات جزمی اعتقاد به خدا، از برتری و اعتبار برخوردار است و بالاخره اینکه بی خدایان به بی خدائی خود باید افتخار کنند زیرا از ذهنیتی مستقل برخوردارند.
ریچارد داوکینز در کتابهای گوناگون بینش خود در باره فرگشتی طبیعت را مطرح ساخته و بمرور پایه باور دینی را مورد نقد علمی قرار می دهد و از جمله در «پندار خدا» تمام آرای موافق و مخالف وجود خدا را مورد بررسی قرار داده و بشیوه عقلانی و علمی استدلال ها را باز می کند. از نظر «توماس داکن» به پنج دلیل زیر خدا وجود دارد: خدا یک موتور است، خدا علت اولیه است، خدا دلیل جهان کوسمولوژیک و سراغاز هستی است، خدا دلیل وجود کمال است، بالاخره خدا بیانگر آنست که در دنیا نظمی هست و سازمان دهنده ای وجود دارد. بقول داوکینز در واقع این گونه استدلال ها همان شیوه استدلالی نزد اغلب کسانی است که معتقد به وجود خدا هستند. حال آنکه علوم و بویژه علم فیزیک نشان می دهد که خدا همان قوانین طبیعت است. داوکینز با دقت نظرات توماس داکن، پاسکال، انیشتن، راسل، کانت، هیوم، داروین، و نیز نظر خداپرستان، اگنوستیک ها، چند خدایی ها، یهودیان، مسیحیان، مسلمانان، و بودایست ها را مطرح می کند و در طی مباحث گوناگون نظرات انتقادی خود را نسبت به وجود خدا ارائه می دهد. او اعلام می کند که ناباور و بی خدا است ولی او آگاه بر این واقعیت است که دین در جامعه انسانی وجود دارد و بمثابه یک واقعیت و داده اجتماعی ادامه خواهد داشت.
داوکینز در همین کتاب می نویسد که سه دین یهود و مسیحیت و اسلام با خشونت توام می باشند و آیات قرآن سرشار از خشونت می باشد. از نگاه او بنیادگرایان سه مذهب به «کتاب مقدس» اشان نزدیک ترین آشنایی را دارند و حقیقت را می گویند. به بیان دیگر هنگامیکه در جامعه گفته میشود بنیادگران نماینده واقعی دین نیستند، نادرست می باشد زیرا بنیادگران خواهان بازتولید الگوی اولیه می باشند. بنیادگرایان اسلامی نزدیک ترین درک را به آئین محمد دارند. بقول ریچارد داوکینز «حقیقت» یک «کتاب مقدس» پنهان و چیزی در خود نیست، بلکه یک اصل واضح است و آن حقیقت، نتیجه گفتار استدلالی نیست باید بازتاب موقعیت تاریخی خود است. هر کتاب مقدسی حقیقت خود را می گوید و خود را نشان می دهد و اگر داده هایی به نظر می رسد که برخلاف کتابهای دینی هستند، این داده ها را مورد پرسش باید قرار داد.(برگ 357). بعنوان نمونه مسلمانان می گویند اسلام دین صلح است و خشونت را تبلیغ نمی کند. حال اگر ما به قرآن رجوع کنیم و از اعتقاد ایدئولوژیک به دور باشیم براحتی وجود خشونت را در این دین می بینیم. از نظر داوکینز کتاب هر دین را می توان خواند و فهمید و دریافت و فهم آن در انحصار کسی نیست. بعضی ها ادعا دارند که تنها تفسیر درست را دارند و این افراد در واقع تفسیر شخصی خود را عرضه می کنند. این افراد در پی به انحصار درآوردن کتاب مقدس می باشند. حال آنکه خوانش «کتاب مقدس» هر دین متعلق به همه است. در اثر داوکینز نقد به دین بطرز علمی و مستدل معرفی شده و نشانداده می شود که برای زندگی کردن اعتقاد به دین، اجباری نیست و بر عکس دین، انسان را از واقعیت دور می کند و به فانتاسم های خطرناک نزدیک می نماید. افکار انتقادی نسبت به دین در این اثر، ادامه فکر انتقادی او پس از انفجار تروریستی دو برج در نیویورک است.
بدنبال واقعه 11 سپتامبر 2001 داوکینز به انتقاد از درک های نادرست پرداخته و می نویسد: «بسیاری از ما دین و مذهب را تنها به شکل چرندیاتی بی ضرر نگاه میکردیم. ما فکر میکردیم که گرچه ایمان ممکن است هیچ شاهدی برای اثبات خود نداشته باشد، ولی میتواند همانند چوب زیر بغل، تکیه گاه و تسلی خاطری برای افراد باشد و از این رو آن را بی ضرر میدانستیم. ۱۱ سپتامبر همه این دیدگاهها را زیر و رو کرد. این واقعه به ما نشان داد که مذهب چرندیاتی بی ضرر نیست بلکه میتواند به چرندیاتی بسیار خطرناک و مرگبار تبدیل شود. مذهب خطرناک است زیرا به افراد اطمینان کامل و غیر قابل تغییری نسبت به بر حق بودنشان میدهد. مذهب خطرناک است زیرا به افراد شجاعت کاذبی برای کشتن خود میدهد. چنین شجاعتی به نوبه خود تمامی مرزهایی که جلوی کشتن دیگران را میگیرد از میان برمی دارد. مذهب خطرناک است زیرا دشمنی و کینه را نسبت به دیگران، تنها به دلیل این که رسوم به ارث رسیده متفاوتی دارند، بر میانگیزد. مذهب خطرناک است زیرا ما جملگی پذیرای احترام غریبی نسبت به آن هستیم که موجب شدهاست تا مذهب از هر گونه نقد و انتقادی مصون باشد. بیایید تا همگی چنین احترام احمقانهای را کنار بگذاریم.». هشدار داوکینز در باره اسلام بی پایه نبود و ما در دنیای کنونی شاهد تروریسم اسلامی گسترده می باشیم. این تروریسم با بار ضدتمدنی و ضد دمکراسی خود، در جستجوی اثبات برتری اسلام می باشد و الگوی های دمکراسی خواهی را منفی و مضر ارزیابی می کند. در نگاه داوکینز بین اسلام و دین های دیگر تفاوت مهمی وجود دارد و آن عبارت از بکارگیری شدید خشونت است. در سخنرانی های گوناگون او به نقد همه ادیان پرداخته و معتقد است در میان ادیان، اسلام بزرگترین خطر در جهان است. کتاب مستدل داوکینز، «پندار خدا»، علیه دین نتیجه تحقیقات او بود و این فعالیت فکری علیه خطر دین یک ضرورت برای جامعه بشری بشمار می آید.
انتقاد به دین آزاد است
داوکینز می گوید انیشتن واژه خدا را بکار می گیرد ولی این واژه استعاره برای طبیعت و سرشت رازآمیز کیهان است و برآنست که ما باید از چنین استعاره هایی اجتناب کنیم تا در ذهن افراد اغتشاش بوجود نیاوریم. افراد ناباور و دانشمندان گاه واژه ها و اصطلاح هایی بکارمی گیرند که بار دینی دارد و این امر بخاطر تربیت و عادت و واکنش ناخودآگاه انسان است. بنابراین دقت در انتخاب واژه ها و احساس ها دارای اهمیت اساسی است. از نظر داوکینز باید انتقاد به دین را گسترش داد و در برابر فشارها نباید عقب نشینی کرد. او می گوید: «دین ایدههای خاصی در بطن خود دارد که مقدسات، یا محرمات یا مانند آن نامیده میشوند. و معنای مقدس و محرم بودن شان این است که شما نباید یک کلمه حرف بد در مورد این ایدهها یا انگارهها بزنید. مبادا چنین کنید. چرا نباید؟ چون که نباید. اگر کسی به حزبی رأی دهد که شما مخالف آن باشید، هرقدر بخواهید میتوانید به او انتقاد کنید، بیآنکه کسی برنجد. اما در مورد دین، اگر کسی بگوید به لحاظ شرعی من نباید یکشنبهها چراغی روشن کنم، شما صرفاً باید گویید به اعتقادتان احترام میگذارم». داوکینز بدرستی می گوید که دین، خود را تافته جدا بافته بشمار آورده و برای خود جنبه آسمانی قائل است و از نظر دین انسان که موجود پست در برابر خدا می باشد به خالق خود نباید ایراد بگیرد. کدام قدرت جنبه آسمانی را تعیین می کند؟ چرا پدیده زمینی مقدس نیست ولی امر موهوم آسمانی تقدس می طلبد؟ انسان آزاد برای انتقاد حدود نمی گذارد. در جامعه مدرن، با توسعه شخصیت انسانی ، با رشد سکولاریسم، با توجه به حقوق انسانی، اصل انتقاد به ادیان نیز یک حق می باشد. در جامعه مدرن حق فردی است و انسان حق انتقاد دارد و آزادی او در احترام و اجرای این حق است. از نگاه جامعه شناسی و فلسفه، دین ساخته انسان و بمثابه یک پدیده اجتماعی مورد ارزیابی قرار می گیرد و شناخت از آن میسر است و بنابراین بررسی تناقضات و نوع عملکرد آن در میدان کردار انسانی قرار می گیرد. بقول داوکینز «ادیان سازمانیافته را انسان ها سازمان داده اند: انسان هایی مانند اسقف ها، خاخام ها و امام ها و آیت الله ها»(برگ 163). پس می توان به دین ساخته شده روحانیون انتقاد نمود و رازهای آن را بر ملا ساخت. بعنوان نمونه در ادیان، جنایت و تمایل به سرکوب و تشویق به خون ریزی امری ابتدائی است. حال آیا باید در باره جنایت گرایی دین سکوت کرد؟ به قول داوکینز نقد دین یهود، نقدی است که به پایه اعتقادی آن یعنی انتقاد از «یهوه»، خدای عهد عتیق صورت می گیرد. به نظر داوکینز «یهوه» در دین یهود : «نامطبوعترین شخصیت داستانی دنیا است: حسود است و به حسادت خود افتخار میکند، هیولای بیانصافِ کوردلی است. انتقامجوی خونخواری است که پاکسازی قومی میکند، زنستیز است و از همجنس گرایان نفرت دارد. کودککشی و نسلکشی و پسرکشی میکند، قدرتپرستی است که طاعون می فرستد. سادومازوخیستی است بدنهاد و بلهوس و ستمکار.». داوکینز انجیل را افسانه باستانی می داند و ادعا میکند که محبت مورد اشاره عیسی فقط مربوط به دایره همکیشان یهودی بوده و از این حلقه بیرون نمیرفته است و بدین ترتیب مذهب مسیح، مروج محبت بدون شرط به همنوعان نیست. از نظر داوکینز دین از کودکان سوء استفاده می کند و با تلقین ایدئولوژیکی و تعصب به کودکان، آنها را از آموزه های درست دور می کند. داوکینز برآنست که دین به تراژدی می انجامد.
در حقیقت دین تمام خواه و توتالیتر می باشد و تحمل دین دیگر و اندیشه و انتقاد را ندارد. اسلام نمونه برجسته این عدم بردباری است. از نظر داوکینز اسلام دینی خشونت گرا است و فناتیسم در بین مسلمانان بسیار عمیق است. او از مدافعان سلمان رشدی می باشد و برای داوکینز حمایت از قربانیان این دین یک اصل است، زیرا اسلام در پی حذف آزادی بیان است. سلمان رشدی با سخنرانی خود در نمایشگاه کتاب فرانکفورت سال 2015 گفت: «بدون آزادی بیان اصولاً حقوق مدنی دیگری هم وجود نخواهد داشت.» او افزود: «محدودیت آزادی بیان به معنای تهاجم به طبیعت و ذات بشر است… آن گروه از اندیشمندان غربی که ادعا می کنند آزادی بیان یک امر فرهنگی ست، بیشتر از دیگران به آن لطمه می زنند. آنها باید توجه داشته باشند که آزادی بیان یک امر جهانی ست.». دانشمندی مانند داوکینز این درد را می فهمد و می داند که حقوق بشر و حق انتقاد، جهانی می باشد. البته او به لحاظ خطر ترور از جانب بنیادگرایان، در باره قرآن به انتقاد گسترده نمی پردازد و چه بسا تخصص دقیق کامل در این مورد ندارد. و لی شواهد خشونت اسلام را بعنوان نمونه در کردار طالبان افغانستان نشان می دهد و تاکید می کند که در 13 سال اول اسلام، این دین طرفداری از صلح می کرد ولی پس از ورود به مدینه آیات جنگ جویانه فزونی یافت(برگ 228). حق بجانب داوکینز است زیرا نابردباری اسلام جز خشونتگرایی نتیجه دیگری ندارد. برای این دین، انحصار جامعه از طریق دین اجباری می گذرد:«وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاسلامِ دیناً فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ»(جز اسلام دینی پذیرفته نیست. سوره محمد) و عدم پذیرش اسلام با مجازات شدید همراه است. قرآن با صراحت می گوید:«بکشید کسانی را که به خدا و روز آخرت ایمان نیاورده و حرام خداوند و پیغمبرش را حرام نمیدانند و هم چنین آن دسته از اهل کتاب را که به دین حق، یعنی اسلام، ایمان نیاوردهاند، مگر این که متعهد شوند با خواری و فروتنی به دست خود جزیه دهند.»( سورهء توبه). برای داوکینز اسلام در جهان کنونی خطر برجسته ای بشمار می آید و کوتاهی در قبال آن یک خطای بزرگ است.
نواندیشان شیعه ضد دانش
داوکینز بعنوان یک دانشمند پیوسته برای پیشرفت بشری راهگشایی می کند و هرعاملی که مخالف دانش می باشد را به نقد می کشد. به این دلیل فعالیت علمی او به فعالیت اجتماعی و فکری او پیوند خورده است. از نظر او دین در برابر علم است. او می گوید:«ستیزه من با بنیادگرایی دینی به این خاطر است که فعالانه مانع علمورزی میشود. بنیادگرایی به ما می آموزد که تغییر عقیده ندهیم و چیزهای جالبی را که می توانیم بدانیم، نیاموزیم. بنیادگرایی راه علم را سد می کند و شیره عقل را می کشد.»(برگ 208).
آیا نخبگان دین دانش دوست می باشند؟ بطور مسلم تمامی قدرت پرستان همیشه علم و تکنیک را برای حفظ قدرت و منافع خویش بکار گرفته اند. نخبگان دینی و نواندیش امروز تمامی تکنیک های کامپیوتری و رسانه ای را برای تامین منافع و رانت های کلان خود بکار می گیرند. نخبگان ایدئولوژیک دینی، آنهائی که دلباخته مذهب خود هستند هرجا اصل دانش در برابر منافع حیاتی دین قراتر گیرد، دین را ترجیح می دهند. نگاه آنان به دانش، استفاده ابزاری می باشد. تمام خرافات و ضدیت آخوندها در استفاده از تکنیک های مدرن را در زمان شاه بیاد بیاوریم، کدام یک از این نخبگان نواندیش علیه آنها مبارزه کرد؟ هیچکس. افکار منحط مهدی بازرگان، زمینه آموزش خیل عظیمی از دانشجویان و جوانان بود. چه کسی آنها را به نقد کشید؟ کدام کتاب خردمندانه انتقادی علیه این اتحطاط فکری انتشار یافت؟ نه تنها نواندیش شیعه، بلکه روشنفکر چپ و جمهوری خواه و دمکرات و لیبرال و ملی گرا نیز فاقد شعور و هوشیاری بودند زیرا خود در روان آگاه و ناخودآگاه خود به دین وصل بودند و توان فکری اشان تباه بود.
یکی از نخستین کتابهای مهندس مهدی بازرگان در این زمینه کتاب «مطهرات در اسلام» بود که به سال 1322 به چاپ رسید. بازرگان خود در شرح محتوای این کتاب مینویسد: «در آنجا کلیه احکام مطهرات و نظافت اسلامی از دریچه تصفیه بیوشیمی و با استعانت از قوانین فیزیک و شیمی و فرمولهای ریاضی مطالعه شده بود.». این کتاب در فاصله 1341 تا سال 1348 هشت بار چاپ شد و در پی اثبات گرایش علمی دین بود و این ادعا که اسلام در نظافت مستراح هم با فرمولهای ریاضی عمل می کند. این خزعبلات مهندس بازرگان در جامعه عقب افتاده ایران و نیز در قم نزد آیت الله ها و طلاب، علاقه مندان بسیار داشت.
کتاب برجسته دیگر نزد نخبگان نواندیش شیعه و تحصیلکردگان مذهب زده، کتاب «راه طی شده» مهندس بازرگان در سال 1337 خورشیدی بود. تفکر بازرگان این است که راهی که بشر طی کرده و در عصر حاضر به صورت طبیعی و علمی به آن رسیده، راهی است که انبیاء طی کردند. به قول بازرگان: بشر روی دانش و کوشش و به پای خود راه سعادت در زندگی را یافته و این راه سعادت، تصادفا همان است که انبیاء نشان داده بودند. بازرگان در جای دیگری با اشاره به این که این کتاب حاصل چند سخنرانی برای دانشجویان بوده درباره محتوای آن میگوید: «منظور و محتوای این کتاب بررسی و اثبات این مطلب که بشر خاکی به پای خود و با تجربه و دانشی که طی هزاران سال کسب کرده است، همان راهی را طی کرده و میکند که انبیاء تعیین و ترسیم کردهاند.». گفتنی است که کتاب «راه انبیاء و راه بشر مجاهدین خلق»، به لحاظ تئوریک برگرفته از کتاب «راه طی شده» بازرگان می باشد. بازرگان چاره ساز علم نیست، او خاک بر چشم اندیشمندان می پاشد، او از عنوان مهندسی خود سوء استفاده نموده تا دین اسلام را با واژه های علمی بیاراید و در بازار مسخ شدگان بفروش برساند.
بدنبال انتشار کتاب«پندار خدا» تمامی دینداران فناتیک و نخبگان فعال دینی جهان بسیج شدند تا علیه این کتاب که طی یک سال، یک و نیم میلیون تیراژ داشت، مبارزه کنند. جمهوری اسلامی ایران بلافاصله به سانسور کتاب در ایران اقدام کرد. این کتاب «پندار خدا» توسط فردی که خود را «ا. فرزام» مینامد به فارسی ترجمه شد، ولی سانسور اسلامی مانع انتشار در ایران شد و هیچ نواندیش دینی به عمل سانسور حکومتی انتقادی ندارد. از آنجا که این کتاب نقد مستدل و پررنگی را علیه مذهب و خدا ارائه می کند، نواندیشان دینی ایران نیز علیه کتاب علمی داوکینز بسیج شدند. آقای سروش هم در نقد این کتاب به تحرک درآمده و با همت طرفدارانش یک سخنرانی علیه کتاب داوکینز ساماندهی می کند و گفتار خود در تاریخ 1391 انتشار بیرونی داده تا در اختیار داخل و خارج قرار گیرد. سروش ادعای مبارزه با افکار ریچارد داوکینز را دارد و فکر می کند با خرافه گرایی و نقد سطحی کارهای علمی متفکران بزرگ، قادر است انتقاد علیه دین را خاموش سازد. البته اغلب افرادی که در پای صحبت های سروش هستند از آنجا که کم سواد بوده و دارای افکار متعصبانه و بسته می باشند قادر نیستند سستی های فکر سروش را ببینند و انتقاد نمایند. آقای سروش از گفته های خود نتیجه می گیرد عموم کسانی که دستی در فلسفه و کلام دارند استدلالات داوکینز را بسیار «سخیف و ضعیف» بر شمرده اند. روشن است نظر داوکینز را «سخیف و ضعیف» خواندن بیان نادانی است. همه ایرانیان باید این کتاب را بخوانند تا سستی قضاوت سروش بر ملا شود. در اینجا فقط برخی از گفته های سروش را پیرامون کتاب داوکینز مورد بررسی قرار می دهیم تا حقیقت روشنتر شود. گفتار سروش در باره ریچارد داوکینز هیچ رابطی به یک انتقاد جدی ندارد و برای اینکه مهمل گویی او آشکار تر گردد در زیر به چند جنبه اصلی سخنرانی سروش توجه کنید.
استبداد نواندیش شیعه
نکته یکم، سروش در سخنرانی خود می گوید: «ناباوران، دنیا را کر و کور می دانند و باید دانست که این همان الحاد است.» در این گفته، آقای سروش به ناباوران تهمت نادانی می زند. اگر سروش احساس مسئولیت می کرد پیش از قضاوت سبکسرانه خود، کتابهای داوکینز را خوانده و نظر آنتروپولوگ ها و زیست شناسان جهان را جویا می شد. برخلاف نظر سروش، اشخاصی مانند ریچارد داوکینز دنیا را پیچیده و سرشار از دانستنی دانسته و درس اول زندگی علمی را فروتنی می دانند. بعلاوه خطاب «الحاد»، همان حکم مذهبی است که کشتن ملحد و ناباور را آزاد و مجاز می سازد. این نواندیش شیعه هنوز در وسوسه پیگرد و آزار دیگر اندیشان است؟ فقط آیت الله ها از «الحاد» سخن نمی گویند، هرکس که در ایدئولوژی زهرآگین قرآنی غوطه ور باشد این چنین واژه ها و احکام را تکرار خواهد کرد. مگر آقای سروش در زمان انقلاب فرهنگی فاشیستی دانشگاه در کنار ولایت فقیه، درهای دانشگاه را نبست و دانشجو و استاد دگر اندیش را سرکوب نکرد؟ ما میدانیم که اتهام «طاغوتی» زدن به دانشجو و استاد برای سرکوب و کشتن آنها بود. امروز نیز «ملحد» در زبان مذهبی جز جرم چیز دیگری نیست.
نکته دوم، سروش در همین سخنرانی آشفته علیه داوکینز و مباحث علمی کتاب، در باره «دعا» چنین می گوید: دعا یکی از مشکلترین مسائل فلسفی است، دعا یک مسئله اساسی است و در جامعه دعا بر پایه علت و معلول قابل ارزیابی نیست بلکه معنایی است؛ او می گوید پدیده هایی موجود است که باهم رابطه معنائی دارند و در جامعه دعا درونی انسان است، خدا همه دعا ها را مستجاب نمی کند و فقط برخی دعا ها را اجابت می کند، خیلی از دعا ها کاریکاتور دعا می باشند و از روی خلوص نیستند، در واقع دعا برای نگه داشتن رابطه جمعی مردم است و معجزه همین حالت است. (به نقل از سخنرانی).
این گفتار آقای نواندیش دینی چه رابطی به نقد نظر داوکینز دارد؟ در این گفته سروش، ما بروشنی شخصیت سنتی و دینی و خرافی و دوروئی آقای سروش را مشاهده می کنیم. سروش خود را طرفدار علم می داند و در اینجا در برابر یک علم شناس برجسته جهان از «دعا» بعنوان «فلسفه» صحبت می کند و مانند روضه خوانان سرقبر از برکات دعا می گوید. در مذاهب دعا، بیان ستایش و درماندگی شخصیت و اعتقاد به قدرت الهی است و به نحوی آرامش دادن خود در برابر مشکلات و سختی ها و تحمل زندگی نابسامان است. دعا آرامشی می آورد که به خلسه و توهم می ماند و نیروی عقل و خرد و استعداد انسانی را به هیچ می گیرد. نیایش در بودائیسم بیشتر در پی آرامش و هماهنگی میان روان و طبیعت است، حال آنکه دعا در اسلام در پی قبولاندن ناتوانی انسان در برابر الله و امامان می باشد، این دعا نفی تلاش انسانی و تقویت وابستگی به نیروهای مرموز است. در این گفتار سروش ما بواقع آشفته فکری او را می بینیم و متوجه میشویم که نخبگان دین پرور شیعه که اغلب فضاهای مجازی و رسانه ها را اشغال کرده اند تا چه اندازه با فقر دانش روبرو هستند.
نکته سوم، سروش می گوید تعبد و تقلید در همه جا هست و در دین هم وجود دارد و عقلانیت دین نسبت به عقلانیت علم چیزی دست کم ندارد. آقای سروش وانمود می کند که منقدان دین اشتباه می کنند هنگامی که تعبد را فقط از دین می بینند. به زبان دیگر آقاس سروش طرفدار تعبد و استبداد دینی است و آنرا مطبوع می داند وگرنه او همه را به خروج از هر تعبدی تشویق می نمود. در تاریخ بشری از نظر جامعه شناسی، روابط سلطه سیاسی، ادیان ابراهیمی، مناسبات قبیله ای، مناسبات اقتصادی اجتماعی، نظام های نازیستی و استالینیستی، نظام تولیدی بنگاههای اقتصادی، نظامهای تربیتی و آموزشی، مناسبات خانوادگی و پدرسالاری، نظام های نظامی و اداری، نظام های فرقه ای و مافیایی و حزبی و غیره، اغلب بر پایه اصل پیروی و تعبد و اطاعت متکی بوده و روان انسانی و رفتار آدمی را تابع خود ساخته اند. دین در طول تاریخ یکی از عوامل اساسی در بازتولید تعبد و اطاعت روانی و رفتاری انسانها بوده است و اسلام نیز در این زمینه بیشترین اقدام را برای عبودیت و بازتولید آن در نظر گرفته است. الگوی اسلامی در جستجوی حفظ امت خود در عبودیت نسبت به الله بوده، در پی مهار نمودن انسان در احکام مقدس خود بوده، و در پی اسارت زن در برابر اراده و نیاز مرد می باشد. الگوی اسلام، تعبد را بطور سلسله مراتب هرمی شکل بازتولید می نماید. بنابراین تلاش برای خودمختاری انسان و اندیشه آزادی طلب در مخالفت با این عبودیت و محدودیت بوده است. تعبد و تقلید ناشی از اسلام و شیعه گری بیشترین فشار را روی انسانها وارد می سازد و آیت الله ها و همه دینداران در کشور ما در این بازتولید ایدئولوژیک فعال می باشند. بعلاوه در پیچیدگی جامعه و ذهن انسانی می توان درک کرد که عقل و توهم همزیستی دارند. فرد دیندار نیز از نوعی عقلانیت برخوردار می باشد ولی این عقلانیت دینی شده است و زیر فشار دائم مذهب و ترس ناشی از آن، محدود بوده و دستخوش فلجی و گسیختگی می باشد. عقلانیت در چارچوب دین اسلام و خرافات شیعه دوازده امامی نمی تواند به رفتار قانونمند و استوار تبدیل شود زیرا بطور دائم در تناقض با موج اعتقادات مذهبی و رازآمیز و مقدسات قرار می گیرد. عقلانیت نیازمند تربیت فلسفی و تحقیق و روحیه سنجش نگر می باشد حال آنکه التهاب های روانی و احساسی و ترس از خدا و آتش جهنم، آنرا مرعوب و مضمحل می کند. بنابراین برخلاف نظر آقای سروش عقل دینی نسبت به عقل علمی بسیار عقب مانده و فلج است و نه تنها از عقل فلسفی و علمی مدرنیته بدور است بلکه با خردگرایی دوران حاضر و استعداد و گشایش آن بیگانه است. «عقل دینی شده» در هر لحظه منکوب ارزشهای مقدس یا دگم های دینی است.
نکته چهارم، سروش در همین سخنرانی علیه داوکینز معتقد است رفتن از یک دین به دین دیگر مناسب نیست، او می گوید آدمی باید به یک سنت دینی وفادار باشد و دین عوض کردن پدیده جالبی نیست و از نظر روانشناسی این تغییر صحیح نیست، او می گوید در همان دینی که درش بدنیا آمده ایم خوب است بمانیم، آنچه داریم می توانیم به آن قانع باشیم.
نواندیش شیعه که ادعای فلسفه و علم دارد چه می گوید؟ آقای سروش به مردم کشور و به نخبگان و جوانان و دانشجویان و زنان ایران می گوید فکر نکنید و دین خود را تغییر ندهید زیرا به بیماری یا آسیب های روانی دچار می شوید. سروش مدافع نگهداری دین پدری و خواهان حفظ استبداد دین در روان و مغز انسان است. این تفکر زمانی که بر سرکار آید همان بلایی را بر سر مردم و جوانان کشور می آورد که آیت الله های حاکم بوجود آوردند. دیکتاتوری قبل از هرچیز یک طرز فکر است. نسخه سروش برای جامعه سکون و بی تحرکی و درجا زدن در یک ایدئولوژی زیان آور انحطاطی است. قدرت دولتی با تبلیغ و سرنیزه از تغییر دین جلوگیری می کند، قدرت آیت الله و حوزه با تکفیر و تهدید و ترور از تغییر مذهب ممانعت می کند، نخبگان دیندار شیعه، با کرشمه و نصیحت و پند و دودوزه بازی و کلک، افراد را در بردگی دینی نگه می دارند.کدام انسان با فرهنگ و با انصاف از شهروندان می خواهد که دینشان را تغییر ندهند و علیرغم پرسش ها و نارضایتی ها و انتقادها به دین، با مذهب خود بمانند و از انتقاد دست بکشند؟ کدام شخص خردمند از شهروندان یک مملکت می خواهد که به دین خود وفادار بوده و به آنچه که در مذهب خود دارند قانع باشند؟ یک فرد مسئول و با فرهنگ انسانها را به استقلال فکری دعوت می کند و آزادی فکری و روح انتقادی را تشویق می کند تا انسانها نادان باقی نمانند و بر سرنوشت خود تسلط بیشتری داشته باشند. حال بیاییم نگاه سروش را بطور مثبت ارزیابی کنیم و تصور کنیم که هدف او حفظ جامعه است و او دین را همچون ستون فقرات ادامه کاری جامعه تلقی می کند. درست که هر جامعه ای برای تعادل خود نیازمند ارزشهای مشترک و نوعی اخلاق جمعی است. در جهان کنونی فرد پیشرو و با فرهنگ، ارزشهای انسانی جهانی را به آدمها یاد آوری می کند. قوانین و ضابطه های دمکراتیک و مشارکت در امور و تصمیم گیری ها پایه اصلی جامعه مدرن است. اعتقاد مردم به دمکراسی و لائیسیته و عدالت اجتماعی و حفاظت از طبیعت و احترام به حقوق بشر و برسمیت شناختن حقوق حیوانات و گسترش فرهنگ و هنر و ادبیات در اعماق جامعه و توسعه جشن های جمعی و باستانی و همزیستی صلح آمیز با ملتهای دیگر و غیره همان شرایط سالمی است که همزیستی و همکاری و همبستگی را در جامعه میسر می گرداند، جامعه ای که سکولار گشته از انگیزه های دینی دور می شود، به انسان آگاهی و آزادی می دهد و مذهب بعنوان محور مهم متحدکننده درون اجتماع نقش ایفا نمی کند. روشن است برای تقویت سکولاریسم باید تلاش ورزید و این امر در گرو تقویت عقلانیت و تحولات گوناگون در جامعه می باشد.
از نظر جامعه شناسی تمام همت آقای سروش جلوگیری از گسترش عقلانیت است، او در پی میخکوب کردن انسان به شیعه گری و قرآن می باشد، او از آزادی انتقاد می هراسد، او از انسان آزاده ترس دارد، او طرفدار قانون و حکومتی است که پاسدار دین اسلام و غلبه عنصر مذهب بر عنصر عقل است. سروش مبلغ یک جامعه خاموش است که بر پایه آداب و رسوم و لذت جوئی و عشق ورزی و سوگواری و قبیله گرائی مذهبی همیشگی دور می زند، او از جامعه عصر روشنایی و پیروی از عقل و انتقاد وحشت دارد، او از جامعه مدرن و خودمختاری فرد بیزار است، او خواهان یک جامعه بندگی پرور با ساختاری ازخود بیگانه کننده می باشد.
حرف آخر اینستکه دین اسلام و شیعه گری را مورد انتقاد آشکار قرار دهید، به نواندیشان دینی اعتماد نکنید زیرا آنها برای آزادی اندیشه و رهائی از اسلام نیستند و به روشنفکران چپ و جمهوری خواه و ملی گرا که در سازش همیشگی با نخبگان مذهبی بوده و فرصت طلبانی اند که انتقاد آزاد را فراموش کرده اند، دل نبندید.
جلال ایجادی
استاد جامعه شناسی – فرانسه
پاورقی: پیوند برای بخش های پیشین «نواندیشان دینی، نقش سودمند یا زیان آور؟» و از جمله نقد عبدالکریم سروش و نیز سلسله مقالات «مذهب شیعه، ریشه ازخود بیگانگی ایرانیان»، روی گوگول اسم نویسنده و عنوان مقاله نوشته شود.
کتاب «جامعهشناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران» نوشته جلال ایجادی روی آمازون:
http://www.handsmedia.com/books/?book=sociology-of-fractures-and-changes-in-iranian-society
Le rôle négatif des penseurs islamiques en Iran, D. IDJADI