انتشار اینترنتی کتاب «فاجعه خاموش» که پژوهشی ارزشمند و شجاعانه درباره «قتل های ناموسی» در مملکت ماست فرصت مغتنمی در اختیار ما قرار داد تا خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی را با گوشه ای از فعالیت های فرهنگی و مستمر نویسنده کتاب خانم «پروین بختیارنژاد» آشنا سازیم. پروین بختیارنژاد پژوهشگر، روزنامه نگار، نویسنده و از کنشگران با سابقه ی جنبش زنان است.
ایشان متولد سال ۱۳۴۱ خورشیدی، در رشته گرافیک فارغ التحصیل شده، و مادر دو فرزند است. فعالیت های اجتماعی و فرهنگی خود را از سال ۱۳۵۶ ـ وقتی که در کلاس اول دبیرستان مشغول تحصیل بود ـ آغاز می کند. در خلال فعالیت هایش در انجمن اسلامی دبیرستانهای قزوین، با آقای «رضا علیجانی» که او هم از زمره ی فعالان پُر آوازه ی این انجمن ها در شهر قزوین بود آشنا می شود و سرانجام به سال ۱۳۶۳ این دو فعال مدنی با یکدیگر ازدواج می کنند. پروین بختیارنژاد از سال ۱۳۷۴ به طور مداوم و حرفه ای، کار روزنامه نگاری را آغاز می کند. ایشان در کنار فعالیت های مطبوعاتی اش، کار پژوهش در حوزه مسائل زنان را نیز با جدیت و صبوری، همچنان ادامه می دهد. توجه و کِشش خاص او به سرنوشت غم انگیز زنان فرودست جامعه باعث شده که پروین حوزه ی کارهای تحقیقاتی اش را بر زنان آسیب دیده از ستم جنسی، متمرکز نماید و آثار و گزارش ها و کتاب هایی که تا کنون به قلم وی منتشر شده عمدتاَ در ارتباط با زنانی است که به واسطه تحمل این ستم مضاعف، یا سر آخر بی هیچ پناهی، مظلومانه به قتل می رسند یا به ناگزیر دست به خودکشی می زنند. «زنان خودسوخته» یکی از کتابهای پروین بختیارنژاد است که در سال ۱۳۸۱ توسط نشر صمدیه منتشر شده است.
کتاب حاضر «فاجعه خاموش» (که برای نخستین بار در سایت مدرسه فمینیستی منتشر می شود) نیز همانطور که از عنوان اش پیدا است در رابطه با قتل های ناموسی است. شاید خواندن متن کامل این اثر (که اکنون در آستانه روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، به صورت فایل P.D.F در سایت مدرسه منتشر شده) باعث افزایش آلام روحی خوانندگان شود. با وجود این احتمال اما نویسنده در مقدمه کتاب، امیدواری اش را به ایجاد موجی فراگیر برای ریشه کنی این پدیده شرم آور، چنین بیان کرده است: « امید و اطمینان دارم که افراد زیادی پس از خواندن این کتاب به این بحث خواهند پیوست. این تحقیق یکسال به طول انجامید و امیدوارم که بعد از انتشار این کتاب، دیگرانی نیز از زوایای مختلف به این مسئله شوم بپردازند و هر یک، گامی در جهت حل آن پیش نهند.»
از خانم پروین بختیارنژاد که متن کامل اثر تحقیقی و تکان دهنده خود را در اختیار سایت مدرسه قرار دادند به سهم خود سپاسگزاریم. با انتشار این اثر پژوهشی، مدرسه فمینیستی با دستی پُر و پیمان تر به استقبال «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان» می رود.
در زیر، برای آشنایی مقدماتی خوانندگان و به خصوص دانشجویان رشته مطالعات زنان با محتوای کتاب، بخش پیشگفتار آن را می آوریم. برای مطالعه متن کامل، به فایل پی دی اف کتاب در انتهای همین صفحه مراجعه فرمایید :
پیشگفتار کتاب «فاجعه خاموش»
شیدا زن ۱۶ ساله مریوانی که یک کودک ۲ساله نیز داشت در روز ۱۱/۷/۸۸ با ضربات چاقوی برادرش مهدی در خیابان جان سپرد. او که همسری معتاد داشت، در حال حرف زدن با مردی در خیابان توسط برادرش به قتل رسید.
مردی به علت سوءظن به همسرش او را پس از ۲۹سال زندگی مشترک در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند.
در پاییز سال ۸۱ ، خانوادهای در خوزستان در کیف دختر خود کارت تبریکی بدون امضاء یافتند. دختر توسط عمویش به قتل رسید و خانواده آن دختر قاتل را بخشیدند.
سعیده دختر ۱۴ ساله بلوچستانی به دلیل شک پدر به او، به وسیله پدر، برادر و دوستان برادرش سنگسار شد و به قتل رسید.
نگین شیخالاسلام یکی از فعالان زن در استان کردستان، اعلام کرد: در نیمه اول سال ۱۳۸۷ ، پانزده قتل ناموسی در کردستان انجام گرفته است.
دلبر خسروی، دختر ۱۷ سالهای در دهی نزدیکی مریوان، به دلیل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباری خود، توسط پدرش سر بریده شد.
مردی ۴۶ سالهای همسر صیغهای و نوجوانش را که ۱۵ سال بیشتر نداشت به دلیل سوءظن با ضربات چاقو مجروح کرد و مردی که در خیابان در حال حرفزدن با او بود را با ضربات چاقو به قتل رساند. شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران با این استدلال که او با تصور مهدورالدم بودن مقتول وی را کشته است، رأی خود را صادر و او را به پرداخت دیه محکوم کرد.
در لرستان لیلا به دلیل سرباز زدن از ازدواج اجباری با پسر عمویش مجبور شد که با پسر مورد علاقهاش فرار کند. وی بعد از دستگیری توسط برادران و پسر عمویش به درختی بسته و به آتش کشیده شد.
در دزفول، جاسم که خود دارای سه زن بوده دختر ۱۵ سالهاش را به دلیل اینکه فکر میکرد عمویش به او تجاوز کرده، سر برید.
باز در دزفول، مردی با سوءظن به همسر دومش و با ادعای اینکه پسرش متعلق به او نیست، سر وی و فرزند ۷ سالهاش را برید.
در تربتجام، مردی با همدستی برادر و پسرعمویش، خواهر جوان خود را کشته و در چاه مخروبهای دفن کرد. وی پس از یک ماه با مراجعه به کلانتری خود را به پلیس معرفی کرد و دلیل این قتل را بیحیثیت شدن خانوادهاش اعلام نمود.
در سقز «شنو فرهادی» به دلیل امتناع از ازدواج اجباری به دست برادرش کشته شد.
«فرشته نجاتی» که ۱۸ سال از شوهرش کوچکتر بود و به قصد طلاق به خانه پدریاش باز گشته بود، به اتهام رابطه با مردی دیگر و بر اساس یک اتهام واهی و اثبات نشده، توسط پدرش سر بریده شد.
در سال ۱۳۸۷ تعدادی از انجمنها و نهادهای مدنی و مدافع حقوق بشر متشکل از تعدادی از زنان مریوان ضمن محکوم کردن قتل شهین نصراللهی که توسط برادرش در روستای دزلی کشته شده بود، تظاهرات کردند.
زهرا دختر ۷ ساله اهوازی زمانی که مادرش بر سر اختلافی با شوهرش (پدر زهرا)، به همراه وی به منزل پدریاش میرود، پس از بازگشت مورد سوءظن پدر خود قرار میگیرد. پدر به زهرای ۷ ساله شک میکند که شاید زمانی که او در منزل پدربزرگش بوده، مورد تجاوز داییاش قرار گرفته باشد. وی با این سوءظن به دست پدر کشته میشود.
۲۰ شهریور سال ۸۷ ، خدیجه زن جوان آبادانی قصد داشت از شوهر معتاد خود طلاق بگیرد. شوهرش به محض اطلاع از تصمیم او با دو عموی خدیجه تماس میگیرد و به آنها میگوید خدیجه با مرد دیگری رابطه دارد. دو عموی خدیجه، روزی که وی به همراه خواهرش در خیابان در حال تردد بودند، او را میبینند. آنها خدیجه را به زور سوار ماشین خود کرده و به خارج از شهر میبرند. سپس یکی از عموها دستان او را میگیرد و عموی دیگر با کارد میوهخوری شروع به بریدن گردن او میکند.
خدیجه، از این جنایت جان سالم بدر برد. او میگوید: هر قدر به عموهایم التماس میکردم، یکی از عموهایم فریاد میزد بگو با کدام مرد رابطه داری که شوهرت فهمیده. وقتی به آنها میگفتم: این حرف دروغ است و من همیشه مطیع شوهرم بودم، او بیشتر فریاد میکشید.
وقتی عمویم با چاقوی میوهخوری ذرهذره گلویم را میبرید احساس میکردم که آرام آرام روح از بدنم خارج میشود، حتی حنجره و تارهای صوتیام بریده شد ولی بدنم هنوز حس داشت تا شعاع یکمتریام خون ریخته شده بود. هنوز اندک جان و رمقی برایم باقی مانده بود. موبایل خواهرم را زیر آستین لباسم به محکمی نگهداشتم، وقتی عموهایم فکر کردند که دیگر کارم تمام است. از من دور شدند. در این فاصله با پدرم تماس گرفتم و دیگر هیچ نفهمیدم. من از مرگ برگشتم تا حق ضایعشده خود را پس بگیرم.
در فراشبند استان فارس، سوسن ۱۷ساله در حالی که به پسر دیگری علاقه داشت، مجبور به نامزدی با پسرعمویش شده بود. سوسن با این نامزدی مخالفت میکند و به همین دلیل پدر و پسرعمویش او را با چادرش خفه میکنند.
در گرگان مردی به دلیل سوءظن به همسر ۲۸ سالهاش در جلو چشمان کودکش، با پاشیدن اسید به روی همسرش او را به قتل میرساند.
با این اخبار که هر روزه میشنویم و خشونت آشکار را در خانههای ناامن ما فریاد میزند چه باید کرد؟ باید به کدام قانون پناه برد؟ از کدام نهاد باید کمک خواست؟ و بالاخره با مشاهده انبوه این قربانیان زن و کودک، با وجدان زخمخورده خود باید چه کنیم؟
آیا این قربانیان، قربانی «غیرت» و «ناموسپرستی» مردان خود شدهاند و یا آنکه این زنان و کودکان، قربانی باورهای پدرسالارانه پُر ریشه در جامعه ما هستند؟
پروین بختیارنژاد سپس در بخشی دیگر از کتاب خود، تحت عنوان « ناموس و غیرت؛ توجیهگر قتلهای ناموسی» با استناد به پژوهش های میدانی و مستندش، وقتی به ریشه یابی این معضل منحوس اجتماعی می پردازد چنین می نویسد:
واژه ناموس در فرهنگ لغات ایرانیان در همهجا مترادف و به معنای غیرت، شرف و مردانگی تعریف شده است. از آنجایی که غیرت، شرف و مردانگی مردان همیشه ارتباط مستقیم با زنان داشته، واژه غیرت نیز در ادبیات ما ناموسپرستی تعریف شده است و منظور از ناموس، زنان خانوادهای هستند که وابسته به مرد است. در نتیجه مردان همیشه باید مراقب نوامیس خود، بر اساس برداشت و استنباط خود از واژه غیرت و شرافت باشند.
اما تفسیر غیرت و شرف مردان، داستانی پر از فراز و فرود دارد. تا آنجا که به بهانه غیور بودن، کلیه حقوق فردی و انسانی زنان توسط مردان ربوده میشود و تنها از موجودی به نام زن، اطاعت محض میماند و نه چیز دیگر. چرا که تفاسیر و برداشتهای متفاوت و حتی متناقض از این مقوله وارد جزئیترین و خصوصیترین ابعاد زندگی زنان میشود، تا از این طریق به مردان ثابت کند که موجوداتی غیور و ناموسدوست هستند و این غیرت و شرافت به او اعتبار و غرور اجتماعی میدهد.
در داستان سربلندی مردان، هرقدر زن مطیعتر و به حقوق فردی و اجتماعی خود بیاعتناتر باشد، میتواند مردان خانواده و فامیلش را اعتبار بیشتری بخشد. البته زنان نیز در دنیای سنتی، چنین تعریفی از خود دارند. در نتیجه آنگونه زندگی میکنند که مرد و هنجارهای دنیای قدیم برای او تعریف کردهاند. او در واقع خود و فرزندانش را جزء مایملک مرد میداند و باید طوری زندگی کند که او میخواهد و او میپسندد.
اما کوچکترین تلنگر اندیشه مدرن، میتواند تعاریف کهنه دنیای قدیم را به چالش کشد و زنان را با چراهای متعدد، در رابطه با خود، اطرافیانش و از همه مهمتر با هنجارهای موروثی مواجه سازد و او را به درگیری جدی وادارد.
در این درگیری او به دنبال خود فراموششدهاش است. او بارها و بارها گذشته را مرور کرده تا ببیند در کجا ایستاده. دیروزش پر از دریغ است، امروزش پر از خستگی از دیروز و برای رسیدن به فردا باید از تونل تاریکی عبور کند تا خود را به سوسوی آن شعلهای که از دوردستها او را به سمت خود فرا میخواند، برساند.
دیروز پر از افسوس و امروز پر از بایدهای سخت و طاقتفرسا، راهی جز مبارزهای سخت برای او باقی نمیگذارد. در این مبارزه جانهای بیشماری به نام «ناموس» قربانی شدهاند. ولی خبر تعداد اندکی از این قربانیان به گوش من و شما رسیده است. بقیه آنها در تنهایی و گمنامی جان خود را از دست دادهاند. اما اگر زنده میماندند بر آن بودند به گونهای دیگر زندگی کنند. به این قتلها، «قتلهای ناموسی» میگویند.
این نمونهها به خوبی نشان میدهد که تعریف غیرت و شرافت مردان تا چه حد به بیراهه رفته است. چنانکه درخواست طلاق، پدری را بیناموس میکند، علاقهمندی یک پسر و دختر حتی با رعایت آداب و رسوم، غیرت برادری را جریحهدار میکند. سوءظن به کودک ۷ ساله، پدر را در کشتن کودک خود حتی به تردید هم نمیاندازد. امتناع از ازدواج اجباری، مردان خانواده را بیناموس میکند و منجربه قتل دختر میشود.
شیوع و گستردگی فاجعه خاموش «قتلهای ناموسی» نه تنها از طریق فعالان حقوق زنان و نیز فعالان حقوقبشر و روزنامهنگاران به کرات تذکر داده شده، بلکه از طرف برخی مسئولان قضایی و انتظامی نیز بدان اذعان شده و یا در موردش در برخی روزنامههای سراسری یا محلی بحث شده و موضوعی قابل تغییر تلقی گردیده است.
این مسئله اجتماعی از نوع آسیبهای اجتماعی است که با برنامهریزیهای دقیق علمی و پایبندی به آن برنامهها میتوان آن را تغییر داد و یا حداقل میتوان تا حدودی آن را مهار کرد.
این آسیب اجتماعی باید تغییر کند، زیرا یک جنایت عریان و ضدانسانی است. قتل هیچ فردی بر اساس حدس و گمان و سوءظن در هیچ جامعه و هیچ فرهنگ و هیچ کتاب قانونی پذیرفته نیست، مگر نادر جوامعی که دچار واپسماندگی فرهنگی شدهاند.
در تحقیق میدانی این نوشتار بیشتر درباره مناطق قومی و طایفگی بحث شده، اما این به آن معنا نیست که در کلان شهرها و یا غیر خردهفرهنگهای مورد بحث، قتل ناموسی وجود ندارد. تنها گستردگی و شیوع این مسئله در برخی مناطق قومی و طایفگی مرا بر آن داشت که به بررسی قتلهای ناموسی در آن مناطق بپردازم.
این کتاب حاصل سفر به استانهای مختلف، گفتوگو با افراد صاحبنظر برخی استانها، مطالعه نظری و گفتوگو با کارشناسان، جامعهشناسان، روانشناسان، قرآنپژوه و کارشناسان فقه و حقوق است و نیز نگاهی اجمالی به کشورهایی که قتلهای ناموسی در آن جوامع نیز به عنوان یک مسئله اجتماعی مطرح است.
در پروسه این تحقیق با زنان جوانی دیدار داشتم که در منطقه خود شاهد قتلهای ناموسی فراوانی بودند. برخی از آنها به این فکر افتادهاند که موضوع پایاننامه خود را قتلهای ناموسی در استان خود قرار دهند.
امید و اطمینان دارم که افراد زیادی پس از خواندن این کتاب به این بحث خواهند پیوست. این تحقیق یکسال به طول انجامید و امیدوارم که بعد از چاپ این کتاب، دیگرانی نیز از زوایای مختلف به این مسئله شوم بپردازند و هر یک گامی در جهت حل آن پیش نهند.
مدرسه فمینیستی
جامعه رنگین کمان