ژاله وفا
هر نظام استبدادی برپایه قدرت وقتی به مردمش تکیه ندارد و بر اساس فریب و تزویر و سرکوب و وابستگی خود را برپا نگاه می دارد ، روش و قاعده اولی که بکار میگیرد این است که استراتژی بکار گیرد که مردم رفته رفته چند ویژه گی را به صفت ملی از دست بدهند.
٭ شجاعت و تهور چشم انداز خوب و خوبتر را حق خود دانستن بجای گرفتار مدار بسته بد و بدتر و بدترین شدن
٭ تکیه بر اعتماد به نفس و توانایی های خود
٭تهی شدن و دست شستن از ارمان و هدف گذاری برای تحقق آن
٭خود را از قدرت بی نیاز دانستن و رهبری فردی و جمعی را خود بدست گرفتن
٭میل و توانایی دید انتقادی و چون و چرا کن داشتن در هر آنچه به سرنوشت او و زندگی فردی و اجتماعیش مرتبط است
٭ گسترش ابعاد آزادی ها و استقلال خود و خود را درخورو لایق برآوردن نیاز های مادی و معنوی دانستن
٭ مجهز بودن و تکیه به ضوابط و پرنسیب ها و اصول اخلاقی والای انسانی
و…
از اینرو استراتژی اغلب نظامهای استبدای تهی کردن ملت از این صفات و ویژه گی ها و رواج دادن بی اخلاقی ، فساد ، نا امیدی ،فقر مادی و فرهنگی است و به یاری ابزار سانسورو جو ترس و خفقان، ایجاد انقطاع تاریخی بین نسلهایی که میتوانند از تجربه یکدیگر بهره ببرند تا اسیر ترفندهای استبداد نگردند ،تا رفته رفته آن ملت خصوصا نسل جوانش را به بی تفاوتی ودلسردی و دلمردگی خاصی مبتلا کنند که برغم فعالیت پر تب و تب پایدار می ماند!نسلی معتاد به فلسفه لزوم ” تنها گلیم خود را از آب کشیدن “و طلبکارنه تنها سهم خود را از منافع و نه ازحقوق خواستن ( چرا که حقوق امری همگانی است و همانند ظروف مرتبطه با یکدیگر در ارتباطند ولی نفع فردی و تکروانه است و با خلق و خوی بند از بند گسسته و نا امید بیشتر همسنخ است) و با اشاعه جو نا امیدی از آینده ،ملتی را به راضی شدن به کمترین وبدترین بجای بیشترین و بهترین انهم ازترس از دست دادن همین کمترین رفته رفته معتاد گرداندن .
ملتی را انچنان دچار روز مرگی می نمایند و نگران رفع حوایج روزمره ،که میتوان وضعیتشان را به رفتار چارلی چاپلین در فیلم ” جویندگان طلا ” تشبیه کرد که در خانه ای نئین نامتعادل بر لب تخته سنگی ایستاده و پیوسته به این سو و آنسو می دود !
نظام ولایت فقیه از آنجا که ماهیتی استبدادی دارد همین روش را با ما مردم بکار گرفته است.این نظام نیازمند بکار گیری زور انهم روزمره است. از اینرو نیاز مند بحران سازی و ادامه بحرانها است.در بحرانهایی که در طول عمر منحوسش ایجاد کرده دقت کنیم و به وظایف و مسئولیت خودمان نیز تامل کنیم که ایا در عمل اکثریتی از ما مردم ویژه گی های فوق را از دست نداده ایم ؟ تا بحدی که حتی اجازده دادیم انقلابی را که خود ما مردم برای تغییربنیادین شرایط نابسامان اقتصادی- اجتماعی – -سیاسی- فرهنگی در نظام پیشین درجهت حقوقمدار شدن جامعه خود کردیم را نظام استبدادی بعد از انقلاب که ضد انقلاب ترین نظام است ، به نفع خود مصادره کند ! ایا در قبال بحرانهایی که برای ما مردم ایران و وطن ما ایجاد کرده است به کمترین ها و بدترین ها از ترس از دست دادن همین بدترین و کمترین راضی امان نکرده است؟ و جالب اینکه در دید استبدادیان بعد از هر شکستی و تحمل خساراتهای مادی و معنوی مقصر نیز مردمند که آستانه تحملی کم داشته اند !
نوشتم اکثریتی چرا که بایستی حق اقلیتی را قدر دانست که شاید درکمیت اقلیت باشند اما درکیفیت عمل با تکیه بر ویژه گیهای فوق و باور به خود و توانایی های خود اجازه نداده اند نظامی استبدادی چنین بازی سخیفی با انها کند.و هر روز در عمل و نظر در هنگامه وزیدن طوفانهای خانمانسوز و خزان کننده ،درجنگلی از درختان مرده ، نهالی تازه نشانده اند.
قبل از برشماری آن بحرانها همینجا یاد آور شوم که نگارنده بر این اعتقادم که هیچ استبدادی عمر ابدی نمی یابدو هیچ ملتی نیز به خود بخیل نیست و با ایجاد کمترین روزنه ای در فرصت شکستن سانسور ها و محیط آزاد ، به تمرین زدودن رفتار و اخلاق قدرت فرموده و عادت شده می پردازد. تاریخ گواه رشد ملتها بعدازنابودی هر استبدادی بوده است .منتهی این تغییر وضعیت بسته به رشادتها و میزان باورآن اقلیت رشید و راشد و نیز درجه آلودگی جامعه به بیماری سرطان فساد و میزان گسترش روحیه بی تفاوتی و انقیاد و اطاعت در ان ملت داشته است.ملت ایران نیز از این امراستثنا نبوده است . ملتی که در قرن اخیر دست به 3 انقلاب و تحول عظیم زده است روحیه انقیاد را به این راحتی درونی نمی نماید. از اینرو این نوشتار نیز تنها به قصد یادآوری و تذکار بلوغ فکری مردم به خودشان نوشته شده است.و همین بلوغ است که مایه امید است که عمر نظام ولایت فقیه طولانی تر نخواهد شد.
اگر به ماهیت همه بحرانهایی که این نظام در طول عمرش برای ما ملت بوجود آورده است دقت کنیم. در میابیم که در همه انها از یک شیوه برای فریب استفاده شده است.
من باب نمونه بحران گروگانگیری را این نظام بوجود آورد وبا شعار ظاهری “بخاک مالیدن پوزه امپریالیسم امریکا” رفتاری غیر متعارف و تنفر انگیز را شیوه کرد و البته بعداز اینکه عمل گروگانگیری چهره انقلابی مردمی را در چشم جهانیانی طرفدار اهداف مردم در انقلاب ،مخوف و کریه جلوه داد و میلیارد ها دلار اموال ایران را امریکا بلوکه کرد ، در قبال افتضاح ایران گیت و خرید گران قیمت اسلحه ،گروگانها رابعنوان هدیه به انتخاب ریگان در امریکا آزاد کرد !اما ما ملت را نه د ر جریان معاملات پنهانش با امریکا و اروپا قرار داد و نه گذاشت مردم از ابعاد این افتضاح با خبر شوند .جالب اینکه سعی کرد به مردم و خصوصا نسل جوانی که خاطره ای از دوران گروگانگیری نداشت افرادی را که در آن گروگانگیری در لباس “دانشجویان خط امام ” بیشترین ضررها رامتوجه مردم کردند را چند سال بعد درلباس” اصلاح طلب ” بعنوان پیشقراولان تغییر بقبولاند !
بگذریم که تزویر و ریای استبدادیان تا بحدی است که تا زمانی که بر سر قدرتند نیازی به پاسخ دادن نسبت به مسئولیت اعمالشان نمی بینند زیرا ملتی که اینسان حافظه تاریخی اش ضعیف می شود نیز پرسشگر و چون و چرا کن و سوال کننده و چون و چرا کننده نخواهد شد ! واینگونه است که کار را بر استبدادیان راحت میکند و زمینه را برای ایجاد بحران بعدی فراهم می آورد.تا زیست در نظام ولایت فقیه را بعنوان دوزخی گریز ناپذیر بباورانند. تا ملتی بخواهد درآنچه بر سر ش آمده تامل کند و خسارتهای مادی و معنوی بوجود آمده را بررسی کند ،همان خسارتهایی را که می شد پیشگیری کرد و جلو گرفت ، بایستی گرفتار بحران بعدی کرد تا فرصت تامل و غور در روش استبدادیان را نیابد .
از اینرو جنگ را 8 سال ادامه دادند. در واقع جنگی را که مردم در شکل گیری و اغازش نقشی نداشتند و نگران از دست دان استقلال کشور و خطه هایی از وطن خود بودند را اقای خمینی با کوبیدن بر طبل “جنگ جنگ تا رفتع فتنه در عالم ” خواستی ملی جا زد تا در فرصت ادامه دادن به جنگ میخ قدرت استبدادی خود را بکوبد و با اعمال سانسور و ایجاد جو خفقان ،روحیه نا امیدی را به جامعه غلبه نماید .چرا که میدانست ملت ناامید بی ابتکار شده و شهامت از دست میدهد واز خود نمیپرسد اگر بر حقوق خودواقف بودم و بر سر آنها ایستاده بودم و اجازه نمیدادم ولی فقیه اختیار مطلق بر جان و مال و ناموس من بیاید کجا روزگارم به جایی میرسید که فرصتهای متعدد صلح را از دست بدهیم و بعد از نفله شدن میلیونها جوان برومند خود و متحمل شدن بیش از 1000 میلیارد دلار خسارت آقای خمینی به پذیرقتن قطعنامه ای تن دهد که قبول شکست بود و فرصت گرفتن هر گونه غرامت را نیز از ایران ربود.و جالب اینکه همان گروگان گیران در نوشتن قطعنامه ماموریت داشتند !
به این تزویر نهفته در سخنان علی سعیدی نماینده خامنه ای در سپاه توجه کنیم (فارس 19 خرداد 94 ) :” اگر مردم تحمل داشته باشند آرمانهای رهبری در حد 100 درصدی عملی میشود. هر جا که خواستههای امام و رهبری به صورت کامل عملی شده مواقعی بوده که هم دولتمردان و هم مردم آستانه تحمل بالایی داشتهاند لذا وقتی امام فرمود “جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم”، این ایده واقعی امام بود و شوخی نمیکردند ولی وقتی امام احساس میکند که ادامه جنگ ممکن است به مصالح انقلاب لطمه وارد کند تاکتیک را عوض کردند و قطعنامه را میپذیرند و تعبیر جام زهر را به کار میبرند. یعنی امام با طیب خاطر قطعنامه را نپذیرفتند بلکه احساس کردند به اصل انقلاب ضربه میخورد و آن را پذیرفتند. لذا علل و عواملی در انعطاف امام تاثیر داشت.”
جالب این است که از آنجا که نمیتوان جمله ای سراسر دروغ ساخت ، سعیدی ناچار است اقرار کند که عملی کردن این شعاری که ایده خمینی بود ( و نه مردم ) به اصل انقلاب صدمه میزده است ( ذهن مستبد از یاد میبرد که با همین اقرار محرز میکند که ایده استبدادیان پیوسته بر ضد اهداف یک ملت است و به ضرر حقوق ملی )ولی همانگونه که در فوق امد در دید استبدادیان همیشه بعد از شکست در بحرانها این مردمند که مقصرند!! شعاری را که طبق اقرار سعیدی ایده خمینی بوده را مردم چون آستانه تحمل کمی داشتند و نپذیرفتند عملی شود ، بناچارخمینی را وادرا به سرکشیدن جام زهر کرد و نقصیر این جام زهر سرکشیدن بر گردن مردم است !درواقع استبداد نقشها وارونه می نماید. این خمینی نیست که بایستی جوابگوی ملتی میشد که چرا
1/ زمینه سازی جنگ را کرد؟ 2/ چراچندین بار فرصتهای ناب بدست آمده برای صلح و رضایت صدام به پرداخت غرامت را نادیده گرفت ورد کرد؟ 3/ چرا جنگ را ادامه داد ؟4/ چرا نفت را برای خرید اسلحه و ادامه جنگ و استحکام استبدادش به حراج گذاشت و حتی بشکه ای 1 دلار فروخت 5/ چرا نسلی را همراه فرصتهایش سوزاند و 1 میلیون کشته و زخمی و داغی را بر دل ملت ایران باقی گذاشت؟ 6/چرا بیش از 1000 میلیارد دلار خسارت به کشور وارد کرد؟ 7/ چرا بر اثر جنگ توان اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی یک کشور را نابود کرد؟و…اکنون ملت مقصرند که چرا”تحمل نداشته اند آرمانهای رهبری صد در صد عملی شو د”!!
بعد از بحران جنگ نوبت به بحران هسته ای رسید . ملتی که در طول 19 سالی که نظام ولایت فقیه بدنبال دستیابی به انرژی هسته ای بوده است ،کمتر از قدرتهای خارجی از اهداف رهبری این نظام درزمینه هسته ای با خبر بودند . و طبق اقرار آقای روحانی
در کتاب خود با عنوان ” سیاستمداران جوان” : ” اگرچه دولت هاشمیرفسنجانی اولین اقدامات را برای رسیدن به فناوری هستهای انجام میدهد، اما سازمان اداری و نهادهای رسمی هستهای در ایران در سال ١٣٧۶ و در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی تاسیس میشود. در سال ١٣٨٠ میرحسین موسوی و حسن روحانی به عنوان اولین مقامهای ارشد حکومتی سفری محرمانه به اصفهان میکنند تا پیشرفت نیروگاه هستهای اصفهان را به «شورایعالی فناوریهای نوین» گزارش کنند. “
اما مناقشه بر سر پرونده هستهای ایران با غرب از سال ٢٠٠٢ آغاز شد که گزارشی راقدرتهای جهانی منتشر کردند که از وجود تاسیسات غنیسازی نطنز و آب سنگین اراک خبر میداد و بعد از ایجاد مناقشه رهبری این نظام بر ادامه مناقشه و پیشبرد اهدافش اصرار ورزید وایران وطن ما را پی در پی دستخوش بحرانهایی کرد که تا مرز خطر حمله نظامی پیش رفت و اعمال تحریمهای مختلف بر اقتصاد وبنیاد تولید کم رمق آن ضربه های مهلک وارد آورد.
امروز که این نوشتار را نگارنده برشته تحریر در می آورم در آخرین مرحله و روزهای پایانی مذاکرات مربوط به بحران هسته ای هستیم.12 سال مذاکره از سعد آباد تا وین ، 12سال سردواندن 12سال بی لیاقتی مسئولین و دروغ و پنهان کاری( در نوشتار بعدی این پنهان کاری ها و دروغگویی ها و بی لیاقتی ها را از قول خود مسئولان هسته ای این نظام از اولین انها که خود اقای روحانی بوده تا به امروز یک به یک نقل میکنم) .
شعارهای پر طمطراق همچون دستیابی به غنی سازی 60 در صدی اورانیوم “تولید نیروگاههای هسته ای در داخل کشور ” تحقیقات در فناوری هسته ای “” تولید و فروش و صدور سوخت هسته ای ” را سر دادند و خطر حمله نظامی قدرتهای خارجی را برای وطن ایجاد کردند وآخرین رمق ها را از اقتصاد به لحاظ ساختاری بیمارما ستاندند و موجب اعمل تحریمها نیز شدند. تا اکنون که باز نوبت به شکست در بحران و عقب نشینی بعد از تحمل خسارت ودریوزگی و التماس به قدرتهای خارجی برای کم کردن فشار تحریمها به قیمت عقب نشینی از همه “دستاوردها! ” و حتی اجازه دائمی بازدید از مراکز نظامی کشور را به آنها دادن ، رسیده است.
و جالب است که شعار “انرژی هسته ای حق مسلم ماست ” را به تزویر شعار ملت قبولاندند و جا زدند و همه حقوق دیگر و ابتدایی ترینش را یعنی حق اعتراض و انتقاد را از ملتی سلب کردند واکثریتی نیز دم فروبستند . جالب اینکه باز ملت مسئول و مقصر این شکست شد و تازه اینباراین مردمند که بایستی جام زهررا شربت گلاب گوارا باور کرده و سربکشند!در بالا تصریح کردم که استبدادیان با بحران سازی ها و طولانی کردن آنها تا مرز وادادگی و شکست ملت را مطیع و بی تفاوت به حقوق خود میخواهند تا از بیشترین و بهترین برای خود چشم بپوشند وبه کمترین وبدترین راضی شوند و برای کم شدن سایه تحریم به بهایی که بر اثر این بحران بر سر آنها آمده کمترین توجهی نشان ندهند و فریاد شادی نیز سر دهند.استیصالی آمیخته به بقایای امید به زنده ماندن !
آقای علی سعیدی نماینده خامنه ای در سپاه می گوید: “حالا امروز میبینیم که رهبر انقلاب نرمش قهرمانانه را مطرح کردند، این نرمش قهرمانانه میتواند مصالح زیادی را در بر گیرد، به شرطی که هم مردم و هم دولتمردان ظرفیت این نرمش قهرمانانه را داشته باشند!”
تمام کسانی که اوجب واجبتشان حفظ قدت نظام به هر قیمتی است، دارای همین طرز فکر امثال سعیدی هستند و پیوسته حقوق مردم را فدا کرده و توجیهی برای رفتار استبداد ساخته اند . و به اسم دفاع از حقی ،حقوق دیگر را پایمال میکنند. من باب نمونه اقای خاتمی نیز که در دوران جنگ رئیس ستاد تبلیغات جنگ بود و وظیفه اش تبلیغ اهداف خمینی ازجنگ بود وهیچگاه نیز از این ماموریت دست نکشید ودر پی جنبش 88 از ظلم به “رهبر و نظام” توسط مردم خبر داد! بتازگی نیزدر مورد پروندهی هستهای ایران گفته است ” اکثریت مردم ایران نگرانند و می خواهند این مساله حل شود و این فرصت را نباید از دست داد .ایران در موقعیت کنونی “با اجازه و هدایت رهبری” مذاکرات را شروع کرده و “این سیاست اصلی کل نظام است “وی با قیاسی مع الفارق و صوری مابین مذاکرات هسته ای وصلح امام حسن و شخص خامنه ای و امام حسن می گوید : “امام دوم شیعیان، در رابطه با صلح با معاویه در یک پیچ بزرگ تاریخی قرار گرفتند و کار فوقالعاده بزرگی کردند؛ البته انتظار از امام، رهبر و پیشوای جامعه همین است که کار بزرگ کنند . امام حسن “برای اینکه چیز بزرگتری در تاریخ بماند، زندگی تلخی را که بعد از استیلای معاویه بر جامعه حاصل شد پذیرفت! “
خاتمی فراموش میکند که ناخواسته اقرار می کند زندگی تلخی بعد از رفع تحریمها هنوز انتظار مردم ایران را می کشد. آقای خاتمی فراموش می کند که حقوق یک مجموعه را میسازد جدا نشدنی و پیوسته . این تنها دولتهای استدبادی و قدرت است که برای بقای خود در دید جامعه حقوق را منتزع از هم برمیشمارند و یک حق را عمده میکنند تا بقیه حقوق را نقض کنند! ولی اگر انسان به یکپارچگی حقوق واقف باشد، به اینکه یک حق نسبت به سایر حقوق ارزشمند تر است تن نمی دهد و حقوق خود را بصورت مجموعه می بیند و می خواهد.آقای خاتمی بدینسان ذهنیت مستبد و خو کرده به قدرت خود را لو میدهد !وقتی کسی مثل خاتمی هیچ سخنی از مسئولیت نظام و رهبری اندر ایجاد این وضعیت و اعمال تحریمها نمی گوید و تازه خامنه ای را با امام حسن مقایسه میکند وبدینسان قلب معنی میکند که عملکرد معاویه وار خامنه ای را یعنی زمینه سازی اعمال تحریم را با جنگی که امام حسن انجام نداد یکی می گرداند تا قبول خفت تن دادن از موضع ضعف خامنه ای را به مذاکره ای که طرفهای آن قدرتهایی هستند که وی را نا چار به عقب نشینی از همه اهداف و خطوط قرمزش کرده اند و تازه اختیار کنترل مملکت را نیز بدانها تفویض کرده است ، کاری” بزرگ” و هم شان صلح امام حسین جا بزند و گویی تحریمها نیز” خواست ملی” بوده واکنون رفع آن آنهم “به هر قیمتی” خواست ملی است و تن دادن خامنه ای به آن “کار بزرگ “است ! و به تعبیرسعیدی آستانه تحمل مردم کم بوده و خامنه ای بناچار خود را با آن استانه تطبیق داده است !تزویر این طبقه قدرت پرست را ایا اندازه ای متصور است؟!
اقای خاتمی یادش میرود که وقتی نظام شعار میداد ” انرژ هسته ای حق مسلم ماست ” اعتراض نکرد که این شعار مردم نیست ،آنرا بدروغ شعار ملت جا نزنید .اما اکنون که ملتی فقر زده در منتهی آسیب دیدگی از اقتصاد رانتی و تشدید فساد در اثر تحریم است ، به این فکر افتاد که پایان مذاکرات به هر قیمتی خواستی ملی است! همانگونه که ایشان به نیابت از ملتی از ظلمی که در جنبش 88 به “رهبری و نظام ” رفت عذر خواست و تقاضای “بخشش ملت” از سوی “مقام معظم رهبری ” کرد!
ذهنیت خو کرده به استبداد ساده انگاری و تقلیل گرایی را ترویج میکند و تردید را چون رفضی خطرناک میداند.
آقای خاتمی که به اقرار آقای روحانی در کتاب خود که در بالا نقل کردم :” سازمان اداری و نهادهای رسمی هستهای در ایران در سال ١٣٧۶ و در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی تاسیس میشود .” ،بدون اشاره به نقش و مسئولیت و سهم خودش و لزوم پاسخگویی به مردم که چرا ایران را به بیراهه مساله هسته ای کشانده و از نظامی دفاع کرده که تلخی زندگی در تحریم را به مردم چشانده است و بقول رفسنجانی که وی نیز به اقرار روحانی در کتاب خود ” دولت هاشمیرفسنجانی اولین اقدامات را برای رسیدن به فناوری هستهای انجام داد “اکنون به یکباره خواب نما شده است که ” تحریم استخوان اکثریت جامعه را پکانده است ” .در واقع استخوان مردم از فساد مافیایی پکانده شده که شما خود جزو آن هستید و تحریم آن فسا را هویدا و عریان و تشدید تر کرده است . و شما بی شرمانه از عجز مردمی فقر زده استفاده می کنید تابه طرفته العینی نعل وارونه زده نظر ها را نسبت به نقش و مسئولیت خود در ایجاد بحران و ادامه بحران بگردانید ، همانگونه که شما آقای رفسنجانی در طول مدتی که فرمانده کل قوا بودید بر طبل ادامه جنگ کوبیدید ولی وقتی به یکباره اسلحه کافی برای ادامه جنگ نداشتید و حراج نفت بشکه ای 1 دلار در زمان فرماندهی قوای شما کفاف هزینه های جنگ را نمی داد ، وقتی که همه سرمایه های ملی را در قمار جنگ باختید به فکر تسلیم وراضی کردن خمینی به سرکشیده جام زهر افتادید و کسی به شما نگفت وقتی در کتاب “عبور از بحران “ص 106 اقرار میکنی “با آقای رجایی در باره پیشنهادات هیئت صلح غیر متعهدها صحبت کردیم. پیشنهاد ایجاد منطقه غیر نظامی در خاک ایران همراه با خروج نیروهای عراقی دادند. بعضی ازنظامی ها و آقای بنی صدر مایلند با تعدیلی بپذیرند “. ایا جای این سوال از شما باقی نیست که پس چرا شما استبدادیون پیشنهاد صلح را نپذیرفتید و جنگ را تا قبول شکست ادامه دادید ؟!
حکایت می کنند در دوره جنگ جهانی دوم یک افسر نازی آلمانی به پاریس آمد و از نقاشی های پیکاسو بازدید کرد. وقتی چشمش به تابلوی “گرنیکا” پیکاسو افتاد با آن ترکیب عجیب رنگ ها، آشوب و بی نظمی که در آن تابلو هست و جنگ را ترسیم کرده است ، به پیکاسو گفت: این کار شماست؟ پیکاسو در پاسخ به او گفت نه، این کار شماست!
یک ملت باید شجاعتی اینگونه بیابد که به استبدادیان با صراحت بگوید این جنایات کار شماست!
بی تردید “دلواپسان “فاسد جناح راست درون حاکمیت که مدعی دفاع از ارزشهای انقلاب و نظاماند و میگویند نگران حقوق مردم و عزت و اقتدار ملی هستند در پشت پرده فریب مخالفت با پایان مذاکرات ، به ادامه رانتخواری خود در سایه ادامه تحریمها و نیزادامه نسخه ” اقتصاد مقاومتی ” که در واقع نسخه مجوز فروش خصوصی نفت بیش نیست و پورسانتهای هنگفت به جیب این مفت خواران میرساند ، امید دارند. و باز بی شک کمتر کسی که در واقع نگران حقوق مرم است به لزوم امر برداشته شدن تحریمها که ظلمی مضاعف به مردم و قشرهای زحمتکش است تردید دارد.اما مساله بر سر حساب خواهی ما مردم نسبت به مسببن اعمال تحریمها و یا بی تفاوتی ما نسبت به علل و عاملان بوجود آمدن بحرانها و سلب اختیار مفتخواران و رانتخواران است.
آقای روحانی در کتاب خاطرات خود در مورد 2 سال ماموریت خود بعنوان ریاست اولین هیات مذاکرات هسته ای( سال 82 تا 84) می نویسد “ایشان (محمد خاتمی) گفتند نگذارید مذاکرات به شکست منجر شودو ایشان اضافه کردند هرچه تصمیم شما باشد من قبول دارم و حمایت می کنم. با دفتر مقام معظم رهبری هم تماس گرفتم تا مباحث به رهبر معظم انقلاب منتقل شود که خبری نشد، بنابراین، شرایط برای نوعی مانور از نظر تنظیم جملات و عبارات آماده شد!”. بگذریم که ایشان غیر مستقیم به رسم تنظیم عبارات و جملات برای فریب مردم بعنوان رسم ماندگار و پایدار استبداد ولایت فقیه که ایشان ماموریت اجرایش را داشته اعتراف می کند .
اکنون نیز هیات مذاکره کننده در حال پایان مذاکره در باره بحرانی هست که جز باج دهی از منابع ما به قدرتهای خارجی و سایه کنترل آنها را بر سر ایران دائمی کردن حاصلی برای ما مردم نداشته است وامثال آقای ظریف که بقول خود مامور نظام و پیاده کردن منویات “رهبری “است بسیار ظریفانه در حال فرموله کردن جملات و عبارتی هستند که در قالب آن مسئولیت خامنه ای و نظام رادر ایجاد بحران هسته ای بپوشاند و افتضاح و وادادگی را خواست ملی بنمایانند !
نقش آقای ظریف کجا و نقش ظریف ما مردم کجا !
وحال این ما مردمیم که بایستی نشان دهیم ایا می گذاریم اینبار نیزبا تمسک به نیاز و میل ما به رهایی از تحریمی که این نظام مسبب اعمالش بوده شکست در پی بحران سازی را به پای ما بنویسند و هلهله نیز سر دهیم و دستبوس ماموران نظام نیز شویم ! و یا اراده می کنیم حیات ملی خود را از شر خناسان و وسوسه گران و مزد بگیران قدرت بپالاییم واز مسببین این بحرانهای خانمانسوز باز خواست کنیم.
بار خدایا !همه ما را از این فاجعه پلید ” مصلحت پرستی ” که چون همه کس گیر شده ، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است که از فرط عمومیتش ، هرکه از آن سالم مانده بیمار می نمایرستی ” که چون همه کس گیر شده ، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است که از فرط عمومیتش ، هرکه از آن سالم مانده بیمار می نماید مصون بدار!