behnamchengani 02

حقوق بشر و رسالتِ قضا و جزا

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

behnamchengani 02

behnamchengani 02بهنام چنگائی

در ایران ما، نوع انسان یعنی همگان به شدت فریب خورده، تبعیض زده و یا به شکلی از اشکال در زیر اسارت استبداد فاسد مذهبی رنجور و بیمار شده اند. اغلب آنان و بیشتر بخش کارمزدان و تنگدستان و لایه های میانی نه تنها دچار سرسام کمرشکن در بن بست های نان و آزادی و بیکاری، نداشتن حداقل انتخاب سبک زندگی و یا امکان برآوردن اندکی از خواسته های فردی، خانوادگی، جمعی، ملی و فرهنگی مستقل خویش نیستند؛

بلکه اصولا دسترسی به اندکی از “حقوق بشر” با توجه به دعاوی نرمش ناپذیر نظام و رسالت به اصطلاح آسمانی قضا، قوانین هولناک جزای فقهی و احکام ازلی و ابدی الهی که حتی متناسب سازی آنها با زمانه، مطلقا بیرون از اراده ی آگاه آدمی ست و طبعا دگرگونی شان نیز نه حالا و نه در هیچگاه بقای حاکمیت ولائی متصور نمی باشد؛ پس هر حمایت بشردوستانه، هر تحقیق و دادرسی متمدنانه و هر محاکمه ی قانونمدارانه و بی طرف از هر مظلوم و متهمی در همه ی بی دادگاه های اسلامی، همیشه بسیار سخت و دور از دادخواهی مستقل قضائی بوده و هست و این ساختار واپسگرای حقوق مذهبی، کاملا با منشور جهانی حقوق بشر بیگانه مانده و می باشد.

چراکه در ایران امروز، ما شاهدیم که تحریف تربیت مدرن، آزاد و متحول، و همزمان شعورگریزی به سیاق دینی مذهبی و بدتر از آن تبلیغ سیستماتیک بر”ناتوانی عقل انسان” در همه ی امور اجتماعی فرهنگی سیاسی و تربیتی به بدترین “صور گزنده و گمراهنده ی” ممکن خود در گستره و ژرفای زندگی مردم و کشور غارت شده ی ما، پیوسته در این چهار دهه حرف آغاز و پایان شیعی دارد. به همین خاطر نه بخشی از مجموعه آموزش و پرورش، بلکه کل فرهنگ کلان و ساختار رنگین ملت های فهیم ما نیز بیش از پیش دچار ترویج مضار مذهبی و دشتخوش امیال باندهای فرقه ی شیعه و مخالفانشان گشته است. و مدیریت اراده و “اهداف انسانی اجتماعی” در بند گروهی فرقه ای مصلوب شده و همچنان فرازمینی، رمانتیکی، فردائی و خیالی به تبع آن به سود حاکمان خودرای و تمامیتگرا سرکوب و مسکوت می باشد.

همین رشد اهرم چشمگیر تهییج و تربیت فرهنگ دولتی مذهبی به اشکال مختلف، مایه ی سستی پژوهش، شکنندگی برداشت و ناپایداری جویش اندیشه ورزی میان بسیاری از شهروندان مان می باشد که خلاء راهبردی جمعی و فقدان اصول درست آموزشی، عوارض آنرا نه تنها به توده های ایران شیعه که در اکثر کشورهای واپس مانده سنتی و عمدتا ملل مسلمان به سادگی رخنه داده و آسیب های جبران ناپذیری ببارآورده و از همه پیشقراول تر نظام شیعی 37 ساله، عملا و تاکنون توانسته است تحجرش را در اعماق ناخودآگاه مردم چیرگی دهد و ناگزیر بخشی از آنان را به درماندگی در شناخت درد و درمان و راه حل کنار گذاردن مشکل های موجود و زمینی، رسما ناتوان و عاجز ساخته است. شگفتا که خیلی های خوشبین و از آنان نیز شیعه مذهب ها با دیدن اینهمه جنایت و تبهکاری رژیم ضدبشری، آنها همچنان گول رهبر و ریاکاران بیت و رفرمیست های مذهبی را خورده و هنوز باورمند به قیامت، جزا و پاداش آتی در بردباری خویش از این رژیم جنایتکاراند.

از دیگر سو، همین استعداد ذهنگرائی مسلکی مذهبی مردم در خاورمیانه، که به رشد باورمداری اسلامی فراروئیده، هرگز به نفع توده ها نبوده و نیست. بلکه تنها تبهکاران فرصتجوی داخلی و جهانخواران جهانی را خوشحال کرده و آنان را له له زنان به جذب ناراضیان استبداد زده و ناامیدان از ساختار سرمایه سالاری در این کشورها انداخته و بی گمان استراتژی میلیتاریسم آن بسوی اهداف مستبدین منطقه، امپریالیست ها و طرح های نئولیبرالیستی شکست خورده آنها کشانده است. همین بسیج هزارها بیکار و بی نان و ناامید زمینگیر شده در کنام مرگ بنیادگرائی فرقه های شیعه سنی، مگر نه برای تقویت بهره کشی از ملت های بپاخاسته است که خواست خود را اینگونه انحرافی، پست و نافرجام علیه منافع خود و همنوعانش نمایان ساخته است؟! جای گمان پوچ ندارد که همه ی سرخوردگان ملت های مسلمان مستقیما توسط ارگان های ترور کورِ و تراژدیک دولت های دست نشانده، دشمن و رژیم های سرسپرده به یکی یا چندتا از آنهاست که چنین آسان لجستیک مالی و نظامی شده و جلب و تشویق جنگ مذاهب می شوند.

دعاوی داعش های سنی و شیعه قتلگاه برزگی ست که توانسته در خاورمیانه قضا و جزای فرقه ای اسلامی را همه جا بنام الله و رسول او مغرورانه پیاده کرده و خونخواری ای به وسعتِ “سبعیت و درندگی”کم مانندی علیه موجودیت هر انسان عقیده مند، بی پناه و حقوق بشر او، و خصوصا و بی رحمانه تر از همه علیه بی دفاعان، زنان، کهنسالان و کودکان بی محابا به اجرا درآورده و یکی از خونین ترین و سیاه ترین برگ های تاریخ را دوباره به نام جنگ مذاهب و توسط خود مسلمان علیه مسلمان و با تحریک هریک از سران نابکار مذاهب به پیش برده و به میل و شیوه شخصی و بربرمنشانه ی هر یک از فرقه ها ترورها و نسل کشی های هیتلری و فله ای در اکثر کشورهای مسلمان را آسان جاری و روزانه کرده و هریک بی کمترین دغدغه ی خاطر به راه جنون مذهبی خود ادامه دهند. با اینوجود آیا مسلمانانی هستند که هنوز متوهم به حقانیت جنگ مذاهب باشند و نادانسته این همنوع کشی را تایید کنند؟ آیا هنوز آنها نمی بینند که تروریست های مذهبی از کرده های پلید خود به خاطر خدا هیچگاه نگران نیستند؛ و کور و کر و وحشیانه بجان هم مسلمانان و هم اقلیت های قومی و دینی دیگرِ در منطقه افتاده اند؟ آیا با این وحشیگری ها علیه همنوعان، مسلمانی صادق می تواند جنگ مذاهب و قوانین قضا و جزای اسلامی را همچنان صحه بگذارد و هرچه زودتر ترورها را نقد ریشه ای نکرده و برای همیشه عزم به کنار نهادن آن نکند؟ اصول و پایه هائی که یکسر خشونتگرا و به دلیل برتریخواهی غیرستیز بوده و هستند که از یکسو به انکار شعور و مهر، و از سوی دیگر به فروریزی باور به توان اندیشمندی انسان، دگرگون سازی، سازندگی و نوعدوستی او رای مذهبی می دهند و برای بازسازی ها همچون کوهی زمخت پیشاروی تاریخ ایستاده و انسانیت را بی ریشه و بنیه می داند. این قیام های مذهبی علیه نگاه انسانمدار مسلما بی هوده است و انسان دیر یا زود راهش را خواهد یافت. با این روش های منحط و مستمرا ایدئولوژیک و نقش مخرب مذاهب می توان تنها به دشمنی های دیرینه افزوده و خواهد افزود. همچنین نبود فضای سالم بررسی و نپذیرفتن ارزش استقلال تاریخی و تجربی در خاورمیانه محور و پایه های ویرانی اصالت فرهنگ انسانمدار و اجتماع گریز می باشد که هم اکنون در گستره ی گیتی با صور رنگینی فاجعه آفرین شده است.

کوچکترین نشانه های این سردرگمی “شعور تاریخی” در فروریزی ساختمان “اخلاقی انسانی” و در همین جنگ های ویرانگر مذاهب و دعاوی ستیزه جویانه قومی و یا به اصطلاح نژادی خونی می باشد که بر بحران عقلی و علمی در اغلب کشورهای مسلمان بیدادزده دامن زده و رسما فرهنگ بیمار و سلطه جوی فرقه های مذهبی و ایدئولوژیک را همچون ویروسی بدخیم و مرگبار به جان و مال خود و همگان انداخته و عملا بیشترین قربانی های این جنون فرقه ای نیز در میان خود مسلمان علیه مسلمان است که چنین هولناک از ضمیر برتری جوئی برخاسته است. جنگ کور و کودنی که عمدتا در راستای نگاه های قهرمانی، فرازمینی و اصولا انسان ستیز معروف بوده و یکه تازان فرقه ها و رهبران ریاکار آنان چند دهه ای ست پا در رکاب آن جنون شده و با بی رحمی تمام علیه گرسنگان و بیدادرسان و بیکاران می باشد و توده ها را به جان هم انداخته و به دست هم می کشد. داهیان و راهیان اینگونه سنت های کهنه و فرسوده همیشه خشونتگرا بوده و هستند؛ چراکه خود را بهتر از دیگران می بینند و فاجعه نیز همینجا آغاز می شود. شگفتا و دریغا که امروز از شدت تهیدستی ها و دامنه ی تهیفکری ها ارنجاع اوج گرفته، و رژیم های ضدمردمی برتری جوئی های سادیستی و مذهبی را به عقل اجتماعی و طبقاتی مسلط ساخته و این کاملا طبیعی ست که رهبران مذاهب و بخشی از مومنان ادیان و وابستگان صرف ایدئولوژیک ها بیشترین مایه ی این گمراهی ها بوده و کمترین اهمیت را به حقوق بشر داده و می دهند و تلخ تر و آشکارتر از همه این است که مسلمان شیعه به مسلمان سنی بغل دستی که قرن ها با هم زندگی کرده و در هم آمیخته اند؛ به دستور سلیقه ای این یا آن مذهب هنوز باور به برابری هم ندارند و این حق مشترک را به خاطر جزمگرائی نگاه های مذهبی خویش به همدیگر نمی دهند. بنا بر ین جدائی دین از دولت تنها راهکار مفید، اصولی و نهائی ما و مردمان خاورمیانه و جهان است؛ تا حرمت متقابل هر عقیده و باوری به تبع چنین راهبردی ارزشمند برجای بماند.

بهنام چنگائی 23 خرداد 1394

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.