اسماعیل فتاحی
سلام دلم عجیب گرفته است دیگر خسته ام از پیکار برای زنده ماندن .همه تنم خسته است از تلاش های نفسگیر برای به کف آوردن تکه نانی که نوای گرسنگی شککم را خاموش سازد .سگدو زدن از ایاز تا شامگاهان و جیره ای ناچیز، عرق شرم بر جبین و سفره ای که خالی از عشق است.انسانهای بی تفاوت و مبهوت سرزمینی که به دولت های امید و تدبیر دلبسته است حسنک های مترسک واری که در انتخابی نمایشی برگزیده ملت شده ، قصه ای فریبناک بر لب و طنابی به دست دارند. و اینجا شکم با اتوپیای امید سیر میکنند .آیت الله های میلیاردری که همه بحرانهای اقتصادی و اجتماعی را به گردن تحریم وامیگذارند و توده تحت ستم فریب خورده چشم به تفاهم و توافق دوخته . حس نابرابری،تبعیض،فقر،تضاد ،فساد و هرآنچه نباید باشد و هست، گلویم را به سختی میفشرد. توان وصف این همه اندوه غم نیست اینجا سزای قلم به دست گرفتن قلم کردن دست است و مجازات چیز بارت شدن و اندیشیدنت دخمه های نمور . اینجا جواب اعتراضت شیشه های نوشابه است ،آمرین به معروف و نهی کنندگان از منکر اسید به دست دارند .صورت زنان آزاده میهنم قربانیان دستچین شده دجالان با اسید تخریب شده است . آری صورت با اسید و اندیشه با شیشه نوشابه و تن لخت به نمایش گذاشتن تخریب میکنند. دستگاه شیعه گستری با سرکوب و شکنجه واختناق و اعدام از اولیه ترین و اساسی ترین حقوق یک انسان دریغ میکند تا بتواند اسد را از ساقط شدن برهاند. حزب الله و لبنان و فلسطین را که از دیرینه داریم اخیرا” یمن هم به لیست جیره خواران اموال و ثروت های عمومی جامعه وگسترش شیعه گری و قلدرمنشی رژیم افزون شده است . ما را به حزب الله و یمن و انرژی هستی چه کار شکممان گرسنه است .فردایمان بی امید سفره مان خالی و دستمان تهی ،اصلی ترین هم و غممان نان شبمان است بر طبل دین و عقیده و گسترش آن چرا میکوبید.
دوست خوبم تویی که در هرجایی از این کره خاکی هستی و نامه مرا میخوانی حالمان را بپرسی بدک نیست. زیاد تعریفی ندارد بین زندگی و مرگ دست و پا میزنیم مردن خیلی آسانتر از زنده بودن است میگویند مرگ یکبار شیون یکبار. ولی ما اینجا به احتضار تکراری و تواتر نفس کشیدن محکومیم . اینجا زنده گانی به زنده مانی بدل شده است و ما همه بدل انسان بودن را تجربه میکنیم . با دشنه دین بر روی سر و بغض نمکسود سرکوب و فشار جانکاه طناب دار بر گردنمان .عروسکهای بیتفاوت با بیضه های کشیده در جامعه ای بیمار و عقیم که در برابر همه جنایات و تبعیض و تضاد، سکوت پیشه کرده اند . لب از فریاد دوخته گان و سکوت پیشه کرده گانی که فریادشان به شرم رودرروی کودکشان و شاید اندکی آنسوتر به پشت دیوارهای اوین ختم میشود آری نرگس ها درکالیدور سنگی اوین میپژمرند .
راستی تا یادم نرفته است بگویم اینجا به حکم قانون و دین و شریعت ، زن نصف مرد است و کشتزار مردان . به اجبار روسری سر میکند و سوراخ رفع حاجت مردان است . شاید آپارتاید را شنیده ای ولی چیزی از آپارتاید جنسی نمیدانی . آری اینجا به مجرد زن بودن بیش از نصف افراد جامعه از همه حقوق اجتماعی، آزادی فردی و حضور در اجتماع ،حق کار و… محروم میشوند .شاید هر روز جنایات داعش و باورهای ارتجاعی آن را در خصوص زنان و کودکان در رسانه ها و اخبار میشنوی و میبینی ولی فریاد مظلومانه و ستمدیده زنان ایران من به جایی نمیرسد . زنان آزاده ای که حتی حق انتخاب پوشش و لباس خود را ندارند و کودکانی که به اسم ازدواج به حکم شریعت اسلام ، تن به استثمار و تجاوز جنسی میدهند . دخترانی که برده وار بسان غنیمت جنگی خرید و فروش میشوند .زیر سلطه و حکومت مزدورانی که به اسم دین و اخلاقیات بر طبل ارتجاع و تبعیض وآپارتاید میکوبند .این چند خط کوتاه از دردی است که با ان زنده گی میکنم خلاصه:
آری اینجا اندیشیدن خارج از آنچه تجویز میکنند و میگویند و نسخه می پیچند ارتداد است و کفر.
منتظر دلنوشته های بعدی و ورق های خط خطی دیگرم باش . غصه نخور به خاطر تو هم شده باشد بگذار دروغ گفته باشم حالمان خوب است
ولی تو هرگز باور نکن .
اسماعیل فتاحی 8/4/1394